دانشیار دانشگاه صنعتی شریف
دیباچه
در چارچوب روابط بین الملل کسانی که امر سیاست خارجی را راهبری می نمایند نقش تعیین کننده ای دارند. این افراد دارای دو مسئولیت می باشند: تصمیم گیری در دیپلماسی و داوری در امور اخلاقی. هر نوع که وضعیت جهانی را در حال حاضر تعریف نماییم، واقعیت آن است که اخلاق نقش افزایش یابنده ای در مناسبات جهانی پیدا نموده است. این به دلیل آن است که برای بشر در مسیر پیشرفت، موضوعات انسانی اهمیت بیشتری پیدا کرده است، زیرا با تمام نشیب و فرازها، انسانیت به سوی کمال است. از طرف دیگر مطالعه روابط بین الملل در گذشته تنها در چارچوب علم روابط بین الملل مطرح بود، در حالی که اکنون این مطالعه می تواند چند وجهی و یا چند منظوره باشد و استفاده از علوم انسانی دیگر مانند روانشناسی، تاریخ و جامعه شناسی ما را به زوایای نقش اخلاق در روابط بین الملل هدایت می نماید. (1) دیگر آنکه تردید جدی وجود دارد که ما همچون گذشته واحد مطالعه روابط بین الملل را کشور و یا ملت- کشور گرفته و این واحد را ثابت و لایتغیر فرض نماییم و در حالی که نقش بازیگران غیر دولتی اعم از سازمان ها و یا بازیگران فردی به صورت گسترده ای افزایش یافته است و بنابر این اخلاق اجتماعی و فردی به صورت مشهودی در این زمینه مورد توجه قرار می گیرد. با توجه به آنکه بحث تصمیم گیری در سیاست خارجی خود بحثی وسیع و دارای ابعاد مختلف است، در این پژوهش به مسئولیت دوم تصمیم گیران در سیاست خارجی یعنی داوری می پردازیم.در آغاز اخلاق را تعریف می کنیم. غزالی در تعریف اخلاق می نویسد: حالتی است راسخ و مؤثر در درون انسان که در سایه آن (بدون اندیشه و تأمل) افعال و رفتار از بشر صادر می شود. (2) تفاوتی مابین اخلاق و اخلاقیات وجود دارد. واژه مورال[1] در برابر اتیکز[2] است که اولی اخلاقی ترجمه می شود و دومی اخلاقیات. چرا که بین این دو تمایزی است. ایتکال ناظر بر مفهم نظری اخلاق است و مورال ناظر بر اخلاق در عرصه کاربست و واقعیت. (3)
1. داوری
برای یک تصمیم گیری در سیاست خارجی مفهوم اخلاق و پیامدهای اخلاقی هر اقدام مهم است. در این ارتباط ساده ترین رفتاری که از یک سیاستمدار سر می زند، داوری است. داوری درباره دیگر سیاستمداران، مردم، فردی از اشخاصی که می شناسد یا نمی شناسد و بالاخره داوری درباره سخن ها و عقاید. سیاستمدار از درون آگاهی خویش بدون اینکه با دیگری رابطه داشته باشد، یا نوع رابطه اش مطرح باشد، داوری می کند. این تصویری است که از داوری یک سیاستمدار وجود دارد. البته بهترین نوع بیان آن یعنی داوری متکی بر آگاهی. چرا که داوری متکی بر منافع در اصول سیاست پیشگی مطرح می شود،(4) حال این منافع فردی یا گروهی باشد. در نتیجه داوری متکی بر آگاهی، بیان و فلسفه قابل قبول تری دارد.در گستره اخلاق، داوری سیاستمدار دستخوش تغییر فلسفی، کنشی و واکنشی می شود. در این حالت واژه اخلاق سیاسی معنا پیدا می کند. در عمق این فلسفه، آدمیت فی نفسه فراتر از مناسبات سیاسی صاحب ارزش می شود و در آن دیگری یا دیگران یک حق اصیل دارند و آن این است که انسان نامیده می شوند. سیاستمدار اخلاقی، انسان را محافظت می کند. پس داوری، مواضع، تحلیل و رفتار وی تحت تأثیر این وضع قرار می گیرد که با یک انسان مواجه است. آنگاه ادب شایسته رفتار با انسان را پیدا می کند. نتیجه آنکه دروغ نمی پروراند، اتهام نمی بندد و لگدمال نمی کند، بلکه حتی به آگاهی های خود نیز تکیه نمی کند. یک حکیم شرقی می گوید: درباره کسی داوری مکن، مگر آنکه چند ماه با کفش هایش راه رفته باشی! حالا داوری با شماست. (5)
هرگونه اقدام سیاسی به داوری اخلاقی مربوط است. معیارها در این زمینه عبارتند از: نتیجه، ابزار و پیامدهای آن. (6) اکثر رهبران سیاسی کمتر زمان و انرژی برای درک بخش هایی از خودآگاهی اخلاقی در تصمیات خود می پردازند. آنها بیشتر بر یک دسته از ارزش های درونی کمتر تعریف شده که موضوع هزینه فایده را به صورت نسبی تأمین می نماید تکیه می نمایند. تقریباً هر رهبر سیاسی با لزوم تعادل در اهداف سیاسی مشخص در برابر احتمال تلف شدن حیات انسانی مواجه است. (7)
2. اخلاق، علم و سیاست
علم و اخلاق همیشه در نزد بشر منزلت ویژه ای داشته است. غالباً چنین انگاشته می شود که نقش آفرینان حوزه علم، یعنی دانشمندان، همواره در محدوده کار خود فقط به آنچه هست نظر دارند و نسبت به آنچه باید باشد دغدغه ای ندارند. این دیدگاه قهراً به تز بی طرفی علم نسبت به ارزش ها می انجامد. برخی دیگر معتقدند که مسائل ارزشی، به ویژه مسائل اخلاقی با پژوهش علمی گره خورده است. نمی توان پژوهش علمی را بدون مواجهه با مسائل ارزشی و اخلاقی به انجام رساند. (8) برای فهم ارتباط ما بین سیاست و اخلاق لاجرم بایستی از زیر مجموعه های اخلاق یعنی فرهنگ و ارزش ها سخن گوییم. چهار گرایش در رابطه با ماهیت ارزش وجود دارد:اول. ذهن گرایی[3]: به عقیده پیروان مکتب ذهن گرایی، ارزش ها ذهنی می باشند بدین معنی که خیرها و شرها و زشتی ها و زیبایی ها مستقل از اشیا وجود هستی مستقل ندارند. این ذهن انسان است که آنها را خلق می کند یعنی بدون وجود انسان ارزش ها هم معنی و هم وجود نخواهد داشت.
دوم. عینی گرایی:[4] به عقیده عینی گرایان ارزش ها ساخته ذهن انسان نیستند بلکه وابسته به خصوصیاتی می باشند که در اشیاء یا اعمال وجود دارد و این ویژگی ها هستی واقعی و خارجی دارند و به همین جهت ارزش ها نیز ماهیتاً مستقل از ذهن آدمی اند.
سوم. رابطه گرایی یا نسبیت:[5] این تئوری تلفیقی از دو تئوری عینی گرایی و ذهن گرایی می باشد. بر مبنای تئوری رابطه ای یا نسبیت شیء ها خارجی و انسان در ارتباط با یکدیگر ارزش می آفرینند. بدین معنی که وقتی کسی با واقعیتی روبه رو شده آن را زیبا یا زشت می داند و همچنین آن را خیر یا شر به شمار می آورد. به عقیده طرفداران این مکتب اجماعی که در باب ارزش یک امر وجود دارد مربوط به ساحت عینی، واقعی و خارجی آن است و اختلاف نظرهایی که در زمینه آن موجود است به جنبه ذهنی آن مربوط می شد.
چهارم. عمل گرایی:[6] پراگماتیسم معیار معروف خود را که عبارت است از اینکه حقیقت آن است که در عمل مفید باشد را در مورد ارزش ها نیز صادق می داند. به عقیده فلاسفه این مکتب به جای بحث از ذهنی بودن یا عینی بودن ارزش ها و یا رابطه ای بودن آنها باید از «ارزش داشتن» و «با ارزش بودن» امور سخن گفت. به نظر آنها اموری ارزشمند است که در زندگی عملی انسان ها مفید افتد و آدمی را در حل مسائل و مشکلات زندگی در حوزه های مختلف یاری کند.
تمام این تقسیم بندی هایی که در خصوص ماهیت ارزش ها انجام دادیم نخست در حوزه معرفت شناسی جای می گیرند و دوم، این تقسیم بندی ها در راستای شناخت هرچه بیشتر ماهیت ارزش ها صورت گرفته است و سوم، اینکه در خصوص ارتباط میان ارزش و اخلاق با سیاست بر مبنای این قبیل تفکیک و تقسیم بندی ها راحت تر، دقیق تر و روشن تر می توان به داوری نشست. زیرا در حوزه عملی و در ارتباط با سیاست اینکه ماهیت ارزش ها را از چه جنسی بدانیم و دیدگاه ما نسبت به آن ارزش ها چگونه باشد قطع و یقین این دیدگاه بر روی عملکرد و اندیشه سیاسی ما تأثیر مستقیم خواهد گذاشت. این تأثیر گذاری مستقیم می تواند عمل و دلایل مختلف داشته باشد، اما شاید بتوان مهم ترین علت این قرابت و تأثیر گذاری مستقیم میان ارزش ها و اندیشه و عمل کرد سیاسی را ناشی از این مطلب دانست که همگی متفقاً اخلاق و سیاست را در زمره حکمت عملی تقسیم بندی نموده اند. حکما بر این باور هستند که فلسفه به دو شاخه نظری و عملی تقسیم می شود. فلسفه نظری خود مشمول فلسفه اولی یا متافیزیک می باشد که موضوع آن وجود و هستی عریان می باشد. یعنی وجود منهای تمام تقیدات زمانی، مکانی، فیزیک، کمی یا کیفی. در این بخش از فلسفه موجودات از این نظر که موجودند مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرند و نه از این جهت که دارای زمان،مکان، و با کمیت هستند. بخش دیگر فلسفه نظری فلسفه وسطی نام دارد که به ریاضیات اختصاص پیدا می کند و در نهایت بخش سوم فلسفه نظری، فلسفه سفلی است که شامل طبیعیات می باشد. فلسفه وسطی و سفلی موجودات را از نظر کیفیت و کمیت مورد مطالعه قرار می دادند و کلاً هدف از فلسفه نظری «شناخت» می باشد. اما در فلسفه عملی هدف صرفاً شناخت نیست بلکه مراد از این فلسفه به کار بستن قواعد و اوامری است که فرد را در تدبیر امور زندگی مدد رساند و خواهان تحقق سعادت در زندگی او می باشد.
فلسفه عملی خود به سه قسم: اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم می شود. ویژگی مشترک میان این سه قسم هنجاری بودن آنها می باشد. به عبارت دیگر اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن مشتمل بر گزاره هایی هستند که اوامر و نواهیی برای آدمیان ترسیم می کند که مراعات آنان منجر به سعادت می گردد. همان طور که مشهود است هم اخلاق و هم سیاست مدن جزو فلسفه و حکمت عملی قرار دارند و هر قبض و بسطی و هر تحولی که در یکی ایجاد شود هم سنخ آن تحولات و قبض و بسطها را می توانیم در دیگری مشاهده کنیم، از این روست که گفته می شود سیاست و اخلاق رابطه ملازم با یکدیگر دارند. از زاویه دیگر نیز می توانیم به رابطه اخلاق و سیاست نگاه کنیم و آن اینکه در سیاست به خوص در حوزه اندیشه سیاسی نخستین گامی که اندیشمند سیاسی بر می دارد و یا یک سیاستمدار در عرصه عمل کنشی را انجام می دهد این اندیشه و کنش وابسته به این هستند که اندیشمند سیاسی و یک سیاستمدار چه رویکردی نسبت به انسان داشته باشد. اینکه انسان را موجودی عقلانی یا جمع گرا و... بدانیم قطعاً این تصورات و شناخت ها روی اندیشه و عمل، تأثیر می گذارند.
در مورد ذات و طبیعت انسان نیز وضعیت به این ترتیب می باشد. خوش بین بودن و یا بد بین بودن نسبت به ذات و طبیعت انسان اساساً دو نوع اندیشه و عمل سیاسی صد در صد متفاوت را به تصویر می کشد. به طور مثال توماس هابز و جان لاک دو تن از اندیشمندان انگلیسی را می توان در این مورد مثال زد. هابز معتقد به بدذاتی و بد سرشتی نهاد آدمی بود و این رویکرد خودش را در آن جمله معروف که «انسان گرگ انسان است: به خوبی نشان می دهد. هابز با توجه به این رویکردی که نسبت به طبیعت آدمی دارد زمانی که می خواهد اندیشه سیاسی خود را تهیه و تدوین کند، نظام سیاسی ای را پی ریزی می کند که آن نظام بتواند این انسان های شرور را اداره کند. در مقابل هابز، جان لاک قرار دارد که نگاهی خوش بینانه به انسان دارد او در این نگاه انسان را موجودی عقلانی فرض می کند که در تعامل با دیگران سعی در تأمین زندگی مطلوب دارد. به همین جهت است که انسان ها حکومت را تشکیل دادند و به آن اختیاراتی را تفویض می کنند و در قبال این نفیض اختیارات از او مسئولیتهایی را در جهت حفظ نظم و امنیت مطالبه می کنند.
دو نمونه ذکر شده دارای مصادیق بسیاری در طول تاریخ اندیشه های سیاسی چه در غرب و جه در شرق است. اخلاق ارتباط وثیقی با سیاست دارد و هر رویکردی نسبت به اخلاق و یا بایدها و نبایدهای آن، اعتقاد به رعایت کردن یا رعایت نکردن آنها داشته باشیم روی اندیشه و عمل سیاسی ما تأثیر مستقیم دارد. پس می توان گفت که بین اخلاق و سیاست رابطه ای انکار نشدنی وجود دارد، زیرا هر دو این مقولات جزو حکمت عملی هستند و تنها رهیافتی که می تواند این ارتباط را به خوبی به تصویر بکشد رهیافت هنجاری می باشد. در رهیافت هنجاری که بیشتر در حوزه علوم سیاسی کاربرد دارد، عالم سیاسی سعی دارد تا اندیشه و عمل کرد سیاسی را از زاویه بایدها و نبایدها و آنچه اساساً باید وجود داشته باشد و یا ساخته شود مورد مطالعه و بررسی قرار دهد.
3. اخلاق و مقاطع سه گانه
در این پژوهش بار دیگر به سیاست خارجی و صحنه مورد عمل آن یعنی روابط بین الملل باز می گردیم. موضوع اساسی آن است که زمانی که یک تصمیم گیر در سیاست خارجی در حال تصمیم گیری و یا داوری است تا چه اندازه دغدغه های اخلاقی در ذهن او فعال است و تا چه اندازه در تصمیم او مؤثر است. به نظر می رسد که سه بخش در این بحث قابل تفکیک است:3-1. اخلاق به مثابه ارزش های فردی
رابطه اخلاق و سیاست از مقولات بسیار دیرینه ای است که همواره ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. اهمیت این دو مقوله بیش از هر چیز به این امر بازگشت می کند که هم اخلاق و هم سیاست با حیات فردی و جمعی انسان ها در ارتباط اند و هیچ انسانی تحت هیچ شرایطی گریز و گزیر از این دو مقوله ندارد. هزم و احتیاط و مصلحت کارهایی اخلاقی است. حکما، فلسفه را به حوزه های مختلف تقسیم کرده اند که بخشی از این تقسیم بندی اختصاص به ارزش شناسی [7] دارد. ارزش شناسی معرفتی است که موضوع آن ارزش ها می باشد. ارزش شامل کلیه باورداشت ها و ترجیحات یک فرد و یا گروهی از افراد است. بعضی از فلاسفه فونکسیون اصلی فلسفه را در عصر مدرن تبیین ارزش ها و هدف های بنیادین برای حیات بشر می دانند. ارزش های اخلاقی در حیات فردی و جمعی بشر نقش بسزا و مهمی به عهده دارند. بنیادی بودن اخلاق در حیات بشر به گونه ای است که تأثیر آن را می توان در همه حوزه ها و به ویژه ساحت سیاست به عینه مشاهده کرد. ارزش های اخلاقی و رعایت آنها در حیات سیاسی موجبات تفاهم، تساهل، همیاری، احترام به حقوق دیگران و... و عدم عنایت به ارزش های اخلاقی سبب استثمار، رشد دیکتاتوری، از بین رفتن حقوق و آزادی های فردی و جمعی و ... می شود. در بحث از ماهیت ارزش ها، این پرسش مطرح می شود که آیا ارزش های درونی و ذهنی هستند یا بیرونی و عینی می باشند و یا اینکه ارزش ها محصول برخورد ذهن و عین هستند؟اخلاق بخشی از فرهنگ است. برای فرهنگ معانی بسیاری آمده است. همچنان که کلاکهولم در سال 1951 می گوید، فرهنگ شامل راه های روشمند تفکر، احساس و عکس العمل است. فرهنگ به وسیله نمادها به دست آمده و انتقال پیدا می کند. فرهنگ از دستاوردهای مشخص دستجات انسانی شامل فرآورده های تجسمی تشکیل می شود. شاید توجه به محصول و فرآورده ناشی از هم ریشگی دو لغت کشاورزی و فرهنگ درزبان لاتین است. ارزش ها خود نشانه ای از افراد است، همچنان که می تواند نشانه ای از گروه ها باشد. ارزش گرایشی است برای ترجیح دادن چیزی بر چیز دیگر. به علت آنکه ارزش ها در اوائل زندگی افراد شکل می گیرند، لزوماً نباید همه آنها منطقی باشند. حتی می تواند در یک فرد ارزش های متناقض وجود داشته باشد مانند میل به آزادی و در عین حال برابری. بنابراین می توان گفت که فرهنگ ابتدا با فردیت سروکار دارد و آنگاه با جمعی از افراد.
آنگاه که یک سیاستمدار و یا دیپلمات در حال فکر کردن مسئله ای است او در حال تصمیم گیری و یا داوریست. در این حال متغیرهای متعددی بر ذهن او فشار می آورند که برخی از آنان عبارتند از:
الف. متغیرهای فردی: این متغیرها به برداشت ها، تصورات و ویژگی های تصمیم گیران مربوط می شود. احتیاط در مقابل بی ملاحظگی، عصبانیت در مقابل دور اندیشی، عمل گرایی در مقابل آرمانگرایی، احساس برتری در مقابل احساس حقارت و .... این گونه متغیرها بر سیاست خارجی و تصمیم گیری در آن تأثیر بسیار دارد. زیرا این امر یک انسان است که می باید دریک لحظه بحرانی تصمیم بگیرد.
ب. متغیرهای نقش گرایانه: این متغیرها معمولاً به عنوان شرح مشاغل یا قواعد رفتاری مورد انتظار از مقامات تعریف می شود. منظور از مقامات افرادی مانند رئیس جمهور، وزراء، مقامات اداری عالی رتبه، نمایندگان مجلس و نخبگان دیگری است که در سیاست خارجی دخالت دارند. صرفنظر از شخصیت روانی یک فرد، وقتی وی نقش خاصی را به عهده می گیرد، رفتار وی بر اساس انتظاراتی که مردم از آن نقش دارند، به طور قابل توجهی تغییر می یابد.
ج. متغیرهای دیوانسالارانه: این متغیرها به ساختار و فرایندهای یک حکومت و تأثیر آن بر سیاست خارجی مربوط می شوند. بوروکراسی در هر کشوری دارای یک روند پیچیده می باشد. اکثر تصمیم گیری ها در سیاست خارجی به نوعی منعکس کننده منافع متعارض ادارات مختلف دولتی، دستگاه های نظامی و دوایر وابسته بدانهاست. رفتار دولت امریکا در جریان خلیج خوکها و مذاکرات شورای امنیت ملی امریکا نشان می دهد که هر کدام از مراکز دولتی مانند وزارت خارجه؛ سازمان مرکزی اطلاعات، وزارت دفاع و ... آن طرحی را پیشنهاد می کردند که منافع مرکز و یا اداره خود را حداکثر می ساخت.(9)
د. متغیرهای ملی: منظور از متغیر ملی، متغیرهایی زیست محیطی نظیر وسعت، موقعیت جغرافیایی، عوارض زمینی، آب و هوا و منابع طبیعی کشورهاست. برای مثال، یک کشوره قاره ای که از مرزهای آسیب پذیر و موقعیتی استراتژیک برخوردار است، احتمالاً یک استراتژی تهاجمی در پیش گرفته و یا حمایت کشور قدرتمندتر و متحرک تری را به خود جلب خواهد کرد. منظور از متغیرهای ملی کلاً همان عواملی است که پیش از این تحت عنوان عوامل به وجود آورنده قدرت ملی از آنها بحث کردیم. عامل اقتصاد در این میانه از اهمیت بیشتری برخوردار است. مراحل مختلف توسعه اقتصادی اعم از داخلی و خارجی می تواند تبیین کننده درجات متفاوت و مختلف استقلال سیاست خارجی باشد. (10)
هـ. متغیرهای نظام گرایانه: منظور آن دسته از متغیرهایی است که نسبت به کشور مورد مطالعه، خارجی محسوب می گردند. برای نمونه، ساختار و فرایندهای کل نظام بین الملل را می توان در این مقوله قرار دادو نظام نوین بین المللی، توزان قدرت، نظام تک قطبی یا چند قطبی هر کدام به صورتی بر سیاست خارجی کشورها تأثیر خواهند داشت. (11) برای مثال سیاست خارجی ایران در سیستم دو قطبی بدون تردید باسیاست خارجی این کشور در دوره پس از فروپاشی شوروی متفاوت خواهد بود. این متغیرها تصمیم گیری در کشورهای کوچک را بیشتر تحت تأثیر قرار خواهند داد تا کشورهای قوی و بزرگ.
این متغیرها همگی دارای بار اخلاقی هستند و از ارزش های حاکم بر ذهن سیاستمدار ریشه گرفته اند.
3-2. اخلاق به مثابه یک موضوع اجتماعی
جامعه دارای شاخصه های متعددی است، اما از دیدگاه سیاسی سه مفهوم سرزمین، تابعیت و اخلاق دارای اهمیت خاصی هستند. همچون بخش فردی، اینجا نیز ارزش ها و فرهنگ زیربنای هرگونه حرکت اجتماعی سیاسی است. می توان فرهنگ در صحنه اجتماع را با توجه به ادبیات مدیریت و نظر گرت هافستده چنین تعریف نمود که «عبارت است از برنامه ریزی به هم پیوسته ذهن انسان ها که به وسیله آن اعضای یک گروه انسانی را از دیگر گروه ها و دستجات متمایز می سازد.» فرهنگ شامل نظام ارزش ها می شود که خود عناصر تشکیل دهنده فرهنگ هستند. اخلاق در صحنه اجتماع موضوعی است که اکثر افراد آن جامعه بر آن اتفاق نظر دارند. بنابر این، با آنکه موضوع اخلاق فردی مبتلا به تفاوت دیدگاه است، می توان با نوعی اغماض اخلاق اجتماعی یک جامعه را مجموعه ای از دستور العمل های متشکل و منسجم دانست. اخلاق در نگاه نخست همان چیزی است که وجدان فردی می گوید. اخلاق فردی راهی است برای شناخت اخلاق سیاسی در نهادها و سنت های جامعه که از مذهب و یا ارزش های گذشته جامعه نشئت می گیرد. (12) آگاهی اخلاقی خود بخشی جداناشدنی از سیاستگذاری عمومی است. (13) این در سیاست های داخلی کشورها بیشتر مشخص است. سیاستمدار نمی تواند تنها به فکر هزینه فایده باشد.سیاست در گستره اخلاق، یعنی بر پا نگه داشتن حکومت، آن گونه که در آن اکثریت، ابزار اقلیت نباشد. در اخلاق گرایی سیاسی، اکثریت، خود، اصل است تا آنجا که باز هم آدمیت به قربانگاه نرود. امروزه به نظر می رسد مفهوم من می خواهم در برابر ما می خواهیم رنگ باخته است. تمامی مساعی و تلاش یک سیاستمدار اخلاقی این است که یک ما را بزرگ تر سازد. یعنی بر اساس آگاهی، همراهان هر چه بیشتری برای اندیشه ای که آن را آرمان خود می داند، فراهم کند و نه اینکه همراهان بیشتری را قربانی آگاهی خود کند. پس اگر در شناخت خود بخواهیم درباره وجود و بروز اخلاق در نزد یک سیاستمدار قضاوت کنیم، می توانیم چنین چیزی را بررسی کنیم که یک سیاستمدار از آگاهی خود دفاع می کند که متعلق به اقلیت خود اوست یا در راه آرمان هایی است که اکثریت بر روی آن اتفاق نظر دارند؟ شاید مفهوم اصولگرایی را بتوان در لابه لای این گفتار تشخیص داد: درک فاصله بین آرمان خواهی و خود شیفتگی.(14)
3-3. اخلاق به مثابه نرم های بین المللی
خوانندگان این نوشتار با نظریات مطرح در روابط بین الملل آشنا هستند. برای ماکس وبر سیاست شامل خشونت بود، اما ساختار روابط بین الملل که به نظر وبر دارای حق مشروع انحصاری در استفاده از زور را داشت، برخورد غیر قابل جبران ما بین ارزش ها و قدرت را محکوم می کرد. هر سیاستمدار ابتدائاً مسئولیت پاسخگویی به کشور خویش را داشت و نمی توانست اخلاقاً به امور خارج از مرزهای کشورش بپردازد.در دوران پس از جنگ جهانی دوم، نظریه پردازان سیاست بین الملل همچون دیگر رشته های علوم اجتماعی در پی آن بودند که همچون علوم تجربی کشف نمایند که روابط بین الملل چیست و کمتر به این موضوع پرداختند که روابط بین الملل چه باید باشد. بدین ترتیب اخلاق به تدریج از این رشته تا سال ها بعد رخت برکشید. یعنی تحقیق بدون دخالت دادن ارزش ها تا سال ها همچنان پدیده مسلط بر این رشته بود. همان اختلافی که مابین ماکس وبر و الکساندر دوتوکویل وجود داشت. گرچه مکتب وبر تلاش فراوان نمود تا ارزش ها را از پژوهش خالص بیرون نماید، اما به قول ریمون آرون تحلیل علمی در علوم سیاسی ناگزیر با ارزیابی اخلاقی- سیاسی هدایت و یا دنبال می شود. کمال مطلوب در روابط بین الملل بخشی از مطالعه در این علم است. (15)
رئالیست ها از یک سو می گفتند که در جهان هابزی جایی برای اخلاق وجود ندارد و این موضوع شاید در کشورهایی که دارای مدیریت کیفی بودند در کوتاه مدت صدق می کرد. اما از طرف دیگر خود آنان از جمله فلیکس اوپنهایم در مقاله خود می گوید که سیاست خارجی چیزی نیست مگر جست و جویی برای یافتن ابزارهایی مؤثر برای رسیدن به اهداف لازم و اجتناب ناپذیر.(16) و این همان حوزه انتخاب عقلایی است. البته نباید از نظر دور داشت که برخی از واقعگرایان مانند جرج کنان کاملاً معتقد بودند که ورود اخلاق به حوزه روابط بین الملل به افزایش ریاکاری و یا اغتشاش در تحلیل منجر می شود. (17)
در سال های اخیر نظریه واقع گرایی ساختاری بر اساس اندیشه های کنت والتز در این صحنه بیشتر مطرح است: دولت ها عمده ترین بازیگران عرصه بین المللی هستند. مهم ترین عامل شکل دهنده و حتی تعیین کننده سیاست خارجی دولت ها عبارت است از ساختار نظام بین الملل. (18) رفتار عرصه روابط بین الملل مبین آن است که همچنان آنارشی محدود آن را بهتر توجیه می نماید. (19) البته این به معنای عدم همکاری و یا هماهنگی مابین بازیگران نیست. مفهوم رفتار جبری کشورها در یک محیط آنارشیک به معنای آن است که منافع بازیگران حکم می کند که آنها به سمت همگرایی پیش روند. (20) طبیعت سیستم بین المللی مشخصاً دارای خشونت و ذات آنارشیک است. توجه به موضوعاتی از قبیل عدالت، انصاف و مدارا در صحنه داخلی توجیه پذیر است ولی در صحنه بین الملل دارای کمتر مکانی است. (21) از دید سازه انگاران، سیاست بین الملل به عنوان یک برساخته اجتماعی، قلمروی اجتماعی است که ویژگی های آن در نهایت از طریق ارتباطات و تعامل میان واحدهای آن تعیین می شود. (22)
اما همچنان واقعگرایی در صحنه سیاست جهانی دارای طرفداران خود است. برای هانس مورگنتا، پدر علم واقعگرایی در روابط بین الملل، اخلاق مهم ترین عامل در صحنه روابط بین الملل نبود، بلکه قدرت و اتخاذ راهبردهای رسیدن به قدرت بیشتر توجه او را جلب کرده بود. او یک ماکیاول دیگر بود که می گفت منافع همان قدرت است. او می گوید:
« یک طرز تلقی اشتباه عمدتاً همراه با کم ارزش نهادن و محکومیت اخلاقی در مورد سیاست معطوف به قدرت وجود دارد که تصور می کند ... که سیاست بین الملل کاملاً شیطانی است و هیچ قید و محدودیت اخلاقی در مسیر دستیابی به قدرت در صحنه بین المللی نیست. اگر از خود بپرسیم که سیاستمداران و دیپلمات ها چه مقدار توانایی برای پیش بردن اهداف معطوف به قدرت برای کشورشان داشته اند و چه مقدار این کار را واقعاً کرده اند، متوجه می شویم که آنها کمتر از دیگر دوره های تاریخی این کار را کرده اند». (23) اما روابط بین الملل تنها واقعگرایی نیست. از زاویه دیگری به جهان می نگریم. اخلاق می تواند یک موضوع کاملاً سیاسی باشد، (24) زمانی که این پرسش را به میان می آوریم که چگونه جهان را می توان ساخت که مردمان کمتر در رنج و زحمت باشند؟ و یا اینکه چگونه می توان بهتر زندگی کرد؟ اخلاق با تعهد نیز قرین است. ما به چه سویی در حرکت هستیم؟ آیا قرار است که جهان آینده یک جهان با هدف باشد و یا همچون گذشته بدون هدف در یک محیط بی قاعده در تاریکی به جلو برانیم؟ آیا این سمتی که در حال پارو زدن هستیم اصلاً به جلوست؟ بنابراین، موضوع تعهد در آینده روابط بین الملل با اخلاق وارد می شود. (25)
پرسش کلیدی این است که آیا منافع ملی یک کشور با نظرداشت مسائل اخلاقی تعرف شده است؟ آیا می توان گفت که همه کشورها سیاست خارجی مبتنی بر اخلاق دارند؟ مورگنتا عقیده داشت که منافع ملی درست تعریف شده یک کشور فی نفسه دارای ابعاد اخلاقی است و نظام جهانی را به سمت اعتدال پیش خواهد برد.
نکته اساسی آن است که در محیط بین المللی بازیگران چگونه تحت قیود اخلاقی قرار می گیرند؟ منظور از بازیگران در اینجا کشورها، سازمان های بین المللی و یا منطقه ای، بازیگران فراملی مانند شرکت های بین المللی و یا افرادی که تأثیر فراتر از کشور خود دارند مانند نلسون ماندلا،(26) بیل گیتس، و محمد خاتمی و .... است. (27) پرسش دیگر آنکه اهداف اخلاقی در صحنه بین الملل کدامند؟
پیش از آنکه رابطه اخلاق و روابط بین المللی را بیشتر با طرح پرسش هایی مد نظر قرار دهیم، همین جا در مورد آسیب شناسی این رابطه نکته ای را متذکر می شویم. سه آسیب در رابطه اخلاق و سیاست متصور است: نخست تعارض بین اخلاق و منفعت طلبی فردی. فرد تا چه اندازه به ضرر خود و یا سود خود می پندارد، آیا نفسانیات انسان اخلاق را به سود سیاست کنار می گذارد؟ آسیب دوم رابطه میان فرد و فعل اخلاقی اوست. آیا باید به نیت فرد نگاه کرد؟ آسیب سوم توجیه عمل سیاسی با فعل اخلاقی است. پرسش اینجاست که هر اقدام با چه معیاری سنجیده می شود. یعنی تعریف دولت ها از فعل اخلاقی مهم است.
4. چند موضوع تأمل برانگیز
برای من تا حدی روابط اخلاق، سیاست خارجی و روابط بین الملل تازه و پرسش انگیز است. در زیر چند موضوعی که می تواند در آینده بیشتر شکافته شود به عنوان طرح بحث آورده می شود:اول. اصل وجود رابطه اخلاق و سیاست اجتناب ناپذیر است و متفق علیه است. زیرا سعادت انسان در حیات اجتماعی تحقق پیدا می کند و این مستلزم وجود دولت است. کیفیت این رابطه یعنی توازن و یا برتری یکی از آنها بحث دیگری است. تمدن بشری مدیون عوامل مادی و معنوی است و عوامل معنوی جامعه همان ارزش ها و هنجارهاست. دو نگاه افراطی آن است که یکی از اینها باید از دیگری تبعیت پیدا نماید. از یک دیدگاه می توان گفت که اخلاق و سیاست وامدار ماکیاول و کتاب او شهریار است. (28) این کتاب ثابت می کند که از یک بعد اخلاق و سیاست به هم وابسته اند و از بعدی دیگر ماکیاول جایی برای اخلاق در عرصه بین المللی نمی دید و حالت اصلی روابط مابین کشورها را تنها در حالت جنگ می دانست.(29) او می گوید که کسی که آرزو دارد که همه خوبی ها را محقق نماید، به ناچار غمگین خواهد گشت آنگاه که می بیند که در میان آن چیزهایی است که همه آنها خوب نیست. برای شهریار لازم است که یاد بگیرد تا برخی اوقات نیز آنچه خوب نیست را به کار نگیرد. (30) آیا با چنین دیدگاهی می توان آینده را بهتر از گذشته ساخت؟ هیچ بازیگری نیست که رفتاری را انجام بدهد و معتقد نباشد که آن اخلاقی است. در عین حال که سیاست می تواند در حوزه اخلاق باشد. به قول هانا آرنت، قدرت و منافع در هیچ جا غایب نیست. (31) سعادت، گمشده انسان هاست. این پیچیدگی و اغماض در سعادت با اخلاق سعی می شود جواب داده شود. شهوت و غضب و عدالت در روابط بین الملل و به زبان قدرت به امنیت، مصلحت و منفعت گفته می شود. در عرصه اجتماعی فطرت را قدرت می گوییم. سیاست در عرصه ملی و بین المللی به دنبال امنیت، مصلحت و منفعت ملی است. از نگاه اقتصادی، روابط بین الملل ناظر بر فعالیت واحدهای سیاسی است که به دنبال منابع برای ایجاد رشد و یا توسعه در کشور خود هستند. این منابع کمیاب هستند و آنگاه کشورها به خود اجازه می دهند که برای رسیدن به این منابع حتی رفتار غیر اخلاقی داشته باشند.
دوم. اکثر بازیگران بین الملل جنایت های خود را با توجیهات اخلاقی انجام می دهند. مانند توجیهات رابرت مکنامارا وزیر دفاع ایالات متحده امریکا در مورد برنامه نظامی این کشور در جریان جنگ ویتنام. (32) موضوع اخلاق در روابط بین الملل بیشتر توسط قدرتمندان نادیده گرفته می شود. به عنوان مثال در جنگ های بین کشورها، رهبران و فرماندهان همواره بر این عقیده اند که در طول جنگ هر کاری مباح است، اگر آنها بتوانند جنگ را برنده شوند. اگر برنده شوند دیگر کسی آنها را برای کشته شدن افراد بیگناه سرزنش نمی نماید. این همان است که صدام حسین و یا رهبران اسرائیلی فکر می کنند. از کشتار افراد غیر نظامی، استفاده از سلاح شیمیایی و یا روش های ضد اخلاقی دیگر همچنان استفاده می شود. (33)
سوم. به نظر می رسد که در صحنه بین المللی یک برنامه اخلاقی واحد موجود نیست. اما اخلاق به نوعی موضوع جهانی سازی و یا یکپارچگی را نیز در خود دارد. به یک اعتبار می توان گفت منشور ملل متحد و اعلامیه حقوق بشر دو سندی است که اصول اخلاق فراگیر جهانی در روابط بین الملل در آنها گنجانیده شده است. اگر تنوع اخلاقی را در نظر گیریم، آیا می توانیم شمولیت اخلاق را در همه جهان قبول نماییم؟ کدام اخلاق را؟ (34) شاید اینجا اخلاق را بتوانیم با حقوق مقایسه نماییم. حقوق بین الملل دریاها اکنون توسط همه کشورهای جهان پذیرفته شده است. جهان وطنی[8] به معنای بیشتر انسانی کردن سیاستگذاری جهانی [9] است. (35) دستورالعمل های اخلاقی در کشورهای مختلف به صحنه بین المللی راه پیدا می نمایند و لزوماً این روش های یکدست و منسجم نیستند. زیرا برنامه های اخلاقی به فرهنگ ها و ارزش ها باز می گردند که در هر جامعه ای آنها می توانند از دیگر جوامع متفاوت باشند. اما با همه تفاوت ها ارزش های بشری تا اندازه زیادی در جوامع مختلف به یکدیگر شبیه اند. همه انسان ها از کشته شدن افراد خوشحال نمی شوند. در همه جوامع شکنجه امری منفی است. به این ارزش ها، ارزش های شهودی می گوییم. ارزش های شهودی شامل دسته مشخصی از اقداماتی است که فارغ از آنکه تأثیرات آنها مبین درست یا غلط بودن آنها باشد، همواره منعکس کننده ارزش های وجدانی است. (36) شعور نفسانی بشر، آیینه ای است که رفتار و سلوک عملی انسان، در آن منعکس می شود و اعمال خود را بدان وسیله می سنجد. در علم اخلاق به این شعور نفسانی وجدان (ضمیر) می گویند. ضمیر انسانی، مراقب و نگهبانی است که او را به اعمال نیک تشویق و ترغیب نموده و از رفتار بد و کارهای زشت جلوگیری می نماید. بنابراین، باید گفت اخلاق بدون شعور نفسانی و ضمیر تحقق پذیر نیست. (37) در صحنه بین الملل پیمان ها، کنوانسیون ها، قواعد بین الملل و نرم های متعارف وجود دارند. این ضوابط خشونت را رد می نمایند، اما خشونت قانونمند را توجیه می نمایند. ارزش های شهودی برخی اوقات فراتر از این کنوانسیون ها هستند و شامل آن دسته از رفتارها می شوند که می تواند در قواعد فعلی نیز آنها رده بندی نگردند، اما در اخلاق فردی ریشه دارند. همکاری در مورد بلایای طبیعی مانند زلزله، سونامی و طوفان های سهمگین خود نماینده وجود اخلاق در روابط بین الملل است. تقریباً برای همه انسان ها در همه مناطق به صورت نسبی یکسان این اتفاقات می افتد و شاید راهکارهای مشابه داشته باشد. بخش اخلاقی مسئله به این بخش باز می گردد که ما چگونه این آسیب پذیریهای انسان را درک می کنیم و چگونه می توانیم آنها را تخفیف دهیم؟ (38)
چهارم. وقتی با مسائل اخلاقی روبه ر می شویم، باید در برابر وسوسه دستیابی راهکارهای قطعی، هدف های نهایی و سنتزهای بازگشت ناپذیر، مقاومت کنیم. سیستم بین المللی ای که انسانی تر و در عین حال ثابت تر باشد باید از هر گونه «تفکر منحصر به فرد» بپرهیزد. حتی تفکر اخلاقی منحصر به فرد باید از چارچوب دگم دیالکتیکی، با یک طرف بودنش و رویکرد پایان ناپذیر تاریخ انگارانه اش برحذر بود و در عوض از رویکردی دیالوژیک (گفت و شنودی) استفاده نمود. شیوه ای آزاد، بر اساس آنچه تئوریسین ها چه متخصصین روابط بین الملل باید روی چرخی که در نقطه عزیمت هرگز مشخص نشده است حرکت کنند که جای آن بین قطب هایی که باید ثابت بماند و هرگز نمی تواند با دیالکتیک در یک سنتز والاتر از آنها عبور کرد: ثبات و آزادی، منافع و ارزش ها، جهانشمولی و تفاوت داشتن؛ جهانی شدن و خودکفایی.(39) اخلاق در سیاست و روابط بین الملل دخالت می نماید آنگاه که ما در مورد آینده روابط بین الملل فکر می کنیم. آینده نامشخص است. برخی از روندها مشخص است اما بحران ها، انتخاب سیاست ها و روندهای ناشی از برخورد سیاست ها و بحران ها نامشخص است.
پنجم. رفتار کشورها می تواند در داخل و خارج مرزهای خودشان متفاوت باشد. امریکا همواره بر لیبرالیسم و یا توزیع قدرت سیاسی در داخل جامعه تأکید می نماید، اما آیا در خارج هم همین طور است؟ اتحاد شوروی در گذشته نیز در داخل بر سوسیالیسم و یا باز توزیع قدرت اقتصادی تأکید می نمود. اما در خارج هم همین طور؟ (40) امروزه رفتار امریکا در مورد اشاعه دموکراسی و لیبرالیسم با آنچه در عراق و افغانستان روزانه اتفاق می افتد، به خوبی مشخص است. خشونت می تواند توسط یک کشور و یا تبعه یک کشور و یا یک فرد از بشریت انجام پذیرد. مانند آنچه توسط صدام حسین از ابتدای کودتای بعثی در عراق تا لحظه مرگ خود انجام داد. دقیقاً او در سه حوزه فردی، اجتماعی و بین المللی خشونت را معنی جدید می دهد. او دامادهای خویش را می کشد و دختران خود را بدون سرپرست می کند تا کسی در اراده راسخ او شک ننماید. او مردمان خود را در حلبچه با سلاح شیمیایی به صورت نسل کشی از بین می برد تا در حوزه اجتماعی عراق دیگر کسی به فکر تسلیم در برابر نیروهای خارجی نیفتد. او کشورش را در سه جنگ با ایران، کویت و امریکا کاملاً به ویرانی می کشاند. موضوع دیگر مسئله حاکمیت یک کشور است که در تعارض آشکار با جرائمی است که آن دولت علیه اتباع خود انجام می دهد. آیا به صرف حاکمیت داشتن خمرهای سرخ بر سراسر برمه جامعه بین المللی می توانست چشمان خود را بر نقض حقوق بشر گسترده در مورد اتباع این کشور ببندد؟ در عین حال که حاکمیت خود یک ارزش است، در سال های اخیر مسئله حاکمیت حکومت ها بر سرزمین خود به شدت زیر پرسش رفته است. پس از حمله عراق به کویت در 1990 و عکس العمل امریکا در 1991، سرزمین عراق تحت تحریم های متعدد قرار گرفت. از جمله آنها منطقه پرواز ممنوع بود که مناطقی از فضای عراق را برای پرواز هواپیماهای نظامی عراق ممنوع ساخت و کمک های انسان دوستانه به مردم آن کشور را مجاز شناخت. مفهوم دخالت انسان دوستانه از این پس در حقوق بین الملل بیشتر مطرح گردید. (41) به طوری که اکنون نظر مکاتب سیاسی و حتی مذهبی به دلیل پذیرش و یا عدم پذیرش مردم در مورد دخالت خارجی مهم تر از هر زمان دیگری است. (42) مایک او برایان وزیر امور خارجه سابق انگلستان می گوید که اگر شما بدانید که هر شب همسایه شما همسرش را کتک می زند حتماً دخالت می کنید، حالا یک مرد مهاجم به نام صربستان هر روز به یک زن تسلط پذیر و ضعیف و بدون دفاع به نام کوزوو حمله می کند. شما باید دخالت کنید. (43) این می تواند راهی برای مقایسه یک موضوع اخلاقی داخل جامعه با یک مسئله جهانی باشد.
ششم. آیا منافع شخصی لزوماً با اخلاق بر روی هم منطبق و یا دست کم در یک جهت است؟ لزوماً نه. (44) در مورد کشورها چطور؟ آیا می توان از یک کشور ایثار را سراغ داشت؟ آیا می توان از ایران انتظار داشت که به سلاح هسته ای دست پیدا ننماید، زیرا این سلاح و کاربرد آن اخلاقی نیست؟ این همان بحث معروف چارچوب اخلاقی و اقدام سیاسی مؤثر است. آیا این دو می توانند با یکدیگر کنار آیند؟ در یک محیط ایده آل هرگونه اقدام سیاسی مؤثر دارای پشتوانه اخلاقی جامعه است اما در محیط های غیر ایده آل عموماً اقدام سیاسی است که جایگزین چارچوب های اخلاقی می گردد. (45) دیگر آنکه آیا می توان گفت که کشورهایی که دارای شکاف و یا مشکلات اجتماعی کمتری هستند، در روابط بین المللی نیز اخلاقی تر عمل می کنند؟
هفتم. تصمیم گیران سیاسی در برخی از مواقع اگر بخواهند وظائف خود را انجام دهند، باید کارهایی را انجام دهند و یا اموری را تحمل نمایند که در زندگی خصوصی آنها را انجام نمی دهند و یا برای آنها انجام چنین کارهایی غیر قابل قبول است. به عنوان مثال کنت کامیلو بنسو دوکاوور سیاستمدار ایتالیایی گفته بود: « اگر کارهایی را که ما برای ایتالیا انجام می دهیم برای خودمان انجام می دادیم بزرگ ترین حقه بازهای دنیا ما بودیم.» منطق این موضوع که به «دستان آلوده» معروف است این است که مسئولان سیاسی نمایندگان مردمان یک جامعه هستند و هر ملتی دارای نیازها و احتیاجاتی است که به ناچار تصمیم گیران سیاسی آن کشور باید ملاحظات احتمالی اخلاقی فردی خود را در مورد احتیاجات مزبور و یا روش های رفع آن نیازها به کناری نهند. (46) به خصوص در سیاست خارجی، مسئولان این بخش خود نمی توانند هدف تعیین نمایند، بلکه اهداف کشور را در زمینه های امنیت ملی، مزیت های اقتصادی، نفوذ ایدئولوژیک و غیره که توسط دیگر رهبران کشور تعیین گردیده است را پی گیری می نمایند. اگر واقعاً چیزی که به دیپلمات ها می گویند برای آنها غیر قابل قبول باشد می توانند استعفا دهند و کسان دیگری این کار را پی گیری نمایند. شیوه های اقناعی در سیاست با اخلاق ارتباط دارد. آیا می توان فردی را با ارزشی که به آن اعتقاد ندارد، به زور وادار به انجام آن کرد؟
دستاورد: ایران و جایگاه اخلاق در روابط بین الملل
برینگتون در کتاب خود، کالبد شکافی چهار انقلاب معتقد است که انقلابها به مانند کتب مقدس که الگوهای مذهبی اند و جهانشمول، در آمال و آرزوهای خود جهانشمول اند. (47) می توان گفت که اصولاً هر کار سیاسی دارای اهداف بین المللی است ولو در یک محیط کوچک و یا کشوری ضعیف رخ دهد. زیرا موفقیت در هر تصمیم سیاسی به منزله تفکر برای مرحله بعدی آن تصمیم در بخش بزرگتری از جامعه و یا کشورهای دیگر است.در این ارتباط لازم به یادآوری است که کلاً قرون جدید و به خصوص قرن بیستم، قرن مسکوت ساختن مذهب و اخلاق مذهبی در علم و به خصوص در روابط بین الملل است. این موضوع به خاطر فشار سکولاریسم و مدرنیزم مبنی بر حذف مذهب است. (48) مکاتب غربی مانند لیبرالیسم، رئالیسم و مارکسیسم جایی برای مذهب در نظریات خود نداشتند. مکاتب جدیدتر نیز همچون ساختارگرایان و رفتار گرایان نیز در این زمینه به دلیل کمبود داده و اطلاعات کوتاهی نمودند. در سال های اخیر برخی از نظریه ها همچون نظریه جنگ تمدن ها به مذهب به عنوان عامل انشقاق در صحنه جهانی اشاره نمودند. جنگ تمدن ها، نظریه ساموئل هانتینگتون است که مبتنی بر پیش بینی وقوع اکثر منازعات در پس از پایان جنگ سرد مابین تمدن های جهانی بر پایه مذهب است. (49) اتفاقاً این صحنه ای است که انقلاب اسلامی می تواند با ارائه رهیافت های جدید این نقیصه جهانی را برطرف نماید. انقلاب اسلامی ایران دارای تأثیرات عمده در کاربرد اخلاق در سیاست جهانی است. این انقلاب برخلاف انقلاب های اجتماعی دیگر مروج رئالیسم نبود، بلکه برعکس دارای آمال و آرزوهایی بود که عمیقاً اخلاقی بودند. اگرچه عملکرد انقلاب تاکنون نتوانسته است در این بخش کاملاً موفق باشد.
برای ایران مهم ترین بخش به نظر من آن است که در پیوند اخلاق و سیاست می تواند از دو رویکرد کاملاً مجزا سخن گوید. رویکرد انقلابی [10] که به یکباره در 1979 کاملاً قواعد حاکم بر سیاست را به هم ریخت و نظام گذشته را همراه با قوانین، رهیافت ها و رویکردها به نظام بین المللی را به کناری نهاد. و همچنین رویکرد تحول خواه[11] در طول سی سال گذشته که به تدریج نگاه به نظام بین الملل و قواعد آن تغییر یافته است.
برای ایران و سیاست جهانی، اخلاق می تواند محدود کننده آن بخش از رفتار حاکمیت باشد که در ارتباط با بیرون از مرزهاست. موضوعاتی از قبیل استفاده مشروع از زور، چگونگی رفتار در دوران جنگ، چگونگی رفتار با غیر نظامیان، برخورد با اسرا و غیره در این زمینه به لحاظ مفاهیم نظری می توان بر ارزش های اسلامی از جمله آیات قرآنی، احادیث و سخنان پیامبر و ائمه و همچنین سنت ها و عادات ایرانی تکیه نمود. در بخش اخلاقیات و یا اخلاق عملی نیز از تجربه گران سنگ جمهوری اسلامی ایران در 30 سال گذشته مانند رفتار کشور با اسرای افغانی، عراقی، آذری، کویتی و همچنین کارنامه ایران در جنگ شهرها و یا استفاده عراق از سلاح شیمیایی یاد کرد.
همچنین ورود ایران به صحنه بالکان گرچه به اعتقاد برخی از صاحبنظرات دارای پیامدهای مثبت و یا منفی بر منافع ملی ایران بود، اما واقعیت آن است که ایران پس از انواع اتفاقات ضد انسانی که در بالکان حادث شد، خود را ملزم به دفاع از مردم بوسنی و هرزگوین دانست. ایران برای جلوگیری از کشتار سربرنیتسا وارد بالکان شد. همچنین یکی دیگر از رفتارهای جالب توجه ایران در بحث اخلاق و روابط بین الملل، چگونگی برخورد ایران با مسئله مهاجرین می باشد. ایران بزرگ ترین پذیرنده مهاجر در جهان در طی 20 سال گذشته بوده است.
پاورقی ها :
[1].Moral
[2]. Ethics
[3]. Subjectivism
[4]. Objectivism
[5]. Relativism
[6]. Pragmatism
[7]. Axiology
[8]. Comopolitanism
[9]. Global Public Policy
[10]. Revolutionary Approach
[11]. Evolutinary Approach
پی نوشت ها :
(1). Brasset, James and Dan Bulley; " Ethics in World Politics: Cosmopolitanism and Beyond"; International Politics; 2007, 44, (1-18).
(2). محمد بن محمد غزالی،/ احیاء علوم الدین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، صفحه 52.
(3). دریفوس، هیوبرت و استوارت دریفوس، «الزامات اخلاقی مدل پنج مرحله ای کسب مهارت»، ترجمه پورنگ و حاجی حیدری، راهبرد یاس، شماره 10 تابستان 86.
(4). Hoffman, Stanly; Duties beyond Broders; Syracuse: Syracues University Press, 1981: p. 37 .
(5). سادات نژاد، رسول،/ اخلاق در گستره سیاست، خرداد 1386.
(6). Hoffman, Stanly; " The Superpower Ethics: The Rules of Game'; in Ethics in International Affairs; New York: Carnegie Council on Ehtics and International Affairs, 1987, Volume 1, p. 37.
(7). Sick, Gary; " Moral Choice and the Iran- Iraq Conflict " ; in Ethics in International Affairs; New York: Carniegie Council on Ehtics and International Affairs, 1987, Volum 1, p. 119.
(8). رشر، نیکلاس، « ابعاد اخلاقی پژوهش علمی»، نامه مفید، زمستان 1380، سال 7، شماره 28، صص. 86-65.
(9). آلیسن، گراهام، شیوه های تصمیم گیری در سیاست خارجی: تفسیری بر بحران موشکی کوبا، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364، صص. 287-266.
(10). ذوقی، ایرج، «عوامل مؤثر بر سیاست خارجی ایران»، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سال اول، شماره 1، 1378، ص. 106.
(11). Rosenau. Jams; " The Scientific Study of Foreign Policy; New York: Ferr Press, 1971, Pp. 95-150.
(12). Hassner, Pierre; " Western European Dilemmas: Man, State and History ; in Ethics in International Affairs; New York: Carnegie Council on Ehtics and International Affairs, 1987, Volum 1, p.24.
(13). Hoffman, p. 18.
(14). سادات نژاد، رسول،/ اخلاق در گستره سیاست، خرداد 1386.
(15). Hoffman (1988), p. 7.
(16). Oppenheim, Felix; "National Interest, Rationality , and Morality; Political Theory; Vol. 15, No. 3; (August 1987)
(17). Hoffman (1988), p. 8.
(18). حاجی یوسفی، محمد، «چهارمین میزگرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در نظریه و عمل»، دیدگاه ها و تحلیل ها، شماره 78، اسفند 82.
(19). Hoffman, Stanley; " The Superpower Ethics: The Rules of Game"; in Ethics in International Affairs; New York: Carnegie Council on Ethics International Affairs, 1987, Volume 1, P.38.
(20). Hoffman, p. 15.
(21). Garrett, Stephen A; "Political Leadership and the problem of Dirty Hands" ; Ehtics and International Affairs; Volum 8, 1994, p. 160.
(22). هادیان، ناصر، «سازه انگاری: از روابط بین الملل تا سیاست خارجی»، سیاست خارجی، سال 17، شماره 4، زمستان 1382.
(23). Morgenthau, Hans J.; Politics Among Nations; New York: Alfred A. Knopf, 1948, p. 249.
(24). Brasset, p. 14.
(25). Serra, Jordi; "Reflections Ethical Obligations and Future Studies" ; Futures; 38 (20060 , 367-369.
(26). برای مطالعه رفتار ماندلا در حل مسئله دو مظنون لیبیایی حادثه هواپیمای پان آمریکن در لاکربی نگاه کنید:
Boyd- Judson, Lyn; "Strategic Moral Diplomacy: Mandela, Qaddafi, and the Lockerbie Negotiatins" ; Foreign Policy Analysis; (2005) 1, 73-97.
(27). Hoffman, Stanley; " The Political Ehtics and International Relations" ; Seventh Morgenthau Memorial Lecture on Ethics and Foreign Policy; New York: Carniegie Council on Ehtics and International Affairs, 1988.
(28). Machiavelli, Niccolo; The Prince; London: Randomhouse, 1992.
(29). Hoffman (1988), p. 6.
(30). Machiavelli, Niccolo; The Princ and the Discourses; Chapter XV; The Modern Literary, 1940; p. 56.
(31). Arendt, Hannah; On Violence; New York: Harcourt, Brace, and World; 1970.
(32). Blight, James, and Janet Lang; The Fog of War: Lessons from the Life of Robert S. McNamara; Lanham, MD: Rowman and Littlefield, 2005.
(33). Sick, p. 131.
(34). Hoffman (1988); p. 17.
(35). Brasset, p.1.
(36). Garrett, p. 167.
(37). حجتی، سید محمد باقر، اسلام و تعلیم و تربیت، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، ص 236.
(38). Brasset, p.6.
(39). Toscano, Roberto; IL voltp del nemico: La sfida dell'etica nelle relazioni internazionali; Milano: Guerini e associati, 2000.
روبرتو توسکانو، سفیر سابق ایتالیا در تهران بخش هایی از این کتاب را به فارسی به من داد که نمی دانم اکنون به چاپ رسیده است یا نه؟
(40). Mazrui, Ali A.; "Super Power Ethics: A Third World Perspective " ; in Ehtics in International Affairs; New York: Carniegie Council on Ehtics and International Affairs, 1987, Volum 1, p. 10.
(41). برای مطالعه در مورد دخالت انسان دوستانه نگاه کنید به ملکی، عباس، مقالاتی درباره روابط بین الملل: یادنامه دکتر هوشنگ مقتدر، تهران: مؤسسه مطالعات خزر، 1381.
(42). برای مطالعه نظر اسلام در مورد دخالت انسان دوستانه نگاه کنید به:
Hashmi, Sohail, H.; "Is There an Islamic Ethic of Humanitarian Intervention? " ; Ehtics and International Affairs, 1993, Vol. 7, p. 55-75.
(43). Brasset, p. 11.
(44). Hoffman, p. 18.
(45). Wesley, Michael; "Toward a Realist Ethics of International" ; in Ethics & International Affairs, July 2005, p. 57.
(46). Garrett, Stephen A; Political Leadership and the problem of Dirty Hands" ; Ehtics and International Affairs; Volum 8, 1994, p. 159.
(47). Brinton, Crane; The Anatomy of Revolution; New York: Vintage Book, 1965, p. 140.
(48). Fox, Jonathan; " Religion, Politics and International Relations" ; Cambridge Review of International Affairs; Volume 20, Number 3, September 2007. 361-382.
(49). Huntington, Samuel P.; The clash of civilizations and the ermaking of the world order; New York: Simon & Schuster, 1996.