نویسنده: علی اکبری
بپرهیزید که خودفریبی و مردم فریبی روزی به پایان می رسد
بسم الله الرحمن الرحیم.«اشهدا ان لا اله الله و اشهد ان محمد رسول الله و ان علیا ولی الله وصی رسول الله و الائمه حادی عشر من بعد علی علیهم السلام ائمه المسلمین».
بارالها با تمام وجود می گویم: «کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته»
خداوندا عمری را - که بهترین نعمت بوده - از دست داده ام، در حالی که می توانست در راه تو و خدمت به انسان های مظلوم و مستضعف به کار گرفته شود. عمری که می توانست تا حدودی در جهت از بین بردن ارزش های منفی و ایجاد و احیای ارزشهای الهی - انسانی مثمر ثمر افتد، عمری که می توانست در راه تحقق هدف های مقدس اسلام و اعتلای کلمه التوحید و تکامل صاحبش سپری گردد، عمری که می توانست از کمیتش بکاهد و بر کیفیتش بیافزاید و همگام با شهدای خداجوی، جویای راه وصول به تو باشد، عمری که با کمیت نسبتاً زیاد، توشه ای برنگرفته، لذا همین جاست که تمامی امیدش را و تمامی رجائش را به عفو تو و به اغماض تو و بزرگواری تو و رحمت و فضل تو بسته است. خدایا باز هم امید به فضلت! «الهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم»
خدایا، خوب می دانی آنچه را هم اکنون به قلم می آورم مدت مدیدی است در درونم می گذرد و بر سر چند راهه های حیرت ندانم چیست؟ چه باید کرد؟ امور به کجا می انجامد؟ چگونه است که با نام اسلام در ذی اسلامیت شعارهای مردم فریب خالی از محتوی رواج پیدا می کند و آنها که مسئولیت جلوگیری از انحراف افکار را دارند، ساکت می نشینند؟ و سهل است بعضاً هم تأیید می کنند و هزاران سوال که هر کدام راهی را ایجاب و خطی را ترسیم می کند، قرار گرفته ام. اما خوشبختانه چون مقلد امام عزیزم، راه سعادت برایم روشن است و از خدا می خواهم اگر عمری بود، توفیق عمل بدان را پیدا کنم.
خدایا، با تمام وجودم به این انقلاب عشق می ورزم و به همان مقدار که دوستان انقلابیونم، نسبت به حامیان ضد انقلاب نفرت دارم و با همه این ها این مسأله را به خوبی یافته ام که هر کس به نفع دشمنان انقلاب و به خیال واهی و بی اساس رضایت به اصطلاح مردم و به خیال پوچ و خام پایگاه به اصطلاح ملی! پیدا کردند، موضع گیری کند، مصداق فرموده گرانقدر معصوم علیه السلام است که «من طلب رضی الناس بسخط الله فجعل الله حامده من الناس ذاما».
خداوندا، تو شاهدی به همان اندازه، بلکه صد چندان که به امام قاطع و سازش ناپذیرم عشق می ورزم، نسبت به سازش کاران و مدافعان عملی ضد انقلاب (اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم. بیم آن دارم حوادث مشروطه مجدداً تکرار شود و یا ایران اسلامی به سرنوشت الجزایر دچار شود. خداوندا، از تو مصرّانه می خواهم دست و قدم، زبان و قلم همه کسانی را که در جهت رهانیدن ضد انقلابیون و مرتدین و محاربین از چنگال عدالت اعمال قدرت و نفوذ کرده اند و همه کسانی که پذیرای این ننگ شده اند (تا چند روزی به کام وهم و خیال رسند) برای همیشه از سرنوشت این مردم شهیدپرور و شاهد، قطع فرمایی.
خدایا، چون عاشق نظام بوده ام از آن ترس داشتم که افشای چهره سازش کاران لطمه ای ولو ناچیز به نظام وارد آرد، به آنها توصیه می کنم که جدای از لفاظی و بازار گرمی های صنفی، به قیامت و حسابرسی های دقیق آن روز باور پیدا کنند و مواظب باشند که از آن دسته ای نباشند که قرآن درباره شان فرمود: «لم تقولون ما لاتفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون ».
وصیتم به صاحبان قدرت و نفوذ این است که اگر حرکت شان را دوست می دارند، به جای شعارهای مردم فریب و سیاست مدارانه، توصیه هایی را که تلفنی و شفاهی در جهت استخلاص ضد انقلاب و مترفین و حرام خواران و حرام اندوزان، اعمال می دارند، با شهامت و رشادت برای مردم بازگو کنند و از هر نوع توجیه و ماست مالی کردن های حفظ سمت و استمرار موقعیت صدارت! بپرهیزند که خود فریبی و مردم فریبی بالاخره به پایان رسد و سر و کار با خیرالماکرین افتد و باز توصیه ام به سردمداران این است که به خدا توکل کنند و قاطعیت و سازش ناپذیری را از امام مردم بیاموزند و شعار نه شرقی و نه غربی را که خواست و حق مردم است و علت موجده این انقلاب بوده فراموش نکنند و قاطعیت و سازش ناپذیری را از امام مردم بیاموزند و شعار نه شرقی و نه غربی را که خواست و حق مردم است و علت موجده این انقلاب بوده فراموش نکنند و مبادا که گذشت روزها و فروافتادن طبیعی شود و انقلاب و مهمتر از همه سختی های حرکت و فشارهای بین المللی موجب شود، تعادلی را که شعار فوق ایجاب می کرده و بحمدالله تا حدودی ایجاد گردیده، بهم زنند و بدانند که قدرت مطلق از آن خداست و صرفاً تکیه بر اوست که از هر قدرتی انسان را و جامعه را بی نیاز می کند و باز اینکه بدانند که اگر دچار حسابگری های سیاسی جدای از توکل شوند و بر ذهنیت های شکل گرفته و رضایت خدا و مردم مسلمان را ملاک قرار ندهند، گور خود و انقلاب را کنده و برای مردم، گورستانی بی نام و نشان در پهنه تاریخ ایجاد کرده اند و یادشان باشد که علت موجده، علت مبقیه نیز هست. و فراموش نکنید که سیادت و موقعیت های اجتماعی آنان اهدائی انقلاب اسلامی است و جدای از انقلاب فردی از چهل میلیون افراد دیگر قبل از انقلاب خواهند بود.
خدایا، تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را هم آنان که التقاط به گونه منافقین خلق، سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و هم آنان که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجائی و باهنر را می کشند و هم به سوگ شان می نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس....!
برقرار می کنند. هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادی شان و اعطای مقام و مسئولیت به آنان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند. به مسئولین گوشزد کرده ام، اما نمی دانم چرا؟ « گر چه نسبت به برخی تا اندازه ای می دانم چرا؟» ترتیب اثر نداده اند، به مسئولین بارها گفته ام که خطر اینان، به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است، چرا که علاوه بر همه شیوه های منافقانه، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به صف قاعدین و بازنشستگان سوق شان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند، به گونه ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصب ها و حفظ و ابقاء ها دست به تخریب می زنند، اعمال قدرت می کنند. این ها همه پوچ است و بی اهمیت! مهم و بسیار مهم این است که هدف غایی از همه این تلاش ها، گسترش فکر التفاطی و انحرافی سازمان غیر خدایی شان است که جز اندیشه های مادی گرایانه و ماتریالیستی چیز دیگری نیست و با بهره گیری از تجربه های مثبت و منفی هم پالکی های چپ و منافقشان توانسته اند، متأسفانه به نسبت بسیار زیادی (زیادتر از توفیق منافقان در سال های 54- 51) تعداد زیادی از روحانیون را تحت تأثیر قرار دهند و با لطایف الحیل بر ذهن و روان آنها اثرات دلخواه شان را بگذارند، تا بدانجا که با اعمال جنایت کارانه آنان با دید اغماض بنگرند و حتی در مواردی نظیر به شهادت رساندن باهنر و رجایی، به دست روی دست مالیدن های مسامحه کارانه، مصلحت اندیشی های پشیمانی آورنده، متوسل شوند. باز مهم تر از همه اینکه با کمال تأسف توانسته اند تعداد فراوانی از جوانان مسلمان را جذب کرده، منحرف نمایند.
هان! ای خانواده عزیزم به هوش باشید، مبادا فریب تأیید و تکریم های ریاکارانه این منافقان جدا از دین را بخورید. چه بسا با ظاهر چاکرانه و دلسوزانه به سراغ تان بیایند و خود را چنان حزب اللهی جا بزنند که مسلمان ها و ابوذرها را جرأت لحظه ای هم لباسی و هم شکلی با آنها نباشند. فرزندانم، اگر گاهی بر شما سخت گرفته ام و این در حالی بوده که برایم امکان فراهم آوردن رفاه بیشتر بوده، از آن جهت بوده است که اعتقادی استوار به آیه کریمه «ان مع العسر یسرا» داشته ام و اگر می توانستم شما را و خانواده را بیشتر از آنکه تحمل کرده اید، قانع کنم، به طور قطع چنین می کردم و یقین داشتم که در تکوین شخصیت سالم و رشد یابنده شما مؤثرتر و کارسازتر بود. به هر صورت، پدرتان که از همه چیز جز انقلاب و اسلام بیشتر دوست تان می دارد، خیر و صلاح شما را در رفاه نمی دانسته و نمی داند و امید دارد در زندگی، رفاه جویی و عافیت طلبی را آگاهانه به دور اندازید و با عزمی آهنین در کام مشکلات روید و توقع نداشته باشید دیگران برای حل مشکل تان اقدامی ولو ناچیز کنند، به جای چنین انتظاری در حل مشکلات مردم کوشا باشید و از سختی ها نهراسید و به گونه ای عمل کنید که هر مصیبتی و هر مشکلی هر قدر عظیم، در پیش اراده و عزم شما سر تسلیم فرود آورد و به جای اینکه بر شما چیره شود و شما را دست و پای بسته بر زمین افکند، بر امواج به ظاهر سهمگینش سوار شوید و مهارش را به دست گیرید و بدان سو هدایتش کنید که می خواهید و اجازه ندهید که بر شما مسلط شود و تعادل شما را برباید.
خانواده عزیز و مهربانم، درست است آنگونه که شایسته مقام والای انسانی شما بود، به خدمت تان کمر نبستم و در این راه تقصیرها و قصورهای فراوان داشتم، اما درست تر آن است که بر من ببخشایید و اجازه ندهید که در پیشگاه خداوند در روز تبلی السرائر و در انظار خلایق، شرمنده و سرافکنده پیش رویتان قرار گیرم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
منبع: اکبری، علی؛ (1390) وصیت یاران، تهران: یازهرا(س)، چاپ اول.