نویسنده: نعیم قاسم
مترجم: محمد مهدی شریعتمدار
مترجم: محمد مهدی شریعتمدار
پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (قدس سره) در 11 فوریه 1979 زلزله ای در منطقه پدید آورد و بر آرایش پیمان های موجود در آن و نیز میزان نفوذ استکبار و منافع آن از طریق این پیمان ها تأثیر فراوانی گذارد. ایران جایگاه خود را در زمان شاه به عنوان پایگاه نظامی آمریکا منبع نگرانی برای اتحاد شوروی و ژاندارم خلیج (فارس) و شمشیری مسلط بر اعراب و حامی رژیم صهیونیستی تغییر داد و با رهبری امام خمینی (قدس سره) به نظامی اسلامی مبدل شد که مخالف با سلطه آمریکا و حامی حق فلسطینیان و خواستار همکاری با همسایگان عرب و متمایز از شرق و غرب در ویژگی های فکری و سیاسی است.
از نخستین روزهای پیروزی، سفارت اسرائیل در ایران تعطیل و به جای آن سفارت فلسطین ایجاد شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام سفارت آمریکا را اشغال و برنامه ها و نقش جاسوسی آن را افشا و قدرت و توان آن را برای استثمار ایران نابود کردند. ایران درهای خود را به روی سازمان ها، احزاب، کشورها و نیروهای مختلف در جهان، برای همکاری در چارچوب سیاست دولت نوپای اسلامی گشود و کنفرانس های متعددی برای وحدت اسلامی، مسأله فلسطین، ائمه جمعه و جماعت و مانند آن، برای آشنایی و تبادل نظرها و همکاری برگزار کرد.
روحانیون و گروه های اسلامی در لبنان، این دولت اسلامی را مایه امید و پشتوانه ای برای خود یافتند. حزب الله نیز در هنگام تأسیس، تحقق آرمان ها و اهداف خود را از طریق حمایت و تأیید جمهوری اسلامی ایران ممکن یافت و اعزام نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از تجاوز اسرائیل، به منظور آموزش جوانان لبنانی علاقه مند به نبرد با اسرائیل، کمک های ارائه شده به لبنان برای حمایت از مقاومت این کشور و مشارکت در تأمین نیازهای اجتماعی موجود، نمونه هایی از این حمایت بود.
رابطه میان حزب الله و ایران، از هنگام تلاش حزب برای استفاده از این تجربه نوین در منطقه و یافتن حامی و یاوری در رویارویی با اشغالگران شکل گرفت. این رابطه با سرعت و اطمینان رشد کرد و ابعاد مثبت فراوان آن از لحظه نخست مشخص شد.
بخشی از مهم ترین دلایل فراوان این امر چنین است:
1- ایمان حزب الله و ایران، به نظریه ولایت فقیه و این که امام خمینی (قدس سره) ولی و رهبری است که در عصر کنونی ما تجلی بخش این نظریه است. چنین دیدگاهی، به اتفاق نظر در چارچوب رهبری شرعی واحد جهانی انجامیده است.
2- انتخاب نظام جمهوری اسلامی به عنوان شیوه حکومت در ایران که هماهنگ با اصول اسلامی مورد اعتقاد حزب الله است. چنین هماهنگی و اتفاق نظری، در عرصه نظری و خطوط کلی وجود دارد و طبیعی است که جزئیات اجرایی، تابع ویژگی های موجود در هر یک از دو کشور - ایران و لبنان است.
3- انسجام و هماهنگی سیاسی ناشی از دستاوردهای ایران در مخالفت با سلطه استکبار و تأکید بر استقلال و حمایت از جنبش های آزادی بخش، به ویژه در مقاومت علیه اشغالگری اسرائیل؛ و این همان دیدگاهی است که حزب الله در طرح اولویت مبارزه علیه اشغالگران اسرائیلی و الزامات آن از قبیل عدم پذیرش نقشه های استکباری بدان معتقد است.
ایران مظهر زنده ای از اجرای اسلام به شمار می آید و هر مسلمان متعهد به اسلام، به پیگیری و تأمل در این تجربه می پردازد. ایران چهره موجود و رایج از اسلام را که ناشی از خطاهای ناآگاهان و توطئه های دشمنان بود، تصحیح کرد و الگویی از انتخاب و گزینش مردمی را به منصه ظهور رساند؛ الگویی که شاه را از طریق خواست عمومی و اعلام مواضع و نه از راه کودتای نظامی یا حمایت خارجی، از قدرت بر افکند و به مردم، امکان انتخاب آزادانه نمایندگان خود را داد. برای مثال، تجربه انتخاب جناب آقای سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری هنوز از یادها نرفته است. ایران عملکرد خوبی در مفاهیمی همچون آزادی، حق اختلاف نظر، حقوق زنان و اداره نهادهای دولت از خود نشان داد.استقبال حزب الله از تجربه ایران چیزی بر آن تجربه نمی افزاید و استفاده از آن در ارتباط با الزاماتی است که دیدگاه و ویژگی های حزب الله در بردارنده آن است و این حقی مشروع است.
حزب الله نیز تجربه ای برجسته را در مقاومت عرضه کرده و مایه اعجاب و تحسین دولت و ملت ایران قرار گرفته است و این بخشی از آرزوهایی است که ملت های مستضعف، در رویارویی، با چالش های بزرگ و مستمر، نسبت به همدیگر دارند.
بدیهی است که در چنین روابطی، علاوه بر دیدگاه ها، اشتراک منافع هم، چه در روابط میان دو کشور یا یک کشور و یک حزب وجود دارد. و بدیهی است که هر یک از طرفین در پی تحقق اهداف خود در چارچوب این رابطه خواهد بود و چنانچه این روابط، بر اصل استقلال و پذیرش مسئولیت خود در عرصه عمل هر یک از دو طرف استوار باشد، تضادی به وجود نخواهد آمد. چه بسا در چنین حالت هایی این برداشت وجود دارد که نیروی ضعیف تر در دایره منافع قدرت برتر جذب می شود و این احساس را به دست می دهد که ضعیف در تسخیر قوی قرار می گیرد. چنین برداشتی زمانی درست است که مدیریت مستقیم در اختیار نیروی برتر و اجرا در دست طرف ضعیف تر باشد و در صورتی که طرفین، تحقق خواسته های خود را بر اساس استقلال نظر هر یک اراده کنند، درست نخواهد بود.
برای مثال، آزاد سازی جنوب لبنان و بقاع غربی که توسط حزب الله با حمایت مؤثر ایران انجام شد، در واقع تحقق هدف اعلام شده حزب بود که برای آن شهیدانی تقدیم کرد. ایران نیز دیدگاه خود را در رد اشغالگری و یاری مجاهدان جاممه عمل پوشاند. این رویداد دستاوردی برای حزب الله و لبنان و نیز ایران تلقی می شود، همچنان که دستاورد سوریه، انتفاضه فلسطین و همه کسانی است که به مقاومت و آزادی ایمان دارد و زیانی برای اسرائیل و مزدوران آن و آمریکاست، همچنان که خسارتی برای هر طرفی است که حامی و پشتیبان اسرائیل است.
نتایج این روابط بر وضعیت حزب الله، به بخش سیاست خارجی ایران مربوط می شود که در اصول کلی خود، دارای ثبات بوده است و با تغییر رؤسای جمهوری اسلامی در ایران - از آیت الله خامنه ای (حفظه الله) تا جناب آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای خاتمی - تغییر نکرده است. این مسأله با خطوط ترسیم شده از سوی ولی فقیه یعنی امام خمینی (قدس سره) که در زمان آیت الله خامنه ای (حفظه الله) نیز تداوم یافت، ارتباط دارد. برای مثال، تأیید حقوق دو ملت لبنان و فلسطین و حمایت از مقاومت علیه اشغالگران، از اصول تغییر ناپذیر سیاست ایران و حتی مورد اتفاق همه مردم ایران و فعالان آن در میان روحانیون و در بخش های فرهنگی و اجتماعی و نیروهای سیاسی گوناگون است.
از این رو همه محاسبات مربوط به اثر پذیری رابطه ایران و حزب الله از اختلافات دو جناح اصلی درون جامعه ایرانی ناکام ماند، زیرا اختلاف محافظه کاران و اصلاح طلبان به مسائل مدیریت کشور و بازسازی آن و سیاست های اقتصادی اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و مانند آن ارتباط دارد و شامل نوع نگرش به «مقاومت» که طرفین بر تأیید آن اتفاق نظر دارند، نمی شود.
حزب الله نیز ارتباطی با آنچه درون جامعه ایران می گذرد، ندارد، زیرا این مسائل، از خصوصیت هایی است که به باورها و انتخاب ایرانیان و نمایندگان آنان ارتباط دارد و حزب الله را نمی توان در صف یکی از دو جناح اصلی در ایران قرار داد، بلکه این حزب دارای روابط خوب با هر دو جناح و سران آن است. حوزه عمل و توجیهات حزب الله نیز مستلزم آن است که در فراهم آوردن شرایط و امکانات لازم برای فعالیت حزب تلاش شود، نه آن که به بخشی از وضعیت خاص دیگران مبدل شود یا خود را وارد چنین مسائلی کند. روابط طرفین به هیچ وجه، به معنای همسانی تجربه طرفین یا در هم آمیختگی جزئیات فعالیت آنها نیست، بلکه همکاری و تعاونی حقیقی در زمینه باورهای مشترک و نیازهایی است که چنین روابطی اقتصادی آن را دارد؛ رابطه ای صریح، روشن و اعلام شده که عملاً فواید بسیاری در تأمین مصالح لبنان داشته است.
بنابراین حملات متمرکز رسانه های غرب و آمریکا که با راهنمایی دوایر استکباری و اسرائیل، علیه رابطه میان ایران و حزب الله صورت می گیرد، باید بخشی از سیاست های استعمار برای ایجاد تفرقه میان نیروهای مختلف تلقی شود تا خود یکه تاز میدان شود و امکان سلطه بر جهان برای آن فراهم شود. این در حالی است که هر کشور یا طرفی در جهان معاصر، می کوشد تا با ایجاد روابط با کشورها و طرف های دیگر، خود را به منظور نجات منافع و سیاست های خویش تقویت کند.
ما در لبنان نیز شاهد این حالت بوده ایم و هر حزبی در مناطق لبنان کوشیده است تا پل های ارتباطی با کشورها و نیروهای مختلف در جهان که هماهنگ با دیدگاه ها و منافع خود می یابد ایجاد کند. ما شاهد ارتباط با آمریکا، فرانسه یا اسرائیل و با مصر، لیبی یا سعودی و با اتحاد شوروی سابق بوده ایم و هر گروهی توجیهات ویژه خود را در ایجاد این روابط در سطوح مختلف - از حدّ مزدوری و سرسپردگی تا اکتفا به جلب حمایت طرف مقابل - داشته است. حتی می توان گفت که چنین حالتی در روابط میان کشورها نیز وجود دارد و این روابط بر پایه همان اصول استوار است و در بعضی موارد، جلوه هایی از تبعیت و وابستگی یا همکاری و تعاون می یابد. و این بستگی به اختلاف موقعیت کشورها و باورها، توانایی ها و رژیم های حاکم بر آن دارد.
از آنجا که رویکرد جهانی به سوی جهانی سازی سلطه آمریکا و انحصارگری آن و ایجاد جهان تک قطبی پیش می رود و ما شاهد حالت تسلیم در سطح کشورهای جهان هستیم، لذا کشورها یا جنبش هایی که دارای آرمان هایی مخالف سیاست های آمریکا هستند، همواره در موضع اتهام، اعمال فشار و تخریب وجهه واقعی خود واقع می شوند و این بخشی از نقشه ناکام گذاشتن امکان و توان کشورها در تحقق وحدت، همکاری و تقویت خود با استفاده از امکانات مشترک نیروهای مستضعف جهان است.
بنابراین آنچه گفته شد، اهمیت و ضرورت رابطه میان حزب الله با ایران و سوریه و نیز رابطه لبنان و مقاومت فلسطین با سوریه و روابط سوریه و ایران روشن می شود و اهمیت روابط میان کشورهای عربی و میان آنها با ایران و هر نیروی مدافع حقوق آنان در سطح منطقه قابل درک خواهد بود، زیرا چنین روابطی پشتوانه واقعی همه طرف های این همکاری خواهد بود. در این صورت، حمله خصمانه و متمرکزی که بر پایه اصل ناتوان نگه داشتن جوامع صورت می گیرد، چنانچه کشورها و ملت های ما در جهت تحکیم روابط و افزایش همکاری گام بردارند، آسیبی نخواهد رساند.
کشورهای خلیج [فارس] نیز اهمیت روابط با ایران و علاقه مندی صادقانه این کشور را در همکاری با آنها، به منظور بهره برداری از نعمت های خدادادی در منطقه و جلوگیری از سلطه اجانب بر آن دریافته اند و درک کرده اند که جنگ عراق و ایران که سقوط دولت نو پای ایران را در طول هشت سال هدف خود قرار داد و با هزینه های سنگین و زیان ها و خسارت های خود ثروت منطقه را بر باد داد، به سود هیچ کس در منطقه نبود، بلکه خدمت بزرگی به آمریکا و اسرائیل به شمار می آید. تنها سوریه است که از لحظه نخست با درک اهمیت این روابط، در استحکام و گسترش آن کوشید و دیگران بعداً توانستند عمق نظر سوریه را در این زمینه دریابند.
منبع: قاسم، نعیم؛ (1383)، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آینده آن؛ ترجمه محمد مهدی شریعتمدار؛ تهران: اطلاعات، چاپ سوم
از نخستین روزهای پیروزی، سفارت اسرائیل در ایران تعطیل و به جای آن سفارت فلسطین ایجاد شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام سفارت آمریکا را اشغال و برنامه ها و نقش جاسوسی آن را افشا و قدرت و توان آن را برای استثمار ایران نابود کردند. ایران درهای خود را به روی سازمان ها، احزاب، کشورها و نیروهای مختلف در جهان، برای همکاری در چارچوب سیاست دولت نوپای اسلامی گشود و کنفرانس های متعددی برای وحدت اسلامی، مسأله فلسطین، ائمه جمعه و جماعت و مانند آن، برای آشنایی و تبادل نظرها و همکاری برگزار کرد.
روحانیون و گروه های اسلامی در لبنان، این دولت اسلامی را مایه امید و پشتوانه ای برای خود یافتند. حزب الله نیز در هنگام تأسیس، تحقق آرمان ها و اهداف خود را از طریق حمایت و تأیید جمهوری اسلامی ایران ممکن یافت و اعزام نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از تجاوز اسرائیل، به منظور آموزش جوانان لبنانی علاقه مند به نبرد با اسرائیل، کمک های ارائه شده به لبنان برای حمایت از مقاومت این کشور و مشارکت در تأمین نیازهای اجتماعی موجود، نمونه هایی از این حمایت بود.
رابطه میان حزب الله و ایران، از هنگام تلاش حزب برای استفاده از این تجربه نوین در منطقه و یافتن حامی و یاوری در رویارویی با اشغالگران شکل گرفت. این رابطه با سرعت و اطمینان رشد کرد و ابعاد مثبت فراوان آن از لحظه نخست مشخص شد.
بخشی از مهم ترین دلایل فراوان این امر چنین است:
1- ایمان حزب الله و ایران، به نظریه ولایت فقیه و این که امام خمینی (قدس سره) ولی و رهبری است که در عصر کنونی ما تجلی بخش این نظریه است. چنین دیدگاهی، به اتفاق نظر در چارچوب رهبری شرعی واحد جهانی انجامیده است.
2- انتخاب نظام جمهوری اسلامی به عنوان شیوه حکومت در ایران که هماهنگ با اصول اسلامی مورد اعتقاد حزب الله است. چنین هماهنگی و اتفاق نظری، در عرصه نظری و خطوط کلی وجود دارد و طبیعی است که جزئیات اجرایی، تابع ویژگی های موجود در هر یک از دو کشور - ایران و لبنان است.
3- انسجام و هماهنگی سیاسی ناشی از دستاوردهای ایران در مخالفت با سلطه استکبار و تأکید بر استقلال و حمایت از جنبش های آزادی بخش، به ویژه در مقاومت علیه اشغالگری اسرائیل؛ و این همان دیدگاهی است که حزب الله در طرح اولویت مبارزه علیه اشغالگران اسرائیلی و الزامات آن از قبیل عدم پذیرش نقشه های استکباری بدان معتقد است.
ایران مظهر زنده ای از اجرای اسلام به شمار می آید و هر مسلمان متعهد به اسلام، به پیگیری و تأمل در این تجربه می پردازد. ایران چهره موجود و رایج از اسلام را که ناشی از خطاهای ناآگاهان و توطئه های دشمنان بود، تصحیح کرد و الگویی از انتخاب و گزینش مردمی را به منصه ظهور رساند؛ الگویی که شاه را از طریق خواست عمومی و اعلام مواضع و نه از راه کودتای نظامی یا حمایت خارجی، از قدرت بر افکند و به مردم، امکان انتخاب آزادانه نمایندگان خود را داد. برای مثال، تجربه انتخاب جناب آقای سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری هنوز از یادها نرفته است. ایران عملکرد خوبی در مفاهیمی همچون آزادی، حق اختلاف نظر، حقوق زنان و اداره نهادهای دولت از خود نشان داد.استقبال حزب الله از تجربه ایران چیزی بر آن تجربه نمی افزاید و استفاده از آن در ارتباط با الزاماتی است که دیدگاه و ویژگی های حزب الله در بردارنده آن است و این حقی مشروع است.
حزب الله نیز تجربه ای برجسته را در مقاومت عرضه کرده و مایه اعجاب و تحسین دولت و ملت ایران قرار گرفته است و این بخشی از آرزوهایی است که ملت های مستضعف، در رویارویی، با چالش های بزرگ و مستمر، نسبت به همدیگر دارند.
بدیهی است که در چنین روابطی، علاوه بر دیدگاه ها، اشتراک منافع هم، چه در روابط میان دو کشور یا یک کشور و یک حزب وجود دارد. و بدیهی است که هر یک از طرفین در پی تحقق اهداف خود در چارچوب این رابطه خواهد بود و چنانچه این روابط، بر اصل استقلال و پذیرش مسئولیت خود در عرصه عمل هر یک از دو طرف استوار باشد، تضادی به وجود نخواهد آمد. چه بسا در چنین حالت هایی این برداشت وجود دارد که نیروی ضعیف تر در دایره منافع قدرت برتر جذب می شود و این احساس را به دست می دهد که ضعیف در تسخیر قوی قرار می گیرد. چنین برداشتی زمانی درست است که مدیریت مستقیم در اختیار نیروی برتر و اجرا در دست طرف ضعیف تر باشد و در صورتی که طرفین، تحقق خواسته های خود را بر اساس استقلال نظر هر یک اراده کنند، درست نخواهد بود.
برای مثال، آزاد سازی جنوب لبنان و بقاع غربی که توسط حزب الله با حمایت مؤثر ایران انجام شد، در واقع تحقق هدف اعلام شده حزب بود که برای آن شهیدانی تقدیم کرد. ایران نیز دیدگاه خود را در رد اشغالگری و یاری مجاهدان جاممه عمل پوشاند. این رویداد دستاوردی برای حزب الله و لبنان و نیز ایران تلقی می شود، همچنان که دستاورد سوریه، انتفاضه فلسطین و همه کسانی است که به مقاومت و آزادی ایمان دارد و زیانی برای اسرائیل و مزدوران آن و آمریکاست، همچنان که خسارتی برای هر طرفی است که حامی و پشتیبان اسرائیل است.
نتایج این روابط بر وضعیت حزب الله، به بخش سیاست خارجی ایران مربوط می شود که در اصول کلی خود، دارای ثبات بوده است و با تغییر رؤسای جمهوری اسلامی در ایران - از آیت الله خامنه ای (حفظه الله) تا جناب آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای خاتمی - تغییر نکرده است. این مسأله با خطوط ترسیم شده از سوی ولی فقیه یعنی امام خمینی (قدس سره) که در زمان آیت الله خامنه ای (حفظه الله) نیز تداوم یافت، ارتباط دارد. برای مثال، تأیید حقوق دو ملت لبنان و فلسطین و حمایت از مقاومت علیه اشغالگران، از اصول تغییر ناپذیر سیاست ایران و حتی مورد اتفاق همه مردم ایران و فعالان آن در میان روحانیون و در بخش های فرهنگی و اجتماعی و نیروهای سیاسی گوناگون است.
از این رو همه محاسبات مربوط به اثر پذیری رابطه ایران و حزب الله از اختلافات دو جناح اصلی درون جامعه ایرانی ناکام ماند، زیرا اختلاف محافظه کاران و اصلاح طلبان به مسائل مدیریت کشور و بازسازی آن و سیاست های اقتصادی اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و مانند آن ارتباط دارد و شامل نوع نگرش به «مقاومت» که طرفین بر تأیید آن اتفاق نظر دارند، نمی شود.
حزب الله نیز ارتباطی با آنچه درون جامعه ایران می گذرد، ندارد، زیرا این مسائل، از خصوصیت هایی است که به باورها و انتخاب ایرانیان و نمایندگان آنان ارتباط دارد و حزب الله را نمی توان در صف یکی از دو جناح اصلی در ایران قرار داد، بلکه این حزب دارای روابط خوب با هر دو جناح و سران آن است. حوزه عمل و توجیهات حزب الله نیز مستلزم آن است که در فراهم آوردن شرایط و امکانات لازم برای فعالیت حزب تلاش شود، نه آن که به بخشی از وضعیت خاص دیگران مبدل شود یا خود را وارد چنین مسائلی کند. روابط طرفین به هیچ وجه، به معنای همسانی تجربه طرفین یا در هم آمیختگی جزئیات فعالیت آنها نیست، بلکه همکاری و تعاونی حقیقی در زمینه باورهای مشترک و نیازهایی است که چنین روابطی اقتصادی آن را دارد؛ رابطه ای صریح، روشن و اعلام شده که عملاً فواید بسیاری در تأمین مصالح لبنان داشته است.
بنابراین حملات متمرکز رسانه های غرب و آمریکا که با راهنمایی دوایر استکباری و اسرائیل، علیه رابطه میان ایران و حزب الله صورت می گیرد، باید بخشی از سیاست های استعمار برای ایجاد تفرقه میان نیروهای مختلف تلقی شود تا خود یکه تاز میدان شود و امکان سلطه بر جهان برای آن فراهم شود. این در حالی است که هر کشور یا طرفی در جهان معاصر، می کوشد تا با ایجاد روابط با کشورها و طرف های دیگر، خود را به منظور نجات منافع و سیاست های خویش تقویت کند.
ما در لبنان نیز شاهد این حالت بوده ایم و هر حزبی در مناطق لبنان کوشیده است تا پل های ارتباطی با کشورها و نیروهای مختلف در جهان که هماهنگ با دیدگاه ها و منافع خود می یابد ایجاد کند. ما شاهد ارتباط با آمریکا، فرانسه یا اسرائیل و با مصر، لیبی یا سعودی و با اتحاد شوروی سابق بوده ایم و هر گروهی توجیهات ویژه خود را در ایجاد این روابط در سطوح مختلف - از حدّ مزدوری و سرسپردگی تا اکتفا به جلب حمایت طرف مقابل - داشته است. حتی می توان گفت که چنین حالتی در روابط میان کشورها نیز وجود دارد و این روابط بر پایه همان اصول استوار است و در بعضی موارد، جلوه هایی از تبعیت و وابستگی یا همکاری و تعاون می یابد. و این بستگی به اختلاف موقعیت کشورها و باورها، توانایی ها و رژیم های حاکم بر آن دارد.
از آنجا که رویکرد جهانی به سوی جهانی سازی سلطه آمریکا و انحصارگری آن و ایجاد جهان تک قطبی پیش می رود و ما شاهد حالت تسلیم در سطح کشورهای جهان هستیم، لذا کشورها یا جنبش هایی که دارای آرمان هایی مخالف سیاست های آمریکا هستند، همواره در موضع اتهام، اعمال فشار و تخریب وجهه واقعی خود واقع می شوند و این بخشی از نقشه ناکام گذاشتن امکان و توان کشورها در تحقق وحدت، همکاری و تقویت خود با استفاده از امکانات مشترک نیروهای مستضعف جهان است.
بنابراین آنچه گفته شد، اهمیت و ضرورت رابطه میان حزب الله با ایران و سوریه و نیز رابطه لبنان و مقاومت فلسطین با سوریه و روابط سوریه و ایران روشن می شود و اهمیت روابط میان کشورهای عربی و میان آنها با ایران و هر نیروی مدافع حقوق آنان در سطح منطقه قابل درک خواهد بود، زیرا چنین روابطی پشتوانه واقعی همه طرف های این همکاری خواهد بود. در این صورت، حمله خصمانه و متمرکزی که بر پایه اصل ناتوان نگه داشتن جوامع صورت می گیرد، چنانچه کشورها و ملت های ما در جهت تحکیم روابط و افزایش همکاری گام بردارند، آسیبی نخواهد رساند.
کشورهای خلیج [فارس] نیز اهمیت روابط با ایران و علاقه مندی صادقانه این کشور را در همکاری با آنها، به منظور بهره برداری از نعمت های خدادادی در منطقه و جلوگیری از سلطه اجانب بر آن دریافته اند و درک کرده اند که جنگ عراق و ایران که سقوط دولت نو پای ایران را در طول هشت سال هدف خود قرار داد و با هزینه های سنگین و زیان ها و خسارت های خود ثروت منطقه را بر باد داد، به سود هیچ کس در منطقه نبود، بلکه خدمت بزرگی به آمریکا و اسرائیل به شمار می آید. تنها سوریه است که از لحظه نخست با درک اهمیت این روابط، در استحکام و گسترش آن کوشید و دیگران بعداً توانستند عمق نظر سوریه را در این زمینه دریابند.
منبع: قاسم، نعیم؛ (1383)، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آینده آن؛ ترجمه محمد مهدی شریعتمدار؛ تهران: اطلاعات، چاپ سوم