فراروایت استعمار

استعمار مراحل گوناگونى را پشت سر گذاشته و از اشکال کهن تا استعمار فرانو، مراحل متعددى از ظهور و بروز انسان سکولار و سیرى ناپذیرى غربى در سرزمین‏هاى دیگر داشته است. تمایز شیوه‏هاى استعمار نیز ناشى از تمایز سطح
شنبه، 11 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فراروایت استعمار
    فراروایت استعمار

 

نویسنده : مهدى امیدى (1)



 

بسط هویت بى‏بنیاد و تخریب هویت‏هاى ریشه‏دار

چکیده

استعمار مراحل گوناگونى را پشت سر گذاشته و از اشکال کهن تا استعمار فرانو، مراحل متعددى از ظهور و بروز انسان سکولار و سیرى ناپذیرى غربى در سرزمین‏هاى دیگر داشته است. تمایز شیوه‏هاى استعمار نیز ناشى از تمایز سطح نیازها، تنوع ابزارها و نوع مقاومت‏هاى صورت گرفته در برابر آن است. »استعمار فرانو« در این نوشتار، به معناى ظهور لایه‏هاى بنیادین اندیشه‏ها، باورها و ارزش‏هاى انسان سکولار در سطح جهان با بهره گیرى از ابزارهاى پیشرفته و شیوه‏هاى واکنش آن در برابر مقاومت‏هاى گوناگون است.
کلید واژه‏ها: استعمار کهن، استعمار نو و استعمار فرانو، امپریالیسم، سکولاریسم، کاپیتالیسم و انسان سکولار.

مقدمه

استعمار فرانو بر دو وجه هم پیوند ایجابى و سلبى قابل تعریف است. از حیث ایجابى، عبارت است از: بسط و گسترش جهانى لایه‏هاى بنیادین اندیشه‏ها و ارزش‏هاى تمدن غرب )سکولاریسم و ارزش‏هاى سکولار(؛ و از حیث سلبى، عبارت است از: تحقیر و تخریب ارزش‏ها و اندیشه‏هاى غیر غربى )پرده‏درى از وجوه غیر مکشوف دنیاى غیر غربى( از طریق ابزارهاى پیچیده‏ى ارتباطى، سیاسى، اقتصادى، علمى، فرهنگى و نظامى کانون‏هاى مدیریتى این دو وجه گر چه به ظاهر متفاوت و حتى مستقل از هم عمل مى‏نمایند اما در لایه‏هاى پنهان‏تر، بصورت کاملا هماهنگ و با تقسیم کار اقدام مى‏کنند. خنثى کردن برنامه‏هاى استعمارى در عصر ما، از سویى مستلزم توجه ویژه به سیر تطور استعمار، برنامه‏ها و ابزارهاى آن و از سویى مستلزم توجه ویژه به هر دو وجه سلبى و ایجابى آن مى‏باشد.

مفهوم استعمار

»استعمار« (2) در تعریف ساده‏اش، به معناى آن است که یک کشور قدرتمند به طور مستقیم، کشورهاى ضعیف‏تر را تحت کنترل قرار دهد. »استعمار« در اصطلاح سیاسى، عبارت از یک رژیم سیاسى و اقتصادى است که على‏رغم خواست اهالى یک منطقه بر آنها مسلط مى‏شود و هدفش تأمین منافع خارجیان و یا کارگزاران داخلى آنهاست. دنیاى استعمارى دنیایى است که در آن رابطه میان دو گروه از افراد، ماهیتى عمیقا نامتوازن، نامتناسب و نابرابر دارد.

استعمار نو

سال 1945 )سال پایان جنگ جهانى دوم( به منزله‏ى آغازى بر پایان تسلط پانصد ساله‏ى اروپا بر جهان بود و قدرت‏هاى اروپایى همزمان با افول رسمى اقتدارشان، براى تسلط بر نظام‏هاى سیاسى در حال ظهور در جهان سوم، روش »استعمار نو« (3) را ابداع کردند. (4)
در استعمار نو، بیگانگان در رأس کشورها حکومت نمى‏کردند، بلکه از خود کشورها کسانى را براى حکومت، در مصدر امور مى‏گماشتند. به این طریق، سال‏هاى متمادى ملت‏ها را تحت فشار قرار دادند. آنها از حاکمان مستبد حمایت کردند و گاه نظامى‏هاى کودتاچى را سر کار آوردند و به هر شکل که توانستند، از حضور ملت‏ها در تنظیمات سیاسى‏شان ممانعت مى‏کردند. امروز آنان دریافته‏اند که این شیوه نیز کارایى ندارد. به همین دلیل، راه دیگرى براى تسلط بر کشورها در پیش گرفته‏اند و آن نفوذ در ملت‏هاست.

استعمار فرانو

استعمار فرانو عبارت است از: تسخیر هویت ملت‏ها از طریق دخالت توجیه شده در شئون آنها با استفاده از اهرم تبلیغات رسانه‏اى و اطلاعات و داده‏هاى به ظاهر صادق. در این نوع استعمار، دولت‏هاى استعمارگر با موجه جلوه دادن دخالت خود در امور ملت‏هاى دیگر، ابزارهاى سیاسى و فرهنگى جوامع گوناگون را به نفع خود مصادره مى‏کنند.
استعمار فرانو نشان دهنده‏ى نوعى نفوذ اجتماعى از طریق فن‏آورى‏هاى نوین ارتباطى است که به مدد آن کشورى، تصورات، باورها، ارزش‏ها، معلومات و هنجارهاى رفتارى و نیز روش‏هاى زندگى خود را بر کشورهاى دیگر تحمیل مى‏کند. در این مسیر، شرایطى پدید مى‏آید که اشکال فریبنده‏تر و پنهان‏تر هجوم فرهنگ سلطه‏جو در لواى جهانى شدن برترى مى‏یابد و ملى کردن سبک‏ها و الگوها، که محور اصلى تولیدات فرهنگى امپریالیستى را شکل مى‏دهد، مورد توجه استعمارگران عصر ارتباطات قرار مى‏گیرد. امروزه مخالفان امپریالیسم، جهانى شدن را در جهت استعمار فرانو تلقى مى‏کنند که هدف آن را استیلاى همه جانبه‏ى بازیگران قدرتمند جهانى بر دیگران مى‏دانند.

بنیادهاى تاریخى استعمار

با فروپاشى فئودالیسم و تخریب شالوده‏هاى حاکمیت کلیسا، تحولى گسترده در نظامات اجتماعى جوامع غربى ایجاد شد و عصرى که به »دوران نوین« مشهور است، با تعریفى جدید از انسان آغاز گردید. انسان در نظام سرمایه‏دارى، اشیا را به خدمت گرفت، آنها را تغییر داد و از آنها ابزارهاى لازم براى تجمیع قدرت و ثروت ساخت. با تولید ماشین‏هاى بزرگ و غول پیکر، تبدیل به موجودى ماشین‏ساز گردید. انرژى، مواد خام و کارگر ارزان عمده‏ترین نیازهاى او در دوره‏ى تکوین بود. از این رو، به سرزمین‏هاى دیگر پا نهاد، برده‏دارى را رسم خود کرد و سه قرن از این شیوه‏ى تجارت بهره گرفت. در طلب مواد خام ارزان قیمت، سرزمین‏هایى همچون امریکاى لاتین، افریقا و آسیا را جولانگاه چکمه پوشان خود ساخت. رفتار دور از نزاکت آنها با بومیان مناطق گوناگون، چهره‏ى ضد انسانى تمدن نوین را برملا مى‏سازد.
ویلیام هاویت مى‏نویسد: بربریت و فجایع وحشیانه‏اى که نژادهاى - به اصطلاح - مسیحى در هر نقطه‏ى جهان و علیه مردم هر کشور مسخر مرتکب شده‏اند در هیچ عصرى از اعصار تاریخ و نزد هیچ نژادى هر قدر وحشى و عقب افتاده هر اندازه بى‏رحم و بى‏شرم - نظیر ندارد. (5)
با این همه، استعمار مستقیم داراى محدودیت‏هایى بود. با شکوفایى یک نظام اقتصادى مبتنى بر انقلاب دائمى در روش‏هاى تولید و فن‏آورى و پیشرفت سریع تجارت در سطح جهان، که به افزایش تولید و تسهیل مبادله از طریق پول انجامید، صحنه براى انتقال به سرمایه‏دارى کامل آماده گردید. تولیدات کارخانه‏اى با استثمار کودکان و زنان و مهاجران گسترش یافت. فن‏آورى به صورت مداوم در حال تحول بود تا بازدهى کار و مقیاس تولید افزایش یابد. همزمان با چنین تحولاتى ماجراجویى‏ها براى کسب ثروت فزونى گرفت. فرماندهان نظامى جاه‏طلب مناطقى را تحت استعمار خود درآوردند. میلیون‏ها مهاجر به عنوان متخصص، تاجر و گردشگر به سرزمین‏هاى تصرف شده کوچ کردند. دلالان زمین به مبادله‏ى اراضى اشغال شده پرداختند و گروه‏هایى نیز در جست و جوى طلا به شیوه‏ى چپاولگران و غارتگران، به حریم خصوصى و عمومى بومیان تعرض کردند.
انسان طماع نظام سرمایه‏دارى با استفاده از ضعف و جهل ساکنان سرزمین‏هاى دیگر، با قوت هر چه بیشتر، به گسترش حوزه‏ى نفوذ و اقتدار خویش افزود. این نفوذ منجر به برهم خوردن تعادل فضاى فرهنگى جوامع سنتى، تخریب مبانى اقتصادى آنها و اختلال در تولیدات محلى گردید. افزایش نفوذ به تدریج، زمینه را براى تغییر شیوه‏ى استعمارى فراهم ساخت و استعمار مستقیم به »استعمار نوین« تبدیل شد.
هارى مگداف و تام کمپ »نیازهاى جدید نظام سرمایه‏دارى« را عامل تغییر شیوه‏ى استعمار معرفى مى‏کنند:
نیاز به بازار و فشار لاینقطع براى مواد خام جدید و غذا سرانجام، به سیاست‏هایى انجامید که درصدد انطباق مناطق استعمارى با اولویت‏هاى جدید کشورهاى صنعتى بود. این گونه انطباق مستلزم اختلالات عمده در سیستم‏هاى اجتماعى موجود مناطق وسیعى از جهان شد. (6)
پایه و اساس گسترش غرب، اندیشه‏هاى سیطره جویانه آن و نیز تفاوت فزاینده‏ى فن‏آورى و ابداع میان کشورهاى اروپایى با بقیه‏ى نقاط جهان بود. تفوق تسلیحاتى این امکان را براى غرب فراهم ساخت تا اراده‏ى خود را بر خیل عظیم‏تر مستعمرات تحمیل کند. پیشرفت در ارتباطات و حمل و نقل، به ویژه راه‏آهن، در تحکیم فرمان‏روایى قدرت‏هاى بیگانه بر سرزمین‏هاى وسیع، داراى اهمیت بود. به طور مستمر انگیزه براى گسترش، و نیز فشار براى بهره‏بردارى هر چه بیشتر از فرصت‏هاى حاصل شده وجود داشت؛ ولى رقابت شدید بین قدرت‏هاى عمده، که نگران توزیع قدرت در قاره‏ى اروپا و نیز مالکیت سرزمین‏هاى ماوراى بحار بودند، بیشتر بود. صنعتى شدن فزاینده این جوامع را به اصلاح سیاست‏هاى گذشته وا مى‏داشت. این امر به جاى‏گزینى صنعت به جاى بازرگانى به عنوان منبع عمده‏ى ثروت ملى انجامید. تجارت برده بر همین اساس و به دلیل واکنش‏هاى بردگان و رهبران مذهبى ملغا گردید؛ اما همین مسئله زمینه را براى حضور هر چه بیشتر استعمار در افریقا فراهم ساخت.
در نظام جدید، استعمار به جاى جنگ بین قدرت‏هاى استعمارى، سال‏هاى پس از 1870 م شاهد جنگ استعمارگران علیه مردم مستعمره و جوامع آنها براى تسخیر اولیه یا براى گسترش متصرفات داخل مستعمرات بود. از سال 1800 تا 1878 متصرفات اروپایى از 35 درصد به 67 درصد سطح کره زمین رسید. با افزایش احساسات ضد استعمارى در مناطق گوناگون جهان، به ویژه در امریکا، بریتانیا ناگزیر به اعطاى استقلال به برخى از مستعمرات خود شد؛ اما حوزه‏هاى دیگر جهان همچنان تحت استعمار اروپاییان قرار داشت. علاوه بر سلطه‏ى استعمارى، تسلط از راه‏هاى دیگر، در برخى مناطق به صورت منطقه‏ى نفوذ، معاهدات تجارى ویژه، و زبردستى که وام دهندگان غالبا بر بده‏کاران تحمیل مى‏کنند، سبب گسترش نفوذ سیاسى و اقتصادى دولت‏هاى بزرگ بر سراسر جهان شد.
پس از ورود آلمان، ایالات متحده‏ى امریکا، بلژیک، ایتالیا و ژاپن به جمع استعمارگران، به خاطر محدود بودن فضاى استعمارى، کشاکش براى تقسیم دوباره‏ى دنیاى استعمارى آغاز شد و این امر به افزایش جنگ بین آنها و تشدید رزمایش‏هاى دیپلماتیک انجامید. نوآورى‏هاى فنى اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نیز موجب بالا رفتن قدرت رقابت کشورهاى صنعتى گردید. ایجاد محدودیت، به ویژه براى دولت‏هاى امپریالیستى، در سطح جهان ناخوشایند بود. از این رو، رقابت مسالمت‏آمیز قدرت‏هاى استعمارگر به نظامى‏گرى جدید تبدیل شد و در پایان منازعه و جنگ، قدرت سلطه‏گر جدیدى که آسیب کمترى از جنگ دیده بود، به عنوان قدرت برتر جهانى وارد عرصه گردید.

بنیادهاى فکرى استعمار

استعمار پیامد تحول در اندیشه و ارزش‏هاى انسان غربى در اعصار جدید است. براى بررسى روند تحول استعمار، باید سراغ ماهیت تفکر غربى رفت و آن را واکاوى نمود. بررسى ماهیت تفکر غرب و جهت سیر آن و نیز ساختارهاى ایجاد شده توسط این تفکر، مى‏تواند بسیارى از ابهام‏هاى موجود در فهم پدیده‏اى همچون »استعمار فرانو« را برطرف سازد. لازم است تفکر غربى در متن فرهنگى آن شناسایى شود. این تفکر همه‏ى مظاهر فرهنگى و علمى انسان را از اساس مورد پرسش قرار داده و هیچ بخش از حوزه‏ى شناسایى باقى نمانده است که بدان راه نیافته و آن را بررسى نکرده باشد. این تفکر حتى به سیر نزولى خود پى برده و آفات آن را مورد تحلیل قرار داده است.
انگیزه‏ى اولین تفکر غربى »خواست« است و در پى آن، فزون طلبى و تعین پذیرى هر چه بیشتر. ابرمرد نیچه نقطه‏ى نهایى اراده‏ى معطوف به قدرت است. »خواست متمایل به تسلط« به مثابه‏ى انگیزه‏ى تحرک و تکاپو در جوهره‏ى تفکر غربى نهفته است و اراده و خواست مبناى اساسى تمامى فعالیت‏هاى فکرى، اقتصادى، نظامى و سیاسى آن است. انسان غربى در پى به دست آوردن چیزى است که اراده مى‏کند و مى‏خواهد. اما خواسته‏ى او از نظام طبیعت و این جهان فراتر نمى‏رود. از این رو، آنچه را به ظاهر این جهانى نمى‏یابد، به سطح ادراک خویش تنزل مى‏دهد و - به اصطلاح - از آن کشف راز مى‏کند. تفکر غربى تفکر انسان‏هاى رها شده از کنترل قواعد مهار کننده‏ى اخلاقى و دینى است. چنین انسانى خود را براى اراده کردن و »شدن« خود بسنده و تنها مى‏یابد. پس باید براى جهانى که به دست خویش مى‏سازد خیال خود را از دخالت هر گونه عوامل ماورایى در حیات جمعى و معرفت راحت سازد و سکولاریسم را مبناى معرفتى خویش قرار دهد. انسان در تفکر غربى، خود را آزاد از محدودیت‏ها مى‏خواهد تا اراده‏اش، بى‏رادع و مانع امکان فعلیت یابد. چنین انسانى حتى وجود دولت را برنمى‏تابد و در پى مهار و کنترل قدرت آن است؛ صرفا بدان دلیل که از وجود مانع در برابر اراده‏اش گذر نماید. از این منظر، »غرب« عبارت است از:
تفکرى دنیاگرایانه، تجربى‏نگر و غیر دینى همراه با سلطه و استثمار مادى که سرچشمه‏ى مادى آن، نه به ظاهر آن، بلکه به همه‏ى تمایلات درونى و نفسانیات و خودخواهى‏هاى انسانى ختم مى‏شود. (7)
بر پایه‏ى چنین تفکرى انسان‏ها به خاطر برخوردارى از آزادى طبیعى، براى تأمین منافع خود در صورت عدم حضور دولت، به همدیگر متعرض مى‏شوند و به اصطلاح هابز، گرگ یکدیگر خواهند بود. تنها در سایه‏ى اقتدار دولت است که تا حدى از تعرض به یکدیگر اجتناب مى‏کنند. طبیعى است که در خارج از چارچوب دولت و خارج از مرزهاى حاکمیت دولت متبوع خود، این ویژگى را با خود حمل مى‏کنند. به همین دلیل، قتل و غارت و چپاول و غصب اموال و املاک در سرزمین‏هاى دیگر، براى آنها امرى عادى تلقى مى‏شود؛ زیرا تأمین خواست بیش از شیوه‏ى تأمین آن اهمیت یافته است. به تعبیر یونگ غرایز، کنجکاوى‏ها و انگیزه‏هاى جهان گشایانه و توسعه طلبانه از غرب اژدهایى ساخت که قسمت اعظم زمین را بلعید. (8) از این پس، خواست و اراده‏ى اوست که عقلانیتش را معنا مى‏بخشد و او را در برابر دیگر ابعاد وجودى‏اش خلع سلاح مى‏کند.
انسان امروزى نمى‏فهمد که عقل‏گرایى، که قابلیت واکنش او را نسبت به سمبل‏ها و افکار فوق طبیعى و متافیزیکى از میان برده است، تا چه حدودى وى را در برابر جهان روانى عاجز ساخته است. (9)
در سیر تفکر غربى، دین سرانجام به اخلاق فروکاسته شد و هستى به نظام منطقى عالم محدود گردید. عالم شبکه‏اى از ارتباطات ریاضى شد و انسان ترکیبى از دو جوهر که هیچ سنخیتى با هم ندارند، یا حلقه‏ى رابط بین دو نظام متضاد )کانت( یا مفهوم ذهنى که روح مطلق در او به خودآگاهى مى‏رسد )هگل( یا موجودى مطلق که هم خداساز است و هم دین پرور )فویرباخ( یا سرانجام، وجودى فروکاسته به غریزه‏ى کار و تولید که تاریخ ساز است )مارکس(. روش تقلیلى تفکر غربى سبب شد که مفهوم »زمان« نیز تغییز یابد. تفکر غربى زمان معادى و اخروى را به زمان خطى یک بعدى تبدیل کرد. دنیوى شدن عالم یا غیر دینى شدن جهان همگام با تعقلى شدن زمان بود. با کشف زمان یک بعدى و خالى از هر گونه مضمون معادى، نوعى آگاهى پدید آمد که هدایت شده و ناظر بر محدودیت‏ها، مرزها و جدایى‏هاست و همه‏ى امور را در پرتو وقایع تکرار پذیر مى‏بیند. سیر نزولى تفکر غربى مفهوم »انسانیت« را مرحله به مرحله تغییر داد و به تدریج، تمام آرمان‏هاى هزار ساله‏ى بشریت را یکى پس از دیگرى باطل کرد. (10)
این اراده در اندیشه‏ى غرب نوین است که به تعبیر کانت، مى‏تواند خود را واضع قانون عام لحاظ کند. (11) تمامى ایجاب‏ها و الزام‏ها از ناحیه‏ى همین اراده به عنوان منبع ارزش نامشروط یا مطلق اعمال مى‏شود. از این رو، انسان غربى از قانونى که به خواست خود وضع مى‏کند روى برمى‏تابد. فاعل ارادى )عقلانى( غایت فى نفسه است؛ پس خود باید واضع قانون خویش باشد. (12) اما بر خلاف دیدگاه »وظیفه گرایانه‏ى« اراده‏ى کانتى، اراده‏ى انسان غربى خود بسنده نیست و تمایلات و اغراض درونى بر اراده‏اش تأثیر مستقیم دارند. میل به قدرت یکى از امیالى است که او را به تحرک و فعالیت برترى طلبانه وامى‏دارد. میل به افزایش سود نیز محرک دیگرى براى اراده‏ى اوست. »مدرنیته« نقطه‏ى آغاز افزایش خواست در باب قدرت و سود است. تفکر نوین با جدا کردن کامل جهان بیرون از جهان درون، هر گونه رابطه‏ى همدلى میان عالم صغیر و عالم کبیر را از میان برد و انسان را در حد حیوانى طماع، جست‏وجوگر و مرید در عرصه‏ى نظر و عمل تنزل داد. به همین دلیل، نقطه‏ى مشترکى بین تلاش جنبش آکادمیک عصر نوزایى براى ارائه‏ى تعریفى از »انسان«، که توان کشف قوانین طبیعت و مسلط شدن بر آن را از طریق نیروى مشاهده و تعمیم علمى دارد، با تحولات عملى در حوزه‏هاى دیگر همچون تلاش دریانوردان و جهان‏گردان و کاشفان سرزمین‏هاى دوردست غیر اروپایى وجود دارد. به عبارت دیگر، میان باور به توانمندى علمى انسان در کشف رازهاى طبیعت و گنج‏یابى‏ها در مستعمرات و تسلط بر بومیان و نیز احیاى تمدن یونانى، رابطه‏اى نزدیک وجود دارد.
با این همه، در انسان شناسى سیاسى، بر عنصر »مدرنیته«، که یک عنصر عرضى - و نه ذاتى - است، تأکید مى‏شود و بر این اساس، انسان‏ها در دو حالت طبیعى و مدنى مورد مطالعه قرار مى‏گیرند. در وضع طبیعى، که همان وضع سنتى است، انسان‏ها در حالت جنگ همه علیه همه بسر مى‏برند. این وضع دقیقا به جنگ‏هاى مذهبى درون مسیحیت اشاره دارد که در دوره‏ى قرون وسطا به وقوع پیوست و نظریه پردازان سیاسى غرب این وضعیت را به همه‏ى جوامع انسانى تعمیم دادند! انسان تنها موقعى قدم به زندگى انسانى مى‏گذارد که در وضع مدنى قرار گیرد. انسان نوین همان انسانى است که در وضع مدنى قرار گرفته و داراى ویژگى‏هایى متمایز است:
1. گذشتگان بر اساس باورهاى اسطوره‏اى یا دینى خود، براى زندگى معنایى خاص قایل بودند، و در نتیجه، اخلاقى کمابیش مطلق و بایدها و نبایدهایى تقریبا همیشگى و همه‏جایى داشتند و این چیزى است که انسان نوین فاقد آن است. او با رهایى از این باورها و رمز گشایى از آنها، بر اساس عقلانیت خود بنیاد، به ترسیم و و ساختن جنبه‏هاى گوناگون حیات خود، از جمله حیات سیاسى مبادرت نمود.
2. از این گذشته، انسان نوین نسبت به گذشتگان، هم در ارتباط با خود، هم در ارتباط با انسان‏هاى دیگر، و هم در ارتباط با عالم طبیعت، علم بیشترى دارد و شگفت آن که در هر سه حوزه‏ى مذکور، هم جهل او افزونى گرفته است و هم عجزش!
3. آگاهى انسان امروز از فردیت، تفرد، و هویت شخصى‏اش بسیار بیشتر شده است، به گونه‏اى که هویت‏هاى نژادى، قومى، ملى، جنسیتى، دینى و مذهبى، روز به روز در نظر او، کم رنگ‏تر شده و جاى خود را به هویت شخصى داده‏اند.
انسان با ورود در عرصه‏ى مدنى، تغییر ذات و ماهیت نمى‏دهد و نیازهاى غریزى، فطرى و ژنتیک او دچار تغییر نمى‏گردند و انسانى مدنى انسانى کاملا متمایز از انسان سنتى نیست، بلکه او نیز با همان غرایز و فطریات و ویژگى‏هاى ژنتیک و نیازهاى برخاسته از آنها مواجه است. تنها تفاوت آن است که نیروهاى محیطى )همچون تحولات علمى - فنى( در بعد بینش‏ها و گرایش‏هاى او، که قابل تغییر و تحولند، اثر گذاشته و او را به انکار یا نادیده انگاشتن امور ماورایى واداشته‏اید. آیا انسان مدنى در مواجهه با نیروهاى محیطى متمایزتر - مثلا، وضعیت فرا مدنى - بر همین ویژگى‏ها استوار خواهد ماند؟ خرد انسان مدنى خردى ناب و عارى از اوهام و تخیلات و تأثیرات محیطى و احساسات و عواطف نیست. در غیر این صورت، اتکاى برخى از سیاست مداران و شهروندان امروز غرب - از جمله در امریکا - به نظرات فال‏گیران و پیش گویان را چگونه مى‏توان تحلیل کرد و در این حال، چگونه مى‏توان از اسطوره زدایى انسان نوین سخن گفت؟
از سوى دیگر، دیدگاه رئالیسم، که در یکصد سال گذشته رویکردى غالب در تشریح و تبیین سیاست جهانى بوده، به نگرش منفى درباره‏ى ماهیت انسان دامن زده است. دیدگاه رئالیستى از سیاست به ما مى‏گوید: انسان‏ها در بهترین حالت، خودخواه هستند و شاید بدتر از آن! اندیشه‏هایى مانند احتمال کامل شدن انسان یا بهبود سیاست جهانى از منظر آنها، مبالغه آمیز و دور از ذهن است و از این رو، جنگ از شرایط طبیعى سیاست جهانى است.
با سیر نزولى تفکر غربى، مفهوم »انسان« در غبارى از ایدئولوژى‏هاى گوناگون و متضاد مخفى شد و انسان به مثابه‏ى خمیرى تلقى گردید که به هر قالبى درمى‏آید و نیز واقعیتى نامعلوم که در هیچ مقوله‏اى نمى‏گنجد.

پلانتوکراسى و تجارت جهانى برده

تمدن نوین غرب بر اراده‏ى معطوف به قدرت و تسخیر جهان )طبیعى و غیر طبیعى( مبتنى است. اقتصاد »پلانتوکراتیک« )یعنى: اقتصاد مبتنى بر کشاورزى استقرار یافته بر نیروى کار انبوه میلیون‏ها مردمى که از قاره‏ى امریکا به بردگى گرفته مى‏شدند( بنیاد اقتصادى اروپاى جدیدى است که طى دو سده‏ى 17 و 18 میلادى، بزرگ‏ترین نظام برده‏دارى تاریخ بشرى را بر پا کرد. تجارت ماوراى بحار، که بر تهاجم و تجاوز اروپاییان به مشرق زمین دلالت دارد و به سه دهه انباشت و تراکم ثروت جهان، به ویژه در انگلستان منجر شد، نیز بخش دیگرى از بنیادهاى اقتصاد اروپایى است.
اروپاییان در هجوم خود به قاره‏ى امریکا و جزایر اقیانوس‏ها، به منظور تأمین سلطه‏ى بلا منازع خویش، سیاست نسل کشى و امحاى جمعى سکنه‏ى بومى را پیش گرفتند. بنا به تصریح ارنست ماندل، فاتحان اسپانیایى در امریکا در یک مقطع پنجاه ساله، پانزده میلیون سرخ پوست را نابود کردند و مناطقى مانند هائیتى، کوبا، نیکاراگوئه و سواحل ونزوئلا، که تراکم جمعیتى زیادى داشت، کاملا از جمعیت خالى شد. (13)
این گونه تسخیر همنوعان و به بردگى کشاندن آنان منبعث از روح نظام سرمایه‏دارى است و آن عبارت است از: خواست و اراده‏ى انسان سکولار طماع، یا به تعبیر جان کورتنى مورى، انسان بى‏خدا.
وى سه قسم انسان بى‏خدا را در عصر »نوگرایى« و »فرانوگرایى« معرفى مى‏نماید:
1. انسان بى‏خداى آکادمى که مظهر الحاد اشرافى قرون هفدهم و هجدهم است که مقصد او درک جهان )طبیعت، انسان، تاریخ و جامعه( بود، بدون خدا.
2. انسان بى‏خداى بازار که مظهر الحاد سرمایه‏دارى قرن نوزدهم است. مقصد او نیل به رفاه و سعادت دنیوى بود، بدون خدا.
3. انسان بى‏خداى سیاست که مظهر الحاد لیبرالى پس از فروپاشى نظام‏هاى فکرى - سیاسى قرون وسطاست. مقصد او نیل به قدرت و کسب آزادى‏هاى اجتماعى و حقوق مدنى بود، بدون خدا. (14)
نوگرایى و مدرنیته‏ى سکولار با پیدایش چهار انقلاب علمى، سیاسى، فرهنگى و فنى آغاز شد. انقلاب علمى آیت خدا بودن طبیعت را از آن جدا نمود و حاکمیت خدا و فرشتگان را از آن خارج ساخت. به جاى وحدت نمادین طبیعت )جنبه‏ى آیتى طبیعت( جهان تقسیم شده‏اى نشست که در آن انسان جدا شده از طبیعت باز مى‏کوشید به طبیعت بپیوندد. دنیاى مادى از این پس مانند کیهانى نمایان شد که به شکل مکانیکى سامان یافته و پیرو اصل موجبیت است و انسان باید به کشف قانون‏هایش همت گمارد. بدین‏سان، تصویر کتاب جهان به تصویر نوعى خودکارى غول‏آساى کیهانى مبدل گشت. به دلیل آن که این حرکت مکانیکى فقط تابع ساز و کارهاى خود است، قانون‏هاى فیزیکى نماد باورى را از میدان بیرون مى‏رانند.
انقلاب سیاسى قدرت را از سرچشمه‏ى خدایى آن جدا ساخت و منشأ آن را در میان مردم جست و جو کرد، هر گونه دخالت خداوند را در تدبیر حیات اجتماعى انسان منتفى اعلام نمود و نهادهاى سیاسى اجتماعى را از کنترل دین خارج ساخت.
انقلاب فرهنگى جنبشى در ساحت اندیشه بود و روشن فکرى یا جنبش اندیشه ریشه‏اى ژرف در نگرش نوین به جهان مادى داشت. مضمون این جنبش غیر دینى یا لائیک شدن اندیشه و عقلانى شدن همه‏ى معیارها در تمامى زمینه‏ها بود. بنابراین، غیر دینى شدن طبعا به شکل انتقاد از دینى که اجتماعى زیسته و نهادینه شده بود، خودنمایى مى‏کرد. نخستین نتیجه‏ى چنین برداشتى از میان رفتن رسم کسب تکلیف از کلیسا بود؛ یعنى از این پس، هیچ دینى نمى‏توانست درباره‏ى سازمان کیهان خود سامان چیزى بگوید. در دیگر زمینه‏ها، مانند اخلاق یا امور اجتماعى و سیاسى نیز دیگر نمى‏توان احکام متون کهن را بدون بررسى موشکافانه‏ى معیارهایى که چنین انتقالى را مجاز مى‏شمارند، به کار بست.
روشن اندیشى در همه‏ى زمینه‏ها، پژوهش را به سوى انسان سمت و سو داد، خواه موضوع پژوهش روابط انسان با طبیعت باشد، خواه رابطه‏ى انسان با انسان‏هاى دیگر. مى‏توان گفت: روشن اندیشى جهان نگرى فیزیکدان‏ها را از آن خود کرد. بر پایه‏ى این نظر، طبیعت دیگر چیزى جز »دگر - من انسان« نیست؛ یعنى پهنه‏اى است که انسان از آن رانده شده؛ اما براى شناخت آن و چیرگى بر آن در دسترس او قرار دارد. از این دیدگاه، طبیعت دیگر جایى نیست که خداوند براى انسان آماده ساخته باشد. در واقع، حضور خدا دیگر در خانه‏ى طبیعت خودمختار و خودسامان انسان، نادیده انگاشته مى‏شود. (15)
بنابراین، سکولاریسم، زیرساخت بنیادین تمدن غرب است. تمامى ارزش‏هاى تولید شده در نظام سرمایه‏دارى و مدرنیته، در سکولاریسم ریشه دارند و تضاد یا تعارض این ارزش‏ها با اصول و ارزش‏هاى شرقى و دینى ناشى از تمایزهاى بنیادین مباحث معرفتى و شناختى است.

شگردهاى استعمار

امپریالیسم براى رسیدن به اهداف خویش، که عبارت از توسعه‏ى قلمرو خواست انسان غربى است، از روش‏هاى گوناگون بهره مى‏گیرد:
نخستین روش امپریالیسم »نظامى« است. امپریالیسم از راه‏هاى گوناگون، به دخالت نظامى در کشورهاى تحت سلطه‏ى خود مى‏پردازد. یک نمونه، ارسال کمک‏هاى نظامى است. نمونه‏ى دیگر تأسیس پایگاه نظامى و آموزش نیروهاى تروریست و در نهایت، اشغال نظامى سرزمین‏هاى دیگر؛ مانند اشغال نظامى لبنان در سال 1381 به اراده‏ى امریکا به دست اسرائیل و اشغال نظامى افغانستان در حال حاضر و یا اشغال نظامى عراق توسط نیروهاى امریکا، یا فروش تسلیحات به کشورهاى تحت سلطه؛ همچنین دخالت در نیروهاى نظامى کشورهاى تحت سلطه از راه‏هاى گماردن مستشاران نظامى که در واقع، رهبرى و هدایت ارتش این کشورها را بر عهده دارند.
دومین روش روش »اقتصادى« است. عمده‏ترین انگیزه‏ى شبکه‏هاى اقتصادى - ارتباطى نظام‏هاى استعمارى، افزایش سود است. این هدف حتى به قیمت از دست رفتن بسیارى از ضرورت‏هاى حیات اجتماعى دنبال مى‏شود؛ چنان که پیتربلاستر اشاره نموده است:
سهمگین‏ترین ماشین براى تولید، وحشتناک‏ترین ماشین براى تخریب است. )در نظر نظام اقتصادى غرب(، نژادها، جوامع، افراد، فضا، جنگل، همه باید مفید باشند، همه باید مورد استفاده باشند، همه باید سودمند باشند، براى افزایش حداکثر سود. (16)
مهم‏ترین راه‏هاى استعمار اقتصادى عبارتند از:
الف. برقرارى روابط تجارى نابرابر؛ یعنى خرید مواد خام ارزان قیمت از کشورهاى تحت سلطه و فروش کالاهاى مصرفى صادراتى گران قیمت به آنها؛
ب. صدور سرمایه؛ یعنى سرمایه گذارى‏هاى کلان در کشورهاى ضعیف براى استفاده از نیروى کار ارزان آن کشورها و به دست گرفتن بازار مصرف و صدور سرمایه به جاى صدور کالا که در شکل‏هاى قدیمى استعمار معمول بود.
ج. کنترل قیمت‏ها از طریق روش‏هاى اقتصادى نادرست و تسلط بر شبکه‏ى جهانى تولید؛
د. همسویى در موضع‏گیرى‏هاى سیاسى.
روش سوم »سیاسى« است. در دوران استعمار کهن، دولت‏هاى استعمارگر مستقیما حکومت و اداره‏ى امور سیاسى کشور مستعمره را بر عهده داشتند. هر چند این روش با اعطاى ظاهرى استقلال سیاسى به کشورهاى مستعمره از بین رفت، ولى در حقیقت، اصل مداخله‏ى سیاسى از بین نرفته، بلکه روش استعمار در این زمینه تغییر کرده و امپریالیسم با ایجاد حکومت‏هاى دست نشانده و به ظاهر بومى، در کشورهاى تحت سلطه، هدف‏هاى سیاسى خویش را تعقیب مى‏نماید.
شیوه‏هاى نفوذ سیاسى استعمار در میان دولت‏هاى مستقل عبارتند از:
1. مشروعیت زدایى از حاکمیت سیاسى؛
2. ایجاد بدبینى و بى‏اعتمادى و تشکیک در کارآمدى نظام؛
3. ایجاد یأس و بدبینى نسبت به آینده و به عبارت دیگر، مبتلا ساختن جامعه به ایدز فرهنگى؛
4. تعمیق نارضایتى سیاسى و انتساب مشکلات به زیرساخت‏هاى حاکمیت؛
5. ایجاد نوعى کثرت گرایى افراطى به منظور ایجاد گسست؛ مثل قومیت گرایى؛
6. تلاش در جهت تهییج جوانان براى اقدام به ناهنجارى‏هاى اجتماعى و تشویق آنان به اخلال در نظام اجتماعى جامعه؛
7. معرفى خارج کشور به عنوان جامعه‏ى آرمانى نظام و ایجاد یأس در داخل کشور؛
8. ارائه‏ى چهره‏اى بحرانى از نظام سیاسى و معرفى کشور به عنوان چهره بحران‏زا و بحران زیست.
چهارمین و عمده‏ترین روش، روش »فرهنگى« است. روش فرهنگى امپریالیسم از طریق ترویج یا تحمیل ادبیات جدید و تحقیر فرهنگ و ادبیات گذشته‏ى ملت‏ها، مردم کشورهاى تحت سلطه را به تقلید کورکورانه از فرهنگ امپریالیستى و یا فرهنگ شبیه آن وادار مى‏کند. این امر به شیوه‏هاى گوناگون صورت مى‏گیرد که مهم‏ترین آنها عبارتند از: ایجاد جامعه‏ى مصرفى با ترویج نیازهاى کاذب براى مصرف کالاهاى تجملى، ایجاد اندیشه‏ى تجدد به جاى تمدن، بى‏ارزش جلوه دادن معیارها و ارزش‏هاى فرهنگ خودى به معناى عام، از قبیل، دین، آداب، رسوم، زبان، سنن.
وسایلى که براى رسیدن به این هدف به کار مى‏گیرد، عبارتند از: کنترل افکار و تبلیغات با استفاده از وسایل ارتباط جمعى از قبیل رادیو، تلویزیون، مطبوعات، کتاب، سینما و مانند آن.
منافذ اصلى سیطره‏ى فرهنگى استعمار نیز عبارتند از: تجدد خواهى، دموکراسى خواهى، نسبى‏گرایى، تکثر گرایى، اصلاح طلبى دینى، آزادى‏هاى غیر اخلاقى، استبداد، و خشونت‏هاى غیر منطقى.

استعمار در عصر جهانى شدن

پس از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى )سابق( و اعلام پیروزى نظام سرمایه‏دارى لیبرال بر رقیب دیرینه‏ى خود، برخى از نظریه پردازان غربى تصور مى‏کردند که با زوال مارکسیسم، عصر ایدئولوژى به پایان رسیده و جهان در سیر تاریخى خود، به مقصد نهایى خویش، یعنى حاکمیت جهانى لیبرالیسم، نایل شده است. برخى نیز بر این باور بودند که سیطره‏ى غرب بر جوامع دیگر منتفى شده و از این پس، روابط میان کشورها به صورتى کاملا مسالمت‏آمیز و فارغ از شیوه‏هاى استعمارى برقرار خواهد شد و رهبران جوامع غیر غربى سرانجام، به طور داوطلبانه خواهند پذیرفت که آموزه‏هاى سیاسى - اجتماعى غرب را به مرحله‏ى اجرا بگذارند، غافل از آنکه استعمار و امپریالیسم ریشه در ذات و جوهره‏ى تمدن معاصر غرب دارد، اما نه در شیوه‏ى تولید آن و نه در ذات نظام سرمایه‏دارى، بلکه ریشه در بنیادهاى نظرى آن دارد. استعمار پیامد قهرى اراده‏ى انسان طماعى است که با قطع علاقه از حیات معنوى و دینى، این جهان را یگانه مقصد و مقصود خویش قرار داده و همه‏ى ابزارهاى لازم را براى دست‏یابى بدان به خدمت مى‏گیرد. او براى این منظور، باید اراده‏اش معطوف به قدرت و سود باشد؛ چرا که در چنین حالتى است که قادر خواهد بود به اهداف این جهانى خود دست یابد. این انسان براى تحقق خواستش، نمى‏تواند حد و مرزى را به رسمیت بشناسد؛ اما چون خود در میان کسانى است که آنان نیز طماع و قدرت طلبند، مجبور است بخشى از آزادى خود را به مجموعه‏اى قدرت طلب به نام »دولت« واگذار نماید که تنها فایده‏ى وجودى آن، حفظ نظم و امنیت است. اراده‏ى معطوف به قدرت در پى گشودن راز است و دنیوى کردن امور در پس این راز گشایى، و خرد ابزار آن است. پس آن گاه که جهان در حال توسعه با چنین اراده‏اى مواجه مى‏شود، اگر خود به اراده‏اى معطوف به اقتدار و عدالت مجهز نباشد و از راز خویش حفاظت ننماید، حریم آن متلاشى مى‏شود و وقاحت و گستاخى تحمیلى جایگزین حجب و حیاى اصیل مى‏گردد. استعمار بر این اساس، نوعى پرده‏درى از وجوه غیر مکشوف دنیاى غیر غربى است که به واسطه‏ى ابزارها و امکانات استعمارگر، مکشوف و در بازار شهود، به تماشاى عموم نهاده مى‏شود. استعمار فرانو فرارفتن از مرزهاى هویتى جوامع و افراد و پرده‏درى گسترده از وجوه غیر مکشوف آن هویت‏هاست.

ادبیات استعمار فرانو

اسطوره‏ها مى‏توانند براى تبیین چگونگى استعمار فرهنگى، حتى در درون جوامع استعمارى، براى اقناع افکار عمومى مفید باشند؛ اسطوره‏ى »پایان تاریخ«، اسطوره‏ى »جنگ تمدن‏ها«، اسطوره‏ى »غربى سازى جهان«، اسطوره‏ى »جهانى سازى« و مانند آن. این اسطوره‏ها ابتدا در قالب ادبیات داستانى شکل مى‏گیرند و سپس در عرصه‏ى سیاسى مطرح مى‏گردند. رمان مگا )Mega - novel( از جمله ادبیات داستانى با همین رویکرد است.
رمان مگا پس از بروز جنگ‏هاى داخلى امریکا، پا به عرصه وجود نهاد و به تدریج، براى خود، هویت مستقلى یافت. این قالب خاص ادبى متعلق به کشور امریکاست. دو رمان معروف »زنان و مردان« نوشته‏ى ژوزف مک الروى )Joseph Mc Elroy( و »تونل« نوشته‏ى ویلیام گس )William Gass( جزو اولین رمان‏هاى مگا به شمار مى‏آیند که پس از جنگ خلق شده‏اند.
رمان مگا در ادبیات امریکایى از جایگاه رفیع و معتبرى برخوردار است؛ چرا که این رمان تصویرگر چهره‏ى جدید آمریکایى‏ها در زمینه‏هاى گوناگون سیاسى، اقتصادى و فرهنگى است. در اصل، رمان مگا توانست سیر تحولات عظیمى را که براى امریکایى‏ها پس از جنگ روى داده است، نمایان سازد. این نوع رمان خاص عملا به توصیف انسان‏هایى پرداخته که پس از مشاهده‏ى جنگ و تحمل لطمات و سختى‏هاى ناشى از آن، کاملا تغییر یافته و به افراد دیگرى مبدل گشتند؛ افرادى که بعدها سیاست گذاران کشور امریکا شده‏اند و شرایط مناسبى براى ظهور امپریالیسم در جهان پدید آورده‏اند. از این رو، شناخت این نوع رمان بسیار حایز اهمیت است. با وجود این، رمان مگا نتوانست آنچنان که بایسته و شایسته است در سطح جهان مطرح شود و مورد نقد و بررسى قرار گیرد.
بررسى رمان مگا مى‏تواند به شناسایى ماهیت اصلى امریکایى‏ها و سیاست‏هاى پشت پرده‏ى آنها کمک نماید. در حقیقت، رمان مگا مى‏تواند پرده از اسرار درونى سیاست‏هاى امریکا و نحوه‏ى شکل‏گیرى امپریالیسم و استعمار نو بردارد. اگر بخواهیم معادلى مناسب براى اصطلاح »رمان مگا« بیابیم، مى‏توانیم »رمان میلیونى« را پیشنهاد کنیم. واژه‏ى »مگا« به معناى بزرگ، عظیم و میلیون است. این تعبیر بیشتر در گروه اصطلاحات اقتصادى مطرح شده است.
به دلیل آنکه رمان مگا به توصیف انسان‏هایى مى‏پردازد که در صدد تصاحب ثروت بادآورده و میلیونى هستند، نام خود را از اصطلاح اقتصادى »میلیونر« (17) به دست آورده است. این عنوان به افرادى اطلاق مى‏شود که ثروتى بى‏حد و حساب داشته، دارایى‏شان قابل شمارش نباشد. این اصطلاح خاص امریکایى همچنین نماد سیاست، ثروت اندوزى و چپاول سرمایه‏هاى کشورهاى دیگر است. بر همین اساس، »رمان میلیونى« یا رمان مگا، به تصویر بردارى از تحولات عظیم سیاسى و اقتصادى امریکا در دهه‏هاى گذشته مى‏پردازد و بیشتر مضامینى همچون کسب قدرت، یغماى اموال دیگران، قتل و جنایت، نفاق، استعمار کشورهاى زیر سلطه، و ظهور مافیا را مطرح مى‏سازد. در رمان مگا، شخصیت‏هاى داستانى پس از فعالیت‏هاى غیر مشروع و غیر اخلاقى، به قدرت و ثروت بسیارى مى‏رسند؛ آنچنان که مى‏توانند هر کارى که دلشان مى‏خواهد، انجام دهند. این افراد هیچ گاه راضى نمى‏شوند و هر قدر پیش مى‏روند، بر حرص و طمعشان افزوده مى‏شود. آنها براى دست یازیدن به اهداف شوم خود، به هر کارى دست مى‏زنند و حاضرند کشورهاى گوناگون را به جان هم بیندازند و شاهد قتل عام کودکان و زنان بى‏گناه بى‏شمارى باشند.
نویسندگان رمان مگا به حمایت از اعمال و رفتار شخصیت‏هاى داستانى خود پرداخته‏اند و بر آن بوده‏اند که اندیشه و ایده‏اى را که موجب شده این افراد به هر کارى روى آورند، بپرورانند و از آن حمایت کنند. این در حالى است که در رمان‏هاى اروپایى، اگر فردى هم پس از گذر از سختى‏ها، به کار ناشایستى روى مى‏آورد، مذمت مى‏شد و سرنوشت شومى در انتظارش بود. در رمان مگا، عملا شخصیت‏هاى منفى داستان‏هاى دیگر، مثبت ظاهر مى‏گردند و نویسنده براى عمل و عکس‏العمل آنها توجیهى دارد.
در حقیقت، رمان اولیه‏ى مگا، نشان دهنده‏ى جامعه‏ى بیمار امریکایى است که جنگ و کشتار عامل بروز آن شده. این در حالى است که در رمان‏هاى اروپایى، عوامل و علل بروز چنین جامعه‏اى متفاوت است.
در رمان اولیه‏ى مگا، مهم‏ترین مضمون به کار رفته نشان دادن تحول روحى شخصیت‏هاى جنگ زده و علاقه‏ى آنها به کسب ثروت و قدرت بوده، در صورتى که در رمان معاصر مگا، نویسنده در پى هویت بخشى و توجیه اهداف استعمارى در سطح کلان است. در واقع، یکى از وظایف رمان نوین مگا، تلفیق فرهنگ‏ها و باورهاى مختلف، به منظور ارائه‏ى یک هویت مشخص و ثابت امریکایى است.
با بررسى و تحلیل »رمان مگا« از ابتدا تاکنون، به راحتى مى‏توان به روند تحولات عظیم استعمارى و امپریالیستى پى برد. در برخى از داستان‏هاى مگا، دانشمندانى هم به ایفاى نقش پرداخته و نقش فردى را ایفا کرده‏اند که بى‏اطلاع از اهداف شوم استعمارگران، به خیال خود، به تحقیقات علمى خویش مشغول بوده‏اند، اما در عمل، براى آنها تلاش کرده‏اند.
شخصیت‏هاى داستان‏هاى مگا اگر در گذشته تنها در اندیشه‏ى مقام و ثروت بودند، اکنون در پى یافتن راه‏حل‏هاى مناسب براى بهره‏ورى از سلاح‏هاى هسته‏اى، توسعه‏ى پایگاه‏هاى اتمى، و فروش سلاح از طریق راه اندازى جنگ‏هاى منطقه‏اى هستند. این شرکت‏ها به تدریج، بر همه‏ى امور کلى و جزئى مردم مسلط شدند و به جاى مردم تصمیم گرفتند. شرکت‏هاى یاد شده همواره بر تمامى اعمال مردم نظارت داشتند، آنچنان که به حکومت‏هاى استبدادى ملقب شدند که به طور غیر مستقیم، به چپاول منابع و اموال مردم و بهره‏کشى از نیروى کار ارزان قیمت مبادرت مى‏ورزیدند.
در این میان، کارتل‏هاى چند ملیتى پس از پایان یافتن جنگ جهانى دوم، همسو با اهداف استعمارگران عمل کرده‏اند و با طرح توطئه‏ها و دسیسه‏هاى بسیار، سعى در عقب نگاه داشتن کشورهاى در حال توسعه داشته‏اند. پیشرفت علم و توسعه‏ى اقتصادى در غرب، عامل اصلى فقر، گرسنگى، عقب ماندگى و حاکمیت گروه کوچکى بر زندگى غالب مردم جهان شد. طرح‏هاى پیچیده‏ى داستانى و خلق فضاهاى مبهم، این امکان را در اختیار آنها قرار داد تا بسیارى از حقایق روزگار را در لابه‏لاى حوادث و رویدادهاى غیرقابل حس، پنهان سازند.
رمان نویسان مگا در مقابل، تمایل شدیدى به نشان دادن برترى امریکا در زمینه‏هاى گوناگون اقتصادى، صنعتى، نظامى و فرهنگى دارند. یکى از وجوه بارز آثارى از این دست، تشویق مردم به بردبارى و پایدارى در مقابل سختى‏هاى به وجود آمده است. استعمارگران براى پیشبرد اهداف خود، نیازمند سکوت و صبر مردم هستند. آنها به هیچ عنوان، نمى‏خواهند ذهن مردم را آشفته، و ترس و هراس را در دل آنها ایجاد کنند. از این رو، خلق چنین آثارى مردم را دل‏گرم و امیدوار کرده است و از آنها مى‏خواهد تا در قبال اعمال و رفتار ابرقدرت‏ها، سکوت اختیار کنند.
به دلیل آن که رمان مگا بیانگر تمامى تحولات عظیم اقتصادى، سیاسى و علمى است، پیشرفت علم و دانش نیز در این نوع داستان‏ها مطرح گشته و بخشى از مضامین مطرح رمان مگا را به خود اختصاص داده است. از این رو، برخى از شخصیت‏هاى رمان‏هاى مگا را دانشمندانى تشکیل مى‏دهند که یا به میل خود در جهت اهداف استعمارگران به کار و تلاش مشغولند و یا به زور و اجبار، به کار گرفته شده‏اند. در برخى از داستان‏هاى مگا دانشمندانى هم به ایفاى نقش پرداخته و نقش فردى بازى کرده‏اند که بى‏اطلاع از اهداف شوم استعمارگران، به خیال خود، به تحقیقات علمى خویش مشغول بوده‏اند؛ اما در عمل، براى آنها تلاش کرده‏اند. لاجرم، طرح‏هاى عظیم تولید سلاح، بخصوص پیشرفت‏هایى که در عرصه‏ى تولید سلاح‏هاى هسته‏اى و سایر سلاح‏هاى مخرب میکروبى و نوترونى در دست اجراست، در این قبیل آثار مطرح گشته است.
چنین ادبیاتى نه تنها با فرهنگ دیگر ملت‏ها، بلکه حتى فرهنگ دینى و اخلاقى جوامع اروپایى نیز در تعارض است. به همین دلیل، تأثیر استعمار بر بخش فرهنگ بیش از سایر بخش‏هاى اجتماعى است. در واقع، یکى از وظایف رمان نوین مگا، انجام عمل تلفیق فرهنگ‏ها و باورهاى گوناگون، به منظور ارائه‏ى یک هویت مشخص و ثابت امریکایى است. طرح‏هاى پیچیده‏ى داستانى و خلق فضاهاى مبهم، این امکان را در اختیار آنها قرار داد تا بسیارى از حقایق روزگار را، در لابه‏لاى حوادث و رویدادهاى غیر قابل حس، پنهان سازند. (18)
استعمار فرانو از طریق شبکه‏هاى اطلاع رسانى، در پى تغییر فرهنگ جهانى است و راهى را که در مدت طولانى باید طى مى‏کرد تا بتواند مسیر توسعه‏ى انسانى را در جهان تغییر دهد و بافت انسانى را با نظم نوین جهانى هماهنگ کند، با یک شتاب و جهش چشمگیر پى‏گیرى مى‏کند.

جهانى سازى و سلطه‏ى اطلاعاتى

»جهانى سازى« را »موج سوم استعمار« مى‏نامند. در این موج، استعمار بسیار پوشیده و نامحسوس عمل مى‏کند که حتى برخى از اندیشمندان نیز از این موج جدید استعمار و دوره‏ى جهانى سازى غافل مانده‏اند و آن را دوره‏ى مابعد استعمار یا جهانى شدن به شمار آورده‏اند. این در حالى است که استعمار مقاصد و منویات خود را به دوش شبکه‏هاى اطلاع رسانى و فن‏آورى اطلاعات انداخته است و از طریق ایجاد نرم‏افزارها و فرهنگ حاکم بر آنها، جامعه‏ى جهانى را به سمت هدفى مشخص هدایت مى‏کند و اصول فکرى خویش را ترویج مى‏نماید.
این یک تهدید بسیار جدى براى ملت‏هاست. آنها احساس مى‏کنند فرهنگ بومى‏شان، اقتدار ملى‏شان و توانایى‏هاى اقتصادى‏شان مورد تهدید قرار گرفته است و باید با اتخاذ یک خط مشى و سیاست و برنامه‏ریزى، راه را بر این تهدیدها ببندند. از سوى دیگر، خطر و تهدیدى که مدیران شبکه‏هاى اطلاع رسانى حس کردند این است که وقتى مسیر باز شد به تدریج، اطلاعات فراوان وارد محیط مجازى مى‏شود و از این طریق، وحدت رویه‏اى که در نظر داشته‏اند به هم مى‏خورد. این یکى از چالش‏هاى بسیار بزرگ است، به گونه‏اى که اگر دولت - ملت‏ها از بین بروند و یک وحدت جهانى درست شود، نفس این وحدت نیازمند یک انسجام است و این انسجام احتیاج به هماهنگى اطلاعات دارد.
آنچه دنیاى امروز به سمت آن حرکت مى‏کند وحدت رویه در تولید علم است؛ یعنى مى‏خواهد گزاره‏ها و فرضیه‏هاى علمى را نیز به یک جهت هدایت کند تا اطلاعات اخذ شده از آنها هماهنگ شوند؛ یعنى مى‏خواهد از طریق ایجاد یک شبکه، علوم را به وحدت برساند تا تصمیم سازى‏ها و تصمیم گیرى‏ها را هماهنگ کند.
چنانچه فرصت‏هاى اطلاعاتى که از طریق شبکه‏هاى اطلاع رسانى در اختیار جامعه‏ى جهانى قرار مى‏گیرد این وحدت رویه را به هم بزند، یعنى بر خلاف مصالح پدید آورندگان جامعه‏ى اطلاعاتى عمل نماید، نقض غرض شده است. از این رو، این موضوع سبب شده است مدیریت جامعه‏ى اطلاعاتى منشورى اخلاقى تدوین کند که به امضاى جامعه‏ى جهانى رسیده باشد، و آن اصول اخلاقى را با ضمانت‏هاى اجرایى در جامعه‏ى اطلاعاتى، عملیاتى نماید؛ همانند چیزى که در آغاز پیدایش جامعه‏ى صنعتى به عنوان منشور ملل و حقوق بشر به ثبت رسید. از این رو، استعمار نو براى آن که در توسعه‏ى جهانى وحدت رویه ایجاد کند، در حال ثبت اصول اخلاقى در سرآغاز پیدایش جامعه‏ى اطلاعاتى است.
دولت‏هایى که در اندیشه‏ى بسط قلمرو و یا توسعه‏ى اقتدار خویش هستند همواره شیوه‏هاى متعدد استعمارى را به آزمون مى‏گذارند. در یک مقطع، ممکن است حضور نظامى را بسیار کارآمد تلقى کنند و در مقطعى دیگر، سیطره‏ى سیاسى بدون حضور فیزیکى را کارآمدتر تشخیص دهند. طبعا این شیوه‏ها آنها را از توجه به برترین روش سلطه و سیطره یعنى سلطه و سیطره‏ى فرهنگى بازنمى‏دارد. افلاطون شاید از نخستین کسانى است که براى تأسیس نظام سیاسى مطلوب خود در یک جامعه‏ى اشغال شده، به سیطره‏ى فرهنگى توجه نموده است. وى براى شبیه‏سازى جامعه‏ى تحت اشغال با جامعه‏ى یونانى، چنین پیشنهاد مى‏دهد:
باید بکوشیم تا راهى پیدا کنیم که با تغییرى کوچک، قانون اساسى آنها را به قانون اساسى جامعه‏ى خودمان شبیه سازیم. (19)
با این حال، تغییر قانون اساسى کشور بیگانه چه به انگیزه‏ى انسانى و چه به انگیزه‏هاى دیگر، تنها یکى از انواع شیوه‏هاى سلطه‏ى فرهنگى است. سیطره‏ى فرهنگى خود به شیوه‏هاى گوناگونى صورت مى‏گیرد که از جمله‏ى آنها، آزادى‏هاى سیاسى - اجتماعى گسترده است که مى‏تواند منشأ ایجاد استبداد گسترده‏ترى شود که به انحطاط اخلاقى مى‏انجامد. کسانى مى‏توانند از این گستره‏ى وسیع آزادى بیشترین بهره را ببرند که از قدرت برترى برخوردار باشند. پیامد ترکیب قدرت برتر و آزادى بیشتر، استبداد پیچیده‏تر و استبداد سازمان یافته‏تر است. نمونه‏ى چنین استبدادى را مى‏توان در سلطه‏ى اطلاعاتى و تبلیغاتى بلا منازع دولت‏هاى بزرگ و بنگاه‏هاى عظیم اقتصادى مشاهده کرد.
عصر اطلاعات در عین آن که توانسته است تا حدى جو استبداد و اختناق خشن دولت‏ها را تعدیل نماید، اما به شیوه‏اى دیگر، تحمیق سیاسى مردم را در پى داشته است. انحصار اطلاعات در دست شبکه‏هاى معدود رسانه‏اى و سانسور بسیارى از اطلاعات و ممنوعیت تهیه‏ى اخبار از مراکز مورد نظر برخى دولت‏ها و شرکت‏هاى فرا ملى و بنگاه‏هاى عظیم اقتصادى، مردم جهان را در وضعیتى قرار داده است که به رغم داشتن اطلاعات وسیع، اولا، از صحت آنها نمى‏توانند اطمینان یابند؛ ثانیا، از نوع چینش اخبار و ترفندهاى خبرى اطلاع چندانى ندارند؛ ثالثا، از قدرت اقدام بسیار کمى برخوردارند. این درست بر خلاف آن چیزى است که هابرماس در کنش ارتباطى خود، مورد توجه قرار داده است.
هابرماس بر این نظر است که با تکامل دموکراسى‏هاى نوین، انسان‏ها به طور فزاینده، از آموزش و تحصیلات بالاترى برخوردار مى‏شوند، و با توجه به گسترش شتابان ارتباطات و نقش فراگیر وسایل ارتباط جمعى، دست‏یابى آنان به اخبار و اطلاعات، سهل‏تر مى‏گردد و این امر به نوبه‏ى خود، در تعمیق شناخت آنان نسبت به پدیده‏هاى پیرامون، تأثیرى مثبت مى‏گذارد. وى تصریح مى‏کند که اصولا در عصر اطلاعات و ارتباطات ماهواره‏اى، نمى‏توان انسان‏ها را در زمینه‏ى اشتغال و غیر آن، فزاینده از آموزش‏هاى عالى‏تر بهره‏مند ساخت و به طور همزمان، در جهت تحمیق سیاسى آنان کوشید. وى چنین امرى را متناقض )پارادوکسال( مى‏داند.
هربرت شیلر، استاد دانشگاه کالیفرنیا، مى‏نویسد: واژه‏ى »امپریالیسم فرهنگى« نشان دهنده‏ى نوعى نفوذ اجتماعى است که از طریق آن، کشورى اساس تصورات، ارزش‏ها، معلومات و هنجارهاى رفتارى و همچنین روش زندگى خود را به کشورهاى دیگر تحمیل مى‏کند. وسایل ارتباط عمومى بهترین نمونه‏ى بنگاه‏هاى عاملند که در فرایند رسوخ، به کارگرفته مى‏شوند. براى رسوخ کردن در سطح فراگیر وسایل ارتباطى خود نیز باید به وسیله‏ى قدرت سلطه‏گر رسوخ جو قبضه شوند. (20)
آلوین تافلر در موج سوم، در خصوص فضاى اطلاعاتى به وجود آمده به واسطه‏ى دسترسى بشر به فن‏آورى نوین ارتباطى، چنین مى‏نویسد: دگرگون ساختن عمیق سپهر اطلاعاتى موجب مى‏شود مغزهایمان نیز دچار تحول و دگرگونى شوند؛ یعنى شیوه‏هاى اندیشه و تفکر درباره‏ى مسائل، شیوه‏ى ترکیب اطلاعات و شیوه‏ى پیش‏بینى نتایج اعمالمان هم متحول خواهد شد. حتى امکان دارد ترکیب شیمیایى مغزمان را نیز دگرگون سازیم. تعبیر »توانایى گفت‏وگوى رایانه و دستگاه‏هاى خرد و کوچک با انسان« آن طور که به نظر مى‏رسد، خیال پردازى نیست. پایانه‏هاى دریافت کننده‏ى داده‏هاى صوتى، که امروز وجود دارند، اکنون قادر به شناسایى و پاسخ گویى به واژگان هزار کلمه‏اى هستند و بسیارى از شرکت‏ها، از شرکت‏هاى عظیمى همچون »آى. بى. ام« یا »نیپسون الکتریک« تا شرکت‏هاى کوچک همانند »هودیستیک« یا شرکت »سنتى گرم« براى گسترش واژگان رایانه‏اى، ساده کردن فن‏آورى و اصولا کاهش هزینه‏ها با یکدیگر به رقابت پرداخته‏اند. پیش‏بینى مى‏شود بین پنج تا بیست سال آینده، رایانه‏ها بتوانند به راحتى با لهجه‏ى طبیعى و معمولى در خانه‏ها صحبت کنند. این پیشرفت در زمینه‏ى فرهنگ و اقتصاد کاربرد بى‏شمارى پیدا خواهد کرد.

رسانه‏ها و شبکه‏هاى اطلاعاتى

تردیدى نیست که استعمار و امپریالیسم در جوامع عقب مانده به افزایش هر چه بیشتر فقر و ناهنجارى‏هاى اجتماعى در آن جوامع منجر مى‏شود. با پنهان شدن اشکال گذشته‏ى استعمارى و گسترش ارتباطات جهانى، تصور برخى بر آن است که اطلاعات گسترده و فن‏آورى‏هاى ارتباطى نوین مى‏توانند زمینه‏ى لازم را براى ایجاد عدالت اجتماعى و اقتصادى در سطح جهانى فراهم سازند. اما برخى دیگر در این مسئله تردید نموده و معتقدند: پیشرفت‏هاى فناورانه را نمى‏توان طلیعه‏ى عصر تازه یک توسعه‏ى فزاینده و عادلانه براى انسان‏ها دانست، بلکه این پیشرفت‏ها ابزارهایى ایجاد کرده‏اند که به افزایش شکاف میان فقرا و اغنیا منجر مى‏گردد.
تحولاتى که در دهه‏هاى اخیر در زمینه‏ى جابه‏جایى قدرت در جهان صورت گرفتند، منجر به ایجاد دو جبهه‏ى گسترده شمال و جنوب و تقابل فرهنگى سیاسى آنان با یکدیگر شده‏اند. شکست سیاست امریکا در آسیاى جنوب شرقى، بحران نفت، وقوع انقلاب اسلامى در ایران، سقوط رژیم شاه، به قدرت رسیدن رهبران مخالف سیطره‏ى امریکا در برخى از کشورهاى امریکاى لاتین، ایجاد اتحادیه افریقا و مانند آن به رهبران کشورهاى در حال توسعه اعتماد به نفس بیشترى داده و قدرت و نفوذ سیاسى آنها را در مجموع، زیاد کرده است. این در حالى است که شکاف اقتصادى میان قطب ثروتمند و فقیر جهان در پى تجارت آزاد جهانى، رو به افزایش است. این امر منجر به اعمال سیاست‏هایى تجارى - اقتصادى گردیده است که پیامد آن افزایش فشار اقتصادى و سیاسى بر کشورهاى در حال توسعه است.
به موازات این فشارها در زمینه‏هاى اطلاعاتى نیز اعمال فشار محسوس است. براى مثال، از اواسط دهه‏ى اخیر، سازمان‏هاى بین‏المللى متعددى از جمله »یونسکو« صحنه‏ى مباحثات و مجادلات فرهنگى بین کشورهاى ثروتمند و فقیر بوده‏اند. کشورهاى جنوب غرب را به اعمال سلطه‏ى فرهنگى خود بر دیگران متهم مى‏کنند و معتقدند: این سلطه از طریق کنترل منابع، جمع‏آورى خبر، صدور بى‏رویه‏ى فرآورده‏هاى فرهنگى به سراسر جهان، زنجیره‏اى از روزنامه‏ها در سطح جهانى، مالکیت شرکت‏هاى انتشاراتى، و برخوردارى از وسایل و تجهیزات پیشرفته‏ى الکترونیکى عملى مى‏شود. فعالیت این ماشین عظیم، فرهنگ‏هاى سنتى این کشورها را سرکوب ساخته و خصوصیات اجتماعى این کشورها را تغییر داده است.
زیرساخت‏هاى ارتباطى اطلاعاتى در خدمت کارگزاران استعماران براى رخنه در درون هویت‏هاست. »استعمار رسانه‏اى« نیز به طور منطقى، از دل »امپریالیسم فرهنگى« بیرون مى‏آید و بسان ارتش مسلح و نیروى نظامى آن، راه را براى سلطه هموار مى‏کند.
شیلر به درستى یادآور مى‏شود که جریان آزاد اطلاعات افسانه‏اى بیش نیست. گزینشگران و نظارت کنندگانى هستند که پیام‏هاى جارى در جوامع را جابه‏جا مى‏کنند و به آنها شکل مى‏دهند. (21)
از سوى دیگر، تسخیر فضاى کیهانى و رقابت میان کشورهاى صنعتى در عرصه‏ى دستگاه‏هاى ماهواره‏اى و فن‏آورى‏هاى سنجش از دور، که امکان تصویر بردارى کلى و پیوسته از سطح زمین و منابع حیاتى آن را فراهم مى‏سازند، قهرا نه تنها نمى‏تواند به توسعه‏ى عادلانه‏ى جریان اطلاعات میان کشورها بینجامد، بلکه افزایش شکاف میان فقرا و اغنیا در فضاى کنونى جهان را در پى دارد. عدم توازن موجود در بازار بین‏المللى داده‏ها و سطح فن‏آورى‏هاى رایانه‏اى مربوط به آنها، بیانگر آن است که جریان فرامرزى داده‏ها تقسیم کار بین‏المللى را تثبیت کرده است. جوامع در حال توسعه مواد خام )داده‏ها( را براى کشورهاى صنعتى فراهم مى‏کنند و در مقابل، کالاهاى پردازش شده )داده‏ها( را از آنان دریافت مى‏نمایند.
اطلاعات و ارتباطات همواره از منابع عمده‏ى ثروت و قدرت شمرده مى‏شوند. بدون جریان اطلاعات و تبادل آنها، نمى‏توان از توسعه‏ى اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و نظامى سخن گفت. اطلاعات و ارتباطات نقش بسزایى در سیاست‏هاى ملى و بین‏المللى ایفا مى‏کند. با این حال، سیر صعودى ارتباطات و اطلاعات از جنبه‏ى کمیت، یک طرفه و به سود کشورهاى صنعتى و بنگاه‏هاى بزرگ تجارى بوده است.
کشورهاى جنوب به این امر معترضند که چرا باید نود درصد اخبارى که در سطح جهانى فرصت انتشار مى‏یابند از طریق چهار خبرگزارى جهان )رویتر، یونایتد پرس، آسوشیتد پرس و فرانس پرس( آن هم با مالکیت تنها سه کشور تأمین گردند؟ (22)
بنگاه‏هاى خبرى، تأمین کننده‏ى خوراک اطلاعاتى مطبوعات هستند و مطبوعات نیز به نوبه‏ى خود، طبق ذائقه و سلیقه‏ى خوانندگان، اخبار دریافتى را انتشار مى‏دهند. فقر و قحطى، هرج و مرج و فساد، خشونت و تروریسم، بى‏سوادى و استبداد سیماى مخدوشى است که در مطبوعات جهان صنعتى از جوامع در حال توسعه ترسیم مى‏شود. رسانه‏هاى غربى افزون بر این، چنین جوامعى را فاسد و اصلاح ناپذیر و بارى دائمى بر دوش اقتصاد غرب تلقى کرده، و آنها را کشورهاى نمک نشناسى معرفى مى‏کنند که از کمک‏هاى خارجى تغذیه مى‏نمایند و ارزش سخاوتمندى‏هاى غرب را نمى‏دانند.
در سال 1972 در همایش عمومى »یونسکو« چگونگى استفاده از رسانه‏هاى کشورهاى ثروتمند به عنوان ابزارهایى براى سیطره بر افکار عمومى جهان و نقشى که این رسانه‏ها در آلودگى فرهنگى و اخلاقى جوامع دارند، مطرح شد. (23)
در امریکا، روزانه 1759 روزنامه منتشر مى‏شود که 61 میلیون امریکایى آنها را دریافت مى‏کنند. این جراید توسط بیش از 1700 شرکت توزیع مى‏گردند. یهودیان بر نیمى از این جراید سلطه‏ى کامل دارند و در نیم دیگر آن، اعمال نفوذ مى‏کنند. روزنامه‏هاى نیویورک تایمز، واشنگتن پست، دیلى نیوز، نیویورک پست، نیوزویک، تایم، و مجله‏هاى پر تیراژ سینمایى همچون تى. وى. گاید، و اقتصادى مثل بیزینس ویک، و اطلاعات جغرافى همچون نشنال ژئوگرافیک که اغلب در سطح جهانى منتشر مى‏شوند، تحت سلطه‏ى یهودیان امریکا هستند. شبکه‏هاى تلویزیونى امریکا نیز به مثابه‏ى قوى‏ترین شبکه‏هاى تلویزیونى جهان رخ مى‏نمایند که صهیونیسم سیطره‏ى نسبتا کاملى بر آنها دارد. در امریکا، بین 700 تا 1100 شبکه‏ى پخش امواج تلویزیونى وجود دارد که سه شبکه‏ى مهم A. B. C, C. B. S, N. B از مشهورترین آنها محسوب مى‏شوند و این شبکه‏ها هر سه تحت نفوذ صهیونیسم هستند.
فنون جنگ رسانه‏اى در برابر جهان اسلام، به مثابه‏ى جنگ صلیبى نوین به شمار مى‏آیند. رسانه‏هاى جمعى غرب در این عرصه، اهداف ذیل را دنبال مى‏کنند: اتحاد رسانه‏اى علیه اسلام )ماجراى سلمان رشدى نقطه‏ى اساسى هجمه‏ى فرهنگى علیه آموزه‏هاى اسلام(، ناتوى فرهنگى لیبرالیستى با هدف سازمان دهى جنگ فرهنگى علیه اسلام، تلاش براى ایجاد تفرقه و تجزیه‏ى فرهنگى و جغرافیایى جهان اسلام و جنگ مذهب علیه مذهب، سازمان دهى جوخه‏هاى ترور و نسبت دادن آن به اسلام و مسلمین، اسلام زدایى از طریق حمایت از برخى گروه‏هاى تروریست و آشوبگر و قشرى‏گرایان خشک مغز همچون وهابیان و معناگرایان بى‏مبنا همچون صوفیه، تقویت سازمان‏هاى غیر دولتى )NGO( بهره‏گیرى از عناصر جذاب فرهنگى براى تحریک نیروهاى جوان در جوامع در حال توسعه، تسلط بر منابع انرژى خاورمیانه، تغییر تدریجى جغرافیاى سیاسى خاورمیانه و طراحى خاورمیانه‏ى جدید، ترویج دموکراسى در خاورمیانه، تقویت جایگاه منطقه‏اى اسرائیل، مهار اصول گرایى اسلامى، تقویت جنبش‏هاى اجتماعى تحول خواه و حمایت از نیروهاى معارض انقلاب اسلامى ایران.

نظم نوین جهانى

پس از جنگ دوم جهانى، براى کنترل خشونت‏هاى بین‏المللى، که مسبب اصلى آن کشورهاى استعمارى بودند، نظریه‏ى Big Brother مطرح شد. این نظریه به کشورهاى ابرقدرت این حق را مى‏دهد که اعضاى کوچک‏تر خانواده‏ى جهانى را سرپرستى و یا تنبیه کنند. این نظریه به صراحت، ضد حقوق بشر است. نظم نوین جهانى بر پایه‏ى رهبرى امریکا به عنوان Big Brother به مثابه‏ى شیوه‏ى امریکایى براى اداره کردن جهان محسوب مى‏شود که در آن امریکا به عنوان پلیس، ژاندارم و در نهایت، امپراتور جهان مسئولیت برقرارى نظم و مقابله با چالش‏هاى فراروى استعمار فرانو را بر عهده دارد.
این نظریه، که برخاسته از اندیشه‏هاى نئولیبرالى است، منشأ بسیارى از تحولات و نتایج در جهان بوده است. از ویژگى‏هاى این نظم و ماهیت سلطه‏گر جهانى آن، وجود کام‏یابى بى‏سابقه‏ى اقلیتى محدود در کنار فقر سرگیجه‏آور و نابرابرى غیرقابل باور اکثریتى انبوه است. فساد در روابط و تعاملات اقتصادى از دیگر نتایج این نظم است. فساد ضمن آن که مى‏تواند روند عدالت، همزیستى اجتماعى، حاکمیت ملى، تنوع فرهنگى و توانمندى اکولوژیکى را کند یا معکوس نماید، توسعه‏ى اقتصادى و ثبات سیاسى را در جوامع با خطر مواجه مى‏سازد. (24)
نظم نوین جهانى برترى را در همه‏ى فضاهاى حیاتى در نظر دارد. استیلاجویى سلطه‏ى جهانى بر فضا صرفا به فیلم‏هاى علمى - تخیلى خلاصه نشده، بلکه به صورت واقعیتى عینى در قالب طرح‏هاى گوناگون به اجرا درآمده است. »هارپ« نمونه‏اى از یکى از طرح‏هاى پنهانى وزارت دفاع امریکا و نمادى بارز از عینى شدن اندیشه‏هایى است که هنوز هم براى عموم مردم به مثابه‏ى افسانه‏هایى خیالى مى‏ماند. (25)دانشمندان نظامى دولت ایالات متحده با پرداختن به الگوها و نظام‏هاى جوى در پى دست‏یابى به سلاحى بالقوه‏اند. از جمله شیوه‏هاى این برنامه، مى‏توان به تقویت جریان طوفان‏ها، تغییر مسیر جریان‏هاى جوى با هدف خلق سیل‏هاى هدفدار و یا دامن زدن به خشک سالى در مناطق مورد نظرشان اشاره نمود. (26)
این توانمندى بسترى را فراهم ساخت تا امپریالیسم به شیوه‏هاى جدیدى از استعمار دست یابد و آن عبارت بود از: ایجاد اسطوره‏هاى جذاب در نظر روشن‏فکران از قبیل اسطوره‏ى »جهانى شدن فرهنگ و ارزش‏هاى امریکایى«، اسطوره‏ى »پایان ایدئولوژى«، و اسطوره‏ى »پایان تاریخ«.

جهانى شدن و جهانى سازى

رازگشایى تمدن غرب از امور مقدس در طول روند مدرنیته، خود به شکل‏گیرى رازهایى انجامید که تنها با مقاومت‏هاى فرهنگى سایر تمدن‏ها، مهر این رازها گشوده مى‏گردد. جهانى شدن و جهانى سازى رازى بود سر به مهر که با اعلام آغاز جنگ صلیبى در گستره‏ى جهانى و شعار دموکراتیک کردن ملل عقب مانده برملا شد. مقصود از این طرح عناوینى همچون »حقوق بشر جهانى، دموکراسى جهانى، دهکده‏ى جهانى، کمک‏هاى بشر دوستانه، امنیت جهانى، نظم نوین جهانى، تجارت جهانى و مانند آن این بود که امپراتورى جهانى غرب این بار بتواند به شیوه‏اى نوین، به منافع جهانى خود دست یابد.
نظام پدرسالارانه‏ى جدید در صدد برآمد تا در عرصه‏ى جهانى، سیطره‏ى خویش را از طریق ادبیات بشر دوستانه حاکم کند و دنیا را به شیوه‏ى دلخواه خویش اداره نماید. (27) در این عرصه، نقش اصلى سازمان‏هاى بین‏المللى توجیه وضع موجود و تعدیل دولت‏ها براى پذیرش یک نظام فدرالى جهانى است که در آن هر کشور یک ایالت از ایالت‏هاى امپریالیسم جهانى خواهد بود. سیاست‏هاى جهانى در یک ستاد مرکزى جهانى طراحى شده و یاغیگران جامعه‏ى مدنى جهانى تحت پوشش سازمان‏هاى بین‏المللى سرکوب مى‏گردند. رسانه‏هاى جهانى نیز در فضاى انقلاب ارتباطى، »گفتمان استعمار« را پایان یافته دانسته‏اند و »ادبیات مقاومت« را ادبیاتى کهنه و فرسوده تلقى مى‏نمایند. سرکوب مقاومت با ساخت مفاهیم جدید تحت عنوان »تروریزم جهانى«، »نفى خشونت«، و »رفتار غیر مدنى« همراه مى‏شود تا »ائتلاف جهانى« علیه تروریست‏ها سامان دهى گردد. در دهکده‏ى جهانى، رابطه‏ى »ارباب - رعیتى« بر روابط همسایگى و احترام متقابل ترجیح مى‏یابد و تکثر فرهنگى و بازار عقاید جهانى به بسترى براى همسان سازى فرهنگى و غربى سازى یا به تعبیر فریبنده، »جهانى شدن فرهنگى« تبدیل مى‏شود.
در چنین وضعیتى، مخالفان اباحیگرى مخالف آزادى، و دفاع از حاکمیت ارزش‏هاى دینى مخالفت با دموکراسى تلقى مى‏شود. کشورهاى مستقل به عنوان کشورهاى یاغى و فعالیت‏هاى علمى آنان به مثابه‏ى تهدید جهانى معرفى مى‏گردند. مافیاى قدرت و ثروت و رسانه چنان هماهنگ عمل مى‏کنند که گویا آنچه از ناحیه‏ى آنان ترویج مى‏شود در نهایت، به امرى محقق تبدیل مى‏گردد.

جمع بندى

استعمار فرانو شیوه‏اى تازه از استعمار است که در آن استعمارگران با جهانى سازى ارزش‏هاى فرهنگى و نظام اقتصادى خود و دموکراتیک کردن نظام‏هاى سیاسى کشورها، آنها را در چارچوب سیاست‏هاى بین‏المللى خود هدایت مى‏کنند.
استعمار فرانو بر دو وجه هم‏پیوند ایجابى و سلبى عمل مى‏کند. از حیث ایجابى، به بسط و گسترش جهانى لایه‏هاى بنیادین اندیشه‏ها و ارزش‏هاى تمدن غرب )عقلانیت و ارزش‏هاى سکولاریستى( و از حیث سلبى، به تحقیر و تخریب ارزش‏ها و اندیشه‏هاى غیر غربى )پرده‏درى از وجوه غیر مکشوف دنیاى غیر غربى( از طریق ابزارهاى پیچیده ارتباطى، سیاسى، اقتصادى، علمى، فرهنگى و نظامى مى‏پردازد.
استعمارگران در این نوع استعمار، دو نوع قدرت »نرم‏افزارى« براى اقناع افکار عمومى و »سخت‏افزارى« را در دو عرصه‏ى »تقسیم تمدنى کشورها« و »طبقه‏بندى نظامى و امنیتى« آنها به کار مى‏گیرند.
استعمار فرانو با طرح جهانى شدن و جهانى سازى فرهنگى در پى سیطره‏ى خویش از طریق ادبیات تلطیف شده و بشر دوستانه است. در این عرصه، نقش اصلى سازمان‏هاى بین‏المللى توجیه وضع موجود و تعدیل دولت‏ها براى پذیرش یک نظام فدرالى جهان است که در آن هر کشور یک ایالت از ایالت‏هاى امپریالیسم جهانى خواهد بود. سیاست‏هاى جهانى در یک ستاد مرکزى جهانى طراحى شده و یاغیگران جامعه‏ى مدنى جهانى تحت پوشش سازمان‏هاى بین‏المللى سرکوب مى‏گردند. سازمان‏هاى غیر دولتى و افراد وابسته بسترهاى مناسب را براى ترویج اهداف استعمارى در محیطهاى فرامرزى دولت‏هاى استعمارى فراهم مى‏سازند.
با این همه، جامعه‏ى امریکا امروزه با نوعى ترس و رعب عجین شده است؛ ترس و رعبى که معلول سیاست‏هاى زیرکانه‏ى دولت مردان این کشور است. ترس از حملات تروریستى در همه‏ى مردم این کشور رخنه کرده و راه حل آن در گرو اقدامات پیش‏گیرانه و لشکرکشى به دشمنان این جامعه معرفى مى‏شود تا از یک سو، توجه جامعه از مشکلات موجود منحرف شود، و از سوى دیگر، همگنان براى کاهش این ترس و رعب به دولت مردان خود پناه برند. (28)
والرشتاین، مدیر مرکز مطالعات اقتصادى، تاریخى و تمدن‏ها و سردبیر مجله‏ى Monthly Review سلطه‏ى امریکا را رو به سوى زوال دانسته، مى‏نویسد: ایالات متحده‏ى امریکا از حدود سال‏هاى 1967 - 1973 تاکنون، در حال از دست دادن سلطه‏ى خود در سراسر جهان است. از جمله دلایل آن، قدرت یافتن کشورهاى اروپایى، کاهش ارزش دلار، فروپاشى شوروى )سابق( و قدرت یافتن کشورهاى آسیایى مانند چین و ژاپن است. وى معتقد است: بر خلاف آنچه تصور مى‏شود، قدرت امریکا و سلطه‏ى آن بر جهان در جهات گوناگون در حال کاهش است. (29) ایالات متحده حقانیت خود را از دست داده است و به همین دلیل، دیگر نمى‏توان آن را مسلط دانست. (30)
نقص اساسى‏تر، در درون نظام سرمایه‏دارى است. تناقض و اختلاف نظر سیاسى در طول تاریخ کاپیتالیسم، این است که همیشه گروهى از سرمایه داران رقیب گروهى دیگر بوده‏اند. اکنون این مسئله به اختلاف نظر بنیادین در نهاد کاپیتالیسم تبدیل شده است و مى‏تواند براى کاپیتالیسم بسیار مشکل ساز باشد. ما وارد جهان پر هرج و مرجى شده‏ایم. دلیل آن هم مربوط به بحران کاپیتالیسم به عنوان یک نهاد است. وضعیت بحرانى جهان کنونى بیست تا سى سال دیگر ادامه خواهد داشت. کسى قادر به کنترل این وضعیت نیست، حتى دولت ایالات متحده‏ى امریکا. این دولت گرفتار وضعیتى شده است که مى‏خواهد آن را کنترل کند، ولى قادر به کنترل آن نخواهد بود. (31)
امروز به برکت وقوع انقلاب اسلامى، شاهد تشکیل یک فرهنگ گسترده‏ى مقاومت علیه سلطه گرایى هستیم. این فرهنگ در همه‏ى قاره‏ها در حال رشد و نمو است؛ چیزى که از آن به عنوان »جبهه‏ى همبستگى براى صلح« نام برده مى‏شود. این فرهنگ مقاومت را به خوبى مى‏توان در فلسطین، لبنان، عراق و در کشورهاى امریکاى لاتین مانند ونزوئلا، بولیوى و در اقصا نقاط افریقا و آسیا مشاهده کرد.
اصالت و نوآورى جمهورى اسلامى همان قدر که قدرت و مشروعیت سلطه‏گران و دستگاه‏هاى تبلیغاتى آنها را به تکاپو انداخته است، افکار و مواضع و اندیشه‏هاى بنیانگذار و رهبران بعدى آن نیز به همان اندازه در بین قشرهاى گوناگون ملل، به ویژه گروه‏هایى که سال‏ها تحت استعمار و استثمار بوده‏اند، هیجان فوق‏العاده‏اى ایجاد کرده است. انقلاب اسلامى خواهان تحول و اصلاحات اساسى و بنیادین در نظام بین‏المللى است. عدالت به جاى قدرت باید بر نظام بین‏المللى حکم‏فرما باشد و بدین روى، مفاهیم و پیش فرضیه‏ها و نظریه‏هاى موجود رئالیسم یا واقعیت‏گرایى غرب را، که بر محور قدرت مستقر است، به چالش مى‏کشد. براى جمهورى اسلامى، عدالت گرایى و عدالت خواهى تنها مسیر بشریت و جامعه‏ى انسانى به سوى صلح و امنیت پایدار و پویاست. ایران اسلامى به دنبال شکستن اسطوره‏هاى سیاسى است.
بنابراین، مسیر استعمار جاده‏اى یک سویه نیست. با افزایش ارتباطات، ملت‏ها به تدریج به خودآگاهى دست مى‏یابند و سیاست‏هاى امپریالیسم آشکار مى‏شود. فرهنگ مقاومت در برابر استعمار فرانو شکل مى‏گیرد و اراده‏هاى طوفان‏زا عمارت لرزان استکبار جهانى را متزلزل مى‏سازد.
به تعبیر آیةالله خامنه‏اى )دام ظله( در استعمار فرانو، دولت‏هاى استعمارى ایادى خود را به کشورها گسیل مى‏دارند و با صرف هزینه و تبلیغات و اغواگرى‏هاى گوناگون و رنگین نشان دادن و موجه نشان دادن چهره‏ى مستکبران ظالم عالم، بخشى از ملت‏ها را اغوا و تحریک کنند؛ اما استعمار و استکبار نمى‏تواند ظلم و ستمگرى و ددمنشى خود را پنهان کند. نمونه‏اش عراق است، ماجراى زندان ابوغریب، زندان گوانتاناموى امریکا، و رفتار با ملت‏ها به وسیله‏ى چکمه‏پوشان امریکایى و انگلیسى.
این وقایع در دل ملت‏ها تأثیرات عمیقى دارند. البته ممکن است دوره‏هاى سختى را تجربه کنند، اما دوران زورگویى و قلدرى در باطن انسان‏ها و در باطن عالم به سر رسیده است. ملتى مى‏تواند ایفاى نقش کند که به خودآگاهى برسد و از اراده و ایمان و هوشیارى بهره‏مند باشد. او میدان را خواهد برد. بیشترین اقبال را در این زمینه ملت ایران دارد. ملت ایران، هم با استعداد است، هم باهوش، هم مؤمن و هم تجربه کرده. ملت‏هاى دیگر تجربه‏ى ملت ما را ندارند. ملت ما مى‏تواند محور یک حرکت عظیم جهانى علیه ظلم و نظام استکبارى و نظام ظالمانه و نظام ارباب - رعیتى جدید و نوى باشد که امروز مستکبران عالم مى‏خواهند بر دنیا تحمیل کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1- دانش آموخته‏ى حوزه و دانشجوى دکترى علوم سیاسى مؤسسه‏ى آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
2- Colonism.
3- New Colonism.
4- BBC English Dictionary / درآمدى بر شناخت مسائل اقتصادى - سیاسى جهان سوم، فرهنگ اصطلاحات روزمره‏ى سیاسى.
5- Colonization and Christianity p.9.
6- امپریالیسم، تاریخ، تئورى، جهان سوم، ص 26.
7- غرب در جغرافیایى اندیشه، ص 52.
8- روان شناسى و دین، ص 86.
9- انسان و سمبل‏هایش، ص 141.
10- آسیا در برابر غرب، ص 243 - 259.
11- The Moral law, p.93.
12- Ibid,p.93.
13- زرسالاران یهودى و پارس، استعمار بریتانیا و ایران، ص 219 - 220.
14- ارغنون، ش 11 و 12 )پاییز و زمستان 1375(.
15- مدرنیته‏ى سیاسى، ص 397.
16- غربى سازى جهانى، ص 49.
17- mega - bucks.
18- دیکتاتورى کارتل‏ها، ص 286.
Amerivan Fiction: meg novel, Frederick, k. Karl.
19- جمهورى، ص 1004.
20- وسایل ارتباط جمعى و امپراطورى امریکا، ص 30.
21- Herbert I. Schiller Who Knows:Information in the Age of Fortune 500,p.20.
22- ژئوپولیتیک اطلاعات، ص 10.
23- همان، ص 27.
24- پاتریک فیتز زیمونس، سیاحت غرب، ص 43.
25- مایکل چاسودفسکى، سیاحت غرب، ص 100.
26- همان، ص 101.
27- Global Govement.
28- مگى دومینیک، سیاحت غرب، ص 92.
29- ایمانوئل والرشتاین، سیاحت غرب.
30- همان.
31- والرشتاین، سیاحت غرب.




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط