وضعیت انسان مسلمان در جهان معاصر

هنگامی که می خواهیم "جهان اسلام" را تعریف کنیم، رسمی ترین آن، اعضای سازمان کنفرانس اسلامی هستند که مشتمل بر 54 کشور است.
شنبه، 30 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وضعیت انسان مسلمان در جهان معاصر
وضعیت انسان مسلمان در جهان معاصر

نویسنده: دکتر مهدی محسنیان راد(1)




 
(بررسی وضعیت مسلمانان در مقایسه با پیروان سایر ادیان)

سه تعریف عملیاتی از جهان اسلام

تعریف اول:

هنگامی که می خواهیم "جهان اسلام" را تعریف کنیم، رسمی ترین آن، اعضای سازمان کنفرانس اسلامی هستند که مشتمل بر 54 کشور است.
جمعیت کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی یک میلیارد و 238 میلیون و 300 هزار نفر است. که تقریباً معادل 20/9 درصد مجموع جمعیت کشورهای جهان می باشد. اما تمامی این جمعیت نماینده مسلمانان جهان نیست. زیرا از یک سو از 54 کشور، در 11 کشور سهم جمعیت مسلمانان آنها کمتر از 50 درصد است و دوم اینکه کشورهایی هستند که یافتن دلیل حضورشان در این سازمان بسیار دشوار است. به عنوان مثال، یکی از اعضای کنفرانس، کشور آفریقایی گابون است که دایرة المعارف جغرافیایی جهان، 84 درصد جمعیت یک میلیون و دویست هزار نفری آنجا را مسیحی و بقیه را آنیمیست ذکر کرده (2) و برخی از
منابع فقط 2 درصد جمعیت گابون را مسلمان دانسته اند.(3) در واقع شاید بتوان گفت که سازمان کنفرانس اسلامی، بیشتر یک تجمع سیاسی - دینی است تا نمادی از جهان اسلام.

تعریف دوم:

دومین تعریف از جهان اسلام می تواند کشورهایی باشد که اکثریت جمعیت آنها را مسلمانان تشکیل می دهند. این شاخص از آن نظر اهمیت دارد که شکل گیری نظام دموکراتیک با اصالت رای اکثریت، در جهان آینده در حال توسعه است. این توسعه در آن حد است که فوکویاما حاصل آن را "پایان تاریخ" نامیده و می نویسد: "در طول چند سال گذشته، همگام با پیروزی لیبرال دموکراسی بر رقبای ایدولوژیک خود نظیر سلطنت موروثی، فاشیسم و جدیدتر از همه کمونیسم، در سراسر جهان، اتفاق نظر مهمی درباره ی مشروعیت لیبرال دموکراسی به عنوان تنها نظام حکومتی موفق به وجود آمده است. اما افزون بر آن، لیبرال دموکراسی ممکن است نقطه ی پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت و آخرین شکل حکومت بشری باشد و در این مقام، "پایان تاریخ" را تشکیل می دهد. در واقع، شکست کمونیسم دلیل پیروزی ارزش های لیبرالی غربی و پایان درگیری های ایدئولوژیک است."(4)
در میان کشورهای جهان، 45 کشور وجود دارد که اکثریت جمعیت آنها با سهمی بین حدود 100 درصد تا 51 درصد را مسلمانان تشکیل می دهند. جمعیت 45 کشور مذکور در سال 2000 معادل یک میلیارد و 164 میلیون و 400 هزار نفر است که یک میلیارد و 7 میلیون و 899 هزار تن از آنان مسلمانان هستند (86/56 درصد) 42 کشور از 45 کشور مذکور عضو سازمان کنفرانس اسلامی هستند و کشورهای قزاقستان، ازبکستان و اریتره با اینکه چنین مشخصه ای دارند، عضو
سازمان مذکور نیستند. طبق جدول شماره 1، در سال 2000، 19/64 درصد جمعیت کشورهای جهان را جمعیت 45 کشوری تشکیل می داد که اکثریت آنها مسلمان بودند که این کشورها نیز پس از کشورهایی با اکثریت مسیحی و بی دین در رتبه ی سوم قرار می گرفتند.(5)

جدول شماره -1- رتبه و پراکندگی کشورهای با اکثریت ادیان مختلف در سال 2000

رتبه

جمعیت به میلیون

درصد

اکثریت مسیحی

4/1909

2/33

اکثریت بی دین

5/1271

44/21

اکثریت مسلمان

4/1164

64/19

اکثریت هندوئیست

4/1016

4/17

اکثریت بودیست

6/400

75/6

اکثریت آنیمیست

5/160

70/2

اکثریت یهودی

9/5

1/0


تعریف سوم:

سومین تعریف عملیاتی از جهان اسلام که واقعی ترین تعریف است، تجمع مسلمانان جهان، بدون در نظر گرفتن محل اقامتشان است. این تعریف این امتیاز را
دارد که آن دسته از مسلمانانی که اقلیت کشورهای پرجمعیت را شامل می شوند (مانند جمعیت 110 میلیونی مسلمان ساکن هند یا 23 میلیونی چین) نیز در آن به حساب می آیند.
بررسی ها حاکی از آن است که مسلمانان جهان در 99 کشور جهان پراکنده اند. در واقع جهان معاصر به گونه ای است که در 41 درصد کشورهای آن، احتمال حضور اقلیت مسلمان تقریباً صفر است و در 51 درصد که همان 99 کشور باشند، مسلمانان با جمعیتی معادل یک میلیارد و 237 میلیون و 250 هزار نفر پراکنده اند. این جمعیت، از نظر رتبه، پس از پیروان مسیحیت و بی دین ها در رتبه ی سوم قرار دارند. (مقصود از بی دین ها متعاقباً توضیح داده خواهد شد.)

جدول شماره 2- رتبه و پراکندگی ادیان مختلف در سال 2000

رتبه

پراکنده در (کشور)

میلیون نفر

درصد

  1. مسیحیان

151

96/1791

1/30

  1. بدون دین ها

10

14/1257

1/21

  1. مسلمانان

99

25/1237

8/20

  1. هندوئیست ها

22

99/906

3/15

  1. کنفسیوس ها و شینتوها

21

19/505

5/8

  1. آنیمسیت ها

55

21/213

6/3

  1. یهودی ها

26

96/26

5/0

  1. زرتشتی

3

9/06

1/0


همان گونه که در جدول شماره 2 دیده می شود، پراکندگی مسیحیان به مراتب بیش از پراکندگی مسلمانان است (مسلمانان در 99 کشور و مسیحیان در 151 کشور پراکنده اند) شاید علت این امر، رویدادهای استعماری قرون گذشته و استقرار استعمارگران اروپایی در کشورهای مختلف امروزی قاره های آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی باشد.
در جهان معاصر، سوای سه دین ابراهیمی که در مجموع کم و بیش ساکنان نیمی از جمعیت کره ی زمین را در بر گرفته، 23/8 درصد جمعیت را معتقدان به
ادیانی تشکیل می دهند که در دسته بندی دین شناسان، به ادیان فلسفی مشهور است. (هندوئیسم، بودیسم، کنفسیوسیسم و شینتویسم)(6)، 3/6 درصد را آنیمیست ها شامل می شوند (به کار گیری اصطلاح دین برای آنیمیست ها همان است که در آیه های 1 و 6 سوره کافرون آمده است) که در 55 کشور جهان پراکنده اند و در واقع پیروان ادیان ابتدایی محسوب می شوند. زرتشتیان جهان فقط 0/1 درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهند که در سه کشور پراکنده اند. در کنار پیروان این ادیان، 2/1 درصد جمعیت کره ی زمین را آنانی تشکیل می دهند که شاید بتوان گفت که از تبار یکی از دو دسته ی ادیان ابراهیمی (به ویژه مسیحیت) و یا ادیان فلسفی بوده و در جهان قرن بیستم، تحت تأثیر تحولات اجتماعی یا سیاسی، افراد سکولار و یا فاقد دین شمرده شده اند. جمعیت این عده با یک میلیارد و 257 میلیون و 140 هزار نفر، پس از مسیحیت در رتبه ی دوم قرار دارد. اما از نظر میانگین با 125/71 میلیون نفر در رتبه ی اول قرار داشته و در 10 کشور جهان پراکنده اند.
در رأس این کشورها چین قرار دارد که 86/4 درصد جمعیت آن بدون دین معرفی شده اند. ایالات متحده آمریکا با 41/2 درصد، آلمان با 26/3 درصد، هلند با 36/7 درصد از کشورهایی هستند که بین 5 میلیون تا یک میلیارد و 92 میلیون نفر آنان بی دین محسوب می شوند.
در تعریف عملیاتی شماره سه، نکته حائز اهمیت آن است که، این جمعیت تا چه حد میهمان اکثریت و تا چه حد میزبان اقلیت های دینی هستند؟ به عبارت دیگر وضعیت در اقلیت نبودن آنان چگونه است؟
در سال 2000، 81/48 درصد پیروان اسلام در کشورهایی زندگی می کرده اند که اکثریت جمعیت را مسلمانان تشکیل می داده است. در واقع 18/52 درصد مسلمانان جهان در مناطقی سکونت دارند که به صورت اقلیت مذهبی تعریف می شده اند. از این عده 8/89 درصد در میان اکثریت هندوئیست، 5/25 درصد در میان اکثریت مسیحی،
1/85 درصد در میان اکثریت بدون دین و 1/72 درصد در میان اکثریت آنیمیست قرار داشته اند.
بررسی وضعیت سایر ادیان حاکی از آن است که از نظر شاخص در"اقلیت نبودن" هندوئیست ها وضعیت بهتری از سایر ادیان دارند، زیرا 15/ 95 درصد آنها در کشوری زندگی می کنند که اکثریت با هندوئیست است:

جدول شماره 3- وضعیت شاخص های در اقلیت نبودن برای ادیان مختلف در سال 2000

نسبت در تعداد کشور با بیشترین سهم

ادیان

اقلیت نبودن

اکثریت هم دین در اکثریت

1-هندوئیست ها

15/95

83 مسلمان

2-مسیحیان

60/89

89مسلمان

3-بی دین ها

38/87

2مسیحی

4- مسلمانان

48/81

45 هندوئیست ها

5-بودیست ها

59/66

10بی دین ها

6- آنیمیست ها

52/46

16 مسیحی

7- یهودیان

92/17

1 مسیحی


جدول فوق نشان می دهد که از نظر نسبت در اقلیت نبودن از یک سو حدود 87 درصد مسیحیان جهان در کشورهایی زندگی می کنند که اکثریت با مسیحیان است و از سوی دیگر بیشترین یهودیان، آنیمیست ها و بی دین ها نیز در کشورهایی زندگی می کنند که اکثریت با مسیحیان است. از آن سو بیشترین اقلیت مسیحی در کشورهایی زندگی می کنند که بیشترین اکثریت مسلمان را دارد.

آینده جمعیت ادیان مختلف

بررسی برآوردها حاکی از آن است که در آینده، سهم جمعیت مسلمانان جهان (در تعریف عملیاتی شماره ی سه) بیش از سایر ادیان تغییر خواهد کرد.
سال 2000 جمعیت جهان در حدود 5 میلیارد و 944 میلیون نفر محاسبه شده است. پیش بینی می شود که این جمعیت در سال 2025 به 7 میلیارد و 772 میلیون نفر (1/3برابر سال 2000) و سال 2050 به 9 میلیارد و 26 میلیون نفر برسد (1/5 برابر سال 2000) برسد. اگر سهم ادیان را در سال 2000 در کشورهای مختلف جهان مبنا قرار دهیم و اگر تغییرات جمعیتی هر کشور را در جمعیت پیروان ادیان مختلف آن کشور مشابه و ثابت در نظر بگیریم، بر اساس جدول 4، می توان پیش بینی کرد که سهم مسلمانان در طی 50 سال آینده در مقایسه با سایر ادیان، بیشترین افزایش را خواهد داشت.
جدول شماره4- تغییرات جمعیت ادیان مختلف طی سال 1975 تا2050

