از ویژگیهای تعیینکنندهی آیتالله مصباح این است که در شناخت ماهیت جریان و شخصیتهای آلوده به انحراف و التقاط و خدعه، استعداد وافر و کمنظیری دارد؛ آنچنان که مدتها پیش از آگاهییابی و وقوف دیگران، به حقیقت ماجرا پی میبرند و دربارهی آنها هشدار میدهند. این خصوصیت در رویارویی ایشان با حلقهی انحرافی بیشتر نمایان گشت...
همهی خواص و نخبگان، در قبال فتنهی سال 88، از امر مقام معظم رهبری مبنی بر ضرورت «تبیینگری شفاف در شرایط فتنهآلود» تبعیت نکردند؛ بلکه موضعگیریهای آنها را باید در چند دسته طبقهبندی نمود: خواصی که از فتنه و فتنهگران حمایت صریح یا ضمنی کردند؛ خواصی که مواضع دوگانه و دوپهلو برگرفتند تا بهای صراحت و شفافیت را نپردازند؛ خواصی که گفتههایشان، بر ضد جریان فتنه، کلی و رقیق بود؛ و خواصی که زبان به صراحت گشودند و در برابر موج فتنه، دست به تبیین و روشنگری زدند. بدون شک، آیتالله مصباح جزء گروه اخیر به شمار میآید. ایشان تقریباً در تمام سخنرانیهای خود، در برههی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88، تلاش کرد تا افکار عمومی را نسبت به واقعیتها و حقایق، مطلع سازد و غبار و ابهام و تردید را از ذهن و دل مردم بزداید؛ در حالی که برخی از خواص حتی از به کار بردن لفظ «فتنه» پرهیز داشتند. ایشان، در بیانات خود، به تبیین ماهیت فتنه و شرایط فتنهگون، علل و ریشههای شکلگیری فتنه، مقاصد و انگیزههای فتنهگران، دلایل انحراف خواص، کیفیت دستیابی به بصیرت در مسائل اجتماعی و سیاسی، لزوم تبعیت مطلق از مقام معظم رهبری و تأیید کارآمدی و کاردانی ایشان و موارد دیگری از این قبیل پرداختند. ایشان در بخشی از بیانات خود چنین میگوید:
«آسیبی که دوستان دیروز و رقیبان امروز به نظام اسلامی وارد آوردند، هیچ دشمنی نمیتوانست وارد بیاورد. [فتنهی سال 88] فتنهای که سالها باید بگذرد تا معلوم شود چه خطر عظیمی برای انقلاب اسلامی و برای اسلام بود و خدا چه خطر عظیمی را از سر این ملت و از مسلمانها دفع کرد. [...] باور کنید از اول اسلام تا به حال کمتر خطری برای جامعهی اسلامی مثل این فتنه پیش آمده بود. باید زمان بگذرد تا معلوم بشود که برای این فتنه چه زمینهسازیهایی از چندین سال پیش شده بود. [...] این فتنه بزرگترین امتحانی بود که جامعهی ما داشت.» (آیتالله مصباح، 1389ب)
ایشان تأکید میکند که فتنهی سال 88، به هیچ رو، قابل فروکاهیدن به یک ستیز و نزاع انتخاباتی میان چند شخصیت یا گروه سیاسی نیست، بلکه واقعیت این است که توطئهای «پیچیده»، «بزرگ» و «بلندمدت» بر ضد اساس انقلاب اسلامی در میان بوده است:
«هنوز کسانی هستند که در این کشور، حقیقت این جریان [فتنهی سال 1388] را درست درک نکردهاند. شاید حتی در بین بعضی از نخبگان و فرهیختگان نیز کسانی باشند که بگویند: [این] مسئله، [صرفاً یک] دعوای انتخاباتی بود. [این عده] هنوز باورشان نیست که [در فتنهی سال 88] نقشهای پیچیده و عظیم در میان بوده است؛ نقشهای که [فتنهگران] برای تحقق آن، سالها تلاش کرده بودند.» (همو، 1390ز)
آیتالله مصباح معتقد است که برخی از فتنهگران اصلی حتی در دههی شصت نیز با گفتمان انقلاب و خط امام خمینی زاویه داشتند، اما از یک سو، آن زمان به درستی دریافته بودند که صفآرایی مقابل ایشان به معنی خودکشی سیاسی است و از سوی دیگر، به تدریج و در طول دو دههی بعد، گرفتار لغزشها و انحرافهای بیشتری شدند. تحلیل فتنهگران این بود که موقعیت شکلگرفته در سال 1388 بهترین و مساعدترین فرصت تاریخی برای شوریدن بر ضد خط ایدئولوژیک انقلاب است و از این رو، با تمام توان و قابلیت، پا به عرصه نهادند:
«کجاندیشیها و کجرویهای بعضی از این سران فتنه از بیست سال قبل روشن بود، حتی قبل از بیست سال و در دورهی امام هم کجروی داشتند، منتهی به خاطر همان اولویتهایی که امروز رهبری میفرمایند موضوعات را اصلی و فرعی کنید، دیروز هم حضرت امام اولویتبندی میکرد [و به این سبب، موضعگیری نمینمود]؛ هرچند این انحرافات آنها برای خود حضرت امام مخفی نبود. در آن وقت، این شرایط برای آنها قانعکننده بود؛ بالاخره یک پست و مقامی و زندگی آرامی داشتند و کسانی را تحت تأثیر قرار میدادند. از آن طرف هم پشتوانهی خارجیشان بیشتر میشد و بیشتر به او اعتماد میکردند تا اینکه احساس کردند میتوانند، با برنامهریزی داخلی و خارجی، یک تحول عظیمی ایجاد کنند. [روند کجرویها در] این بیست سال آرام آرام بود، چون شرایط برای این جهش مساعد نبود؛ [یعنی] اگر [خواستهها و اهدافشان را] اظهار میکردند، مردم این خواسته را احمقانه تلقی میکردند. [به این ترتیب، فتنهشان] پشتوانه نداشت، [و] کسی از داخل نظام کمکشان نمیکرد؛ اما وقتی احساس کردند شرایط [اجتماعی و سیاسی برای فتنهانگیزی] مساعد شده؛ [یعنی] در داخل (به خیال خودشان) آن گرایشات انقلابی [دههی شصت] فروکش کرده [و] از خارج هم آن عوامل تقویت شد، فکر کردند که حالا [اگر فتنهانگیزی نمایند] جهش میکنند.» (همو، 1389ه)
البته ناگفته نماند که آیتالله مصباح زمینهها و بسترها و ریشههای فتنهی اجتماعی سال 1388 را در سیاستهای دولتهای سازندگی جستوجو میکنند که پس از رحلت امام خمینی به اجر گذاشته شد. این سیاستها، که هویت سکولاریستی داشتهاند و ناشی از ذهنیت التقاطزدهی مدیران و مسئولان عالی دولت سازندگی بودند، جدیترین و اساسیترین نقطهی آغاز انحراف از خط اصیل انقلاب اسلامی بود:
«بعد از دوران تمام شدن جنگ [تحمیلی]، زمینهی انحرافها [از اصول و ارزشهای انقلاب] فراهم شد، به صورتهای مختلفی. [...] پس از رحلت حضرت امام، گرایشهای انحرافی شروع به خودنمایی کرد و زمینهی آن فراهم شد؛ اختصاص به سطوح پایین هم نداشت، تا سطوح بالای کشور را این انحرافات و التقاطات، کم یا زیاد، دربرگرفت. طولی نکشید که مسئولین سطح بالای کشور اعلام کردند که فرهنگ دورهی جنگ، برای دورهی "سازندگی" کارساز نیست، حتی برخی آن روز برای حذف اسم شهید [از مراکز، مؤسسات و معابر] تلاش کردند. [...] زمینههای گرایش به ملیگرایی و لیبرالیسم و سکولاریسم از قبل [یعنی در دههی شصت] هم در کشور بود، منتهی در دوران جنگ اینها محکوم بودند و جرئت ظهور و بروز نداشتند، اما بعد از جنگ، برخی سیاستها این زمینه را ایجاد کرد. در حقیقت، انحراف اصلی این بود که بخشی از حاکمیت برای ادارهی کشور، نقش جدیای برای "دین" قائل نبودند، یا اعتقاد عمیقی به این نداشتند و فقط در ظاهر چنین نقشی را پذیرفته بودند. معنایش همین است که آن کسانی که سردمدار مسائل سیاسی کشور بودند ـغیر از آنهایی که واقعاً تابع حضرت امام بودند و به مبانی اسلام باور داشتندـ بقیه متأسفانه دارای "تفکرات التقاطی" بودند؛ یعنی امور دینی مربوط به حاکمیت را میگفتند، اما چندان اعتقادی نداشتند، [یا] بعضی چیزها را به نحوی تأویل میکردند یا میگفتند که این امور تاریخ دارند، ولی الآن وقتش گذشته یا میگفتند مسائل سیاسی از دین جداست. [...] انواع التقاطهایی که پیدا شد، ریشهی همهی آنها همین بود که برای ادارهی کشور، معتقد به "اجرای کامل دستورات دینی" نبودند [... بلکه تفکر آنها] تلفیقی بود از اسلام و برداشتهای خودشان (که متأثر از مدلهای غربی بود.)» (همو، 1390ح)[1]
کنشگری بینظیر آیتالله مصباح در این زمینه چنان برجسته و ممتاز بود که «نشان عمار» به ایشان تقدیم شد. مقام معظم رهبری تصریح به بصیرتمندی ایشان مینمایند و میگویند «خیلی نادر» ممکن است نظیر آقای مصباح وجود داشته باشد:
«جلسه به شدت عاطفی است و عواطف نقش مهمی در ادامهی راه و اقامهی حدود الهی و حاکمیت الهی دارند. [...] این محبتی که ابراز میشود برمیگردد به لطف حضرت عالی و سرچشمهی جوشان محبت و التفات شما نسبت به ما سرازیر میشود، در همهی خانواده و مجموعهی فرزندان و اهل و همه. [...] بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را میدانم. واقعاً میدانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنهای هستند و حقاً و انصافاً ما امروز نظیر ایشان را ـحالا به این تعبیر بگوییمـ خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا. [...] این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء ا... وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند. [...] هرچه از آن [درس هفتگی استاد مصباح در دفتر مقام معظم رهبری در قم] پخش شده و من گوش کردم، واقعاً انسان استفاده میکند. در ماه مبارک رمضان، که سخنرانی ایشان عصرها پخش میشد، من غالباً گوش میکردم و بهره میبردم.» (آیتالله خامنهای، 1389ب)
همچنین آیتالله مصباح بر این باور است که شاید در آینده روشن شود، آنچه در روز نهم دیماه این سال رخ داد، مهمترین روز در تاریخ ما بودهاست:
«دور نیست که روزگاری با دلایل کافی و روشن اثبات شود که روز نهم دی [سال 1388] مهمترین روز تاریخ ما [ایرانیان] بوده است. [چرا که] بسیاری از حوادث تاریخی در عصر خود به درستی شناخته نمیشود، [و از این رو] گاهی سالها و قرنها باید بگذرد تا ماهیت و آثار آن آشکار گردد.» (آیتالله مصباح، 1390ز)
از ویژگیهای تعیینکنندهی آیتالله مصباح این است که در شناخت ماهیت جریان و شخصیتهای آلوده به انحراف و التقاط و خدعه، استعداد وافر و کمنظیری دارد؛ آنچنان که مدتها پیش از آگاهییابی و وقوف دیگران، به حقیقت ماجرا پی میبرند و دربارهی آنها هشدار میدهند. این خصوصیت در رویارویی ایشان با حلقهی انحرافی[2] بیشتر نمایان گشت، چنانکه اندکی پس از استقرار دولت نهم، در مهرماه سال 1384، ایشان در جمعی خصوصی گفته بودند: «دو نفر آبروی آقای احمدینژاد را خواهند برد، یکی از آنها آقای مشایی است!» در حالی که در این مقطع زمانی مشایی هنوز ماهیت حقیقی خود را روشن نساخته بود و از این رو، شناختهشده نبود. چندی بعد نیز آیتالله در جلسهای در دفترشان، که تعداد محدودی از شاگردان خاص ایشان حضور داشتند، تصریح کرده بودند: «این آقای مشایی بالاخره احمدینژاد را زمین میزند و من نگران او هستم!» در ماههای بعدی، ماجرای حضور زنان در ورزشگاهها مطرح گردید. در واکنش به این تصمیم آیتالله مصباح، بیدرنگ و بدون محافظهکاری، مرتضی آقاتهرانی (استاد اخلاق دولت) و سقایبیریا (مشاور امور روحانیون دولت) را به حضور طلبید و دو نامه را به هر یک از آنها داد تا آنها نامه را به شخص رئیسجمهور تحویل بدهند. در واقع، ایشان نگران بود که مبادا برخی اطرافیان مانع از رسیدن نامه به دست رئیسجمهور شوند و از این رو، دو نسخه از یک نامه را به دو تن از شاگردانشان دادند. در آن جلسه، ایشان میگوید: «من حدس میزنم که این آدم [مشایی] به آقای احمدینژاد صدمهی جدی بزند یا [دستکم] پاشنهی آشیل دولت بشود!» محتوای آن نامه، به دلیل اینکه کاملاً محرمانه بود، فاش نشد؛ اما بعدها آیت الله مصباح اشاره کرد که «من در آن نامه [وجود] جریان انحراف را [در دولت] به آقای احمدینژاد هشدار دادم و نوشتم اطرافیان شما، شما را به زمین خواهند زد!» بعدها مشخص شد که ماجرای حضور زنان در ورزشگاهها از سوی شخص مشایی طراحی شده بود. متأسفانه، احمدینژاد در برابر نصایح دلسوزانهی ایشان واکنش درخوری از خویش نشان نداد و سرانجام نیز به اشتباه بودن این اقدام اعتراف نشد و تنها ادعا شد که به احترام نظر مقام معظم رهبری، دولت از این تصمیم عقبنشینی میکند. هنوز 6 ماه بیشتر از استقرار دولت نهم سپری نشده بود که حساسیت آیتالله مصباح نسبت به شخص مشایی به حدی میرسد که یکی از مسئولان عالی امنیتی کشور را فراخوانده و از ایشان میخواهند دربارهی پیشینهی این فرد مطالعه و تحقیق کنند تا زوایای پنهان شخصیت و تفکر وی روشن شود.
در اواخر دولت نهم، آیتالله مصباح به تهران آمد و طی 3 جلسه در منزل دکتر الهام، سخنگوی سابق دولت، با احمدینژاد در زمینهی مسائل غیبی و عرفانی به گفتوگو پرداخت. در این جلسات، ایشان تفاوت الهامهای رحمانی از الهامهای شیطانی و راه تشخیص عرفان صحیح از کاذب را به تفصیل بیان کردند و با مطرح کردن سخنان و خاطراتی از مرحوم انصاریهمدانی و آقا شیخ عبدالکریم حائری و امثال این بزرگان گوشزد کردند که مراقب باشید هر الهامی که به شما میشود و یا خبر غیبیای که برای شما نقل میشود، معلوم نیست مبدأ آن رحمانی و الهی باشد.
این در حالی بود که رئیسجمهور آنچنان شیفتهی مشایی شده بود که هیچ نقد و سخن مخالفی را دربارهی وی برنمیتافت و تمام قد، از او دفاع میکرد. ایشان در توضیح این تغییر و دگردیسی میگوید:
«اینکه بگوییم [وجود] این ویژگیهای مثبت [در شخصیت احمدینژاد] معنایش این است که ایشان هیچ نقصی ندارد، چنین تصوری برای هر کسی از اینجا ناشی میشود که آدمیزاد را درست نشناسد. هیچ آدمیزادی نیست که تمام ابعاد وجودیاش منسجم و همیشه 100 درصد در یک جهت صحیح باشد، غیر از معصومین (علیهمالسلام) یا کسانی که سی چهل سال در مکتب معصومین ریاضت کشیده باشند. از یک دانشجویی که بعد از انقلاب فرماندار و بعد استاندار شده است توقع نمیرود که مثل امام امت تزکیهشده باشد و هیچ هوای نفسی هم نداشته باشد و یا هیچ انحرافی در فکرش پیش نیاید، این توقع بیجایی است. چیزی که آن وقت [انتخابات سال 1384] از این شخص در مقابل رقیبهایش انتظار میرفت، این بود که بتواند شعارهای انقلابی و اسلامی را زنده کند و کرد. در عمل هم برنامههایی را که پیشنهاد کرده بود، اقدام کرد، اقدامات دلیرانه و شجاعانهای هم کرد؛ اما این معنایش این نیست که [او] هیچ اشتباهی نداشته باشد. بعضی از اشتباهاتش را، که از همان اوایل متوجه شدیم، سعی کردیم تا از ظهورش جلوگیری بشود، ولی تأثیری نداشت. عمدهی چیزی که مانع از اصلاح آن اشتباهات شد، دلبستگی ایشان به یک شخص خاص [مشایی] بود، که هنوز هم برای بنده این یک معمایی است که این چنین آدمی ـبا این فراست، با این هوش و با این کارآمدیـ چطور شیفتهی یک نفری میشود که از خودش ضعیفتر است و صدها نقطهی ضعف در آن قابل رؤیت است.» (آیتالله مصباح، 1390ح)
در سال 1389 و پس از عبور از فتنهی سال 1388، آیتالله مصباح تلاش بیشتر و آشکارتری را صرف مقابله با حلقهی انحرافی نمود. در مقطعی که شخص مشایی ایدهی مکتب ایرانی را مطرح ساخت، ایشان در جلسهای خصوصی ـکه برخی از نمایندگان مجلس هم در آن شرکت داشتندـ تصریح کرد: «از این جریان انحرافی بوی فراماسونری استشمام میکنم.» در واکنش به این گفته، یکی از نمایندگان مجلس انتقاد کرد که حلقهی انحرافی و شخص مشایی اهمیتی ندارد و کاری از آن ساخته نیست و شما بیهوده به آن پرداختهاید. آیتالله مصباح پاسخ داد: «اینطور نیست! حدس قوی میزنم که سازمان گستردهی تشکیلات خارجی پشت سر این فرد است و این تشکیلات گسترده میتواند فراماسونری باشد!»
آیتالله مصباح، پس از اینکه دریافت تذکر و انذار در خفا نتیجه نمیبخشد و پیشروی روزافزون مشایی را سد نمیکند، به تدریج، در سخنان عمومی خود نسبت به این معضل هشدار داد. ایشان معتقد بود که «ما کاری را انجام میدهیم که امروز وظیفهی ماست، یک روز وظیفهی ما دفاع از خدمات دولت بود و امروز هشدار نسبت به نفوذ تفکر انحرافی.» (همو، 1390د)
ایشان ابتدا به خطر ورود نیروهای نفوذی به دولت اشاره کرد و در سخنرانیهای بعدی، تصریح کرد که «فراماسونری» در جامعهی ایران در حال قدرتگیری مجدد است و خطرات فتنهگونهی برخاسته از آن «بزرگترین» خطراتی است که تا کنون انقلاب را به چالش کشیده است:
«من احساس میکنم در درون جامعه ما دستگاه فراماسونری در حال تقویت مجدد است. فراموش نکنید از همان وقتی که مشروطیت در ایران با دستگاه فراماسونری بر سر کار آمد، با شعارهای اسلامی و آیات قرآن و با این حرفها پیش آمد. امروز هم اگر بخواهد پیش بیاید، حتماً از همین شعارهایی که از انقلاب سرچشمه گرفته استفاده خواهند کرد. [...] قالب، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و این حرفهاست، اما محتوای امام زمان یک چیز دیگری (مثل انسان کامل نوعی) میشود. [...] به کسی که اصلاً در طول عمرش با هیچ عالمی میانهی خوبی نداشته و اکنون نیز حاضر نیست داشته باشد و هرچه بتواند لگد میزند، چه امیدی میتوان داشت؟ کسانی هم دلباخته اینها شدهاند و فریبشان را خوردهاند و با تمام قوا همهی چیزهایی را که بر دیگران عیب میگرفتند، از استفاده از امکانات دولتی برای مسائل شخصی و... دربارهی این شخص فراموش میکنند. [...] این بودجههایی که در این راه صرف میشود از کجا میآید؟ این بند و بستهایی که میشود، این عزل و نصبهایی که انجام میگیرد به چه دلیل است؟ این حرفهای نچسبی که هر روز در قالب نویی زده میشود از کجا میآید؟ [...] فردا فتنهی عمیقتری در پیش است. ابزارش از همین جا و از همین الآن تهیه شده است. [...] آن خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطرهایی است که تا به حال نظام ما را تهدید کرده است.» (همو، 1390ب)
ایشان، در جای دیگری، اظهار داشتند که چون حلقهی انحرافی مدعی برقراری «ارتباط مستقیم» با حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، ولایت فقیه و ولی فقیه را آموزهای از موضوعیت ساقطشده قلمداد میکند:
«با القای این فکر، که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کشور را اداره میکند، سعی در تضعیف جایگاه ولی فقیه دارند و نیاز به وجود ولی فقیه را زیر سؤال میبرند. [...] این طرز فکر به سمتی در حال حرکت است که میگوید ما با رابطهای معنوی میتوانیم خواستهی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به دست آوریم و کشور را بیواسطه و بدون نیاز به متخصصان اسلامشناس اداره کنیم. [...] هدف این تفکر انحرافی آن است که در آینده این تصور القا شود که تمام فعالیتها، طرحها و خدمات انجامشده در این چند سال از جانب یک نفر منحرف بوده و او بزرگترین استراتژیست عالم است و هر کاری که انجام دادهایم، از او الهام گرفتهایم و بنابراین او باید رئیسجمهور آینده شود و کشور را اداره کند.» (همو، 1390ج)
همچنین ایشان، با حساسیت خاصی، به نقد ایدهی «مکتب ایرانی» پرداخت و آن را نشانهی وجود نگرش ناسیونالیستی[3] در بخشهایی از دولت دانست .
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1]آیتالله ابوالقاسم خزعلی، ضمن یک مصاحبهی مطبوعاتی، به نکتهی مهمی در تحلیل آیتالله مصباح از ریشهی جریان اصلاحات اشاره کرده است. ایشان نقل میکند که آیتالله مصباح در واکنش به انتقاد نمودن من از جریان اصلاحات و شخص خاتمی ـدر سالهایی که دولت اصلاحات حاکم بودـ چنین گفت: «خاتمی سیئه من سیئات هاشمی» (خزعلی، 1390: 16). این عبارت کوتاه، به روشنی، نشان میدهد که خِشت کج در دولت هاشمیرفسنجانی نهاده شد و او بود که با سیاستی که در پیش گرفت، مسیر ظهور اصلاحطلبی سکولار را هموار و مساعد کرد.
[2]حلقهی انحرافی، که شخص اسفندیار رحیممشایی در رأس آن قرار دارد، لایهی «بیرونی» و «عملیاتی» یک جریان امنیتیـعقیدتی است که تاکنون چندان دربارهی آن سخنی گفته نشده است. آنچه مسلم است این است که افکار مشایی التقاطی از معارف «شبهعرفانی» و «صوفیانه» است که در بسیاری از موارد با ضروریات دین اسلام تضاد دارد. مشایی معتقد است که دورهی «اسلامگرایی» گذشته است و از این رو، ما مکلف به نشر و تبلیغ دین اسلام نیستیم؛ به این معنی که امروز دیگر لازم نیست انسان در سایهی «دین» و به واسطهی آن به «سعادت» و «هدایت» رهنمون شود، چرا که انسان معاصر خودش مستقل از تعالیم و آموزههای دین قادر به کشف حقیقت و تحصیل سعادت است. بنابراین، اصل «دین» و «دیانت» از موضوعیت ساقط گشته است. همچنین وی بر این باور است که جمهوری اسلامی میباید، به جای سخن گفتن از «مکتب اسلام»، بر «مکتب ایرانی» پای بفشارد. با این حال، وی تأکید بسیار زیادی بر مسئلهی «ظهور» و «مهدویت» دارد و این حساسیت و تأکید به شخص احمدینژاد نیز سرایت کرده است. بر این اساس ادعا میشود که همچنان که غیبت در دو مقطع «صغری» و «کبری» قرار میگیرد، ظهور نیز از دو مقطع «صغری» و «کبری» برخوردار است و ما هماینک در مقطع «ظهور صغری» قرار داریم و چون ولایت فقیه ایدهای است که تنها به زمان غیبت اختصاص دارد، اکنون دیگر موضوعیت ندارد؛ ما میباید به جستجوی (تحسّسِ) امام عصر (عجلالله تعالی فرجه الشریف) بپردازیم و اعمال خود را به ایشان عرضه نماییم و تصور نکنیم که تأیید و تصویب ولی فقیه رضایت امام عصر را به دنبال خواهد داشت. مشایی در واکنش به خطبهی «بیداری اسلامی» مقام معظم رهبری در نماز جمعهی سال گذشته، به واسطهی احمدینژاد، این ایده را در جلسهی هیئت دولت مطرح ساخت که زمان تحقق مفاهیمی از قبیل «امت اسلامی» و «تمدن اسلامی» دورهی پس از ظهور است و اکنون چیزی به عنوان «امت اسلامی» وجود ندارد. این سخن انتقاد شدیدالحن چند تن از اعضای هیئت دولت را به دنبال داشت. یکی از نقاط روشن دربارهی خاستگاه پارهای از عقاید مشایی این است که وی از 10 سال پیش (به ویژه از زمان همکاری با احمدینژاد در شهرداری تهران)، با شخصی به نام «علی یعقوبی» در ارتباط نزدیک بوده است. علی یعقوبی مدعی درسآموزی مستقیم از یکی از حضرات معصومین است و بیش از هر چیز، بر مسئلهی ظهور اصرار میورزد. احمدینژاد سخنان مبالغهآمیز متعددی را دربارهی مشایی مطرح کرده است. وی در جلسهی هیئت دولت، به صورت تلویحی، به مشایی اشاره کرده و گفته است: «بعضیها به مقامی میرسند که "دویست سال آینده" را میبینند!» وی به مناسبتی دیگر تصریح کرده است: «مشایی، "قلّه" است و ما باید به قلّه برسیم!» از دیگر کلیدواژههای حلقهی انحرافی، «ولایت»، «انسان کامل» و «عشق و مهرورزی» است.
[3]Nationalist attitudes.
/ج