بررسی مبانی سیاسی- ایدئولوژیک

دو جامعه عرب و ایرانی مقارن ظهور اسلام (2)

دولتی که اردشیر فرزند بابک در 28 آوریل 224م از آخرین شاه اشکانی (اردوان پنجم) به دست آورد به لحاظ ساختاری تفاوتهای آشکاری با نظام قبلی (دولت اشکانی) داشت و از لحاظ آرمانی هم دیدگاه های تازه ای را برای رهبری جامعه
چهارشنبه، 6 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دو جامعه عرب و ایرانی مقارن ظهور اسلام (2)
 بررسی مبانی سیاسی- ایدئولوژیک دو جامعه عرب و ایرانی مقارن ظهور اسلام (2)

 

نویسنده: سید اصغر محمودآبادی*




 

ساختار و آرمان نظام ساسانی

دولتی که اردشیر فرزند بابک در 28 آوریل 224م از آخرین شاه اشکانی (اردوان پنجم) به دست آورد به لحاظ ساختاری تفاوتهای آشکاری با نظام قبلی (دولت اشکانی) داشت و از لحاظ آرمانی هم دیدگاه های تازه ای را برای رهبری جامعه ی ایرانی جست و جو می کرد. مهمترین تفاوتهای ساسانیان و اشکانیان در مدیریت سیاسی و دینی بود که طی آن ساسانیان اساس حکومت خویش را بر بنیاد و محور تمرکز سیاسی و وحدت مذهبی قرار دادند. (1) این جهت گیری سیاسی- دینی برخلاف شرایطی بود که دولت اشکانی لااقل در اواخر حیات خویش به کار می برد. به عبارت دیگر در نظام اشکانی تمرکز سیاسی و وحدت مذهبی وجود نداشت (2). سعی اردشیر و دولت روحانی او تلاش در ایجاد یک جامعه ی سیاسی متمرکز و معتقد به اصول دیرپای زرتشت گردید که با تلاش مغان و دین باوران این آیین، مقدمات ایجاد چنین جامعه ای پدید آمد.
چنانکه از نامه ی تنسر برمی آید « ملک و دین هر دو به یک شکم زاده اند... و هرگز از هم جدا نشوند و صلاح و فساد و صحت و سقم هر دو یک مزاج دارد.» (3) به لحاظ آرمانگرایی باید افزود که نظام ساسانی از لحظه ی ولادت خویش با نفی دولت اشکانی که آن را نتیجه و دنباله ی حرکت فاتحان یونانی می دانست نگاهی عمیق به گذشته ی دولت هخامنشی داشت و لذا فکر ایجاد و گسترش یک امپراتوری نظیر آنچه در دولت هخامنشی به وجود آمده بود به شکلی آرمانمندانه و به صورت میراث برای جانشینان اردشیر اول به جای ماند. (4) اما در عین حال نباید فراموش کرد که دولت ساسانی نماینده ی عصری نوین از تکاملی بود که زندگی اجتماعی ایرانیان را در عبور از مسیر تمدنهای کهن گذشته شکل داده و تغییراتی را در چرخش سیاستهای متفاوت پدید آورده بود. بنابراین تشکیل دولت ساسانی فقط یک واقعه ی سیاسی نبود بلکه نیاز اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ی ایرانی نیز به شمار می آمد و در این نقطه بود که توسعه ی مرزها به عنوان استراتژی دولت ساسانی در دستور کار قرار گرفت.
ایجاد یک ارتش سازمان یافته بدون وابستگی به اشرافیت موروثی ( ویسپوهران) یکی از اهدافی بود که اردشیر و به دنبال او پسرش شاهپور(272-241م) برای تحکیم نظام ساسانی در جهت اهداف توسعه ی ارضی پدید آوردند. به جای آنکه مثل دوران پارتها در مقابله با روم وضع دفاعی در پیش گیرند حالت تعرض به خود داده و احساسات شدید ملی را برای احیای ایران قبل از حمله ی اسکندر در بین سربازان تبلیغ می نمودند. (5)

ایران شهر درگیر تعصب و تسامح مذهبی دولت ساسانی

گرچه اردشیر اول یک موبدزاده بود و علاقه مند به آیین زرتشت و تربیت یافته ی مکتب مغان، ولی وابستگی نظامی به ارتش و بویژه شغل برجسته ی ارگبذ (Argabadh) دارابگرد که او را از میراث موبدزادگی به فرماندهی واحدهای نظامی مبدل می ساخت (6)، انگیزه های مبارزه و قیام علیه شاه اشکانی را در وی پدیدار می نمود. ولی باید افزود که علاقه ی اردشیر در ایجاد باورهای مذهبی یکپارچه و واحد در ایرانشهر بیشتر بر مبنای یکسو نمودن و جهت دادن فکری و فرهنگی جامعه و در واقع نفی گذشته بود. گذشته ای که او بلافاصله با تسلط بر نظام اشکانی در صدد تغییرات بسیار عمیق و کیفی در آن برآمد.
جانشین اردشیر،‌ شاهپور اول (7) به آیین رسمی کشور و تشکیلات دینی آن توجه چندانی نداشت. فتوحات گسترده و پیروزیهای درخشان او بر روم و کوشان و گشایش مجدد جاده ی ابریشم، شخصیت او را بسیار برتر از مسائل سیاسی و مذهبی قرار می داد. به علاوه گسترش وسیع امپراتوری باعث گردید که شاهپور به ارزیابی آیینی جدید ( Gnostique) که از بین النهرین و به وسیله ی مرد جوانی به نام مانی تبلیغ می شد علاقه نشان دهد. شاید این جهت گیری اعتقادی به دینی جدید که از بابل و بین النهرین به سوی پایتخت و آنگاه سراسر ایرانشهر گسترش می یافت هم روند نوعی تسامح را در اندیشه ی شاهانه پدیدار می ساخت و هم باعث می گردید شاهپور این دین را وسیله ای مناسب برای ایجاد وحدت در امپراتوری فوق العاده وسیع خویش تشخیص دهد. امپراتوری گسترده ای که از تیره ها و نژادهای گوناگون تشکیل یافته بود. به علاوه شاهنشاه با این جهت گیری قدرت مغان و موبدانِ نیرومند نظام را تعدیل می نمود (8).
با مرگ شاهپور اول، جانشینان او در یک دوره ی بیست ساله (293-273میلادی) تحت تأثیر موبدان قدرتمندی قرار گرفتند که با سیاستهای شاهپور مورد تحقیر واقع شده بودند.
سیاست جدید به شکلی مقتدرانه و وسیع نه فقط توده ی مردم را به سمت آیین رسمی جهت می داد، بلکه لبه ی تیز تیغ تعصب را متوجه مانویان و پیروان سایر ادیانی می نمود که در زمان شاهپور اول با سیاست تسامح او در ایران و انیران زندگی نسبتاً آسوده ای داشتند.
دعوت عام مانی از مردم ایران، با سیاست تسامح شاهپور قرین بود ولی پس از مرگ شاهنشاه،‌ کرتیر، موبد متعصب ساسانی دست به تعقیب شدید مانویان، نصارا، یهودان و سایر مذاهب زد. مانی در یک محاکمه ی فرمایشی کشته شد و طرفداران او به لقب کفرآمیز « زندیق= زندیک» اشتهار یافتند که اتهامی خطرناک بود (9)، و این در حالی بود که عده ی زیادی آیین مانوی را پذیرفته بودند (10).
با آشکار شدن نیروی تعصب مذهبی از سوی مغان زرتشتی، این نیرو در مقابل قدرت سلطنت قرار گرفت و در برخی موارد و از بسیاری جهات با آن برابری کرد. آنگاه نیروی سومی از نجباء‌ و اشراف نظامی و اداری دولت ساسانی پدید آمد که با دو قدرت دیگر گاهی دست به سازش می یازید. برآیند این جریان ناموافق، در قدرت مرکزی ساسانیان تأثیری نامناسب نهاد و به ضعف و پریشانی درونی نظام منجر گردید.
دولت ساسانی که از یکپارچگی روحانیت و اشراف وحشت داشت برای نجات از وضع موجود از ادیان دیگری نظیر مسیحیت حمایت می نمود و هر از گاهی این حمایت به شکل خونینی سلطنت را در سراشیبی سقوط قرار می داد (11). البته در همه ی دوران ساسانی از نظر سختگیری مذهبی، به شکلی یکسان عمل نمی شد، همچنان که قدرت روحانیون مذهبی زرتشت همه وقت یکسان نبود، همیشه هم شاهان ایرانی تحت نفوذ مطلق آنان نبودند. شاهپور اول (242-273م)، یزدگرد اول (421-399م) و خسروانوشیروان (579-531م) لااقل در قسمتی از دوران زمامداری خویش روش نسبتاً آزادمنشانه ای در مورد سایر مذاهب داشتند (12). در واقع تعصبات مذهبی پادشاهان ساسانی تابع نوسانات سیاسی و اجتماعی جامعه ی عصر آنان بوده است. ظهور اندیشه های غیرزرتشتی ( غیررسمی) مانند مانویت و مزدکی گری، به واقع نوعی خطر روزافزون برای جامعه ی روحانی قدرتمند زرتشتی به حساب می آمد. حمایت شاهانی چون شاهپور اول از مانوی گری، یزدگرد اول از مسیحیت و قباد (گواذ) اول (531-488م) از مزدکی گری، بیانگر اوج این خطر و آسیب پذیری قدرت اشرافیت آیین زرتشت به شمار می آمد.
روحانیون زرتشتی از وجود سایر مذاهب در کنار خود وحشت داشتند و از وجود آنها احساس خطر می کردند. آنان با پیروان سایر ادیان و مذاهبب نیز با تعصب و دشمنی رفتار می نمودند و با تعصب شدید به هیچ اندیشه ی دیگری اجازه ی رشد نمی دادند. رفتاری که با مانویان، مسیحیان، مزدکیان و حتی یهودیان انجام می گرفت مبین این نظریه است (13). با این همه تعصب روحانیت زرتشت در امر دین کمتر جنبه ی مذهبی داشت و بیشتر سیاسی و برای حفظ قدرت معنوی و اشرافی موبدان به کار گرفته می شد. در واقع آیین زرتشت،‌ دیانتی درونگرا، اشرافی و ارتجاعی بود. این دین برخلاف مسیحیت ابزار تبلیغ در فرامرزها را نداشت (14) و رؤسای آن داعیه ی نجات بشر را نداشتند، اما در درون نظام، مدعی تسلط تام و مطلق بودند و به معنای واقعی قدرت خود را می شناختند و از آن استفاده می نمودند.(15)
در واپسین روزهای قدرت ساسانی،‌ آیین زرتشت در قلمرو پهناور حکومت ساسانی با ادیان و مذاهب و باورهای گوناگون دست به گریبان بود که امید رهایی بشر را با نویدی بهتر و عادلانه تر از آیین کهن و انحصاری زرتشتی گری بیان می نمودند. آیین مسیح و مذاهب مندائیان، صائبان از جانب غرب و آیین برهمنان و دین «شمنان» از جانب شرق آن را تهدید می نمود و فلسفه ی یونانی گری نیز خاصه از عهد انوشیروان، خاطر روحانیت اشرافی را نگران می ساخت. (16)
در اواخر عهد ساسانی در درون جامعه ی ایرانی، نهضت مزدک به شدت سرکوب شده بود. مانویت در تعقیب و آزار متعصبان از ایران زمین گریزان شد. مسیحیت جایی برای رشد نداشت. با این همه مذهب انحصاری زرتشت دیگر نمودار وحدت معنوی ایرانیان نبود. کثرت رفتارهای مذهبی، مدیریت های انحصاری دولتی، جدایی طبقاتی و سرانجام بی اعتمادی مردم ایران به دین و دولت، وحدت صوری را نیز از میان برد (17).
در اواخر قرن ششم میلادی، دین زرتشتی در درون خود فرسوده و ساییده شد و دیگر جوابگوی نیازهای معنوی جامعه ی ایرانی نبود.

آسیب پذیری درونی سلطنت ساسانی

دولت چهارصد و بیست و پنج ساله ی ساسانی، از پاره ای جهات دولتی مقتدر به نظر می رسید. اساس این اقتدار بر عوامل متعددی قرار می گرفت که به صورتی مشخص به شکل طبقه ای فراتر و تعیین کننده در رأس هرم اجتماعی جامعه ی ساسانی زمانی طولانی خود را بر جامعه ی فروتر تحمیل نمود. این تحمیل طبقاتی به ساختارهای درونی جامعه ی ساسانی مربوط می گردید و عوامل آن عبارت بودند از تقدس شاهان در پرتو فره ایزدی، باورهای مذهبی، ساختار دودمانی خاندانهای بزرگ، روابط تولیدی و زراعی، استبداد سیاسی و مذهبی، فرهنگ تسلیم به سرنوشت و بی رغبتی مردم به تغییر وضعیت موجود، هماهنگ بودن دربار و دستگاه روحانیون در سرکوب مردم، فشارهای اقتصادی و مالیاتی که جنگهای طولانی سبب افزایش و دگرگونی آن می گشت، انسداد روابط اجتماعی و فرهنگی، فشارهای عقیدتی و سیاسی بر ذهنیت توده، نداشتن انگیزه های مبارزاتی، از دست رفتن هویت تاریخی و جانشین شدن هویت مذهبی و بی توجهی عام به آنچه در متن و پیرامون جامعه می گذشت.
با این همه، دولت ساسانی با وجود پایه های به ظاهر نیرومندی که در اختیار داشت گهگاه آسیب پذیر به نظر می رسید. این آسیب پذیری هم از چند جهت قابل بررسی و تعمق است. از طرفی تقسیم مراکز قدرت در رأس سازمان سیاسی به موبدان و اشراف و قدرت سلطنت و از سویی نارضایتی دگراندیشانه ی مردم مسیحی، مانوی، مزدکی و همچنین بروز کودتاهای خانوادگی همچون کودتای نرسی (303-293م)علیه بهرام سوم- موضوع کتیبه ی پایکولی (18)- در غرب ایران و کودتای بهرام چوبین علیه خسرو دوم (پرویز) به سال 590میلادی و کودتاهای خونین و تصفیه گر درون خانوادگی ساسانی در فاصله ی کوتاه سالهای 632-628میلادی و برکناری خسرو دوم از سلطنت و کور و کشته شدن او به دست فرزندش شیرویه و همداستانان نژاده ی او.
شاهنشاهی ساسانی در دوران حیات خویش، لااقل سه بار، نقطه ی پایان خویش را در سرنوشت سیاسی اش به وضوح مشاهده نمود و هر بار تاج شاهی به دست نیرویی بیگانه بر سر مدعی تازه ای درخشش کم فروغی را به دولتمردان ساسانی نوید داد. بار اول بهرام پنجم (438-422م) با کمک اعراب حیره جایی که خود در آنجا پرورش یافته بود، تاج شاهی را از بزرگانی که پدرش را کشته و قدرت را قبضه نموده بودند به دست آورد و این نخستین باری بود که اعراب بادیه در بارگاه شاهان و در قلب قدرت ساسانی تاج بخشی می نمودند (19).
بار دوم نوبت قباد،‌ فرزند پرویز (531-488م) بود. او به دست اشراف، موبدان و سران نظامی به علت حمایت از مزدکیان و کشتن اسپاهبذ زرمهر سوخرا- که او را در به سلطنت رساندنش یاری نموده بود - از سلطنت خلع و برای همه ی عمر به زندان فراموشخانه ( انوشبرد) فرستاده شد (20). در آنجا با کمک هوادارانش از زندان گریخت و به نزد شاه هیاطله رفت و با کمک او قدرت را از غاصبان سلطنت مجدداً اخذ نمود و با حمایت آشکار ترکان شرقی از پله های تخت بالا رفت (21). در واقع این بار هم ترکان زردپوست آسیای میانه، سلطنت ساسانی را حفظ نمودند و برای مدتی آن را وادار به پرداخت خراج کردند و به این ترتیب یک بار دیگر سلطنت ساسانی با حمایت نیرویی بیگانه ادامه یافت.
در نوبت سوم، در آخرین سال سلطنت هرمزد چهارم ( 590-579م) این پادشاه مواجه با یک کودتای نظامی به دست سردار خود بهرام چوبین گردید و طی ماجرایی، هرمزد چهارم کور و به زندان افکنده شد و کمی بعد به دستور فرزندش خسروپرویز ( 628-590م) که پس از شکست از بهرام چوبین آماده ی فرار به امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بود کشته شد. بهرام چوبین تیسفون را فتح و به نام بهرام ششم تاجگذاری کرد. خسرو دوم در بیزانس از امپراتور روم«موریس» تقاضای پناهندگی و آنگاه کمک نمود و امپراتور سپاهی را به همراه خسرو به ایران فرستاد (22). رومیان با کمک ناراضیان حکومت بهرام چوبین، قدرت را از وی گرفته و به خسرو دوم دادند و این سومین بار بود که تاج و تخت شاهنشاهی ساسانی به دست نیروهای بیگانه استحکام می یافت. وضع پریشان سیاسی و انحطاط اجتماعی جامعه ی ایرانی پس از سرکوب خونین مزدکیان و شروع سلطنت طولانی خسرو اول انوشیروان (579-531م) نیز علی رغم سخت کوشی های او برای ایجاد ایرانی نوین،‌ آباد و پرقدرت (23) اصلاح نگردید و نتایج آن نشان داد که پیشرفت و توسعه که می بایست برای مردم رفاه و امنیت پدیدار سازد در دوره ی جانشینان خسرو و بویژه در آخرین پرده ی تراژیک حکومت ساسانی، یعنی سالهای کور (432-428م) چیزی جز فلاکت و ادبار و نارضایتی عام از قدرت و مدیریت نظامی- مذهبی ساسانی به ارمغان نیاورد.
ضعف ایدئولوژیک و نارضایتی عام از نظام دینی- سیاسی ساسانی دو عامل اساسی برای حضور نیروهای اسلام در درون جامعه ی ساسانی بودند. ایران در آخرین روزگاران ساسانیان راهی بود برای گذر اقوام متحد و نیرومند عرب به سوی مرزهای شرقی و ‌آسیای میانه. ایران مغلوب شده بود اما در واقع گذرگاهی برای فاتحان مسلمان به شمار می آمد.

بخش سوم

اسلام در ایران و وضع نابسامان جامعه ی ایرانی در آستانه ی ورود اسلام به ایران

همچنان که در مکه، اولین گروندگان به دین خدا، محرومترین و فقیرترین مردم این شهر و به طور عمده اقشار پایین طبقه ی فرودست بودند، در ایران نیز با حضور اسلام در مرزهای غربی و جنوبی، مردم فقیر و تهیدست شهرها چون کارگران فصلی، پیشه وران و آنگاه مردم محروم روستاها که قرنها زیر بار ستم اشرافیت انحصاری ساسانیان خرد شده بودند به این دین و پیام عدالت خواهانه و مساوات اندیش آن ایمان آوردند، به خصوص روستاییان (واستریوشان) دیانت جدیدی که هرکس را به شرط اسلام آوردن مالک کار خویش می خواند، با روحیات و زندگی خویش سازگار یافتند و به سرعت به آن گرویدند (24).
یکی از علل حضور سریع اسلام و مسلمین در ایران این بود که این دین اصل آزادی عقیده را عنوان می نمود و این موضوع برای ایرانیانی که سالهای دراز زیر فشار ایدئولوژیک نظام ساسانی قرار داشتند و هر اندیشه ای، سوای آیین مغان و دستورات مغان و هیربذان، نوعی کژاندیشی محسوب می شد و مجازات مرگ را در پی داشت، بسیار جالب و جاذب بود و گذشته از این، دین اسلام بدون تشریفات و تکلف و بسیار ساده بیان می شد و به علاوه، دینی که اساس آن بر توحید، عبادت خالق و ترویج اخلاق حمیده ی مؤمنین استوار شده بود برای ایرانیان که خود در رفتارها، گفتارها و کردارها طرفدار نیکی بودند بسیار مطلوب جلوه گر شد و موجب گردید که دین اسلام به صورت مسالمت آمیز در میان ایرانیان انتشار یابد.(25)
گزارش هایی در مورد فرار گروههایی از ایرانیان در مقابل اعراب برای نجات دین کهن خویش رسیده است. باید گفت، شمار ایرانیانی که برای حفظ کیش زرتشت وطن خود را ترک می کردند اندک بوده است و این بیانگر واقعیتی است که سختگیری اعراب در مورد تحمیل آرای خود چندان هم زیاد نبود و مؤید آن نیز این است که لااقل در چند شهر ایران تا قرنها بعد، هنوز تشکیلات زرتشتی وجود داشته است و در واقع گروههای وسیعتری از ایرانیان به تغییر مذهب خود بیشتر تمایل داشتند تا به ترک وطن و موقعیت اجتماعی خویش (26). با این همه عوامل نارضایتی قشرهای محروم ایرانی از نظام ساسانی به مثابه ی نیروهای دافعه ی ساسانی در برابر ارزش های پرجاذبه ی تفکر اسلامی به سرعت زیربنای قدرت ساسانی را تهی نمود و موجب تسریع قدرت مسلمین در ایران گردید.

واقعه ی ذوقار (Dhoukar)پیش درآمد نبرد قادسیه

نبرد ذوقار، اولین برخورد رسمی ایران ساسانی و اتحادیه ی قبایل عرب می باشد. این نبرد احتمالاً در حدود سال 611 میلادی در محل ذوقار واقع در میان شهرهای کوفه و واسط - که هردو بعدها پدید آمدند - واقع شد. جنگ بین نیروهای خسروپرویز و قبایل حیره در جنوب عراق( ملوک آل لَخم) رخ داد (27). این اعراب تا اندکی قبل از واقعه ی ذوقار، متحد رسمی و استراتژیک ایران ساسانی در مقابل حملات بدویان بودند. در مورد علل جنگ نظرات متفاوتی ابراز شده است. یکی از مهمترین عقاید این است که نعمان بن منذر، امیر حیره در روزهای دشواری که خسروپرویز از مقابل بهرام چوبین می گریخت از او حمایت نکرد و راه پیروی از شاه را در پیش نگرفت (28). پس از بازگشت موفقیت آمیز خسرو از روم و فرار بهرام چویبن، شاه از دختر بسیار زیبای نعمان خواستگاری نمود و نعمان موافقت نکرد. خسرو کینه ی امیر عرب را در دل گرفت و آنگاه او را به میهمانی خواند و در مقابل او علف نهاد. وقتی نعمان به سرزمین خویش بازگشت مردم عرب ( معدیان) را که هم پیمانانش بودند تحریک نمود تا به اراضی ایران بتازند. خسرو به خشم آمد و نعمان، را فرا خواند و او را به زیر پای پیل افکند. مرگ نعمان قبایل عرب بنی بکر و بنی تغلب را به هیجان و عصیان آورد و آنگاه که شاه جواهرات، اشیای گرانبها، نیزه ها و سلاح های نعمان را از لخمیان خواست، دریافت که نعمان پیش از مرگ، این اشیا را به دامادش هانی بن مسعود سپرده است- در میان این سلاح ها چهارصد تا هشتصد قبضه نیزه بوده است- آنگاه که اعراب از پس دادن میراث گرانبهای نعمان خودداری نمودند خسرو ناچار به جنگ شد. برخی نوشته اند این واقعه به سال 604 یا 610 و یا 611م بوده است. مورخین اسلامی به خصوص سعی دارند تاریخ حدوث این واقعه را بر زمان بعثت پیامبراسلام (ص) منطبق نمایند.
در نبرد ذوقار اعراب پیروز شدند و این پیروزی در اشعار آنان به صورت فولکلور و افسانه گونه ای در سرتاسر قبایل صحراگرد شایع شد (29). و بدین گونه نخستین آزمایش قدرت با دشمنی دیرین و نیرومند برای بادیه نشینان به کامیابی انجامید و این پیروزی آنان را درباره ی قدرت ساسانیان به تردید انداخت و اطمینانشان را بر قدرت خویش استوار گردانید.(30)
واقعه ی ذوقار یکی از روزهای بزرگ و مهم در تاریخ عرب و جزء «ایام العرب» به شمار می رود. پایان دولت لخمیان در واقع آغاز عصر جدیدی برای اعراب بود. این پیروزی به اعراب اعتماد به نفس بخشید و آنها خود را از سپاه ایران که هولناکترین و نیرومندترین سپاه آن زمان به شمار می آمد نیرومندتر دیدند. یکی از دلایل مهم پیروزی اعراب پیشرفتگی در نوع سلاح آنان بود و از طرف دیگر عمده ی موفقیت اعراب را باید مرهون تحقق بازسازی اجتماعی آنان دانست که اتحاد قبایل را کاملتر و استوارتر گردانید. آنان هنوز سخنان پیامبر اسلام (ص) را نشنیده بودند و با ایدئولوژی اسلام و آیین وحدت ساز جدید آشنا نشده بودند. آنگاه که اسلام رسید، سطح پیشرفت اجتماعی- اقتصادی قبایل شمال عربستان به اندازه ای ارتقا یافته بود که شعارها و تعالیم اسلام را به سرعت پذیرا شوند و سرانجام پیامبر (ص) در مورد این جنگ فرمود:« هذا اول یوم انتصف العرب علی العجم و بی نصروا».

برخورد دو جهان بینی در قادسیه

برخورد مسلمانان عرب با دولت ساسانی در قادسیه (31) برخورد دو جهان بینی کاملاً متضاد بود. سران نظامی دولت ساسانی که در قادسیه حضور داشتند تجمل، آرایش و زرق و برق را نشانه ی برتری می دانستند و سادگی و بی آلایشی را مایه ی خواری، و جبهه ی مقابل به تجمل و ‌آرایش بی اعتنا بود. بررسی نامه هایی که بین دو سپاه در طی نبرد رد و بدل شد، روشنگر این دو نوع جهان بینی متفاوت می باشد.
هنگامی که سعد بن ابی وقاص از طرف عمربن خطاب به فرماندهی سپاه اسلام در یورش سرنوشت ساز قادسیه انتخاب شد، نخست نمایندگانی به مداین فرستاد و چون نمایندگان به درون کاخ رفتند پاهای برهنه و لباس ژنده ی آنان در مقابل زر و زیور و تجمل دستگاه مجلل ساسانی، درباریان را به خنده آورد. چون مترجم گفته های آنان را ترجمه کرد، خسرو (32) دستور داد تا توبره ای پر از کاه کنند و بر گردن رئیس آنان آویخته تا آن را به عنوان هدیه و پیام به نزد فرمانده سپاه خود ببرند و آنگاه به آنان گفت: « به امیر خود بگویید این است پاسخ خسرو ایران زمین» (33).
اگر این عمل انجام شده و این سخن درست باشد بی تردید پاسخ شاهنشاه ایران،‌ پاسخی نسنجیده و بی خردانه بوده است. یزدگرد در شرایطی بسیار دشوار و در اوج ناامیدی اریستوکراسی ساسانی در بسامان نمودن اوضاع و با توافق اشراف و موبدان و سران نظامی بر سریر شاهنشاهی تکیه زده بود (34). و این تخت سخت لرزان و نااستوار بود. مردم اعتقاد خود را به دستگاه سلطنت و دین متحد آن از دست داده بودند و در مقابل او مردمی قرار داشتند که از مجموعه ی قبایلی متفرق، در سایه ی اعتقاد و ایمان اسلامی متحد شده و یکدل و یک جهت و هم عقیده بودند. شور این وحدت را می توان از خلال نامه ای که خالدبن ولید در نخستین روزهای یورش نیروهای اسلام به بخش غربی فرات، خطاب به فرماندهان پارسی نوشته، دریافت. خالد با آگاهی از بحرانهای درونی و اوضاع پریشان ایران زمین می نویسد: « سپاس خدای را که نظام شما را از هم گسست و کید و حیله ی شما را ناچیز گردانید و میان شما اختلاف افکند، و بعد در فرمان ما درآیید تا شما و سرزمین شما را رها کنیم و به جای دیگر برویم وگرنه آنچه باید واقع خواهد شد و شما آن را ناخوش خواهید داشت و انجام این کار به دست قومی خواهد بود که همچنان که شما زندگی را دوست می دارید آنان مرگ را پذیرا هستند».(35)
برخورد در قادسیه تعیین کننده و سرنوشت ساز بود. با پیروزی نیروهای اسلام در قادسیه و مرگ رستم فرخزاد، اعراب بر قلب سپاه بی سردار ایران تاختند (36). و راه پایتخت ساسانی (‌تیسفون) بر آنان گشوده شد.
دو ماه بعد ( شوال 13-14هـ) ویه اردشیر (سلوکیه) محاصره شد، مقاومت ایرانیان درهم شکست و فرماندهان ایرانی در نبردهای تن به تن کشته شدند و مقدمه ی اشغال تیسفون فراهم آمد.(37) نبرد قادسیه روزهای پنجشنبه و جمعه و شنبه شب که لیلة الهریر ( زوزه ی سگ) نام گرفت صورت پذیرفت (38). محققین و مورخین از متقدم و متأخر، درباره ی سال وقوع نبرد قادسیه اختلاف دارند و بسیاری بر این عقیده اند که این واقعه در سال شانزدهم هجرت بوده است و این گفته ی واقدی و گروهی دیگر است. بعضی دیگر بر این باورند که سال پانزدهم بوده است و برخی هم گفته اند سال چهاردهم هجرت رخ داده است. ولی محمد بن اسحاق به طور قطع می گوید که سال پانزدهم بوده است.
در مورد علل اختلاف در سال شماری این واقعه ی بزرگ تاریخی که سرنوشت ایران ساسانی را با ایدئولوژی اسلام رقم زد و موجب شکست نهایی و سقوط دولت ساسانی گردید، مطالعه ی کاملی تا این زمان انجام نگرفته است و همان گونه که ذکر شد سال واقعه را از سیزده تا شانزده هجرت به تفاوت ذکر نموده اند. قدرت فاتحانه ی اسلام و نگارشهای بعدی در تاریخ نگاری فتوحات اسلامی نشان می دهد که مورخین اسلامی، جنگهای ایرانیان را با سپاه مسلمین جدا جدا و به شکل حوادث مستقل از هم و به طوری روایت کرده اند که گویی ابتکار عمل در دست فاتح بوده است و او در هر جنگ پیروز می شود و سپس مقدمه ی پیروزی بعدی را فراهم نموده و طرح حمله ی جدیدی را می ریزد.(39)
پس از نبرد قادسیه مقاومتهایی که در جلولا و نهاوند در مقابل سپاه اسلام انجام گرفت، هراس آلود و آمیخته با شبهه های تاریخی است. سقوط یک امپراتوری بزرگ و سازمان یافته ی چهارصد ساله به دست نیرویی نوخاسته و عاری از نظم و سازمانِ ریشه دارِ‌ قوی، که به زحمت بیست سال از تأسیس آن می گذشت، هم برای فاتحان بیش از حد سریع و دور از انتظار بود و هم برای مغلوبان بیش از حد تصور، باورنکردنی به نظر می آمد. به طوری که در نحوه ی تاریخ نگاری و تاریخ نگری مسلمین هم تأثیر نهاد و فاتحان آن را به حساب معجزه نهادند (40). معجزه ای که سالها قبل از این پیامبر (ص) در نبرد خندق به آنان وعده داده بود و به راستی هم حضور اسلام در ایران یک معجزه بود. معجزه ای بزرگ با نتایجی اعجاب آور.

اعجاز اسلام در گسترش و مدیریت

بحث کوتاهی در پایان مقاله با عنوان فوق، شاید بتواند مقایسه ی کلی دو جامعه را در تضادهای مدیریت و رهبری به نتیجه برساند و چگونگی تشکل سیاسی اسلام را در جامعه ی ایرانی به شکلی عمیق و پایدار تجسم بخشد.
در آغاز باید در نظر داشت پیروزیهای نظامی اسلام که در آغاز دوران خود با اعجاز آمیخته بود و در خلال یک قرن، قدرت اسلام را از چین تا بخشهای کرانه ی دریای مدیترانه در خاک فرانسه گسترش داد، با مفهوم جهاد که از دیدگاه غربی آن جنگ مقدس نامیده می شود، آمیخته می باشد. دیانتی مانند اسلام که جهانیان را به سوی حق و حقیقت و راستی و درستی و سلامتی اندیشه و کار دعوت می کرد نمی توانست عاری از دشمنانی باشد که او را پیوسته تهدید می نمودند. بنابراین ناچار بود بر ضد آنان قیام کند و خود را در برابر آنان حفظ نماید. حتی سرزمین هایی که بر کیش بودا هستند- بودایی که می گفت تن رها کن تا نخواهی پیرهن- دارای ارتش و نیروهای نظامی هستند و با همه ی وارستگی از جهان جنگ هم می کنند (41).
روشی که مسلمین در فتوحات به کار می بردند علاوه بر مروت و فضایل اخلاقی در هیچ دیاری- دست کم در آغاز فتوح- مردم را از راه زور، فشار، تهدید و شمشیر به گرایش آیین جدید وادار نمی ساخت. شعار آن « لا اکراه فی الدین» بود و تسامح و تساهل و احترام به عقاید اهل کتاب که در قرآن مجید تصریح شده است.
در چنان دنیایی که اسیر تعصبات قومی و دینی بود، اسلام نفحه ی تازه ای دمید. چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود، نه شام و عراق و اندلس،‌ تعصبات قومی و نژادی را با یک نوع «جهان وطنی» چاره ساخت و در قبال تعصبات دینی نصارا و مجوس، تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و زندگی را، و ثمره ی این درخت شگرف، ایجاد تمدن عظیم اسلامی بود (42).
مسلمین در فتوحات صدر اسلام، با شجاعت و مردانگی و ضبط نفس و گذشت و بخشودگی به مردم سرزمینهای مغلوب، اطمینان و آرامش داده و آنان را مجذوب می نمودند.(43) به طوری که مردم سرزمینهای فتح شده به نیروهای اسلام به چشم ارتش رهایی بخش می نگریستند که آمده بودند تا به آنان نوید آزادی و آزادگی بخشند.
و این چنین بود که مردم ایران با پذیرش دین اسلام در واقع مدیریت انقلابی اسلامی را به مدیریت سیاسی- دینی دولت ساسانی ترجیح دادند. این رجحان شاید مؤثرترین عاملی باشد که دولت ساسانی را از حمایت مردم ایران محروم ساخت. در واقع دولتمردان سیاسی- مذهبی ساسانی با نفی واقعیتهای اجتماعی و دستکاری در حقایق، موفق شدند جامعه ی خویش را در فضایی نامطلوب و عصیان زده اما خاموش اداره نموده و چندین قرن خود را به سطح این جامعه، علی رغم تنشهای گاه به گاه آن، استوار دارند. برعکس در جامعه ی نوپای عرب، دولتمردان سیاسی به جای دستکاری در حقایق، خود به احیای آنها کمر می بندند و برداشت خاص خود را از حقیقت ارایه می دهند و ایمان خویش را تضمین آزمون آن می کنند (44). و چنین بود که پیروزی پایدار اسلام را در ایران، اعجازآمیز خوانده اند.

پی‌نوشت‌ها:

* عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان
1. ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن، ترجمه ی رشید یاسمی، امیرکبیر، تهران، 1367، ص 117.
2. تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، به اهتمام عبدالحسین نوایی، امیرکبیر، تهران، 1362، ص 104.
3. نامه ی تنسر، به تصحیح مجتبی مینوی، نشر خوارزمی، تهران، 1354، ص 53، شاعر بزرگ توس، فردوسی بزرگ نیز می سراید ( به نقل از وصیت نامه اردشیر به فرزندش شاهپور اول):
چو بر دین کند شهریار آفرین
برادر شود پادشاهی و دین
نه بی تخت شاهی بود دین به پای
نه بی دین بود شهریاری به جای
دو بنیاد یک بر دگر یافته
برآورده پیش خرد تافته
چنین پاسبانان یکدیگرند
تو گویی که در زیر یک چادرند
ن. ک. شاهنامه فردوسی، تصحیح ژول مُل، سخن، تهران، 1369، جلدهای 5-7، ص 1542.
4. ساسانیان اطلاعاتی نسبی و حماسی از شرایط دولت هخامنشی داشتند. توجه شاهپور در کتیبه ی نوشته شده بر دیواره ی جنوبی کاخ تچرای داریوش در تخت جمشید مبین چنین آرمانی است.
5. تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، ج1،‌ ص 418.
6. ایران در زمان ساسانیان، پیشین، ص 106.
7. ایران از آغاز تا اسلام، رومن گیرشمن، ترجمه ی محمد معین، علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، تهران، 1364، ص 369.
8. میراث باستانی ایران، ریچارد فرای، ترجمه ی مسعود رجب نیا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، تهران، 1368، ص 224.
9. تاریخ طبری ( تاریخ الرسل و الملوک)، محمدبن جریر طبری، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران، 1362، ص 592.
10. تاریخ کامل ایران، عبدالله رازی، نشر اقبال، چاپ یازدهم، تهران، 1373، ص 451.
11. میراث باستانی ایران، پیشین، ص 353.
12. خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری،‌ نشر صدرا، چاپ پانزدهم، تهران، 1368، ص 175.
13. ایران در زمان ساسانیان، پیشین، ص 314.
14. کمکهای اقتصادی در دوران باستان، فرانتس آلتهایم، ترجمه ی امیرهوشنگ امینی، نشر آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1369، ص 174.
15. ایران در زمان ساسانیان، پیشین،‌ ص 137.
16. تاریخ ایران بعد از اسلام، عبدالحسین زرین کوب، جلد1، ص 168.
17. جنبش های ایرانی در قرون دوم و سوم هجری، غلامحسین صدیقی، نشر پازنگ، تهران، 1372، ص 20.
18. تمدن ایران ساسانی، ولادیمیر لوکونین، ترجمه ی عنایت الله رضا، نشر علمی و فرهنگی، چاپ دوم، تهران، 1365، ص 189.
19. البته باید توجه داشت که حدود دو قرن بعد، کمی پس از قادسیه، اعرابِ مسلمان تاج شاهنشاهی را قطعه قطعه نموده و تقسیم کردند.
20. این زندان را به این دلیل انوشبرد نامیدند که نام زندانیان آن را هیچ گاه پیش شاه نمی بردند. ن.ک نولدکه، تاریخ ایران و عرب ها در زمان ساسانیان، ترجمه ی عباس زریاب، انجمن آثار ملی، بی جا، بی تا، ص 696.
21. اخبارالطوال، ابوحنیفه ی دینوری، ‌ترجمه ی محمود مهدوی، نشر نی، چاپ سوم، تهران، 1368، ص 94.
22. ایران و تمدن ایرانی، کلمان هوار، ترجمه ی حسن انوشه، امیرکبیر، تهران، 1363، ص 135.
23. شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، پیگولوسکایا، ترجمه ی عنایت الله رضا، علمی و فرهنگی، تهران، 1367، ص 453.
24. تاریخ ایران بعد از اسلام، زرین کوب، ص 373.
25. تاریخ کامل ایران، پیشین،‌ ص 138.
26. تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، برتولد اشپولر، ترجمه ی جواد فلاطوری، علمی و فرهنگی، جلد 2، چاپ 3، تهران، 1369، ص 38.
27. به عقیده ی بروکلمان، پیروزی ذوقار بعدها مرزهای ساسانیان را به روی مسلمین گشود. ن.ک. بروکلمان، تاریخ دول و ملل اسلامی، ص 12.
28. اعراب در حدود مرزهای روم شرقی و ایران، پیگولوسکایا، ترجمه ی عنایت الله رضا، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1372، ص 280-81.
29. میراث باستانی ایران، پیشین، ص 384.
30. ایران در آستانه ی یورش تازیان، آ.کولسینکف، ترجمه ی محمد رفیق یحیایی، نشر آگاه، تهران، 1357، ص 193.
31. قادسیه شهری در 30 کیلومتری کوفه و جنوب نجف که بر گرد آن نخلستانها و بوستانها بود. به نقل از معجم البلدان یاقوت حموی.
32. مراد از خسرو در اینجا یزدگرد سوم 652-632م می باشد.
33. تجارب السلف، هندوشاه نخجوانی، به تصحیح عباس اقبال، طهوری، تهران، 1357، ص 17. این مورد را مورخین دیگر چون طبری، ج2، ابن اثیر، ج2، و ابن واضح یعقوبی نیز تأکید می کنند.
34. تجارب الامم، ابوعلی مسکویه رازی، ترجمه ی ابوالقاسم امامی، نشر سروش، ج1، تهران، 1369، ص 289.
35. تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، ترجمه ی آیتی، ج1، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1363، ص 496.
36. تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ترجمه ی آیتی، نشر علمی و فرهنگی، ج2، چاپ سوم، تهران، 1362، ص 150.
37. مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، علمی و فرهنگی، ج2، تهران، 1374، ص 320.
38. فتوح البلدان، احمدبن یحیی بن بلاذری، ترجمه ی محمد متوکل، نشر نقره، چاپ دوم، تهران، 1367، ص 369.
39. آخرین شاه، علی حصوری، ناشر مؤلف، تهران، 1371، ص 42.
40. تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، پیشین، ص 536.
41. سرگذشت اسلام و سرنوشت انسان، روژه دوپاسکیه، ترجمه ی علی اکبر کسمایی، مؤسسه ی کتاب، تهران، 1363، ص 100.
42. کارنامه ی اسلام، عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر، چاپ سوم، تهران، 1362، ص 22.
43. اسلام در غرب، نورالدین آل علی، نشر دانشگاه تهران، تهران، 1370، ص 35.
44. زنجیره ی تاریخی تنازعی در سیاست و روابط بین الملل، علی اصغر کاظمی، نشر توس، تهران، 1370، ص 44.

منابع و مآخذ تحقیق:
اشپولر، برتولد. تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه ی جواد فلاطوری، علمی و فرهنگی، ج2، چاپ 2، تهران، 1369.
ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ترجمه ی آیتی، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ج1، تهران، 1369.
آلتهام،‌ فرانتس. کمکهای اقتصادی در دوران باستان، ترجمه ی امیرهوشنگ امینی، نشر آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1369.
ابن اثیر، عزالدین. تاریخ کامل، ترجمه ی محمدحسین روحانی، ج2،‌ نشر اساطیر،‌ تهران، 1374.
آیینه وند، صادق. تاریخ جاهلیت، مؤسسه ی آموزش و پژوهش امام خمینی (ره)، قم، 1374.
آل علی، نورالدین. اسلام در غرب، نشر دانشگاه تهران، تهران، 1370.
ابن اعثم کوفی، الفتوح. ترجمه ی محمدبن احمد مستوفی هروی، نشر علمی و فرهنگی، چاپ 2، تهران، 1374.
ابراهیم حسن، حسن. تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، نشر جاویدان، چاپ 6، تهران، 1366.
الالوسی بغدادی. بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، الجزء الاول، دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان، بیتا.
بروکلمان، کارل. تاریخ دول و ملل اسلامی، ترجمه ی هادی جزایری، نشر کتاب، تهران، 1346.
بلاذری، احمد. فتوح البلدان، ترجمه ی محمد توکل، نشر نقره، چاپ دوم، تهران، 1365.
پیگولوسکایا، نینا ویکتورونا. شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمه ی عنایت الله رضا، علمی و فرهنگی، تهران، 1367.
پیگولوسکایا، نینا ویکتورونا. اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه ی عنایت الله رضا، مطالعات فرهنگی، تهران، 1372.
پاسکیه، روژه. سرگذشت اسلام و سرنوشت انسان، ترجمه ی علی اکبر کسمایی، مؤسسه ی کتاب تهران، تهران، 1363.
خلیل هتی، فیلیپ. تاریخ عرب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، نشر آگاه، چاپ 2، تهران، 1366.
دینوری، ابوحنیفه. اخبارالطوال، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، چاپ 2، تهران، 1368.
رازی، عبدالله. تاریخ کامل ایران، نشر اقبال، چاپ 11، تهران، 1373.
زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، امیرکبیر،‌ ج اول، تهران، 1368.
زرین کوب، عبدالحسین. بامداد اسلام، امیرکبیر، چاپ سوم، تهران، 1362.
زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه ی اسلام، امیرکبیر، چاپ چهارم، تهران، 1356.
زیدان، جرجی. تاریخ تمدن اسلام، ترجمه ی علی جواهرکلام، امیرکبیر، چاپ هشتم، تهران، 1373.
شهیدی، سیدجعفر. تاریخ تحلیلی اسلام، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ ششم، تهران، 1365.
صدیقی، غلامحسین. جنبشهای ایرانی در قرون دوم و سوم هجری، نشر پاژنگ، تهران، 1373.
طبری، محمد بن جریر. تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، تهران، 1362.
فرای، ریچارد. میراث باستانی ایران، ترجمه ی مسعود رجب نیا، علمی و فرهنگی، چاپ سوم، تهران، 1368.
فیاض، علی اکبر. تاریخ اسلام، نشر دانشگاه تهران، تهران، 1367.
کریستین سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان، ترجمه ی رشید یاسمی، تهران، 1367.
کولسینکف، آ. ایران در آستانه ی یورش تازیان، ترجمه ی محمد رفیق یحیایی، نشر آگاه، تهران، 1357.
کاظمی، علی اصغر. زنجیره ی تاریخی تنازعی در سیاست و روابط بین المللی،‌ نشر توس، 1370.
گیرشمن، رومن. ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه ی محمدمعین، علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، تهران، 1364.
لوکونین، ولادیمیر. تمدن ایران ساسانی، ترجمه ی عنایت الله رضا، علمی و فرهنگی،‌ چاپ دوم، تهران، 1365.
مونتگمری وات، ویلیام. اسپانیای اسلامی، ترجمه ی محمدعلی طالقانی، نشر یلدا، تهران، 1359.
مستوفی، حمدالله. تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، امیرکبیر، تهران، 1362.
مینوی، مجتبی. نامه ی تنسر، انتشارات خوارزمی، تهران، 1354.
مطهری، مرتضی. خدمات متقابل اسلام و ایران، نشر صدرا، چاپ پانزدهم، تهران، 1368.
مسکویه رازی، ابوعلی. تجارب الامم، ترجمه ی ابوالقاسم امامی، نشر سروش، ج1، تهران، 1369.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین. مروج الذهب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، علمی و فرهنگی، ج2، تهران، 1374.
نوری، یحیی. جاهلیت در اسلام، مجمع معارف اسلامی، چاپ ششم، تهران، 1349.
نولدکه، تئودور. تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه ی زریاب خوئی، انجمن آثار ملی.
وتر، ضاهر. مدیریت نظامی در نبردهای پیامبراکرم (ص)، ترجمه ی اصغر قائدان، نشر حدید، تهران، 1374.
هوار، کلمان. ایران و تمدن ایرانی، ترجمه ی حسن انوشه، امیرکبیر، تهران، 1363.
هندوشاه نخجوانی، تجارب السلف، به تصحیح عباس اقبال، طهوری، تهران، 1357.
یعقوبی، ابن واضح. ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی، نشر علمی و فرهنگی، ج2، چاپ 2، تهران، 1362.

منبع مقاله :نشریه ی فرهنگ اصفهان، شماره ی 9 و 10، پاییز و زمستان 1377.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط