آسیب شناسی جامعه از دیدگاه قرآن (2)

ریشه ی بسیاری از انحرافات، این است که انسان به جای استفاده از ابزار درست برای شناخت، به چیزهایی روی می آورد که نه تنها هیچ تأثیری در دست یافتن به حقیقت ندارند، بلکه خود حجابی برای آن به شمار می آیند.
سه‌شنبه، 19 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسیب شناسی جامعه از دیدگاه قرآن (2)
آسیب شناسی جامعه از دیدگاه قرآن (2)

نویسنده: دکتر احمد مهدی زاده آری




 

2. آفات و موانع شناخت

ریشه ی بسیاری از انحرافات، این است که انسان به جای استفاده از ابزار درست برای شناخت، به چیزهایی روی می آورد که نه تنها هیچ تأثیری در دست یافتن به حقیقت ندارند، بلکه خود حجابی برای آن به شمار می آیند.

پیروی از گمان

ما در قرآن کریم با دو گونه گمان، رو به رو هستیم: گمان های مطلوب و گمان های نامطلوب.
اولی، شامل گمان هایی است که عقل سلیم پشتیبان آنها باشد؛ مانند آنچه به امنیت روانی و اجتماعی جامعه کمک کند. خداوند در مورد رواج تهمت بین افراد جامعه، می فرماید:
«چرا هنگامی که آن (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغی بزرگ و آشکار است؟»(1)
بنابراین، گمان هایی که به امنیت اجتماعی و روانی خدشه وارد کند، گناه شمرده شده است.(2) نوع دیگر گمان های مطلوب، گمان هایی است که پیروی از آن، انسان را از خطرهای احتمالی دور می کند که نمونه ی آن را درباره ی اعتقاد به معاد و قیامت می بینیم عقل آدمی، حکم می کند که : اگر انسانی یقین به قیامت نداشته باشد، ولی آن را ممکن بداند، نباید کاری بکند که گرفتار عذاب الهی شود.(3) بنابراین، این سخن از کافران پذیرفته نمی شود که:
(...مَا نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنّاً وَ مَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ‌ «ما نمی دانیم قیامت چیست؟ ما تنها، گمانی در این باره داریم و به هیچ وجه، یقین نداریم.» (4)
گمان هایی ناپسند است که همراه هوای نفس باشد. در قرآن کریم در مورد بت پرستی می خوانیم:
«اینها فقط نام هایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید و هرگز خداوند دلیلی بر آن نازل نکرده، آنان فقط از گمان های بی اساس و هوای نفس پیروی می کنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است.»(5)
قرآن کریم نمونه های فراوانی از این گمان ها بیان می کند؛ مانند این گمان که هر چه در آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است، بیهوده آفریده شدند.(6) انسان هرگز به سوی خدا، باز نمی گردد(7) چیزی جز زندگی دنیایی در کار نیست.(8) خداوند از اعمال انسان آگاهی ندارد.(9) نعمت های دنیا، نابودشدنی نیست.(10) خداوند، شرک و تحریم چیزهای حلال را مجاز دانسته است. (11) فرشتگان، دختران خدا هستند.(12) ویا این گمان که مسیح، کشته شده است.(13)

تقلید کورکورانه از منحرفان

از نظر قرآن، تقلید دو نوع است تقلیدهای مثبت و منفی.
تقلیدهای مثبت، تقلید از کسانی است که با هدایت مخصوص الهی، راه حق را پیموده اند، درهمین راستا، رسول اکرم (ص) به عنوان «اسوه حسنه» (14) به مؤمنان معرفی شده است و همین طور، حضرت ابراهیم (ع) و کسانی که با او همراه بودند.(15) و خداوند به ما دستور می دهد که از پیامبران الهی چون ابراهیم، اسحاق، یعقوب، داود، ایوب، یوسف، موسی، هارون،....پیروی کرده، در راه آنان گام برداریم.(16)

تقلیدهای نادرست، تقلید از کسانی که از راه حق دور شده اند؛ مانند پدران و نیاکان یا بزرگان قوم که در پی هوای نفس بوده اند.

با مراجعه به آیات قرآن کریم، در می یابیم که بخش زیادی از انحرافات از آنجا پدید آمده که انسان، کورکورانه از نیاکان خویش تقلید کرده و خود را بدین وسیله، هدایت یافته پنداشته.
بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ‌
«بلکه گفتند: ما نیاکان خود را بر آیینی یافتیم و ما به پیروی آنان هدایت یافته ایم.»(17)
و حتی تقلیدشان در انجام کار زشت را به امر خداوند، مستند می سازند.(18)
نمونه ی همین تقلید از گذشتگان را، درمورد بت پرستی آزر و قومش (19) و سایر مشرکان می بینیم (20) یا بهانه ی مترفان در برابر دعوت پیامبران، این است که : « ما پدران خود را بر آیینی یافته ایم و پیروان آثار آنهاییم» (21)
بخش دیگری از تقلیدهای غلط که مورد نکوهش قرآن قرار گرفته است، تقلید از بزرگان و خواص منحرف جامعه است؛ آنها هم خود گمراهند و هم دیگران را به گمراهی می کشانند، چنین افرادی به مستضعفان جامعه وعده می دهند که اگر از راه ما پیروی کنید ما خطاهای شما را به دوش می کشیم.(22)
در روز قیامت که همه ی اسباب دنیوی از کار می افتد، (23) این تقلید کورکورانه، موجب پشیمانی آنان می شود، در آنجا آرزو می کنند که ای کاش خدا و پیامبران را اطاعت کرده بودیم و آنگاه می گویند: « پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند.» (24)
سپس به رهبران مستکبرشان می گویند: « اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم.» (25)
«شما از در خیر خواهی وارد می شدید و ما را فریب می دادید.»(26)
مستکبران پاسخ می دهند: « آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آن که به سراغ شما آمد؟ بلکه شما خود مجرم و طغیانگر بودید.»(27)
هنگامی که از رهبرانشان می خواهند سهمی از عذاب آنان را بپذیرند، تنها جوابی که می شنوند این است که : « اگر خدا ما را هدایت کرده بود ما نیز شما را هدایت می کردیم. چه بی تابی کنیم و چه شکیبایی، تفاوتی برای ما ندارد؛ راه گریزی برای ما نیست.»(28)
پس چون رهبران فاسد، این گونه از کار امت خویش تبری می جویند، پیروان شان آرزو می کنند که ای کاش بار دیگر به دنیا بر می گشتند تا از آنها بیزاری جویند.(29)

حس گرایی

علت بسیاری از انحراف های انسان، این است که نمی خواهد واقعیتی در ورای تجربه ی مادی را بپذیرد و یا حداقل، می خواهد تصویری مادی از آن داشته باشد. براساس همین نوع تفکر است که «طبیعت گرایان»، زندگی را منحصر در همین زندگی دنیایی می دانند.(30)
یا برخی دیگر گمان کردند که خداوند به غیب آگاه نیست، نیاز به روزی دارد، فرزند کسی است یا فرزندی دارد، قدرت او محدود است ، و یا از صفات او مانند علم و قدرت و سمع و بصر و رضا و غضب تفسیری مادی می کنند که در پی آن فتنه ها بر پا می شود و بدعت ها ظهور می کند. در راستای چنین اندیشه ای بود که قوم موسی (ع) از او خواستند خدا را آشکارا به آنان نشان دهد.(31)