ادیان

سال

1975

2000

2015

2025

2050

مسیحیان

33

1/30

1/29

1/29

3/29

مسلمانان

9/16

8/20

23

24

5/26

بودایی ها

1/9

5/8

8/7

4/7

4/6

یهودی ها

5/0

5/0

4/0

5/0

4/0

آنمیسیت ها

8/2

6/3

2/4

2/4

5

هندوئی ها

2/14

3/15

8/15

16

5/16

بدون دین

4/23

1/21

6/19

7/18

8/15

زرتشتی ها

1/0

1/0

1/0

1/0

1/0


در تبیین اولیه دلایل عدم مشابهت تحولات جمعیتی ادیان در دهه های گذشته و آینده، می توان آنها را به دو دسته عوامل جبری و عوامل اختیاری تقسیم کرد، احتمالاً تبدیل بودیست ها به بی دین ها در حوزه ی تحولات جبری قرار می گیرد (به دلیل شرایط کمونیستی حاکم بر چین دوران مائو) و تبدیل مسیحیان به بی دین ها در حوزه اختیار (تحولات منتهی به رشد سکولاریزم در نظام لیبرال سرمایه داری).
به نظر می رسد که با خاتمه ی حیات مائوئیسم در چین و تحولات آینده، می توان حداقل حدس زد که بازگشت به دین - حتی در حد آنچه که در کشورهای مسلمان آسیای میانه نسبت به اجرای برخی مناسک اسلامی اتفاق افتاده - قابل پیش بینی است. از آن سو در حوزه مسیحیت نیز تحولاتی در دین گرایی دیده شده و این
همان است که هانتینگتون در بحث برخورد تمدن ها مطرح و اندیشمندانی چون جورج ویگل تحت عنوان غیر مادی شدن جهان گفته اند که غیر مادی (مذهبی) شدن جهان یکی از واقعیت های برجسته در زندگی اواخر قرن بیستم است.(7)
هانتینگتون معتقد است که نوعی خلاء هویت در جهان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد شکل گرفت که خود آگاهی تمدنی و تجدید حیات مذهبی به عنوان وسیله ای برای پر کردن آن خلاء شروع به رشد نمود.(8)
تجمع نظرات هانتینگتون و فوکویاما این دیدگاه را ایجاد می کند که تحولات جمعیتی ادیان، طی 50 سال آینده، پدیده ی قابل توجهی است.
به نظر می رسد که از سه تعریف عملیاتی فوق، تعریف شماره ی سه (کشورهای با اکثریت مسلمان) معیار منطقی تری برای مقایسه های میان ادیان است. (می توان با فرض ثبات سهم اکثریت در 50 سال آینده، تحولات جمعیتی کشورهای جهان بر اساس دین اکثریت، را در جدول شماره 5 بررسی نمود.
جدول شماره 5- تغییرات جمعیت کشورهای با اکثریت ادیان مختلف طی سال های 1975 تا 2050

ادیان

سال

1975

20000

2015

2025

2050

اکثریت مسیحی

33

2/33

76/30

88/30

17/31

اکثریت بی دین

38/23

44/21

83/19

82/18

52/15

اکثریت مسلمان

59/15

64/19

08/22

20/23

97/25

اکثریت هندوئیست

91/15

4/17

67/17

01/18

53/17

اکثریت بودیست

33/7

75/6

34/6

94/5

20/5

اکثریت آنیمیست

02/2

7/2

17/3

3

46/3

اکثریت یهودی

09/0

1/0

1/0

12/0

12/0


جدول فوق به وضوح نشان می دهد که طی 50 سال آینده سهم جمعیتی کشورهای با اکثریت مسلمان به خلاف جهان مسیحیت که رو به کاهش است، به
شدت افزایش می یابد. در واقع اگر جمعیت کشورهای مذکور در سال 2000 را 100 فرض کنیم، این شاخص در کشورهای با اکثریت مسیحی، در سال 2050 به 147 و در کشورهای با اکثریت مسلمان به 201 تبدیل خواهد شد.

سهم دین در تمدن ها و جایگاه اسلام

یکی از نادر کسانی که طی سال های اخیر، برای دین جایگاه ویژه ای در روابط بین الملل درنظر گرفت، ساموئل هانتینگتون، استاد دانشگاه هاروارد ایالات متحده آمریکا است. او از میان عناصر تشکیل دهنده ی تمدن، برای دین جایگاه ویژه ای قایل می شود و می نویسد: تمدن ها با تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهم تر، مذهب از یکدیگر متمایز می شوند. انسان های وابسته به تمدن های مختلف دیدگاه های متفاوتی درباره ی روابط بین خدا و انسان، فرد و گروه، شهروند و دولت، والدین و فرزندان و زن و شوهر دارند. همچنین دیدگاه آنان در مورد اهمیت نسبی حقوق و مسئولیت ها، آزادی و اختیار، تساوی و سلسله مراتب، فرق می کند. این تفاوت ها در طول قرن ها پدید آمده و به زودی از میان نخواهد رفت. این اختلاف ها به مراتب از اختلاف ایدئولوژی های سیاسی و نظام های سیاسی اساسی تر است.(9)
هانتینگتون در توصیف خصلت محکم و فولادین مذهب در مقابل سایر عناصر فرهنگی مثال جالبی را مطرح کرده و خاصیت انعطاف پذیری ایدئولوژی را با این مثال مطرح می کند که یک کمونیست سابق می تواند یک دموکرات امروزین شود. از جنبه ی اقتصادی می گوید یک ثروتمند می تواند یک تهیدست و بر عکس یک فقیر، دارا شود. اما یک آذری نمی تواند ارمنی شود. او می افزاید در مبارزات ایدئولوژیکی و طبقاتی، مسأله ی کلیدی این بود که شما در کدام طرف هستید؟ در حالی که در برخورد تمدن ها پرسش این است که شما کیستید؟ در مقابل سؤال اول می توان سمت و سو را انتخاب کرد و حتی تغییر داد، در حالی که پاسخ به سؤال دوم چیزی نیست که عوض شدنی باشد. مذهب حتی بیش از قومیت، افراد
را از هم متمایز می کند. یک نفر می تواند نیمه فرانسوی و نیمه عرب باشد و حتی تابعیت مضاعف داشته باشد ولی نیمی مسیحی و نیمی مسلمان بودن، بسیار دشوار است.(10)
هانتینگتون جهان اسلام را جهانی پویا توصیف می کند و این پویایی را به عنوان یکی از عوامل بی ثباتی در جهان و مقدمه ی برخورد تمدن ها می داند. او در تبیین یکی از مسائل در حال شکل گیری در راستای برخورد تمدن ها می نویسد: "عامل دیگر بی ثباتی از پویایی در جهان اسلام نشأت می گیرد. در آغاز دهه ی 1970، تجدید حیات اسلامی و احیای اسلام آغاز گردید و تمام کشورهای اسلامی را متأثر ساخت. احیای اسلامی خود را در ایجاد تغییر در سیاست ها، در رفتار دولت ها، در سنت ها و جهان پیش بینی مردم نمایان ساخت.
هانتینگتون احیای اسلام را واکنشی به سرخوردگی ها و مشکلات ناشی از نوسازی و تحول اجتماعی افزایش جمعیت، شهری شدن و همچنین از خود بیگانگی (ناشی از گسستگی از ریشه های سنتی خویش) می داند. او سهم بنیادگرایی را در اسلام بخش کوچکی از احیای اسلام می داند و توجه وی بیشتر معطوف به ماهیت کلی تجدید حیات اسلام است. او در این باره می نویسد: مشکل به اعتقاد من وجود تعداد انگشت شمار دولت های بنیادگرا نیست. بلکه خود بنیادگراها هستند که در تمام جوامع مسلمان، عملاً نیروی مخالف دولت ها را تشکیل می دهند. دولت هایی که اغلب دیکتاتور، ظالم، فاسد و در موارد متعدد نیز فاقد مشروعیت می باشند.(11)
نظریات هانتینگتون، خود تبدیل به عاملی برای توجه به دین در آستانه ی ورود به قرن بیستم و یکم شد. دیدیم که در تعریف او از تمدن، دین جایگاه ویژه ای دارد، در حالی که این تعبیر کمتر در نگاه دیگران به این مفهوم دیده می شود. آنچنان که الوین تافلر در رد نظریه ی هانتینگتون در تعریف تمدن می نویسد: "تمدن به آن شیوه ی
زندگی اطلاق می شود که با نظام خاصی از تولید ثروت سروکار دارد مانند کشاورزی، صنعت و امروزه نیز نظام مبتنی براطلاعات."(12)
سید حسین نصر، استاد کرسی اسلام شناسی در آمریکا، توجه به مقاله ی هانتینگتون را به عنوان یک اقدام سرنوشت ساز در جوامع غیرغربی توصیف می کند و می گوید مقاله ی مذکور فقط یک نظریه ی علمی درباره ی آینده دنیا نیست، بلکه خود سیاست ساز است.(13)
او معتقد است در حالی که مفهوم تمدن در بحث های علوم سیاسی در دوران جدید مغرب زمین اهمیت چندانی نداشت، مقاله ی هانتینگتون آن را در قالب مفاهیم علوم سیاسی جدید احیا کرد.(14)

توسعه یافتگی و عقب ماندگی در میان ادیان در تمدن ها

آیا افزایش جمعیت مسلمانان در آینده، امتیازی برای جهان اسلام است؟ واقعیت این است که علت افزایش چشمگیر جمعیت در کشورهای اکثریت مسلمان، بالا بودن سهم باروری در کشورهای مذکور است. به طوری که میانگین نرخ باروری برای هر زن در سال 1975 در میان کشورهای اکثریت مسلمان 6/39 بوده در حالی که نسبت مذکور در میان زنان در سایر ادیان جهان 4/36 بوده است. اگر سهم مرگ و میر در میان نوزادان را در نظر بگیریم، نتیجه، درصد رشد جمعیت است که در سال 1975، در کشورهای اکثریت مسلمان 2/8 و سایر ادیان 1/5بوده است.
درسال2000، نرخ باروری زنان مسلمان به 4/447 تقلیل یافت، ولی رتبه دومی خود را حفظ نمود. در آن سال، بیشترین نرخ باروری مربوط به زنان کشورهای با اکثریت آنیمیسیت (5/7) و کمترین در کشورهای با اکثریت بی دین (1/5) بوده است (با اکثریت مسلمان رتبه دوم و به ترتیب رتبه های سوم به بعد متعلق به هندوئیست ها، بودیست ها، یهودی ها و مسیحی ها).
جدول زیر نشان می دهد که هرم سنی جمعیت در ادیان مختلف نیز متفاوت و ضمناً در حال تغییر است.

 

میانگین در 1999

میانگین در 2015

زیر 15 سال

بالای 60 سال

زیر 15 سال

بالای 60 سال

اکثریت مسلمان

6/38

6/3

4/32

9/4

اکثریت مسیحی

6/28

9/8

9/23

1/3

اکثریت یهودی

4/28

9/9

3/24

5/11

اکثریت بودیست

5/32

9/5

6/26

1/8

اکثریت هندوئیست

7/33

9/4

4/28

4/6

اکثریت آنیمیست

5/44

2/3

6/41

4/3

اکثریت بدون دین

1/21

6/8

7/16

4/11


درسال 2000، بدون دین ها کمترین سهم جوان و آنیمیست ها و مسلمانان بیشترین را داشته و از آن سو یهودی ها و مسیحی ها بیشترین کهنسال و آنیمیست ها و مسلمانان کمترین کهنسال را داشتند. در سال 2015، سهم جوانان در همه ادیان - جز آنیمیست ها - تقریباً به یک نسبت تقلیل یافته و سهم کهنسالان در مسیحیت، یهودیان و بی دین ها شدیداً افزایش خواهند یافت.
گفتیم که هانتینگتون معتقد است که سودای رشد جمعیت، شهری شدن در کنار سرخوردگی از نوسازی و خود بیگانگی، از عوامل احیای اسلام در دهه های اخیر شناخته شده است.
به موجب آمارهای سازمان ملل، در سال 1975، در میان کشورهای اکثریت مسلمان، کویت با سهمی معادل 83/8 درصد بیشترین جمعیت شهرنشین و بنگلادش با 9/8 درصد کمترین جمعیت شهرنشین را در میان 45 کشور با اکثریت مسلمان را داشته اند (میانگین سهم مذکور در 45 کشور معادل 38/98 درصد بوده است). این نسبت ها در سال 1999افزایش یافت. میانگین تبدیل به 52/11 درصد و کویت
97/4 و بنگلادش 23/9 درصد شد. پیش بینی می شود سهم مذکور در سال 2015 به 60/42 درصد و دامنه میان 98/2 و 33/9 درصد باشد.
به این ترتیب آنچه که اهمیت دارد این است که جمعیت سنگین جوان در جوامع آینده اسلامی در چه درجه ای از توسعه یافتگی زندگی خواهند کرد؟

مفهوم توسعه یافتگی

وقتی 20 سال از جنگ جهانی دوم گذشته بود و طرح های جهانی مانند طرح مارشال با رویکرد و مترادف دانستن توسعه با رشد اقتصادی با شکست مواجه شد، مفهوم توسعه به چالش کشیده شد، آنچنان که دیکنسون نوشت "هر کس به نوعی در مورد توسعه سخن می گوید. اما واقعاً معنی توسعه چیست؟ "مسلماً" این کلمه معنی ساده ای ندارد، بلکه برای هر کس که درباره ی آن سخن می گوید، معنی جداگانه ای دارد.(15)
در همان سال ها، هنوز تصور قالب از توسعه، دستیابی به اندازه و ترکیبی صحیح از سرمایه (چه از راه پس انداز و چه سرمایه گذاری ملی) برای دنبال کردن همان راه رفته کشورهای توسعه یافته بود.(16) در این مسیر و در خلال رقابت برای جلب کشورهای تازه به استقلال رسیده دهه 1960سهم این پس انداز نیز تعیین شد و افرادی مانند روستو (W.W.Rostow)، اقتصاددان سرشناس آمریکایی گفته بودند که کشورهایی که بتوانند 15 تا 20 درصد تولید خالص ملی (GNP) خود را پس انداز کنند، می توانند به یک توسعه ی مستمر دست یابند. در دنباله همین نظرات، مدل های ریاضی نیز ارائه شد و مثلاً مشخص گردید که هر کشوری که بخواهد مثلاً به نرخی معادل رشد 7 درصدی دست یابد نیاز دارد که 21 درصد درآمد ملی خود را پس انداز و سرمایه گذاری کند. حال اگر توان پس انداز او 15درصد بود، 6 درصد بقیه را یا باید با وام های خارجی پر کند و یا امکان
سرمایه گذاری بخش خصوصی خارجی را فراهم سازد.(17)
به این ترتیب پس انداز و سرمایه گذاری داخلی + ارز خارجی + مهارت و مدیریت خارجی و اگر بود داخلی، عوامل اصلی برای دستیابی به توسعه تا اواخر دهه ی 1960برای کشورهای عقب مانده، محسوب می شد.(18)
در دهه ی 1790، معنای اصطلاح توسعه، از تمایل صرف به رشد اقتصادی کلی به مباحث جزئی تری چون توزیع درآمد و نابرابری نیز کشیده شد.(19)
در دهه ی 1980، فروض ارزش های اخلاقی یا ارزش های هنجاری (ethical or normative value) نیز وارد مکاتب اقتصاد توسعه شد. در واقع در آن زمان باور جامعه ای مثل ایران به این ضرب المثل که هر آنکس که دندان دهد، نان دهد، به عنوان عاملی در رسیدن به درجه ای از توسعه یافتگی دیده شد.
در همین دیدگاه بود که گفته می شد عدم برخورداری از ارزش هایی چون برابری اقتصادی و اجتماعی، آموزش عمومی، استقلال ملی، نوسازی نهادها، مشارکت سیاسی و اقتصادی، دموکراسی واقعی و اعتماد به نفس در کنار ریشه کن کردن فقر و افزایش سطح زندگی، توسعه را فراهم خواهد آورد.(20) می دانیم که بحث نقش ارزش ها در توسعه، بحثی است که بسیار قبل از دهه ی 1980و در اوایل قرن نوزدهم از سوی ماکس وبر مطرح شد. وبر یکی از ارزش های مذهبی در پروتستانیسم را به عنوان عاملی مهم در شکل گیری سرمایه داری در غرب معرفی کرد. در واقع سخن روستو و وبر و دیدگاه های توسعه تا اواخر دهه 1960مشابه و همگی در راستای همان فرمول پس انداز و سرمایه گذاری ختم می شد. با این تفاوت که وبر، منشاء را یک پدیده ی ارزشی می دانست.(21)
در آغاز دهه ی 1990، بحث جایگاه ارزش ها در مباحث توسعه قوی تر شد. یکی از کسانی که بر این مقوله متمرکز گردید، مایکل تودارو (Michael p.Todaro) کارشناس مرکز بررسی سیاست ها در شورای جمعیت سازمان ملل و استاد اقتصاد در دانشگاه نیویورک بود.
تودارو توسعه را ارتقاء مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و یا انسانی تر تعریف کرده است. او معنای درونی توسعه را در حداقل سه ارزش اصلی دانسته است: 1) معاش زندگی، 2) اعتماد به نفس، 3) آزادی از قید بندگی.(22)

شاخص توسعه ی انسانی جهان اسلام

به این ترتیب در ارزیابی میزان توسعه یافتگی، در کنار ثروت اقتصادی به عنوان تنها شاخص توسعه یافتگی، عوامل دیگری نیز در نظر گرفته شد تا جایی که سرانجام سازمان ملل، به جای ثروت اقتصادی، ثروت انسانی را ثروت واقعی هر کشور دانست. این تحول را می توان در مقدمه ی گزارش توسعه ی انسانی (Human Development) یکی از سازمان های وابسته به سازمان ملل متحد به نام برنامه عمران ملل متحد (UNDP) دید. در این مقدمه آمده است: مردم، یعنی مردان و زنان، ثروت واقعی هر ملتی را تشکیل می دهند. هدف توسعه، خلق شرایطی است که مردم بتوانند در آن، از عمر طولانی و زندگی سالم و سازنده بهره مند شوند. لیکن این واقعیت ساده و در عین حال پرمعنا، غالباً در پی به دست آوردن رفاه مادی و ثروت مالی، به بوته ی فراموشی سپرده شده است.
انتشار نخستین گزارش توسعه ی انسانی در سال 1990 کمک کرد تا "انسان ها" دوباره در مرکز توجه توسعه جای گیرند. در مقدمه ی این گزارش گفته شد که توسعه ی انسانی (Human Development) مفهومی به مراتب گسترده تر از نظریات قراردادی توسعه ی اقتصادی دارد.(23) در همین گزارش بود که برای نخستین بار از یک شاخص جدید به نام شاخص توسعه ی انسانی (HDI) استفاده شد که مرکب از سه زیر شاخص است: 1) امید به زندگی (نشان دهنده عمر
طولانی و سلامت، 2) پیشرفت تحصیلی (نشان دهنده سطح علم و دانش) و 3) تولید ناخالص داخلی بر حسب برابری قدرت خرید به دلار (بیانگر وجود سطح زندگی شایسته و مناسب).(24)
در گزارش های سال های اول، حداکثر شاخص مذکور چنین تعریف شده بود که هر گاه حداکثر امید زندگی مردم یک کشور 85 سال، صد در صد جمعیت باسواد و میانگین سطح تحصیلات واجدین شرایط، 15 سال (یعنی نزدیک به لیسانس) باشد و به طور متوسط دارای قدرت اقتصادی سرانه سالانه برابر 40 هزار دلار باشد، کشوری است با شاخص توسعه ی انسانی برابر یک. اما اگر در کشوری، امید به زندگی 25 سال باشد و تمامی ملت بی سواد باشند و فقط دارای قدرت اقتصادی سرانه سالانه برابر 200 دلار باشند، دارای شاخص توسعه انسانی خواهند شد برابر صفر.
در گزارش سال 2003، رقم 40 هزار دلار کماکان ثابت مانده است. اما در شاخص آموزش (Education) تغییری داده شده و به جای میانگین سطح تحصیلات، از زیر شاخصی به نام ترکیب کل ثبت نام در دوره های ابتدایی، متوسطه و عالی آموزشی استفاده شد.(25)
بر اساس گزارش سال 2003، بالاترین شاخص توسعه ی انسانی متعلق به کشور نروژ با عدد 0/942 و کمترین متعلق به کشور آفریقایی سیرالئون با رقم 0/275 بوده است. (سازمان ملل، کشورها را از نظر شاخص توسعه انسانی به سه دسته تقسیم کرده است: توسعه ی بالا که مربوط به کشورهای دارنده ی شاخص بیش از 0/800 هستند. توسعه متوسط، کشورهایی که شاخص آنها 0/799 و کمتر و بیش از 0/500 هستند و توسعه ی پائین که مربوط به کشورهای 0/499 و کمتر است).
اگر تعریف عملیاتی شماره سه را در نظر بگیریم، شاخص مذکور برای یک فرد مسلمانان معادل 0/595 است. این شاخص برای یهودیان جهان 0/826، برای مسیحیان 0/770، بی دین ها و بودیست ها هر دو 0/752، زرتشتی ها 0/580، هندوئیست ها 0/576 و آنیمیست ها 0/489 می باشد.
بررسی ها نشان می دهد که یهودیان پراکنده در سطح جهان، نه تنها بالاترین شاخص توسعه ی انسانی را دارند، بلکه بیشترین سهم آنان نیز در شرایط شاخص بالا زندگی می کنند (66 درصد) و هیچکدام از آنان در مناطقی که شاخص توسعه پائین دارد به سر نمی برند. در حالی که فقط 2 درصد مسلمانان پراکنده در نقاط مختلف جهان، در شرایط توسعه ی بالا، 61 درصد در توسعه ی متوسط و 73 درصد در شرایط شاخص توسعه ی پائین بسر می برند.
اگر معیار سنجش را بر کشورهای با اکثریت مسلمان (تعریف عملیاتی شماره دو) متمرکز کنیم، خواهیم توانست با استخراج از گزارش سال 2003، به میانگین 0/610 با انحراف استاندارد 0/178 برای 45 کشور مذکور دست یابیم. این شاخص نماینده آن است که ساکنان 45 کشور با اکثریت مسلمان جهان از نظر توسعه انسانی، پس از یهودیان (0/896)، بی دین ها (0/807)، مسیحیان (0/759) بودیست ها (0/674) و هندوئیست ها (0/613) و قبل از آنیمیست ها (0/438) قرار دارند.
تحقیقات نشان می دهد که سوای این عقب ماندگی شدید، کشورهای با اکثریت مسلمان، در مقایسه با کشورهای با اکثریت سایر ادیان از بیشترین نابرابری برخوردارند و از این نظر در رتبه ی اول در جهان هستند زیرا در حالی که میزان ضریب اختلاف کشورهای دیگر بین 10 تا 22 است، ضریب مذکور برای مسلمانان 29 است.(26)
در واقع می توان گفت که جهان اسلام در مقایسه با سایر ادیان، از نظر توسعه ی انسانی (ترکیبی از وضعیت بهداشت و درمان، میزان باسوادی و سطح تحصیلات باسوادان و قدرت خرید و توان اقتصادی مردم) به شدت عقب مانده است، ضمن آنکه از این نظر نابرابری در میان مسلمانان نیز از تمامی ادیان دیگر بیشتر است؟
بررسی های آماری حاضر سهمی از دلایل عقب ماندگی مذکور را نشان می دهد:

1- عامل سواد و تحصیلات

در میان مسلمانان، سهم بی سوادان بیش از یهودی ها، مسیحی ها، بدون دین ها و بودیست ها است. زیرا در حالی که فقط 4 درصد یهودیان، 11 درصد مسیحیان، 15 درصد بدون دین ها و 22 درصد بودائی ها بی سواد می باشند، سهم بی سوادان مسلمان، 32 درصد است. از این نظر نیز نابرابری در میان مسلمانان از سایر ادیان بیشتر و ضریب اختلاف آنان 22/4 است (این ضریب در میان بی دین ها 4/9 و بودیست ها 20/4 است)، این عقب ماندگی ونابرابری، در مورد سطح سواد نیز حاکم است. یک یهودی به طور متوسط 10/2 سال درس خوانده است. این پارامتر برای مسیحی 6/6، بدون دین 6/1، بودیست 5/1، هندوئیست 2/9 و مسلمانان فقط 2/5 سال است.
کشورهای اسلامی برای آموزش و پرورش ملت های خود کمتر هزینه می کنند. در واقع توزیع بودجه در کشورهای با اکثریت مسلمان معکوس وضعیت جهانی است. در جهان معاصر، به طور متوسط کشورهای جهان سهم بودجه ای که برای هزینه های آموزش و پرورش جامعه به نسبت‏‎‏‎ (27)GNPخود هزینه می کنند، بیش از بودجه بهداشت و درمان و بیش از بودجه نظامی و به ترتیب آموزش و پروش 4/58 درصد، بهداشت 3/36 درصد و نظامی 2/77 درصد است، در حالی که در کشورهای اسلامی به ترتیب نظامی 4/34 درصد، آموزش و پرورش 3/89 درصد و بهداشت 2/38 درصد است. (البته سهم بودجه نظامی به GNP یهودیان در بالاترین سطح در جهان و معادل 8/1 درصد است. سهم آموزش و پرورش آنان 7/6 و سهم بودجه
بهداشت نیز بالا و معادل 6 درصد است) ضمن آنکه نابرابری سهم هزینه های نظامی با ضریب اختلاف 118 بیش از دو مورد دیگر در میان کشورهای جهان است. از این نظر ضریب اختلاف سهم بود. بهداشت در میان کشورهای جهان 60 و آموزش وپرورش 42 است.

2- عامل وضعیت زنان مسلمان

در میان هیچ یک از ادیان، وضعیت زنان از نظر برخی پارامترها به ناهنجاری وضعیت زنان مسلمان نیست. قبلاً دیدیم که بیشترین نرخ باروری در میان ادیان مختلف، پس از آنیمیست ها مربوط به زنان مسلمان است. سهم مشارکت اقتصادی زنان مسلمان، پس از هندوئیست ها در رتبه ماقبل آخر قرار دارد (48/1درصد). سهم مشارکت سیاسی آنان نیز پس از هندوئیست ها و در رتبه ماقبل آخر قرار دارد. (21/8 درصد نمایندگان پارلمان در کشورهای بی دین، 15/5 درصد در کشورهای مسیحی، 12/5 درصد یهودی و 11/5 درصد اعضای پارلمان کشورهای بودائی را زنان تشکیل می دهند. این نسبت در کشورهای اسلامی 7/5 درصد است.)
زنان کشورهای اسلامی بسیار با تأخیر اجازه شرکت در انتخابات و متعاقباً انتخاب شدن را به دست آوردند. آنها به طور میانگین از سال 1950 حق رأی و 1951 حق انتخاب شدن را کسب کردند که به ترتیب 5 و 6 سال دیرتر از متوسط جهانی بود.
سهم بی سوادی در میان زنان مسلمان بسیار بالا است. در حالی که حدود 43 درصد زنان مسلمان کاملاً بی سواد هستند، این نسبت در میان زنان یهودی فقط 6 درصد، مسیحی 13، بی دین 17 و بودیست 24 درصد است.
تحقیقات نشان می دهد که در تمام ادیان، سطح تحصیلات مردان بیش از زنان است، اما این نابرابری در میان زنان و مردان مسلمان پس از آنیمیست ها بیش از سایر ادیان است. (میزان تحصیلات مردان یهودی و بی دین 1/2 برابر زنان آنها،
بودیست ها 1/3 برابر، مسیحیان 1/5 برابر، هندوئیست ها 2 برابر، مسلمانان 2/1 و آنیمیست ها 2/3 برابر است)

3- وضعیت رسانه ها

میزان دسترسی جوامع اسلامی به رسانه ها با شاخص MCI معادل 0/570 در رتبه ی پنجم ادیان و پس از یهودیان (0/841)، بدون دین ها (0/802)، مسیحیان (0/736)، بودیست ها (0/576) قرار دارد.(28) آمارها حاکی از آن است که هر 1000 فرد مسلمان به 50 نسخه روزنامه یومیه، 6/3 کیلوگرم مطبوعات، 249 دستگاه رادیو و 180 دستگاه گیرنده ی تلویزیون دسترسی دارند. در حالی که بی دین ها 786 نسخه روزنامه، 83/5 کیلوگرم مطبوعات و 350 دستگاه گیرنده تلویزیون و مسیحیان 543 دستگاه گیرنده رادیو دارند.
وضعیت مسلمانان در دسترسی به فن آوری های نوین اطلاعاتی و ارتباطی نیز در سطح نازلی است، به طوری که شاخص دسترسی به فن آوری های مذکور (ICTI) در کشورهای اسلامی 0/519 است. این شاخص برای یهودیان 0/900، بی دین ها 0/758، مسیحیان 0/718 می باشد.(29)
براساس آمارها، هر 1000 نفر ساکنان کشورهای با اکثریت مسلمان به طور متوسط حدود 8 خط تلفن، 4 تلفن همراه، 3 کامپیوتر و 15/6 اینترنت در اختیار دارند. این در حالی است که بالاترین میزان تلفن، تلفن همراه، کامپیوتر و اینترنت همگی مربوط به یهودیان (به ترتیب تلفن و موبایل 45/9 دستگاه، کامپیوتر 24/6 و اینترنت 163/9) است.
در خاتمه، لازم به یاد آوری است که در علت یابی عقب ماندگی کشورهای اسلامی، باید به حقایق آماری ارائه شده ی فوق که برای اولین بار استخراج و منتشر می شود، توجه کرد و اندیشمندان کشورها و مذاهب اسلامی را دعوت نمود که با وسواس علمی، بدون تعصب و سوگیری و تا حد امکان، با اجتناب از مداخله ی دولت ها، رازهای این عقب ماندگی دیرینه را فاش کنند. در این راه، قطعاً باید به نظریات پیشگامان غیرمسلمانی چون ماکس وبر، در کنار دیدگاه های اندیشمندان مسلمانی همچون سید جمال الدین اسدآبادی به طور مشترک و به عنوان آغاز راه نگاه کرد.
وبر معتقد است نفسانیت جنگجویانه مسلمانان فاتح همراه با عرفان و صوفی گری جهانی نسل های بعدی، زهد گرایی بالقوه اسلام را تخلیه نمود و عناصر لازم برای "اخلاق فئودالی" را فراهم کرد. او اخلاق فئودالی مذکور را در پذیرش بردگی، رعیت پروری، ناچیز و مادون دانستن زنان، عدم حضور نیروی کار آزاد و فقدان نگاه عقلانی و انگیزه های این جهانی توصیف می کند.(30)
اما سخن اندیشمندان مسلمان، بسیار عمیق تر و واقع بینانه تر از وبر است. آنان معتقدند که مردمان مسلمان ضعیف شده اند زیرا که حقیقت اسلام به وسیله ی ضربه های پی در پی تحریف، به تباهی گراییده و امت نخستین، اساساً این جهانی، معتقد جدی به انجام عمل و نیز عقلانی بوده و در واقع این حکومت های اسلامی، فرقه ها و مذاهب اسلامی و جوامع اسلامی بوده اند که از مسیر اسلام نخستین خارج شده اند.(31)

پی نوشت ها :

1. عضو هیأت علمی د انشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع).
2. World Geographical Encyclopedia.(1994).New York: McGrow-HiII-Inc
3. نقشه جهان اسلام (1375)، توزیع و پراکندگی بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان. تهران: مؤسسه جغرافیایی سحاب.
4. مجتبی امیری، (1374)، نظریه برخورد تمدن ها: هانتینگتون ومنتقدانش، ترجمه و ویراسته مجتبی امیری، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
5. آمارها و جداول این مقاله، از انتقال اطلاعات منابع زیر به یک فایل خاص در نرم افزار ایرانی MRP و پردازش مجدد آنها با هدف تبدیل اطلاعات جغرافیایی سیاسی به جغرافیایی دینی بدست آمده است:
.Human Development Report.(1999). Published for the United Nations DevelopmentProgra mme. New york: Oxford University Press
(.The World factbook 2002.(http:/www.odic/fields/2119.html
گزارش جهانی فرهنگ. فرهنگ، خلاقیت و بازار، گزارش جهانی فرهنگ.(1998). تهران: کمیسیون ملی یونسکو در ایران.
(Human Development Report.(2003
(.http://hdr.undp.org/reports/Global/2002/en/indicator)
و جزوه درسی، ارتباطات و توسعه در کشورهای اسلامی، در دوره دکترای علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی و درس ارتباط جمعی در کشورهای اسلامی، در دوره دکترای فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع)
6. حسین توفیقی، (1381)، آشنائی با ادیان بزرگ. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت).
7. امیری، 1374، ص 51.
8. امیری، 1374، ص 22.
9. امیری، 1374، ص 49.
10. امیری، 1374، صص 53-52.
11. امیری، 1374، ص 115.
12. تافلر، 1374، 188.
13. امیری، 1374، ص 121.
14. امیری، 1374، ص 124.
15. مایکل تودارو. 1370، توسعه اقتصادی در جهان سوم. جلد اول. ترجمه دکتر غلامعلی فرهادی. چاپ پنجم، تهران: سازمان برنامه و بودجه، مرکز مدارک اقتصادی و اجتماعی.
16. تودارو، 1370، ص 116.
17. تودارو، 1370، صص 121-122.
18. تودارو، 1370، ص 123.
19. تودارو، 1370، ص 21.
20. تودارو، 1370، ص 136.
21. ماکس وبر (1373). اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، ترجمه عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. ص 10.
22. تودارو، 1370، ص 136.
23. گزارش توسعه انسانی (1995)، تهران: وزارت جهاد سازندگی. معاونت ترویج، ص 1.
24. گزارش توسعه انسانی.(1995)، ص2.
25. (Human Development Report, (2003
26. (Variability Cofficient of) ضریبی که از تقسیم میزان انحراف معیار بر میانگین ضرب در 100 حاصل می شود.
27. تولید ناخالص ملی (gross national product) عبارت است از جمع کل تولید داخلی و خارجی توسط افراد مقیم یک کشور که مرکب است از (GDP) یا تولید ناخالص داخلی (gross domestic‏ product‏‎) - اندازه گیری تمامی کالاها و خدمات نهایی تولید شده در داخل محدوده جغرافیایی یک کشور به وسیله افراد مقیم و یا غیرمقیم - به علاوه تمامی درآمدهای کسب شده توسط افراد مقیم کشور از سرمایه گذاری هایشان در کشورهای خارجی، منهای درآمدهای کسب شده در اقتصاد داخلی از افرادی که خارج از کشور هستند. (تودارو، 1370، صص 866-865).
28. MCI شاخصی است که من در سال 1995 طراحی و درسال 2000 در کنفرانس انجمن بین المللی تحقیق در ارتباط جمعی در سنگاپور معرفی نمودم. این شاخص عددی است میان یک تا صفر که میانگین آن در 167 کشور جهان درسال 2000 عدد 0/648 (کشورهای اسلامی 0/570 و کشورهای غیراسلامی 0/675) بود. نکته قابل توجه در این شاخص، ضریب همبستگی بالای آن با شاخص توسعه انسانی است. به طوری که ضریب همبستگی میان این دو در سال 1995 معادل 0/775 و سال 2000 برابر 0/992 بوده است).
29. شاخص ICTI نیز در ادامه شاخص MCI طراحی شده است.
30. برایان ترنر (1379)، ماکس وبر و اسلام، ترجمه سعید وصالی، تهران: نشر مرکز، صص 241-240.
31. ترنر، 1379، ص 250. به نقل از:
Albert Hourani(1962),Arabic Thought in the Liberal Age, London

منبع: گردآوری: معاونت فرهنگی و پژوهشی، (1388)، جهانی شدن و جهان اسلام، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاونت فرهنگی، چاپ اول 1388.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط