نویسنده در بستر زمان

تولید ادبی کار جمعیت نویسندگانی است که در طول قرنها دستخوش نوساناتی مشابه نوسانات تمام دیگر گروههای جمعیتی بوده است: پیری و جوانی، افزایش و کاهش جمعیت و مانند آنها.
چهارشنبه، 6 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نویسنده در بستر زمان
نویسنده در بستر زمان

نویسنده: روبر اسکارپیت
ترجمه ی: دکتر مرتضی کتبی



 

1. سیمایی از آنان که جاودانه می شوند...

تولید ادبی کار جمعیت نویسندگانی است که در طول قرنها دستخوش نوساناتی مشابه نوسانات تمام دیگر گروههای جمعیتی بوده است: پیری و جوانی، افزایش و کاهش جمعیت و مانند آنها.
برای آنکه از این جمعیت ادبی تعریف و یا حداقل نمونه های معناداری به دست آید می توان دو راه را که هر دو افراطی هستند در پیش گرفت. نخست صورت برداری از نام کلیه مؤلفان کتابهایی که به طریق چاپی یا هر طریق دیگری، در کشور و در دوره معینی، منتشر شده اند. دوم اکتفا کردن به فهرستی دقیق، مانند فهرست اسامی یک کتاب تاریخ ادبیات مشهور.
در واقع، هیچ یک از این دو راه منظور ما را برنخواهد آورد. اولی بر اساس تعریفی مکانیکی از نویسنده به عنوان کسی که کتابی به رشته تحریر درآورده، شکل می گیرد، در حالی که دیدیم این نوع تعریف مکانیکی از کتاب پذیرفتنی نیست زیرا همسویی و هماهنگی لازم در نیت خواننده و نویسنده را نادیده می گیرد. نویسنده تنها به مفهوم «تولیدکننده واژه ها» نیز خالی از معنای ادبی است. هنگامی نویسنده معنای ادبی پیدا می کند و نویسنده شناخته می شود که پس از انتشار آثارش ناظری کارآزموده بتواند در سطح عام وی را نویسنده معرفی کند. کسی نویسنده نیست مگر در پیوند با کسی دیگر، در چشم یکی دیگر.
پس راه دوم که همان فهرست اسامی است اگر با بینش انتقادی تهیه شده باشد صحیح تر به نظر می رسد. اما کافی است که ما یکی از این فهرستها را از کتاب تاریخ ادبیاتی بیرون بکشیم تا متوجه شویم که با توجه به رشد جمعیت ادبی، هرچه به تاریخ نگارش این کتاب نزدیک تر می شویم، تعداد نویسندگانی که نام آنان ثبت گردیده فزونی می گیرد. این افرایش در ابتدا بسیار کند است به حدی که عملاً می توان آن را نادیده گرفت اما هنگامی که به دوره نویسندگانی می رسیم که تا حدی نزدیک به زمان حیات مؤلف کتاب تاریخ ادبیات بوده اند، یعنی در ابتدای کار تحقیقی وی هنوز می زیسته اند وضع عوض می شود: به عنوان مثال در تاریخ ادبیات لانسن تعداد نویسندگان با ظهور اولین رمانتیکها رو به تزاید می گذارد. از این تاریخ، ملاک انتخاب به تدریج فراموش می شود. حال اگر مؤلف کتاب بی احتیاطی نشان بدهد و تا دوره کاملاً معاصر پیش بیاید، یعنی از نویسندگان زنده و به ویژه از آنانی که هنوز در موقع تنظیم کتاب دست به قلم بوده اند نام ببرد( مثلاً سمبولیستها برای لانسن) تعداد باز هم بالاتر می رود. در این صورت یا واپسین صفحات کتاب به همان فهرستی شباهت پیدا می کند که به صورت مکانیکی تهیه شده است و ما به هر قیمت می خواهیم از آن اجتناب کنیم، یا انتخابی که مؤلف کاملاً به سلیقه خود می کند به هیچ وجه با انتخاب تاریخ نویس دیگری در یکی دو نسل بعد شباهت نخواهد داشت.
این بدان معناست که تصویر جمعیت نویسندگان واقعاً ادبی جز با گذشت زمان نقش نمی بندد. اوریپید می گفت که انسان را جز بعد از مرگ نمی توان خوشبخت نامید: به این ترتیب، نویسنده هم فقط بعد از مرگ به عضویت جامعه ادبی درمی آید.
آنچه که «مرور زمان» به جمعیت نویسندگان تحمیل می کند هم جنبه کمی دارد و هم جنبه کیفی.
از نظر کمی، انتخاب قطعی و جدی ترین انتخابها همانا انتخاب نویسندگانی است که یک نسل از دوره زندگی آنها گذشته باشد، زیرا هر نویسنده تا ده، بیست یا سی سال بعد از مرگ با آستان فراموشی رو به رو می شود. اگر از این آستان دهشتناک به سلامت بگذرد به جامعه ادبی می پیوندد و بقایی تقریباً جاودانه کسب می کند- دست کم برای مدتی که خاطره جمعی تمدنی که در دل آن زاده گشته است، دوام آورد. مقاومت نویسندگانی در برابر این« فرسایش تاریخی»یکسان نیست. بخشهایی از آنان فرسایش پذیرند و کمتر کسی از میان آنان زوال نمی پذیرد( به عنوان مثال نویسندگان ابتدای قرن هجدهم در فرانسه) بخشهای مقاومی هم وجود دارند که در برابر آزمایش زوال پایدارترند( مثل نویسندگان نیمه دوم قرن هفدهم در فرانسه).
انتخابهای دیگری در مراحل بعدی انجام می گیرد.« نظامهای بازیابی» تعجب آوری نیز پیدا می شوند که نویسنده ای را که از سالها پیش به دست فراموشی یا بی اعتنایی سپرده شده «‌به خدمت می گیرند». اما این فراموشی اغلب فراموشی کامل نبوده است و بیشتر باید از نگرش مجدد به زندگی ادبی نویسنده صحبت کرد تا کشف دوباره او. رونق مجدد آثار شکسپیر در انگلستان قرن هجدهم چنین سرنوشتی داشت. مختصات عام جمعیت نویسنده با این گونه تغییرات به ویژه کیفی به هم نخواهد ریخت.
درواقع این نگرشها و رده بندیهای مجدد در درون جماعتی که پیش تر تعریفی معین از آن ارائه شده سرشتی تفسیری دارند و غالباً به این دلیل انجام می گیرند که مقاصد اصلی نویسنده دیگر درک ناپذیر شده اند و نیات فرضی تازه ای به او نسبت داده می شود که با نیازهای خوانندگان جدید مطابقت بیشتری دارند. این ساز و کار را، در صفحات بعد « خیانت خلاق»‌نام نهاده ایم.
تأثیر کیفی مرور زمان را روان شناس امریکایی هاروی ث. له مان با روشی بسیار هوشمندانه روشن کرده است.(1) له مان با مشورت « شورای ملی معلمان انگلیس» فهرستی از کتابهای « تراز اول» را تهیه کرد. این فهرست حاوی 337 اثر از 203 نویسنده که در موقع تحقیق فوت کرده بودند و 396 اثر از 285 نویسنده زنده بود. ابتدا له مان در پی این بود که بداند هر نویسنده ای در چه سنی آثاری را که در فهرست او بودند نوشته است. آنگاه آثار نویسندگان مرده و زنده را از هم جدا و برحسب گروههای سنی تقسیم کرد: فلان تعداد اثر در سن 20 تا 25 سالگی نوشته شده اند و فلان تعداد در 25 تا 30 سالگی و به همین ترتیب تا به آخر. سپس منحنیهای آنها را ترسیم کرد. تفاوت بین منحنی آثار نویسندگان مرده و زنده بسیار چشمگیر است. منحنی آثار نویسندگان دسته اول خیلی زود در گروه سنی 35 تا 40 سالگی به نقطه اوج خود می رسد و سپس پایین می آید. منحنی آثار نویسندگان زنده آهسته تر بالا می رود و نقطه اوج آن در محدوده سنی 40 تا 45 سالگی قرار دارد اما سطح آن تا سن 70 الی 75 سالگی نسبتاً بالا می ماند. نتیجه این دو منحنی کاملاً مشهود است: انتخابی که به مرور زمان صورت گرفته در جهت حذف آثار دوران کمال و به ویژه پیری نویسندگان بوده و بیشتر به نفع آثار دوران جوانی آنها شکل گرفته است. سن حساس میانگین، حول و حوش 40 سالگی است.
این نتیجه را نتایج حاصل از روشهای دیگر نیز تأیید می کنند. به هر حال می توان این نکته را مسلم دانست که تصویر یک نویسنده و سیمایی که در پس آن در جامعه ادبی زنده خواهد ماند، همان سیمایی از وی که جاودانه می شود، تقریباً همانی است که در حدود 40سالگی از خود به جای گذاشته است.(2)
نمونه گیری در جامعه ادبی باید با توجه به عوامل مختلفی انجام بگیرد و کاری صبورانه و دقیق است. هاروی ث. له مان در اغلب کارهای آماری خود، فهرستهایی از « بهترین کتابها»یی را که آزادُن دی کینسُن کتابدار با سابقه دانشگاه کالیفرنیا تهیه کرده بود مورد استفاده قرار داد. روش دی کینسن برای گزینش کتاب این است که پس از مقایسه فهرستهایی از انواع مختلف، با توجه به تعداد فهرستهایی که از این آثار نام برده اند، آنها را به درجه 1 و 2 و... تقسیم می کند. له مان آثار مربوط به درجه 8 را مورد بررسی و استفاده قرار داده است.
ما نیز برای نمونه گیری از 937 نویسنده فرانسوی که بین سالهای 1490 و 1900 زاده شده اند، روشی مشابه را البته به نحوی بسیار محدودتر و نامنظم تر به کار بستیم. ناگفته نماند که همین نمونه گیری مبنای بیشتر ملاحظاتی است که در پی می آید.
هدف ما این است که مبنای جامعه شناختی هرچه گسترده تری را برای این نمونه گیری فراهم آوریم. بنابراین درست نیست که ما بیاییم و همان گونه که در صفحات پیشین خاطرنشان ساختیم فهرست اسامی یک کتاب تاریخ ادبیات را- حتی اگر منحصر به نویسندگان از دست رفته باشد- مورد استفاده قرار دهیم، زیرا با این کار جز به نویسندگانی که از نوع نویسندگان ویژه « فرهیختگان» هستند دست نخواهیم یافت. در واقع، پدیده های ادبی در جامعه ای معین، در شبکه های بسته نظم پیدا می کنند و اغلب این شبکه ها با هم ارتباط ندارند. جماعتی از نویسندگان هستند که به نیاز خوانندگان «فرهیخته» پاسخ می دهند: همان نویسندگانی که ما آنان را بهتر می شناسیم و نامشان در فهرست اسامی کتابهای تاریخ ادبیات دیده می شود اما بعداً خواهیم دید که این نویسندگان جز بخشی از جامعه واقعی نویسندگان را تشکیل نمی دهند. در هیچ تاریخ ادبیاتی از موریس لوبلان پدر آرسن لوپن که به شبکه «عامه» تعلق دارد و بئاتریکس پوتر شاعره نی نی کوچولوها که به شبکه «ادبیات کودکان» مربوط می شود، نامی برده نشده است، در حالی که این قبیل آثار، خوانندگان بی شماری داشته یا هنوز هم دارند و در اصل، پدیده های ادبی مسلمی محسوب می شوند.
پس بهتر آن است که نه فهرست اسامی کتابهای تاریخ ادبیات بلکه فهرستهایی را مبنای کار خود قرار دهیم که سرشت دائرة المعارفی داشته باشند(Petit Larousse,Dictionary of National Biography و غیره...) و آنها را با فهرستهای تخصصی که از جاهای مختلف تهیه می شوند(‌فرهنگ آثار، فهرستهای آثار تجدید چاپی و ترجمه ها، کتاب شناسی، فهرستهای مجلات رایج و غیره) مقایسه کنیم. به این ترتیب نمونه هایی به دست می آید که معنای جامعه شناختی واقعی خواهند داشت.
هر نمونه گیری، در جزئیات خود نقایصی دارد، لکن تجربه نشان می دهد که اگر احتیاطات لازم به عمل بیاید، می توان با این روش تقسیم بندی کلی ای به دست آورد که با تغییر عناصر گزینش یا به کار بردن ضابطه های دقیق تر حالت کلی آن به هم نخورد.

2. نسلها و گروهها

نخستین پدیده ای که این نمونه گیری امکان بررسی آن را فراهم می سازد، پدیده نسل است. نسل بنا به تعریف آلبر تیبوده یا هانری پیر پدیده ای است روشن و بدیهی: در هر ادبیات تاریخ تولد نویسندگان را در برخی« برهه های زمانی» دسته بندی می کنند. در کتاب هانری پیر فهرست کاملی از این نسلها یافت می شود که در مورد چندین ادبیات اروپایی معتبر است.(3)
به عنوان مثال، نسل بزرگ رمانتیکها را در فرانسه، در حدود سال 1800 ذکر می کنیم که بعد از نسل نسبتاً فقیری، شاهد تولد اگوستن تی یری، وینیی، میشله، اگوست کنت، بالزاک، هوگو، لاکوردر، مریمه، دوما، کینه، سنت بووْ، ژرژ ساند، اوژن سو، بلانکی و اوژنی دوگرن، در بین سالهای 1795 و 1805 است. نسلهای بزرگ دیگر، نسل سال 1585 در اسپانیا، نسل سالهای 1600 تا 1610 در فرانسه و نسل سالهای 1675 تا 1685 در انگلستان هستند.
با این همه مفهوم نسل نمی تواند بدون در نظر گرفتن نکاتی به کار گرفته شود.
نخستین دامی که از آن باید دوری گزید همان «وسوسه دوره ای»‌بودن است. در واقع این تصور که گروههای نویسنده از نظر زمانی با فاصله های منظم، پشت سر هم می آیند، بسیار فریبنده است. وقتی هانری پیر از «آهنگ تناوبی نسلها» سخن می گوید، به مکانیسم بی نهایت پیچیده ای اشاره دارد که ما در صفحات آینده به تحلیل آن خواهیم پرداخت، اما این مورخ ادعا نکرده که این آهنگ منظم است. گی میشو جرأت بیشتری( یا احتیاط کمتری) به خرج داده و می گوید در ظهور پیاپی نسلها آهنگی وجود دارد که مارپیچی و حتی پروانه ای است و زمان آن با عمر متوسط انسانی که تقریباً 70 سال است مطابقت می کند(4). به رغم همه کشش چنین فرضیه ای و با وجود میل شدیدی که ما به اثبات آن داشتیم هرگز به سهم خود نتوانستیم به آهنگ منظمی دست بیابیم که در ظهور پشت سر هم نسلها به راستی بی چون و چرا باشد. با وجود این، برای رعایت عدالت باید اذعان کنیم که برخی پدیده های ادبی، وقتی دوباره ظاهر می شوند، از دوره ای به دوره دیگر دستخوش تغییراتی می گردند که ظاهراً واحد هفتاد سال در آنها نقش دارد.
مثلاً «عمر» یک نوع ادبی مانند تراژدی الیزابتی، تراژدی کلاسیک، رمان رئالیست انگلیسی قرن 18، جنبشهای رمانتیکی- معمولاً سی یا سی و پنج سال یعنی نیمی از عمر انسان است. تجربه ای که ما متأسفانه نخواهیم توانست نمودار آن را در اینجا عرضه کنیم ظاهراً این نتیجه را تأیید می کند. این نمودار شامل منحنیهایی است که در نمونه گیری ما به ترتیب تعداد رمان نویسها، شعرا، نمایشنامه نویسان و نثرنویسان مختلف نسبت به کل جامعه ادبی( نویسندگانی که در چند موضوع قلم می زنند چند بار حساب شده اند) را نشان می دهد، در این منحنیها به وضوح آشکار می گردد که برحسب اینکه فلان نوع ادبی بر انواع دیگر برتری می یابد یا ناپدید می گردد، این نامها در هر هفتاد سال یک بار به کلی و در هر 35 سال یک بار تا حدی عوض می شوند. ولی باید دانست که برقرار کردن کمترین رابطه بین این آهنگ به ظاهر منظم و آهنگ نسلهای نویسندگان کار دشواری است.
نکته دوم اینکه نسلهای ادبی با نسلهای سنی تفاوت دارند زیرا که نسلهای ادبی گروههایی را تشکیل می دهند که از نظر شمارش معلوم اند و به برهه های زمانی تعلق دارند. برعکس، در بین جمعیت کل یک کشور، توزیع گروههای سنی خیلی کند و آن هم به طور نسبتاً محدودی تغییر می پذیرد. هرم سنی جمعیت کل با تعدادی عوامل جزئی خاص که جمعیت شناسی به تفسیر آنها می پردازد، از منحنی مطلوب « زنگی شکل» فاصله می گیرد ولی در مجموع حالت زنگی شکل خود را از دست نمی دهد. هرم سنی جمعیت ادبی مرتباً به طور اسف باری باز و بسته می شود و هرگز شکل مطلوب به خود نمی گیرد.

 

تصویر 1 دو مثال از هرم سنی جمعیت ادبی فرانسه را با 20 سال فاصله نشان می دهد. در سمت چپ تصویر که وضع را در سال 1810 ارائه می کند، فلاسفه بزرگ تن به خاک سپرده اند( چنانچه زنده بودند باید بین 90 تا 100 سال می داشتند)اما در مورد 70 تا 80ساله ها برآمدگی مربوط به نسل بومارشه و برناردن دوسن پی یر است که کشیش دولیل یکی از واپسین بازماندگان آن است. به دنبال این نسل و ده سالی بعد، نسل توانمندی ظهور می کند که دو دهه را می پوشاند و در مجموع از ریوارُل (57ساله) تا مادام دوستال( 44ساله) و شاتو بریان( 42ساله) را دربرمی گیرد. این نسل مربوط است به دوره کنوانسیون و ناپلئون، یعنی نسلی که گیوتین با بی رحمی به جانش افتاد و از آن، خونها ریخت. جای خالی مقتولین با نقطه چین نشان داده شده است. اما نویسندگان این نسل، که تعداد زیادی از آنان به میان سالگی رسیدند هنوز نیز بر دنیای ادبیات سلطه دارند. نسلی که بلافاصله بعد می آید، گویی در سایه نسل قبلی زندگی می کند و به نظر پژمرده می آید. نویسندگان نامدار در این نسل به ندرت دیده می شوند و با فاصله های زیاد ظهور می کنند: نودیه(30ساله)، برانژه(30 ساله)، لامُنه(28ساله)‌، استاندال(27ساله). در سال 1830 وضع به کلی تغییر می یابد: نسل بزرگ انقلاب و امپراتوری از هم پاشیده است و جا را برای استعدادهای درخشان جوان خالی می گذارد. لامارتین به 40 سالگی رسیده وینیی و بالزاک به تازگی از مرز 30 گذشته اند، هوگو به 30 سالگی نزدیک می شود، موسه 20 ساله است. این شکوفایی 5 سال دیگر هم ادامه می یابد تا گوتیه هم پا به عرصه وجود بگذارد. آنگاه صحنه ادبی که دوباره اشباع شده تا پیدایش نسل فلوبر و بودلر از نو به خاموشی می گراید.
مطالعه منظم هرمهای سنی در طول قرنهای متمادی به ما امکان می دهد تا به جرأت بگوییم که یک نسل نویسنده، قبل از آنکه بیشتر نویسندگان نسل قبل از مرز 40 سالگی بگذرند، شکل نمی گیرد. همه چیز حاکی از آن است که گویی شکوفایی یک نسل امکان پذیر نیست مگر بر مبنای یک آستانه تعادل یعنی زمانی که فشار نویسندگان حاکم بر صحنه آن قدر تضعیف بشود که فشار جوان ترها آن را به تسلیم بکشد.
نکته سوم از نکته دوم ناشی می شود. وقتی ما از نسل نویسندگان سخن می گوییم تاریخ معنادار، تاریخ تولد آنها نیست، حتی تاریخ 20 سالگی آنها هم نیست. در واقع انسان هیچ وقت نویسنده به دنیا نمی آید، بلکه بعدها نویسنده می شود، آن هم به ندرت در سن 20 سالگی. دستیابی به موجودیت ادبی فرایند پیچیده ای است که دوره تعیین کننده آن در حدود 40 سالگی است، ولی اساساً تغییرپذیر است. در اینجا بیشتر منطقه سنی مطرح است تا سن مشخص. به این ترتیب ریچارد سُن(متولد 1689) که دیر به عالم ادبیات قدم گذاشت، از نظر سنی معاصر پوپ(متولد 1688) بود، ولی باید او را در زمره نسل فیلدینگ (متولد 1707) به حساب آورد. اغلب دیده می شود که نسلهای جوان در میان خود یک « پیش کسوت» مسن تر از خود دارند. گوته، نودیه، کارلایل این نقش را به درجات مختلف بازی کرده اند.
پس مفهوم نسل که در ابتدا بسیار فریبنده می نماید، به هیچ وجه روشن نیست. شاید بهتر باشد واژه «گروه» را که انعطاف بیشتری دارد و ارگانیک تر است، جایگزین آن سازیم. گروه، جمع نویسندگانی است از همه سنین( البته سن مسلطی وجود دارد) که به مناسبت بعضی وقایع « قلم به دست می گیرند» و صحنه ادبی را اشغال می کنند و آگاهانه یا ناخودآگاهانه راه را برای مدتی به روی دیگران می بندند و از بروز استعدادهای تازه جلوگیری می کنند.
حال ببینیم وقایعی که گروهها را به صحنه می کشند و یا ورود آنها را به صحنه امکان پذیر می سازند کدام اند؟ به نظر می رسد که این وقایع از نوع رویدادهای سیاسی ای هستند که با تغییر اوضاع و روی کار آمدن افراد جدید- تغییر سلطنتها، انقلابها، جنگها و غیره... همراه اند.

تصویر 2 نموداری بی نهایت گویا را نشان می دهد. این نمودار برای سه قرن اخیر در فرانسه، نسبت نویسندگان 20 تا 40 ساله را به کل نویسندگان فعال نشان می دهد. بدیهی است که وقتی منحنی صعود می کند، جوانی جامعه ادبی، و هنگامی که نزول می کند، وقفه آن به نمایش گذاشته می شود: گروه حاضر در صحنه پیر می شود بی آنکه نیروهای تازه نفس به میدان آیند. شکستگیهای تحتانی« شروع حرکت»‌را نشان می دهند و یا به عبارت دیگر ورود گروه جدیدی را اعلام می کنند که همه در دوره های آرامش رخ می دهند( پایان جنگهای مذهبی در 1598، پایان نهضت فروند(5)در سال 1652) و یا با پایان سلطنتها پا به صحنه می گذارند( لوئی 14، لوئی 15، ناپلئون اول، ناپلئون سوم). شکستگیهای فوقانی « درجا زدن» را نشان می دهند که همه با سختگیریهای سیاسی مصادف بوده اند: سختگیریهای ریشلیو، که تأسیس آکادمی نشانه بارز آن بود، سختگیریهای لوئی 14، لوئی 15، سختگیریهای حکومت انقلابی که با آکادمی گراییهای تازه ای در امپراتوری اول تأیید و تشدید گردید و سختگیریهای گیزو در پی وقایع سپتامبر. حتی می توان ترمزی را که با وضع «قوانین اخلاقی»- بعد از فروپاشی امپراتوری دوم- به رشد جمعیت جوان نویسنده زده شد، به وضوح مشاهده کرد.
دیوید ت. پوتینگر در کتاب The French Bool Trade in the Ancient Regime(Harvard,1958) ارقامی می آورد که محاسبه «منحنی توان تولیدی» را در نویسندگان فرانسوی، از سال 1550 تا 1800 امکان پذیر می سازد. این منحنی با 20 سال فاصله، با منحنی سنی مطابقت دقیق دارد.(6)
همین روش، اگر در مورد ادبیات انگلیس به کار برده شود، نتایج مشابهی به بار می آورد و دو دوره بزرگ «پیری جمعیت» بیشتر به چشم می آید: یکی دوره ملکه الیزابت اول، از سال 1588( ناوگان شکست ناپذیر) تا سال 1625(مرگ ژاک اول) و دوم دوره ملکه ویکتوریا از سال 1837 تا سال 1877.
شاید جای بسی تأسف باشد که در این منحنیها هیچ آهنگ منظم و یا هیچ زمان بندی قابل اندازه گیری ای یافت نمی شود. چه بسا خوشایندتر بود که ببینیم پدیده های ادبی براساس آهنگی ریاضی و ماشینی تنظیم می شوند. ولی آیا گیراتر نخواهد بود که به مشاهده همبستگی ژرف آنها با زندگی اجتماعی بپردازیم و ماهیت این همبستگی را دریابیم؟

پی نوشت ها :

1.Harvey C.Lehman,The Creative Years:Best Books,The Scientific Monthly,vol.45,Juillet 1937,pp.65-75.
2.این اشاره ای صرفاً آماری است و موارد استثنایی فراوان وجود دارد. ما معنای درست عامل سن را در مقاله ای در بولتن کتابخانه های فرانسه( ماه مه 1960/ خردادماه 1339)، تحت عنوان «عامل سن در بازدهی ادبی» بررسی کرده ایم.
3. H.Peyre,Les generations litteraires,Tableau recapitulatif des generations,pp.214-217.
4.G.Michaud,Introduction a une science de la litterature,pp.252-256 et p.258.
برای میشو عمر 72ساله انسانی به 4 نیم نسل 18ساله تقسیم می شود که دو نیمه آن شب( بی حرکتی و خواب) و دو نیمه دیگر روز( فعالیت و بیداری) است.
5. La Fronde، جنگی که در فرانسه در زمان خردسالی لوئی چهاردهم بین طرفداران دربار و طرفداران پارلمان از 1648 تا 1653 روی داد(م).
6. مراجعه کنید به مقاله ما در Bulletin des Bibliotheques de France درباره «عامل سن در توان تولید ادبی».

منبع: اسکارپیت، روبر؛ (1374)، جامعه شناسی ادبیات، مرتضی کتبی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، 1390.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط