عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق (ع)
رویکردی قرآنی
دیباچه
« وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَکَ وَبَینَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ وَمَا یلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»(قرآن کریم، سوره فصلت (41)، آیات شریفه 35-34).
اگرچه «اخلاق» به دلیل نداشتن ضمانت های اجرایی متعارف از «قانون» متمایز شده و لذا گستره و عمق نفوذ آن در عرصه عمل متفاوت از قانون تعریف می شود، اما در نگاه قرآنی «اخلاق» از اهمیت و کار ویژه ای بسیار مهم برخوردار است که می توان از آن به «ایجاد تحول درونی» تعبیر نمود. تصریح خداوند متعال مبنی بر اینکه «رعایت اصول اخلاقی» به انقلاب درونی مخاطبان آن منجر شده و «دشمن» را به «دوست» بدل می سازد (قرآن کریم، سوره مبارکه الانفال (8)، آیه شریفه 63)، تعبیری استعاری و مهم است که مبنای نظریه های کاربردی متعددی در روابط بین الملل می تواند باشد.
در نوشتار پیش روی، نگارنده در مقام پاسخ گویی به این پرسش کلیدی است که «معنا و مقام اخلاق در روابط بین الملل چیست؟ مراد از «معنا» ابعاد نظری و فلسفی موضوع است که از چگونگی ارتباط این دو مفهوم با یکدیگر سخن می گوید؛ و غرض از «مقام» جایگاه عملی اخلاق در عرصه مدیریت مناسبات بین المللی است که درنهایت به طرح گزاره های راهبردی برای طراحی الگوهای عملی متناسب با نظریه های ارائه شده منتهی می شود.
برای این منظور نگارنده نخست موضوع محوری «سازمان معنایی اخلاق» را مستند به منطق تحلیلی قرآن کریم مطرح نموده و نشان می دهد که اخلاق در نگاه قرآنی مقوله ای صرفاً انتزاعی و ناکجا آبادی نیست؛ بلکه ساخت مفهومی پیچیده ای دارد که مرکب از مجموعه ای از گزاره های رفتاری مبتنی بر خَلقیات و خُلقیات است. همین ویژگی امکان جمع بین واقع گرایی و آرمان گرایی را به اخلاق اسلامی داده و بر اساس آن نظریه «اخلاقی شدن روابط بین الملل» به مثابه رویکردی انسانی تا ایدئولوژیک، تحلیل و کاربردی شده است.
1. سازمان معنایی «اخلاق اسلامی»
اخلاق از حیث لغوی به «خوی» و «عادت» تعریف شده که هیئتی راسخ در درون آدمی بوده و کانون اصلی تولید افعال آدمی شناسانده می شود. (معین 1375: 1436) اما در گفتمان قرآن کریم، اخلاق دارای بار معنایی غنی تری می باشد که درک آن در گرو تحلیل اصل «آفرینش» است. بنا به تصریح خداوند متعال، انسان به مثابه مخلوق الهی موضوع در خلقت بوده است:اول- آفرینش صورت ظاهری انسان که از آن به «خلق» آدمی تعبیر شده است.
دوم- آفرینش صورت ماهوی انسان که از آن به «خلق» آدمی تعبیر شده است.
(خواجه نصیر الدین طوسی، 1373: 101-5)
1-1. ارزش اخلاقی «خَلق»
صورت ظاهری انسان، امری متغیر، متحول و در معرض فساد است و به همین دلیل خداوند متعال از آن با گزاره های زیر تعبیر نموده است:گزاره 1: خَلق همراه با تفاوت و اختلاف (اندک یا زیاد) است، بدون اینکه حق مخلوقی ضایع گردد:
«إِنَّ فِی اخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَّقُونَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه یونس (10)، آیه شریفه 6).
گزاره 2: خَلق محکوم به زوال است و اجل معین دارد:
« مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الروم(30)، آیه شریفه 8).
گزاره 3: خلق انسان ترکیبی بوده و بر آمیزه ای از «شأن دانی» و «روح عالی» استوار است:
« خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الرحمن (55)، آیه شریفه 14).
«ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ» (سوره مبارکه السجده (32)، آیه شریفه 9).
گزاره 4: خلق انسان دلالت بر ضعف او دارد:
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیبَةً یخْلُقُ مَا یشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الروم (32)، آیه شریفه 54).
«خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا» (قرآن کریم، سوره مبارکه النساء،(4)، آیه شریفه 28)
گزاره 5: خَلق انسان همراه با رنج و سختی است:
« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ» (قرآن کریم، سوره مبارکه البلد (90)، آیه شریفه 4).
گزاره 6: انسان به حَسب خلقش «عجول» است:
«خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الانبیاء (21)، آیه شریفه 37).
