نویسنده: مایکل وایت
مترجم: محمدرضا افضلی
مترجم: محمدرضا افضلی
گالیلو گالیله نخستین فرزند وینچنتسیو و جولیا گالیله بود و در 15 فوریه ی سال 1564 به دنیا آمد. خانواده ی گالیله در شهر پیزا زندگی می کرد که در ناحیه ی توسکانی، در شمال غربی ایتالیا واقع است.
پدر گالیله موسیقدانی معروف بود که به نظریه ی موسیقی علاقه داشت. او به عنوان منشأ دیدگاههای انقلابی در موسیقی، در ایتالیا شهرت یافت و نخستین فردی بود که در تحقیق در زمینه ی موسیقی از ریاضایت استفاده کرد. گالیله در جوانی نواختن عود را فرا گرفت و نوازنده ای نسبتاً ماهر شد. اگرچه جوانی خونگرم و پر جنب و جوش بود، ساعتها تنها در حیاط یا در اتاق خود می نشست و به عود نوازی یا آهنگسازی می پرداخت.
پدر گالیله، گذشته از آنکه موسیقیدانی بلندآوازه بود. به عنوان متفکری عصیانگر نیز شهرت داشت. وینچنتسیو از آدمهای کوته فکر، مخصوصاً اگر در جهان علم صاحب نفوذ و قدرت بودند، تنفر داشت. گالیله ی جوان تحت تأثیر افکار پدرش بود. در آثار بعدی او، بازتاب عقاید ضد حاکمیت پدرش مشاهده می شود. گالیله از راههای متعدد، با کوته نظری در جهان علم مبارزه کرد؛ درست به همان شیوه ای که پدرش با کوته نظری در حوزه ی موسیقی به مبارزه برخاسته بود.
وی همواره می گفت: «به نظر من کسانی که برای اثبات هر نکته ای صرفاً به اقتدار و نفوذ خود تکیه می کنند، بدون اینکه استدلالی در تأیید آن داشته باشند، بسیار نامعقولانه عمل می کنند. من برعکس آنها، آرزو دارم که بتوانم پرسش هایی را آزادانه مطرح کنم و بدون نیاز به چاپلوسی از مقامات، آنها را پاسخ گویم، که این راه کسانی است که به راستی در جستجوی حقیقت اند.»
دورانی که آن را دوران رنسانس می نامند، تقریباً 100 سال قبل از تولد گالیله، در ناحیه ی توسکانی، زادگاه گالیله، آغاز شد. دوران رنسانس، زمان شگفت انگیز بیداری دوباره ی هنر و علم بود. با پیشرفت در فنون و روشهای چاپ، انتشار کتاب به سرعت افزایش یافت. با افزایش تعداد کتابهایی که منتشر می شد، امکان مبادله ی افکار و اطلاع از تحولات علمی نیز افزایش می یافت.
در دوران رنسانس مردم مشتاق کسب اطلاعات بودند؛ اطلاعات درباره ی جهان واقع، درباره ی کشفهای علمی، در مورد سیاره ای که روی آن زندگی می کردند، درباره ی هنر و ادبیات. پیش از رنسانس، عقاید قرون وسطایی را بی چون و چرا می پذیرفتند. اکنون زمان توضیح خواستن و اتکای به دانش فرا رسیده بود. گالیله در چنین فضایی به دنیا آمد. او فقط متفکری همه فن حریف نبود، بلکه روشنفکری با ذهن باز بود که همواره برای پذیرش افکار جدید و دیدگاههای پیشرو آمادگی داشت. گالیله برای مطلع کردن دیگران از کشفهای خود، از آخرین فنون قابل دسترس استفاده می کرد. او مجموعه ای از کتابهای انقلابی منتشر کرد و بیش از هر یک از معاصران خود در واداشتن علم به ورود به عصری جدید تلاش کرد.
بالاخره زمانی فرا رسید که گالیله می بایست به تحصیل رسمی بپردازد؛ انتخاب محل تحصیل کار آسانی نبود. پدر گالیله به اغلب مؤسسات آموزشی اطمینان نداشت و در برابر فکر فرستادن بزرگترین پسرش به یکی از این مؤسسات، تا در آنجا او را شستشوی مغزی بدهند، به شدت مقاومت می کرد.
در سال 1575، خانواده ی گالیله به فلورانس نقل مکان کرد. فلورانس شهری بزرگ بود که در شرق پیزا قرار داشت. در فلورانس، بیش از هر شهر دیگر ایتالیا، حیات فکری و آموزشی در اوج بود. بسیاری از مورخان عقیده دارند که رنسانس از فلورانس آغاز شد. هنگامی که خانواده ی گالیله به این شهر نقل مکان کرد، فلورانس در اوج شکوفایی خود به منزله ی قلب اندیشمند اروپا بود. وینچنتسیو نمی توانست هزینه ی تحصیل پسر خو را بپردازد، بنابراین گالیله ی یازده ساله را به مدرسه ای وابسته به صومعه فرستاد.
اما کارها به آن خوبی که پدر گالیله امید داشت، پیش نرفت. سه سال بعد وینچنتسیو ناگزیر شد پسرش را از آن مدرسه بردارد، زیرا دریافت که نوجوان کوشا داوطلب پوشیدن جامه ی رهبانیت شده است. وینچنتسیو از این فکر هراسان شد و گالیلو را به فلورانس برگرداند تا تحصیل خود را ادامه دهد.
در سال 1581، گالیلو هفده ساله در دانشگاه پیزا نام نویسی کرد. پدرش اصرار داشت که در رشته ی پزشکی تحصیل کند، زیرا بسیاری از مردم عقیده داشتند که بهترین گام نخست در بالا رفتن از نردبان موفقیت برای اهل علم در ایتالیای قرن شانزدهم، همین کار است.
گالیلو با اکراه به خواستهای پدرش تن داد، هرچند استعدادهای او در حوزه های دیگر بود. گالیلو، ضمن داشتن استعدادهای دیگر، موسیقیدانی خوش قریحه، نقاشی چیره دست و نویسنده ای بسیار خوب بود.
گالیله در نخستین نیم سال تحصیل در دانشگاه پیزا، شرکت در کلاسهای درس ریاضی را در اوقات فراغت خود شروع کرد و شیفته ی زیبایی محض این موضوع شد. گالیله به ویژه مفتون درسهایی شد که اوستیلو ریتچی، ریاضیدان دربار، در باب هندسه ی اقلیدسی ارائه می داد.
گالیله هر هفته سر درس ریتچی حاضر می شد. طولی نکشید که توجه ریاضیدان دربار به این جوان قوی هیکل و خوش قیافه جلب شد که همیشه در انتهای تالار می نشست و مشتاقانه هر کلمه را به گوش می گرفت.
در پایان هر درس، گالیله از ریتچی سؤالات موشکافه ی بیشماری می پرسید. استاد ریاضی به این نتیجه رسید که دانشجویی بسیار مستعد سر درس او حاضر می شود و از او خواست که به جای تحصیل پزشکی، به تحصیل در رشته ی ریاضی بپردازد.
گالیله با وجود اعتراضهای شدید پدرش، رشته ی تحصیلی خود را عوض کرد. در پایان نخستین نیم سال تحصیلی، دانشجوی رشته ی ریاضی شد.
گالیله معتقد بود: به نظر من در شرح مسائل فیزیکی نباید کار را با استفاده از قدرت عبارات کتاب مقدس شروع کرد، بلکه باید از تجربیات حسی و استدلالهای ضروری آغاز کرد. ... آنچه حضرت پروردگار در چهره ی طبیعت آشکار کرده، به هیچ وجه کمتر از آن چیزی نیست که در عبارات مقدس انجیل به ودیعه نهاده است.
در شخصیت گالیله بی تردید رگه ای از شیطنت دیده می شد، اما او دانشجویی محترم و با انضباط بود. دانشجویان دیگر او را دوست می داشتند و به سبب حاضر جوابی خود شهرت یافته بود.
اما وقتی نوبت به سؤالات ریاضی و فیزیک می رسید، از ابراز نظر خود نمی ترسید. در حقیقت او به اندازه ای در دانشگاه جروبحث می کرد که «مشاجره گر» لقب گرفت.
پایه ی استدلال او این بود که علم پیشرفت نمی کند، مگر آنچه را که یونانیان انجام داده اند زیر سؤال ببریم. ارسطو در سرتاسر عمر خود، حتی یک آزمایش هم انجام نداد.
او صرفاً براساس منطق نتیجه گیری می کرد. گالیله عقیده داشت که استدلال براساس منطق صرف کافی نیست. کل نظام ارسطویی وابسته به هم بود و هر اصل به اصلی دیگر منتهی می شد و هر نظر مؤید نظری دیگر بود. اگر بخشی از این فلسفه نادرست از آب درمی آمد، همه ی نتیجه گیریها نادرست بود.
روش گالیله نقطه ی مقابل روش ارسطو بود. در پیزا، استدلال می کرد که علم می تواند فقط بر آزمایش متکی باشد.
ممکن است ابتدا فکری به انسان الهام شود، اما اثبات یا پذیرش آن فقط از طریق آزمایش مقدور است؛ امروز این نظر کاملاً پذیرفته شده است.
اغلب همه ردیفان گالیله، در دانشگاه با افکار او مخالف بودند. گالیله با علم به اعتقادات اهل کلیسا، آن قدر عاقل بود که دیدگاه های خود را، صرفاً به عنوان یکی از چندین دیدگاه مطرح قلمداد کند و روی افکار ضد ارسطویی خود، بیشتر از سایر دیدگاه ها تأکید نکند. دست کم در حضور جمع چنین روشی را در پیش می گرفت.
منبع: گالیلو گالیله
پدر گالیله موسیقدانی معروف بود که به نظریه ی موسیقی علاقه داشت. او به عنوان منشأ دیدگاههای انقلابی در موسیقی، در ایتالیا شهرت یافت و نخستین فردی بود که در تحقیق در زمینه ی موسیقی از ریاضایت استفاده کرد. گالیله در جوانی نواختن عود را فرا گرفت و نوازنده ای نسبتاً ماهر شد. اگرچه جوانی خونگرم و پر جنب و جوش بود، ساعتها تنها در حیاط یا در اتاق خود می نشست و به عود نوازی یا آهنگسازی می پرداخت.
پدر گالیله، گذشته از آنکه موسیقیدانی بلندآوازه بود. به عنوان متفکری عصیانگر نیز شهرت داشت. وینچنتسیو از آدمهای کوته فکر، مخصوصاً اگر در جهان علم صاحب نفوذ و قدرت بودند، تنفر داشت. گالیله ی جوان تحت تأثیر افکار پدرش بود. در آثار بعدی او، بازتاب عقاید ضد حاکمیت پدرش مشاهده می شود. گالیله از راههای متعدد، با کوته نظری در جهان علم مبارزه کرد؛ درست به همان شیوه ای که پدرش با کوته نظری در حوزه ی موسیقی به مبارزه برخاسته بود.
وی همواره می گفت: «به نظر من کسانی که برای اثبات هر نکته ای صرفاً به اقتدار و نفوذ خود تکیه می کنند، بدون اینکه استدلالی در تأیید آن داشته باشند، بسیار نامعقولانه عمل می کنند. من برعکس آنها، آرزو دارم که بتوانم پرسش هایی را آزادانه مطرح کنم و بدون نیاز به چاپلوسی از مقامات، آنها را پاسخ گویم، که این راه کسانی است که به راستی در جستجوی حقیقت اند.»
دورانی که آن را دوران رنسانس می نامند، تقریباً 100 سال قبل از تولد گالیله، در ناحیه ی توسکانی، زادگاه گالیله، آغاز شد. دوران رنسانس، زمان شگفت انگیز بیداری دوباره ی هنر و علم بود. با پیشرفت در فنون و روشهای چاپ، انتشار کتاب به سرعت افزایش یافت. با افزایش تعداد کتابهایی که منتشر می شد، امکان مبادله ی افکار و اطلاع از تحولات علمی نیز افزایش می یافت.
در دوران رنسانس مردم مشتاق کسب اطلاعات بودند؛ اطلاعات درباره ی جهان واقع، درباره ی کشفهای علمی، در مورد سیاره ای که روی آن زندگی می کردند، درباره ی هنر و ادبیات. پیش از رنسانس، عقاید قرون وسطایی را بی چون و چرا می پذیرفتند. اکنون زمان توضیح خواستن و اتکای به دانش فرا رسیده بود. گالیله در چنین فضایی به دنیا آمد. او فقط متفکری همه فن حریف نبود، بلکه روشنفکری با ذهن باز بود که همواره برای پذیرش افکار جدید و دیدگاههای پیشرو آمادگی داشت. گالیله برای مطلع کردن دیگران از کشفهای خود، از آخرین فنون قابل دسترس استفاده می کرد. او مجموعه ای از کتابهای انقلابی منتشر کرد و بیش از هر یک از معاصران خود در واداشتن علم به ورود به عصری جدید تلاش کرد.
سفر به قلب رنسانس
گالیله تا یازده سالگی در خانه، نزد پدرش و چند معلم سرخانه تحصیل کرد. او کودکی خونگرم و سرزنده بود که دوست داشت در مورد هر چیز تحقیق و تعمق کند. وقتی درس نداشت، تنها از خانه بیرون می رفت تا نقبها و ساختمانهای متروک شهر را کشف کند و یا در روستاهای سرسبز توسکانی آرام پرسه بزند.بالاخره زمانی فرا رسید که گالیله می بایست به تحصیل رسمی بپردازد؛ انتخاب محل تحصیل کار آسانی نبود. پدر گالیله به اغلب مؤسسات آموزشی اطمینان نداشت و در برابر فکر فرستادن بزرگترین پسرش به یکی از این مؤسسات، تا در آنجا او را شستشوی مغزی بدهند، به شدت مقاومت می کرد.
در سال 1575، خانواده ی گالیله به فلورانس نقل مکان کرد. فلورانس شهری بزرگ بود که در شرق پیزا قرار داشت. در فلورانس، بیش از هر شهر دیگر ایتالیا، حیات فکری و آموزشی در اوج بود. بسیاری از مورخان عقیده دارند که رنسانس از فلورانس آغاز شد. هنگامی که خانواده ی گالیله به این شهر نقل مکان کرد، فلورانس در اوج شکوفایی خود به منزله ی قلب اندیشمند اروپا بود. وینچنتسیو نمی توانست هزینه ی تحصیل پسر خو را بپردازد، بنابراین گالیله ی یازده ساله را به مدرسه ای وابسته به صومعه فرستاد.
اما کارها به آن خوبی که پدر گالیله امید داشت، پیش نرفت. سه سال بعد وینچنتسیو ناگزیر شد پسرش را از آن مدرسه بردارد، زیرا دریافت که نوجوان کوشا داوطلب پوشیدن جامه ی رهبانیت شده است. وینچنتسیو از این فکر هراسان شد و گالیلو را به فلورانس برگرداند تا تحصیل خود را ادامه دهد.
کشمکشها
این واقعه سرآغاز کشمکشهای بسیار بین گالیلو و پدرش بود. اگرچه آنها در مورد محدود و انعطاف ناپذیر بودن چشم انداز جهان علم توافق داشتند، در مورد مسیر آینده ی گالیلو با هم توافق نداشتند.در سال 1581، گالیلو هفده ساله در دانشگاه پیزا نام نویسی کرد. پدرش اصرار داشت که در رشته ی پزشکی تحصیل کند، زیرا بسیاری از مردم عقیده داشتند که بهترین گام نخست در بالا رفتن از نردبان موفقیت برای اهل علم در ایتالیای قرن شانزدهم، همین کار است.
گالیلو با اکراه به خواستهای پدرش تن داد، هرچند استعدادهای او در حوزه های دیگر بود. گالیلو، ضمن داشتن استعدادهای دیگر، موسیقیدانی خوش قریحه، نقاشی چیره دست و نویسنده ای بسیار خوب بود.
گالیله در نخستین نیم سال تحصیل در دانشگاه پیزا، شرکت در کلاسهای درس ریاضی را در اوقات فراغت خود شروع کرد و شیفته ی زیبایی محض این موضوع شد. گالیله به ویژه مفتون درسهایی شد که اوستیلو ریتچی، ریاضیدان دربار، در باب هندسه ی اقلیدسی ارائه می داد.
گالیله هر هفته سر درس ریتچی حاضر می شد. طولی نکشید که توجه ریاضیدان دربار به این جوان قوی هیکل و خوش قیافه جلب شد که همیشه در انتهای تالار می نشست و مشتاقانه هر کلمه را به گوش می گرفت.
در پایان هر درس، گالیله از ریتچی سؤالات موشکافه ی بیشماری می پرسید. استاد ریاضی به این نتیجه رسید که دانشجویی بسیار مستعد سر درس او حاضر می شود و از او خواست که به جای تحصیل پزشکی، به تحصیل در رشته ی ریاضی بپردازد.
گالیله با وجود اعتراضهای شدید پدرش، رشته ی تحصیلی خود را عوض کرد. در پایان نخستین نیم سال تحصیلی، دانشجوی رشته ی ریاضی شد.
گالیله معتقد بود: به نظر من در شرح مسائل فیزیکی نباید کار را با استفاده از قدرت عبارات کتاب مقدس شروع کرد، بلکه باید از تجربیات حسی و استدلالهای ضروری آغاز کرد. ... آنچه حضرت پروردگار در چهره ی طبیعت آشکار کرده، به هیچ وجه کمتر از آن چیزی نیست که در عبارات مقدس انجیل به ودیعه نهاده است.
«مشاجره گر»
گالیله نمی توانست دیدگاه بعضی از فلاسفه را در مورد علم تحمل کند و غالباً در مشاجرات تند و بحثهای خصوصی شرکت می کرد. در بسیاری از موارد به هیجان می آمد و صدایش را بلند می کرد و به صدای بلند عقاید هم ردیفان و استادان خود را زیر سؤال می برد.در شخصیت گالیله بی تردید رگه ای از شیطنت دیده می شد، اما او دانشجویی محترم و با انضباط بود. دانشجویان دیگر او را دوست می داشتند و به سبب حاضر جوابی خود شهرت یافته بود.
اما وقتی نوبت به سؤالات ریاضی و فیزیک می رسید، از ابراز نظر خود نمی ترسید. در حقیقت او به اندازه ای در دانشگاه جروبحث می کرد که «مشاجره گر» لقب گرفت.
پایه ی استدلال او این بود که علم پیشرفت نمی کند، مگر آنچه را که یونانیان انجام داده اند زیر سؤال ببریم. ارسطو در سرتاسر عمر خود، حتی یک آزمایش هم انجام نداد.
او صرفاً براساس منطق نتیجه گیری می کرد. گالیله عقیده داشت که استدلال براساس منطق صرف کافی نیست. کل نظام ارسطویی وابسته به هم بود و هر اصل به اصلی دیگر منتهی می شد و هر نظر مؤید نظری دیگر بود. اگر بخشی از این فلسفه نادرست از آب درمی آمد، همه ی نتیجه گیریها نادرست بود.
روش گالیله نقطه ی مقابل روش ارسطو بود. در پیزا، استدلال می کرد که علم می تواند فقط بر آزمایش متکی باشد.
ممکن است ابتدا فکری به انسان الهام شود، اما اثبات یا پذیرش آن فقط از طریق آزمایش مقدور است؛ امروز این نظر کاملاً پذیرفته شده است.
اغلب همه ردیفان گالیله، در دانشگاه با افکار او مخالف بودند. گالیله با علم به اعتقادات اهل کلیسا، آن قدر عاقل بود که دیدگاه های خود را، صرفاً به عنوان یکی از چندین دیدگاه مطرح قلمداد کند و روی افکار ضد ارسطویی خود، بیشتر از سایر دیدگاه ها تأکید نکند. دست کم در حضور جمع چنین روشی را در پیش می گرفت.
منبع: گالیلو گالیله