چالش ایران و انگلستان بر سر حاکمیت بر بحرین

بحرین سرزمین مرواریدهای درخشان و چشمه های آب شیرین در طول ساحل غربی خلیج فارس واقع است. این سرزمین از پانصد سال قبل از میلاد مسیح جزئی از خاک اصلی ایران و پایگاه کشتی های پادشاهان ایران بوده است. این
چهارشنبه، 4 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چالش ایران و انگلستان بر سر حاکمیت بر بحرین
 چالش ایران و انگلستان بر سر حاکمیت بر بحرین

نویسنده: سمانه بایرامی




 

اشاره

بحرین سرزمین مرواریدهای درخشان و چشمه های آب شیرین در طول ساحل غربی خلیج فارس واقع است. این سرزمین از پانصد سال قبل از میلاد مسیح جزئی از خاک اصلی ایران و پایگاه کشتی های پادشاهان ایران بوده است. این سرزمین، تاریخی کهن و پرفراز و نشیب داشته است. بحرین از سرزمین های ثروتمند خلیج فارس محسوب می شود؛ همین رونق و ثروت موجب شده که بسیاری از کشورها چشم طمع به این سرزمین داشته باشند و به تبع این ویژگی حاکمیت ایران نیز بر جزایر بحرن همواره با بحث های فراوانی همراه بوده است. در هنگام قدرت، ایران توانسته حاکمیت خود را بر سراسر قلمرو طبیعی و تاریخی خود از جمله بحرین تسری دهد و در زمان ضعف حکومت، در نقاط دوردست قدرت و نفوذ و نفاذ امر دولت مرکزی کاهش یافته و گاه با توطئه خارجی مناطقی از ایران جدا شده است. شاید بتوان قرن نوزدهم را قرن گریز از مرکز نقاط دوردست ایران نامید. از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی به بعد مسئله حاکمیت بر جزایر بحرین به سبب اهمیت خاص این سرزمین استراتژیک همواره مورد اختلاف ایران و انگلستان بوده است. در این پژوهش قصد داریم به بررسی اختلافات ایران و انگلستان بر سر حاکمیت بر جزیره بحرین بپردازیم و اوضاع ایرانیان بحرین را در این سال ها بررسی کنیم.
در سال 1783 «شیخ احمدبن خلیفه» از قبیله «بنی عتبه» و از خاندان «خلیفه» که منطقه نجد در مرکز عربستان به کویت مهاجرت کرده بود، بر سرزمین بحرین تسلط یافت و از آن زمان تاکنون حکومت بحرین در دست خاندان اوست .(1) البته تسلط خاندان آل خلیفه هرگز به معنای جدایی بحرین از ایران نبود. براساس اسناد موجود، در سال 1769 میلادی و سالهای بعد از آن شیوخ بحرین رسماً مراتب وفاداری و اطاعت مطلق خود را به دولت ایران اعلام می کردند. در سال 1817 میلادی شیخ بحرین در نامه ای به فتحعلی شاه یادآور شد «از آنجا که اهالی بحرین هم نژاد ملت ایران هستند، پادشاه ایران را سلطان خود می دانند.» سکه بحرین نیز در تمام مدت به نام فتحعلی شاه ضرب می شد و مالیات آن به خزانه فارس می رسید. از طرف دولت ایران نیز به طریقی که مرسوم زمان بود، اعمال حاکمیت می شد؛ یعنی از سوی پادشاه ایران، فرمانی برای حاکم بحرین صادر می شد؛ و او به نیابت از شاه فرمان می راند و مالیات می گرفت. وقتی امام مسقط در سال 1816 از دولت ایران استدعا کرد بحرین را در مقابل سالیانه مبلغ ده هزار تومان به او اجاره دهند، درخواست وی پذیرفته نشد و دولت ایران همچنان از حکومت آل خلیفه در بحرین حمایت می کرد. (2)
اختلافات بر سر حاکمیت بر بحرین از زمانی آغاز شد که ناوگان جنگی انگلستان به بهانه مبارزه با دزدان دریایی و جلوگیری از برده فروشی وارد خلیج فارس گردید. از این زمان به بعد مسئله حاکمیت بر جزایر بحرین به سبب اهمیت استراتژیک آن مطمح نظر انگلستان بود. (3)
در سال 1819 کاپیتان بروس، فرمانده ناوگان انگلیس در خلیج فارس، قراردادی با حسنعلی میرزا والی فارس امضا کرد؛ ‌که براساس آن تا هنگامی که دولت ایران امکانات تأمین امنیت و حفاظت از خلیج فارس را ندارد، این مسئولیت برعهده انگلستان خواهد بود. (4) در دسامبر 1819، دولت انگلستان برای جلوگیری از کاردزدی دریایی که در سواحل جنوبی خلیج فارس مستقر بودند، آغاز به سرکوب آنان کرد. پس از آن شیوخ سواحل خلیج فارس را ذیل قراردادی موسوم به قرارداد«صلح عمومی» یا «قرارداد اساسی» درآورد (ژانویه 1820). شیوخ شارجه، رأس الخیمه فجیره، ابوظبی و دبی از همین جا با یکدیگر مصالحه کردند و به انگلیس نیز مربوط شدند. ساحل جنوبی خلیج فارس، که زمانی به سبب اقدامات این شیوخ، به ساحل دزدان دریایی مشهور بود،‌ از این به بعد در ادبیات سیاسی و تاریخی به «ساحل متصالح» یا «عمان متصالح» مشهور شد. دولت انگلستان برای زمینه سازی برای تسلط بر بحرین، شیخ بحرین را نز در این قرارداد شرکت دادند. البته شرکت دادن شیخ بحرین در این قرارداد دقیقاً مخالف فصل سوم عهدنامه سال 1814 بین ایران و انگلستان بود. قرارداد صلح عمومی در واقع نوعی قرارداد تحت الحمایگی بود که انگلیسی ها با شیخ سلمان بن احمد امضا کردند.(5) البته در همان زمان نیز حقوق ایران بر بحرین توسط مقامات رسمی دولت انگلیس به رسمیت شناخته شده است که ذکر مثالی در اینجا خالی از لطف نیست. در سال 1822 میلادی موافقتنامه ای میان سر ویلیام بروس، نماینده مقیم دولت انگلیس در بوشهر، و حسنعلی میرزا والی فارس منعقد شد که در ماده دوم آن صریحاً بحرین جز لایتجزای ایران شناخته شده است. در گزارش های دیگر مأموران انگلستان بر این مطلب تأکید شده است. برای مثال فرماندار انگلیسی بمبئی در ژانویه 1820 میلادی به فرمانده کشتی های انگلیس در خلیج فارس دستور می دهد «هر آینه که اهالی بحرین در امر دزدی دریایی شرکت داشتند، هر ترتیبی که دربار این جزیره داده شود موافقت دولت ایران نسبت به آن ضروری می باشد.» (6)
بعد از اینکه انگلیسی ها توانستند به تدریج جای پای خود را در بحرین محکم کنند، در سال 1861 میلادی و بدون توجه به اعتراضات مکرر ایران، شیخ بحرین را وادار به امضای قراردادی نمودند که ضمن اعلام استقلال بحرین، این جزیره را مانند سایر شیخ نشین های خلیج تحت الحمایه انگلیس قرار داد. (7) به موجب این پیمان دولت بریتانیا در مقابل تعرضات خارجی (از جانب ایران و عثمانی) از بحرین حمایت می کرد و در عوض نسبت به دولتهای دیگر اختیاردار مطلق آنجا گردید. (8) دولت انگلستان، همچنین یک پایگاه دریایی در بحرین احداث نمود.
قابل ذکر است محمد بن خلیفه»، حاکم وقت بحرین، با وجود اینکه در سال 1861 پیمانی با کمپانی هند شرقی انگلیس درباره منع اقدامات جنگی دزدی دریایی و تجارت برده در خلیج فارس امضا کرده بود، زیر بار نفوذ انگلیس نمی رفت. وی در سال 1860 در نامه ای به ناصرالدین شاه قاجار،‌ خود و برادرش و همه آل خلیفه و نیز تمام اهالی بحرین را تابع ایران معرفی کرد. بعدها که فشار سرهنگ لوئیس پلی، نماینده مقیم انگلیس در خلیج فارس، بر آل خلیفه فزونی یافت، شیخ محمد از ایران تقاضای کمک نظامی کرد ولی دولت ایران به قدری ضعیف بود که توانایی حمایت از بحرین را در مقابل انگلیسی ها نداشت و سرانجام حکومت انگلستان بر بحرین مسلط شد.
سرهنگ پلی نیز در ماه مه 1861قراردادی با شیخ محمد امضا کرد که به موجب آن بحرین به طور کامل زیر نظر انگلیسی ها قرار می گرفت. جانشین محمدبن خلیفه، «عیسی بن علی» در سال 1868طی عهدنامه ای، رسماً به تحت الحمایگی انگلیس گردن نهاد. پیرو آن، دولت ایران (در زمان سلطنت ناصرالدین شاه) در یادداشتی به سفارت انگلستان در تهران به این اقدام دولت انگلستان اعتراض کرد. دولت انگلستان در پاسخ به این یادداشت اعلام کرد، هدف از امضای پیمان یاد شده، برقراری نظم و امنیت در خلیج فارس بوده است و «اگر دولت ایران خود چنین مسئولیتی را برعهده گیرد، دولت انگلیس از آن استقبال خواهد کرد!»‌ در این پاسخ تصریح شده بود «اگر از شیخ بحرین حرکتی سربزند که مستلزم اقدامات جدید از طرف دولت انگلیس باشد، دولت ایران در جریان قرار خواهد گرفت!»
پس از آن تاریخ نیز مجدداً شیخ بحرین در سالهای 1880 و 1892 قراردادهای تحت الحمایگی دیگری را (مشابه قراردادهای تحت الحمایگی با سایر شیخ نشینها) با انگلستان به امضا رساند. شیخ عیسی بن علی آل خلیفه در سال 1880 در عهدنامه تحت الحمایگی خود نوشت: «من عیسی بن علی آل خلیفه، شیخ بحرین بدین وسیله خودم و جانشینانم در دولت بحرین را در برابر دولت بریتانیا متعهد می سازم که از مذاکره یا انعقاد هر نوع پیمان با هر کشوری یا دولتی غیر از بریتانیا، بدون موافقت دولت نامبرده خودداری کنم و به هیچ وجه به دولتی غیر از بریتانیا اجازه تأسیس نمایندگی سیاسی یا کنسولی بدون موافقت بریتانیا ندهم.» (9)
در سال 1896 نیز وقتی دولت ایران به عملیات مأمورین انگلیسی در خلیج فارس اعتراض کرده بود، وزیر امور خارجه انگلیس، لرد کلارندن، در پاسخ به اعتراضیه دولت ایران به حاج محسن خان مشیرالدوله، وزیرمختار ایران، در لندن نوشته بود: «تعهداتی که از شیخ بحرین گرفته شده صرفاً به منظور جلوگیری از دزدی بحرین و برده فروشی در خلیج فارس می باشد. هر زمان دولت ایران حاضر باشد که به قدر کافی نیرویی در بحرین به همین منظور در خلیج فارس نگاه دارد، دولت انگلیس از وظیفه پر دردسر نگاهداری بحرین خلاص خواهد شد.» وی در این نامه متذکر می شود که دولت انگلیس هرگونه اقدامات خود را در جزایر بحرین قبلاً به اطلاع دولت ایران خواهد رساند[!](10)
در سال 1919 با انتشار خبر مربوط به احتمال وجود منابع نفتی در این جزایر، انگلیس از امیر بحرین تعهد گرفت که بدون اجازه انگلستان امتیاز اکتشاف و استخراج و بهره برداری از نفت بحرین را به هیچ شرکت و یا دولت خارجی واگذار ننماید. (11)
قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلغ شیخ عیسی از حکومت بحرین افزایش یافت و از سال 1626 کلیه مسائل داخلی و روابط خارجی بحرین زیر نظر «چارلز بلگریو» نماینده تام الاختیار انگلیس در بحرین قرار گرفت. چندی بعد با انتقال پایگاه دریایی انگلیس از بندر باسعیدو (در غرب جزیر قشم) به بحرین و انتقال مقر نماینده سیاسی انگلیس در خلیج فارس از بوشهر به بحرین، قدرت و نفوذ انگلستان در بحرین گسترش و ثبات بیشتری یافت. چارلزبلگریو که در این سالها با خالفت و خشم شدید اهالی بحرین مواجه بود، عاقبت در سال 1956 مجبور به استعفا و ترک بحرین شد. (12)