گزاره 7: انسان موجودی حریص و بی تاب است:
«إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» (قرآن کریم، سوره مبارکه المعارج (70)، آیه شریفه 20-19).
گزاره 8: انسان از میان مخلوقات، مجهز به بیان گشته است:
« الرَّحْمَنُ علَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ. عَلَّمَهُ الْبَیانَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الرحمن (55)، آیه شریفه 1-4).
چنانکه ملاحظه می شود «خلق» معرف واقعیت و مشتمل بر عینیت هایی است که انسان به عنوان بازیگر اصلی و اشرف مخلوقات در نظام خلقت دارای آنها می باشد. خَلق در منطق قرآنی از چهار حیث با اخلاق ارتباط پیدا می نماید:
یک: خَلق و واقع گرایی اخلاقی
اگرچه اخلاق اسلامی جوهره ای انتزاعی و آرمانی دارد، اما معنای این آرمان گرایی بی توجهی به محدودیت ها و ظرفیت های عینی انسان نیست. به عبارت دیگر «آرمان گرایی اخلاق» متناسب با واقعیت های محیطی تعریف شده و لذا نمی توان آن را صرفاً «انتزاعی» و یا «ناکجا آبادی» تعبیر نمود. تأکید خداوند متعال بر ارتباط بین «خَلق» و «فطرت» مؤید این مدعاست و این که التزام به اخلاق اسلامی دلالتی بر انصراف از مقتضیات خلق (گزاره های هشتگانه مذکور) ندارد؛ بلکه صرفاً به نوع مدیریت و کاربرد تأثیرگذار است:(1)«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الروم(30)، آیه شریفه 30).
دو. خَلق و اصالت «حق»
اگر چه «خَلق» عرصه اختلاف، تفاوت و تعارض است؛ اما معنای این سخن آن نیست که خلق مبتنی بر ظلم است و این تفاوت ها با عدالت منافات داشته و از تضییع حقوق برخی به نفع دیگران حکایت دارد. به عبارت دیگر این اختلاف ها بر بنیاد «حق» قرار دارند و خداوند متعال مجموع معادلات را به گونه ای تعریف نموده که مؤید «حق» تا «ظلم» است. بر این اساس:اولاً- اصل اختلاف به عنوان یک پدیده مثبت که به نفع آدمیان است، شناسانده شده:
« إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا ینْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ» (سوره مبارکه البقره (2)، آیه شریفه 164).
ثانیاً- این اختلاف ورزی، عین حق دانسته شده که ظلمی را به کسی روا نمی دارد:
« وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الحجر(15)، آیه شریفه 85).
بنابراین «خلق الهی» در عین وجود اختلاف در آن، ما را به اصالت «حق» در تنظیم مناسبات مان رهنمون می گردد. (2)
سه. خَلق و «اندازه نگاه داشتن»
از جمله اصول مهمی که هدایت گر بسیاری از الگوهای اخلاقی (اعم از دینی یا غیر آن) می باشد، رعایت «اندازه» و «نگاه داشتن اندازه» است که در حوزه اخلاق؛ نخستین نکته ای است که فرد باید به آن تفطّن یابد .(خواجه نصیر الدین طوسی، 1373: 111-108) این معنا در کلام الهی در ذیل عنوان «تقدیر» آمده است. (مخلوف، 1387: 137) «قَدر» بر معانی زیر دلالت دارد: ( بیستونی، 1386: 929)قدر به معنای قدرت: « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوکًا لَا یقْدِرُ عَلَى شَیءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ ینْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه النحل(16)، آیه شریفه 75).
قدر به معنای قبض در مقابل بسط: « اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الرعد(13)، آیه شریفه 26).
قدر به معنای اندازه: « وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ وَمَنْ یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْرًا» (قرآن کریم، سوره مبارکه الطلاق(65)، آیه شریفه 3).
آنچه در این کاربردها محوریت دارد، رعایت اصل «اندازه» و «حد» موضوع است که شرط اصلی متخلق بودن به اخلاق اسلامی است و خداوند آن را از نتایج عمل خویش نیز دانسته است:
« و إذ نجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یذَبِّحون أبناءَکُم وَ یَستَحیونَ نِساءَکم وَ فی ذلِکم بَلاءٌ مِن رَبَّکم عَظیمٌ» (قرآن کریم، سوره مبارکه القمر(54)، آیه شریفه 49).
« وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا» (قرآن کریم، سوره مبارکه الفرقان(25)، آیه شریفه 20).
نتیجه آنکه مقتضای «خلق آدمی» رعایت حد و اندازه است.
چهار. خلق، کمال و تناسب
مقتضای خَلق در جهان واقعی رعایت «کمال» است؛ به گونه ای که تمام اجزاء آن در نهایت کل واحد و بدون نقصی را شکل می دهند. واژه «سوّی» در قرآن کریم مبین این معناست (مخلوف، 1387: 242 و 255) «کمال» به معنای جامع آن مدنظر است که در نهایت استحکام پدیده را می رساند و اینکه می توان بدان اعتماد داشت. «سلیمان بلخی» در الاسباء و النظایر فی القرآن الکریم، «فسّوی» را واژه ای با معانی متعدد ذکر می کند که در قرآن تمامی آنها به کار رفته است. اما معنای جامعی که می تواند به نوعی تمامی این کاربردها را به هم مرتبط سازد «کمال» است. (سلیمان بلخی، 1381: 187-188) بر این اساس می توان نتیجه گرفت که خلق آدمی او را به سمت «فرهنگ کمال خواهی» و «استحکام» در کارها رهنمون می شود.«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى» (قرآن کریم، سوره مبارکه الاعلی(87)، آیه شریفه 1-2).
البته باید توجه داشت که رعایت کمال و استحکام بخشیدن به پدیده نباید دلیلی برای خروج از «تناسب» باشد. به همین خاطر است که خداوند هر دو وصف را به خلق نسبت داده است:
« یا أَیهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ» (قرآن کریم، سوره الانفطار(82)، آیات شریفه 6-7).
در مقام جمع بندی باید اظهار داشت که «خلق انسانی» از آن حیث که اخلاق اسلامی را بر واقع گرایی، حق محوری، اندازه نگاه داشتن، کمال و تناسب استوار می سازد؛ سازمان معنای متمایزی را برای «اخلاق اسلامی» تصویر می نماید. این سازمان معنایی برخلاف تصویر عمومی از اخلاق اسلامی (به مثابه هنجارهایی که صرفاً پس از ایمان معنا و کاربرد پیدا می کنند)، از قابلیت لازم برای عرضه به جامعه بین المللی برخوردار است. به عبارت دیگر بعد خلقی اخلاق اسلامی بر ملاحظات مادی آفرینش انسان استوار است و از این حیث می توان مخاطبان آن را در چهار بعد گفته شده (که چهار رکن مهم اخلاق اسلامی را شکل می دهد) عام- و نه صرفاً ویژه مسلمانان- ارزیابی کرد.
1-2. ارزش اخلاقی «خُلق»
«خُلق» در گفتمان اسلامی جنبه اکتسابی دارد و بر اصول رفتاریی دلالت دارد که آدمیان از طرق مختلف (سنن تاریخی، آموزش مستقیم، آموزش غیر مستقیم و غیره) آنها را فرا گرفته و مبنای عمل خویش قرار می دهند. (مهدوی کنی، 2002: 8-7) این اصطلاح در قرآن کریم با دو کاربرد (هر یک در یک آیه و در مجموع 2 بار) آمده است: یکبار در معنای منفی به کار رفته و از «خُلق الاولین» که از عادات و سنن نامطلوب حکایت دارد، سخن گفته شده است:«إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الشعراء (26)، آیه شریفه 137).
و بار دوم در خصوص پیامبر اکرم (ص) به کار گرفته که «خُلق عظیم» خوانده شده است:
« وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (قرآن کریم، سوره مبارکه القلم(68)، آیه شریفه 4)
چنانکه از توضیحات علمای اخلاقی بر می آید، بخش اصلی و مهم اخلاق اسلامی را همین بُعد شکل می دهد؛ چرا که جنبه اکتسابی دارد و بر بنیاد اختیار و با مهارت حاصل آمده، و مهم تر از همه آنکه فرا زمانی و فرا مکانی بوده و می تواند مشکل گشای تمامی آدمیان در هر حوزه جغرافیایی و با هر آیین و مسلکی باشد. از این منظر مهم ترین گزاره های اخلاقی این بخش را می توان به شرح زیر معرفی نمود:
گزاره 1: خُلق اسلامی با توکل در ارتباط است.
«توکل» معرف رابطه ای ویژه و پیچیده بین بنده و خدای متعال است که تمام ابعاد حیات وی را تحت تأثیر قرار می دهد. مزایا و منافع ناشی از این خُلق حَسن فقط متوجه مسلمانان نبوده و از طریق اصلاح شبکه روابط، همگان را منتفع می سازد.(3) مهم ترین بهره های حاصل از «توکل» که برخی از آنها متوجه فرد متوکل و پاره ای برای کل جامعه است، عبارتند از:بهره 1: توکل مایه بی نیازی است.
خداوند متعال در آخرین آیه از سوره مبارکه «توبه» بر این اصل تأکید دارد: هر آن کسی که به خدای متعال توکل نماید، از تمام خلق بی نیاز می شود. اصطلاح «حسبی الله» دلالت بر آن دارد که توکل کنندگان به خدا از ناحیه عدم همراهی دیگران دچار بحران نشده و روحیه استوار دارند:« فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (قرآن کریم، سوره مبارکه توبه(9)، آیه شریفه 129).
