مقدمه
جهانی شدن (Globalization) فرآیندی است که جهان را وابسته تر و کوچک تر کرده است و جهان از طریق فشردگی زمان و مکان کوچک می شود و فاصله های مکانی و فضایی به دلیل تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات اهمیت خود را از دست می دهند.یکی از ابعاد مهم جهانی شدن، جهانی شدن فرهنگ (Globalization of Culture) است.(2) به طوری که تأثیر صنایع فرهنگی فراملی به همان اندازه اگر نه بیشتر از اشکال آشناتر قدرت جهانی سرمایه داری مؤثر و بانفوذ است. از این دیدگاه، جهانی شدن فرهنگی یک فرآیند یک سویه امپریالیسم فرهنگی است. اما اعمال و کردارهای فرهنگی که بیشتر مردم دوست دارند تا در سراسر جهان به آنها عمل شود،
اعمالی مانند فرآیند های دموکراتیک، مراقبت های بهداشتی، بهداشت تغذیه و رویکرد فرهنگی نسبت به تساهل و همدردی، می توانند منجر به همگونگی فرهنگی شوند.(3)
در سراسر جهان بسیاری از مردم با پیروی از اصل مشترک جهانی دموکراسی، خواهان آزادی هستند ولی تمایل ندارند که ضرورتاً مانند دیگران (غرب) باشند و در مقابل هر گونه حرکتی که تلاش دارد آنان را به زور شبیه دیگران سازد، مقاومت می کنند.(4)
در حالی که در پی گسترش فرآیند جهانی شدن، دستاوردهای علمی و عقل گرایی اثباتی مدرنیته، تمامی باورهای مذهبی را به چالش کشیده است، اما در عین حال این فرآیند به چند گونگی و ظهور دوباره ی هویت های مذهبی به ویژه هویت اسلامی در سطح وسیع و در گوشه و کنار جهان انجامیده است.
در پایان قرن بیستم و در آغازین سال های قرن بیست و یکم، مذهب همچنان کنترل خود را بر بخش های مهمی از تفکر و اندیشه بشری تقویت نموده و حتی این کنترل را گسترش داده است، به طوری که تجدید حیات اسلامی به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران یکی از بزرگ ترین پدیده های قرن و چالش جدی فراسوی گسترش فرهنگ یکپارچه ی لیبرالیستی در جهان به دنبال تسریع در فرآیند جهانی شدن نظام سرمایه داری، ارزیابی می گردد.(5)
در واقع، در نظام جهانی، فرهنگ های گوناگونی در تعامل یکدیگر واقع شده اند که دو نظریه ی عمده نوع این تعامل را توضیح می دهند:
الف- نظریه ی رئالیستی "برخورد تمدن ها."
ب- نظریه ی آرمان گرایانه ی همزیستی مسالمت آمیز که جهانی شدن را تلاش در جهت ظهور یک سیستم چند فرهنگی می داند.(6)
هدف: بررسی نتایج فرآیند جهانی شدن در حوزه فرهنگ و هویت به ویژه در مورد آنچه که به مقاومت و چالش های فرهنگی و مذهبی در مقابل فرآیند همگون سازی فرهنگی لیبرالیسم (The Liberal Cultural Assimilisation) و یا تکثرگرایی فرهنگی (Cultural Pluralism) در جهان انجامیده است و نیز بررسی ظهور دوباره فرهنگ و هویت اسلامی به عنوان مقاومت قدرتمند فرهنگی در مقابله غلبه فرهنگ غرب در جهان.
سؤال اصلی:
آیا تجدید حیات فرهنگی اسلامی به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، تکثرگرایی فرهنگی و در نتیجه تقویت فرآیند جهانی شدن را توضیح می دهد و یا بیش از هر چیز مقاومت در مقابل فرآیند همگون سازی فرهنگی لیبرالیسم در جهان سرمایه داری را آشکار می سازد؟جهت پاسخ گویی به سؤال فوق مطلب ذیل ارائه می گردد:
1- فرهنگ و فرآیند جهانی شدن
2- جهانی شدن و مقاومت های فرهنگی
3- فرهنگ و هویت اسلامی و جهانی شدن فرهنگ لیبرال
روش شناسی: بهره گیری از ره یافت اقتصاد سیاسی بین الملل و تمرکز بر نقش فرهنگ به عنوان یکی از عناصر قدرت در نظام جهانی به منظور بررسی زمینه های تضاد و یا همزیستی میان فرهنگ های گوناگون، به ویژه فرهنگ اسلامی و فرهنگ سرمایه داری.
استدلال:
اگرجهانی شدن را فرآیندی در راستای تقویت همزیستی فرهنگ ها و گسترش چند فرهنگی در جهان فرض بدانیم، فرهنگ اسلامی با بهره مندی از سابقه ی بسیار غنی و ارزشمند خود نه فقط به عنوان یکی از این فرهنگ ها به حیات خود ادامه می دهد بلکه می تواند در غنا بخشیدن به فرهنگ جهانی به کار گرفته شود. اما ا گرفرآیند جهانی شدن را تلاش در جهت تسریع در غلبه یافتن فرهنگ لیبرال دموکراسی غربی تعریف کنیم، قطعاً فرهنگ اسلامی دوباره از نو و در ساختاری جدید که در جریان رو به گسترش خیزش و انقلاب اسلامی ظاهر گردیده است، در چارچوب مقاومتی جدی در برابر این همگون سازی فرهنگی در جهان قابل تحلیل می باشد.
نتیجه:
فضای حاکم بر گفتمان فرهنگی غالب لیبرال دموکراسی در عصر جهانی شدن، زمینه ساز نوعی مقاومت فرهنگی در دیگر بخش های جهان و از جمله در دنیای اسلامی متأثر از انقلاب اسلامی است، مقاومتی که پاسخ اولیه و منطقی به تلاش این گونه گفتمان های غالب در نادیده گرفتن فرهنگ اسلامی و یا به چالش کشیدن آن در کره خاکی است؛ مقاومتی که در عین حال بر امکان نوعی همزیستی مسالمت آمیز و گفتگوی میان تمدن ها و فرهنگ های گوناگون بشری پافشاری می کند.1- جهانی شدن و فرهنگ
بخشی از فرهنگ هر جامعه غیر قابل تغییر و بخشی دیگر اثر پذیر و قابل تغییر است، به ویژه اگر در مقابل فرهنگی غنی تر، گسترده تر و یا غالب در شرایط زمانی و مکانی گوناگون قرار گیرد، اما تمایز پذیری هویت و فرهنگ به طور مستمر صورت می گیرد.ملاحظه ی پیچیدگی فرهنگی مستلزم تعریف ارزش ها و رفتارهایی است که در تعیین زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی انسان اهمیت دارد. فرهنگ ها عمدتاً و همواره الگوی مسلط ایده ها و رفتارها در میان جوامع را شکل می دهند. در این میان، قوی ترین نفوذ در فرهنگ نفوذ مذهبی است، زیرا مذهب منتشر کننده ی ارزش ها بر محوریت خدا و شکل دهی زندگی و رفتار انسان بر پایه ی این ارزش ها است، بدین ترتیب از سال های پایانی قرن بیستم، مذهب همچنان کنترل خود را بر تفکر بشری در بخش وسیعی از کره خاکی حفظ نموده است.
از سوی دیگر، جهانی شدن اقتصاد که در پی ادغام بازارهای تولید، تجارت و مصرف است و از گسترش تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطاتی (Information Technologies) بهره مند گردیده است، تنها در یک فضای همگون سیاسی و فرهنگی می تواند به دستاوردهای مورد نظر خود دست یابد. اما تلاش در
جهت همگون سازی فرهنگی که گسترش لیبرال دموکراسی و عالم گیر کردن فرهنگ عمومی لیبرال را در سرلوحه ی وظایف خود قرار داده است، با متراکم شدن و یا کوچک شدن فضای زمانی، (The Compression of Time and Space) فرهنگ های متفاوت را در تقابل نزدیک تر قرار داده است و الگوهای سنتی و فرهنگ و نظم اجتماعی موجود را به چالش کشیده است.
تحلیل های «پایان تاریخ» فوکویاما(7)، «برخورد تمدن ها»ی هانتینگتون (8) و «جهاد در مقابل جهان مک» باربر(9) از یک سو فرهنگ را شیوه ی فهم تمایزات و یا اشتراکات عصر جدید تلقی می کنند و از سوی دیگر تلاش می کنند تا فرهنگ لیبرال دموکراسی غربی را در تقابل با فرهنگ های ملی، منطقه ای معرفی کنند، با این ادعا که فرهنگ جهانی (یعنی فرهنگ لیبرال دموکراسی غربی) همراه با یک جهان چند فرهنگی ظاهر می گردد که در آن فرهنگ ها و اجتماعات متنوع بشری موجود در یک رابطه ی نزدیک با یکدیگر قرار دارند. نویسندگان فوق الذکر تلاش دارند تا جهانی شدن را فرآیندی از غربی سازی فرهنگ در جهان و در واقع نهضتی از فراسرمایه داری معرفی کنند که تلاش دارد فرهنگ غالب را در جهان گسترش دهد و این فرهنگ غالب به دنبال پیروزی جهانی لیبرالیسم در حال عملگیر شدن است.
در راستای برخورد تمدن ها و مأموریت محوله برای فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب در منهدم نمودن "دیگر فرهنگ ها" (Other Cultures)، مشروعیت جنگ های انجام گرفته از سوی ایالات متحده آمریکا به عنوان قدرت برتر و غالب لیبرال دموکراسی غربی نه از طریق اقناع دیگران (Consensus) بلکه از طریق به کارگیری زور و سرکوب و الزام است. برای مثال، ائتلاف میان آمریکا و انگلستان و دیگر کشورهای هم پیمان در جنگ علیه عراق و افغانستان مبنای مشروعیت خود را از همین طریق و در همین راستا به دست می آورد.(10) "ائتلاف برای جنگ" ادعا دارد که
در پی تحقق بخشیدن و بسط دموکراسی در جهان با ارائه ی روایت جدیدی از لیبرال دموکراسی و یا مسخ و مردود شمردن قرائت سنتی از لیبرالیسم است.
نظریه پردازان مفهوم جدید لیبرال دموکراسی عبارتند از:
1- فوکویاما که با ارائه ی نظریه ی "پایان تاریخ"، بستر اولیه ی این مفهوم سازی را مطرح کرده است. نظریه پردازی فوکویاما اساساً از یک ایده دینی در بسط مفهوم دموکراسی برخوردار است و در واقع دموکراسی را "دین غالب جامعه ی بشری" معرفی می کند که تلاش دارد فرهنگ های دیگر را در خود هضم کرده و بر همگان حاکم گردد.