عقل ستیزی

اصلی ترین مشکل انسان برای شناخت، این است که از نیروی تفکر خود، غافل است و گاهی آن را در راستای آرزوهایش قربانی می کند.
عقلی که قرآن از آن سخن می گوید، عقل حسابگر مادی نیست که فقط به دنبال دنیا باشد ؛ (32) بلکه عقلی مبتنی بر فطرت پاک انسانی است. اگر چشم دلی که در سینه هاست بر اثر گناه نابینا شده باشد، دیگر تعقل صحیح ممکن نخواهد بود. (33) در آن وقت انسان نه می تواند چیزی بشنود(34) و نه چیزی ببیند. درنتیجه، نه به رسالت انبیا ایمان می آورد (35) تا از نور هدایت الهی بهره برده، به جهان بینی درستی دست یابد؛ نه از جهان پیرامون خویش پندی می گیرد(36) ونه از زندگی گذشتگان (37) و عذاب هایی که گریبانگیرش می شود.(38)
چنین انسانی نمی نگرد که خداوند پیوسته از زمین می کاهد(39) و هر کس طول عمری داده شود، در آفرینش واژگون خواهد گشت و به دوران ناتوانی باز می گردد.(40)
و یا در این نمی اندیشد که از پرستش چیزهایی که هیچ سود و زیانی ندارند بپرهیزد.(41) و یا این که آخرت بهتر از دنیاست.(42)
اما انسانی که از نور هدایت الهی بهره برده است می داند که خداوند بر هر چیزی تواناست(43) و به هر چه که در آسمان ها و زمین است، آگاهی دارد.(44)
او ایمان دارد که روزی انسان به دست خداست؛ برای هرکسی که بخواهد، آن را توسعه می دهد و برای هر که بخواهد، تنگ می گیرد؛ (45) در برابر مصیبت ها مأیوس نمی گردد بلکه آن را امتحان یا توبیخی از جانب خداوند می داند.(46)
چنین انسانی، برخلاف قوم بنی اسرائیل، آرزوی ثروت قارون را نمی کند و او را سعادتمند نمی پندارد.(47) از کثرت مظاهر پلیدی شگفت زده نمی شود (48) و برای آنچه کفار دارند غمگین نمی گردد؛ (49) زیرا آن اموال را سبب زیاد شدن گناهان و عذاب آنان می داند.(50)

3. ناهماهنگی رفتار با اندیشه ی توحیدی

پایبند نبودن به دستورهای دین الهی، جنبه های گوناگونی می تواند داشته باشد: گاهی انسان با وجود شناخت نسبت به اندیشه و آرمان توحیدی، از آن روی می گرداند، کافر یا مرتد می گردد. گاهی، به خاطر برخی منافع، بخشی از دین را پذیرفته، از اجرای بخش دیگر آن، خودداری می کند. زمانی، مرتکب بدعت در دین خدا می شود و جزئی از دین را از آن بیرون می نهد و یا چیزی بیرون از دین را جزء آن به حساب می آورد. و زمانی دیگر در دین خود غلو می نماید و از پذیرش و اجرای دستورهای شرایع بعدی، خودداری می کند. و گاهی ، در اجرای احکام شریعت خود، سستی یا حتی به طور علنی، سرپیچی می کند.
تمامی این موارد را می توان از اقسام کفر شمرد، همچنان که در سخن امام صادق (ع) از ترک دستورات خداوند وکفران نعمت و جحود و انکار حق، از اقسام کفر یاد شده است.(51) البته در همین حدیث، قسمتی از کفر را مورد پسند خداوند معرفی می کند و آن، بیزاری از دشمنان خداست که در کفر ابراهیم نسبت به بت پرستان (52) و با کفر به طاغوت ها (53) شاهد آن هستیم.
با مراجعه به قرآن کریم، مصادیق فراوانی برای کفر باطل یافت می شود که دراین بخش به برخی از آنها اشاره می شود:

ارتداد

ارتداد از گناهانی است که غضب الهی را در پی دارد؛ البته در صورتی که انسان با آگاهی از دین و ایمان به آن، از آن روی گرداند و سینه اش را برای کفر بگشاید.
(لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌)
ولی آنها سینه ی خود را برای کفر گشودند؛ غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمی برایشان است.(54)
علت واقعی ارتداد این است که انسان، زندگی این دنیا را بر زندگی ابدی دنیای دیگر برتری می دهد. (55) مرتدها افراد ستمگری هستند که از هدایت الهی بی بهره اند؛ زیرا نمی توان انتظار داشت که خداوند متعال، قومی را هدایت کند که بعد از ایمان آوردن و شهادت به حقانیت رسول و مشاهده ی معجزات و آیات روشن، کافر شوند.(56) اعمال چنین اشخاصی باطل و بی اثر است و در دنیا و آخرت از آن بهره ای نمی برند.
وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کَافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ) ؛ « هر کس از شما از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اعمال او در دنیا و آخرت نابود می شود».(57).
انسانی که از دین خدا روی گرداند، از «حیاه طیبه » ای که با ایمان وعمل صالح(58) به دست می آید محروم شده، به سعادت رهنمون نمی گردد؛ زیرا قلب وی با وجود ثابتی که همان خداوند است هیچ ارتباطی ندارد، تا وقتی به نعمتی رسید آن را از طرف خدا بداند و به آن خرسند گردد و زمانی که مصیبتی به او می رسد، آن را نیز از ناحیه خدا بداند و دلش تسلی یابد و در هنگام نیاز، دست خویش را به سوی بارگاه الهی دراز کند؛ بر خلاف مؤمن که در همه ی این مراحل زندگی، دلش به جایی وابستگی دارد.(59)

افترا

افترا بر خداوند، شامل هر بدعتی در اصول دین و فروعش می شود(60) قرآن کریم مصادیق فراوانی از افترا و دروغ بستن بر خداوند، آورده است.
شریک گرفتن برای خداوند، (61) اعتقاد به وجود فرزندی برای او، (62) گوساله پرستی،(63) خودستایی،(64) تحریف آموزه های دینی و قرائت های غلط از دین که این دو مورد اخیر، نقش مهمی در انحراف جوامع دینی دارند.

تحریف آموزه های دینی

در قرآن کریم، از بنی اسرائیل به عنوان قومی یاد شده که مرتکب تحریف می شدند به خاطر دروغی که زبانتان می پردازد، نگویید این حلال است و آن حرام تا بر خدا دروغ ببندید؛ همانا کسانی که بر خدا دروغ می بندند رستگار نمی شوند.(65)

قرائت های غلط

در جامعه ی دینی، با گروه هایی روبه رو هستیم که می خواهند متون دینی و کتاب های آسمانی را در راستای افکار و منافع خویش تفسیر کنند؛ هر چند آن تفسیر با روح حاکم بر آن متن، تضادی آشکار داشته باشد. اینان، نصوص متون مقدس را که دلالت قطعی دارد - رها کرده، به سراغ بخش های مجمل آن می روند و با روشی غلط، آن را تفسیر می کنندو بدین گونه بسیاری از مردم را به گمراهی می کشانند.
«اگر از بدعت ها و مذاهب باطل و فاسدی که فرقه هایی از مسلمانان را منحرف نموده آمار گیری کنیم، خواهیم دید که این انحراف ها به خاطر پیروی از آیات متشابه قرآن و تأویل هایی بوده که از پیش خود برای این گونه آیات، مطرح کرده اند: یک فرقه، قائل شده اند که خدای تعالی جسم دارد، دسته دیگر قائل به جبر شدند، گروهی به تفویض گراییدند ، جمعی قائل شدند که انبیاء معصوم نیستند، طایفه ای به منظور منزه داشتن خدا، گفتند او اصلاً صفت ندارد و دسته ششمی معتقد شدند صفاتی که در قرآن برای خدا آمده است، عین صفاتی است که برای انسان است حتی در زائد بودن بر ذات، و گروه هایی به انحراف هایی دیگر مبتلا گشتند. همچنین درباره ی احکام دین، طایفه ای گفتند: این احکام تشریع شده تا طریقه ای باشد برای این که بندگان به خدا واصل شوند پس اگر برای وصول به خدا راهی نزدیک تر پیدا شد باید آن راه را پیمود. دسته ای دیگر گفتند : اصلاً تکلیف به واجبات و ترک محرمات برای رسیدن به کمال است و معنا ندارد با رسیدن انسان به حق و کمال باز هم تکلیف باقی بماند. واین شانه خالی کردن ها بعد از رحلت رسول اکرم (ص) آغاز شد... وهیچ حکمی باطل و هیچ حدی ساقط نشد، مگر آن که باطل کنندگان آن همین را بهانه کردند که دین تشریع نشده است مگر برای اصلاح دنیا و اصلاح حال بشر، و این حکمی که ما در مقابل حکم شرع، تشریع کرده ایم برای اصلاح بشر امروز بیشتر موثر است؛ و در آخر کار به جایی رسید که بعضی گفتند: تنها غرض از شرایع، اصلاح دنیا به واسطه اجرای آن است و چون دنیای امروز، سیاست دینی را نمی پذیرد و نمی تواند آنرا هضم کند، نیازمند قوانین دیگری است که تمدن امروز آن را بپسندد و اجرایش کند، و از این بالاتر کار به جایی رسید که بگویند: منظور از برنامه های دینی، آن است که دل ها پاک شود و به سوی فکر و اراده ی صالح هدایت گردد و امروزه که دل ها به وسیله ی تربیت اجتماعی به سوی خدمت به خلق هدایت شده، دیگر احتیاجی به پاک شدن به وسیله امثال وضو، غسل، نماز و روزه ندارد.»(66)
خداوند درباره ی شیوه ی برخورد افراد با آیات متشابه قرآن کریم، می فرماید:
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌)؛ (67)
«او کسی است که این کتاب را بر شما نازل کرد. قسمتی از آن، آیات محکم است که اساس این کتاب است و برخی دیگر متشابه است؛ اما آنها که در قلب هایشان انحرافی است، به دنبال متشابه از آن هستند؛ تا فتنه انگیزی کنند و تفسیر (نادرستی) برای آن بجویند، در حالی که تفسیر آن را جز خدا نمی داند. و استواران در دانش می گویند: به آن ایمان آوردیم، همه از طرف پروردگار ماست. و جز، خردمندان پند نمی گیرند.»
در این آیه، مفسران بحث های فراوانی درباره ی مسائل زیر مطرح کرده اند:
مراد از محکم و متشابه چیست؟ مقصود از تأویل چیست؟ الراسخون فی العلم چه کسانی هستند؟ آیا راسخان در علم، به تأویل آیات آگاهی دارند؟ چرا قرآن کریم مشتمل بر آیات متشابه است؟
دراین جا به تعدادی از این مباحث اشاره می کنیم:
الف) معنای محکم و متشابه
درباره ی محکم و متشابه، بیش از ده قول از مفسران، نقل شده است.(68)
1- محکم به معنای مبین است و متشابه به معنای مجمل است.
2- محکم به معنای ناسخ است.
3- آیات محکم، متضمن معارفی هستند که دلیل روشنی دارند و نیازمند تأمل نیستند.
4- آیات محکم، متضمن احکام شرعیه هستند.
5- محکمات، آیاتی هستند که باید هم به آن ایمان داشت و هم بدان عمل کرد. ولی به آیات متشابه فقط باید ایمان داشت.
6- محکمات، متضمن مطالبی هستند که عقل قادر به درک آن است.
7- علامه طباطبائی(رحمه الله) متشابه، آیه ای است که دلالت بر معنا داشته باشد؛ ولی معنایی که می رساند محل شک و تردید باشد نه لفظ آیه، تا از راه قواعد و طریق معمول در نزد اهل زبان، آن تردید برطرف شود. پس آیه ای متشابه است که معنایش مردّد و ناسازگار با آیات دیگر باشد.(69)

ب) مقصود از تأویل

اغلب قدما، تأویل را با تفسیر یکی می دانستند و برخی، تأویل را بیان آیات متشابه ذکر می کردند و تفسیر را بیان آیات محکم. ولی متأخرین می گویند: تأویل معنایی است که مخالف ظاهر لفظ باشد و برخی دیگر می گویند: مراد از تأویل، فهم معانی پیچیده و پنهان یک آیه است. بنابر قول چهارم، تأویل از جنس معانی الفاظ نیست؛ بلکه امری عینی است که عبارت است از مصالح و مفاسد احکام و وقایع خارجی، در جملات خبری که از داستان ها و وقایع خارجی حکایت می کند.(70)
علامه طباطبائی؛ معتقد است که تأویل، از قبیل امور خارجی است؛ اما نه هر امر خارجی؛ بلکه امر مخصوصی که نسبت آن به کلام نسبت ممثّل است به مثل و نسبت باطن است به ظاهر واین حقایق به خاطر بلندی مقامشان در قالب الفاظ قرار نمی گیرند. بنابراین تأویل، چیزی است که همه ی بیانات قرآن چه احکامش، چه مواعظش و چه حکمت هایش مستند به آن است.(71)

ج) علت وجود آیات متشابه در قرآن

برخی علت وجود آیات متشابه را، آزمودن مؤمنان در میزان ایمانشان به گفتار خدا می دانند و برخی دیگر گفته اند : هدف از آن، تشویق و تعقل و تدبر بیشتر و زنده نگاه داشتن نیروی عقل در انسان است.(72)
علامه طباطبائی (رحمه الله) باتکیه بر این مقدمات - که غرض از دین معرفت است نه تقلید و هدایت دینی اختصاص به یک طایفه و یک طبقه ندارد و قرآن مشتمل بر تأویلی است که موجب شده، ظاهر قرآن کریم جنبه ی مثل به خود بگیرد، - وجود آیات متشابه را یک ضرورت می داند؛ زیرا با توجه به تفاوت میزان درک و قدرت ذهنی افراد، خدای متعال برای بیان معارف، آن را تا سطح افکارعامه ی مردم تنزل داده است و چون عامه ی مردم، جز حسیّات را درک نمی کنند، معانی کلّی را هم باید در قالب حسیّات عرضه کرد. و لکن در این جا دو محذور وجود دارد: اگر شنونده تنها به ظاهر کلام گوینده، اکتفا کند ترس این است که مقصود اصلی گوینده را نفهمد و اگر لفظ را به طور مطلق رها سازد، ترس این است که عین مقصود را نفهمد بلکه کمتر یا زیادتر بفهمد. در این جا چاره ای نیست مگر این که گوینده، مقصود خود را در قالب مثال های مختلف با الفاظ گوناگون بیان کند؛ تا خود آن قالب ها مفسر و بیانگر خود باشند و شنونده بفهمد که در ماورای این قالب ها، حقایق ممثّلی وجود دارد و بداند چه مقدار از ظواهر کلام را رها سازد و چه مقدارش را محفوظ بدارد؟(73)

اهداف افترا

قرآن مجید اهدافی را برای افترا مطرح می کند که همگی در یک راستا قرار دارند؛ مانند گمراه ساختن مردم (74)، خاموش کردن نور حق، (75) طمع داشتن به متاع حیات دنیایی(76)، و به دست آوردن بهایی ناچیز.(77)

ایمان نداشتن به همه ی آموزه های دین

برخی افراد در برخود با معارف و احکام دین، فقط بخشی از آن را می پذیرند که تأمین کننده ی منافعشان است، و قسمتی را که با منافعشان در تضاد باشد، رها می کنند. نمونه ی چنین افرادی، گروهی از اهل کتابند که در ظاهر به پیامبران خاصی اعتقاد دارند ولی به پیامبران بعدی ایمان نمی آورند. خداوند درباره ی آنان می فرماید:
«کسانی که خدا و پیامبران او را انکار می کنند و می خواهند میان خدا و پیامبرانشان فرق گذارند و می گویند: به پاره ای ایمان می آوریم و به برخی دیگر کافر می شویم. و می خواهند میان آن (کفر و ایمان) راهی را در پیش گیرند، اینان کافران حقیقی هستند...»(78)
آنان، چنین رفتاری را حتی در درون قوم خود داشتند: « این شما هستید که یکدیگر را می کشید و گروهی از خودتان را از سرزمینشان بیرون می کنید و در این گناه و تجاوز، از یکدیگر پشتیبانی می کنید. چون اسیرانی بگیرید، (برای آزادی آنها) فدیه می طلبید، با آنکه بیرون کردن آنان برای شما حرام بود آیا به برخی از کتاب (تورات) ایمان می آورید و به پاره ای دیگر کافر می شوید؟!...».(79)

غلّو در دین

برخی افراد که پذیرای حق نیستند، در دین و آیین خود و یا در مورد پیامبران و رهبران خویش بزرگنمایی می کنند. مانند مسیحیان که به مسیح، جنبه ی الوهیت بخشیدند و بدینگونه کافر شدند.(80) یا خویشتن را فرزندان و دوستان (81) و اولیای خداوند (82) پنداشتند. یهودیان و مسیحیان مدّعی بودند که هیچ کس جز، یهودی یا نصاری، داخل بهشت نخواهد شد، (83) بنابراین به دیگران می گفتند:
«یهودی یا نصاری شوید تا هدایت یابید».(84)
خداوند، اهل کتاب را از غلّو در دینشان باز می دارد.(85) و به مسلمانان نیز گوشزد می نماید که داشتن احترام در درگاه خداوند نه به دلخواه شماست و نه به آرزوی اهل کتاب.(86)

ظلم

ظلم در لغت یعنی گذاشتن چیزی در غیر جایش؛ بنابراین در برگیرنده ی هر گونه انحراف از راه های اعتدال و میانه روی است.(87)
در قرآن کریم، کفر مساوی ظلم قرار داده شده است«کافران همانند ظالمانند»(88)
با مراجعه به آیات قرآن کریم، مصادیق فراوانی برای ظلم می یابیم که در دو دسته ی کلی قرار می گیرند: ظلم انسان نسبت به دیگران (89) و ظلم در رابطه ی انسان با خداکه شامل موارد زیادی می شود مانند شرک، (90)بت پرستی، (91) دروغ بستن بر خداوند، (92) کتمان شهادت الهی، (93) تکذیب آیات الهی، (94) تجاوز از حدود الهی، (95) حکم کردن برخلاف دستور الهی،(96) باز داشتن از راه خداوند (97) و مساجدی که در آن یاد خدا می شود، (98) اطاعت از کفار،(99) پیروی از خواهش ها و هوس های اهل کتاب؛ (100) دوستی با دشمنان اسلام، (101)رجوع نکردن به داوری خدا و پیامبر،(102) توبه نکردن از عیب جویی و بد زبانی، (103) تکبّر(104)....
از نظر قرآن کریم، تمامی انواع ظلم، به ظلم انسان به خویشتن باز می گردد، چه در مورد بت پرستی(105) و یا درباره ی رعایت نکردن احکام الهی (106) و یا ناسپاسی نسبت به خداوند. (107) علت برگشت ظلم به خود انسان این است که ظلم، از ظهور ایمان و آثار حسنه ی آن جلوگیری می کند.
خداوند می فرماید: «کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ظلمی نیامیختند، ایشان ایمنی دارند و هدایت یافته گانند.»(108)

سرپیچی از دستورات دینی

حدود دین الهی، شامل مجموعه ای گسترده از تکالیف مربوط به فکر و خیال، زبان و اعمال خارجی انسان می شود که برخی افراد به گونه های مختلف، از انجام دادن آن شانه خالی می کنند.
گاهی اوقات چون یهودیان ، هنجار شکنی می کنند؛ یهودیانی که با توسل به مکر و حیله، ماهی هایی را که صید آنها در روز شنبه حرام بوده به دام می انداختند روز دیگر آنها را از آب صید می کردند.(109) بدین ترتیب مورد لعن خداوند قرار گرفتند، (110) و به صورت بوزینه گانی پست و خوار درآمدند.(111)
زمانی هم فراقانونی عمل کرده، دیگران را به نیکوکاری دستور می دهند ولی خود را فراموش می کنند.(112)
انسان با سرپیچی از تکالیف دینی، جزو گروه ظالمین،(113) فاسقین(114) و کافرینی(115) قرار می گیرد که از هدایت الهی محرومند.همین نافرمانی و تجاوز پیشگی در مورد بنی اسرائیل، باعث شد که به آیات کفر بورزند و پیامبران را به قتل برسانند. (116) و به خاطر این عملشان، مورد لعنت حضرت داود (ع) و حضرت عیسی (ع) قرار گرفتند.(117)

پی نوشت ها :

1. نور: 12.
2.نک: حجرات: 12.
3. نک: کنزالدقائق، ج 14، ص 177 والمیزان، ج 20، ص 345.
4. جاثیه: 32؛ همان ترجمه.
5. نجم: 23؛ همان ترجمه.
6. نک: ص: 27.
7. نک: قصص: 39؛ فصلت: 50؛ جن: 7 و انشقاق: 14.
8. نک: جاثیه: 24.
9. نک: فصلت: 22.
10. نک: کهف: 35.
11. نک: انعام: 148.
12. نک: نجم: 27- 28.
13. نک: نساء: 157.
14. نک: احزاب: 21.
15. نک: ممتحنه: 4- 6.
16. نک: انعام: 83- 90.
17. زخرف: 22.
18. نک: اعراف: 28.
19. نک: انبیاء : 52- 53 و شعراء : 74.
20. نک: ابراهیم: 10.
21. زخرف: 23.
22. نک: عنکبوت: 12.
23. نک: بقره: 166.
24. احزاب: 66- 67؛ همان ترجمه.
25. نک: سبا: 31.
26. نک: صافات: 28.
27. نک: سبا: 32 و صافات : 30.
28. ابراهیم: 21؛ همان ترجمه با اندکی تصرف.
29. نک: بقره: 166- 167.
30. نک: جاثیه: 24.
31. نک: بقره: 55 و نساء: 153.
32. نک: نجم: 29- 30.
33. نک: حج: 46.
34. نک: اعراف: 100.
35. نک: همان : 101؛ یونس: 74 و حجر: 12- 13.
36. نک: حج : 46.
37. نک: یوسف: 109 ؛ روم: 9 وفاطر: 44.
38. نک: اعراف: 95.
39. نک: رعد: 41 و انبیاء: 44.
40. نک: یس: 68.
41. نک: انبیاء: 66- 67.
42. نک: انعام : 32 و اعراف: 169.
43. نک: بقره: 106.
44. نک: حج: 70.
45. نک: روم : 37 و زمر: 52.
46. نک: روم: 36.
47. نک: قصص: 79.
48. نک: مائده: 100.
49. نک: حجر: 88.
50. نک: آل عمران: 178 وتوبه: 55.
51. نک: الکافی، ج 2، صص 289- 390.
52. نک: ممتحنه: 4.
53. نک: بقره: 256.
54. نحل: 106.
55. همان: 107.
56. نک: آل عمران : 86.
57.بقره: 217.
58. نک: نحل: 97.
59. نک: ترجمه المیزان، ج 2، ص 251.
60. نک: المیزان: ج 8، ص 112.
61. نک: نساء : 48.
62. نک: یونس: 68- 69.
63. نک: اعراف: 152.
64. نک: نساء : 49- 50.
65. نحل: 116.
66. نک: ترجمه تفسیر المیزان، ج 3، صص 64- 65 (با اندکی تصرف)
67. آل عمران: 7.
68. نک: تفسیر عیاشی، ج 1، ص 162؛ التبیان، ج 2، صص 394- 398 و مجمع البیان، ج 1، ص 409 والمیزان، ج 3، صص 31- 39.
69. نک: المیزان، ج 3، ص 40.
70. نک: همان، صص 44- 45؛ التبیان، ج 2، ص 399 . روض الجنان، ج 4، ص 179.
71. نک : المیزان، ص 49.
72. همان، ص 57.
73. نک: ترجمه تفسیر المیزان، ج 3، صص 91- 97 (با تلخیص)
74- نک: انعام: 144.
75. نک: صف: 7- 8.
76. نک: یونس: 70.
77. نک: بقره: 79.
78. نک: نساء : 150- 151.
79. بقره: 85.
80. نک: مائده: 72-73 و جمعه :6.
81. همان: 18.
82. نک: جمعه: 6.
83. نک: بقره: 111.
84. همان: 135.
85. نک: نساء: 171 ومائده: 77.
86.نساء: 123.
87. نک: الصحاح، ج 5، ص 1977؛ لسان العرب، ج 12، ص 373؛ غریب الحدیث، ج 1، ص 202؛ مفردات غریب القرآن، ص 315.
88. بقره: 254.
89. نک: شوری: 42 و نساء: 10، 29- 30.
90. نک: لقمان:13.
91. نک: بقره: 54.
92. نک: انعام: 21 و اعراف: 37.
93. نک: بقره: 140.
94. انعام: 21، و 157؛ اعراف: 37 و یونس: 17.
95. نک: بقره: 229.
96. نک: مائده: 45.
97. نک: اعراف: 44- 45.
98. نک: بقره: 114.
99. نک: توبه: 23.
100. نک: بقره: 145.
101. نک: ممتحنه: 9.
102. نک: نور: 50.
103. نک: حجرات: 11.
104. نک: کهف: 34- 35.
105. نک: بقره: 54.
106. نک: طلاق: 1.
107. نک: بقره: 57.
108. انعام: 82 (علامه طباطبائی (رحمه الله) معتقد است که اراده ی شرک از ظلم در این آیه، از باب تطبیق بر مورد است، نه آن که در این جا ظلم مساوی شرک باشد. نک: ترجمه ی تفسیر المیزان، ج7، صص 284- 285.
109. نک: اعراف: 163.
110. نک: نساء: 47.
111. نک: بقره: 65 و اعراف: 166.
112. نک: بقره: 44.
113. نک: انعام: 144.
114. نک: مائده: 108؛ توبه: 24، صفت: 5 و منافقون: 6.
115. نک: بقره: 264 وتوبه:37.
116. نک: بقره: 61 و آل عمران: 112.
117. نک: مائده: 78.

منبع: مهدی زاده آری، احمد؛ (1390)، آسیب شناسی جامعه از دیدگاه قرآن، قم: آشیانه ی مهر

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط