در بسیاری از تجزیه و تحلل هایی که درباره ی وضعیت آن زمان ارائه می شد، عراق مساوی با شخص صدام بود و این دو مترادف هم بودند. از زمانی که صدام در سال 1979، رئیس جمهور عراق شد، نام او با هویت این کشور گره خورد. هر چند سیاست های فردگرایانه در جوامع دیکتاتوری امری متداول است، در مقایسه با جوامع کمونیستی می توان گفت سیاست های خرد و کلان عراق به طور بی سابقه ای تبدیل به سیاست های شخصی صدام شده بود. برای مثال در اتحاد شوروری، نخست طبقه ی نخبه شکل گرفت و به تدریج این گروه به تشکیلات نظام یافته ای تبدیل شد که تصمیم گیری بر عهده ی آنها بود اما در عراق چنین گروه نخبه ای اصلاً تشکیل نشد. بنابراین، هرگونه بررسی انگیزه های عراق باید لزوماً حول محور تصورهای درست یا نادرست شخص صدام و همچنین وقایع ایران متمرکز شود.
رفتارها، چارچوب اعتقادی و انگیزه های صدام به خوبی با عرف سیاسی عراق همخوانی داشت. از زمان تشکیل کشور جدید عراق در سال 1920، هیچ گاه امکان توسعه ی کثرت گرایی سیاسی وجود نداشته است. (3) صرف نظر از حکومت عراق، فرایندهای مراجعه به آرای عمومی اساساً ناممکن بود، زیرا در این کشور اقوام و و مذاهب مختلف با علایق متضاد زندگی می کنند و پیوسته در خصومت و دشمنی با یکدیگر به سر می برند. نبود یکپارچگی مذهبی، فرقه ای و قومی و عراق به ایجاد بدگمانی و دشمنی داخلی انجامیده است و حکومت های حاکم همواره کوشیده اند با تکیه بر اقدامات سرکوبگرانه و به کارگیری ارتش قوی در قدرت باقی بمانند. این سنت سیاسی خشن هنگام آغاز جنگ ایران و عراق همچنان باقی مانده بود. به دلیل سماجت صدام برای حفظ قدرت، ثبات و توسعه ی سیاسی و اجتماعی در این کشور تبدیل به مفاهیمی بیگانه شده بود. [1]
البته این سنت تا حد زیادی سیاست داخلی و خارجی این کشور را توسعه داد. از زمان به قدرت رسیدن حزب بعث، سیاست خارجی و داخلی عراق به سیاستی تنگ نظرانه، خودمحور، فرصت طلبانه و خشونت آمیز تبدیل شد. بنابراین، صدام ثمره ی اجتناب ناپذیر نظامی سیاسی، اجتماعی عراق و حزب بعث بود.
در 17 جولای 1979 (26 تیر 1358)، حدود پنج ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، صدام رئیس جمهور عراق شد. مقامی که همیشه آرزویش را داشت. پیش از این وی در کمتر از یک دهه، از عضو عادی حزب بعث، تبدیل به دومین شخص تأثیرگذار در کشور شده بود. بسیاری از اسناد مربوط به عراق حاکی از آن است که احتیاط کاری، شکیبایی، حسابگری، سنگدلی و بی رحمی صدام به او در رسیدن به مقام رئیس جمهوری بسیار کمک کرد. [2] وی پس از کسب قدرت به سرعت کوشید شبکه ای از افراد کاملاً وفادار ایجاد کند و آن را استحکام بخشد. برای حذف دشمنان و رفع تهدیدهای واقعی یا خیالی مورد نظرش نیز بدون اتلاف وقت در چند هفته تشکیلات ارتش و حزب بعث را پاک سازی کرد و نظارت کامل ساختار داخلی عراق را در دست گرفت. به این ترتیب، نظام تک حزبی بر این کشور حاکم شد. وی اندکی پس از به دست گرفتن قدرت اعلام کرد: « باید مطمئن شویم که سیزده و نیم میلیون عراقی در یک مسیر گام بر می دارند. کسی که بخواهد راه کج را انتخاب کند، با شمشیر ما مواجه خواهد شد.» [3]
صدام کوشید نظام عراق را به سبکی که خود می خواست بنا نهد. مجلس ملی جدید در دسامبر 1979 (آذر 1358)، با اعضایی کاملاً مطیع منویات انقلاب 1968، تشکیل شد. (4) فرودگاه بغداد به نام صدام نام گذاری و روز تولید وی تبدیل به رویدادی ملی شد. همچنین، یک خط تلفن برای تماس مستقیم مردم با او ایجاد شد. صدام کوشید ایدئولوژی حزب بعث را در اذهان مردم، به ویژه زنان و جوانان شکل دهد. انقلاب ایران نشان داده بود مذهب می تواند ارزش افراد را بالا ببرد، از این رو صدام و بسیاری دیگر از رهبران عرب کوشیدند خود را افرادی مذهبی نشان دهند و به همین دلیل در مجامع عمومی عبادت و اغلب از مساجد بازدید می کردند. صدام از طریق تبلیغات عمومی گسترده، خود را مرد خانواده، سرباز، سیاستمدار، طرف دار اعراب و مردی برای همه ی ابعاد زنگی معرفی می کرد. [4] وی تا اواسط سال 1979، برای بالا بردن جایگاه خود بسیار کوشید.
بلندپروازی های صدام با تأسیس نظام اسلامی در کشور همسایه (ایران) همراه بود. آنچه تغییر حکومت در ایران را برجسته می کرد، تغییر از طریق انقلاب بود و هیچ یک از جوامع عرب جدید آن را تجربه نکرده بودند. البته اجرای کودتا با نام انقلاب در تغییرات سیاسی اعراب امری رایج بود. با وجود این، بیش تر همسایگان ایران نتوانستند عمق انقلاب اسلامی را درک کنند.
هیچ انقلابی هرگز از طریق نظم و آرامش به بلوغ نرسیده است. [5] بنابراین، جوامع با ثبات معمولا ً در مناطق خود زیاد تحت تأثیر حوادث انقلابی قرار نمی گیرند. برای مثال، ژاپن تا حدی از انقلاب های چین و شوروی مصون ماند. استدلال ما این است که انقلاب ها با توجه به تعریف شان همگی معطوف به خارج شده اند. تاریخ پس از انقلاب فرانسه، چین و روسیه شاهد این مدعاست. بنابراین، رابطه ی کشور انقلابی و کشورهای پیرامونی در بیش تر موارد با میزان ثبات کشورهای همسایه سنجیده می شود. آسیب پذیری عراق به ویژه در خصوص مشروعیت حکومت بعث پس از به قدرت رسیدن صدام سبب شد یک سلسله وقایع کنش- واکنش در روابط ایران و عراق ایجاد شود. تصمیم صدام برای تجاوز به ایران و در نتیجه درگیری با کشور انقلابی همسایه از احساس نیاز شخص صدام به فرونشاندن احساس آسیب پذیری اش (5) و بهره برداری از فرصتی برای گرفتن امتیاز از نابسامانی ظاهری ایران انقلابی ناشی می شد.
صدام درک یک سویه ای از سیاست جهانی و جامعه ی بین المللی داشت. وی پیش از ریاست جمهوری عراق به مدت یک دهه از نزدیک، رابطه ی میان تجربه، یادگیری و ویژگی های شخص را مطالعه کرده بود. همان گونه که رابرت جرویس (Robert Jervis) توضیح می دهد: « مردم برای تعیین بهترین مصداق صرفاً به تصاویر [تبلیغات] نمی نگرند.» [6] تمایلات ایدئولوژیکی و ساختاری حزب بعث کاملاً با خصوصیات صدام و جاه طلبی های او برای رهبری همخوانی داشت و جنگ ایران و عراق نیز تغییری در این خصوصیات فردی ایجاد نکرد. تجاوز بی ثمر صدام به ایران می بایست درس خوبی در خصوص تاریخ به او می داد، اما تصمیم وی برای تجاوز به کویت نشان داد که هیچ تغییری در تصورات ذهنی، زیاده خواهی ها، اطلاعات جدید، اقدامات انحرافی یا بازسازی نظام اعتقادی اش نداده بود. اگر تصورات و اعتقادات انسان اصلاح شود، برداشت های نادرست او به برداشت هایی درست تبدیل می شود و به قول جرویس: « تنها زمانی که تصورات انسان به کلی فرو می پاشد، تصورات دیگری جای آنها را می گیرد.» [7] اگر بررسی مجدد افکار جایگزین، سیر منطقی حل مشکلات و انتخاب راه درست تحت تأثیر ایدئولوژی کانالیزه شود، روش های جایگزین برای برخورد با مسائل و سیاست ها به راحتی کنار گذاشته می شوند.
مدت ها پیش از تجاوز عراق به ایران، اختلاف هایی بین دو کشور وجود داشت. [8] عراق کوشید با اعلام آشکار دشمنی، دامن زدن به اختلافات و اقدام براساس خشم و دشمنی، عملاً ذهنیت تخاصم اعراق و ایرانی ها را به اشکال مختلف ترویج کند. صدام و شاه در 6 مارس 1975 (15 اسفند 1364)، در اجلاس اوپک الجزایر توافق کردند مرزهای آبی دو کشور را براساس خط تالوگ (خط فرضی در عمیق ترین قسمت رودخانه) در شط العرب [اروند رود] تعیین کنند و در مقابل، ایران از مسلح کردن کردهای ناراضی در شمال عراق خودداری کند. این توافق پس از مدت ها مناقشات مرزی و انتقاد متقابل از یکدیگر انجام شد، اما عراق در سال 1980 (1359)، کوشید بار دیگر به تشنجات فرونشانده در سال 1975، دامن بزند؛ تنها با این ادعا که عراق این قرارداد را در وضعیتی کنترل نشدنی امضا کرده و ایران از برتری نیروی نظامی اش علیه عراق استفاده کرده است. [9] بنابراین، قرارداد 1975، از این نظر نه یک توافق دائمی، بلکه یک آتش بس موقت بود.
با توجه به وجود اکثریت شیعه در جنوب عراق، انقلاب ایران برای دولت عراق به ویژه برای مشروعیت صدام و حزب بعث پیامدهای روشنی داشت. صدام به درستی دریافت که فشارها در خصوص مشروعیت وی رو به افزایش است، پس حفظ بقای حکومتش در اولویت قرار گرفت. صدام برای حفظ وضعیت موجود تصمیم گرفت از اقدامات پیش دستانه استفاه کند. مجموعه وقایعی که پیش از حمله [به ایران] اتفاق افتاد، نیاز عراق را به رویارویی با ایران برای حفظ بقا ثابت می کند.
صدام در 16 آوریل 1980 (27 فروردین 1359)، یعنی پنج ماه پیش از حمله [به ایران] اعلام کرد که ارتش عراق با 190 هزار نیرو آماده است تا با نبرد علیه انقلاب [ایران]، به وظیفه ی ملی خود عمل کند. [10] در 21 آوریل 1980 (1 فروردین 1359)، نشریه ی اشپیگل در گزارشی اعلام کرد که ظاهراً عراق مشغول برنامه ریزی برای حمله به ایران است، با این امید که از این راه موقعیت داخلی و منطقه ای خود را بهبود بخشد. در این گزارش همچنین پیش بینی شده بود که پیروزی عراق به سرعت و به راحتی تحقق یابد، زیرا ارتش ایران نابسامان و آشفته است. هرالد تریبون چاپ بوستون نیز در این باره گزارش داد: « ارتش ایران قادر به دفاع از مرزهای کشور خود نیست و جنگ بیش از دو هفته طول نخواهد کشید.» [11] نعیم حداد معاون صدام، اعلام کرد: « اکنون بهترین زمان برای عراق است تا کنترل کامل شط العرب [اروند رود] را به دست گیرد.» [12]
علاوه براین، گزارش های اقدامات متمرکز نیروهای ارتش عراق و همچنین اجرای مانورهای نظامی در امتداد مرزهای ایران از سه ماه پیش از حمله، حاکی از آماده شدن عراق برای جنگ بود. [13] نعیم حداد در این خصوص می گوید: « ما [عراقی ها] به طور جدی با ایرانی ها مقابله خواهیم کرد، زیرا آنها دشمن اعراب و دشمن ملت ما هستند. رژیم ایران متلاشی شده، تهران گرفتار جنگ قدرت است.» [14]
پیامدهای سیاسی این سخنان روشن است؛ رهبر عراق دولت و انقلاب ایران را تهدیدی برای بقای خود می دانست، از این رو به سرعت وارد عمل می شود و پیش از هر چیز مخالفان شیعه در عراق را سرکوب می کند. [15] صدام از گروه های مخالف ایرانی مستقر در عراق نیز حمایت مالی و لجستیکی می کند تا آنها دولت انقلابی تهران را تضعیف و براندازیش را تسهیل کنند. [16] ارتش عراق در 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور 1359)، به ایران حمله و جنگ هشت ساله را آغاز کرد. صدام با این کار، افکار مردم را از مشکلات داخلی کشورش منحرف کرد و منافع ملی عراق را در جهت حفظ بقای خود قرار داد.
عراق از نابسامانی داخلی ایران، به ویژه ارتش این کشور و همچنین از به هم خوردن موازنه ی قدرت در منطقه بهره گرفت تا برتری اش را ثابت کند. سال ها بود که حزب بعث عراق خواهان اتحاد اعراب بود و مأموریت تاریخی عراق برای وحدت و تجدید حیات اعراب را تبلیغ می کرد. صدام که رؤیای جانشینی ناصر و تبدیل شدن به یک نماد عربی را در سر می پروراند، همواره خود را حافظ ملت عرب معرفی می کرد. [17] با وجود این مفاهیمی چون دموکراسی، ایجاد ائتلاف، همزیستی مسالمت آمیز و آزادی خواهی هیچ گاه برای او مطرح نبود؛ مفاهیمی که اساس ساختار اجتماعی بسیاری از کشورهای جهان سوم پس از جنگ جهانی دوم را تشکیل می داد. درعوض، صدام خود و نظام اجتماعی کشورش را براساس الگوی حکومتی دوران حمورابی در تمدن بین النهرین شکل داده بود که در آن مردان قدرتمند بر همه ی مردم حکومت می کردند.
صدام خواب شکواه و عظمت آن دوران را می دید و ذهنش درگیر مأموریت های آرمان گرایانه ی آخرالزمانی بود و از همه ی ابزارهای موجود استفاده می کرد تا خود را یک قهرمان جلوه دهد. او مایل نبود یک رهبر معمولی باشد، بلکه می خواست سیاستمداری برای همه ی دوران باشد. وی با آتش افروزی ها و فتنه انگیزی های بیهوده، مخاطبان خود را به تندروی و افراطی گری بی معنی تشویق می کرد و اهمیتی به مذاکره و مباحثه ی متقابل نمی داد. [18] صدام که خود را مظهر قدرت هارولد لاسول می دانست، در پی آن بود که نیازهای شخصی اش را به جای اهداف عمومی بنشاند و این موضوع را در افکار عمومی امری درست و مناسب جلوه دهد. [19]
صدام پیش از جنگ، ایران را عرصه ی آشفتگی و نابسامانی داخلی می پنداشت. "برادر بزرگ" (اصطلاح کنایه آمیزی که شیخ نشین های خلیج فارس اغلب برای ایران به کار می بردند.) در این مرحله ی انتقالی دشوار در آتش درگیری های داخلی می سوخت. صدام بر این باور بود که حمله ی او می تواند جایگاهش را در میان کشورهای عربی، به ویژه کشورهای منطقه ی خلیج [فارس] ارتقا دهد. محاسبه ی اشتباه او سبب شد که جنگ را کوتاه و پیروزمندانه تصور کند. به علاوه، وی می پنداشت قیامی [در استان جنوبی ایران] رخ خواهد داد و مردم [جنوب ایران] با ورود اولین سرباز عراقی به خاک کشورشان برایش هلهله خواهند زد. [20] در سطح منطقه، شیخ نشین های خلیج فارس و عربستان سعودی نیز به دلیل آسیب پذیری داخلی تحت فشار افکار دخلی قرار گرفته بودند؛ بنابراین صدام فرصت را برای تبدیل شدن به یک اسطوره ی عربی مناسب می دید. تصمیم صدام [برای تجاوز ایران] در عرصه ی بین المللی زمانی گرفته شد که قدرت های بزرگ روابط دوستانه ای با تهران و دولت انقلابی جدید آن نداشتند.
چرا صدام تصمیم گرفت به ایران تجاوز کند؟ مجموعه ای از نیازها و تمایلات، سبب شدند تا وی این تصمیم را بگیرد. صدام علاوه بر آسیب پذیری داخلی و مواجهه با برخی مشکلات جدی از طرف انقلاب اسلامی ایران- که قدرتش را تهدید می کرد- تصورات ثابتی از دوستان و دشمنان خود در سر پرورانده بود. تحولات ایران این پیش فرض ها را اثبات و این اعتقاد صدام را که ایران دشمن و تهدیدی واقعی برای حکومت اوست، تأیید کرد. [21]
صدام راه دیگری برای حل مشکلات داخلی و اختلافات خود با ایران نمی شناخت، بنابراین، رویارویی نظامی و خشونت را برگزید. این گزینه به دلیل بینش سیاسی ضعیف، دایره ی بسته ی عقاید و آشنایی اندک صدام با جامعه ی بین الملل انتخاب شد (تنها ملاقات های او از محیط خارج از جهان عرب، سفرهای کوتاهش به پاریس، مسکو و بلگراد بود). مشاورانی چاپلوس و متملق صدام را احاطه کرده بودند که صرفاً در پی جلب رضایت و خدمت به وی بودند تا منافع او تأمین شود. [22] صدام یک حسابگر سیاسی دیکتاتور و سازگار با عرف سیاسی معاصر عراق بود که آموخته بود مشکلات خود را تنها با استفاده از زور و خشونت حل کند و چون در پی کسب قدرت و تغییر ضعف ژئویلیتیکی عراق بود، محاسبات غلط و اقداماتی فراتر از توان خود انجام می داد. [23]
آیا درک اشتباه صدام از وقایع ایران و در نتیجه ی محاسبه ی اشتباه او به شروع جنگ انجامید؟ صدام به درستی دریافته بود که ایران تهدیدی برای مشروعیت و مهم تر از آن برای بقای حکومت اوست، اما تصوراتش کاملاً اشتباه بود و محاسبه ی اشتباهی از نقاط ضعف ایران داشت. تجاوز صدام یک بحران ملی در ایران ایجاد کرد و سبب شد تا این کشور مسیر واحدی برای هدایت سیاست ها و استفاده از منابع ایجاد کند. هر دو کشور تلفات سنگین و خسارت های مالی فراوانی را متحمل شدند، اما ایران جنگ را بدون بدهی خارجی به پایان رساند، در حالی که عراق حدود 20 میلیارد دلار مقروض شد. [24]
شاید بتوان گفت یکی از دلایل کج فهمی های صدام، نگرش آرمان گرایانه، کوته بینانه و تحریف شده ی او در خصوص سیاست منطقه و جهان بود. او به دلیل ماهیت ابزارهای تصمیم گیری اش، با واقعیت های سیاسی بیگانه بود و بنابراین براساس آرمان ها و جاه طلبی های خود عمل می کرد و در نهایت به سمت محاسبات غلط و اشتباهات فاحش کشانده شد. صدام به دلیل نداشتن رقیب در داخل عراق و نیز منافع ژئوپلیتیکی قدرت های منطقه ای و جهانی توانست از اشتباهات خود جان سالم به در برد. با وجود این، وی اسیر افکار بسته ی خود بود و جامعه ی عراق نیز اسیر افکار پوچ، ولع قدرت و کج خیالی شخصی او بود. در جوامعی که امکان نقد و پاسخ گویی وجود ندارد، تصورات واهی و محاسبات غلط تنها راهی است که جامعه را به مرحله ی انحطاط و زوال سوق می دهد. عراق نمونه ی بارزی از جوامعی بود که در مسیر انحطاط و نابودی حرکت می کنند.
پی نوشت ها :
1- دکترای روابط بین الملل از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و استاد روابط بین الملل در دانشگاه شهید بهشتی. دکتر سریع القلم همچنین سرپرست مرکز تحقیقات علمی و مطالعات راهبردی خاورمیانه در تهران و سردبیر فصلنامه ی خاورمیانه است. او در حوزه ی سیاست خارجی ایران و توسعه ی سیاسی جهان سوم فعال است. عقل و توسعه ی یافتگی (تهران: انتشارات سفیر، 1372) از جمله کتاب های او است.
2- عراق در سال های 80-1979 با هیچ گونه بحران سیاسی، اجتماعی و امنیتی روبرو نشد. به قدرت رسیدن صدام و حذف حسن البکر بدون هیچ بحرانی در ساختار سیاسی عراق انجام گرفت. گروه های اجتماعی این کشور نیز هیچ نقشی در کنترل قدرت سیاسی عراق نداشتند. آنان ترجیح می دادند تا جان خود را حفظ نموده و زندگی اجتماعی را بدون مشارکت سیاسی پیگیری نمایند. روابط سیاسی عراق با کشورهای محافظه کار عرب، ایالات متحده و کشورهای اروپایی، به ویژه فرانسه، ارتقا یافت. این امر به اجرای برنامه های رشد اقتصادی و ارتقای توان راهبردی عراق انجامید. چنین قابلیت هایی می توانست از حکومت عراق به عنوان "بازیگر دست نشانده" (Client Actor) برای اجرای "جنگ نیابتی" (Proxy War) استفاده نماید.
3- عراق در سال 1919 شکل گرفت و در سال 1932 شورای قیمومیت جامعه ملل استقلال آن را به رسمیت شناخت.
4- آنچه در سال 1968 شکل گرفت و حزب بعث آن را "انقلاب عراق" نامید، کودتای خزنده و توطئه ی سیاسی حزب بعث علیه عبدالرحمن عارف بود. در این فرایند، گروه های اجتماعی عراق، هیچ نقشی ایفا نکردند.
5- ویژگی های کنش سیاسی صدام نشان می دهد که وی بیش از آنکه احساس آسیب پذیری در ساختار سیاسی عراق داشته باشد، دارای احساس برتری گرایی بوده است. وی خود را با حمورابی، محور تمدن بین النهرین مقایسه می کرد. برای تحقق این هدف نیازمند کنترل داخلی و پیروزی داخلی بود. در سال 1979، توانست گروه های احتمالی رقیب را در حزب بعث عراق سرکوب نماید. او برای پیروزی خارجی نیازمند غلبه بر ایران بود. در این دوران کشورهای منطقه و نظام بین الملل خواسته های سیاسی و راهبردی صدام حسین را مورد حمایت قرار داده و برای مقابله با ایران، سازماندهی نمودند.
1. Mahmood Sariolghalam, ,,Determinants of Iraqi Foreign Policy Behavior in the 1980, ,, Renegade States, edited by Stephen chan and Andrew Williams (Manchester, Eng.: Manchester University Press, forthcoming).
2. Efraim Karsh and Inari Rautsi, Saddam Hussein: A Political Biography (New York: Free Press, 1991), 35-36.
3. Geff Simons, Iraq: From Summer to Saddam (London: Macmillan, 1994), 253.
4. Ibid., 252-55.
5. See Crane Brinton, The Anatomy of revolution (New York: Vintage, 1965), 191-93.
6. Robert Jervis, Perception and Misperception in International Polittics (Princeton: Princeton University Press, 1976), 191.
7. Ibid.
8. on the Iran- Iraq war, see Shahram Chubin and Charles Tripp, Iran and Iraq at war (London: Tauris, 1988); E. Karsh, ed., The Iran-Iraq Was: Impact and Implications (London: Macmillan, 1989); R. King, ,,The Iran-Iraq War: The Political Implication, ,, Adelphi Papers 219 (London: International Institute for Strategic Studies, 1987); G. Nonneman, Iraq, the Gulf Stares and the War (London: Ithaca, 1986); and farhang Rajaee, ed., The Iran-Iraq War:The Politics of aggression (Gainesvill: University Press of Florida, 1993).
9. Cited in Simons, Iraq, 273.
10. Associated Press, 16 April 1980.
11. Herald Tribune, 13 April 1980.
12. Associated Press, 25 April 1980.
13. Pars News Agency (Iranian), 5 June 1980.
14. Associated Press, 13 July 1980.
15. Dilip Hiro, The Longest War (New York: Routledge, 1991), 32, 35, 39.
16. New York Times, 5 July 1980.
17. مفهوم عربیت برای تصمیم گیری و تحلیل سیاسی صدام بسیار مهم است. سایر گروه های قومی پیرامونی عراق دشمنان این کشور به شمار می آیند. صدام در مناسبت های مختلف با اشاره به غیر عرب بودن دیگر کشورها، تعصب خود را نشان می داد. مراجعه شود به:
Saddam Hussein on Social and Foreign Affairs in Iraq (documents) (London: Croom Helm, 1979), 97, 101.
18. Jerold Post, ,,The Defining Moment of Saddam's Life: A Political Psychology Perspective on the Leadership and Decision Making of Saddam Hussein during the Gulf Crisis, ,, in the Political Psychology of the Gulf War, edited by Stanley Renshon (Pittsburgh: University of Pittsburag Press, 1993), 52-60.
19. Ibid., 50.
20. Simons, Iraq, 277.
21. On cognitive Consistency and decision making, see Jervis, Perception and Misperception, 187-202.
22. On Saddam's advisory network and stories about eliminating disloyal advisors, see Post, ,,The Defining Moment, ,,50-55, 63.
23. One study proves that Saddam das relatively high power motivation; see David Winter, ,,Personality and Leadership in the Gulf War, ,,in The Political Psychology of the Gulf War, edited by Stanley Renshon (Pittsburgh: University of Pitteburgh Press, 1993), 109.
24. Hiro, The Longest War, 246-53.
منبع: رجایی، فرهنگ؛ (1389)، بررسی جنگ ایران و عراق، دیدگاه اساتید دانشگاه های ایران، مرضیه روشن علی، تهران: مرز و بوم، چاپ دوم1390.