این روحیه از آنجا ناشی می شود که انسان مسلمان «کفایت کنندگی خداوند متعال» را به عنوان یک اصل عقلی و اعتقادی پذیرفته و برای این پرسش الهی پاسخ مثبت دارد که: آیا خداوند بنده اش را کفایت نمی کند؟
« أَلَیسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الزمر(39)، آیه شریفه 36)
این همان پرسشی است که خداوند متعال خود نیز به دلیل اهمیت آن، پاسخش را نیز به صراحت آورده است:
« وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ وَمَنْ یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْرًا» (قرآن کریم، سوره مبارکه الطلاق (65)، آیه شریفه 3)
بهره 2: توکل موجب قدرت مندی است.
توکل به خدای متعال مایه قوت بوده و به همین خاطر است که در صورت اتصال قدرت فرد به قدرت الهی، اگر همگان هم اجتماع نمایند «توانشان» اندک و خرد ارزیابی می شود. محاجّه مسلمانان با گروه های معارضه از همین ناحیه قابل تفسیر است:« وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَی وَلَا تُنْظِرُونِ» (قرآن کریم، سوره مبارکه یونس(10)، آیه شریفه 71).
بهره 3: توکل به احساس سرگشتگی پایان می بخشد.
این احساس که بازیگر بی پناه و رها گشته است، موجب آسیب های جدی روحی و مادی می شود که نتیجه آن کاهش قدرت وی و تنزل جایگاهش در سلسله مراتب قدرت است. خداوند متعال «توکل» را با دو واژه مهم «اُنیب» و «متاب» به کار برده که حکایت از نقش برجسته توکل در مدیریت روحی و رفتاری بازیگران متوکل دارد:« کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیهِمُ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ وَهُمْ یکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیهِ مَتَابِ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الرعد(13)، آیه شریفه 30)
«متاب» محل رجوع و بازگشت است که حکایت از وجود پناهگاه و پشتیبان برای افراد متوکل دارد, پشتیبانی که اتکا به آن ممکن و به آن می توان امیدوار بود.
«وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الشوری(42)، آیه شریفه 10)
«اُنیب» نیز به رجوع مکرر و پیوسته به خدای متعال حکایت دارد که معرّف امیدواری و نتیجه بخشی مراجعه به خدا است. با این توضیح مشخص می شود که اخلاق اسلامی، بازیگر را بدون پشتیبانی و سرگشته تصور و تصویر نمی کند.
بهره 4: توکل، جبران کننده «کاستی ها» است.
از آنجا که اغراض و انگیزه ها پوشیده است وهمچنین برآورد شرایط پیوسته نمی تواند کامل و عاری از خطا و اشتباه باشد؛ در اخلاق اسلامی «توکل» تعریف شده که «جبران کننده» همه این نواقص و کاستی ها بوده و به بازیگر مسلمان امکان آن را می دهد تا پس از انجام تأمل و دقت لازم، در خصوص کاستی های احتمالی که به حساب نیامده اند، با توکل به اطمینان ضروری برای عمل برسد. به همین خاطر است که در موضع نخست از «عزم» سخن به میان آمده که نتیجه بررسی، دقت و تحلیل کامل است:«و إن یریدوا أن یخدَعُوک فَإنَّ حَسبَک اللهُ هُوَ الذّی أیدَک بِنَصرِه وَ بِالمؤمِنینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه آل عمران(3)، آیه شریفه 159).
و در تکمیل آن، وجه دوم توکل آمده که اگر قصد خیری از سوی دیگر بازیگران مطرح شد، آن را پذیرا باشد و به خاطر احتمالات غریب؛ اصل آن را وامگذار:
« وَإِنْ یریدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الانفال(8)، آیه شریفه 61).
در ادامه همین آیه شریفه است که تصریح می شود که حتی اگر گمان «خدعه» و «نیرنگ» باشد، بر خداوند متعال توکل نما و اصل صلح را بپذیر که او تو را کفایت کند:
«وَإِنْ یریدُوا أَنْ یخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الانفال(8)، آیه شریفه 62).
بهره 5: توکل مایه، آزادگی است.
آنانکه خداوند متعال را «وکیل» خود گرفته اند، از سلطه همگان رها هستند و این به معنای آزادگی کامل است که به یک بازیگر امکان و توان نقش آفرینی مؤثر را می دهد:« إِنَّ عِبَادِی لَیسَ لَکَ عَلَیهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلًا» (قرآن کریم، سوره مبارکه الاسرا(17)، آیه شریفه 65).
چنانکه ملاحظه می شود توکل به عنوان یک رُکن اخلاقی نوعی مناسبات سیاسی، اقتصادی و امنیتی باز?گران مسلمان را تحت تأثیر قرار می دهد و این تأثیر به صورت مستقیم در شبکه روابط خارجی قابل مشاهده است. بررسی تحلیلی سیره نبوی (ص) نیز مرید این مدعاست و نشان می دهد که الگوی مناسبات پیامبر اکرم(ص) متعاقب تأسیس دولت در مدینه، به شدت تحت تأثیر این اصل اخلاقی بوده است. بدین معنا که «توکل» در متن حیات سیاسی مسلمانان حضور داشته و راهنمای الگوی مدیریت روابط خارجی شان بوده است. چنانکه در جنگ هایی چون احزاب و یا احد، و یا در انعقاد پیمان صلح حدیبیه می توان مصادیق بارز آن را مشاهده نمود. (ابن هشام، 2004)
بررسی کاربردهای سیاسی توکل در عرصه مناسبات خارجی نشان می دهد که این رفتار اگر چه خاص دینداران بوده و در تصمیم ها و رفتارهای آنان امکان تعریف می یابد، اما در عرصه بین المللی می تواند تأثیرات مهمی داشته باشد. سطح و نوع این تأثیرات را در سطح روابط بین الملل می توان در جدول شماره 1 ملاحظه نمود.
رد?ف |
نوع کاربرد |
تأث?رات |
1 |
ا?جاد احساس ب? ن?از? |
عدم ?أس و نوم?د? و تسل?م شدن در مقابل قدرت ها? مسلط |
2 |
ا?جاد قدرت نرم |
ا?ستادگ? در مقابل قدرت ها? زورگو |
3 |
از ب?ن بردن احساس سرگشتگ? |
جلوگ?ر? از انجام رفتارها? نابهنجار در عرصه ب?ن الملل? |
4 |
جبران کاست? ها |
خوش ب?ن? نسبت به د?گر باز?گران |
5 |
آزادگ? |
ظلم نکردن |
گزاره 2: خُلق اسلامی مبنی بر اعتدال است.
از جمله آموزه های محوریی که علمای اخلاق در تبیین جوهره اخلاق بدان تمسک جسته اند، «اعتدال» است. منظور از اعتدال تنظیم بین قواست به گونه ای که از افراط و تفریط بازیگر را باز دارد. (غزالی، 1368) بر این اساس مبنای بداخلاقی، خروج از اعتدال است که لازم می آید برای اخلاقی نمودن یک فضا بر آن فایق آییم. از این منظر است که رسول خدا(ص) به امر الهی، فلسفه وجودی رسالت خویش را ایجاد اعتدال در بین مخاطبانشان دانسته اند.
اهمیت این موضوع از آنجا دانسته می شود که رسول خدا(ص) حسب کلام الهی در 13 مورد به صورت مشخص امر به انجام کاری شده اند که در قرآن بر آن تأکید رفته است:
نخست، امر به اینکه خدای متعال را عبادت نماید و از عبدالله باشد (در 3 مورد)، از آن جمله:
« قُل إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیهِ أَدْعُو وَإِلَیهِ مَآبِ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الرعد(13) آیه شریفه 36).
دوم. امر به اینکه از زمره مسلمانان باشد (3 مورد)، از آن جمله:
« وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه النمل(27)، آیه شریفه 91).
سوم. امر به اینکه اولین فرد مسلمان باشد (3 مورد)، از آن جمله:
« وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الزمر(39) ،آیه شریفه 12).
چهارم. امر به اینکه از مؤمنان باشد (1 مورد):
« وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه یونس(10)، آیه شریفه 104).
پنجم. امر به استقامت (2 مورد) از آن جمله:
« فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (قرآن کریم، سوره مبارکه هود(11)، آیه شریفه 112).
ششم. امر به ایجاد اعتدال (1 مورد):
« فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَینَنَا وَبَینَکُمُ اللَّهُ یجْمَعُ بَینَنَا وَإِلَیهِ الْمَصِیرُ» (قرآن کریم، سوره مبارکه الشوری(42)، آیه شریفه 15).
چنانکه ملاحظه می شود، جنس عمومی اوامر صورت گرفته متوجه مسلمان شدن و ایمان آوردن است (در 10 مورد) و فقط 3 مورد استثناء شده که 2 مورد آن در خصوص خُلق استقامت ورزی است (که در بند بعدی به آن اشاره می شود) و یک مورد آن به «ایجاد اعتدال» بر می گردد. صرف تأکید خداوند بر امر «ایجاد اعتدال» در کنار «ایمان» و «اسلام» و برجسته ساختن این اصل، حکایت از ارزش راهبردی آن دارد.
«اعتدال» از حیث ماهیت چنان است که می توان برای آن مخاطب عام جست و جو کرد. به عبارت دیگر برخلاف خلق توکل که لازمه ایمانی دارد، اعتدال ضرورتاً با ایمان فهم نمی شود. به همین خاطر است که این رکن اخلاقی می تواند در عرصه مناسبات بین المللی مورد توجه ویژه قرار گیرد.
با عنایت به طرح مفهوم «عدالت» در «روابط بین الملل» مشخص می شود که اخلاق اسلامی در این سطح می تواند بسیار تأثیرگذار باشد و در هر دو سطح «نظریه پردازی» و «طراحی الگوی عملیاتی» مورد توجه قرار گیرد. «توماس پانگل»[1] و «پیتر آهرنزدورف»[2] در «عدالت در میان ملل» نشان داده اند که چگونه «عدالت» می تواند زمینه های اخلاقی شکل گیری قدرت های سالم و کاربرد صلح آمیز آن را فراهم آورد. به عبارت دیگر آنچه قدرت را مهار کرده و از خشونت باز می دارد، اخلاق است و تجلی اخلاق به میزان زیادی در بحث عدالت می باشد. (Pangde & Ahrensdorf, 1999: 162-218) بر این اساس می توان ادعا کرد که نظریه اعتدال در اخلاق اسلامی می تواند به مثابه بنیاد نظری مناسبی جهت بازخوانی و ترویج عدالت در روابط بین الملل قرار گرفته و از این طریق به سالم سازی فضای اعمال قدرت استحکام صلح کمک نماید. (4)
گزاره 3: خُلق اسلامی مؤید استقامت و استواری است.
از جمله ویژگی های اخلاقی ای که خداوند متعال به طور خاص بر آن تأکید ورزیده «استواری و استقامت» است که در ذیل گزاره 2 به آن و اهمیتش اشاره رفت. استقامت در کنار «اعتدال» تنها خصلتی است که در مجموع اوامر 13 گانه به رسول خدا(ص) از ناحیه حق ممتاز شده است و همین امر از نقش محوری آن حکایت دارد. این خصلت در 10 موضع توسط حضرت حق مورد توجه قرار گرفته که از این میان یک مورد آن ( با 2 مورد فراوانی) در حوزه مناسبات بین المللی کاربرد دارد: استقامت به مثابه وفاداری به پیمآنکه امری دو طرفه بوده و خداوند متعال تصریح دارد که مشرکان بر ذمه شما عهد و پیمانی ندارند، مگر آن پیمان هایی که سابق بر این بسته اند و نسبت به اجرای آن وفادار مانده اند که شما نیز موظف به اجرای پیمان هستید. چنانکه ملاحظه می شود استقامت در این آیه شریفه، ثمره ای کاملاً عینی دارد و از التزام به پیمان ها با مشرکان حکایت می کند. بدین معنا که التزام به عهد، خلقی فرا ایدئولوژیک تعریف شده است.« کَیفَ یکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه التوبه(9)، آیه شریفه 7).
8 مورد کاربرد دیگر این فعل، به ابعاد درونی آن دلالت دارد و از ضرورت «استقامت ورزی مسلمانان» در انجام اوامر و تکالیف آنها حکایت دارد که از جمله آنها امر خداوند متعال به استقامت ورزی رسول خدا(ص) در راه تبلیغ و هدایت می باشد (که در ذیل گزاره 2 به آن اشاره شد).
«استقامت» نیز اگر چه با عنصر ایمان فهم می شود، اما از دو حیث (سلبی و ایجابی) روابط بین الملل را متأثر می سازد:
نخست: وجه ایجابی آن تعهد و الزامی را در بر می گیرد که مسلمانان نسبت به پیمان هایشان پیدا می کنند و از این طریق نوعی اطمینان خاطر نزد امضاء کنندگان پیمان برای استمرار آنها و بهره مندی از مزایای پیمان ها، پدید می آید (یعنی خُلق استقامت به عنصری در سرمایه اجتماعی بین المللی تبدیل می شود).
دوم. وجه سلبی آنکه بر جدیت و استواری مسلمانان در اجرای تکالیف شان و صیانت از هویت شان دلالت دارد. این وجه «خط قرمز» مناسبات بین المللی را نشان می دهد و اینکه هویت اسلامی در مقابل عرض های احتمالی، واکنش شدید از خود نشان می دهد.
گزاره 4. خُلق اسلامی و تعهد جهانی
در پی شکل گیری واحدهای سیاسی ای که به طور مشخص از آنها به «ملت- کشور»[3] تعبیر می شود، این آموزه که نظام سیاسی در قبال «منافع ملی»[4] خود تعهد دارد و ی بایست صرفاً به تأمین و تحصیل آنها بیاندیشد، بنیاد و مقبولیتی نظری پیدا کرد. (کیلینتون، 1379: 112-100) ای در حالی بود که جامعه جهانی را نمی توان - و نباید- تجزیه نمود؛ حقیقتی که پیروان اندیشه «جهانی شدن)[5] بر آن تأکید بسیار دارند. دلیل این امر به شبکه روابط و منافع پیچیده و مرتبط بازیگران مربوط می شود که بخشی نگری را یک آسیب جدی برای منافع جامعه جهانی می داند. (کاستلز، 1380)در اخلاق اسلامی این ملاحظه به صورت مبنایی مدنظر بوده و خداوند متعال نگرش اسلامی را به گونه ای بنیاد نهاده است که در آن تمامی بازیگران در قبال یکدیگر مسؤولیت دارندو امکان تجزیه آنها از یکدیگر وجود ندارد. به همین خاطر است که اخلاق اسلامی، مانع از بی تفاوتی، بی طرفی یا گوشه گیری از فرایندهای جهانی و رها کردن امور به حال خودشان می شود. آنچه به عنوان «تعهد» و «دلسوزی» در اخلاق اسلامی آمده، دلالت بر این معنای مهم دارد که ارکان فلسفی آن عبارتند از:
رکن یکم. اسلام اصولاً جهانی است و برای زمان، مکان، قوم و یا گروه خاصی نیامده است.
از آنجا که اسلم جهانی است، لذا مسلمانان نمی توانند نسبت به سرنوشت و وضعیت دیگران بی تفاوت باشند. حاکمیت اسلام و تحقق آن صرفاً به دینداری گروهی خاص و گمراهی دیگران نیست؛ بلکه باید به فکر هدا?ت همگان بود. این «دغدغه» مسلمانان را به «اندیشه کردن» در احوال دیگران و تلاش برای هدایت آنها رهنمون می شود:
« الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا» (قرآن کریم، سوره مبارکه الاحزاب(33)، آیه شریفه 39).
رکن دوم. مبنای اسلام دعوت به زبان استدلال و رحمت است تا از جذابیت لازم برای پذیرش برخوردار باشد.
« ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه النحل(16)، آیه شریفه 125).
رکن سوم. مبنای دعوت، رحمت است تا از این طریق پذیرش و نه تحمیل مبنای گروش به اسلام باشد.
اگر چه در مناسبات کشورهای اسلامی با غیر مسلمانان اصول معینی وجود دارد که از آن به نفی سبیل، استعلاء، همکاری و... تعبیر می شود؛ اما معنای این اصول اقدام برای تحمیل و تأسیس هژمونی اسلامی نیست. دلیل این امر آن است که منطق دین بر «پذیرش» است و این موضوعی است که نمی توان با عنصر «تحمیل» به آن نایل آمد. خداوند متعال این ویژگی را در توسعه قلمرو اسلامی مورد تأکید قرار داده، آنجا که می فرماید:
«فَبِمَا رَحْمَة مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» (قرآن کریم، سوره مبارکه آل عمران(3)، آیه شریفه 159).
با تأمل در این خُلق اسلامی مشخص می شود که رکن حاضر اصولاً انحصار ایدئولوژیک ندارد و می توان از آن به مثابه نظریه ای دینی در حوزه تعریف و تبیین «جامعه جهانی» بهره برد. مطابق این نگرش، سرنوشت مشترک بشریت ما را آورد به الگوهای محدود جغرافیایی باز می دارد. بلکه بالعکس اخلاق اسلامی مبتنی بر نگرشی جهانشمول است و اینکه نمی توان- و نباید- در قبال دیگران بی مسئولیت و یا بی تفاوت بود. از این منظر اخلاق اسلامی نوعی جهان گرایی را پیشنهاد می نماید که از الگوهای غربی موسوم به جهانی سازی متفاوت است و می تواند به صورت مستقل در روابط بین الملل طرح، نقد و اجرایی گردد. (5) نتیجه آنکه این بعد از اخلاق اسلامی مخاطب عام بین المللی داشته و می تواند به مثابه بخش قابل توجه و مهمی از فرهنگ روابط بین الملل مطرح گردد. دلیل این امر نیز آن است که فرهنگ روابط بین الملل اقتضای طرح نگرشی عام و انسانی را دارد تا بتواند از میان مخاطبان متنوع و متعدد خود، پیرو جذب نماید و از این طریق به تأسیس جامعه جهانی واحد، نایل آید؛ (ریوز، 1387: 228-183) و این ویژگی در گزاره های نظری و راهبردهای عملی پیشنهادی اخلاقی اسلامی- چنانکه بیان شد- ظهور دارد.
پی نوشت ها :
[1]. Thomas Pangle
[2]. Peter Ahrensdorf
[3]. Nation- State
[4]. National Intersts
[5]. Globalization
?ادداشت ها :
(1). این جمله از ویژگی های بارز و منحصر به فرد اخلاق اسلامی به شمار می آید که فرد متخلق به آن را از زندگی دنیوی و اصول حیاتی انسانی جدا نمی سازد. به همین خاطر است که از درون اخلاق اسلامی، انزوا و بریدن از خلق الهی (پدیده منفی تارک دنیا) حاصل نمی آید. حضرت علی(ع) در این خصوص تصریح دارد که انسان باید به گونه ای باشد که بهره خویش را از دنیا به فراموشی نسپارد و از این طریق، اخلاق و عرفان اسلامی را معنا ننماید. چنانکه هم ایشان در باب دنیا (اعم از ذم و ذکر نعمت های ناشی از آن) سخن های فراوان اظهار داشته اند (امام علی(ع) 1369: خ 45 و 59). در منابع اخلاقی نیز به این وجه توجهی درخور شده و اینکه اخلاق اسلامی از طریق حضور مؤثر در جمع و حیات اجتماعی اصولاً معنا و مفهوم می یابد (مهدوی کنی، 2002: 435-375؛ غزالی 1375: 80-71؛ غزالی 1367: 65-52).
(2). نظریه های مربوط به «حق» متعدد و متفاوتند. برخی «حق» را در مساوات دیده و یکسانی را به عنوان حق عام و حق مبناء معرفی می نمایند. حال آنکه در دیگاه مقابل «یکسانی» مایه هلاکت است و حق را نمی توان درک کرد مگر آنکه «تفاوت» معنا شده باشد. بر این اساس اقتضای حیات وجود اختلاف است وحقوق بر اساس ظرفیت ها اختصاص می یابد وبر همان سیاق نیز تکالیف شکل می گیرد. لذا توازن بین حق و تکلیف راه را بر ظلم سد می کند. نتیجه آنکه از صرف وجود اختلاف نمی توان تضییع حق را استنتاج نمود (Simmondes 1998, chp:12).
(3). منافع ناشی از اخلاق را باید به دو دسته اصلی تقسیم نمود. نخست- منافعی که به صورت مستقیم متوجه فرد متخلق می باشد. دوم- منافعی که به صورت غیر مستقیم و از ره گذر عمل فرد متخلق به دیگر بازیگران می رسد. آنچه در روابط بین الملل مدنظر است، هر دو دسته منافع می باشد. بعبارت دیگر برخی از آموزه های اخلاقی اسلام ( از قبیل رعایت اصل یکسانی و نفی استثناء پذیری، اصلی تعدیل، و...) می تواند در دستور کار جهانی قرار گیرد؛ حال آنکه پاره ای دیگر (چون توکل، ایمان باوری و مانند اینها) خاص مسلمانان بوده و از طریق اصلاح رفتار بازیگران مسلمان به اصلاح فرایندها در نظام بین الملل کمک می کند. این تلقی متناسب به برداشت هایی است که از اصل دین و نقش آن در روابط بین الملل صورت گرفته است. در خصوص دین نیز همین دو تأثیر مستقیم و غیرمستقیم مطرح شده که در نهایت دین را به مسئله ای جهانی و نه موضوع خاص دینداران تبدیل می سازد (Petito & Hatzpopulos 2003: 21-106).
(4). نظریه اخلاقی اعتدال در حوزه اخلاق فردی بسیار تأثیرگذار بوده و عمده برنامه های اخلاقی بر ایجاد اعتدال بین قوای غریزی در انسان استوار است با اینحال این نظریه در عرصه عمل سیاسی نیز کاربرد داشته و تلاش شده تا «تعدیل» بر مناسبات داخلی و خارج? بازیگران حاکم گردد. براین اساس عدالت در داخل جامعه سیاسی و در نظام بین الملی موضوعیت می یابد. نگارنده در مقاله «عدالت به مثابه تعدیل» از کاربردهای این نظریه اخلاقی در هر دو حوزه ملی و بین المللی سخن گفته است. چنین به نظر می رسد که این بحث اخلاقی از بیشترین ظرفیت برای ارائه به جامعه بین المللی به مثابه یک نظریه نوین سیاسی برخوردار است (افتخاری 1387: 138-103).
(5). بحث جهانی شدن از منظرهای متفاوتی نقد شده که شاید مهم ترین آن عدم رعایت اصول اخلاقی در الگوهای غربی و محوریت عنصر زور در آن است. به همین خاطر است که سلطه فرهنگ امریکایی و یکسان سازی فرهنگی در آن نقد شده و حتی اروپاییان نسبت به آن اعتراض داشته اند. بر این اساس رویکرد اخلاق محور اسلام که در عین پذیرش تکثر و تنوع از جهان گرایی می تواند، بدیل مناسبی برای این بحث در عرصه بین المللی ارزیابی گردد. به منظور آشنایی با روایت غیر اخلاقی غرب از جهانی شدن نگاه کنید به5: Holden 2000. جهت آشنایی با اصول اخلاقی جهانشمولی اسلام نگاه کنید به: جمعی از نویسندگان 1382.