اقدامات دولت ایران برای اثبات حاکمیت خود بر بحرین

از سال 1819 تا روی کار آمدن رضاشاه، دولت ایران یازده بار درصدد اعاده حاکمیت خود بر جزایر بحرین برآمد و هر بار در برابر مخالفت دولت انگلیس، تلاش دولت ایران راه به جایی نبرد. ایران هیچگاه قرارداد تحت الحمایگی 1868 بین شیخ بحرین و دولت بریتانیا را به رسمیت نشناخت و همواره شدیداً به آن معترض بود. در سال های بین دو جنگ جهانی، ایران چندین بار برای اعاده حاکمیت خود بر جزایر بحرین به جامعه ملل شکایت کرد. (13) از هنگامی که انگلستان حق مالکیت ایران بر جزایر بحرین را انکار کرد، چالش دیپلماتیک میان ایران و انگلستان آغاز شد. در طول این سال ها انگلستان مواضعی دوگانه داشت. گاهی ادعای حاکمیت ایران را انکار و گاهی نیز به طور تلویحی مالکیت ایران را تصدیق می کرد. مهم ترین موارد پذیرش حق مالکیت ایران بر بحرین به وسیله انگلیسها، مراسه مورخ شانزدهم محرم 1287 لرد کلارندون، وزیر امور خارجه انگلستان، به دولت ایران در مورد بحرین بود. در این یادداشت تصریح گردیده که دولت انگلیس، دلایل مالکیت ایران بر بحرین را به طور کافی مورد توجه قرار نداده است، ‌و هدفش نیز از حور در بحرین مبارزه با دزدی دریایی و تجارت برده و غلام بوده است. در مراسله همچنین تأکید شده که اگر ایران قوای کافی در خلیج فارس داشته باشد، دولت انگلیس تعهد می کند که در مورد اقدامات خود برای مطیع کردن شیخ بحرین، دولت ایران را آگاه نماید. (14)
اعتراضات ایران و بی توجهی انگلستان همچنان ادامه داشت؛ تا اینکه در سال 1306(1927) عهدنامه ای میان دولت عربستان سعودی و بریتانیا منعقد گردید. از این زمان به بعد ماجرا روندی تازه و در خور توجه یافت. عربستان در این معاهده مودت اعلام کرد حقوق انگلستان را در جزایر بحرین، به عنوان بخشی از مستملکات امپراتوری انگلیس، به رسمیت می شناسد. (15) دولت ایران، به ویژه به ماده ششم این معاهده اعتراض داشت. در ماده ششم آمده بود: «سلطان حجاز متعهد می شود از مشایخ کویت، بحرین و کلیه سواحل بحر عمان که معاهداتی با انگلستان دارند، مخالفت نماید.»
دولت ایران به محض اطلاع از تنظیم معاهده اقدام به تسلیم شکایت به دبیرخانه جامعه ملل کرد. این شکوائیه همراه با اسناد و مدارکی از مراسلات قبلی دولت انگلستان (که مالکیت ایران بر بحرین را تصدیق و اعترف کرده بود) با مدارک تاریخی دیگر در روزنامه رسمی جامعه ملل در ماه مه 1928 از صفحه 605 تا 607ثبت گردید. (16) در این شکوائیه دولت ایران متذکر شده است که «از لحاظ قانونی نمی توان منطقه ای از یک دولت مستقل را جدا ساخت مادامی که حق مالکیت رسماً از طرف آن دولت به دولت دیگر واگذار نشده باشد. بنابراین هرگونه معاهده ای که با آن دولت امضاء یا شامل آن شود، غیرقانونی خواهد بود و دولت ایران نمی تواند مالک آن را به رسمیت بشناسد. بحرین نیز از نظر تاریخی جز لایتجزای از ایران می باشد. »(17)
کفیل وزارت امور خارجه ایران، فتح الله پاکروان نیز، اعتراض وزارت خارجه ایران به وزارت خارجه انگلستان را در 23 نوامبر 1927 به وزیر مختار انگلستان در تهران، سررابرت کلایو، تسلیم کرد. در این نامه آمده است:
مطابق اطلاعاتی که به دولت ایران رسیده است در ماده 6 معاهده ای که در تاریخ 20 مه 1927 مابین سلطان عبدالعزیز بن سعود و دولت انگلستان منعقد گردید،‌ این طور ذکر شده است که اعلیحضرت پادشاه حجاز، نجد و مضافات متعهد می شود مناسبات دوستانه و صلح طلبانه با اراضی کویت، بحرین، مشایخ قطر و ساحل عمان که دارای مناسبات عهدی مخصوص با دولت انگلستان می باشد، حفظ نماید. نظر به اینکه مالکیت ایران بر بحرین محرز و در موقع عقد عهدنامه مخصوص بین دولت انگلستان و شیخ بحرین از طرف دولت ایران اعتراض شده و لرد کلارندون در جوابی که به وزیر مختار ایران در لندن در تاریخ 29 آوریل 1869 داده رسماً اعتراض دولت ایران را وارد دانسته است، تصدیق می فرمائید که ماده مذکوره فوق تا درجه ای که مربوط به بحرین است برخلاف تمامیت ارضی ایران و با مناسبات حسنه ای که همیشه بین دو دولت همجوار موجود بوده است منافات دارد. علی هذا دولت ایران به این قسمت از معاهده مذکور جداً اعتراض و انتظار دارد که اولیای دولت انگلستان به زودی اقدامات لازمه را در رفع آن اتخاذ فرمایند. محض اطلاع خاطر محترم آن جناب زحمت افزا می شود که دولت ایران نظر به عضویت در جامعه ملل و بنا به ماده 10 اساس نامه جامعه که تمامیت ارضی دول را تضمین می نماید سواد این مراسله را به جامعه ملل ارسال و تذکر خواهد داد که این اعتراض دولت ایران را در نظر بگیرند.
اول آذر 1306 شمسی
ف-پاکروان کفیل وزارت امور خارجه ایران. (18)
در پاسخ به این اعتراض ایران، در تاریخ 25 فوریه 1928 دولت انگلستان نامه ای برای اثبات حاکمیت خود بر بحرین به دبیرخانه جامعه ملل ارسال کرد. متن این نامه به شرح ذیل است:
1- عطف به شماره 53733/11 مورخه 21 دسامبر که به وسیله آن رونوشت اعتراض نامه دولت ایران بر علیه مواد عهدنامه امضاء شده در جده مورخه 20 مه 1927 بین اعلیحضرت پادشاه انگلیس و پادشاه حجاز، نجد و توابع ابلاغ شده است، افتخار دارم رونوشت جوابی را که در این باب از طرف «سراستین چمبرلین» برای دولت ایران فرستاده شده است، به ضمیمه ارسال دارم.
2- ملاحظه خواهد شد که دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان هیچ دلیل موجهی را که به موجب آن، دولت ایران بتواند ادعای مالکیت بر بحرین بنماید نمی شناسد و دولت کاملاً در اشتباه است اگر فرض کند که دولت انگلستان یک زمان بحرین را جزء خاک ایران دانسته باشد.
3- اینجانب مأمورم از شما خواهش کنم که برای اطلاع دول عضو جامعه که رونوشت نامه دولت ایران را دریافت داشته اند رونوشت این نامه و نامه پیوست را و همچنین مدارکی که به پیوست آن می باشد ارسال فرمایید.
لانسلو-اولیفان
وزیر وقت خارجه انگلستان، سر استین چمبرلین، نیز در نامه ای که در 18 ژانویه 1928 به وزارت خارجه ایران ارسال کرد، دلایل انگلستان را در مورد حاکمیت بر بحرین مفصلاً شرح داد. متن این نامه به قرار ذیل است:
آقا! افتخار دارم وصول یادداشت نمره 306-910 مورخه 26 نوامبر جنابعالی را که شامل اعتراض رسمی است که دولت ایران مقتضی دیده اند بر علیه ماده ی 6 عهدنامه جده منعقده در 20 مه 1927 بین دولتین اعلیحضرت پادشاه انگلستان و اعلیحضرت پادشاه حجاز و نجد و توابع بنماید، مبنی بر اینکه اشاره ای که در آن ماده نسبت به جزایر بحرین شده منافی تمامیت ارضی ایران است، اشعار دارم.
1. متشکر می شوم اگر دولت خود را جواباً مطلع سازید که دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان از هیچ زمینه معتبری که دولت ایران بتواند ادعای خود را بر آن مبتنی بسازد، اطلاع ندارد. از نقطه نظر جغرافیایی، جزایر بحرین جزء ایران نیست و ساکنین آن نیز ایرانی نژاد نیستند. دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان مطلع است که در قسمتی از قرن هفدهم و چندسال آخر قرن هجدهم، بحرین از طرف قشون ایران یا پیروان بعضی رؤسای سواحل شرقی خلیج فارس تسخیر شده و تحت تصرف درآمده بود، ولی به نظر می آید که به تحقیق در سال 1783 یا در آن حدود در نتیجه استیلای قبایل عرب در تحت ریاست جد مستقیم شیخ حالیه، دولت شاهنشاهی مالکیت جزایر را از دست دادند و از آن به بعد هیچ وقت جزایردر تحت نظارت مؤثر ایران درنیامده است.
2. دولت ایران در موارد مختلفه دعوی نموده اند که ادعای ایران دائر بر حق حاکمیت به جزایر بحرین از طرف دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان تصدیق شده است. اگرچه این مسئله محقق نیست، ولی به فرض صدق این ادعا و تفویض حق مالکیت به ایران، به دلایل دیگری اثبات این حق مشکل به نظر می آید. دولت اعلیحضرت پادشاهی احساس می نماید که باید یک مرتبه و برای همیشه اظهار دارد که این اظهارات به کلی غیرقابل قبول است.
3. روابط عهدنامه مخصوص بین دولت اعلیحضرت پادشاهی و شیوخ بحرین که بدان در عهدنامه جده اشاره شد، متجاوز از صدسال است وجود دارد. اولین قدمی که در انعقاد این رشته قراردادها برداشته شد، در سال 1820 به امضا رسیده است و تمام قراردادها بر این اصول بسته شده که شیخ یک امیر مستقلی است.
دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان انکار نمی نماید که گاه گاهی دولت ایران، دعوی استقلال شیخ را مخصوصاً در مباحثاتی که در سنه 1869 پیش آمده و در یادداشت جنابعالی به آن اشاره شده است، مورد ایراد قرار داده است. معهذا مایلم اظهار دارم که برای دولت جنابعالی در تعبیر مراسله «ارل اف کلارندون» مورخه 29 آوریل 1869 به وزیر مختار ایران و تصور اینکه در آن موقع، مقصود، تصدیق اعتبار دعاوی حق مالکیت ایران بر بحرین بوده، سوءتفاهم کاملی دست داده است.
4. در مراسله مزبور اشاره شده بود که دولت علیاحضرت ملکه انگلستان، اعتراض ایران را راجع به حقوق حاکمیت ایران بر جزایر بحرین که از طرف اولیای امور انگلستان مورد توجه واقع نشده، تحت توجه قرار داده ولی به هیچ وجه چنین حقی را تصدیق ننموده است. بالعکس لحن تمام یادداشت بایستی این مسئله را روشن نموده باشد که دولت علیاحضرت ملکه انگلستان حقوق خود را در اینکه مستقیماً داخل روابط عهدنامه با شیخ بحرین به عنوان امیر مستقل شوند، حفظ نموده است. اگرچه در همان موقع اشاره نمود که دولت انگلستان حاضر است با میل، بعضی وظایف را در خلیج فارس که برای اجرای آن روابط، عهدنامه ترتیب داده شده در صورتی که ایران قادر و مایل به اجرای آن باشد، به آن دولت انتقال دهد و نیز نظر به احساسات دوستانه که دولت انگلیس به ایران داشت، پیشنهاد نمود که در صورت عملی بودن، دولت ایران را از اقداماتی که برای مطیع ساختن شیوخ (در صورتی که رفتار آنها، لزوم آن را ایجاب کند) می نماید، قبلاً مطلع سازد. واضح است که در یادداشت، مقصود تصدیق اعتبار اعتراض ایران یا ادعای آن دولت در حق حاکمیت نبوده و به آن اشاره نشده است. در حقیقت به طوری که «سرهنری الیوت» سفیر کبیر علیاحضرت ملکه انگلستان در ترکیه در دسامبر 1871 به سفارت ایران در اسلامبول یادآوری نمود، یادداشت فوق الذکر جز اظهار اینکه ادعای ایران راجع به حق حاکمیت، سابقاً هم شده بود، شامل چیز دیگری نبوده است. قراردادهای اضافی متعددی که مابین دولت انگلستان و امرای بحرین از 1869 تا امروز منعقد شده، که از طرف اعلیحضرت پادشاه انگلستان تصدیق می شود مبنی بر این فرض بوده که ادعای حق حاکمیت چه از طرف دولت شاهنشاهی و چه از طرف دولت ترکیه امکان ندارد.
5. پس از مراسله ای که وزیر مختار انگلستان در تهران در سال 1906بر حسب دستور سلف اینجانب به شرح ذیل به دولت ایران داد، رویه ی دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان واضح تر گردید، دولت انگلستان هیچ وقت مالکیت و یا حق حاکمیت ایران را بر بحرین تصدیق ننموده و این ادعا به عقیده ی دولت انگلستان غیرقابل قبول است. دولت انگلستان، جزایر بحرین و سکنه ی آن را تحت حمایت انگلیس می شناسد و می بایستی از تعقیب مذاکرات در این موضوع خودداری نماید.
در یادداشت مزبور اضافه شده بود که همین جواب به عینه به دولت عثمانی که چندین مرتبه دعاوی بر بحرین داشته است، داده شده است. در جواب یادداشت مذکور، اعتراض رسمی از طرف ایران واصل گردید و درآن ادعای حاکمیت بر بحرین را برقرار داد مورخه 30 اوت 1822 که بین کاپیتان ویلیام بروس، کمیسر مخصوص دولت انگلستان و شاهزاده حکمران شیراز بسته شده بود، مبتنی می داشتند. به طوری که در مراسلات جوابیه وزیر مختار انگلیس مورخه 2 ژانویه 1907 و 23 فوریه 1907اظهار شد، این قرارداد در همان وقت از طرف نمایندگان صالح دولت انگلیس به عنوان اینکه بدون اختیارات بسته شده، تصدیق نگردیده و اعلیحضرت فتحعلی شاه نیز از شناختن شرایط آن ابا نموده و از اینکه شاهزاده شیراز بدون اطلاع و یا دستور او داخل تعهداتی با دولت انگلیس شده، تنفر خود را اظهار داشت. با این ترتیب بنابر حقوق و عادات بین المللی این قرارداد را نمی توان قابل اجرا دانست.
6. از اشارات فوق ملاحظه خواهید نمود که دولت ایران محق نیست فرض نماید که دولت انگلستان در 1869 یا هر موقع دیگر خواسته است تصدیق نماید بحرین جزء ایران است. با اینکه تصدیق می نماید که هر چند وقت یک مرتبه دعاوی در این موضوع از طرف دولت ایران شده ولی دولت انگلستان هیچ وقت صحت این دعاوی را که دولت ترکیه و دولت ایران مکرر در گذشته پیش آورده اند، تصدیق ننموده است. رویه ی دائم دولت انگلستان در قضیه ی بحرین این بوده که سعی نماید ترقی مسالمت آمیز جزایر و راحتی ساکنین عرب آن با اقدامات غیرمحقانه ی همسایگان آن که بخواهند آن را تحت سلطه خارجی قرار دهند،‌ مشوب نشود. دولت انگلستان حاضر نیست که از این خط مشی خویش منحرف گردد. (19)
با مراتب احترامات - استین چمبرلین
دلایل دولت انگلیس برای ایران به هیچ وجه قابل پذیرش نبود و از این رو، در دوم اوت 1928 وزارت امور خارجه ایران طی یادداشتی رسمی ضمن رد دلایل دولت انگلستان بر مالکیت ایران بر بحرین تأکید می نماید. متن این یادداشت به شرح ذیل می باشد:
آقای شارژ دافر
بر حسب امر دولت متبوعه خود احتراماً جواب دولت ایران [را] به مراسله ای که جناب سراستین چمبرلین وزیر امور خارجه انگلستان در تاریخ 18 ژانویه 1928- نمره 91-51-220 راجع به بحرین به وزیر مختار ایران در لندن تسلیم داشته اند به اطلاع شما می رساند:
1- دلایکی را که جناب وزیر امور خارجه انگستان در ضمن مراسله ی مزبور در ردّ اعتراض حقه ی دولت ایران، مورخه 22نوامبر 1927نسبت به ماده ی 6 عهدنامه جده منعقده بین اعلیحضرت پادشاه انگلستان و سلطان عبدالعزیز ابن سعود اقامه کرده اند، به هیچ وجه نمی تواند دولت ایران را متقاعد و آن را از طریق مدافعه حق مسلم حاکمیت خود بر جزایر بحرین منحرف بدارد.
2. قبل از تشریح و رد اظهاراتی که وزیر خارجه انگلستان بر علیه اعتراض ایران و برای اثبات حقانیت سیاست انگلستان نموده اند لازم می داند توجه دولت متبوعه شما را به اصل حقوق بین المللی ذیل معطوف دارد:
خاکی که متعلق به یک مملکت مستقلی باشد، ممکن نیست از آن مملکت قانوناً مجزا شود مادامی که حق مالکیت به واسطه یک سند رسمی مثل قرارداد به دولت دیگری منتقل نشده و یا الحاق آن قطعه و یا استقلال آن از طرف مملکتی که مالک قانونی آن است رسماً شناخته نشده باشد.
اینکه جزایر بحرین متعلق به ایران می باشد، مثل تمام حقایق تاریخی بدیهی است هیچ وقت دولت مستقلی در عالم به اسم بحرین وجود نداشته و هیچ وقت دولت ایران از حاکمیت خود بر جزایر مزبوره صرف نظر نکرده و این حق خود را به دولت دیگری منتقل ننموده و هیچ یک از شیوخ جزایر مزبوره را به عنوان حکمران مستقل نشناخته است. در تاریخ ایران بسیار اتفاق افتاده است که حکام و خوانین و مشایخ یا سایر رؤسای محلی برعلیه حکومت مرکزی عصیان نموده و بعد بلافاصله به اطاعت برگشته یا چندی به حال حال خودسری مانده و یا در میان رؤسای محلی مخاصمه رخ داده و آن کس که قوی تر بوده است ریاست محلی را از دیگران متنزع نموده ولی مانند همیشه باز تابع و مطیع دولت مرکزی بوده است. بدیهی است این رقابت ها و منازعات داخلی هیچوقت خللی به حق سیادت و تمامیت ملکی ایران وارد نیاورده است. بنابرآنچه گذشت به قطعی ترین وجهی به نام دولت خود اظهار می کنم که جزایر بحرین جزء لاینفک ایران بوده و دولت ایران نمی تواند قبول کند که خودسری موقتی یا کم و بیش دوام یافته مشایخ بتواند به حق سیادت ایران بر آن جزایر خللی وارد آورد. مطابق رسوم کنونی بین المللی هیچوقت در موقع صلح از دولتی نمی توان تقاضا کرد که از حق سیادت خود بر یک قطعه از خاک خویش صرف نظر کند با این عنوان که سکنه آن نقطه به زبان فارسی متکلم نیستند یا اینکه آن قطعه به واسطه دریا از آن مملکت جدا شده است. این حقیقت را دولت انگلستان کمتر از هر دولت دیگری می تواند انکار کند و بحث در دلایلی جغرافیایی با نژادی وقتی ممکن است مورد پیدا کند که یک دولت دعوی الحاق یک قطعه خاک جدید را به مملکت خود به همین عنوان نموده باشد. گذشته از حقوق ایران به جزایر بحرین، روابط نژادی و اقتصادی آن جزایر با ایران،‌ بیشتر از ارتباط آنها با هر مملکت مستقل متمدن دیگری است. بحرین دائماً و بلاانقطاع در قرون سابق جزء ایران بوده به غیر از زمان پرتغالی ها از 1507 تا 1522 میلادی که در آن تاریخ ایران جزایر را مجدداً بدست آورد.
مشایخ عرب که حکومت آن جزایر را داشته حتی در گذشته هم مانند یک حکمران مستقلی حکومت نداشته اند بلکه مثل رؤسای قبایل و خوانین محلی بعضی از نواحی ایران تا چند سال قبول حکومت دائم یا ارثی داشته اند و همیشه تحت تابعیت دولت ایران بوده اند.
مشایخ بحرین همیشه حاکمیت ایران را شناخته و نه فقط تا اواخر قرن هجدهم بلکه بعدها هم به موجب اسناد معتبری که در دست است اطاعت کامل و وفاداری خود را به حکومت مرکزی ایران ابراز کرده اند و مالیات بحرین به خزانه ایران عاید می شده است که این خود بهترین علامت انقیاد مشایخ بحرین نسبت به حکومت ایران است. واضح است که این تبعیت تا وقتی که آنها در اثر مداخله یا تهدید و یا فشار دولت خارجی به عدم اطاعت تشویق نشده اند، مداومت داشته است.
3. نه تنها بدیهی است که دولت ایران هیچ وقت تردیدی راجع به مالکیت و حاکمیت خود بر بحرین نداشته، بلکه دولت انگلیس هم در این حق ایران تردید نداشته است. جواب این حقیقت، مکاتبه ای است که لرد کلارندون وزیر امورخارجه انگلستان با سفارت ایران در لندن نموده است. لرد کلارندون بعد از اطلاع از اسنادی که سفارت ایران در لندن به او ارائه نموده است. پس از شور با همقطار خود، وزیر هندوستان، در مراسله ی 29 آوریل 1869 خود اعلام داشته است: «دولت انگلستان به سهولت اعتراف می کند که دولت شاه بر اینکه حق حاکمیت ایران نسبت به بحرین مورد اعتنا واقع نشده، اعتراض کرده و دولت انگلستان این اعتراض را مورد توجه لازم قرار نداده است.»
به این ترتیب لرد کلارندون پس از استحضار از کیفیات و اسناد مربوطه اعلام می دارد که دولت انگلستان اعتراض دولت ایران را در مراعات نشدن حق حاکمیت او بربحرین، مورد توجهی که شایسته آن می باشد، قرار نداده است. به عقیده ما ممکن نیست برای الفاظی که لرد کلارندون وزیر امور خارجه وقت در مراسله خود استعمال نموده، معنای دیگری قائل شده و یا تعبیر دیگری غیر از آنچه مشهود است، فرض نمود. همین که لرد مشارالیه در مراسله خود سعی می کند که علت مشروعی برای روابط انگلستان با مشایخ بحرین در مقابل دولت ایران اقامه نماید‌ (که البته این قبیل توضیحات در مقابل مالک مورد پیدا می کند) و اینکه از طرف دیگر ساعی است که اقدامات انگلستان را در آنجا به جلوگیری از دزدی دریایی و تجارت برده و حفظ امنیت خلیج محدود نماید، خود دلیل بر حق حاکمیت ایران بر جزایر مزبور می باشد.
بی مورد نیست قسمت مربوطه ی مراسله لرد مشارالیه در اینجا ذکر شود:
خاطر شما را مطمئن می سازم که دولت انگلستان،‌ شیخ بحرین را فقط برای جلوگیری از دزدی دریایی و تجارت برده و نگاهداری نظم خلیج وادار به اجرای این تعهدات می سازد. بنابراین هیچ صحبتی از حقی برای دولت انگلیس نسبت به بحرین یا استقلال جزایر مزبوره و شیوخ آن در بین نبوده است. باز در جای دیگر مراسه مزبوره، شناسایی حاکمیت ایران بر بحرین به طرز ثابتی تأیید شده است:
اگر دولت ایران حاضر باشد که قوای کافی در خلیج برای این مقاصد نگاه دارد، این مملکت از یک وظیفه پرزحمت و پرخرجی خلاص خواهد شد ولی اگر شاه حاضر نیست که این وظایف را به عهده گیرد، دولت علیا حضرت ملکه نمی تواند تصور نماید که اعلیحضرت شاهنشاهی مایل هستند در آن آب ها، بی نظمی و جنایات به واسطه عدم تنبیه تشویق شود. به این معنی که هر وقت دولت ایران مهیا به انتظام خلیج باشد، دولت انگلستان از وظیفه ی سنگین و مخارج گزافی که در آنجا متحمل می شود، رهایی یافته قوای خود را از آنجا خواهد برد و این وظایف را به عهده مالک حقیقی جزایر مزبوره که حقاً باید به آن عمل نماید، واگذار خواهد نمود.
نیز لرد کلارندون اضافه می نماید:
افتخار دارم به شما اشعار دارم که هر وقت عملی باشد، دولت علیاحضرت ملکه از هر اقدامی که برای منقاد کردن شیخ در مواردی که رفتار شیخ مزبور، لزوم آن را ایجاب کند، به عمل آورد، قبلاً دولت ایران را مطلع خواهد ساخت.
این عبارت هم به خوبی می رساند که دولت انگلستان خود را موظف به اطلاع دادن مراتب به مالک واقعی جزایر مزبور می دانسته است. اظهارات صریح مذکوره فوق و تعهد رسمی دولت انگلستان در سال 1869 از طرفی دلیل بَیِن برسستی دعاوی انگلستان و از طرف دیگر شاهد قوی برای حق حاکمیت ایران نسبت به جزایر بحرین می باشد. دولت ایران هیچ وقت اظهار نکرده است که شناسایی حق ایران بر بحرین، از طرف اولیای دولت انگلستان، موجد آن حق بوده، چنانکه بالعکس هم نمی تواند قبول نماید که عدم شناسایی حق ایران از طرف دولت مشارالیها، حق مزبور را ساقط نماید. زیرا حق حاکمیت ایران بر آن جزایر، بدون تکیه به نظریات خارجی برقرار بوده و خواهد بود. معهذا ذکر این نکته خالی از اهمیت نیست که دولت انگلیس که امروز معارض این حق ایران گردیده، خود آن را مکرر در ادوار مختلفه تاریخ شناخته است.
4. تنها استدلالی که دولت انگلیس مکرر در موضوع بحرین بر رد حاکمیت ایران بر آن جزایر می نماید، موضوع دخول انگلستان در بعضی تعهدات و قراردادها با شیوخ و یا حکام بحرین می باشد. در مقابل این اعتراف دولت انگلستان، دولت ایران سئولات ذیل را می نماید:
آیا نقض یکی از قواعد مقدماتی حقوق بین المللی حقی برای نقض کننده ایجاد و آن را مجاز می دارد که نتایجی را که از این سیاست برای وی متناسب است، اتخاذ نماید؟ اگر یک نفر حاکم با یکی از رؤسای محلی قطعه ای از خاک یک مملکت مستقلی، بدون اجازه صریح دولت مرکزی، داخل در روابط مستقیم با یک دولت خارجی بشود، آیا از لحاظ حقوق بین المللی هیچ اثری می توان بر آن قائل شد؟ چنانچه اصول مسلمه حقوق بین المللی از طرف یک حاکم یا رئیس محلی، طوعاً و کرهاً نقض شود و یا یک دولت خارجی برخلاف قواعد عمومی حقوق بین الملی داخل در روابط قراردادی با حکام یا رؤسای متمرد بشود، آیا حق حاکمیت دولت مرکزی نسبت به نقاطی که این اعمال غیرقانونی در آنها واقع شده، ساقط می شود. آیا آن حکام و یا رؤسای متمرد می توانند حقاً به قراردادهای مزبوره متکی شده، دعوی استقلال نمایند. دولت ایران هر وقت از عقد چنین قراردادهایی مطلع شده از پروتست شدید رسمی نسبت به آنها خودداری نکرده است.
5. اظهارات وزیر خارجه انگلیس در تهران در سال 1906در انکار حقوق ایران بر جزایر بحرین و دعوی حمایت دولت انگلستان نسبت به جزایر مزبور که وزیر امورخارجه انگلستان در مراسله خود به آنها اشاره نموده است، ابداً به دعاوی انگلیس قوت جدیدی نمی دهد. در سال مزبور دولت ایران فوراً به آن اظهارات اعتراض کرد و ضمناً به قرارداد مورخه 22 اوت 1822 بین کاپیتان بروس و شاهزاده فارس که حق حاکمیت ایران را نسبت به بحرین مشخص می نماید، متکی شده است. بنابه اظهار وزیر امور خارجه انگلستان، ‌این قرارداد «به علت آنکه بدون اجازه لازمه منعقد شده، فوراً در همان موقع از شناختن آن ابا شده است. بر فرض آنکه این قرارداد تصویب هم نشده باشد باز باید اعتراف نمود که قرارداد مزبور، سند تاریخی فوق العاده گرانبهایی است که کاشف وضعیت دولت ایران و انگلی در آن زمان نسبت به جزایر بحرین و مشایخ آن می باشد، نکته مهم تاریخی که از آن قرارداد به دست می آید، همانا تصدیق و اذعان کاپیتان بروس بر این مطلب است که جزایر بحرین همیشه تابع ایالت فارس بوده است هیچ گونه تکذیبی به نکته تاریخی مزبور را که در سال 1822 به وسیله یک شخص صلاحیت دار واقف به کیفیات آن حدود روشن شده است، لطمه وارد نخواهد گشت. برای عدم تصویب قرار داد مزبور هر نوع جهتی را ممکن است فرض کرد جز این علت که کاپیتان بروس تعلق بحرین را به ایران شناخته است. زیرا لرد کلارندون در مراسله مذکوره فوق که 47 سال بعد نوشته شده، همان وضعیتی را راجع به بحرین تأیید و تعیین می نماید که کاپیتان بروس تشخیص داده است. از طرف دیگر باید متذکر بود که اگر هم فتحعلی شاه قرارداد 1822 را تصویب ننموده باشد، قطعاً به این علت نبوده است که حق حاکمیت وی در قرارداد جزایر بحرین مزبور تصویب شده است.
حقیقت این است که دولت ایران هیچ وقت حتی در تیره ترین مواقع تاریخ خود از اعلام حاکمیت خود بر بحرین غفلت نکرده مخصوصاً راجع به قرارداد1822 در جوابی که به تاریخ 10 اوت 1907 به مراسله دوم ژانویه و 23 فوریه 1907 وزیر مختار انگلیس در تهران داده صریحاً اعلام داشته است قرارداد 1822 ولو به طوری که آنجناب احتمال می دهند اجرا نشده باشد نسبت به منظروی که اولیای ایران در آن قرارداد دارند مزاحم نیست و مأموران دولت انگلیس در آن موقع احوال آن جزایر و حقوق ایران را دیده و شناخته و تصدیق کرده اند. حال اگر قرارداد اجرا نشده ربطی به اصل تصدیق مأموران آن دولت به حقوق ایران در جزایر بحرین ندارد و بر روی همین اصل ایران منتظر حق گذاری آن دولت دوست است که این حق را که از قدیم در آن جزایر برای ایران شناخته اند مراعات نماید.
6. از زمان ارسال مراسله سابق الذکر لرد کلارندون که صریحاً متضمن اعتراف به حق حاکمیت بر جزایر بحرین است تا این تاریخ هم هیچگونه حقی برای دولت انگلستان در آن جزایر حاصل نشده و از این قرار، دولت انگلستان حق نداشته است در قراردادهایی که با سلطان عبدالعزیز بن سعود در ماه مه 1927 منعقد داشته در این حق مسلم دخالت بنماید. این است که ایران به ماده 6 عهدنامه جده در قسمت راجع به بحرین اعتراض کرده و به اعتراض خود باقی است.
در خاتمه دولت دوستدار امیدوار است که دولت انگلستان به دلایلی تاریخی و حقوقی فوق توجهی کرده و تصدیق فرمایید که چنین قیدی که در ماده 6 عهدنامه جده راجع به بحرین مندرج است، فقط می تواند از طرف مالک حقیقی جزایر بحرین که ایران است، بسته شود.
ف - پاکروان، کفیل وزارت امورخارجه ایران(20)
اگر بخواهیم دلایل و استنادات دولت ایران را در چند جمله خلاصه کنیم باید این گونه ذکر شود که:
1- در مورد تعلق تاریخی بحرین دولت ایران در هیچ قراردادی حق مالکیت یا حاکمیت خود را بر بحرین واگذار نکرده است.
2- شورش و سرپیچی از حکومت مرکزی، مشروعیت با خود به همراه نمی آورد و شورش شیوخ بحرین موجب مشروعیت ادعای آنان نمی شود.
3- تأکید بر روابط نژادی و اقتصادی جزایر بحرین با ایران
4- تأکید بر اطاعت شیوخ و حاکمان بحرین از ایران در طول تاریخ
5- به رسمیت شناخته شدن مالکیت ایران بر بحرین به وسیله دولت انگلیس براساس مراسله لرد کلارندون
6- تأکید بر مغایرت قراردادهای شیخ های بحرین با دولت انگلستان با حقوق بین المللی؛ زیرا این شیوخ اساساً صلاحیت امضاء این قراردادها را نداشتند.
7- در بخشی از یادداشت وزارت امورخارجه ایران به ادعای انگلیسها در مورد بی اعتباری قرارداد 1237 قمری(1822 میلادی) میان ویلیام بروس نماینده عالی انگلیس در خلیج فارس و شاهزاده حسینعلی میرزا فرمانفرما حکمران فارس اشاره گردیده و تأکید می شود بر فرض اینکه قرارداد رسمیت نیافته باشد نیز کاشف از دیدگاه مقامات صلاحیت دار انگلیسی در مورد حاکمیت ایران بر بحرین بوده و از این جهت دارای ارزش است.
8- ایران حتی در سخت ترین شرایط تاریخی نیز از ادعای خود صرف نظر نکرده است.
در پاسخ به یادداشت های اعتراضی وزارت امورخارجه ایران به سفارت انگلیس در تهران، انگلستان ادعای مالکیت ایران بر بحرین را رد می کند و اظهار می کند پیوستگی تاریخی، جغرافیایی و نژادی بحرین به ایران دلایلی صحیح و کافی برای اثبات مالکیت نمی باشد و دولت انگلیس نیز هیچگاه ادعاهای مالکیت ایران بر بحرین را به رسمیت نشاخته است. به طور کلی انگلستان در این یادداشت ها به انکار تمامی اسناد تاریخی می پردازد.
اعتراض دیگر دولت ایران در 5 خرداد 1313 صورت گرفت. در این سال دولت ایران اطلاع یافت، از طرف دولت انگلیس امتیاز اکتشاف، استخراج و بهره برداری از نفت بحرین به یک شرکت آمریکایی واگذار شده است. دولت ایران در همان تاریخ شکایتی تسلیم جامعه ملل کرد و اعلام داشت، امتیاز صدور نفت بدون اطلاع دولت ایران صورت گرفته است و دولت ایران این امتیاز را به رسمیت نمی شناسد. حاکمیت ایران نیز بر جزایر بحرین امری بدیهی و روشن است. (21)‌
در سال 1316 نیز دولت ایران بارها به اقدامات کنسول های انگلیس در جزایر بحرین اعتراض کرد. در تیرماه سال 1316 وزیر خارجه ایران به رئیس دبیرخانه جامعه ملل و سفارت انگلیس در تهران شکایت نامه هایی ارسال کرد. وزارت خارجه در یادداشت های ارسالی ضمن اعتراض به اقدامات کنسولگری های انگلیس، وضع قانون تابعیت و مالکیت اموال غیر منقول در بحرین را مغایر با حق حاکمیت ایران بر جزایر بحرین دانست. (22) در بهمن ماه همان سال نیز ایران یادداشت اعتراض آمیز دیگری تسلیم رئیس دبیرخانه جامعه ملل نمود. در این یادداشت خاطر نشان شده که عملیات دولت انگلستان در بحرین به هیچ وجه نمی تواند به حقوق دولت شاهنشاهی لطمه وارد کند و این گونه اقدامات دلیل بر استقلال بحرین یا اثبات دعاوی خصوصی انگلیس نخواهد بود. (23)
این وضعیت ادامه داشت؛ تا اینکه در سال 1970 ایران و انگلیس پس از گذشت حدود یکصد و پنجاه سال، موافقت کردند که در این سرزمین به آرای عمومی مراجعه شود. دولت ایران سخت می کوشید سرنوشت بحرین از طریق همه پرسی (رفراندم) تعیین گردد. بریتانیا با این نظر مخالت آن بود که حکومت آل خلیفه مفهوم حقوقی برگزاری چنین رفراندمی را برابر با نفی حاکمیت یکصدو پنجاه ساله خود در بحرین می دید. سرانجام ایران و بریتانیا توافق کردند به جای همه پرسی، از سازمان ملل خواسته شود که از راه یک نظر سنجی در بحرین، سرنوشت سیاسی آن سرزمین را تعیین نماید. هیأتی از سوی سازمان ملل به بحرین اعزام شد و در مدت بیش از دو هفته با سران گروهها و طبقات گوناگون مردم بحرین به گفتگو پرداخت و سرانجام گزارش شماره 1772 را تسلیم دبیر کل سازمان ملل کرد. در بند 57 این گزارش آمده: «نتیجه بررسی ها مرا قانع کرده است که اکثریت قاطع مردم بحرین خواهان آن هستند که سرزمین آنها رسماً‌ به عنوان کشوری مستقل با حاکمیتی کامل و با آزادی تعیین روابط با ملل دیگر شناخته شود.»

اوضاع اجتماعی بحرین در سال های 1318-1301

جامعه بحرین جامعه ای سنتی با پیوندهای اخلاقی و مذهبی است ولی سنت های اجتماعی آن با جامعه ای مانند عربستان بسیار متفاوت می باشد. یک سوم جمعیت این کشور سنتی و دو سوم شیعه می باشند. آمارهایی که در دهه های اخیر گرفته شده نشان می دهد 70 درصد جمعیت شیعه و 30 درصد سنتی می باشند. اما این دو جمعیت از لحاظ ارائه نقش های سیاسی و اجتماعی تفاوت فاحشی دارند. از قرن 17 اقلیت سنتی بر جامعه بحرین مسلط شده و مقامات مهم کشوری متعلق به این اقلیت بوده است. در قرن 18 آل خلیفه از کویت به بحرین مهاجرت کردند و بر بحرین حاکم شدند. شیعیان بحرین در طول تاریخ در همگرایی دکترینی و سیاسی با شیعیان ایران، نجف و کربلا شریک هستند و از قدیم الایام شیعیان مدارس بسیاری را در بحرین داشتند. (24)
جنبش های سیاسی-اجتماعی سابقه طولانی در بحرین دارد و نسبت به کشورهای منطقه، این کشور در جنبش های ضد استعماری و ضداستبدادی پیشتاز بوده است. جنبش های سیاسی- اجتماعی از زمان چارلز بلگریو شدت یافت و به اعتصاب عمومی انجامید. اعتصابیون خواستار اداره آموزش و پرورش از سوی سازمان های محلی، تشکیل سازمان های صنفی، ایجاد دیوان داوری، تغییر نماینده سیاسی بریتانیا و اخراج کارگران و مهاجران خارجی شدند. این جنبش ها با توسل به خشونت درهم شکسته شد و رهبران جنبش دستگیر و تبعید شدند. (25)
ایرانیان بحرین در طول این سال ها علاقه بسیاری برای الحاق بحرین به سرزمین ایران داشتند. در سال 1301 ایرانیان متنفذ در بحرین تلگرام ها و نامه هایی به مؤتمن الملک، رئیس مجلس شورای ملی ارسال کردند. متن این تلگرام و نامه ها حکایت از میزان علاقه ایرانیان بحرین برای بازگشت به آغوش میهن دارد. از سوی دیگر در این نامه ها به سیاست های ایران زدایی انگلیسی ها در بحرین اشاره شده است. یکی از این نامه که با ادبیات آن زمان نگاشته شده حکایت از احوال ایرانیان در بحرین در سال 1301 دارد:
ما جماعت دلسوختگان بی والی امضاکنندگان ذیل با آواز بلند که خودی و بیگانه و دوست و دشمن و دور و نزدیک بشنود به ذریعه این عریضه امنای دولت علیه ایران و هیأت مقدس پارلمان و کرسی نشینان بهارستان را مخاطب ساخته عرض می کنیم: تاریخ گذشته به شهرت افواه و ابنیه حالیه و عالیه عتیقه موجود در بحرین واقع است من جمله آنها قلعه حاکم نشین اینجا که اسمش تا به امروز به فارسی تسمیه شده (قلعه دیوان) و قریه هایی که به دست رنج و کوشش ایرانیان ساخته شده و هنوز نامش به فارسی اطلاق می شود من جمله آنها «دیه نور گرفت» می باشد و صدها دلیل روشن دیگر که به ملاحظه تطویل در این عریضه معروض نمی داریم با کمال افتخار حاضریم که هر لحظه دولت از ما تقاضا فرمایند توضیح دهیم که بحرین جزء لاینفک ممالک محروسه امپراطوری ایران است. به واسطه بی مبالاتی صدور معلوم الحال و هرج و مرج دفاتر دولتی سابق و عدم خریطه های سیاسی سیادت ایران از این سامان ضعیف و مدتی فقط به گرفتن 900 ریال و ششصد قله خرما اکتفا و بعد از آن به مرور زمان آن هم موقوف و لاوصول گردیده و مسکوت عنه گشته است. ایرانیان مقیم اینجا به واسطه صدمات سابق عشایر جزیرةالعرب به بحرین و بی حسی و مجبوریت به کسب معیشت لباس و زبان خویش را مبدل به عربی نموده و خرد خرد آثار ایرانیت را از کف داده عرب شدند. تا در زمان صدارت مرحوم مشیرالدوله بزرگ که اعراب بحرین به ایرانیان شوریدند، در آن وقت بعضی از ایرانیان به بوشهر مسافرت و تلگرافاً به تهران متظلم گردیدند. از آن زمان به واسطه یک (فرد) مجهول رتق و فتق امور ایرانیان به نماینده دولت انگلیس محول گردید. گرچه ایرانیان متظلم به واسطه کوته نظری و بی حسی از آن فقره استفاده ای جز امنیت فعلی نکردند ولی مأمورین موقع شناس چابک انگلیس از این امر استفاده کرده و یک قنسول رسمی انگلیسی الاصل مأمور و بیرق آن دولت که تا آن موقع بر روی بام نصب بود در زمین و محل مخصوص منصوب گردید.»
در این نامه ایرانیان بحرینی سه سئوال بیان می کنند:
سئوال اول - ما ایرانیان ساکن بحرین جزء رعایای ایرانی محسوب خواهیم بود یا از ایرانیت خارجیم؟ سئوال دوم- هرگاه [اگر] ما جزء‌رعایای ایران می باشیم دخالت مأمورین انگلیسی در امور قضائیه و غیره به اشاره دولت ایران است یا آنها به خودی خود و بدون اطلاع دولت در امور ما دخالت می کنند؟ سئوال سوم- در صورتی که با اطلاع و اجازه دولت ما در امور دخالت می کنند از روی کدام قانون با ما رفتار خواهند کرد؟ یا به موجب قانون اروپا یا هند و مصر با ما رفتار می کنند یا قانون به بحرین مخصوص است و آن [قانون] چه قسم است؟
ایرانیان بحرینی در ادامه سه درخواست را مطرح می کنند:
اولاً چون در تمامی بنادر جنوب ایران اداره گمرک موجود نیست و در غالب نقاط که موجود است به استثنای محمره، بوشهر، لنگه و عباسی ضعیف و بی ترتیب است و اجناس قاچاق از بحرین حمل و اجناس ممنوعه از بنادر جزء به بحرین حمل می نمایند و این مسئله سالیانه تقریباً یک الی دو میلیون تومان به مملکت ایران خسارت وارد می آورد ما به حیثیت ایرانیت و قومیت درخواست می کنیم که دولت توجه مخصوص به این مسئله مهم فرموده به هر نحوی که صلاح بداند جلوگیری از این مسئله فرماید. ثانیاً چوان ایرانیانی که فعلاً در اینجا به زبان فارسی تکلم می کنند و تخمیناً 5 الی6 هزار نفر می باشند؛ مدرسه ای که بتوانند اطفال خویش را در آن تربیت نمایند ندارند استدعا می کنیم که یک باب مدرسه ابتدایی دولتی برای ما افتتاح نمایند و امور آن مدرسه بلاواسطه به مرکز محول دارند که مدیر مدرسه رأساً از تهران بیاید و سایر مخارج را خود ما ذمه دار خواهیم بود. ثالثاً در خواست می کنیم که جازه یک نفر وکیل مخصوص در تهران به ما بدهند و یک نفر امین که ما او را بشناسیم به ما معرفی و امور آتیه ما را به او محول فرمایند. والسلام(26)
در این نامه به ظاهر عادی که برای ریاست مجلس ایران در سال 1301 ارسال شده چند نکته مهم به چشم می خورد:
1- تلاش مصرانه ایرانیان بحرین برای الحاق مجدد بحرین به ایران و بی توجهی حکومت ایران به این احساسات
2- درگیری های قومی و قبیله ای میان اعراب جزیرةالعرب با ایرانیان. این فشارها به حدی بوده که برخی از ایرانیان که مجبور به کسب و کاربودند، لباس خود را تغییر داده و به زبان عربی تکلم کردند. به عبارت دیگر همزمان با قوت گرفتن احساسات ایران دوستی در بحرین، عده ای به اختلاف قومی و قبیله ای دامن می زدند تا آثار ایرانیت را از این جزیره ایرانی پاک کنند. به این مسئله در سطور بعدی اشاره خواهد شد.
3- کمبود مدرسه برای کودکان ایرانی. برای ریشه دار کردن فرهنگ و زبان یک کشور، مدرسه بهترین وسیله می باشد، اما دولت ایران به هیچ وجه از این وسیله برای گسترش زبان و فرهنگ ایرانی استفاده نکرد. تنها مدرسه ایرانیان در بحرین از یک سو دستخوش بی نظمی و بی پولی و از سوی دیگر فشار انگلیسی ها و آل خلیفه برای تعطیلی مدرسه بوده است. با وجود تقبل تمامی هزینه ها از سوی ایرانیان بحرینی، مدارس ایران در بحرین رشد چندانی نکرد.
علاقه مردم بحرین برای الحاق به ایران را می توان از نحو برخورد آنها با صاحب منصبان ایرانی حدس زد. زمانی که شیخ عیسی حاکم بحرین بود، پسر ارشد او شیخ حمد هر سال در فصل بهار برای شکار به سواحل جنوبی ایران می آمد. در بهار سال 1302 شمسی نیز شیخ حمد به بندر لنگه سفر کرد. وی در آنجا با «یاور علی اصغرخان» فرمانده بنادر جنوب ملاقات کرد. یاور علی اصغرخان به گرمی از شیخ حمد پذیرایی کرد. انگلیسی ها نگران برخورد دوستانه این دو تن شدند و به شیخ اطلاع دادند که اغتشاشی در بحرین رخ داده و کشتی لارنس را برای بازگردانیدن شیخ فرستادند. روز پنجم اردیبهشت شیخ حمد به منامه بازگشت و در هنگام بازگشت یاور علی اصغر خان او را تا بندرمنامه همراهی کرد. همین که یاور علی اصغر خان به همراه شیخ حمد در بندر میامه پیاده شدند، بیش از دوازده هزار نفر از مردم بحرین که در اسکله حاضر شده بودند، به همراه پلیس محلی فریاد «زنده باد ایران،‌ زنده باد صاحب منصبان ایران، زنده باد فرمانده گردان بنادر، یاور علی اصغرخان» سردادند. تظاهرات خودجوش پرشوری برپا شد. فرمانده گردان بنادر نیز از مردم دلجویی کرد. سپس به مدرسه اتحاد ایرانیان رفت و در آنجا دانش آموزان با سرود مهیجی از وی استقبال کردند. (27)
در پاسخ به این همه شور و شوق مردم بحرین و همچنین تقاضاهای مکرر ایرانیان بحرین، مجلس شورای ملی در بیست و پنجم فروردین ماه 1302، در یکی از جلسات علنی دوره چهارم مجلس، ماده واحده ای در مورد تعیین یک کرسی نمایندگی برای جزیره بحرین در مجلس شورای ملی تصویب کرد. سیدحسن مدرس، میرزا علی کازرونی، سید یعقوب انوار، فیوضات، معتمدالتجار و صدرالاسلام از جمله نمایندگان پیشنهاد دهنده ماده واحده بودند.
متن ماده واحده به شرح ذیل است:
مجلس شورای ملی تصویب می نماید که ساکنین جزیره بحرین، حق خواهند داشت یک نفر نماینده بر طبق قانون انتخابات، مستقیماً منتخب و برای عضویت مجلس شورای ملی به مرکز تهران گسیل دارند.
اما اجرایی کردن این مصوبه، نیاز به دولتی قدرتمند و سیاستمدارانی مستقل داشت که ایران آن زمان فاقد این دوشرط بود. (28)
در بهار 1302 اتفاقات مهمی در بحرین رخ داد. اختلافات قومی و مذهبی شدت یافت و اوضاع بحرین را ناامن ساخت. در نتیجه این اختلافات که به شورش منجر شد، انگلیسها مداخله کرده و شیخ عیسی را از حکومت بحرین عزل و فرزندش حمد را به عنوان شیخ بحرین انتخاب کردند. این رویدادها، سه پیامد مهم در عرصه سیاسی بحرین داشت که تا سالها آثار آن بر جای ماند. پیامد اول افزایش تلاش های اعتراضی مردم بحرین علیه حکومت آل خلیفه و حامیان انگلیسی اش به ویژه با تأکید مشخص بر تلاش برای مستقر ساختن حاکمیت ایران بر بحرین بود. پیامد دوم، افزایش مداخلات انگلیسها در امور بحرین و پیامد سوم نیز تلاش گسترده انگلیسها برای ایرانی زدایی از بحرین بود. (29)
در بیستم اردیبهشت 1302 درگیری هایی میان ایرانیان و نجدی ها در بحرین به وقوع پیوست. اعراب نجدی مسلح، ناگهان به ایرانیان حمله می کنند و ایرانیان نیز چون اسلحه نداشتند فقط با چوب به دفاع می پردازند. جنگ یک ساعت و نیم طول می کشد و از ایرانیان سه نفر کشته و سی و هفت نفر مجروح و پنج نفر نیز مفقود می شوند. از میان نجدی ها نیز یک نفر بر اثر اصابت تیر خود نجدی ها کشته می شود. پس از این درگیری ایرانیان به خانه های خود می روند. حکومت بحرین نیز به هیچ روی نمی تواند از این درگیری ها جلوگیری کند. (30)
در روز بیست و یکم اردیبهشت درگیری های خونین میان ایرانیان، نجدی ها و بحرینی ها از سرگرفته شد. به گزارش کارگزاری بوشهر، 25 ایرانی، 10بحرینی و 35 نفر از اعراب نجدی کشته شدند. پس از ورود ژنرال کنسولگری انگلیس به بحرین، ایرانی ها خلع سلاح می شوند. این گزارش می افزاید ابن سعود از نجد عازم بحرین شده و از این بابت ایرانی ها بی نهایت متزلزل و پریشان هستند و استدعای بذل توجه دولت برای رفاه حال اهالی آنجا را دارند. (31) در سی و یکم اردیبهشت ماه پس از درگیری های خونین در بحرین میان ایرانیان و اعراب نجدی، کلنل ناکس، کنسول انگلیس در بوشهر، با دو کشتی وارد بحرین شد. پس از تحقیقات «عبدالله قصیبی که وکالت عبدالعزیز، امام نجد داشته با چهار نفر دیگر از نجدیها را از بحرین اخراج نمود. شیخ عیسی بن علی بن خلیفه هشتاد و پنج ساله را که پنجاه و شش سال بر بحرین حکومت کرده بود مجبور به استغفا می کنند و حکومت را به ولیعهد و پسر ارشدش شیخ حمد واگذار کردند.» پوررضا، نماینده بوشهر، در تلگرامی به ریاست وزرا موضوع را به اطلاع او می رساند.‌(32)
در حقیقت انگلیسی ها برای اعمال نفوذ کامل بر سرزمین ثروتمند بحرین از مدتها قبل به دنبال دستاویزی برای رسیدن به این هدف بودند. از طرف دیگر هم به ظاهر می خواستند مقررات عهدنامه را خود با شیخ بحرین رعایت کنند. در این وضعیت آنها فضا را به گونه ای ناامن کردند که مردم امنیت را به هر قیمتی خواستار شوند. اختلاف مذهبی شیعه و سنی و همچنین اختلافات قومی موضوع مناسبی برای درگیری بودند. اعراب نجدی نیز در این میان وسیله خوبی برای ایجاد ناامنی و درگیری بودند. درگیری ها بالا گرفت و انگلیسی ها برای برقراری امنیت کشتی جنگی خود را وارد بحرین کردند!
انگلیسی ها برای رسیدن به منافع خود در بحرین مانند سالهای گذشته که به بهانه جلوگیری از حمله ترک ها و ایرانی ها بحرین را اشغال کردند، در این سالها به بهانه حفظ امنیت داخلی نیرو به بحرین فرستادند. انگلیس با این بهانه که ایران به تحریک و مساعدت روسیه خواستار تسلط بر بحرین است و ساکنین این جزیره نمی توانند از خود دفاع کنند، نیروهای نظامی خود را وارد بحرین کرد. در حالی که قضیه شکل دیگری داشت و انگلیس ها در آن زمان مقدمات استخراج نفت را از بحرین فراهم می کردند. از سوی دیگر گرفتن مالیات از کشتی های غواصی را هم شروع کرده بودند. (33) از طرف دیگر سعودی ها نیز تلاش های بسیاری را برای افزایش درگیری ها و کمک به انگلیسی ها انجام دادند. به هر حال وجود دولتی شیعی در بحرین برای عربستان خطرآفرین بود. همکاری آل سعود با تجار وهابی و تلاش برای گسترش عقاید وهابیت منافعی بود که عاید عربستان می شد. (34)
پس از اشغال نظامی بحرین تغییرات کلی در امور اداری بحرین توسط ژنرال کنسول انگلیس ایجاد شد. مقامات انگلیسی قبیله معروف «دواسر» را، که تعدادشان بیش از چهارهزار نفر بود و در سواحل غربی منامه سکونت داشتند، از بحرین اخراج کردند و آنها نیز مجبور به مهاجرت به عربستان شدند. سپس انگلیسی ها سراغ ایرانیان بحرین آمدند. آنها برای اینکه امکان هرگونه فعالیتی از جانب متنفذان و زعمای ایرانی سلب شود، عده ای از مشاهیری را که رسماً از ایران هواخواهی می کردند، ‌دستگیر و به هندوستان تبعید کردند. اسامی برخی از این افراد به شرح ذیل است: 1- شیخ علی فرزند شیخ خالد2- شیخ عبدالوهاب زیانی رهبر حزب نجات بحرین 3- احمد لاحج از بازرگانان معروف 4- ابراهیم مبارک بوخماس، رئیس طائفه آل بوعینین 5- ابوحمیده 6- سالم فرزند عنیر 7- قاسم وقاص از مشایخ 8- حبیب احسائی 9- حسین لغوه 10- شیخ جاسم شیروی از اهالی لارستان فارس. این افراد در هندوستان محاکمه شدند. تنها شیخ جاسم شیروی تبرئه شد. شیخ عبدالوهاب زیانی و علی بن خالد به کویت و بمبئی تبعید شدند. احمد لاحج هم به نجد فرستاده شد و بقیه هم راهی زندان شدند. (35)
بعد از این وقایع روزنامه های ایران به انتشار اخبار بحرین پرداختند؛ و بحرین به یکی از مسائل مهم سیاست خارجی ایران تبدیل شد. روزنامه شفق در تاریخ سوم خرداد 1302 در سرمقاله خود با عنوان بحرین در چنگال انگلستان ضمن اشاره به درگیری خونین در ماه رمضان میان اعراب و ایرانیان در بحرین، دولت ایران را مخاطب قرار می دهد که چرا سکوت اختیار کرده است و بحرین را که جزئی از خاک است فراموش کرده. در این مقاله بر بی کفایتی کابینه مستوفی الممالک در برخورد با مسئله بحرین تأکید شده است. در این مقاله آمده: «بحرین مال ایران است و باید مثل بوشهر جزء مستملکات لایتجزای ایران محسوب شود. باید مداخلات نامشروع انگلستان که بحرین را از دامن شفقت ایران به یک سو پرتاب کرده خاتمه یابد.» نویسنده مقاله، انگلیسی ها را عامل اصلی درگیری ها دانسته است. (36)
احمد فرامرزی نیز در نامه به وزارت خارجه با اشاره به حوادث خونینی که در بحرین پیش آمده و عده ای از ایرانیان ساکن آن جزیره کشته شده اند، ابراز امیدواری کرد دولت مسئله حاکمیت خود بر این جزیره را تعقیب کند و برای ضمیمه ساختن آن سعی و کوشش نماید. «گمانم در این موقع که هنوز سیاست اروپا تاریک و نامعلوم ست اگر در این باب اقدام شود موفقیت نصیب ما می گردد.» (37)
مسئله مهم دیگری که در آن زمان دولت ایران در پیگیری آن کوتاهی کرد، مسئله جذب شیخ عیسی حاکم مخلوع بحرین بود. شیخ عیسی حاکم مخلوع بحرین به همراه طوایف متعدد بحرین در سال 1303 بسیار متمایل بود که به ایران مهاجرت کند و در بندر عسلویه ساکن شود. کارگزاری اول ایران در بنادر خلیج فارس در نامه ای که به وزارت امورخارجه فرستاد، با اشاره به گزارش هایی که از بحرین به او رسیده، نوشت: «اقداماتی برای جلب شیخ عیسی، شیخ مخلوع بحرین، به طرف ایران انجام خواهد داد». وی این کار را با توجه به ممانعت انگلیس دشوار دانست. دلیل اصرار کارگزاران ایران در خلیج فارس برای آمدن شیخ عیسی به ایران این بود که او با «آمدن به ایران و استمداد از دولت علّیه و اظهار اطاعت نمودنش، برای اثبات حقوق مغصوبه ایران در بحرین یک دلیل و شاهد خواهد شد.» کارگزار بنادر خلیج افزود اگر این کار تحقق یابد، ایران باید همان حقوقی را که انگلیس برای شیخ عیسی تعیین کرده، به او بدهد. (38) احمد فرامرزی نیز در گزارش به وزارت امور خارجه بر اهمیت جلب شیخ عیسی به طرف دولت ایران تأکید می کند. فرامرزی در گزارشی به تاریخ چهارم آبان ما 1302 دراین باره تأکید می کند: «فرصت مناسبی است که دولت ایران با شیخی عیسی وارد مذاکره شود و او را به مراحم خود جلب کند.»
در این میان، دولت ایران نیز به بحرینی ها بی توجهی کرده و با وجود تمام توصیه های دیپلمات های وزارت امورخارجه و درخواست های پیاپی ایران دوستان بحرینی، دولت ایران هیچ گونه اقدامی برای پناه دادن به بحرینی ها نکرد.(39) تقاضای پناهنده شدن دیگر سران بحرینی به ایران بر اثر بی توجهی دولت ایران یا هماهنگی با دولت انگلیس عملی نشد. برای مثال قبیله «ابوعینین» حاضر شدند به ایران مهاجرت کنند. آنها فقط نگران صید مروارید خود بودند. این قبیله از جانب انگلیسی ها تهدید شده بود که در صورت خروج از بحرین اموال آنها توقیف و از صید مروارید توسط آنها جلوگیری به عمل خواهد آمد. این بحرینی ها تمایل داشتند در صورت آزادی صید مروارید در آبهای ایران به این کشور مهاجرت کنند. اما این تسهیلات برای آنها فراهم نشد و آنها به عربستان مهاجرت کردند. قصور دیگر دولت ایران مربوط به مسئله نفت بحرین بود. در همان زمان احمد فرامرزی نامه ای به دولت نوشت و خبرداد که یک کمپانی انگلیسی برای گرفتن امتیاز نفت بحرین نماینده ای به این جزیره فرستاده است. کمپانی نفت جنوب است و اگر به دیگری داده شود به دولت ایران اعتراض می کنیم. فرامرزی تأکید کرده که این بهترین فرصت هم برای مذاکره با کمپانی نفت جنوب و هم برای اثبات حاکمیت ایران بر بحرین است. اما فعالیت ها و نامه نگاری های فرامرزی با دولت و وزارتخانه عملاً نتیجه ای در برنداشت. (40)
قصور و غفلت دولت ایران در پشتیبانی از مردم بحرین، دولت انگلستان را جری تر ساخت تا ازطرفی ارتباط مردمان جزایر بحرین و سواحل جنوبی ایران را به حداقل برساند و از سوی دیگر تمام آثار تمدن ایرانی را از میان بردارد. از جمله این بناها قلعه نادری واقع در 9 کیلومتری شهر منامه بود. این قلعه متعلق به زمان نادرشاه، بنای نظامی پادگان نظامی ایران در بحرین بود. اطراف این قلعه خندقی بزرگ حفر شده بود و در سالهای قبل از 1303 چوب ها و تخته های کشتی های بزرگ و کوچک، عکس های پادشاهان ایران و تصاویر نادرشاه بر روی سنگ ها آن حجاری شده بود. اما در سالهایی که انگلستان بر بحرین سلطه داشت تمام این آثار از میان رفت. یکی از اسنادی که تلاش های انگلستان برای قطع ارتباط میان سواحل ایران و بحرین را نشان می دهد، گزارشی است که توسط احمد فرامرزی به وزارت خارجه ارسال شده است. اصل این سند در شماره 27 فصلنامه مطالعات تاریخی آمده است که به برخی از موارد این گزارش که مرتبط با این مسئله است اشاره می شود:
خطوطی که تازه از بحرین رسیده اطلاعات ذیل را می نویسد:
1. اداره قونسولگری (انگلستان) به نام حاکم محلی شروع به تعداد [=شمارش] کشتی های غواصی و بستن مالیات بر غواض ها نموده است.
2. در محلی موسوم به (عالی) که تا شهر دو فرسخ است، استاسیون [ایستگاه] بسیار مهمی برای ورود طیاره ها ساخته اند. در اول ذیقعده 35 دستگاه طیاره وارد [بحرین شده و] شیخ حمد و قونسول در آن سوار و مدت زیادی در فضای بحرین سپس در هوای قطیف طیران نموده و بعد از آن به بحرین مراجعت کرده. طیاره ها پس از دو روز به طرف کویت رهسپار شده اند.
3. قلعه موسوم به دیوان که در جنوب منامه واقع و می گویند که از بناهای نادرشاه و قصر ییلاقی شیخ بوده، خراب کرده و دارند از روی اصول فنی می سازند.
4. سیصد نفر نظامی بلوچ که در مسقط ساخلو بوده اند، ‌قرار است در بحرین همیشه ماندگار شوند.
5. قرار است که بعد از فراغت در تعمیر قلعه دیوان، قلعه عجاغ که از بناهای دوران پرتغالیها است و خیلی به لنگرگاه مسلط است را نیز تعمیر نمایند.
6. انگلیسها برای بی اثر ساختن ادعای ایران نسبت به بحرین درصدد تشکیل کابینه هیأت وزراء به طرز حکومت های قانونی هستند.
7. گویا تمبر پستی نیز برای آنها ساخته و علامت آن صورت یک نفر غواصی است که با حمایل می تر‌[پوست مروارید] از ته دریا بیرون می آید، تهیه ولی هنوز معمول نشده است.
8. یک عَلَمی (پرچم) غیر از علم های عادی مشایخ نیز اختراع ولی هنوز رسمی نشده است، فقط بالای منزل شیخ افراشته می شود.
9. شیخ احمد و قونسول فعلی بحرین بنابر دعوت دولت انگلیس همان ایام خیال عزیمت لندن را داشته اند.
10. مهندسین برای کشف معادن و جاری کردن آب شیرین به شهر و کشیدن چراغ برق نیز وارد بحرین شده و مشغول کارند.
11. اسکله ای را که سابقاً ‌شیخ تا مسافت زیادی به وسط دریا کشیده بود با جدیت تامی مشغول تکمیل و امتداد آن هستند و دارند برای محفوظ ماندن اموال التجاره از باد و باران به وسیله شیروانی آن را مسقف می کنند.
12. شیخ عیسی که در سال گذشته خلع شده به حکومت هندوستان شکایت کرده و رجوع آنها به عدلیه بمبئی شده و فعلاً قضیه در عدلیه مطرح و شیخ عبدالوهاب زیانی از حقوق شیخ دفاع می کند. اعراب تا امروز پول زیادی برای محاکمه فرستاده اند.
13. گویا حضرت اشرف رئیس الوزراء پولی به مدرسه بحرین اعانه داده و خیلی هم به موقع رسیده است. ولی مدرسه به واسطه نفاق و دوئیت ایرانیها در شُرُف انحلال است. خوب است دولت بودجه کافی تعیین کرده، مستقیماً مدرسه را اداره کند. زیرا بدبختانه اخلاق ما طوری نیست که بتوانیم به طور اشتراک مساعی یک امری را پیش ببریم. مخصوصاً در حالی که قنسول هم باطناً برای انحلال مدرسه آنتریک می کند. در خاتمه احترامات فائقه را تقدیم و موفقیت هیأت محترم را از خدا تمنا می نماید.
احمد فرامرزی شمران بی قلعه (41)
نامه های بسیاری از سوی ایرانیان بحرین به کارگزاری های ایران در بنادر خلیج فارس ارسال شد، ولی نتیجه ای در برنداشت. محمد اسیری یک ایرانی ساکن بحرین در نامه ای که به کارگزاری اول بنادر خلیج فارس و عربستان ارسال می کند نسبت به بی توجهی دولت ایران نسبت به جزیره ایرانی بحرین از یک سوی و جدیت و پی گیری دولت انگلستان در کوتاه کردن دست ایرانیان از این جزیره و تبدیل آن به یک جزیره انگلیسی هشدار می دهد. او نوشته است، جزیره بحرین هشتاد هزار ایرانی دارد؛ مرکز پرورش مروارید جهان و یکی از بنادر مهم تجاری است؛ و این که 363 پارچه ده و قریه و دو شهر بزرگ دارد. دولت ایران در این جزیره نه کارگزاری، نه پست، نه حکومت، نه مالیه و نه هیچ چیز دیگری که اهالی این جزیره به آن دلخوش باشند ندارد. محمد اسیری از درآمدهای تذکره و رویدادی که ایران می تواند از آن خود کند نوشته و اضافه کرده تقریباً شش ماه است که ایرانیان جزیره بیدار شده اند، خواستار حضور کارگزاری ایرانی هستند. وی از واکنش انگلیس نسبت به ایرانی ها نوشته که یکی از ایرانیان وطن خواه به قتل رسیده و دیگری تبعید شده که جرم هر دو وطن خواهی بوده است. او پیشنهاد کرد که دولت ایران شیخ عیسی، حاکم بحرین، را که فعلاً دلش از اجانب پردرد است، به سمت خود جلب کند. (42) نامه دیگری از بحرین با بیش از چهل امضاء «ایران دوستان با غیرت ساکن بحرین (که سی و پنج نفر آنها از اشخاص معروف و محترم این شهر شهیر و این معدن مروارید» بودند)‌به رئیس مجلس شورای ملی فرستاده شد. در این نامه آمده بود ما امضاء کنندگان به نام ایرانیت خود خواستار بازگشت نفوذ از کف رفته ممالک محروسه به این ناحیه هستیم. آنها نوشتند: «نود و شش درصد عربهای این ناحیه و هشتاد و شش درصد ایرانیان مقیم و ساکن این منطقه شیعه اثنی عشری می باشند. بدین واسطه استدعای وکیل اثنی عشری داریم و چنانکه قانون ایران به ما اجازه تعیین وکیل مخصوص برای مجلس پنجم ندهد، استدعا داریم که به ما اجازه بدهند که وکلای محترم بنادر جنوب وکالت از بحرین نیز داشته باشند». (43)
این حس ایران گرایی که در میان ساکنان بحرین همواره وجود داشت، دولت انگلستان را نگران ساخت. این دولت برای آنکه خیال همگان را از بابت بحرین راحت کند، چاره را در کندن ریشه های ایرانی از بحرین دید؛ و در این راستا دست به اقدامات زیر زد:

1. برهم زدن ساختار جمعیتی بحرین

حکومت بحرین با رایزنی و همراهی مأموران انگلیسی برای مقابله با دعاوی ایران مصمم شد تا ساختار جمعیتی بحرین را با اکثریت دادن به اعراب دگرگون سازد. در این راستا کارگران و مهاجران بسیاری از کشورهای عربی تشویق به مهاجرت به بحرین کردند و هزاران فلسطینی و اعراب دیگر از کشورهای دور و نزدیک به این جزایر هجوم آوردند. (44)
گذشته از تعداد ایرانیان بحرین، نفوذ مذهب شیعه نیز موجب نگرانی انگلیسی ها و حاکمان بحرین شده بود. از دیر باز ساکنان بحرین شیعه بودند. در زمان صفویان این منطقه به لحاظ فرهنگی از سطح بالایی برخوردار و یکی از مهم ترین مراکز علمی شیعی در منطقه بود. به طوری که روحانیون شیعه ی ایران برای کسب علوم فقهی شیعی به بحرین می رفتند. (45) از سوی دیگر سرزمین بحرین از گذشته های دور تماس بسیار زیادی با جهان خارج داشته و این روابط گسترده بر بافت اجتماعی این سرزمین تأثیر بسیار داشته است. فرهنگ مردمان این سرزمین قبل از مهاجرت وسیع اعراب کشورهای مختلف به این منطقه، با فرهنگ دیگر کشورهای عربی از مهاجرت وسیع اعراب کشورهای مختلف به این منطقه، با فرهنگ دیگر کشورهای عربی تفاوت بسیار داشت و برخلاف دیگر کشورهای عربی متکی بر سنتهای قبیله ای نبود. (46)‌هنوز هم با وجود تمام سیاست های فارسی زدایی در منطقه خلیج فارس، زبان فارسی بعد از عربی زیاد رایج مردمان این سرزمین است. در حدود 70 درصد مردم بحرین شیعی مذهب هستند و با وجود اقدامات دولت بحرین در طی سال های طولانی برای تغییر ترکیب جمعیتی بحرین، هنوز حدود 20 درصد مردم این جزایر اصلیت ایرانی دارند. (47)

2. ممنوعیت ورود اتباع ایرانی به بحرین بدون ویزای کنسولگری انگلستان

به دنبال از سرگیری ادعای حاکمیت ایران بر بحرین، ورود اتباع ایران به بحرین بدون ویزای کنسولگری انگلستان ممنوع شد. تدوین قانون تابعیت و استملاک نیز آغاز گردید. همه این کارها با هدایت و طراحی انگلیسی ها انجام می شد. (48) قانون تابعیت به مأموران انگلیسی اجازه می داد از ورود ایرانیان جلوگیری به عمل آورند. به دنبال این اقدامات دولت ایران یادداشت اعتراض آمیزی به جامعه ملل و سفارت انگلیسی ارسال کرد که البته نتیجه و تأثیری نداشت. ایرانیان مقیم در بحرین نیز بسیار مضطرب بودند و این وضعیت روال عادل زندگی آنها را بر هم زده بود. دولت ایران نیز در پی نامه های متعدد اهالی بحرین، از آنها درخواست کرده بود تا اثبات حق حاکمیت ایران بر جزایر بحرین بردباری پیشه کنند. (49)

3. الزام ایرانیان به پذیرفتن تابعیت بحرین

به دنبال تدوین قانون تابعیت و استملاک، در تاریخ 1316/3/8 آگهی ای منتشر شد مبنی بر اینکه ایرانیان ساکن در بحرین یا باید تابعیت بحرین را قبول کنند یا اموال خود را به فروش برسانند و به ایران بروند و الا اموال آنها مصادره و جبراً به فروش می رسد. (50) از طرف دیگر به کسانی که تابعیت بحرین را می پذیرفتند تسهیلات و مزایای ویژه ای داده می شد. حدود سی هزار ایرانی که در بحرین در حال کار و رفت و آمد بودند، بعد از انتشار این آگهی تحت فشار قرار گرفتند. (51) کنسولگری انگلستان، ایرانیان مقیم بحرین را ملزم به انتخاب یکی از این سه راه کرده بود: 1- قبول تابعیت 2- تسلیم املاک 3- مصادره اموال. اموالی که تجار ایران طی سالها تحصیل کرده بودند باید تسلیم مأموران انگلیسی می شد. ایرانیان بحرینی در نامه های متعدد به رضاشاه از او کمک خواستند. اما با توجه به نفوذ دولت انگلیس در مجامع بین المللی، دولت ایران نتوانست هیچ کمکی به ایرانیان بحرینی بکند (52) و سرانجام مأموران انگلیسی از تاریخ 1316/9/25 شروع به مصادره اموال ایرانیانی کردند که تابعیت بحرین را نپذیرفته بودند.

4. اخراج کارگران ایرانی

در سال 1317 دولت بحرین با حمایت انگلیس شروع به اخراج ایرانیانی کرد که تابعیت بحرین را نپذیرفته بودند. این ایرانیان مدام در حال رفت و آمد میان ایران و بحرین بودند. این کارگران مهاجر که بر اثر خشکسالی و نبود وسایل کار به بحرین رفته بودند، ملزم به تحصیل ورقه تابعیت شدند و در صورت اعتراض و عدم همکاری، با کشتی به ایران فرستاده می شدند. (53)

5. زندانی کردن ایرانیان بحرینی

در نامه هایی که ازطرف جمعی از ایرانیان بحرینی برای دربار ایران فرستاده شده است، ایرانیان از زندانی شدن خود در بحرین فقط به دلیل ایرانی بودن خبر داده اند. در یکی از این نامه ها آمده «چندی قبل به وسیله پاسبان (پلیس) و نگهبان (ناطور)،‌ هر ایرانی اعم از فقیر و غنی در کوچه و بازار بدون علت مانند گوسفند جلو انداخته و جلب محبس های مختلفه خود نمودند تا موقعی که تمام محبس ها پر شد و دیگر جا نداشتند و بیش از هشتصد نفر را حبس کردند و به گونه ای با آنان رفتار کردند که هیچ وحشی در دنیا با کسی انجام نمی دهد. ظاهراً به جرم اینکه چند نفر بدون گذرنامه به شهر وارد شده اند، همه ایرانیان را که در سر راهشان ببینند می گیرند تا مقصر حقیقی گیر افتد و به همین بهانه اشخاصی که متولد بحرین و همیشه در بحرین بوده اند نیز چندین روز در حبس با گرسنگی نگاه داشتند. از آن جمله چند نفر رها و چندین نفر به ذلت و خواری تبعید شدند. باقی مانده هم که عده کثیری هستند هنوز در حبس هستند. مقصود مأموران فقط ترساندن ایرانیان بحرینی است و بس». (54)

6. تهدید به بستن مدرسه ایرانی ها در بحرین

ایرانیان بحرینی از گذشته در بحرین برای دانش آموزان ایرانی مدرسه تأسیس کرده بودند. مخارج این مدرسه را هم دولت ایران تأمین می نمود. با تشدید اختلافات ایران و انگلیس بر سر حاکمیت بر بحرین در سال 1316 مأموران انگلیسی این مدرسه را که از بسیاری جهات از مدارس دیگر بحرین بهتر بود، تهدید به بستن و تعطیلی کردند. طبق قانون، غیر ایرانیان از ورود به مدرسه منع شدند و دانش آموزان ایرانی این مدرسه در وضعیت بدی قرار گرفتند و به اجبار باید این مدرسه را، که از بهترین مدارس بحرین بود، ترک می کردند.(55)

پی نوشت ها :

1- همایون الهی، خلیج فارس و مسائل آن، نشر قومس، تهران، 1384، ص 128.
2- گزیده اسناد خلیج فارس، مؤسسه مطالعات سیاسی و بین المللی، چاپ اول، 1373، ص 4.
3- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، نشر پیکان، تهران، 1377، ص 363.
4- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوره صفویه تا جنگ جهانی دوم: 1945-1500، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1355، ص 280.
5- بیژن اسدی، خلیج فارس و مسائل آن، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، تهران، 1381، ص 96.
6- گزیده اسناد خلیج فارس، پیشین، صص5و6.
7- همان، ص 3.
8- پیتر منسفیلد، تاریخ خاورمیانه، مترجم عبدالعلی اسپهبدی، انتشارات علمی فرهنگی، 1385، ص 185.
9- مرتضی بحرانی، جنبش های سیاسی اجتماعی بحرین، مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران، 1381، صص 27-26.
10- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی، پیشین، ص281.
11- محمود طلوعی، نبرد قدرتها در خلیج فارس، نشر پیک، تهران، 1366، ص122.
12- گزیده اسناد خلیج فارس، پیشین، ص 6.
13- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، نشر پیکان، تهران، 1377، ص 363.
14- محمد علی بهمنی قاجار، تمامیت ارضی ایران، جلد اول،‌ مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران 1390، ص 404.
15- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، صص 364-363.
16- علی زرین قلم، سرزمین بحرین از دوران باستان تا امروز، کتابفروشی سیروس، تهران، 1337 صص 190-189.
17- گزیده اسناد خلیج فارس، پیشین، ص 7.
18- علی زرین قلم، پیشین، ص190.
19- همان، صص 197-192.
20- همان، صص 208 -198
21- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، پیشین، صص363و364.
22- روزنامه اطلاعات، شماره 3183، مورخ 1316/3/14.
23- روزنامه اطلاعات، شماره 3392، مورخ 1316/11/17.
24- Fred H.Lawson. Bahrain the modernization of autocracy. London. West view Press. 1989.p.3.
25- پیروز مجتهدزاده، کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، پیشین، ص 195.
26- علی زرین قلم، پیشین، صص169-167.
27- همان، ص170.
28- هدایت الله بهبودی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج سوم، ص44.
29- محمد علی بهمنی قاجار، پیشین، ص 369.
30- هدایت الله بهبودی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، جلد دوم، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1388، ص90.
31- همان، ص 99.
32- همان، ص 110.
33- هدایت الله بهبودی، پیشین، ص181.
34- همان، ص 179.
35- علی زرین قلم، پیشین، ص183.
36- همان، صص 117-116.
37- همان، ص 128.
38- همان، ص 223.
39- محمد قلی مجد، ازقاجار به پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، مترجمین سیدرضا فرزانی، مصطفی امیری، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1390، صص402-401.
40- هدایت الله بهبودی، پیشین، ص400.
41- همان، ص 541.
42- فصلنامه مطالعات تاریخی، ش27، صص246-245.
43- هدایت الله بهبودی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، جلد دوم، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1388، ص289.
44- همان، ص 604.
45- مجتهدزاده، پیروز، کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، پیشین، صص196-194.
46- سیف افجه ای، معصومه، بحرین، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه، مرکز چاپ و انتشارات، تهران، 1381، ص42.
47- همان، ص26.
48- اسدی، پیشین، ص 272.
49- اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد بحرین در سال 1316.
50- همان، تاریخ سند 1316/3/23، شماره سند 12898/1157.
51- همان، تاریخ سند 1316/12/24، شماره سند 1.
52- همان، تاریخ سند 1316/3/8، شماره سند 42.
53- همان، تاریخ سند 1316/9/25، شماره سند 14234.
54- همان، تاریخ سند 1317/5/19، شماره سند 503-1492.
55- همان، تاریخ سند 1317/3/12، شماره سند 3934.

منبع: نشریه مطالعات تاریخی، شماره 33.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط