نویسنده: دکتر سید محمد ثقفی
گرچه مقدمه ابن خلدون حاوی اندیشه ها و نظریات ابتکاری در زمینه جامعه شناسی، فلسفه تاریخ و تمدن است و احیاناً طرح های نویی را در زمینه تربیت ارائه می دهد، اما کتاب او نیز از چشم تیزبین دانشمندان فن مغفول نمانده است و انتقادهای عالمانه ای بر نظریات ابن خلدون وارد کرده اند.
در این انتقادها، گاهی سوء تفاهم و ادراک و احیاناً مخلوط کردن معیارها دیده می شود. اینک ما به چند انتقاد دانشمندان اشاره می کنیم و خود آن انتقادها را نیز به محک نقد می زنیم.
1- می گویند: ابن خلدون درمقدمه خود در کنار توصیف علمی پدیده های اجتماعی و کشف رابطه آن ها که درشأن علمی دانشمند است (Scientist) احیاناً سخن از اصلاح اجتماعی و دعوت به بهترسازی جامعه می کند، به عبارت دیگر درکنار توصیف پدیده های اجتماعی (وضع موجود) به نحو آرمانی از تحصیل وضع مطلوب، سخن می گوید.
به نظرما، این نقد و اعتراض، چندان مطلب قابل توحهی نیست، به دلیل:
1- اولاً اختلاط معیارها و مخلوط ساختن روش ها، درشأن محقق اجتماعی نیست. ما با معیاراندیشه قرن بیستم که «ارزش را از دانش تفکیک می کند و پدیده را به وضع توصیفی، تعریف می نماید نباید تفکر قرن چهاردهم را محک بزنیم. در آن قرن(14) تداخل قلمرو مطالعه پدیده با ارزش اتحاد داشته است و چنین روشی، یک متد معمولی در دید علمی دانشمندان محسوب می شد.
تفکیک میان تحقیق و توصیف پدیده دعوت به اصلاح و بهتر سازی جامعه، از ویژگی های قرن بیستم به شمار می آید و از ذهنیت قرن 19 در زمینه تحقیق علمی در مورد پدیده های اجتماعی، پیدا شده است. این سبک بینش و روش هرگز در قرن های پیشین وجود نداشته است.
به علاوه، ابن خلدون تا آن جا که توانسته است پیشروی چنین، تداخل قلمروها را مانع شده و پدیده های اجتماعی را با دید علمی تبیین کرده است. ازطرف دیگر، دسته ای از جامعه شناسان، چنین باور دارند که در مسائل اجتماعی، به تفکیک میان بحث علمی خالص (Justification) و اهتمام به اصلاح اجتماعی، از موضوعات بسیار پیچیده و مشکلی می باشد، زیرا علوم اجتماعی برخلاف علوم طبیعی، هنوز به صورت علم خالص، منهای نظریات و فلسفه های اجتماعی تفکیک نشده است. و لذا نهضت های اصلاحی مسائل اجتماعی جزئی از قلمرو علم الاجتماع و جامعه شناسی، محسوب می شود. باو من (Bowman) از جامعه شناسان فرانسه از جمله این دانشمندان است.
2- استقراء ناقص: ابن خلدون در مقدمه خود تنها پدیده های اجتماعی جامعه های اسلامی به ویژه ملت های شمال آفریقا را مورد مطالعه قرار داده و از ملاحظه تجربی این جوامع، به نتایج خاصی رسیده است و تلاش دارد که آن نتایج و قوانین را تعمیم داده و به همه جامعه ها در همه زمان ها و مکان ها، سرایت دهد. طبیعی است که از نقطه نظر علمی، استقراء ابن خلدون، یک استقراء ناقص بوده و نتیجه گیری های او هرگز نمی تواند شامل همه جامعه های انسانی باشد.
این نقد، ابتدا به نظر می رسد که نقد عالمانه ای باشد، ولی از یک نکته اساسی غفلت شده است و آن اینکه: جامعه ها و پدیده های اجتماعی که ابن خلدون به تحقیق و مطالعه آن ها دست یازیده است و توانسته شواهد عینی زیاد برای آن ها بیاورد تنها منجر به ملت های اسلامی و جامعه های شمال آفریقا نمی شود، بلکه ابن خلدون در زمان خود همه جامعه ها و امت هایی را که در دسترس او بوده اند، مورد مطالعه قرار داده است و به هرنوع نتایج و قوانین اجتماعی که نائل شده است قطعاً در عصر او، شامل همه جامعه های مورد مطالعه بوده است، اما این جامعه ها در عصرهای بعدی، چه عوارضی را خواهند داشت و چه اوضاعی حاکم خواهد بود، چنین «پیشگویی» قطعاً از عهده ابن خلدون که درباره توجیه و توضیح پدیده های اجتماعی و سیاسی جامعه های اسلامی و شمال افریقا اظهار می دارد، به یک بیان دیگری می تواند، شامل عصرهای بعدی، حتی جامعه های امروزی نیز بشود. مثلاً نفوذ احزاب سیاسی در تحول و سرنوشت مسائل اجتماعی، مسئله ای نیست که امروزه مورد توجه قرار نگیرد. قطعاً عضویت افراد در احزاب سیاسی حاکم و با نفوذ یا حتی بی طرف، خود نوعی «همبستگی» و «عصبیت» را به وجود می آورد و در پدیده اجتماعی، نقش مهمی را بازی می کند. طبیعی است فردی که عضو یک حزب سیاسی یا باند اجتماعی است که او را در سرنوشت اجتماعی، به همدیگر پیوند می زند، بدون حمایت و پشتیبانی اعضای هم ملک دیگر، هرگز نمی تواند در انتخابات عمومی، پیروزی به دست آورده و موفق شود. جلب این که احیاناً در بعضی کشورها خود «منفرد بودن» نوعی جریان اجتماعی به شمار آمده و عصبیت خاص را به دنبال دارد که آن نیز نوعی «همبستگی اجتماعی» است. مثلاً موفقیت سیاسی منتخبین انفرادی در ایران و یا یقه سفیدان (White-blues) در جامعه آمریکا، نمونه ای از این نوع همبستگی اجتماعی است.
خاصیت بارز قوانین جامعه شناسی عبارت خواهد بود از «مقید بودن آن ها به زمان و مکان» به عبارت دیگر قوانین مزبور وابسته و مشروط و نهادهای اجتماهی و اقتصادی و سیاسی و طرز تفکر مردم در یک اجتماع و دوره معین خواهند بود و بالنتیجه جامعه شناسان هر قانون جامعه شناسی را با پاسخ این پرسش ها ذکرخواهند کرد: در کجا؟ چه موقع؟ و در چه شرایطی؟
به علاوه، در قرن های اخیر، منوگرافی - یک تک نگاری در مورد تحلیل مسائل اجتماعی - جامعه ای معین، منطقه ای محدود و حتی یک شهر مشخص، یک تحقیق علمی مشخص به حساب می آید، نظیر آنچه در فیزیک و شیمی در مورد مطالعه موارد معین صورت گرفته و احیاناً نتایج به دست آمده را در موارد دیگر نیز تعمیم می دهند.
به جرئت می توان گفت که نظریه اجتماعی ابن خلدون که در مورد جوامع بدوی، صحرایی (عشایری) روستایی و شهری ارائه می نماید، زنده ترین تئوری ها در مورد جامعه شرقی است و بیشتر از کسانی که از جامعه شناسان غربی در این موارد اظهار داشته و می دارند، به واقع نزدیک تر و عالمانه تر می باشد.
بالاخره ابن خلدون، یک دانشمند مسلمانی است که توانسته است جامعه های اسلامی را مطالعه کند و علمی به نام جامعه شناسی (علم عمران) تقدیم مسلمانان و دانشمندان نماید.
خود او تحصیل این دانش را نوعی، الهام و لطف خدواند می داند و می نویسد: «ونحن الهمنا الله الی ذلک الهاماً و اعثرنا علی علم جعلنا سن بکسر و جهینه خبره افان کنت قد استوفیت مسائله، و میزت عن سائر الصنائع انظاره و انحاءه، فتوفیق من الله وهدای. و ان فائنی شئی فی احصائه و اشتبهت بغیره مسائله، فلنناظر المحقق اصلاحه ولی الفضل لانی نهجت السبیل و اوضحت له الطریق و الله یهدی نبوره من یشاء».(1)
حقاً ابن خلدون، این حق را دارد که مباهات کند که اصول و مبانی علم عمران و جامعه شناسی را تنظیم کرده و به حق می توان او را «پدر جامعه شناسی» دانست که راه تحقیق پدیده اجتماعی را به آیندگان نشان داده است.
در این انتقادها، گاهی سوء تفاهم و ادراک و احیاناً مخلوط کردن معیارها دیده می شود. اینک ما به چند انتقاد دانشمندان اشاره می کنیم و خود آن انتقادها را نیز به محک نقد می زنیم.
1- می گویند: ابن خلدون درمقدمه خود در کنار توصیف علمی پدیده های اجتماعی و کشف رابطه آن ها که درشأن علمی دانشمند است (Scientist) احیاناً سخن از اصلاح اجتماعی و دعوت به بهترسازی جامعه می کند، به عبارت دیگر درکنار توصیف پدیده های اجتماعی (وضع موجود) به نحو آرمانی از تحصیل وضع مطلوب، سخن می گوید.
به نظرما، این نقد و اعتراض، چندان مطلب قابل توحهی نیست، به دلیل:
1- اولاً اختلاط معیارها و مخلوط ساختن روش ها، درشأن محقق اجتماعی نیست. ما با معیاراندیشه قرن بیستم که «ارزش را از دانش تفکیک می کند و پدیده را به وضع توصیفی، تعریف می نماید نباید تفکر قرن چهاردهم را محک بزنیم. در آن قرن(14) تداخل قلمرو مطالعه پدیده با ارزش اتحاد داشته است و چنین روشی، یک متد معمولی در دید علمی دانشمندان محسوب می شد.
تفکیک میان تحقیق و توصیف پدیده دعوت به اصلاح و بهتر سازی جامعه، از ویژگی های قرن بیستم به شمار می آید و از ذهنیت قرن 19 در زمینه تحقیق علمی در مورد پدیده های اجتماعی، پیدا شده است. این سبک بینش و روش هرگز در قرن های پیشین وجود نداشته است.
به علاوه، ابن خلدون تا آن جا که توانسته است پیشروی چنین، تداخل قلمروها را مانع شده و پدیده های اجتماعی را با دید علمی تبیین کرده است. ازطرف دیگر، دسته ای از جامعه شناسان، چنین باور دارند که در مسائل اجتماعی، به تفکیک میان بحث علمی خالص (Justification) و اهتمام به اصلاح اجتماعی، از موضوعات بسیار پیچیده و مشکلی می باشد، زیرا علوم اجتماعی برخلاف علوم طبیعی، هنوز به صورت علم خالص، منهای نظریات و فلسفه های اجتماعی تفکیک نشده است. و لذا نهضت های اصلاحی مسائل اجتماعی جزئی از قلمرو علم الاجتماع و جامعه شناسی، محسوب می شود. باو من (Bowman) از جامعه شناسان فرانسه از جمله این دانشمندان است.
2- استقراء ناقص: ابن خلدون در مقدمه خود تنها پدیده های اجتماعی جامعه های اسلامی به ویژه ملت های شمال آفریقا را مورد مطالعه قرار داده و از ملاحظه تجربی این جوامع، به نتایج خاصی رسیده است و تلاش دارد که آن نتایج و قوانین را تعمیم داده و به همه جامعه ها در همه زمان ها و مکان ها، سرایت دهد. طبیعی است که از نقطه نظر علمی، استقراء ابن خلدون، یک استقراء ناقص بوده و نتیجه گیری های او هرگز نمی تواند شامل همه جامعه های انسانی باشد.
این نقد، ابتدا به نظر می رسد که نقد عالمانه ای باشد، ولی از یک نکته اساسی غفلت شده است و آن اینکه: جامعه ها و پدیده های اجتماعی که ابن خلدون به تحقیق و مطالعه آن ها دست یازیده است و توانسته شواهد عینی زیاد برای آن ها بیاورد تنها منجر به ملت های اسلامی و جامعه های شمال آفریقا نمی شود، بلکه ابن خلدون در زمان خود همه جامعه ها و امت هایی را که در دسترس او بوده اند، مورد مطالعه قرار داده است و به هرنوع نتایج و قوانین اجتماعی که نائل شده است قطعاً در عصر او، شامل همه جامعه های مورد مطالعه بوده است، اما این جامعه ها در عصرهای بعدی، چه عوارضی را خواهند داشت و چه اوضاعی حاکم خواهد بود، چنین «پیشگویی» قطعاً از عهده ابن خلدون که درباره توجیه و توضیح پدیده های اجتماعی و سیاسی جامعه های اسلامی و شمال افریقا اظهار می دارد، به یک بیان دیگری می تواند، شامل عصرهای بعدی، حتی جامعه های امروزی نیز بشود. مثلاً نفوذ احزاب سیاسی در تحول و سرنوشت مسائل اجتماعی، مسئله ای نیست که امروزه مورد توجه قرار نگیرد. قطعاً عضویت افراد در احزاب سیاسی حاکم و با نفوذ یا حتی بی طرف، خود نوعی «همبستگی» و «عصبیت» را به وجود می آورد و در پدیده اجتماعی، نقش مهمی را بازی می کند. طبیعی است فردی که عضو یک حزب سیاسی یا باند اجتماعی است که او را در سرنوشت اجتماعی، به همدیگر پیوند می زند، بدون حمایت و پشتیبانی اعضای هم ملک دیگر، هرگز نمی تواند در انتخابات عمومی، پیروزی به دست آورده و موفق شود. جلب این که احیاناً در بعضی کشورها خود «منفرد بودن» نوعی جریان اجتماعی به شمار آمده و عصبیت خاص را به دنبال دارد که آن نیز نوعی «همبستگی اجتماعی» است. مثلاً موفقیت سیاسی منتخبین انفرادی در ایران و یا یقه سفیدان (White-blues) در جامعه آمریکا، نمونه ای از این نوع همبستگی اجتماعی است.
نسبیت در قوانین اجتماعی
برخلاف قوانین طبیعی که «ثابت» و به طوری یکسان در همه موارد طبیعت جریان دارد، قوانین اجتماعی، نسبی بوده و در شرایط زمان و مکان و نسبت به شرایط اجتماعی - قوانین جامعه ها با همدیگر تفاوت دارند. علاوه بر وجود فرهنگ های مختلف در سطوح گوناگون، نسبیت قوانین و روابط اجتماعی را مسلم می سازد. به تعبیر دکتر ترابی!خاصیت بارز قوانین جامعه شناسی عبارت خواهد بود از «مقید بودن آن ها به زمان و مکان» به عبارت دیگر قوانین مزبور وابسته و مشروط و نهادهای اجتماهی و اقتصادی و سیاسی و طرز تفکر مردم در یک اجتماع و دوره معین خواهند بود و بالنتیجه جامعه شناسان هر قانون جامعه شناسی را با پاسخ این پرسش ها ذکرخواهند کرد: در کجا؟ چه موقع؟ و در چه شرایطی؟
به علاوه، در قرن های اخیر، منوگرافی - یک تک نگاری در مورد تحلیل مسائل اجتماعی - جامعه ای معین، منطقه ای محدود و حتی یک شهر مشخص، یک تحقیق علمی مشخص به حساب می آید، نظیر آنچه در فیزیک و شیمی در مورد مطالعه موارد معین صورت گرفته و احیاناً نتایج به دست آمده را در موارد دیگر نیز تعمیم می دهند.
به جرئت می توان گفت که نظریه اجتماعی ابن خلدون که در مورد جوامع بدوی، صحرایی (عشایری) روستایی و شهری ارائه می نماید، زنده ترین تئوری ها در مورد جامعه شرقی است و بیشتر از کسانی که از جامعه شناسان غربی در این موارد اظهار داشته و می دارند، به واقع نزدیک تر و عالمانه تر می باشد.
بالاخره ابن خلدون، یک دانشمند مسلمانی است که توانسته است جامعه های اسلامی را مطالعه کند و علمی به نام جامعه شناسی (علم عمران) تقدیم مسلمانان و دانشمندان نماید.
خود او تحصیل این دانش را نوعی، الهام و لطف خدواند می داند و می نویسد: «ونحن الهمنا الله الی ذلک الهاماً و اعثرنا علی علم جعلنا سن بکسر و جهینه خبره افان کنت قد استوفیت مسائله، و میزت عن سائر الصنائع انظاره و انحاءه، فتوفیق من الله وهدای. و ان فائنی شئی فی احصائه و اشتبهت بغیره مسائله، فلنناظر المحقق اصلاحه ولی الفضل لانی نهجت السبیل و اوضحت له الطریق و الله یهدی نبوره من یشاء».(1)
حقاً ابن خلدون، این حق را دارد که مباهات کند که اصول و مبانی علم عمران و جامعه شناسی را تنظیم کرده و به حق می توان او را «پدر جامعه شناسی» دانست که راه تحقیق پدیده اجتماعی را به آیندگان نشان داده است.
پی نوشت ها :
1. مقدمه، ص 6.
منبع: ثقفی، سید محمد؛ (1390) ابن خلدون نخستین جامعه شناس مسلمان؛ تهران: جامعه شناسان