نویسنده: دکتر رضا برنجکار
یکی از مباحث اساسی در حوزه اسلامی سازی علوم انسانی، بحث مفهوم و ماهیت علوم اسلامی است.
انقلاب اسلامی ایران داعیه دار ایجاد یک تمدن جدید با محوریت اسلام است. عامل اصلی شکل گیری و تداوم و ترویج هر فرهنگ و تمدن، از جمله تمدن اسلامی، پایه های علمی آن است. این حیطه به طور اساسی در علوم انسانی مورد تفکر و بررسی قرار می گیرد.
بدین ترتیب باید تأکید کرد که علوم انسانی-اسلامی، همانند یک نرم افزار خاص در یک سخت افزار می تواند فرهنگ ویژه ناظر بر جامعه را اسلامی سازد.
چنین تحولی به ایجاد تمدن اسلامی در جامعه منجر می شود و به این ترتیب، ما را از مکاتب شرق و غرب بی نیاز می نماید.
پیش از آنکه در مورد ماهیت علوم انسانی غربی و علوم اسلامی بحث کنیم باید ماهیت علوم انسانی را مورد واکاوی قرار دهیم.
وجه ممیزه انسان از دیگر حیوانات، روح و ویژگی های آن، یعنی عقل و اختیار است. انسان، که موجودی مختار و عاقل است، دارای یک ساحت فردی و یک ساحت اجتماعی است و بر این اساس، رفتارهایی به تناسب هر یک از این عرصه ها در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی از خود بروز می دهد. در واقع علوم انسانی، در شعبات مختلف خود مانند اخلاق، تعلیم و تربیت، روان شناسی، جامعه شناسی و... به چیستی و چرایی این گونه رفتارها می پردازد.
ویژگی های اصلی هر علم عبارت است از: موضوع و مبانی، هدف و غایت و روش. موضوعات و مسائل هر علم تحت شمول یک موضوع اصلی خاص قرار دارد. برای مثال، در علم فیزیک، موضوعات پیرامون آن به حرکت، ماده و طبیعت بر می گردد. بنابراین هر علم، به یک معنا، شامل مسائل و مباحثی است که تحت شمول موضوع اولیه و خاص آن علم قرار دارد. در واقع، تمایز علوم به دلیل تفاوت در موضوعات آنها است.
علوم انسانی اعم از اسلامی و غیر اسلامی دارای هدف اولیه خاصی است که به طور کلی به دنبال شناخت انسان و جامعه است تا از این طریق، انسان را از وضعیت نا مطلوب خارج ساخته و او را به وضعیت مطلوب سوق دهد؛ بدین صورت که علوم انسانی همواره با ارائه راهکارهای خاص و از طریق اعمال مدیریت بخشیدن به کمال مطلوب انسان هستند.
در گام نخست، برای اثبات علم، نیازمند یک سری گزاره ها هستیم تا استدلال هایمان مبتنی بر آنها باشد.
البته لازم به ذکر است که این گزاره ها نوعاً از علومی مثل منطق، کلام و فلسفه اخذ می شوند. هر چند که در قدم های بعدی نیز از همان گزاره ها و مبانی- که بدیهی هستند یا در علوم دیگر اثبات شده اند و به اصطلاح اصول موضوعه می باشند. استفاده می کنیم. درباره روش علم نیز باید گفت که ما محمولات را بر موضوعات حمل می کنیم.
در پاسخ به این گونه ایرادات می توان گفت که همگان در پرداختن به علوم انسانی الزاماً قیدی را برای آن در نظر می گیرند چرا که امکان ندارد علوم انسانی را مطلق و بدون قید در نظر گرفت.
بنابراین وقتی دیگران علوم انسانی را بر اساس مبانی غیر اسلامی مانند مارکسیستی یا کاپیتالیستی تعریف می کنند و به این ترتیب، به طور خاص اقتصاد مارکسیستی، اقتصاد دولت محور و اقتصاد تعاونی محور را مطرح می سازند ما نیز می توانیم یک قید برای علوم انسانی به کار ببریم. اگر اشکالی از جهت مقید کردن علوم انسانی بر ما وارد باشد، به سایرین نیز وارد می شود.
به نظر می رسد که انکار اسلامی بودن علوم انسانی، ناشی از غفلت و ناآگاهی است. برخی نیز به دلیل مذاق و سکولاریستی خود هر آنچه را که قید اسلامی دارد مورد نفی قرار می دهند در حالی که ایشان با قیدهای دیگر، مانند تفسیر علوم انسانی بر مبانی فمینیستی، لیبرال و کمونیستی، مشکلی ندارند.
حال اگر ما قید اسلامی را به علوم انسانی مورد نظر اضافه کنیم، خواه ناخواه با علوم مطرح در غرب تفاوت خواهد داشت و به لحاظ ماهوی با آن یکسان نخواهد بود. در عمل نیز می بینیم که تفسیر اسلام از انسان متفاوت از تفسیر غربی ها از انسان است. فرد و جامعه از نظر اسلام و لیبرالیسم متفاوت است.
برای مثال، اسلام نظریه هابز را که مبتنی بر گرگ منشانه بودن انسان است یا نظریه جبر گرایانه اسپینوزا را در مورد آدمی رد می کند و انسان را یک موجود عاقل و صاحب اختیار می داند که با عقل خود توانایی تشخیص حسن و قبح اشیاء را دارد. در واقع، انسان موجودی فرا مادی است. به این ترتیب باید گفت که دیدگاه اسلام در ارتباط با علوم انسانی، که مربوط به انسان و روابط انسانی است، با دیدگاه نظریه پردازان غربی تفاوت دارد. باید دقت نمود که این اختلاف، اختلافی مبنایی در هدف و روش است.
4
کما اینکه در گروه دیگری از این اندیشه ها و نظریه ها بر عدالت به گونه ای تأکید شده که آزادی از میان رفته است. در هر حال، سعادت انسان با افراط و تفریط است. در هر حال، سعادت انسان با افراط و تفریط نسبت به هر یک از محورهای موثر در تولید خوشبختی برای او مخدوش می شود.
علاوه بر این، در هدف و غایت هم روشن است که هدف اسلام از ارائه علوم مربوط به انسان ترسیم یک وضعیت مطلوب و معقول و رساندن انسان به کمال است. طبیعتاً این روند با دیدگاه غربی ها متفاوت است. توجه به این تفاوت از اهمیتی جدی برخوردار است.
تفاسیری که علوم انسانی غربی از انسان ارائه می کند، متفاوت از تفسیری است که علوم انسانی- اسلامی از انسان به دست می دهند.
به طور مشخص و از باب نمونه، می توان گفت که از منظر اسلام، انجام برخی از اعمال، نا صحیح و قبیح معرفی می شود. ممکن است غربی ها این گونه اعمال را نه تنها قبیح ندانند بلکه برای استحکام پایه های دولتی و اجتماعی خویش آنها را نیک جلوه دهند و انسان را به انجام امور قبیح هدایت کنند.
در مقابل، برخی از امور مقدسی که اسلام برای سعادت بشر لازم دانسته ممکن است از نقطه نظر غربی ها مطلوب معرفی نگردد.
در تحلیل تفاوت های مبانی علوم انسانی هم باید گفت که مبانی غربی ها عمدتاً از فلسفه های ماتریالیستیک نشأت گرفته است؛ اما اسلام ذیل فلسفه و کلام ویژه خود، مبانی انسان شناسی مشخصی را تعریف می کند. غربی ها در مورد شناخت انسان به اموری پایبند هستند که عمدتاً در دادگاه خرد اصیل مردود می گردد.
متأسفانه روش های غربی تک قطبی حرکت می کنند و برای مثال، عمدتاً از روش های پوزیتیویستی و هرمنوتیکی بهره می گیرند.
ذیل توضیحات پیش گفته، می توان علوم انسانی- اسلامی را این گونه تعریف نمود:«علوم انسانی- اسلامی به علومی گفته می شود که در هر یک از حیطه های تعریف موضوع، مبانی، اهداف و روش ها از اسلام مدد می گیرند.»
به این ترتیب هر علمی که این ویژگی ها را دارا باشند- یا در برخی از آنها به صورت حداکثری از اسلام تأثیر پذیرفته باشد- را می توان در زمره این علوم دانست.
ما بر این باور هستیم که در واقع امر، علم انسانی مطلق و بی قید وجود ندارد و در نتیجه، تجربه تأکید می کنند و عقل و وحی را نفی می نمایند- باید از این دو منبع عقل و وحی در تفسیر انسان و رفتارهای وی استفاده کنند.
ذیل چنین برداشتی می توان گفت اگر مبانی مورد نظر مطابق با اسلام- یا در مسیر اسلام باشد- ما با علوم انسانی- اسلامی مواجه خواهیم شد زیرا علوم انسانی- اسلامی به انسان بما هو انسان می پردازد و از این طریق، به دنبال مدیریت صحیح انسان و رساندن او به رشد و کمال مطلوب است.
در مرحله بعدی، وظیفه حوزه، بیان و تبلیغ این آموزه های استنباط شده است. در درجه سوم، وظیفه حوزه، کمک به عملیاتی نمودن و اجرایی کردن معارف اسلامی است.
امام را حل(ره) می فرمودند که فقه فلسفه اجتماعی اسلام برای انسان از گهواره تا گور است. بنابراین حوزه باید با فقه، «اجتماع سازی» کند و صرفاً به «بیان» اکتفا ننماید.
امام راحل (ره) انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند تا از این طریق، احکام اجرایی شوند. بر این اساس، برای علوم انسانی با رویکرد اسلامی، حوزه باید علاوه بر بیان، به ارائه نظر نیز بپردازد. برای مثال، حوزه در علم حقوق، نه تنها باید به بیان بپردازد بلکه در مورد قانونی شدن و تبصره ها و سایر قسمت ها نیز نظر بدهد تا از این طریق، در تشکیل ساختاری نظام مند نیز دخیل باشد.
اگر دانشگاه نیز بخواهد در حوزه علوم انسانی، با محوریت اسلام حرکت نماید و اسلامی فکر کند، محتاج حوزه خواهد بود. حوزویان باید دقت نمایند که با زبان ثقیل و نامفهوم برای دانشگاهیان صحبت نکنند.
در این راستا، اولاً حوزه باید نیازهای دانشگاه را تشخیص دهد و سپس این نیازها را با زبان گویا و ساده بیان کند. بحث کاربردی ساختن علوم اسلامی یکی از نیازهای مهم و اساسی کشور است که حوزه و دانشگاه در برآورده ساختن این نیاز می تواند نقش مشترکی داشته باشند. در اینجا، این دانشگاه است که باید به حوزه مراجعه کند.
به زبان دیگر دانشگاه برای اسلامی کردن پایه های علوم انسانی، باید به حوزه رجوع کند و حوزه هم باید مطابق با نیازهای دانشگاه فتوا دهد.
استفتا نمودن دانشگاه از حوزه و جواب مطابق با نیاز دانشگاه از جانب حوزه، همان تعامل کارآمد در جهت اسلامی کردن علوم انسانی است.
در باب وضعیت فعلی حوزه، واقعیت این است که برخی، اگر چه بر تقریر و نگارش می پردازند، توجهی به نیازهای دانشگاه ها ندارند.
البته دانشگاه نیز علی رغم اینکه نیاز مبرمی به حوزه دارد، دارای ارتباط اندکی با حوزه است.
رجوع حوزه به دانشگاه و متقابلاً جواب مناسب از حوزه باید قانومند و نظام مند باشد.
برای ایجاد تعامل میان حوزه و دانشگاه، نهادهایی مثل مؤسسه امام خمینی (ره)، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی و... فعالیت های قابل توجهی داشته اند. اما این گونه فعالیت ها با توجه به نیازهای دانشگاه به حوزه، کافی نیست. بنابراین، در راستای ایجاد تعامل مناسب میان حوزه و دانشگاه، انجام مطالعات فراگیر با هدف ایجاد یک گفتمان ضروری است.
طبعاً برگزاری کنفرانس ها، فرهنگ سازی و انجام برنامه ریزی های عملیاتی و اجرایی از جمله تلاش هایی است که باید جهت دستیابی به این هدف مورد توجه قرار گیرد. طبعاً گام زدن در این مسیر هنگامی نتیجه بخش خواهد بود که نشست ها و همایش هایی از این دست به شیوه ای عالمانه و ذیل رویکردی آگاهانه برگزار گردند.
پر واضح است که در فراغ رویکردی از این دست حاصل کار نه تنها گرهی از مشکلات نخواهد گشود بلکه به اهدار منابع مالی و زمینه های مطالعه خواهد انجامید و به جای آن که تأثیری مثبت از خود بر جای نهد، تأثیری معکوس بر جای می گذارد.
در پایان باید این نکته را نیز یادآور شوم که گام زدن در این مسیر با تعجیل راه به جایی نمی برد و موفقیت در این راه هنگامی میسر می شود که به جای فعالیتی از سر عجله، زمینه های جدی کاری پژوهشی و کیفی فراهم آید.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.
انقلاب اسلامی ایران داعیه دار ایجاد یک تمدن جدید با محوریت اسلام است. عامل اصلی شکل گیری و تداوم و ترویج هر فرهنگ و تمدن، از جمله تمدن اسلامی، پایه های علمی آن است. این حیطه به طور اساسی در علوم انسانی مورد تفکر و بررسی قرار می گیرد.
بدین ترتیب باید تأکید کرد که علوم انسانی-اسلامی، همانند یک نرم افزار خاص در یک سخت افزار می تواند فرهنگ ویژه ناظر بر جامعه را اسلامی سازد.
چنین تحولی به ایجاد تمدن اسلامی در جامعه منجر می شود و به این ترتیب، ما را از مکاتب شرق و غرب بی نیاز می نماید.
پیش از آنکه در مورد ماهیت علوم انسانی غربی و علوم اسلامی بحث کنیم باید ماهیت علوم انسانی را مورد واکاوی قرار دهیم.
1.ماهیت علوم انسانی
در تفسیر علوم انسانی، میان صاحب نظران اختلاف وجود دارد ولی در اینجا، مقصود ما معنای عام علوم انسانی است که مشتمل بر آن دسته از علوم است که به انسان بما هو انسان و رفتارهای فردی و اجتماعی او می پردازد. البته در سایر علوم، از جمله علوم پزشکی نیز به انسان پرداخته می شود ولی موضوع آنها، انسان بما هو انسان نیست بلکه در این علوم، جسم انسان یا قسمتی از آن مورد تفکر و بررسی قرار می گیرد؛ یعنی بخشی که مورد اشتراک میان انسان و حیوان است. در عین حال باید توجه داشت که همین اشتراک نیز دارای پیچیدگی هایی است.وجه ممیزه انسان از دیگر حیوانات، روح و ویژگی های آن، یعنی عقل و اختیار است. انسان، که موجودی مختار و عاقل است، دارای یک ساحت فردی و یک ساحت اجتماعی است و بر این اساس، رفتارهایی به تناسب هر یک از این عرصه ها در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی از خود بروز می دهد. در واقع علوم انسانی، در شعبات مختلف خود مانند اخلاق، تعلیم و تربیت، روان شناسی، جامعه شناسی و... به چیستی و چرایی این گونه رفتارها می پردازد.
2.خصلت های علم
اسلامی بودن یا اسلامی نبودن علوم انسانی هنگامی مشخص می شود که ویژگی های «علم» مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. از این طریق می توان اسلامی بودن یا اسلامی نبودن علمی را، چه به معنای امور عرضی- عرفی یا پیرامونی که البته این نوع معنا صحیح نیست و چه به معنای امور ذاتی و جوهری معلوم نمود.ویژگی های اصلی هر علم عبارت است از: موضوع و مبانی، هدف و غایت و روش. موضوعات و مسائل هر علم تحت شمول یک موضوع اصلی خاص قرار دارد. برای مثال، در علم فیزیک، موضوعات پیرامون آن به حرکت، ماده و طبیعت بر می گردد. بنابراین هر علم، به یک معنا، شامل مسائل و مباحثی است که تحت شمول موضوع اولیه و خاص آن علم قرار دارد. در واقع، تمایز علوم به دلیل تفاوت در موضوعات آنها است.
علوم انسانی اعم از اسلامی و غیر اسلامی دارای هدف اولیه خاصی است که به طور کلی به دنبال شناخت انسان و جامعه است تا از این طریق، انسان را از وضعیت نا مطلوب خارج ساخته و او را به وضعیت مطلوب سوق دهد؛ بدین صورت که علوم انسانی همواره با ارائه راهکارهای خاص و از طریق اعمال مدیریت بخشیدن به کمال مطلوب انسان هستند.
در گام نخست، برای اثبات علم، نیازمند یک سری گزاره ها هستیم تا استدلال هایمان مبتنی بر آنها باشد.
البته لازم به ذکر است که این گزاره ها نوعاً از علومی مثل منطق، کلام و فلسفه اخذ می شوند. هر چند که در قدم های بعدی نیز از همان گزاره ها و مبانی- که بدیهی هستند یا در علوم دیگر اثبات شده اند و به اصطلاح اصول موضوعه می باشند. استفاده می کنیم. درباره روش علم نیز باید گفت که ما محمولات را بر موضوعات حمل می کنیم.
3.ضرورت افزودن قید اسلامی به علوم انسانی
مقید نمودن علوم انسانی به قید اسلامی معمولاً با این اشکال مواجه می شود که چنین رویکردی، علوم انسانی را از علم بودن خارج می سازد.در پاسخ به این گونه ایرادات می توان گفت که همگان در پرداختن به علوم انسانی الزاماً قیدی را برای آن در نظر می گیرند چرا که امکان ندارد علوم انسانی را مطلق و بدون قید در نظر گرفت.
بنابراین وقتی دیگران علوم انسانی را بر اساس مبانی غیر اسلامی مانند مارکسیستی یا کاپیتالیستی تعریف می کنند و به این ترتیب، به طور خاص اقتصاد مارکسیستی، اقتصاد دولت محور و اقتصاد تعاونی محور را مطرح می سازند ما نیز می توانیم یک قید برای علوم انسانی به کار ببریم. اگر اشکالی از جهت مقید کردن علوم انسانی بر ما وارد باشد، به سایرین نیز وارد می شود.
به نظر می رسد که انکار اسلامی بودن علوم انسانی، ناشی از غفلت و ناآگاهی است. برخی نیز به دلیل مذاق و سکولاریستی خود هر آنچه را که قید اسلامی دارد مورد نفی قرار می دهند در حالی که ایشان با قیدهای دیگر، مانند تفسیر علوم انسانی بر مبانی فمینیستی، لیبرال و کمونیستی، مشکلی ندارند.
حال اگر ما قید اسلامی را به علوم انسانی مورد نظر اضافه کنیم، خواه ناخواه با علوم مطرح در غرب تفاوت خواهد داشت و به لحاظ ماهوی با آن یکسان نخواهد بود. در عمل نیز می بینیم که تفسیر اسلام از انسان متفاوت از تفسیر غربی ها از انسان است. فرد و جامعه از نظر اسلام و لیبرالیسم متفاوت است.
برای مثال، اسلام نظریه هابز را که مبتنی بر گرگ منشانه بودن انسان است یا نظریه جبر گرایانه اسپینوزا را در مورد آدمی رد می کند و انسان را یک موجود عاقل و صاحب اختیار می داند که با عقل خود توانایی تشخیص حسن و قبح اشیاء را دارد. در واقع، انسان موجودی فرا مادی است. به این ترتیب باید گفت که دیدگاه اسلام در ارتباط با علوم انسانی، که مربوط به انسان و روابط انسانی است، با دیدگاه نظریه پردازان غربی تفاوت دارد. باید دقت نمود که این اختلاف، اختلافی مبنایی در هدف و روش است.
4
.انسان شناسی اسلامی
از منظر اسلام، جامعه انسانی جامعه ای است که موجبات سعادت فرد را در جامعه عدالت محور و آزادیخواه فراهم می آورد. گروهی از اندیشه های غربی در تحقق بخشی به عدالت ناتوان عمل کرده و بیش از حد بر آزادی تأکید نموده است.کما اینکه در گروه دیگری از این اندیشه ها و نظریه ها بر عدالت به گونه ای تأکید شده که آزادی از میان رفته است. در هر حال، سعادت انسان با افراط و تفریط است. در هر حال، سعادت انسان با افراط و تفریط نسبت به هر یک از محورهای موثر در تولید خوشبختی برای او مخدوش می شود.
علاوه بر این، در هدف و غایت هم روشن است که هدف اسلام از ارائه علوم مربوط به انسان ترسیم یک وضعیت مطلوب و معقول و رساندن انسان به کمال است. طبیعتاً این روند با دیدگاه غربی ها متفاوت است. توجه به این تفاوت از اهمیتی جدی برخوردار است.
تفاسیری که علوم انسانی غربی از انسان ارائه می کند، متفاوت از تفسیری است که علوم انسانی- اسلامی از انسان به دست می دهند.
به طور مشخص و از باب نمونه، می توان گفت که از منظر اسلام، انجام برخی از اعمال، نا صحیح و قبیح معرفی می شود. ممکن است غربی ها این گونه اعمال را نه تنها قبیح ندانند بلکه برای استحکام پایه های دولتی و اجتماعی خویش آنها را نیک جلوه دهند و انسان را به انجام امور قبیح هدایت کنند.
در مقابل، برخی از امور مقدسی که اسلام برای سعادت بشر لازم دانسته ممکن است از نقطه نظر غربی ها مطلوب معرفی نگردد.
در تحلیل تفاوت های مبانی علوم انسانی هم باید گفت که مبانی غربی ها عمدتاً از فلسفه های ماتریالیستیک نشأت گرفته است؛ اما اسلام ذیل فلسفه و کلام ویژه خود، مبانی انسان شناسی مشخصی را تعریف می کند. غربی ها در مورد شناخت انسان به اموری پایبند هستند که عمدتاً در دادگاه خرد اصیل مردود می گردد.
5.روش مطلوب در رسیدن به کمال و سعادت
در بررسی روش مورد نظر در علوم انسانی این سؤال مطرح می شود که برای رسیدن انسان به رشد و کمال با تفسیر اسلام و دیانت الهی، چه روشی را باید طی کرد؟ در پاسخ باید گفت که در مسیر ترسیم جامعه سعادت محور، همچنان که باید از روش های تجربی و عقلی استفاده نمود، ضروری است از وحی هم مدد گرفته شود.متأسفانه روش های غربی تک قطبی حرکت می کنند و برای مثال، عمدتاً از روش های پوزیتیویستی و هرمنوتیکی بهره می گیرند.
ذیل توضیحات پیش گفته، می توان علوم انسانی- اسلامی را این گونه تعریف نمود:«علوم انسانی- اسلامی به علومی گفته می شود که در هر یک از حیطه های تعریف موضوع، مبانی، اهداف و روش ها از اسلام مدد می گیرند.»
به این ترتیب هر علمی که این ویژگی ها را دارا باشند- یا در برخی از آنها به صورت حداکثری از اسلام تأثیر پذیرفته باشد- را می توان در زمره این علوم دانست.
ما بر این باور هستیم که در واقع امر، علم انسانی مطلق و بی قید وجود ندارد و در نتیجه، تجربه تأکید می کنند و عقل و وحی را نفی می نمایند- باید از این دو منبع عقل و وحی در تفسیر انسان و رفتارهای وی استفاده کنند.
ذیل چنین برداشتی می توان گفت اگر مبانی مورد نظر مطابق با اسلام- یا در مسیر اسلام باشد- ما با علوم انسانی- اسلامی مواجه خواهیم شد زیرا علوم انسانی- اسلامی به انسان بما هو انسان می پردازد و از این طریق، به دنبال مدیریت صحیح انسان و رساندن او به رشد و کمال مطلوب است.
6.نحوه تعامل حوزه و دانشگاه در اسلامی سازی علوم انسانی
وظیفه اصلی حوزه، تبیین و توضیح معارف سیاسی، اجتماعی و اخلاقی انسان و استنباط گزاره های فوق از منابع اسلامی است.در مرحله بعدی، وظیفه حوزه، بیان و تبلیغ این آموزه های استنباط شده است. در درجه سوم، وظیفه حوزه، کمک به عملیاتی نمودن و اجرایی کردن معارف اسلامی است.
امام را حل(ره) می فرمودند که فقه فلسفه اجتماعی اسلام برای انسان از گهواره تا گور است. بنابراین حوزه باید با فقه، «اجتماع سازی» کند و صرفاً به «بیان» اکتفا ننماید.
امام راحل (ره) انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند تا از این طریق، احکام اجرایی شوند. بر این اساس، برای علوم انسانی با رویکرد اسلامی، حوزه باید علاوه بر بیان، به ارائه نظر نیز بپردازد. برای مثال، حوزه در علم حقوق، نه تنها باید به بیان بپردازد بلکه در مورد قانونی شدن و تبصره ها و سایر قسمت ها نیز نظر بدهد تا از این طریق، در تشکیل ساختاری نظام مند نیز دخیل باشد.
اگر دانشگاه نیز بخواهد در حوزه علوم انسانی، با محوریت اسلام حرکت نماید و اسلامی فکر کند، محتاج حوزه خواهد بود. حوزویان باید دقت نمایند که با زبان ثقیل و نامفهوم برای دانشگاهیان صحبت نکنند.
در این راستا، اولاً حوزه باید نیازهای دانشگاه را تشخیص دهد و سپس این نیازها را با زبان گویا و ساده بیان کند. بحث کاربردی ساختن علوم اسلامی یکی از نیازهای مهم و اساسی کشور است که حوزه و دانشگاه در برآورده ساختن این نیاز می تواند نقش مشترکی داشته باشند. در اینجا، این دانشگاه است که باید به حوزه مراجعه کند.
به زبان دیگر دانشگاه برای اسلامی کردن پایه های علوم انسانی، باید به حوزه رجوع کند و حوزه هم باید مطابق با نیازهای دانشگاه فتوا دهد.
استفتا نمودن دانشگاه از حوزه و جواب مطابق با نیاز دانشگاه از جانب حوزه، همان تعامل کارآمد در جهت اسلامی کردن علوم انسانی است.
در باب وضعیت فعلی حوزه، واقعیت این است که برخی، اگر چه بر تقریر و نگارش می پردازند، توجهی به نیازهای دانشگاه ها ندارند.
البته دانشگاه نیز علی رغم اینکه نیاز مبرمی به حوزه دارد، دارای ارتباط اندکی با حوزه است.
رجوع حوزه به دانشگاه و متقابلاً جواب مناسب از حوزه باید قانومند و نظام مند باشد.
برای ایجاد تعامل میان حوزه و دانشگاه، نهادهایی مثل مؤسسه امام خمینی (ره)، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی و... فعالیت های قابل توجهی داشته اند. اما این گونه فعالیت ها با توجه به نیازهای دانشگاه به حوزه، کافی نیست. بنابراین، در راستای ایجاد تعامل مناسب میان حوزه و دانشگاه، انجام مطالعات فراگیر با هدف ایجاد یک گفتمان ضروری است.
طبعاً برگزاری کنفرانس ها، فرهنگ سازی و انجام برنامه ریزی های عملیاتی و اجرایی از جمله تلاش هایی است که باید جهت دستیابی به این هدف مورد توجه قرار گیرد. طبعاً گام زدن در این مسیر هنگامی نتیجه بخش خواهد بود که نشست ها و همایش هایی از این دست به شیوه ای عالمانه و ذیل رویکردی آگاهانه برگزار گردند.
پر واضح است که در فراغ رویکردی از این دست حاصل کار نه تنها گرهی از مشکلات نخواهد گشود بلکه به اهدار منابع مالی و زمینه های مطالعه خواهد انجامید و به جای آن که تأثیری مثبت از خود بر جای نهد، تأثیری معکوس بر جای می گذارد.
در پایان باید این نکته را نیز یادآور شوم که گام زدن در این مسیر با تعجیل راه به جایی نمی برد و موفقیت در این راه هنگامی میسر می شود که به جای فعالیتی از سر عجله، زمینه های جدی کاری پژوهشی و کیفی فراهم آید.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.