2- هانتینگتون نیز در همین راستا با ارائه ی نظریه ی "برخورد تمدن ها" تلاش دارد ضمن اقرار به وجود فرهنگ ها، ایدئولوژی ها و تمدن های دیگر جهت تبیین تعارض و تضاد میان لیبرال دموکراسی با اسلام و کنفوسیانیسم تلاش کند. در حالی که فوکویاما با استناد به فروپاشی نظام دو قطبی و پایان جنگ سرد که در فروپاشی شوروی و فرو ریختن دیوار برلین متجلی گردیده است، تلاش دارد که صحنه ی فرهنگ جهانی را خالی از فرهنگ یا فرهنگ های رقیب معرفی کند، نویسنده دوم نه تنها به وجود فرهنگ ها، ایدئولوژی ها و تمدن های دیگر و البته رقیب اقرار می کند بلکه به برخورد و تضاد اجتناب ناپذیر میان آنها نیز وثوق کامل دارد.
در این میان برداشت های پست مدرنیستی نیز بر این نکته پافشاری دارند که یک فرهنگ جهانی پایدار می بایستی ناظر به چند فرهنگی و در واقع همزیستی فرهنگ ها در کنار یکدیگر باشد و به هیچ وجه فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب هر چند از عقل و دین شیء گونه شده که حاکمیت لیبرالیسم غرب را مد نظر دارد، نمی تواند اقدام به همگون سازی فرهنگی به معنای ارائه ی یک الگوی واحد و غالب از فرهنگ جهانی کند.
2- جهانی شدن و مقاومت های فرهنگی
از آنجا که جهانی شدن با تلاش در جهت بسط حوزه ی حضور و اقتدار فرهنگ لیبرال دموکراسی به نوعی فرهنگ های دیگر را به چالش کشیده است، واکنش هایی به ویژه از سوی فرهنگ های مذهبی و ملی سامان گرفته است و عمدتاً در غالبشکل گیری مقاومت هایی نسبت به غرب آشکار شده است.(11)
در خلال مقاومت های صورت گرفته از سوی فرهنگ های مذهبی و ملی، سرمایه داری لیبرال غرب به عنوان استثمارگر و از نظر اخلاقی ورشکسته مورد تخطئه واقع می شود. در جوامعی که این گونه مقاومت های فرهنگی صورت می گیرد، به ویژه آنجا که فرهنگ به طور جدی از مذهب و دین الهی اثر پذیرفته باشد، مسئولیت پذیری و پاسخ گویی فردی، اخلاق و عدالت، تأدیب و مجازات منحرفان و خطاکاران و تعریف بیگانه و خودی، نقش کلیدی ایفا کرده است.
مقاومت فرهنگی عمومی در مقابل همگون سازی فرهنگ لیبرال دموکراسی در کشورهای گوناگون در چارچوب های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مشاهده می شود. برای مثال، برخی از این مقاومت ها عمدتاً بر کنترل رفتارهای اجتماعی، تکیه بر باورهای مذهبی، تقویت ارزش های اجتماعی و ملی و نیز تأکید بر پیشینه ی تمدن آشکار می شود و در برخی دیگر کشورهای در حال توسعه با مورد اهمیت قرار دادن ارزش های بومی از سوی نخبه های اقتصادی و چرخش از ایده های اقتصادی سیاسی لیبرالیستی و با این استدلال که پلورالیسم و فردگرایی لیبرال دموکراسی غرب موفقیت های اقتصادی این گونه کشورها را نفی می کند، اشکال دیگری از مقاومت فرهنگی شکل گرفته است. حتی در ایالات متحده آمریکا ندای برخی مسیحیان (پروتستان) ارزش گرا علیه رفتارها و سیاست گذاری های دولت سکولار، فرهنگ موسیقی پاپ و سیاست های غیراخلاقی لیبرالیستی، گسترش یافته و در مواردی تلاش های فرهنگ لیبرال را با موانع جدی رو به رو کرده است.(12)
در چارچوب مقاومت در برابر همگون سازی فرهنگ لیبرال دموکراسی در جهان، بنیاد گرایی مذهبی نیز در حال گسترش است که برای مثال به عنوان عکس العمل جدی در برابر مدرنیته و عدم حساسیت دولت سرمایه داری و بازار آزاد جهانی در
جهت حفظ منافع گروه های آسیب پذیر اجتماعی آشکار می گردد. در این راستا احیاگران مذهبی از دهه ی 1980 به عنوان یک پدیده جهانی مطرح شده اند که نمونه ی بارز آن پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است.(13)
در واقع، پایان جنگ سرد منجر به ساماندهی مجدد و سریع زیر بنای سیاست های جهانی براساس تمرکز بر باورهای ایدئولوژیک و مدل های فرهنگی متفاوت در سطح کره خاکی گردید و در تحولاتی که درسطح سیاست های ملی، منطقه ای و جهانی صورت گرفته اند، فرهنگ، اندیشه و هویت اهمیت بیشتری یافته اند.
در دوران پس از جنگ سرد، فرهنگ سرمایه داری لیبرال به عنوان مدل سیاسی و اقتصادی مسلط در غرب در تلاش جهت ارائه ی یک مدل مسلط بین المللی است که براساس آن فرهنگ دست یابی به بازارهای جهانی از سوی دولت های لیبرال قدرتمند، نهادهای پولی، مالی و اقتصادی بین المللی و نیز از سوی مدارهای حاکمیت جهانی سرمایه باز تولید می گردد. به بیانی دیگر فرهنگ لیبرالیسم در جهان با تلاش در جهت حذف فرهنگ های رقیب به دنبال تصاحب بازارهای اقتصاد جهانی است و این در حالی است که در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، دولت در حال دست و پنجه نرم کردن با فرهنگ و مدل مصرفی غربی است که اجازه ی ظهور یک رقابت مفید را به این گونه کشورها نمی دهد.
بسیاری از نویسندگانی که "پایان تاریخ" فوکویاما یا "برخورد تمدن ها"ی هانتینگتون را سرلوحه ی غلبه ی فرهنگ لیبرال دموکراسی در جهان قرار داده اند، این غلبه را با ادعای تسریع در موج به راه افتاده از دموکراسی سازی در جهان دنبال می کنند و یا بر پیروی مردم جهان از مدل مصرف گرایی و به ویژه مصرف کالاهای عمدتاً آمریکایی مانند کوکاکولا، مک دونالد، نیک (Nike)، سونی، فیلم های هالیوودی و مواردی از این قبیل، تأکید می ورزند. از نگاه این نویسندگان، فرهنگ جهانی لیبرال، ترسیم کننده روحیه کار برای به دست آوردن پول و سپس افزایش سطح مصرف در زندگی است که این امر بازتاب های ویژه در رفتارهای اجتماعی، از جمله پذیرش سکولاریسم و پلورالیسم دارد. در واقع نویسندگان تلاش دارند این نکته را توضیح
دهند که چگونه پیروی از مدل های مسلط در نظام اقتصادی سیاسی جهانی لیبرال (The Liberal Global Political Economy System) دنباله روی از مدل های غالب فرهنگ غرب را در کشورهایی که حتی از ساختارهای فرهنگی متفاوت و بعضاً متضاد برخوردار هستند، در پی دارد. بدین ترتیب، این گونه نوشتارها تلاش در تبعیت از مدل های اقتصادی و مصرفی غرب در توسعه ی اقتصادی کشورها و در بازارهای مصرفی جهانی و از جمله کشورهای جهان سوم را به حساب تبعیت از فرهنگ لیبرالیسم در گستره ی خاکی گذارده اند.(14)
آنچه که می توان آن را به نوعی آن روی سکه ی ادعای غلبه ی فرهنگ لیبرال و نظام اقتصادی سیاسی غرب بر دیگر بخش های جهان تلقی کرد، این است که مدرنیسم به عنوان شاخص این فرهنگ به انحاء گوناگون، دیگر جوامع را به چالش کشیده است و نتیجه طبیعی این چالش واکنش های عمدتاً فرهنگی سازمان یافته در جهان است که به صورت مقاومت ظاهر گردیده است. ظهور مقاومت و بازگشت به ارزش های جمعی و مذهبی جوامع از طریق تجویزات اخلاقی در مورد عناصر گوناگون جامعه، مثلاً زنان، آموزش جوانان، حقیقت پاسخ گویی و مسئولیت پذیری شخصی، تکیه بر اخلاقیات در روابط اجتماعی و روابط میان زن و مرد، تأدیب و مجازات انحرافات و تعریف بیگانگان صورت پذیرفته است. بدین ترتیب، تا هر جا که ارزش های مذهبی و فرهنگ ملی متأثر از ارزش های جمعی حضور و غلبه دارد، نمی توان آنها را در سیاست گذاری های ملی، منطقه ای و حتی جهانی نایده گرفت.(15)
بدین ترتیب، در حالی که از نگاه فرهنگ غرب پایبندی به اصول اخلاقی و مرام های دینی نوعی مقاومت و چالش در برابر لیبرالیسم غربی محسوب می گردد، چگونه می توان انتظار داشت که در فرآیند جهانی شدن فرهنگ، نوعی همگرایی و همزیستی میان باورهای قطعی فرهنگ ملی و مذهبی کشورها و فرهنگ غربی صورت تحقق به خود گیرد؟ در حقیقت، مقاومت فرهنگی در مقابل روند رو به رشد تصاحب جهان توسط سرمایه داری و لیبرال دموکراسی، امری بسیار طبیعی و منطقی است.
تفسیر هانتینگتون از نظام اقتصاد سیاسی جهانی، راهکارهای پیش روی لیبرال دموکراسی غرب جهت غلبه بر جهان را این گونه توصیه می کند:
1- توسعه همکاری اجزای تمدن
2- محدودیت بخشیدن به گسترش قدرت نظامی و سیاسی کشورهای اسلامی با حمایت از گروه های فرهنگی و اندیشه ای مخالف در درون تمدن اسلامی
3- مشروعیت بخشیدن هرچه بیشتر به نهادهای اقتصادی، سیاسی و نظامی بین المللی غرب
4- تقویت قدرت سیاسی و اقتصادی جهت پاسداری از منافع غرب(16)
در واقع نگرش رئالیستی محض هانتینگتون پرده از اهداف کلان لیبرال دموکراسی در حاکمیت بخشیدن سرمایه داری بر جهان و غلبه بر فرهنگ هایی حکایت دارد که مقاومت آنها بقا و تداوم حیات جوامع را در مقابل سلطه سرمایه داری لیبرال تضمین می کنند، لذا مقاومت فرهنگی اولین و حیاتی ترین مقاومت در برابر امپریالیسم نوین محسوب می گردد.
هانتینگتون اعلام می دارد که غرب تلاش دارد رقبای تمدنی و فرهنگی خود را شکست دهد اما خود اعتقاد دارد که این شکست نه از طریق فرهنگی بلکه از راه غلبه اقتصادی و نظامی صورت می گیرد. زیرا تنها از لحاظ اقتصادی و نظامی هیچ قدرتی یارای رویارویی با غرب را ندارد و این قدرت اقتصادی و نظامی به غرب این اجازه را می دهد که تنها تصمیم گیرندگان سیاست های جهان باشند. بدین ترتیب در این شکست احتمالی جهان مخالف غرب، برای غرب نه یک غلبه ی فرهنگی بلکه یک تصاحب اقتصادی و نظامی امکان پذیر است. از بررسی نظریات هانتینگتون این گونه برداشت می گردد که راه حل جوامع غیر غربی یا پیوستن به غرب و پذیرش ارزش های فرهنگی لیبرال دموکراسی غرب است و یا تلاش جهت برقراری موازنه از طریق نیرومند سازی قدرت نظامی و اقتصادی و همکاری با دیگر جوامع غیر غربی. به بیانی دیگر، راه حل استراتژیک فرهنگ های غیر غربی مقاومت و تقویت فرهنگی در برابر غرب و حفظ ارزش های ملی و فرهنگی، یعنی نوسازی و نه غربی کردن است.
در واقع، به دلیل برتری اقتصادی و نظامی غرب در جهان، حتی نوسازی دنیای غیر غربی بدون مقاومت فرهنگی ناممکن است. در یک کلام تنها راه مقاومت جوامع دیگر در برابر غلبه و تصاحب سرمایه داری، مقاومت فرهنگی و تلاش در راه نوسازی است.
تلاش در جهت غلبه ی فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب بر جهان و جهان سوم و به طور خاص بر کشورهای اسلامی با تکامل نظام سرمایه داری به ویژه در قالب شرکت های چند ملیتی که جهان را به بازارهای تحت سلطه خود جهت تداوم تولید و انباشت سرمایه تبدیل کرده اند، سبب گردیده است تا مرزبندی و تقسیم بندی میان کشورها به صورت توسعه یافته و در حال توسعه (یا کمتر توسعه یافته) به ویژه از اواخر دهه 1970 به بعد شکل جدیدی به خود بگیرد. بحرانی شدن روابط میان ملت ها که در جبهه های جهان سرمایه داری غرب و جهان سوم خصوصاً پس از پایان دوران جنگ سرد و فروپاشی بلوک کمونیسم شکل جدیدی به خود گرفته است، با ظهور انقلاب اسلامی که تلاش دارد تعریف نوینی از فرهنگ، سیاست، اقتصاد و نظام اجتماعی بشربا بهره مندی از احکام و دستورات الهی و در نفی هر گونه سلطه و سلطه پذیری ارائه کند، وارد مرحله جدیدی شده است.(17)
3- فرهنگ و هویت اسلامی و جهانی شدن فرهنگ لیبرال
در اغلب گفتمان های پس از جنگ سرد که تعارضات فرهنگی به طور گسترده مطرح شده است، تعارض فرهنگی میان فرهنگ غرب و فرهنگ و هویت اسلامی به ساختار اصلی بحث تبدیل شده است. زیرا اسلام نوع خاصی از مقاومت را هم در سرزمین های اسلامی و هم در خارج از آن در برابر غلبه فرهنگ لیبرال مطرح می کند. مقاومت جوامع اسلامی در برابر غلبه ی فرهنگی تمدن غرب و دولت های سکولار به بالکان، غرب و شرق آفریقا، خاورمیانه، قفقاز و آسیای میانه، هند، اندونزی و فیلیپین نیز کشیده شده است و در این راستا تلاش در جهت توسعه، تصویب و به کارگیریقوانین اسلامی راهکار عملی مقاومت فرهنگی محسوب می گردد. در واقع تلقی اسلامی با تأکید بر سقوط ویژگی های مدرنیته و ارزش های لیبرال همچنین و البته به طور خاص در انقلاب اسلامی ایران 79- 1978 آشکار گردیده است.(18)
جهان اسلام نمونه بسیار عالی از تجربه ی فرهنگ های غیر غربی در عصر مدرن و نشانگر تجربه ی بسیار طولانی در مقابله با فرهنگ های وارداتی و استعماری می باشد. جوامع اسلامی از قرن هجدهم درگیر فرهنگ های غربی استعماری بوده اند و در واقع سقوط امپراطوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول زمینه ساز چالش جدی در این جوامع جهت مقاومت مردم مسلمان در برابر دولت های ملی گرا، سکولار و اقتدار گرا بود.
در این جوامع، نوگرایان بر این نکته پافشاری داشتند که هر گونه نوسازی مستلزم تقلید اشکال سکولاریسم و سازمان سیاسی غربی است. اما در عمل، ناسیونالیسم سکولار به عنوان فرهنگ و مدل نوسازی در خاورمیانه ناکام ماند و این در حالی بود که نوعی فرهنگ ملی متأثر از اسلام به ویژه در مقابله با استمرار حضور اسرائیل شکل گرفت.(19) مقابله با حضور اسرائیل در خاورمیانه که الگویی از مبارزه با فرهنگ لیبرال غربی را به نمایش گذارده است، برای غرب این نکته را آشکار کرده است که احیای فرهنگ اسلامی تبدیل به یک نیروی بسیار مهم، ریشه دار، سازمان دهی شده و چند بعدی در مقابله با فرهنگ لیبرال غرب است. پیروزی انقلاب اسلامی ایران و نیز جنبش های مختلف اسلامی در سراسر جهان، سبب نوعی حیات دوباره در علاقه و کنجکاوی نسبت به فرهنگ و تمدن اسلامی گردیده است و برخورد آن را با فرهنگ غرب که در پی غلبه بر جهان می باشد، تشدید نموده است.(20)
بدین ترتیب، احیاگران مسلمان در دهه ی 1970 در خاورمیانه رشد نمودند و حتی اندیشه های اسلامی و تمایلات فرهنگی آن در سراسر جهان اسلام انتشار یافت. جوامع اسلامی خود را مورد حمله ی غرب و به ویژه فرهنگ فردگرایی، سکولاریسم و مسخ ارزش های دینی احساس می کردند.
تفکر سیاسی مقاومت اسلامی در برابر فرهنگ غربی در اندیشه های سید قطب در مصر (متوفی به سال 1966)، ابوالاعلی مودودی در پاکستان (متوفی به سال 1979) و امام خمینی در ایران (متوفی به سال 1989) به روشنی ظاهر گردیده است که هر کدام به نوعی گفتمان اسلام مبارز را رهبری کرده اند و در گستره جهان اسلام مقاومت در برابر غلبه ی فرهنگ و حاکمیت سیاسی لیبرال غرب را ترویج نموده اند. آنان به کارگیری اسلام ناب و شریعت را مورد توجه قرار داده اند و با تأکید بر مفهوم شهادت و جهاد مقدس ایستادگی در برابر غرب را عینیت بخشیده اند، ایستادگی که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تداوم حیات آن در گذر از پایمردی ها در برابر توطئه های گوناگون نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، روحیه ی عملی و آموخته های عینی مقاومت در برابر استعمار غرب را به ارمغان آورده است. هسته ی اصلی تفکر مقاومت اسلامی در برابر غرب در چارچوب یک انقلاب فرهنگی مطرح گردید که در آن با پافشاری بر تناقضات جدی اندیشه سکولار و فردگرایی لیبرال غربی که انسان را ابزاری در دست حاکمیت سرمایه داری جهانی جهت تضمین تولید و انباشت سرمایه قرار می دهد، بر توان مندیهای جدی اسلام جهت ارائه ی مدلی همه بعدی برای اداره ی جامعه از طریق رعایت حقوق همگان و تضمین رشد و توسعه ی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تأکید می شود.
خلاصه اینکه، مدرنیزاسیون قرن بیستم از خود بیگانگی گسترده ای را در جوامع اسلامی ایجاد نمود و این امر زمینه ساز بسیار جدی در احیای دوباره ی اندیشه و تفکر اسلامی برای پر نمودن خلاء سیاسی و اجتماعی این گونه جوامع و تقویت مقاومت در برابر غلبه فرهنگ لیبرال غربی بود؛ فرهنگی که تنها دستاورد آن برای مردم جوامع اسلامی، مصرف گرایی، بی هویتی، وابستگی سیاسی و اقتصادی و مسخ فرهنگ ملی به قیمت پذیرش فرهنگ غربی به عنوان تنها راهکار دستیابی به نوسازی بود.
اما این واقعیت که کشورهای اسلامی از نظر حاکمیت سیاسی، ساختار و قدرت اقتصادی و جایگاه فعلی در توسعه ی اقتصاد جهانی با مشکلات جدی روبرو هستند و نیز از نظر توزیع ثروت و عدالت اجتماعی، با موانع و نابرابری های عمده دست و پنجه نرم می کنند، سبب شده است تا این کشورها توانایی های لازم جهت تزریق ایدئولوژی
اسلامی در حوزه سیاست داخلی و بین المللی را در اختیار نداشته باشند، زیرا این یک واقعیت انکار ناپذیر است که قدرت مسلط اقتصاد غرب در جهان مهم ترین پشتوانه ی گسترش و غلبه ی فرهنگ غرب را از مجرای ابزارهای سخت افزاری (مانند نهادها و سازمان های سیاسی و اقتصادی جهان) و ابزارهای نرم افزاری (مانند فرهنگ غرب و آرمان های دست نیافتنی برابری همه انسان ها در حاکمیت و اداره ی جامعه) ایجاد کرده است و جهان اسلام به دلیل ضعف هایی که در نظام اقتصاد توسعه یافته جهانی دارد، خود را با هجوم فرهنگ غرب رو به رو می بیند.(21)
در همین راستا، نوآوری های سیاسی و مدل های حاکمیتی که احیاگران اسلامی در پی پیروزی باور نکردنی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 به آن دست یافتند، توانست ایجاد دولت اسلامی را با تکیه بر شریعت و فرهنگ اسلامی که آمادگی پذیرش هرگونه نوآوری در اداره بهتر جوامع و حاکمیت واقعی مردم در چارچوب قوانین الهی را دارد، تحقق بخشد. انقلاب اسلامی ایران قدرت لازم برای الگوگیری احیاء تفکر اسلامی در اداره ی جامعه و در نتیجه ارائه ی مدل بدیل در برابر مدل سیاسی اجتماعی حاکمیت غرب در جوامع اسلامی را ممکن ساخت و این امر، مقاومت فرهنگ اسلامی در برابر روند جهانی سازی فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب را تقویت نموده است. هویت و فرهنگ انقلاب اسلامی، خودباوری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در انکار عقاید سلطه آمیز و فرهنگ لیبرال غرب و در عین حال بهره برداری از دستاوردهای ارزشمند بشر در رشد و توسعه ی ابعاد گوناگون حیات انسانی و به کارگیری تکنولوژی های پیشرفته ی صنعتی عینیت بخشیده است و آن را تبلیغ می کند؛ احیاگری اسلامی مدل جدیدی در زندگی جوامع اسلامی و دیگر جوامع تحت سلطه فرهنگ غرب را مطرح می سازد و این مدل زمینه ساز تداوم مقاومت در برابر هجوم فرهنگ لیبرال غرب است.(22)
در حقیقت تعامل و عکس العمل فرهنگ اسلامی در رابطه با فرهنگ غرب
گویای این نکته است که همزیستی فرهنگ ها در عصر جهانی شدن به خوبی می تواند تضمین کننده ی منافع همه جوامع با فرهنگ های گوناگون و در عین حال زمینه ساز بهره برداری از پیشرفت های اقتصادی، سیاسی و تکنولوژی هر یک از جوامع از سوی جوامع دیگر باشد. احیاگران اسلامی و پیروان فرهنگ انقلاب اسلامی نشان داده اند در عین حال که مقاومت در برابر فرهنگ غربی را جهت حفظ ارزش ها و ساختارهای منطقی و حقیقی جوامع اسلامی خود یک اصل مسلم می دانند، انعطاف پذیری و آمادگی برای تعامل و گفتگو با فرهنگ غیر ستیزه جویانه ی غرب جهت تقویت و گسترش همزیستی فرهنگی در عصر جهانی شدن را یک استراتژی تغییر ناپذیر تلقی می کنند و این امر به طور کاملاً آشکار در نظریه ی «گفتگوی تمدن ها» که از سوی رئیس جمهور ایران، محمد خاتمی مطرح گردیده است، نمایان است.
صلح و ثبات جامعه ی جهانی در گروه تعامل و همزیستی فرهنگ ها و ارزش های جوامع گوناگون بشری است و این همزیستی شرط اولیه ی پلورالیسم فرهنگی در عصر جهانی شدن را مورد توجه قرار می دهد، هر چند راه دستیابی به این گفتگو و همزیستی فرهنگ ها با موانع جدی و ساختار رو به رو است.(23)
نتیجه گیری:
اگر نظریه ی پایان تاریخ فوکویاما را که از پیروزی نهایی لیبرال دموکراسی به عنوان مرحله ی نهایی تاریخ یاد می کند، به عنوان نظریه ی غالب در فرآیند جهانی شدن بپذیریم، این بدین معنا است که چند فرهنگی و همزیستی فرهنگ های مختلف در عصر جهانی شدن فرهنگ، تحقق پیدا نمی کند. زیرا فوکویاما به مفهوم سازی غلبه ی یک فرهنگ خاص (و نه ضرورتاً یک فرهنگ فراگیر تکثرگرای جهانی) به نام فرهنگ لیبرال دموکراسی بر نظام جهانی پرداخته است، با این فرض که فرهنگ لیبرالیسم غربی در پایان جنگ سرد توانسته است بر رقیب غلبه اقتصادی، سیاسی و نظامی یابد. بنابراین فرهنگ قدرت غالب اقتصادی، سیاسی و نظامی لیبرالیسم در پایان جنگ سرد نمی تواند ضرورتاً حامل فرهنگ تکثر گرای جهانی باشد، زیرا فرهنگ، مجموعهرفتارها، افکار و آرمان های مردم و ملل گوناگون را در بر می گیرد، مللی که ضرورتاً ممکن است فرهنگ قدرت های سیاسی، اقتصادی و نظامی غالب در جهان را نپذیرند.
مقاومت فرهنگی و تأکید بر فرهنگ های متمایز و متفاوت، راهکار بقاء و ادامه ی حیات مللی است که تصمیم دارند علی رغم بهره برداری از دستاوردهای اقتصادی، سیاسی و تکنولوژیک غرب، در راستای انطباق این دستاوردها با ویژگی های ملی، محلی و نژادی خود اقدام کنند. در واقع این گونه انطباق دستاوردها با شرایط، ساختار و ویژگی های ملل گوناگون اصلی ترین راه موفقیت بهره برداری مثبت و کارآمد دستاوردهای مورد بحث است. بنابراین مقاومت فرهنگی، بخش غیرقابل انکار حیات بشری حتی در یک نظام جهانی تکثرگرا و رو به توسعه می باشد.
آیا می توان فرض کرد که یک فرهنگ و تمدن هر چقدر هم که قوی باشد بتواند بدون مقاومت و تکیه بر اراده ی ملی و باورهای اجتماعی مردم خود در جهت پیمودن مسیر توسعه ی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حق براساس الگوهای لیبرالیسم اقدام کند؟ قطعاً خیر، زیرا مرگ یک فرهنگ و تمدن اجازه تداوم حیات اراده ی ملی و باور اجتماعی مورد نظر را در این راستا نخواهد داد، بلکه در این صورت اندیشه های خارجی و اراده های بیگانه با تعریفی جدید از ویژگی فرهنگ و تمدن مغلوب آن را در جهت پذیرش اجباری شاخص ها و مؤلفه های فرهنگ و تمدن غالب، سوق خواهند داد.
بنابراین شرط مسلم بقاء و حیات فرهنگ ها و حتی همزیستی میان آنان در یک فرهنگ جهانی، مقاومت در مقابل فرهنگ و تمدن مهاجم می باشد. این مقاومت به هیچ وجه به معنای تنازع طلبی و گسترش زمینه های درگیری با فرهنگ های دیگر و به ویژه با فرهنگ به ظاهر غالب جهانی نیست، بلکه به معنای تلاش در جهت تبیین ویژگی های مثبت فرهنگ و تمدن خودی است و کوشش در این راستا که تنها با تداوم حیات و بقاء فرهنگ ملی می توان به بهره برداری از دستاوردهای مثبت و مقبول فرهنگ و تمدن جهانی امیدوار بود.
در یک کلام:
عدم مقاومت فرهنگ و تمدن اسلامی در مقابل جریان همگون سازی فرهنگی نه فقط امری پسندیده نیست بلکه این امر قطعاً به فنای آن وحتی عدم امکان بهره برداری ملل مسلمان از دستاوردهای مثبت علمی، اقتصادی، تکنولوژیکی و اجتماعی جهان امروز منجر خواهد شد. فرهنگ اسلامی تاریخچه ای بسیار طولانی تر و سابقه ای درخشان تر از بسیاری از فرهنگ ها و تمدن های به ظاهر برتر امروزی دارد و عدم ایستادگی آن در برابر تهاجم فرهنگ غرب حیات جوامع اسلامی را در دیگر حوزه ها نیز آسیب پذیر خواهد کرد.
تکثرگرایی و همزیستی فرهنگ ها در کنار یکدیگر و عدم تلاش در حذف یک فرهنگ به منظور غلبه بخشیدن به یک فرهنگ دیگر، زمانی امکان پذیر است که زمینه های فعلی تصادم فرهنگ ها از میان برود. آنچه که در این نوشتار می بایستی بر آن تأکید ویژه داشت، توضیح این نکته است که نه فقط عالم پندارها، توصیه ها و آرمان گرایی پست مدرنیسم که جهان را به تکثرگرایی و چندگونگی فرهنگی و تداوم همزیستی فرهنگی فرا می خواند، در فضای رفتار دولت های قدرتمند نظام اقتصاد سیاسی غرب عملاً از هر گونه اعتبار ساقط شده است، بلکه روابط نظام اقتصاد سیاسی لیبرال که در عصر جهانی شدن، ناظر بر حاکمیت جهانی سرمایه داری گردیده به نوعی زمینه های عملی، ضروری و اجتناب ناپذیر مقاومت فرهنگ های ملی را در سراسر کره ی خاکی به دنبال داشته است.
پی نوشت ها :
1. عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی.
2. بنگرید، اسعد اردلان، (پدیده جهانی شدن و حقوقی فرهنگی)، مجله سیاست خارجی، تابستان 1379، صص 481-496.
3. بنگرید: باری آکسفورد، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، ترجمه ی حمیرا مشیرزاده، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1378.
4. واتوز، ص 79.
5. Simon Murden, "Cultural Conflict In International Relation" in John Baylis & Steve Smith (eds). Globalization of Word Politics, New York, Oxford University Press,1997, p120
6. بینید، جان، ال، اسیوزیتو، ( اسلام و غرب، گفت و گوی تمدنها یا برخورد تمدن ها)، ترجمه ی شهرام ترابی، مجله سیاست خارجی، تابستان 1377.
7. fracis fukuyama. "The End of History and Triumph of liberalism" The National Interest 1992, p. 3-18
8. samuel Hunatington, "A clash of Civilizations"? Foreign Affairs,12(3), Summer 1993
9. Benjamin Barber, Jihad VS Mcworld, New York, Ballantine Books,1996
10. اصغر افتخاری، روزنامه ایران، ص 2، شنبه23 فروردین 1382.
11. farrokh Moshiri. "Iran Islaic Revolution against Westernization". In Jack A. Goldstone, ted Robert Curr, and Farrokh Moshiri, Revolution of the Late Twentieth Century, (eds), Boulder, Westviw Press, 1991, p. 116
12. Murden, Op. Cit.
13. Ibid.
14. Murden, Op, Cit
15. Ibid.
16. Huntington, Op.Cit.
17. Mustapha Kamal Pasha and Ahmad I. Samatar, "،The Resurgence of Islam", In James H. Mittelman (ed), Globalization: Critical Reflections, London, Lynne Renner Publishers,1996, p. 187-204
18. Murden, Op. Cit.
19. Edward Said, Orientalism: Western conceptions of the Orient, London Penguin,1995
20. حمید مولانا، ( نظریه گفت و گوی تمدنها)، مجله ی گفتمان، تابستان 1381، صص 197-205.
21. آرنولد توین پی، آینده نا معلوم تمدن، ترجمه فرهنگ جهان پور، ص 42-39.
22. بنگرید: Press, 1995 john Esposito:The Islamic Threat: Myth or Reality, Oxford University
23. بنگرید: میر احمد معصوم زاده، (تحلیلی بر موانع بنیادین درگفت و گوی تمدن ها)، مجله گفتمان، تابستان 1381، صص 196-173.