معرفی چارچوب نظری گرامشی
برای اینکه قدرت نرم را به شایستگی با مفهوم چیرگی گرامشی مقایسه کنیم باید نخست خود چیرگی و چارچوب فکری گرامشی را که حول آن برپا شده است معرفی کنیم (1) اندیشه های گرامشی هم مانند هر نویسنده مارکسیست دیگری تحت نفوذ این اندیشه بود که ساختارهای اقتصادی و توزیع ابزارهای تولید قویاً تعیین کننده مناسبات اجتماعی است. پرسشی که گرامشی را سردرگم ساخته بود این بود که در یک نظام مردم سالار چگونه ساختارهای بهره کشی سرمایه داری می تواند با رضایت طبقات محروم حفظ شود. در رژیمی اقتدارگرا، ساختارهایی اقتصادی که نخبگان را در جایگاه ممتاز قرار می دهند به راحتی با توسل به قهر و اجبار حفظ می شوند. ولی در یک مردم سالاری انتظار می رود که طبقات محروم سر به اعتراض بردارند و ساختارهایی که آنها را سرکوب کرده است تغییر دهند. این واقعیتی نبود که گرامشی در آغاز سده بیستم شاهدش بود یعنی زمانی که بسیاری از دولت های مردم سالار بدون هیچ اعتراضی پشتیبان سرمایه داری بودند. برای پاسخگویی به این پرسش، گرامشی مفهوم چیرگی را مطرح می سازد.در کوتاه مدت، چیرگی همان توانایی گروهی مشخص برای یکپارچه سازی پیکره اجتماعی ناهمگونی است که تضادهایی در دل خود دارد. این روند نه تنها به کمک زیربناهای مادی بلکه به ویژه به کمک زیربناهای اندیشگانی صورت می گیرد که اراده ای جمعی به نفع پروژه ای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پدید می آورند که به نوع خود نظم اجتماعی مشخصی را بازتولید می کند. این گروه در روند برقراری چیرگی خودش مبلّغ و مدافع نظمی اجتماعی می شود. گروه یادشده به شکل تدریجی برخی از خواست های دیگر گروه های اجتماعی را می پذیرد و از طریق گفتمان های اندیشگانی، آن گروه ها را یکپارچه می سازد و متحد نگه می دارد. برقراری چیرگی، تمامی حوزه های زندگی اجتماعی را دربرمی گیرد: حوزه های اقتصادی، سیاسی و اندیشگانی. از همین رو، چیرگی تنها اقتصادی یا سیاسی نیست بلکه فرهنگی و معنوی هم هست؛ نوعی برداشت درباره جهان است.
چیرگی یک گروه اجتماعی از طریق آنچه گرامشی دستگاه خصوصی چیرگی می خواند عمل می کند: شبکه سرهم بندی شده ای از نهادهای فرهنگی که شامل مدارس، کلیساها، مطبوعات، رسانه ها و دیگر نهادها می شود. این نهادها از طریق شبکه پیچیده ای از مفاهیم که در طول تاریخ بسط یافته اند اندیشه تسلیم انفعالی را منتشر می سازند. وقتی چنین می شود، این گروه به مرحله اوج توسعه تاریخی خود می رسد (Sassoon 1980: 116) چیرگی ولو به شکل انفعالی بین گروه های اجتماعی تسلیم به وجود می آورد؛ نه تسلیم در برابر زور بلکه تسلیم در برابر اندیشه ها. گرامشی از چیرگی همچون «راهبری فکری و معنوی» یاد می کند و تأکید دارد که این راهبری و هدایت باید در حوزه اندیشه ها و فرهنگ صورت گیرد و این نشان دهنده توانایی حصول اتفاق نظر و ایجاد مبنایی اجتماعی برای آن است زیرا بدون اتفاق نظر، راهبری و هدایت سیاسی امکان ناپذیر است.
یکی از تأثیرات اصلی که گرامشی پذیرفته است از آثار ماکیاولی به ویژه کتاب شهریار و بحث او درباره ایجاد دولتی جدید است (Cox 1994). در حالی که ماکیاولی نگران ایجاد رهبری و پایگاه اجتماعی برای ایتالیای متحد بود گرامشی به دنبال رهبری تازه ای می گشت که بتواند جای فاشیسم را بگیرد. ولی گرامشی با الهام گرفتن از ماکیاولی این نویسنده فلورانسی، در عین حال بین حکومت با اتکا به زور و حکومت با تکیه بر رضایت فرق می گذاشت. این «دیدگاه دوگانه» با «سرشت دوگانه قَنطورَس ماکیاولی نیمی حیوان، نیمی انسان» مطابقت داشت. «آنها سطوح زور و رضایت، اقتدار و چیرگی، خشونت و تمدن هستند...» (Cox 1994: 33). از همین رو، گرامشی بین دو نوع آرمانی تفاوت قائل می شود: یکی اعمال قدرت بدون رضایت افراد تحت حکومت؛ دیگری رهبری فکری و معنوی بر افراد تحت حکومت.
به اعتقاد گرامشی، اجبار و رضایت ضد هم نیستند: در واقع، زور یکی از عناصر تشکیل دهنده رضایت است زیرا هرگونه از دست رفتن رضایت سبب به صحنه آمدن ابزارهای قهر و اجبار می شود. این ابزارها در ذات تمامی حوزه های زندگی اجتماعی وجود دارند و تا زمانی که رضایت کافی برای استمرار بازتولید مناسبات اجتماعی وجود داشته باشد نهفته می مانند. اجبار، عنصر نهفته و ذاتی رضایت است: «بدین ترتیب، اجبار همه جا وجود دارد و محدود به نهاد خاصی نیست» (Przeworski 1985: 166-7).
رابطه میان اجبار و رضایت در برداشتی هم که گرامشی از دولت دارد مطرح است. گرامشی از مفهوم دولت دو برداشت متفاوت دارد: دولت محدود و دولت گسترده. وی دولت محدود (2) را جامعه سیاسی هم می خواند: دستگاه حکومت کشور اعم از اجرایی، حقوقی و قهری (Gramsci 2001: 20-1). مفهوم دولت گسترده (3) حاصل جمع جامعه سیاسی و جامعه مدنی است (Gramsci 1971: 261-3, 2002: 244, 254-5). اما تمایزگذاری میان جامعه مدنی و جامعه سیاسی صرفاً دلیل روش شناختی دارد و تمایزی ذاتی و طبیعی نیست (Gill 1990: 43).
مفهوم دولت گسترده گرامشی، انحرافی از رویکرد مارکسیسم اصیل است که قهر و اجبار را ویژگی اساسی دولت می داند. در واقع، گرامشی دولت های مردم سالار لیبرال را پیکره هایی یکپارچه و آمیزه ای از اجبار و رضایت می داند که موجودیت خود را تضمین می کنند. ویژگی دولت و رابطه اش با جامعه مدنی ثابت نیست و در گذر تاریخ تغییر می یابد. از این جهت، گرامشی پیش از هرگونه تصمیم گیری درباره راهبردهایی سیاسی که باید در برابر یک دولت مشخص در پیش گرفت بررسی سرشت واقعی آن و جامعه مدنی اش را ضروری می داند. در جاهایی که چیرگی برقرار است راهبرد «جنگ متحرک» (4) یعنی یورش مستقیم به دولت کامیاب نخواهد شد. در این موارد به «جنگ سنگر به سنگر» (5) نیاز است یعنی به نوعی مبارزه برای به دست آوردن چیرگی در حوزه جامعه مدنی با هدف ایجاد آرام آرام پایگاه اجتماعی دولت جدید.
در این مرحله خواننده باید متوجه شده باشد که در اندیشه گرامشی، کنشگران دولت ها نیستند. گرچه بازهم فرد کانون دگرگونی است تحلیل گرامشی حول طبقات و دسته بندی های طبقات دور می زند. گروهی که چیرگی خود را برقرار می سازد معمولاً یک طبقه اجتماعی است که با ساختارهای اقتصادی جامعه ارتباط دارد. ولی از آنجا که گرامشی از تقلیل گرایی پرهیز دارد جامعه را در کلیت حوزه های سیاسی، اندیشگانی و اقتصادیش می بیند. در این معنا «روبناهای ایدئولوژی و سازمان سیاسی هم به توسعه هر دو جنبه تولید شکل می دهند و هم از آنها شکل می پذیرند» (Cox 1994: 56). در روند برقراری چیرگی، گروهی که سعی در این کار دارد تکامل می یابد و یک اردوگاه یا اتحاد تاریخی (6) تشکیل می دهد: اتحادی میان طبقات و بخش هایی از طبقات حول مجموعه ای از اندیشه های چیره ای که به عناصر آن رهنمود و انسجام راهبردی می بخشند. اردوگاه تاریخی، مفهومی دیالکتیکی است زیرا تعامل عناصر آن، وحدت بزرگتری پدید می آورد (Gramsci 2002: 26). این اردوگاه باید منافع خاص برخی از طبقات خود را به نفع نوعی ایدئولوژی عام سرکوب کند و منافع ملموس سایر گروه های محروم را به نحوی هماهنگ سازد که دست کم برخی از آنها برآرده شود. و همین که چیرگی برقرار شد اردوگاه تاریخی، انسجام و یکپارچگی خود را از طریق انتشار فرهنگ مشترک حفظ می کند.
این روند مستلزم گفت و شنود شدیدی در داخل اردوگاه تاریخی است که گرامشی را به نقش روشنفکران (7) می رساند. به اعتقاد وی، روشنفکران نقشی اساسی در تشکیل اردوگاه تاریخی دارند. در واقع، آنها تصورات ذهنی، فناوری ها و نهادهایی را به وجود می آورند و سرپا نگه می دارند که به اردوگاه تاریخی هویت مشترکی می بخشند و انسجام آن را حفظ می کنند: «روشنفکران [...] "مجاب کنندگان" طبقه مسلط هستند، آنها "کارکنان" چیرگی طبقه مسلط هستند» (Gruppi 1978: 80). روشنفکران صرفاً محدود به مسائل فنی تولید نیستند بلکه در هر دو حوزه اجتماعی و سیاسی به اردوگاه تاریخی آگاهی و نقش خودشان را، و همگونی و رهنمود می بخشند (8).
در کل، مفهوم اردوگاه یا اتحاد تاریخی ناظر بر آن دسته موقعیت هایی است که در آنها بین سه سطح ذیل میزان بالایی از سازگاری وجود دارد: 1. سطح ساختاری یا نیروهای تولید، 2. سطح سیاسی، و 3. سطح نظامی. درباره سطح سیاسی، گرامشی سه درجه متفاوت از آگاهی سیاسی گروه مربوط را مشخص می سازد: نخست، آگاهی «اقتصادی رسته ای » (9) که بازتاب منافع گروه خاصی، یا همبستگی گروهی است؛ دوم، «آگاهی طبقاتی» (10) که به کل طبقه اجتماعی تعمیم یافته ولی هنوز تنها در سطح منافع اقتصادی است؛ و سوم، آگاهی «چیرگی زا» (11) که بین منافع طبقه مسلط و طبقه تحت سلطه چیرگی ایجاد می کند و دومی را در دل چارچوبی اندیشگانی جای می دهد که خود به صورت عام و جهان روا بیان شده است.
بنابراین روند برقراری چیرگی، حرکتی از منافع گروه یا طبقه ای خاص به سمت ایجاد نهادها و اندیشه های کلی تر است. این نهادها و اندیشه ها بدون تضعیف رهبری و منافع طبقه ای که چیرگی دارد برخی از منافع گروه های محروم را برآورده خواهند ساخت. اگر حرکت به سمت چیرگی به شکل کامل صورت گیرد به نظر نخواهد رسید که اندیشه ها و نهادهای یادشده بازتاب منافع گروه خاصی هستند بلکه عام و همگانی جلوه خواهند کرد (Gramsci 2002: 40-6). با در خاطر داشتن این چارچوب اکنون می توانیم بین مفهوم چیرگی گرامشی و مفهوم قدرت نرم دست به مقایسه زنیم.
از قدرت نرم تا چیرگی
نظریه های رایج روابط بین الملل، چیرگی را به معنی برتری یک دولت بر دولت های دیگر می گیرند که معمولاً دلالت بر توزیع بسیار نامتقارن منابع نظامی و اقتصادی دارد. همان گونه که در بالا نشان دادیم مفهوم چیرگی گرامشی معنایی کاملاً متفاوت با این دارد. در این معنا، چیرگی روندی است که از طریق آن یک گروه نظمی اجتماعی برقرار می سازد که قدرت و رهبری، اجبار و رضایت را در مجموعه ای از نهادهایی درهم می آمیزد که برخی از منافع گروه های محروم را به رسمیت می شناسند. چیرگی به کمک شالوده های مادی و اندیشگانی ایجاد می شود و برای سرپا نگه داشتن و سامان بخشیدن به نظم اجتماعی مشخصی، منافع گروه های مختلف را با هم تلفیق می کند. تنها با این تلقی از چیرگی می توانیم دست به مقایسه چیرگی و قدرت نرم بزنیم. نای به نفوذ گرامشی بر کارهایش اذعان دارد؛ ولی عدم تعمق وی روی تمامی وجوه چیرگی، کاربرد مفهوم قدرت نرم به شکل محدود و از یاد بردن گفت و شنود با نویسندگان نوگرامشی مآب، در نهایت نتایج نظری و عملی مهمی برای آثار نای دارد.نخستین نتیجه این تغییر مفهومی به رابطه میان اجبار و رضایت بازمی گردد. به اعتقاد وی، تفاوت قدرت نرم و سخت نوعی تفاوت درجه از حیث رفتار کنشگر و ملموس بودن منابع است. اما نای می گوید وجود قدرت نرم ایجاب نمی کند که قدرت سخت هم وجود داشته باشد: هر دوی آنها جنبه های به هم مرتبطی از قدرت هستند ولی وابسته به هم نیستند (Nye 2004:9). مفهوم چیرگی، اجبار و رضایت (یا در تعبیر نای، فرماندهی و همکاری) را نه همچون دو چیز مخالف هم بلکه به صورت دو امر مکمل هم توصیف می کند. اجبار، سازوکاری است که در ذات رضایت وجود دارد: زمانی که سازوکارهای رضایت در جامعه حاکم باشد اجبار در سطح ثانویه ای قرار دارد ولی باز هم نهفته است و در برهه هایی که رضایت از دست می رود ناگهان سربر می آورد. نای بر اثر بی توجهی به چیرگی، توهّم جنبه ای از قدرت را به وجود می آورد که تنها از طریق رضایت می تواند به طور مستقل وجود داشته باشد، و واقعیت اجتماعی سازوکارهای ذاتی رضایت را فراموش می کند.
انتقاد دوم متوجه شیوه رویکرد نای به ارزش ها، اصول و اندیشه ها در مقام منابع قدرت نرم است. دیدیم که چیرگی یعنی توانایی یک گروه برای ترویج نظمی اجتماعی نه به اتکای شالوده های مادی گروه بلکه مهم تر از همه به کمک گفتمانی که در حوزه اندیشه ها و نهادهای اجتماعی منعکس شده است. در این معنا، روشن است که چیرگی به معنی تعقیب رضایت در جایی است که منطقاً هنوز رضایتی وجود ندارد. آنان که سعی در برقراری چیرگی دارند با سایر گروه های از پیش موجودی که منافع متفاوتی دارند بر سر جلب رضایت مبارزه می کنند. نای با بی توجهی به چیرگی، وجود کشمکش بر سر اندیشه ها و نهادها را در نظام بین الملل فراموش می کند. مفهوم قدرت نرم، روابط و مناقشات موجود بر سر اندیشه ها را که در ورای روند های ایجاد و حفظ خود قدرت نرم جریان دارد از نظر پنهان می سازد.
برای نمونه، نای «ارزش های جهان شمول» (12) ایالات متحده را به عنوان منبع قدرت نرم معرفی می کند. «وقتی فرهنگ یک کشور دربرگیرنده ارزش هایی جهان شمول باشد و سیاست هایش ارزش ها و منافعی را پیش برد که دیگران هم در آنها شریکند احتمال اینکه آن کشور به نتایج مطلوب خودش دست یابد تقویت می شود (...) ایالات متحده از فرهنگی جهان شمول بهره مند است ...» (Nyr Jr 2004: 11). مشکلی که اینجا وجود دارد فرض وجود داشتن ارزش های جهان شمول است. اگر به وجود ارزش های جهان شمول یا فرهنگی همه گیر اعتقاد داشته باشیم روشن است که آنها نمی توانند بیانگر مبارزه برای مشروع سازی همان اصول و ارزش ها باشند. تحلیل بی طرفانه تر به این نتیجه خواهد رسید که هیچ مجموعه ای از اصول و ارزش ها نمی تواند جهان شمول باشد: اندیشه ها همواره نسبی هستند، در جامعه یا فرهنگی مشخص پا می گیرند، مطلق نیستند و معمولاً برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارند. به یقین ارزش ها، اصول و اندیشه ها می توانند جهانی شوند و از طریق رشته ای از روند ها، به کمک رضایت یا اجبار، دیگران آنها را بپذیرند و مشروع بدانند (یا بر آنان تحمیل شود). در این معنا، «ارزش های جهان شمول» ایالات متحده نمی تواند منبع قدرت نرم باشد؛ ترویج همین ارزش ها یا «فرهنگی همه گیر» (13) نوعی قدرت نرم مؤثر یا راهبرد چیرگی زاست ولی به طور مستقل منبع قدرت نرم نیست.
ممکن است این انتقادات، انتزاعی به نظر رسد ولی نظام بین الملل پر از نمونه هایی از گروه هایی است که بر سر مشروع جلوه دادن اندیشه ها مبارزه می کنند. گفتمان مشهور حقایق بشر از آغاز یک اصل جهان روا نبود: این گفتمان تنها پس از جنگ جهانی دوم برجستگی یافت و حتی امروزه هم بسیاری از بخش های جهان در آن شریک نیستند. اصول کمک بشر دوستانه، حمایت از پناهندگان و آوارگان داخلی هنوز با مقاومت مفهوم حاکمیت که در نظام بین الملل جایگاه استواری دارد روبه روست. اندیشه های حفاظت از محیط زیست در حال حاضر با اصول بازار آزاد تعارض دارد، و تجارت آزاد اندیشه ای نیست که همگان در آن شریک باشند و به نفع همه باشد. یکی از آشکارترین نمونه های مبارزه بر سر اندیشه ها مجمع جهانی اجتماع (14) است. مجمع جهانی اجتماع که نخستین بار در سال 2001 به صورت نمونه همتای مجمع جهانی اقتصاد (15) که نشست هایش در داووس برگزار می شود تشکیل جلسه داد فضای بازی برای سازمان ها و جنبش های جامعه مدنی است تا درباره شیوه های متفاوت جهانی شدن به بحث بپردازند. مجمع جهانی اجتماع قالبی تازه و ابتکاری دارد: این مجمع، یک نهاد در معنای معمول کلمه نیست، فاقد مجلسی مرکب از نمایندگان است هیچ کس اجازه ندارد از طرف آن سخن گوید و هدف اش صادر کردن بیانیه های اعلام اصول یا سیاست هایی نیست که اعضای مجمع باید آنها را در پیش گیرند. مجمع جهانی اجتماع تنها و تنها فضایی برای بحث و گفت آوری گروه های جامعه مدنی از گرداگرد جهان است. بسیاری این مجمع را رویدادی بی اهمیت می دانند و وجود جامعه مدنی جهانی (16) را نادیده می گیرند ولی روشن است که اندیشه های آن در سراسر جهان موضوع بحث و مناقشه است.
سومین مشکل مهم در راه مقایسه چیرگی و قدرت نرم به مفهوم دولت مربوط می شود. چنین به نظر می رسد که نای برداشت وبر درباره دولت را قبول دارد. بدین ترتیب وی دولت را همان چیزی می داند که گرمشی آن را جامعه سیاسی یا همان مفهوم محدود دولت می نامد و شامل نهادهای اداری، حقوقی و اجبارگر آن می شود. در آثار نای، سخنی از مفهوم گسترده دولت یعنی تلفیق جامعه سیاسی و جامعه مدنی به میان نمی آید. از همین رو، نای از دو حوزه جامعه سیاسی و مدنی و بنابراین از رابطه میان اجبار و رضایت تفسیر درستی به عمل نمی آورد. مبارزه برای کسب چیرگی، در حوزه جامعه مدنی صورت می گیرد که در آن چیرگی در سیمای رضایت نمود می یابد. اجبار، ابزاری متعلق به حوزه سیاسی است و در سیمای دستگاه دولت نمود می یابد. اما درست همان طور که هرجا رضایت باشد اجبار هم هست تمایز میان جامعه مدنی و جامعه سیاسی تنها تمایزی روش شناختی است و ذاتی و طبیعی نیست. از آنجا که نای صرفاً مفهوم محدود دولت را به کار می برد و خصوصیات هر حوزه رامشخص نمی سازد. نمی تواند به شیوه ای منسجم از اجبار و رضایت سخن به میان آورد. از همین روست که نای به جایی می رسد که می گوید قدرت سخت و نرم (با اجبار و رضایت) مستقل از هم اند.
نای به همان اندازه که بر لزوم توجه شایسته به قدرت نرم تأکید دارد به همان اندازه به موضوعیت قدرت سخت هم عنایت دارد. وی این توانایی درهم آمیختن قدرت سخت و نرم را قدرت هوشمند می خواند (Nyr Jr 2004: 43,147; Armitage and Nye Jr 2007). در دوران جنگ سرد، ایالات متحده و هم پیمانانش ضمن به کارگیری قدرت سخت برای مهار تجاوزگری شوروی، از قدرت نرم برای متزلزل ساختن باورها و ایمان به نظام کمونیستی استفاده می کردند: این همان قدرت هوشمند بود. نای آشکارا می گوید که قدرت نرم پاسخ تمام مشکل ایالات متحده نیست و در هنگام لزوم، آن کشور باید به قدرت سخت متوسل شود. ولی مفهوم قدرت هوشمند سرهم بندی دست و پاشکسته ای است. همان گونه که می دانیم نمی توان هوش را به موجودات بی شعور نسبت داد. می توان تصور سخت یا نرم بودن قدرت را کرد. ولی تصور هوشمند بودن آن را هرگز. منابع می توانند سخت یا نرم باشند، حتی رفتارها می توانند سخت یا نرم تر باشند ولی تنها راهبردها وقتی آنها را بر اساس اهدافی ارزیابی می کنند که برای حصول شان طراحی شده اند می توانند هوشمندانه باشند. بنابراین قدرت هوشمند ویژگی یک راهبرد است؛ نه ویژگی دولتی است که آن راهبرد را به اجرا می گذارد و نه ویژگی خود قدرت.
بدین ترتیب به چهارمین و آخرین نکته می رسیم: این واقعیت که نای وقتی اصطلاح قدرت سخت را مترادف با قدرت فرماندهی و منابع قدرت سخت، و اصطلاح قدرت نرم را مترادف با قدرت همکاری و منابع قدرت نرم به کار می برد رابطه پیچیده میان رفتارها، منابع و راهبرد را مبهم و نامشخص می سازد. این در نهایت باعث می شود خواندن کتاب های نای آسان باشد ولی برای کسی که می کوشد معنای راستین اشارات وی به قدرت نرم را بررسی کند این آثار سردرگم کننده و ناروشن هستند. در مورد این انتقاد و سایر انتقادات می توان این دفاع را اقامه کرد که توجه اصلی او به سیاست خارجی ایالات متحده و لزوم تأکید بیشتر آن کشور بر قدرت نرم خودش است. نای به راستی علاقه مند کاربست پذیری عملی این مفهوم است و به خود اجازه می دهد تا برخی پرسش ها و مشکلات نظری را نادیده بگیرد. اما این دفاعیه در نزدیک به دو دهه ای که از بسط نظری قدرت نرم می گذرد و در نهایت به انتشار کتابی مختص این مضمون انجامیده است چندان متقاعدکننده نیست. حتی اگر نای تنها به نتایج سیاسی قدرت نرم علاقه داشت فراموش کردن شالوده های نظری آن عاقبت خوشی ندارد. پیش بردن مقایسه چیرگی و قدرت نرم به ما درک بهتری از ابزارهای اجبار و رضایت، کشمکش مستمر بر سر مشروع جلوه دادن اندیشه ها و ارزش ها، و تفاوت های موجود میان دو حوزه جامعه سیاسی و جامعه مدنی می دهد و از همین رو امکان توصیف هایی تحلیلی را فراهم می سازد که برای الهام بخشیدن و شکل دادن به اقدامات سیاسی، کارآمدتر خواهند بود.
به کارگیری قدرت تخیّل
این بخش پایانی که تفسیری گرامشی مآبانه از آثار جوزف نای درباره قدرت نرم و سیاست خارجی ایالات متحده به دست می دهد قویاً ملهم از آثار پیشین نویسندگان نوگرامشی مآبی است که مفهوم چیرگی را در مورد نظام بین الملل به کار بسته اند. در همین آغاز باید بگوییم که قائل به نوعی نظریه توطئه نیستیم و در اذهان نویسندگان حاضر همه چیز حکایت از حسن نیت نای و دقت علمی وی در پیگیری کارهایی دارد که درباره قدرت نرم انجام داده است. در واقع، ما نیز با توصیه هایی که وی درباره سیاست خارجی ایالات متحده می کند همدلیم.نویسندگان نوگرامشی مآب معتقدند، نظام بین الملل امروزی حول نوعی نظم جهانگیر سرمایه داری (17) سازمان یافته است (Gill 1990). این نظم را یک اردوگاه تاریخی جهانی پیش می برد و محور آن را یک طبقه سرمایه دار فرامرزی تشکیل می دهد که مالکان و مدیران شرکت های فرامرزی اداره کننده سرمایه فرامرزی را دربرمی گیرد (Robinson 1996). این اردوگاه تاریخی جهانی در عین حال شامل حاکمان دولت های توسعه یافته و در حال توسعه، فن ورزان و دیوان سالاران، سازمان های بین المللی و دیگر نهادهای فرامرزی هم می شود. از اینها گذشته، عده ای روشنفکر سازوار (18) را هم دربرمی گیرد که مشروعیت، ایدئولوژی و راه حل های فنی عرضه می دارند. در پایان، لایه نازک تری از طبقه متوسط و کارکنان حرفه ای جهان میهن هم وجود دارند که با اینکه هیچ قدرت و اختیار واقعی ندارند حائل ضعیفی را میان نخبگان فرامرزی و گروه های اجتماعی محروم تشکیل می دهند.
باید دو نکته را روشن سازیم. نخست، اردوگاه تاریخی، اتحادی میان گروه ها و بخش هایی از گروه ها بر سر دسته ای از اندیشه های چیرگی زاست. در این معنا، اردوگاه تاریخی منافع خاص برخی از گروه های خودش را به نفع اندیشه های چیرگی زا سرکوب می کند و برخی منافع دیگر گروه های محروم را ملحوظ می دارد. چون اردوگاه تاریخی، اتحادی میان گروه هایی با منافع متفاوت است این امکان وجود دارد که گهگاه در داخل آن تنش هایی بروز کند. دوم، تحلیل نوگرامشی مآبانه توجه خود را روی ایالات متحده به مثابه کنشگری تک بافت، یا روی چیرگی ایالات متحده متمرکز نمی سازد و راه ساخت گشایی این تصویر را در پیش می گیرد. اگر از اردوگاه تاریخی جهانی سخن میگوییم منظورمان خود ایالات متحده نیست بلکه انواع گروه هایی است که بسیاری شان از گروه های نخبه ایالات متحده هستند. اگر چیزی شبیه نخبگان فرامرزی وجود داشته باشد بی گمان نخبگان سیاسی، اقتصادی و فکری ایالات متحده جزو آنند.
نای و قدرت نرم چگونه با این تصویر جور درمی آیند؟ پیدایش اردوگاه تاریخی جهانی به دهه 1970 بازمی گردد. در آن زمان یک رشته بحران های اقتصادی به برچیده شدن بساط نظام برتون وودز انجامید. این نوعی روند تغییر صورت بندی نظم جهانی سرمایه داری هم بود. پیش بینی هایی که درباره افول دولت ملی یا بحران عمومی سرمایه داری می شد توان و ظرفیت آن را برای تغییر صورت بندی به شدت دست کم می گرفت (Gill 2003). در واقع، اردوگاه تاریخی جهانی تبدیل به ساختار تازه ای با سرشت فرامرزی شد (Robinson 2004). این روند در طول دهه 1980 ادامه یافت که شاهد آن در پیش گرفتن سیاست های اقتصادی نولیبرالی بود و سرانجام در آغاز دهه 1990 تثبیت شد. وقتی نای کتاب ناگزیر از رهبری را نوشت در واقع به نظریه های افول باوری پاسخ می گفت که قائل به فروپاشیدن برتری ایالات متحده در نظام بین الملل بودند. نویسندگان افول باور ناتوان از دیدن روندهایی بودند که صورت بندی نظم جهانی سرمایه داری را تغییر می دادند و از همین رو افول ایالات متحده را پیش بینی می کردند. نای در پاسخ به این نویسندگان، اصطلاح قدرت نرم را سکّه زد و کاری که در واقع کرد مشخص ساختن وجوه اندیشگانی پروژه چیرگی جویانه ای بودکه در دست اجرا بود. جهان شمول جلوه دادن اندیشه ها و ارزش های لیبرالی که ریشه های عمیقی در جامعه ایالات متحده دارند در واقع از وجوه مشخصه چیرگی اردوگاه تاریخی جهانی است.
در میانه دهه 1990 این اردوگاه تاریخی جهانی به تدریج دچار بحران هایی جدی شد که توانایی آن را برای بازتولید چیرگی تضعیف کرد. نویسندگان مدعی بودند که منافع خصوصی سرمایه مالی که یکی از گروه های عضو اردوگاه تاریخی جهانی است. پروژه چیرگی جویانه را متزلزل ساخته است. این آغازگر بحرانی در نظم نوین جهانی سرمایه داری شد که خود را از یک سو در سیمای بحران ساختاری انباشت فوق العاده و قطبی شدن جامعه، و از سوی دیگر در بحران مشروعیت و اقتدار جلوه گر ساخت. بروز مضاعف این بحران را جنبش های اجتماعی مختلفی که در جهانی شدن اقتصاد تردید روا می داشتند و مشهورترین نماد آنها اعتراضات سال 1999 در جریان کنفرانس وزرای کشورهای عضو سازمان جهانی بازرگانی در سیاتل بود و نیز بحران های اقتصادی مختلفی ثابت می کرد که در طول آن دهه رخ داد و بدنام ترین نمونه آن بحرانسال 1997 جنوب شرق آسیا بود.
درست همان طور که منافع گروه های سرمایه مالی در طول دهه 1990 پروژه چیرگی جویی را تضعیف کرد در آغاز دهه 2000 گروه دیگری منافع خصوصی خود را در اولویت قرار داد. نخبگانی سیاسی که در سال 2001 زمام حکومت ایالات متحده را به دست گرفتند گروهی مرکب از رزمندگان قدیمی جنگ سرد، گروه های مسیحی دست راستی و نمایندگان صنایع انرژی و نظامی بودند. سیاست خارجی گستاخانه و یک جانبه ای که این گروه ها در پیش گرفتند کل پروژه چیرگی جویانه را تضعیف کرد. وقتی نای کتاب تناقض نمای قدرت آمریکا را نوشت اشاره اش به سیاست هایی بود که قدرت نرم ایالات متحده را متزلزل می ساختند. به جاست ببینیم چگونه نای روندهای جهانی شدن و انقلاب اطلاعات، یا همان چیزی را که نویسندگان نوگرامشی مآب تغییر صورت بندی نظم جهانی سرمایه داری می خوانند تشریح کرده است. سیاست هایی که قدرت نرم ایالات متحده را تضعیف می کرد چیزی جز منافع گروه های خاصی نبود که زمام حکومت ایالات متحده را در دست داشتند و آن را به زیان چیرگی کل اردوگاه تاریخی جهان پیش می بردند. شایان توجه است که نای کتاب تناقض نمای قدرت آمریکا را پیش از رویداد های 11سپتامبر و جنگی که پس از آن با تروریسم و عراق درگرفت نوشته است. چون سیاست خارجی ایالات متحده همچنان پروژه چیرگی جویانه را تضعیف کرد می توان کتاب قدرت نرم را ادامه طرفداری نای از مجموعه متفاوتی از ابتکارات سیاست گذاری دانست.
با در نظر گرفتن همه اینها باید نای را یک روشنفکر سازوار بدانیم. از پشت عینک نوگرامشی مآبی، آثار نای نمونه عالی توصیه هایی برای سیاست گذاری است که شکاف تنش های درون اردوگاه تاریخی جهانی را برطرف خواهد ساخت و کل پروژه چیرگی جویانه را بهتر پیش خواهد برد. آثار او نمونه ای درخشان از نقشی را به نمایش می گذارد که روشنفکران سازوار در آفرینش اندیشه ها و تصویرهایی ذهنی ایفا می کنند که اردوگاه تاریخی را از حمایت و آگاهی برخوردار می سازند. دقیقاً همین سخن را می توان درباره کار تازه ای گفت که نای در کمیسیون قدرت نرم انجام می دهد. این کمیسیون که به همت مرکز بررسی های راهبردی و بین المللی تشکیل شده است و دربرگیرنده تعدادی از روشنفکران، سیاستمداران، مقام های پیشین دولت و نمایندگان جامعه مدنی است حاصل کار خود را در قالب گزارش نهایی منتشر ساخته است که حاوی توصیه هایی به دولت های آینده برای کاربرد بهتر منابع قدرت ایالات متحده است (19) (Armitage and Nye Jr 2007).
بار دیگر خاطرنشان می سازیم که حرف ما این نیست که نای عامدانه و آگاهانه می کوشیده است به اردوگاه تاریخی جهانی رهنمودهایی برای حفظ چیرگی خود بدهد. به احتمال قریب به یقین نای حتی وجود چنین اردوگاه تاریخی جهانی و تنش هایی که در درون آن بر سر چیرگی وجود دارد نمی پذیرد. هیچ دلیلی در دست نداریم که گمان بریم طرفداری نای از نوعی سیاست خارجی برای ایالات متحده که مبتنی بر قدرت نرم باشد چیزی جز توصیه ای صادقانه درباره روش کارآمدتر و مؤثرتری برای هدایت مناسبات خارجی کشورش بوده که بر انتخاب های شخصی خودش، بی علاقگی واقعی به همکاری با نویسندگان نوگرامشی مآب، ترجیح دادن توجه به دولت ها و بی توجهی به بازیگران غیردولتی، و رساندن پیام خودش به گوش جمع گسترده ای از مخاطبان غیردانشگاهی پایه گرفته است. نای برای خاطرنشان ساختن محدودیت های نویسندگان افول باور در پایان دهه 1980، مشخص ساختن محدودیت های برداشت نظریه های رایج روابط بین الملل از قدرت، و باز کردن فضای بحث درباره جنبه های ناملموس قدرت شایستگی کامل دارد. بااین حال، با مقایسه مفهوم قدرت نرم و چیرگی می توان ثابت کرد که قدرت نرم چنان که باید و شاید رفتارها، منابع و راهبرد را روشن نمی سازد؛ رابطه میان اجبار و رضایت را از نظر پنهان می سازد؛ حوزه های جامعه سیاسی و مدنی را بد تفسیر می کند؛ و نمی تواند کشمکش بر سر ارزش ها، اصول و اندیشه ها در نظام بین الملل را به روشنی بازگو کند. سخن ما این است که اگر همانندانگاری میان چیرگی و قدرت نرم به شکل کامل پیگیری می شد این کاستی ها قابل پرهیز بود.
اعتراف می کنیم که شاید تحلیل نوگرامشی مآبانه برای بیشتر خوانندگان جذابیتی نداشته باشد ولی به خوبی به ما کمک کرده است تا شیوه بدیل و برانگیزنده ای برای تفکر ارائه کنیم. هرچه باشد ایفای نقش روشنفکر سازوار چیز بدی نیست. از دید گرامشی، روشنفکران سازوار به چیرگی انسجام و رهنمود می بخشند. اگر اصطلاحات مارکسیستی را کنار بگذاریم همه قبول داریم که نای نمونه اعلای یک روشنفکر است و آثارش با شور و حرارت به این اختصاص داشته است که توصیه خوب، صادقانه و دوراندیشانه ای برای سیاست خارجی ایالات متحده ارائه کند. تا زمانی که به درست بودن اصول و ارزش های او ایمان داشته باشیم، ایفای نقش روشنفکر سازوار کار کاملاً شرافتمندانه ای است. همان گونه که رابرت کاکس یادآور می شود تمامی نظریه ها دارای دیدگاه ریشه داری برخاسته از بافت اجتماعی و سیاسی ای هستند که در آن تکوین یافته اند (Cox 1981). این اندیشه که قدرت دارای وجهی نرم مستقل از اجبار است و یکی از منابع آن مجموعه ای از ارزش های جهان شمول است عملاً بدین معنی است که نوعی قدرت خوب وجود خارجی دارد. در مقام تحلیل گر، چارچوبی که مفهوم چیرگی در اختیار ما می گذارد به ما این امکان را می بخشد که بفهمیم ارزش ها، اصول و اندیشه ها جهان شمول نیستند؛ در واقع مورد مناقشه اند؛ و اندیشه قدرت نرم مفهوم بی طرفانه ای نیست بلکه جزئی از این مبارزه است. تا زمانی که تحلیل گر از این شفافیت ذهنی برخوردار باشد دست زدن به انتخاب های هنجاری به نفع مجموعه های مشخصی از اصول، اشکالی ندارد. در پایان، همان گونه که نای می گوید «هیچ کشوری» و هیچ کس «دوست ندارد احساس کند که حتی بازیچه قدرت نرم شده است» (Nye Jr 2004: 25).
پی نوشت ها :
1. شناخته شده ترین آثار گرامشی یادداشت های زندان اوست. این عنون دقیقاً نشان می دهد که اثر یادشده چیست: یادداشت هایی که در زمانی به روی کاغذ آمده است که گرامشی در دوران رژیم فاشیستی در ایتالیا به زندان افتاده بود. این یادداشت ها در شکل اصلی شان تشکیل یافته از یک رشته تأملات درباره موضوعات مختلف هستند که هیچ نظم مشخصی را دنبال نمی کنند. این تأملات که تا وقتی گرامشی زنده بود هرگز منتشر نشدند بعدها بر اساس دو نظام دسته بندی انتشار یافتند. در چاپ نخست توسط توگلیاتی، مضامین و موضوعات مشترک معیار دسته بندی یادداشت ها قرار گرفت و بعدها در چاپ گراتانا یادداشت ها بر اساس نظم گاه شناختی زمان نگارش شان مرتب شدند. جدای از اینها چاپی هم از سوی انتشارات ناسیونال وجود دارد که بر اساس چاپ گراتانا همراه با برخی اختلافات بر سر طبقه بندی های آن چاپ استوار است. به تازگی، کارلوس نلسون کوتینهو یکی از متخصصان شناخته شده آثار گرامشی، نخستین نویسنده ای بوده است که نسخه ای از یادداشت های زندان را منتشر ساخته که بر اساس تلفیقی از ملاک های پیشین دسته بندی آنها نظم یافته است: یادداشت ها هم بر اساس مضمون و هم بر اساس نظم گاه شناختی منظم شده اند. استنادات ما در این فصل به همین چاپ است.
2. restricted state
3. extended state
4. war of movement
5. war of position
6. historic bloc
7. intellectuals
8. «هر گروه اجتماعی که در دنیای تولید اقتصادی در پهنه ای اصیل با کارکردی اساسی به وجود می آید با خودش به شکلی سازوار یک یا چند قشر از روشنفکرانی را پدید می آورد که بدان همگونی و آگاهی از نقشی را می بخشند که آن گروه نه تنها در حوزه اقتصادی بلکه همچنین در حوزه های اجتماعی و سیاسی ایفا می کند. (...) اما هر گروه اجتماعی «اساسی» که در تاریخ از دل ساختار اقتصادی قبلی چونان نمود تحول این ساختار سربرمی آورد (دست کم در تمام طول تاریخ تا زمان حاضر) دسته هایی از روشنفکران را در برابر خود یافته است که از پیش وجود داشته اند و در واقع به نظر می رسد نماینده نوعی استمرار تاریخی هستند که حتی پیچیده ترین و ریشه ای ترین تغییرات در قالب های سیاسی و اجتماعی هم آن را قطع نمی کند». این دو دسته به ترتیب همان دو نوع روشنفکرانی هستند که گرامشی مشخص ساخته است: روشنفکران سازوار و روشنفکران سنّتی (Gramsci 2001: 15-16).
9. economic- corporative
10. class conscience
11. hegemonic
12. universal values
13. universalistic culture
14. World Social Forum
15. World Economic Forum
16. global civil society
17.order global capitalist
18. organic intellectual
19. طرح دیگری با هدف هایی مشابه، طرح دانشگاه پرینستون درباره امنیت ملی است که در خود این دانشگاه متمرکز است و نزدیک به 400 نفر تحت هدایت جان آیکنبری و آنه ماری اسلاتر در آن شرکت دارند. این طرح را هم به خوبی می توان کار روشنفکران سازوار دانست(Ikenberry and Slaughter 2006).