لزوم زهد برای زمامداران
از شروط مهم و اساسی مدیریت و رهبری و زمامداری در اسلام، پاک بودن از خصلت های ناپسند و آفات مدیریت بر قلب است. هیچ چیز مانند دنیاطلبی، و خودخواهی، و ریاست طلبی و خودرأیی، و جاه طلبی و خودمحوری، مدیریت و رهبری را تباه نمی کند و این ها و دیگر صفات و خصلت های ناپسند همه ریشه در دنیا دوستی دارد، چنان که این حقیقت از رسول اکرم (ص)، امیرمؤمنان علی (ع)، امام سجاد (ع) و امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند:«حُبُ الدُنیا راسُ کُلِ خَطیئهٍ.»(1)
دوستی دنیا منشأ همه ی خطاهاست.
زهد ترک دنیایی است که منشأ همه خطاهاست؛ و اگر رهبران و زمامداران متصف به زهد نباشند، بی گمان به دنیاطلبی و ریاست طلبی و جاه طلبی، و خودخواهی و خودرأیی و خودمحوری کشیده می شوند که قدرت بهترین زمینه ی ظهور این امور برای کسانی است که از زهد بی بهره اند. اگر زهد در میان نباشد، همه چیز وسیله ی رسیدن به دنیا خواهد شد؛ حتی دین داری بدون زهد، دنیاداری خواهد بود و فقط اسمی از دین در میان خواهد بود، که به بیان امیرمؤمنان علی (ع) زهد اصل و اساس دین است:
«الزُهدُ اصلُ الدِین.»(2)
رهبران الهی همه زاهد بوده اند که شرط اساسی کسب کمالات الهی و قدرت لازم در رهبری حقیقی، زهد است، چنان که از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که فرمود:
«ما اتخَذَ اللهُ نبیاً الا زاهداً.»(3)
خداوند هیچ پیامبری را برنگزید مگر آن که زاهد بود.
نمونه هایی جاوید کمالات الهی، پارسایانی تمام عیار بودند و هرگز به دنیا و مظاهر آن دل نسپردند و اسیر اوهام پست نشدند. امیرمؤمنان علی (ع) در توصیف پیامبر اکرم (ص) چنین فرموده است:
«ولقَد کانَ مُحمُد (ص) ازَهدَ الانبیاءِ(ع).(4)
محمد (ص) زاهدترین پیامبران بود.
همه ی سیره نویسان همین توصیف را درباره ی رسول خدا (ص) کرده اند. برترین پیام آور الهی، زاهدترین انسان ها بود. او هیچ بستگی به دنیا نداشت و رهبران و زمامداران مسلمان باید گام در جای گام گذارند و به راه و رسم آن حضرت تأسی کنند. علی (ع)، آن پیامبر والامقام را که باید همه ی مسلمانان او را سرمشق قرار دهند، چنین توصیف می نماید:
«و لقَد کانَ فی رسُول الله - صلی الله علیه و آله - کافٍ لَک فی الاسوه، و دلیلُ لکَ عَلی ذمِ الدُنیا و عَیبها، و کثَرهِ مَخازیها و مَساویها، اذ قُبِضَت عَنه اطرافُها، و وُطئَت لغیرِه اکنافُها، و فُطِم عَن رَضاعها، و زُوی عَن زَخارِفها.»(5)
برای تو بسنده است رسول خدا (ص) را مقتدار گردانی، و راهنمای شناخت بدی و عیب های دنیا و بسیاری خواری و زشتی های فراوانش بدانی، که چگونه دل بستگی های آن از او گرفته شده و برای غیر او گسترده شده است؛ از نوش آن نخورد و از زیورهایش بهره نبرد.
رفتار پیامبر اکرم (ص) با دنیا و مظاهر آن، رفتاری کاملاً زاهدانه بود. آن حضرت معتقد بود که خداوند دنیا را خوار می انگارد و دشمن می دارد، پس او نیز آن را خوار می انگاشت و دشمن می داشت. امیرمؤمنان علی (ع) در این باره می فرماید:
«قَضَم الدُنیا قَضماً، و لَم یعُرهَا طرفاً. اهَضمُ اهلِ الدُنیا کَشحاً و اَخمصُهم من الدُنیا بَطناً. عَرضت عَلیه الدُنیا فابی ان َیقبلَها. و علَم ان اللهَ سُبحانهُ ابغَض شیئاً فابغَضهُ، و حقَّر شیئاً فَحقرَّه، و صَغَّر شیئاً فَصَغره. و لو لَم یکُن فیناً الا حُبُنا ما ابغَض اللهُ و رسولُه، و تَعظیمِنا مَا صغَّراللهُ و رسولُه، لکفی به شقاقاً للِه، و محادهً عن امرِ الله.»(6)
از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان نگریست چندان که گوشه چشم بدان افکند. تهیگاه او از همه ی مردم دنیا لاغرتر بود، و شکم او از همه ی مردم دنیا لاغرتر بود، و شکم او از همه خالی تر. دنیا را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت.و - چون - دانست خدا چیزی را دشمن می دارد، آن را دشمن داشت [و ترک آن گفت]، و چیزی را خوار شمرده است، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت؛ و اگر در ما نبود جز دوستی آن چه خدا و رسول، آن را دشمن می دارند، و بزرگ دیدن آن چه خدا و رسول، آن را خرد می شمارند، برای نشان دادن مخالفت ما با خدا کافی بود و سرپیچی ما را از فرمانهای او آشکار می نمود.
امیرمؤمنان علی (ع)، پیامبر (ص) و نگاه زاهدانه ی او به دنیا را ترسیم می کند تا مسلمان بدو تأسی کنند و هرگز به دنیا دل نسپارند، به ویژه رهبران و زمامداران.
رسول خدا (ص) که مقتدای مسلمانان است. با تمام وجود دنیا را ترک کرده بود و یاد آن را در درون خود میرانده بود. علی (ع) در توصیف این شأن حضرت می فرماید:
«فَاعرضَ عَن الدُنیا بقَلبهِ، و اماتَ ذکِرها مِن نَفسه، و احَبَّ ان تَغیبَ زینُتها عن عینهِ، لکیَلا یتخذَ منها ریاشاً و لا یعَتقدهَا قراراً، و لا یَرجو فیها مقاماً، فاخرجَها مِنَ النَفسِ، و اشخصَها عَن القَلب، و غَیبها عَن البَصَر.»(7)
با تمام دل خود از دنیا روی گرداند، و یاد آن را در خاطر خود می راند، و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را پایدار نمی دانست و در آن امید ماندن نداشت؛ پس آن را از خود بیرون کرد و دل از آن برکند و دیده از آن برگرفت.
نزد پیامبر اکرم (ص) و آنان که او را الگو و نمونه ی خویش گرفتند و گام در جای پای او نهادند، دنیا از هر پستی پست تر بود، چنانکه تربیت شده ی آن حضرت، علی (ع) نگرش خود را به دنیا چنین بیان می کند:
«واللهِ لدُنیا کُم هذهِ اهونُ فی عیَنی مِن عراقِ خنزیرٍ فی یَد مجذومٍ.»(8)
به خدا سوگند که این دنیای شما در دیده ی من از استخوان خوکی که در دست شخصی جذامی باشد پست تر است.
پیشوای عدالت خواهان، امیرمؤمنان علی (ع) هم چون پیامبر اکرم (ص) زاهدی تام و تمام بود و دنیای مذموم را پست و بی ارزش می انگاشت. آن حضرت درباره ی نگاه خود به دنیای مذموم فرمود:
«ان دنُیاکم عنِدی لاهوَنُ من ورقهٍ فی فمِ جرادهٍ تقضمُها.»(9)
دنیای شما نزد من خوارتر و بی ارزش تر است از برگی جویده که در دهان ملخی باشد.
علی (ع) دنیا را این گونه می دید و بدان زهد می ورزید و می فرمود:
«یا دُنیا، یا دُنیا، الیک عنَی! ابی تعَرضتِ؟ ام الی تشوقت؟ لا حانَ حینُک! هیهاتَ! غُری غَیری! لا حاجهَ لی فیکِ، قد طلقتُک ثلاثاً لا رجعهَ فیِها!»(10)
ای دنیا، ای دنیا، از من دور شو! خود را بر من عرضه می کنی؟ یا می خواهی مرا به شوق آوری؟ هرگز آن زمان که تو در من نفوذ کنی فرا نرسد. هیهات! دور شو! دیگری را فریب ده! مرا به تو نیازی نیست. تو را سه طلاقه کرده ام که بازگشتی در آن نیست.
پیشوای آزادگان، امیرمؤمنان علی (ع) مظهر زهد و پارسایی، همگان را به ترک دنیا و پارسایی فرمان می دهد و می فرماید:
«ازهَد فی الدُنیا و اعزِف عَنها.»(11)
زهد در دنیا پیشه کن و از آن روی گردان شو.
«ارفُضوا هذهِ الدُنیا الذَمیمهَ.»(12)
این دنیای نکوهیده را ترک کنید.
«اهرُبوا مِنَ الدُنیا و اصرِفُوا قُلوبکم عنَها.»(13)
از دنیا بگریزید و دل های خود را از آن بگردانید.
البته برای درک درست زهدی که امیرمؤمنان علی (ع) این گونه بر آن تأکید می کند و سخت بدان توصیه می نماید، باید دریافت که دنیا چیست و آن دنیایی که به ترک آن توصیه شده است کدام دنیاست.
دنیا چیست؟
درک صحیح مفهوم دنیا از عمده ترین مسائل و در عین حال راهگشاترین آنهاست که کج فهمی های فراوانی در آن یافته است و موجب تحلیل های ضد و نقیض در نحوه ی برخورد با دنیا شده است. برخی به دنبال مشاهده ی نفی صریح و محکم دنیا در آیات و روایات و سخنان بزرگان اهل معرفت، نتیجه گرفته اند که باید به جهان هستی و مبارزه و تلاش و زندگی این جهانی پشت کرد و از همه چیز گسست و راهب دیرنشین شد! و گاهی در مقابله با این تلقی غلط افراطی، عده ای در دامن تفریط افتاده اند و هرگونه زهدی را نفی کرده اند و در صدد توجیه دنیا زدگی و دلبستگی به دنیا برآمده اند؛ و گاهی نیز تلاش شده است میان این دو امر جمع نشدنی (دنیا و آخرت) جمع پذیری صورت گیرد و تزاحم میان این دو امر جمع نشدنی (دنیا و آخرت) پذیری صورت گیرد و تزاحم میان آن دو امر رفع گردد و یا هم نفی شود و هم اثبات! به هر حال، همه ی این برداشت ها و نحوه برخوردها از آنجا ناشی می شود که تصور گردیده «دنیا» و «عالم» یکی است و همچنین تصور شده واژه ی «دنیا» تنها در یک مفهوم استعمال شده است؛ حال آن که «دنیا» و «عالم» یکی نیستند و نباید معنای یکی را بر دیگری حمل کرد و مفهوم «دنیا» نیز منفرد نیست. آن چه مذمت شده است، معنایی خاص دارد و هرگز قابل اعتبار و رو کردن نیست؛ و آن چه توصیه شده است، آن دنیای بی اعتبار نیست که صاحب اعتبار شده باشد. آن چه در دین به عنوان مذمومترین امور، نفی شده (دنیا) و فرمان مؤکد در پشت کردن بدان و زهد ورزیدن در آن صادر شده است، نه آن دنیایی است که انسان باید برایش تلاش کند و اندیشه کند که برای همیشه در آن خواهد زیست؛(14) و کشتزار آخرتش خوانده اند.(15)«دنیا» صفت است (دنی، ادنی، دنیا).«دنیا» مؤنث «ادنی» است که اگر آن را از «دنی» بگیریم به معنای پست تر و اگر از «دنو» بدانیم به معنای نزدیک تر است.(16) اما «عالم» اسم است و از «علم» گرفته شده است. «علم» یعنی نشانه و علامت. راغب اصفهانی می گوید «علم» اثر و نشانه ای است که شیء به وسیله ی آن معلوم می شود، مانند «عَلَمُ الطرَیق» (نشانه ی راه) و «عَلُم الجَیش» (پرچم سپاه). و «عالم» معلم حق است، اسم الله است، نشانه و آلتی است که بر خالق و صانع خود دلالت می کند.(17)
«دنیا» در معنای مذموم آن، صفت فعل آدمی است؛ آن رابطه ی آلوده ای است که انسان نامهذب با عالم برقرار می کند. آن دل بستگی است که فرد غیر متقی به مظاهر حق و جهان خارجی پیدا می کند.«دنیا» در این معنا «فریب» است، «غرور» است؛ تصویری موهوم و خیالی و دروغین از جهان است در ذهن انسان یا جامعه ی بیمار و کج اندیش و فاسق. دنیا نحوه تلقی ای است که انسان اسیر نفس اماره، از جهان در ذهن دارد. «دنیا» در این معناست که سخت مذموم است و در بیان قرآن کریم و معصومین (ع) به فریب، دروغ، سراب و خواب و نظایر این ها تشبیه شده است و تنها راه نجات، زهد به آن و انقطاع از آن است؛(18) و جز بدان نافرمانی خدا نمی شود و جز با ترک آن کمالات الهی به دست نمی آید، چنان که پیشوای زاهدان علی (ع) فرموده است:
«مِن هَوان الدُنیا عَلی اللهِ انهُ لا یُعصی الا فیَها، و لا ینُالُ ما عندَهُ الا بتَرکها.»(19)
در خواری دنیا نزد خدا همین بس که جز در آن، نافرمانی خدا نکنند و جز با ترک آن، به آن چه نزد خداست دست نیابند.
درک صحیح دنیا
هر جا پای انسان می لغزد و سقوط می کند، واسطه ی لغزش و سقوط، دنیاست، زیرا دنیا دام شیطان است، چنان که امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:«احذرَ الدُنیا فانها شَبکُه الشَیطان.»(20)
از دنیا بپرهیز که به درستی آن دام شیطان است.
دنیا در معنای مذموم و نکوهیده ی آن، دل بستگی های پست و نفسانی آدمی است و نه زندگی این جهانی و عالم بیرونی که نشانه ی حق و آیات الهی است. بنابراین، اطلاق دنیای مذموم، به نفس عالم خلقت که با تعابیر «جهان طبیعت»، «جهان مادی» و امثال این ها از آن یاد می شود، نادرست و غیر دینی است؛ و بالطبع انتساب پلیدی و زشتی و کژی و بیهودگی به جهان، نوعی کفر به خداوند و خلقت او به شمار می رود. بنابراین تمام مذمت هایی که از «دنیا» شده و همه ی تکذیبهایی که درباره آن وارد شده است و این که به ترک آن و پشت کردن بدان فرمان داده شده است، در واقع تکذیب و طرد جهان پست و زشت نفس گمراه آدمی است و هرگز به «جهان» و «عالم خلقت» برگشت نمی کند. شکست ها و محرومیت ها و بن بست ها، مربوط به دنیا و نفس اماره شیطانی است و جهان و مظاهر هستی، جز نشانه ای از رحمت واسعه و هدایت پروردگار نیست. امام خمینی، روح خدا، در این باره بیانی رسا و عمیق دارد و می فرماید:
«آن چیزی که مال خداست، شکست در آن نیست، برگشت ندارد، برگشت به چی؟ آنهایی که جهاد می کردند و پیش می بردند، بدون توجه به خودشان و آمال خودشان جلو می رفتند. آنها تا حدودی این جهاد- جهاد نفس- را کرده بودند... تا این جهاد نشود، آن یکی هم نمی شود. تا انسان به آمال خودش پشت نکند، به دنیا پشت نکند، جلو نمی رود. دنیا که همان آمال آدم است. دنیای هرکس همان آمال اوست... دنیا تکذیب شده است و عالم طبیعت تکذیب نشده است. دنیا همان است که پیش شماست. خود شما وقتی توجه به نفستان دارید، خودتان دنیایید. دنیای هر کس آن است که در خودش است. آن تکذیب شده است، اما شمس و قمر و طبیعت، هیچ تکذیب نشده است، از این ها تعریف شده است، اینها مظاهر خداست. آن چه انسان را از ساحت قدس و کمال بعید می کند، دنیاست و آن هم پیش خود آدم است... خدا کند که موفق بشویم به این که از این چاه بیرون برویم و تبعیت کنیم از اولیای خدا. برای آن که آنها از این مهلکه نجات پیدا کرده اند و خارج شده اند، اَدرَکهُم المَوتُ.»(21)
در منظر امام خمینی دنیا همان ارتباط نفسانی است که فرد با عالم برقرار می کند. دنیا همان نفس اماره انسان است. دنیا تعلق نفسانی انسان به مظاهر الهی است؛ و این تعلق فاسد، تباه کننده است.
چنین تعلقی در زمامداران مسلمان خطرناکترین پدیده در حکومت و زمامداری است، زیرا منشأ همه ی ستم گریها و چپاول گریهاست. امکان ندارد که بتوان در عین وابستگی به دنیا، به سوی کمال سیر کرد و در عین دنیادوستی، عدالت نمود، زیرا «دنیا» و «آخرت» مقابل همند و تعلق نفسانی به عالم و مظاهر حق با تعلق به آخرت جمع نمی شود. انسان به میزانی که به دنیا نزدیک می شود، از آخرت دور می گردد و بالعکس، که پیشوای پارسایان علی (ع) می فرماید:
«انَّ الدُنیا و الاخرهَ عدُوان متُفَاوتَان و سَبیلاَن مُختلفِانِ؛ فمَن احبَّ الدُنیا و تَولاها ابغضَ الاخرهَ و عادَاها، و هُما بمنزلهِ المشَرقِ و المغَربِ و ماشٍ بینهُما، کلُما قَرُب من واحدٍ بَعُدَ مِنَ الاخرِ، و هُما بعدُ ضَّرتانِ.»(22)
دنیا و آخرت دو دشمن رو در رو و دو راه مخالف همند؛ کسی که دنیا را دوست دارد و مهر آن را در دل بکارد، آخرت را نپسندد و دشمن انگارد؛ و این دو هم چون مشرق و مغربند و انسان چون کسی که میان این دو رود، هر زمان به یکی نزدیک شود، از دیگری دور گردد و این دو، هم چون دو زنند در نکاح یک شوی.
«دنیا» در این وجه، به هیچ روی با آخرت جمع شدنی نیست و جز با ترک آن کمالی به دست نمی آید. بنابراین آن چه مذموم و مطرود است، دنیا به مفهومی است که گذشت، نه نفس عالم و جهان هستی. البته دنیا به مفهوم زندگی این جهانی، زندگی زمینی و حیات کنونی نیز آمده است؛ و بالطبع این زندگی مقدمه ی آخرت و کشتزار آن است و باید با آن نسبتی اخروی برقرار کرد و آن را به درستی پیمود تا هم زندگی این جهانی و هم زندگی آن جهانی نیکو گردد.
هست دنیا بر مثال کشتزار
هم شب و روز باید کشت و کار(23)
خدای متعال، در قرآن کریم، این وجه را به زیبایی تمام بیان کرده است:
«ربَنا آتنا فِی الدُنیا حسنهً و فی الاخرهِ حسنهً.»(24)
پروردگار ما را در این جهان نیکویی ده و در آن جهان نیز نیکویی بخش.
«ومَن کانَ فی هذهِ اعَمی فهُو فی الاخره اعمی و اضلَ سبیلاً.»(25)
و هرکه در این جهان کور [دل] است، و در آن جهان نیز کور و گمراه تر است.
درک صحیح دنیا این است که انسان با عالم رابطه ای دنیوی برقرار نسازد، بلکه با همه ی امور هستی رابطه ای اخروی برقرار سازد؛ و زندگی این جهانی را اصیل نداند و آن را آلی تلقی کند و نه غایی. بدین ترتیب می توان دنیا را درست دید و به درستی با آن رفتار کرد. امیرمؤمنان علی (ع) تلقی درست و نحوه ی برخورد صحیح با زندگی این جهانی را چنین تبیین می کند:
«و انِما الدنُیا منُتهی بصَر الاعَمی، لا یبُصرُ ممَّا وراءها شیئاً، و البصیُر ینفذُها بصرُه و یَعلُم ان الدارَ وراءَها. فالبَصیر منهَا شاخِصُ، و الاعمَی الیها شاخصس. و البصیرُ منها متزود، و الاعمی لَها متزودُ.»(26)
همانا، دنیا نهایت دیدگاه کسی است که دیده اش کور است و آن چه ماورای دنیاست نمی بیند؛ و آن که بیناست، نگاهش از دنیا بگذرد و از پس آن خانه ی آخرت را بنگرد. پس بینا از دنیا رخت بردارد، و نابینا رخت خویش در آن گذارد. بینا توشه گیر، و نابینا برای دنیا توشه فراهم آرد.
بنابراین اگر زندگی این جهانی وسیله ی آخرت و کشتزار آن تلقی گردد، وسیله ای نیکو برای رشد و کمال است و در غیر این صورت وسیله ی پستی و کشتزار خسران خواهد بود. سیدالساجدین (ع) در سخنی کوتاه این حقیقت را به زیباترین شکل توصیف کرده و فرموده است:
«الدُنیا دنُیاوَان: دنُیا بلاغٍ، و دُنیا ملعونهٍ.»(27)
دنیا دو دنیاست: دنیای رساننده و دنیای نفرین شده.
اگر با عالم رابطه ای دنیایی (پست) برقرار شود، همه چیز رنگ دنیایی می گیرد و زندگی این جهانی و آن جهانی نفرین شده می گردد و اگر با عالم رابطه ای اخروی (متعالی) برقرار شود، همه چیز رنگ اخروی می گیرد و زندگی این جهانی رساننده به آخرتی نیکو می گردد.
پس آن چه باید ترک شود، تعلق پست و نفسانی به عالم است و نه زندگی این جهانی و کار و تلاش و مبارزه، آن گونه که برخی به اشتباه پنداشته اند.
امیرمؤمنان علی (ع) شنید که مردی «دنیا» را نکوهش می کند، او را سخت نکوهش کرد و بدو فرمود:
«ایُها الذامُ للدُنیا المُغترُّ بغرُورها، المَخدُوعُ باَبا طیِلها! َاتَغتَزُ بالدُنیا ثُم تَذُمها؟ انت المُتَجِرمُ عَلیها ام هِی المُتجرمهُ عَلیَک؟ متَی استَهوتکَ ام مَتی غَرتک؟ اَبمصَارع آبائکَ مِنَ البِلی؟ ام بِمَضاجعِ اُمهاتِکَ تَحت الثَّری؟»(28)
ای نکوهش کننده ی دنیا، فریفته به نیرنگ آن، دل باخته باطلهای آن! فریفته ی دنیایی و سرزنشش می نمایی؟ تو از گناه دنیا شکایت داری یا دنیا بر تو دعوی دارد که گنهکاری؟ کی دنیا سرگشته ات ساخته و چه موقع تو را فریفته است؟ آیا به محل سقوط پدرانت در دامن فنا، یا به خوابگاه مادرانت در زیر خاک تو را فریب داده است؟
«انَّ الدُنیا دارُ صِدقٍ لمَِن صدَقهَا، و دارُ عافیهٍ لمَن فَهِمَ عنَها، و دارُ غنیً لمَن تزوَّد مِنها، و دارُ موعظهٍ لمَن اتعَظ بها. مسجِدُ احباءِالله، و مُصلی مَلائکهِ الله،ِ و مَهبطُ وحیِ اللِه، و مَتجَرُ اولیاءِاللهِ. اکتَسبُوا الرحمهَ، و رَبحُوا فیها الجَنه.»(29)
به درستی که دنیا جایگاه راستی است برای کسی که با آن به راستی رفتار کند، و خانه ی تندرستی است برای کسی که از آن چیزی بفهمد، و سرای بی نیازی است برای کسی که از آن توشه برگیرد، و محل پند است برای آن که از آن پند گیرد. مسجد دوستان خداست، و نمازگاه فرشتگان پروردگار، و محل نزول وحی خدا و تجارتخانه ی دوستان او. آنان در این جا رحمت خدا را به دست آوردند و در آنجا بهشت را سود بردند.
بنابراین «دنیا» دو دنیاست؛ اگر انسان با عالم از سرراستی و درستی رفتار کند، از این مرتبه توشه برگیرد و رحمت خدا را به دست آورد و استعدادهای کمالی خود را شکوفا سازد و بهشت و رضوان الهی را سود برد، این همان دنیای ممدوح است؛ و اگر با عالم از سر ناراستی و تباه گری رفتار کند، جز خسران چیزی بر نگیرد و این همان دنیای مذموم است. امام خمینی در تبیین این دو دنیا می نویسد:
«جناب محقق خبیر و محدث بی نظیر مولانا مجلسی - علیه الرحمه - می فرماید: بدان آن چه از مجموع آیات و اخبار ظاهر می شود، به حسب فهم ما، این است که دنیای مذمومه مرکب است از یک اموری که انسان را بازدارد از طاعت خدا و دوستی او و تحصیل آخرت. پس دنیا و آخرت با هم متقابلند. هر چه باعث رضای خدا سبحان و قرب او شود، از آخرت است، اگر چه به حسب ظاهر از دنیا باشد؛ مثل تجارات و زراعات و صناعاتی که مقصود از آنها معیشت عیال باشد برای اطاعت امر خدا، و صرف کردن آنها در مصارف خیریه، و اعانت کردن به محتاجان، و صدقات و باز ایستادن از مردم، و غیر آن، و این ها همه از آخرت است، گرچه مردم آن را از دنیا دانند. و ریاضات مبتدعه و اعمال ریائیه، گرچه با تزهد و انواع مشقت باشد، از دنیاست، زیرا که باعث دوری از خدا شود و قرب به سوی او نیاورد؛ مثل اعمال کفار و مخالفان انتهی...
فقیر گوید می توان گفت که دنیا گاهی گفته می شود به نشئه ی نازله ی وجود که دار تصرم و تغییر و مجاز است، و آخرت به رجوع از این نشئه به ملکوت و باطن خود که دار ثبوت و خلود و قرار است. و این نشئه از برای هر نفسی از نفوس و شخصی از اشخاص متحقق است. بالجمله از برای هر موجودی، مقام ظهور و ملک و شهودی است، و آن مرتبه ی نازله ی دنیاویه آن است؛ و مقام بطون و ملکوت و غیبی است، و آن نشئه ی صاعده ی اخرویه ی آن است. و این نشئه ی نازله ی دنیاویه، گرچه خود بذاته ناقص و اخیره ی مراتب وجود است، ولی چون مهد تربیت نفوس قدسیه و دارالتحصیل مقامات عالیه و مزرعه ی آخرت است، از احسن مشاهده وجودیه و اعز نشات و مغتنم ترین عوالم است پیش اولیا و اهل سلوک آخرت. و اگر این مواد ملکیه و تغییرات و حرکات جوهریه طبیعیه و ارادیه نبود، و خدای تعالی مسلط نکرده بود بر این نشئه، تبدلات و تصرمات را، احدی از نفوس ناقصه به حد کمال موعود خود و دار قرار و ثبات خود نمی رسید، و نقص کلی در ملک و ملکوت وارد می شد. و آن چه در لسان قرآن و احادیث وارد شده از مذمت این عالم، در حقیقت به خود او رجوع نمی کند، به حسب نوع و اکثریت، بلکه به توجه به آن و به علاقه ی قلبیه و محبت به آن رجوع می کند.
پس معلوم شد که از برای انسان دو دنیا است؛ یکی ممدوح و یکی مذموم. آن چه ممدوح است، حصول در این نشئه [است] که دارالتربیه و محل تجارب مقامات و اکتساب کمالات، و تهیه ی زندگانی سعادتمند ابدی است که بدون ورود در این جا امکان پذیر نیست، چنان که حضرت مولی الموحدین و امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - در یکی از خطبه های خود می فرماید - پس از آن که شنید از یک نفر که ذم دنیا می کنند:"ان الدُنیا دارُ صدقٍ لِمن صَدقها..."(30) و قول خدای تعالی: «و لنَعِمَ دارُ المُتقینَ»(31) به حسب روایت عیاشی از حضرت باقر - علیه السلام - تفسیر به دنیا شده است.(32)
پس عالم ملک که مظهر جمال و جلال است و حضرت شهادت مطلقه است، به یک معنی مذمتی ندارد؛ و آن چه مذموم است، دنیای خود انسان است به معنی وجهه ی به طبیعت، و دل بستگی و محبت آن است که آن منشأ تمام مفاسد و خطاهای قلبی و قالبی است، چنان که در کافی شریف از جناب صادق - علیه السلام - حدیث می کند: قال علیه السلام: "راسُ کلُ خطیئهٍ حُب الدنیا."(33) و عن ابی جعفر علیه السلام:"ما ذئبانِ ضاریاِن فی غنٍم لَیس لها راعٍ هذا فی اوَّلها و هذا فی آخِرها باسرعَ فیها من حُب المَال و الشَرف فی دِین المُومنِ."(34)
پس تعلق قلب و محبت دنیا، عبارت از دنیای مذموم است و هر چه دلبستگی به آن زیادتر باشد، حجاب بین انسان و دار کرامت او. پرده ی ما بین قلب و حق بیشتر و غلیظ تر شود؛ و آن چه در بعضی احادیث شریفه است که از برای خدا هفتاد هزار حجاب است از نور و ظلمت، حجاب های ظلمانی تواند همین تعلقات قلبیه باشد به دنیا، و هر قدر تعلقات بیشتر باشد، حجابها زیادتر است؛ و هر چه تعلق شدیدتر باشد، حجاب غلیظ تر و خرق آن مشکل تر است.»(35)
بنابراین تنها راه نجات از فریبهای دنیا، زهد ورزیدن است و امیرمؤمنان علی (ع) با تأکید بسیار پیروان خود را به زهد فرا خوانده است:
«اوصِیکُم عبادَ اللهِ بتقَوی اللِه و احذُرکُم الدُنیا.»(36)
بندگان خدا! شما را سفارش می کنم که به تقوا و از دنیا پرهیزتان می دهم.
«ایها الناسُ انظُروا الی الدُنیا نَظر الزاهدینَ فیها، الصادفِینَ عنها.»(37)
ای مردم! به دنیا چون زاهدان رویگردان از آن بنگرید.
تفسیر زهد
بنابر آن چه گذشت، زهد کمالی است والا که جز بدان نمی توان راه به سرمنزل مقصود برد؛ و البته زهد حقیقی را هیچ نسبتی با گوشه نشینی های راهبانه و ریاضت های جاهلانه نیست. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:«الزُهد تَقصِیرُ الامالِ و اخلاصُ الاعمالِ.»(38)
زهد کوتاه کردن آرزوها و خالص کردن کردارهاست.
آن که میل به دنیا ندارد و آرزویش را هم نمی کند، به خلوص در عمل دست می یابد و می تواند خود را در برابر کششهای حیوانی نگه دارد و نعمت های خدا را پاس دارد و برای رسیدن به کمال الهی به کار گیرد. امیر زاهدان، علی (ع)، در تفسیر زهد می فرماید:
«ایهُا الناسُ! الزهادهُ قِصَر الاملِ، و الشُکر عِندً النعمِ، و التَورُع عندَ المَحارم.»(39)
ای مردم! زهد یعنی کوتاهی آرزو، و شکر در برابر نعمت، و پارسایی در برابر گناهان.
زهد در چنین معنایی و بر اساس چنین نگرشی به عالم مهمترین صفتی است که زمامداران را از فرو رفتن در چاه دنیا نگه می دارد و از خودکامگی و گردنفرازی دور می سازد. آن که بینشی درست به عالم و در نتیجه به قدرت و حکومت، و مال و منال ندارد، بی گمان به دنیاپرستی و دنیاخواهی کشیده می شود و به تمامت خواهی و مرزشکنی و بیدادگری دست می گشاید و در این راه می تازد و کردار و رفتار خود را نیز توجیه می نماید، مگر آن که پیش از روی کردن قدرت و ریاست بدو، و فراهم شدن نفوذ و اعتبار برای او، خود را به زهد آراسته باشد. امام خمینی در سفارشی نورانی می فرماید:
«بکوشید پیش از آن که وارد جامعه گردید، خود را اصلاح کنید و مهذب سازید... خدا نکند انسان پیش از آن که خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را می بازد، خود را گم می کند. قبل از آن که عنان اختیار از کف شما ربوده شود، خود را بسازید و اصلاح کنید؛ به اخلاق حسنه آراسته شوید، رذایل اخلاقی را از خود دور کنید.»(40)
امکان بهره مندی از مکنت و برخورداری از قدرت، انسان را در معرض آزمونی سخت قرار می دهد که جز پارسایان، در این آزمون کسی سربلند بیرون نمی آید؛ و در این میان، زمامداران سخت در معرض فرو رفتن در گنداب دنیاخواهی و عمل بر اساس دنیا مداری اند. اگر زهد در میان نباشد، هر زمامداری به راحتی در برهوت قدرت طلبی و ریاست دوستی غرق می شود و به گردنفرازی و خود کامگی دست می یازد. تنگ نظری و تمامت خواهی در اداره ی امور آنجا ظهور می کند که دنیا جلوه می نماید و زمامداران را در کام خود فرو می برد. خودخواهی و خودمحوری در زمامداری، میوه ی تلخ و تباه دنیادوستی است که در درجه ی نخست، خود زمامداران را به تباهی می کشاند و سپس، مدیریتی تباه را به جامعه تحمیل می کند. اگر انسان به دنیا دل نسپرده باشد، هرگز برای رسیدن به جاه و مقام دست و پا نمی زند و برای ماندن در ریاست و قدرت به ستم نمی گراید و به انواع بیماری های نفسانی گرفتار نمی شود، بیماری هایی چون خودرأیی، خیانت و بی وفایی، آزمندی، سازشکاری، حیله گری، بدبینی، بدخلقی، خواری، شهرت طلبی، پرده دری، پست همتی، ریاکاری، ظاهربینی، بی حیایی، کینه ورزی، خودستایی، مقام دوستی، خشک مغزی، تندخویی و... که همه ریشه در وجودی دنیاپرست دارد. امام خمینی درباره ی این «ام ُالامراض» سخنی الهی و بیانی نورانی دارد و می فرماید:
«آن را [که] ام الامراض باید نامید، حب دنیاست که از آن اکثر یا جمیع امراض نفسانیه تولید شود، چنان چه در روایات شریفه نیز آن را "رأسُ هر خطیئه" معرفی نموده اند. و چون حب مال و جاه، حب بسط قدرت و نفوذ اراده، حب مطعم و منکح و ملبس و امثال آن از شعب حب دنیا و حب نفس است، از این جهت جمیع اسباب مهیجه غضب را باید به آن برگرداند؛ و انسان چون علاقه مندی به این امور پیدا کرد و طوق محبت اینها را برگردن افکند، اگر فی الجمله مزاحمتی برای او راجع به هر یک از اینها پیدا شود، برای دفع مزاحم، خون قلبش به غلیان آید و قوه غضبش تهییج شود؛ هم چون سگهایی که بر مرداری حمله کنند و چون تنور معده را خالی دیدند، بر یکدیگر سبقت کنند و دیگران را از آن دفع کنند و معرکه به پا کنند، چنانکه حضرت امیرالمؤمنین - صلوات الله و سلامه علیه - فرمود: "الدُنیا جیفهُ و طالُبها کلابُ"(41) و شاید جهت تشبیه در استعاره ی آن جناب، همین جوشش قوه ی غصبیه باشد که در انسان، در حکم کلب یا خود کلب است.
بالجمله، علاج قطعی اکثر مفاسد به علاج حب دنیا و حب نفس است، زیرا که با علاج آن، نفس دارای سکونت و طمأنینه شود، و قلب آرامش پیدا کند، و دارای قوه و ملکه ی اطمینان شود، و به امور دنیا سهل انگاری کند، و به هیچ مأکل و مشرب اهمیت ندهد، و اگر کسی با او در امری از امور دنیا مزاحمت کند، او با خون سردی تلقی کند و به سهل انگاری برگزار نماید؛ و چون محبوب او طعمه ی اهل دنیا نیست، دنبال آن به جوش و خروش بر نخیزد. و قطع ریشه ی محبت دنیا گرچه امر مشکلی است - خصوصاً در اول امر و ابتدای سلوک - ولی هر امر مشکلی با اقدام و تصمیم عزم آسان شود. قوه اراده و عزم به هر امر صعب مشکلی حکومت دارد، و هر راه طولانی سنگلاخی را نزدیک و سهل کند.
انسان سالک نباید متوقع باشد که در ابتدای امر، قلع این ماده ی فساد و رفع این مرض مهلک را یکدفعه می تواند بکند، ولی با تدریج و صرف وقت و فکر و ریاضات و مجاهدات و بریدن شاخه های آن و قطع بعض ریشه ها، می تواند کم کم موفق به مقصود شود؛ ولی باید اول، این امر را بداند که خار طریق انسان در هر مقصد و مقصود دینی، حب دنیا و نفس است... بالجمله، این ام الامراض، انسان را به انواع بلیات مبتلا کند و کار انسان را به هلاکت ابدی کشاند.»(42)
پی نوشت ها :
1. تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 96؛ الکافی، ج2، صص 131 ،315 ،317؛ ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی، تحف العقول عن آل الرسول، مکتبه بصیرتی، قم،1394ق.ص 150؛ الخصال، ج1، ص 25؛ کنزالفوائد، ج1، ص 217؛ ابوعلی محمد بن فتال النیسابوری، روضه الواعظین، الطبعه الاولی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1406ق، ص 483؛ غررالحکم، ج1، ص 342.
2. غررالحکم، ج1، ص 29.
3. حسین بن محمد تقی النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الطبعه الثانیه، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، 1408ق. ج12، ص 51.
4. الاحتجاج، ج1، ص 225.
5. نهج البلاغه، خطبه ی 160.
6. همان.
7. همان.
8. همان، حکمت 236.
9. همان، کلام 224.
10. همان، حکمت 77.
11. غررالحکم، ج1، ص 135.
12. همان، ص 145.
13. همان،ص 150.
14. از امام کاظم (ع) روایت شده است که فرمود: «اعمل لدنیا کانک تعیش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا.» (برای دنیایت چنان عمل کن که گویی همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان عمل کن که گویی همین فردا خواهی مرد). ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (الصدوق)، من لا یحضره الفقیه، صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری، الطبعه الثانیه، منشورات جماعه المدرسین، قم، 1404ق. ج3، ص 156؛ محمد بن الحسن الحرالعاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح و تحقیق و تذییل عبدالرحیم الربانی الشیرازی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج12، ص 49.
15. از قول پیامبر اکرم (ص) چنین نقل کرده اند: «الدنیا مزرعه الاخره» (دنیا کشتزار آخرت است). محیی الدین ابومحمد عبدالقادر الجیلانی، الفتح الربانی و الفیض الرحمانی، دارالکتاب العربی، بیروت 1400ق. صص 29 ،163؛ ابوالحسین ورام بن ابی فراس المالکی، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورام)، دار صعب، دار التعارف، بیروت، ج2، ص 125.
16. معجم مقاییس اللغه، ج2، ص 303؛ لسان العرب، ج2، صص 419-451.
17. المفردات، ص 334.
18. ر.ک: انقلاب فرهنگی، نشریه امور پرورشی، شماره 5 ،1359ش.
19. نهج البلاغه، حکمت 385.
20. غررالحکم، ج1، ص 156.
21. امام روح الله موسوی خمینی، تفسیر سوژه حمد، دفتر انتشارات اسلامی، قم، صص 56-57.
22. نهج البلاغه، حکمت 103.
23. فریدالدین ابوحامد محمد بن ابی بکر عطار نیشابوری، مصیبت نامه، به اهتمام و تصحیح نورانی وصال، کتاب فروشی زوار،1356 ش، ص 201.
24. قرآن، بقره /201.
25. قرآن، اسراء /72.
26. نهج البلاغه، خطبه ی 133.
27. الکافی، ج2، ص 316؛ بحارالانوار، ج73، ص 20.
28. نهج البلاغه، حکمت 131.
29. همان.
30. همان.
31. قرآن، نحل /30.
32. ابوالنصر محمد بن مسعود السلمی العیاشی، تفسیر العیاشی، تحقیق هاشم الرسولی المحلاتی، المکتبه العلمیه الاسلامیه، طهران، ج2، ص 258.
33. الکافی، ج2، ص 315.
34. همان.
35. امام روح الله موسوی خمینی، چهل حدیث، چاپ ششم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1374ش. صص 120-121.
36. نهج البلاغه، خطبه ی 196.
37. همان، خطبه ی 103.
38. شرح غررالحکم، ج2، ص 63.
39. نهج البلاغه، کلام 81.
40. امام روح الله موسوی خمینی، جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، چاپ چهارم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1374ش، صص 21-22.
41. «دنیا مردار است و جویندگان و طالبان آن سگهایند.» شرح غررالحکم، ج3، ص 81[با اندکی اختلاف].
42. امام روح الله موسوی خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1377 ش. صص 253-256.