تقوا
1. معنای اساسی(1)
از جمله مفاهیم عام اخلاقی و ویژه قرآنی، مفهوم تقواست که بسیار مورد سفارش قرار گرفته و عامل سعادت، فوز و فلاح معرفی شده است؛« و من یوقَ شُحّ نفسهِ فاولئک همُ المفلحون»(الحشر/9)(2). این لفظ از ریشه وقی و از ماده وقایه به معنای «نگهداری و حفاظت از چیزی است که اذیت و آزار می رساند»(راغب اصفهانی، 1412: 568). هسته اساسی معناشناختی تقوی در جاهلیت عبارت از« ایستار دفاعی موجود زنده، جانور یا انسان در برابر نیروی خارجی مخرب»(ایزوتسو، 1378: 12)بود؛ همان گونه که تبریزی در شرح بر دیوان الحماسه، اتقاء را این گونه تعریف کرده است؛«الاتقاء ان تجعل بینک و بین ما تخافه حاجزا یحفظک»(العبسی، بی تا: بیت 5) اتقاء عبارت است از این که میان خود و چیزی که از آن می ترسید، مانعی قرار دهید که بتواند وسیله حمایت از شما باشد( ایزوتسو، 1378: 305)چنانکه در معلقه عنتره نیز آمده است:
اذ یتقون بی الا سنه لم اَخمً
عنها و لکنی تضایق مقدمی
(العبسی، بی تا: 151)
هنگامی که [ دوستانم] مرا میان خودشان و سرنیزه های دشمنان قرار می دهند تا خود را در پشت سر من حفظ کنند[ و من سپر بلای ایشان باشم] اصلاً شانه تهی نمی کنم؛ ولی نمی توانم خوب پیشروی کنم و جای پای من تنگ می شود.
این کلمه در ترجمه فارسی برخلاف تعریف لغوی آن، کمتر به «نگهداری و حفظ» ترجمه شده است. اگر به صورت اسمی استعمال شده باشد مانند متقین یا تقوا، به پرهیزکاری ترجمه شده و اگر به صورت فعلی آمده باشد و متعلقش هم ذکر شده باشد، خوف و ترس معنا می دهد(3)، اما کسانی که تقوا را در معنای ترس و پرهیز بکار برده اند، اشتباه کرده اند، زیرا نه در معنای اولیه و نه در معنای دینی خوف و ترسی دیده نمی شود(4)، بلکه لازمه صیانت از چیزی ترک و پرهیز است و صیانت و حفظ نفس غالباً همراه با بیم و پرواست لذا ترجمه صحیح تقوی" خودنگهداری" است که همان ضبط نفس می باشد. (مطهری، 1368: 17-16؛ مصباح یزدی، 1384«الف»، ج1: 78) بعضی با استناد به آیه ذیل، ارتباط معناشناختی بین روانشناسی ترس و تقوی برقرار نموده اند و در معنای آن ترسی زاهدانه را گنجانده اند.(ایزوتسو، 1378: 309)در حالی که این آیه ابتدا بندگان را از آتش جهنم ترسانیده و بعد توصیه به تقوا نموده است:
« لهمْ من فوقهم ظُللٌ من النار و من تحتهمْ ظُلَلٌ ذلک یخوّفُ اللهُ به عبادهُ یا عبادِ فاتقون»(الزمر/16)(5).
2. معنای نسبی(6)
اصطلاح تقوا با حفظ معنای اساسی وارد دستگاه تصورها و مفاهیم اسلامی شد و معنای دینی نگهداری نفس از گناه را پیدا نمود؛ به طوری که یک نیک رویی درونی معرفی شد که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می کند. و در واقع نقش مانع نیرومندی را عهده دار گشت که ماشین وجود انسان را در پرتگاهها تندروی های خطرناک باز می دارد. تقوا به حالت کسی تشبیه شد که در حال عبور از یک سرزمین پر از خار، سعی دارد تا دامن خود را بالا کشد و با احتیاط گام بردارد تا مبادا نوک خاری در پایش بنشیند، یا دامنش را بگیرد. (ایزوتسو، 1378: 309) محدث قمی ذیل واژه تقوا این توضیح را دارد. نقل شده است از کسی پرسیدند تقوا چیست؟ در جواب گفت: هرگاه در زمینی وارد شدی که در آن خار وجود دارد، چه عملی انجام می دهی؟ سائل گفت: خود را نگه می دارم و دوری می جویم. گفت در دنیا چنین کن که آن تقواست.(قمی، 1422، ج8: 557).قرآن تقوا و مشتقات آن را دویست و پنجاه بار در دویست و سی و نه آیه استعمال کرده است که حدود صد مرتبه متعلق آن ذکر نشده است، مانند « هدیً للمتّقین»(البقره/2)(7)، «اعدلوا هوَ اقربُ للتقوی»(المائده/8)(8) و بقیه موارد متعلق آن لفظ الله، رب، قیامت و آتش جهنم می باشد.«اتقوا الله، اتقوا ربکم»یا « واتقوا یوماً لا تجزی نفسٌ عن نفسٍ شیئا»(البقره/ 48 و 123)(9)با توجه به اینکه تقوا در بعضی آیات با متعلق آمده و در بعضی بدون آن، باید دید آیا با همنشینی در کنار دیگر واژه ها، مفهوم آن نیز متفاوت می شود؟ آیا با متعلقات مختلف دارای مفاهیم گوناگون می باشد؟ آیا تقوا روشی صرفاً منفی است و بر اصل پرهیز و اجتناب استوار می باشد؟ یک واژه به دلیل همنشینی با صورت های دیگر، معانی متفاوتی می یابد؛ ولی معنای اصلی خود را تا حد زیادی حفظ می کند. آنچه مسلم است تقوا بعد از ظهور اسلام معنای اساسی و اصلی خود را حفظ نموده و در قرآن و کلام ائمه اطهار( علیهم السلام) نیز تنها به معنای دوری از گناهان و خودداری از معاصی نیامده است، بلکه دژ و سپری معرفی شده که مانع از دخول عواملی می شود که از تأثیر الوهیت در انسان می کاهد. تقوا همچنین از مخالفت با امر مولی حفظ می کند و باعث تقویت نقاط قوت اخلاقی می شود. پس چنانکه ملاحظه می شود، اختصاص به خویشتنداری از گناه ندارد.«همانا تقوی در امروز(دنیا) حرز و محکم و پوشیده است و در فردا( آخرت) راه رفتن برای بهشت است».(سیدرضی، خطبه 233)(10) پرهیز و اجتناب یکی از اصول زندگی بشر است؛ ولی در زندگی سالم نفی و اثبات، سلب و ایجاب، ترک و فعل توأم هستند. کلمه لا اله الا الله هم نفی است و هم اثبات؛ بدون نفی ماسوا، دم از توحید زدن ناممکن است؛ پرهیز از هر ضدی، عبور از ضدی دیگر است. ظاهراً با توجه به آیاتی نظیر« یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظنّ إنّ بعض الظنّ إثمٌ و لا تجسّسوا و لا یغتبْ بعضکم بعضا أیحبُ احدکُم ان یأکلَ لحمَ اخیهِ میتا فکرهتموه و اتقوا الله إنّ الله توّابٌ رحیمٌ»(الحجرات/12)(11) می توان گفت مراد قرآن از تقوایی که با متعلق همراه می باشد، تقوای عملی است و مترادف با مفهوم پرهیز سالم و مفید بوده، دارای جهت، هدف و محدود به حد معین می باشد. این آیه پس از نام بردن برخی گناهان، پرهیز و اجتناب از آنها را توصیه می کند. تقوا در آیاتی که به قیامت یا آتش تعلق می گیرد، در حقیقت چیزی جز تقوای خداوند نیست و در نهایت همگی به همین معنا برمی گردد. با توجه به این سبک آیات، قرآن مؤمنی را با تقوا می داند که در همه کارها خداوند را در نظر داشته باشد و موجب خشنودی او گردد.(مصباح یزدی، 1384«الف»، ج1: 77).
قرآن ضمن اینکه به شرایط گوناگون زندگی توجه دارد، انسان را به سمت واحد می خواند، انسانی که موحد شود، موحدانه عمل می کند. اما قرآن تقوای بدون متعلق را نیرویی روحانی و ملکه ای نفسانی می داند که منشأ کشش به سوی ارزش های معنوی و گریز از پستی ها و آلودگی هاست و با نگرش و بینش الهی و بر اثر تمرین زیاد بدست می آید. همچنین پرهیزهای منطقی و معقول را یکی از علل و اسباب پدید آمدن این حالت روحانی می داند و این نیروی مقدس را علت و سبب برای پرهیز معرفی می نماید. این حالت، روح را نیرومند و شاداب می کند و به آن مصونیت می دهد و پرهیز از گناه را سهل و آسان می نماید. نسبت تقوا به روح را مانند نسبت خانه به ساکنان آن و مانند جامه به بدن دانسته و آن را باعث مصونیت می شمارد نه محدودیت، همانطور که لباس موجب مصونیت می شود، تقوا نیز چنین عمل می کند« و لباسُ التقوی ذلکَ خیرٌ»(الاعراف/26)(12). وقتی می توان نام محدودیت بر تقوا گذاشت که موجب محرومیت از سعادتی بشود؛ اما آنچه انسان را از خطر می رهاند، محدودکننده شمرده نمی شود. تقوا در درجه اول و به طور مستقیم به انسان، آزادی اخلاقی و معنوی می دهد، او را از قید بندگی، هوی و هوس می رهاند و به طور غیرمستقیم، آزادی بخش انسان در زندگی اجتماعی است؛ زیرا رقیت ها و بندگی های اجتماعی نتیجه رقیت معنوی است.
«بندگان خدا پرهیز از نافرمانی خدا دوستان او را از در افتادن در حرام های او نگاهداشته است، و دل آنان را با ترس وی همراه کرده است، چندانکه شبها بیدارشان می دارد و روزهای گرم را با تشنگی بر آنان به سرمی آرد».(ابن ابی الحدید، 1404: ج250، 7، خطبه 113؛ نوری، 1408، ج7: 506)(13).
تقوای الهی اولیای خدا را در حمایت خود قرار داده، آنان را از ارتکاب گناهان و تجاوز به حدود الهی باز می دارد و ترس از خدا را ملازم دل های آنان قرار می دهد؛ تا آنجا که شب هایشان به سبب عبادت، با بیداری، و روزهایشان با سبب روزه به تشنگی سپری می گردد. علی (علیه السلام) در این خطبه تقوا را نیرویی معرفی می کند که پرهیز از محرمات و ترس از خدا از لوازم و آثار آن است.
3. اقسام تقوا
تقوا در قرآن نسبت به چهار مفهوم، شمول معنایی(14) دارد: تقوای فطری(15)، تقوا در عقاید(16)، تقوای علمی(17)، تقوای عملی(18).خداوند بشر را به نوعی آفریده و هستی او را به الهامی مجهز کرده که با آن الهام، اعتقاد حق و عمل صالح را تشخیص می دهد؛«و نفسٍ و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقواها»(19). از این آیه شریفه وسیع تر و عمومی تر آیه زیر است که می فرماید:
« فأقم وجهک للدین حنیفا فِطرت الله التی فطرَ الناسَ علیها لا تبدیلَ لخلقِ الله ذلک الدینُ القیمُ و لکنّ اکثرالناسِ لا یعلمون»(الروم/30)(20).
تقوای فطری عمومی است و کسی از آن مستثنی نیست. در این نوع تقوا انسان با تشخیص عقل، کارهای خوب را انجام می دهد و از کارهای بد پرهیز می کند. این تقواست که منشأ ایمان و زمینه ساز پذیرش هدایت تشریعی قرآن است و متقین سرمایه پذیرش این هدایت را که همان سلامت فطرت است حفظ کرده اند و چون ملکات زشتی از قبیل عناد و لجاجت و مهم تر از همه هوای نفس در دلشان رسوخ نیافته، دعوت فطرت را اجابت می کنند« افرأیت من اتخذَ إلههُ هواهُ و اضلهُ اللهُ علی علمٍ و ختمَ علی سمعه و قلبه و جعلَ علی بصرهِ غشاوهً فمن یهدیه من بعدِ الله افلا تذکرون»(الجاثیه/23)(21) و در رفتار خویش نیز تقوا پیشه می سازند. آنها زمانی می توانند چنین رفتار پسندیده ای داشته باشند که در اندیشه و اعتقاد نیز دگرگون شده باشند( یومنون بالغیب). در این صورت عمل ایشان نیز دگرگون خواهد شد(یقیمون الصلوه). به عبارت دیگر، تا در بینش تغییری ایجاد نشود، در کنش تغییری به وجود نخواهد آمد. انسانی که در نگرش و بینش، الهی شود، معرفت پیدا می کند و به میزانی که معرفت و اعتقادش قوی تر شود، عمل او نیز خالص تر می شود و در تمام عرصه ها، الهی و متقی می گردد. بنابراین افرادی که جامع درجات تقوا باشند، از تمام مراتب هدایت برخوردار خواهند شد و تنها کسانی از هدایت کامل قرآن برخوردار خواهند بود که از تمام مراتب تقوا برخوردار شده باشند. خداوند فقط اعمال این افراد را می پذیرد« إنما یتقبّلُ اللهُ من المتقین»(المائده/27)(22).
4. مراتب تقوا
قرآن تقوا را با پرهیز از حرام آغاز می کند، به پرهیز از امور شبهه ناک و مکروهات و در مرحله بعد به پرهیز از مباح می رساند، و باز هم بالاتر می رود و به پرهیز از غیر خدا می کشاند؛ به گونه ای که تنها خدا می ماند و انسان جز خدا نمی بیند و تنها او را می خواهد.« لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جُناحٌ فیما طعِموا إذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحاتِ ثمّ اتقوا و آمنوا ثمّ اتقوا و احسنوا و اللهُ یحبُّ المحسنین»(23).
تکرار تقوا در این آیه می رساند که در هر بار مرحله ای از تقوا ارائه شده است. بعضی تقوای اول را تقوای شرب بعد از تحریم شرابخواری و تقوای دوم را استمرار و دوام بر آن و سومی را تقوای بر جمیع معاصی و آراستگی به همه ارزش ها در حالی که توجه به احسان در عمل نیز داشته، دانسته اند.(طبرسی، 1406، ج3: 372)بدین معنا که علاوه بر واجبات ارزش های اخلاقی را بها دهند.(طبرسی، 1406، ج3: 374) و به عبارتی دیگر منظور از نخستین تقوا احساس مسؤولیت درونی است که انسان را به سوی تحقیق و بررسی درباره دین و حقیقت دعوت می کند و نتیجه آن ایمان و عمل صالح است. به تعبیر دیگر، تا مرحله ای از تقوا در انسان وجود نداشته باشد، او به فکر تحقیق و جستجوی حق نمی افتد. دومین بار که سخن از تقوا به میان آمده، اشاره به تقوایی است که در درون جان انسان نفوذ می کند و اثر آن عمیق تر می گردد. نتیجه این تقوا ایمان مستقر و ثابتی است که عمل صالح جزئی از آن است؛ لذا در جمله دوم، پس از ذکر ایمان سخنی از عمل صالح به میان نیامده است؛ بلکه تنها می فرماید:« ثمّ اتقوا و آمنوا...» یعنی این ایمان بقدری نافذ و ثابت است که نیازی به ذکر عمل صالح در تعقیب آن نیست. در مرحله سوم که از تقوا گفتگو می کند، منظور تقوایی است که به مرحله عالی خود رسیده است. به طوری که علاوه بر دعوت به انجام وظایف حتمی، دعوت به انجام وظایف حتمی، دعوت به احسان یعنی کارهای نیک نیز می کند؛ کارهایی که حتی از واجبات نیست.(مکارم شیرازی، 1374، ج5: 78) نتیجه مراحل سه گانه ای که ذکر شد، ایمان، عمل صالح و احسان می باشد. بعضی معتقدند قرآن تقوا را یک مقام خاص دینی و معنوی نمی داند؛ بلکه حالتی روحی می شمارد که شامل تمامی مقامات معنوی می شود؛ به این معنا که برای هر درجه و مقامی از مقامات معنوی، تقوایی مخصوص به خود آن مقام است. (طباطبایی، 1417، ج6: 129).
آنچه تا به حال گفته شد، تأثیر و تأثراتی است که تقوای نفسانی در اعمال و رفتار انسان، و این اعمال و رفتار بر ملکات و حالات نفسانی می گذارد. اما تقوا چگونه به دست می آید و راه های تحصیل آن چیست؟ این از بحث هایی است که باید بیشتر به آن پرداخته شود.
5. تقوا هدف عبودیت
تقوا ملکه ای نفسانی است که از راه تمرین در اعمال صالح تقویت می شود. کارهایی که خداوند به آن دستور داده یا از آن نهی کرده، زمینه و سبب تقوا واقع می گردد:«یا ایها الناسُ اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقونَ»(البقره/21)(24).
«اُحلّ لکم لیله الصّیام الرّفثُ الی نسائکم هنَّ لباسٌ لکم و انتم لباسٌ لهنَّ علمَ اللهُ انکم کنتم تختانونَ انفسکم فتابَ علیکم و عفا عنکم فالآنَ باشروهنَّ وابتغوا ما کتب اللهُ لکم و کلوا و اشربوا حتی یتبیّنَ لکمُ الخیطُ الابیضُ من الخیط الاسود من الفجر ثمّ اتموا الصیامَ الی اللیلِ و لا تباشروهنَ و انتم عاکفونَ فی المساجدِ تلکَ حدودُ اللهِ فلا تقربوها کذلک یُبین اللهُ آیاته للناسِ لعلهم یتقونَ»(البقره/187)(25).
قرآن کریم تقواپیشگان را کسانی می داند که ایمان به غیب دارند، اهل نمازند، و بخشی از آنچه را که روزی آنان است انفاق می کنند؛ اعتقاد به قرآن و دیگر کتب آسمانی و یقین به آخرت هم دارند. آیه زیر سه صفت اول را با یک موصول و سه صفت دیگر را با موصول جداگانه آورده است. آیا این آیه یک گروه را توصیف می کند یا دو گروه را؟ با توجه به یکسان بودن موضوع و تفاوت در موصولات، می توان گفت مسلماً یک گروه را که از نظر درجه با هم متفاوتند، توصیف می کند. در درجه اول کسانی هستند که به غیب و اقامه نماز ایمان دارند و علمشان اجمالی است ولی افراد درجه دوم به مرحله یقین رسیده اند و علمشان تفصیلی است. به عبارت دیگر، افراد درجه اول متقی مؤمن و افراد درجه دوم متقی عالم ربانی و رهبر متقین هستند.
«هدیً للمتقینَ الذین یؤمنونَ بالغیبِ و یقیمونَ الصلوه و مما رزقناهم ینفقون و الذینَ یؤمنونَ بما اُنزلَ الیک و ما اُنزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون»(البقره/2و 3)(26).
قرآن در جای دیگری، متقین را افرادی معرفی می کند که ایمان به خدا، روز قیامت، ملائکه، قرآن و پیامبران دارند، مال خود را در راه خویشاوندان، ایتام، مسکینان و ... مصرف می کنند، نماز به پا می دارند، زکات می دهند، به عهد و پیمان خود پایبندند و در سختی ها و مصایب بردبار و صبورند. نکته قابل توجه در این آیات عدم تفکیک بین احکام فقهی و اخلاقی، و همنشینی این مفاهیم در کنار یکدیگر می باشد که در یک سبک و سیاق بیان شده است:
«لیسَ البرَّ ان تُولوا وجوهکم قِبَل المشرقِ و المغربِ و لکنّ البرّ من آمنَ باللهِ و الیوم الآخرِ و الملائکه و الکتاب و النبیین و آتی المال علی حُبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرّقاب و اقام الصلاه و آتی الزکاهِ و الموفونَ بعهدهم إذا عاهدوا و الصّابرین فی البأساءِ و الضرّاءِ و حین البأسِ اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون»(البقره/ 177)(27).
از همنشینی این واژه ها می توان نتیجه گرفت که قرآن تقوا را هم در اعتقاد و ایمان به خدا و آخرت، و هم در اقامه نماز، دادن زکات و وفای به عهد و ... می داند و هم غایت و هدف چنین عبادتی را تقوا معرفی می کند. این آیه هم به جنبه اعتقادی تقوا و هم به جنبه عملی آن توجه نموده است. هم آن را مبنای عبادات دانسته و هم هدف و نتیجه آن معرفی کرده است:
« یا ایها الناسُ اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقونَ»(البقره/21)(28). قرآن در ابتدای این آیه خطاب به انسان ها می فرماید: خدا را عبادت کنید؛ زیرا خدای متعال خالق است و تنها کسی است که همه چیز از اوست و می تواند معبود باشد؛ زیرا اوست که نهایت اکرام و انعام را در حق عبد کرده است و چنین خالقی باید عبادت شود، زیرا بنده سراپا متعلق به این مولا و معبود است. در ادامه این برهان، عبودیت را در زمینه تحقق تقوا معرفی می نماید؛ عبودیتی که نهایت تکامل انسان است. پس تقوا کمال نفسانی و همان احساس مسؤولیت و خودجوشی درونی است که معیار ارزش انسان و میزان سنجش شخصیت او می باشد و عبادت خداوند، زمینه تحصیل این کمال وجودی است. عبادتی که تنها رکوع و سجود و قیام و قعود نباشد. روح عبادت، تسلیم بی قید و شرط در برابر کمال مطلق است، پس خدا را باید عبادت کرد، اگرچه نه به جا آوردن عبادت ها و نیایش ها چیزی بر جاه و جلال خدا می افزاید و نه ترک آنها چیزی از عظمت مقام او می کاهد، بلکه اینها درس های تربیتی برای آموزش تقوا و تهذیب نفس است. به بیانی دیگر« لعلکم تتقون» و «الذی خلقکم» هریک دلیل مستقلی برای لزوم عبادت است؛ با این تفاوت که یکی از راه مبدأ فاعلی است و دیگری از راه مبدأ غایی.(جوادی آملی، 1378، ج2: 369).
«یا ایها الذین آمنوا کُتب علیکم الصّیامُ کما کُتبَ علی الذین من قبلکمْ لعلکم تتقون»(البقره/183)(29).
این آیه روزه را به عنوان یکی از مصادیق عبادت، عامل مؤثر و سازنده در پرورش روح و پرواپیشگی می داند. با توجه به آیات فوق، می توان نتیجه گرفت که تمام عبادات و اعمال حسنه علاوه بر پرهیز از گناه، موجب تقویت ملکه تقوا، روح ایمان و سبب سعادت آدمی می گردد.
آیا ایمان به خدا و روز قیامت در این گونه آیات، موضوعی اعتقادی، و اقامه نماز و روزه موضوعاتی فقهی و تقوا نیز موضوع اخلاقی مستقلی است؟ یا اینکه با توجه به همنشینی این کلمات، موضوع آیه، ایمان، نماز و روزه متقی می باشد و ایمان و عمل صالح به عنوان دلیل بر وجوب تقوا ذکر شده است؟
6. نتیجه
با توجه به آیات فوق الذکر، بخصوص آیه دوم سوره بقره، اعمالی مورد قبول واقع می شود که از فرد متقی سرزده باشد و به شخصی متقی اطلاق می شود که به این اعمال اعتقاد داشته و آنها را به پا داشته باشد. در بسیاری از آیات، این دو با هم تلازم دارند، تقوا مترتب بر عمل واجب شده و عمل واجب نیز بر تقوا مترتب می باشد. یعنی هرگاه از تقوا بحث شده، عمل واجبی به دنبال آن بیان شده است و هرگاه واجبی بیان شده، تقوا به دنبال آن آمده است. با توجه به این تلازم است که لزوم، معنا پیدا می کند. پس تقوا باید تحقق یابد، همان طور که ایمان و اسلام باید متحقق شود. تقوا تنها به عنوان یک صفت ارزشی مطرح نیست؛ بلکه الزامی هم هست. لزوم تحقق این صفات ارزشی را می توان از نحوه بیان آیات به دست آورد. اکثر آیات، متقیان و پرهیزکاران را افرادی در مقابل کفار و فجار معرفی نموده« فالهمها فجورَها و تقواها»(الشمس/8)(30) و با کنار هم قرار دادن تقوا و بهشت، به آنان وعده بهشت و فلاح و رستگاری داده است.« مثلُ الجنهِ التی وُعد المتقون تجری من تحتها الانهارُ اُکلها دائمٌ و ظلّها تلک عقبی الذینَ اتقوا و عُقبی الکافرین النارُ»(الرعد/35)(31).
قرآن با مقابل هم قراردادن انسان ها با صفات مختلف، آنها را به دو دسته و گروه اصلی و متضاد تقسیم کرده، عده ای را متقی و دیگران را جزء کافران و اهل جهنم معرفی نموده است. به عبارتی، قرآن بر این مسأله تأکید دارد که اگر می خواهید در جهانی زندگی کنید که از سعادت و رستگاری، نیکی و پاکی و وجد و سرور برخوردار باشید، تقوا پیشه کنید. در غیر این صورت گناهکار محسوب می شوید و در آخرت به مجازات اعمال خود خواهید رسید.
«إنّ المتقین فی جناتٍ و نهرٍ»(القمر/54)(32)
«إنّ المتقین فی جناتٍ و عیونٍ»(الحجر/45)(33).
«إنّ المتقین فی جناتٍ و نعیم»(الطور/17)(34).
«و یُنجی اللهُ الذین اتقوا بمفازتهم لا یمسهُم السوءُ و لا هم یحزنون»(الزمر/61)(35).
« و سیقَالذین اتقوا ربَهم الی الجنهِ زُمراً حتی إذا جاوُها و فُتحت ابوابها و قال لهمْ خزنتها سلامٌعلیکم طبتمْ فادخلوها خالدینَ»(الزمر/73)(36).
این آیات بیان وضع متقین است. متقین کسانی هستند که ملائکه به ایشان می گویند: سلام علیکم. این تأمین قولی آنان است. ایشان به پاداش آنچه کرده اند، به بهشت راهنمایی می شوند و در آن جاودانه می مانند. در مقابل، به کفار گفته می شود:
« وسیقَ الذین کفروا الی جهنمَ زُمرا حتی إذا جاوُها فُتحتْ ابوابها و قال لهم خزنتها أ لم یأتکم رسلٌ منکم یتلونَ علیکم آیتِ ربکم و ینذرونکمْ لقاءَ یومکمْ هذا قالوا بلی و لکن حقّت کلمهُ العذابِ علی الکفرینَ»(الزمر/71)(37).
قرآن کسانی را که در انجام آنچه خداوند نهی کرده و یا ترک آنچه امر کرده، مشارکت و همکاری دارند به تقوا و پرهیزگاری دعوت نموده و در صورت عصیان، آنها را به عذاب و عقاب تهدید نموده است. چنان که پیشتر گفته شد این گونه آیات با ذکر عاقبت بدکاران و پیامدهای اخروی آن، زمینه ملزم ساختن انسان ها به قوانین اخلاقی را در عمل فراهم نموده است:
« یا ایها الناسُ اتقوا ربکم إنّ زلزلهَ الساعهِ شیء عظیمٌ»(الحج/1)(38)
« و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوانِ و اتقوا الله إنّ الله شدیدُ العقاب»(المائده/2)(39).
پی نوشت ها :
1.هر کلمه اگر جدا از دیگر کلمات در نظر گرفته شود، معنی خاص خود را دارد که اگر آن کلمه را از قرآن هم بیرون بیاوریم، معنی خود را حفظ خواهد نمود. به این معنی، معنی اساسی اطلاق می شود.(ایزوتسو، بی تا: 14).
2. و هر کس از خسّت نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارانند.
3.راغب در مفردات نیز تقوا را نگهداری نفس از آنچه می ترسد، دانسته است( الراغب الاصفهانی، 1412: 568).
4. ایزوتسو با توجه به آیه « واتقوا الله و اعلموا ان الله شدید العقاب»(البقره/196) و توجه به ترکیب سه کلمه اتقاء، الله و عقاب، تقوا را در مرحله میانی « ترس زاهدانه از کیفر الهی در روز پاداش» معرفی نموده است.(ایزوتسو، 1378: 304).
5.آنها از بالای سرشان چترهایی از آتش خواهند داشت و از زیر پایشان[ نیز] طَبَق هایی [ آتشین است]، این [کیفری] است که خدا بندگانش را به آن بیم می دهد. ای بندگان من، از من بترسید.
6. هرگاه کلمه وارد نظام خاصی شود، ضمن حفظ معنای اساسی، وضع ویژه ای در آن نظام پیدا خواهد کرد و ارتباط خاصی با کلمات دیگر نظام خواهد داشت. در حقیقت، معنی اساسی یک کلمه ذاتی آن خواهد بود و هر جا که آن کلمه برود، یا وی انتقال پیدا می کند؛ ولی معنی نسبی چیزی است که دلالت ضمنی دارد و در نتیجه پیدا شدن وضع خاصی برای آن کلمه به معنای اساسی افزوده می شود و در نظام تازه نسبت به کلمات دیگر، نسبت ها و روابط متفاوتی می یابد.(ایزوتسو، بی تا: 15).
7. این است کتابی که در[ حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [ و]مایه هدایت تقواپیشگان است.
8.ای کسانی که ایمان آورده اید، عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است.
9. بترسید از روزی که هیچ کس چیزی[ از عذاب خدا] را از کسی دفع نمی کند.
10.«فإن التقوی فی الیوم الحرزُ و الجنهُ و فی غدٍ الطریقُ الی الجنه».
11. ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پاره ای از گمانها گناه است، و جاسوسی مکنید، و بعضی از شما غیبت بعضی نکند آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [ پس] از خدا بترسید، که خدا توبه پذیر مهربان است.
12.بهترین جامه، [ لباس] تقوا است.
13.« إنّ تقوی الله حمَتْ اولیاءَ اللهِ محارمهُ و الزمتْ قلوبهم مخافتهُ حتی اسهرتْ لیالیهمْ و اظمات هواجرهم».
14.(hyponymy)واژه ای که مفهومش مفهوم واژه های دیگر را دربرمی گیرد(صفوی، 1379: 99).
15. «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین»(البقره/2).
16. « قل من یرزقکم من السماء و الارض ام من یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبرالامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون»(یونس/31).
17. « ان فی اختلاف اللیل و النهار و ما خلق الله فی السموات و الارض لایات لقوم یتقون»(به راستی، درآمد و رفتِ شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمین آفریده، برای مردمی که پروا دارند دلایلی[ آشکار] است)(یونس/6).
18. « یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون»(ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا دارید و هرکسی باید بنگرد که برای فردا[ی خود] از پیش چه فرستاده است و[باز] از خدا بترسید. در حقیقت، خدا به آنچه می کنید آگاه است).(الحشر/18).
19. سوگند به نَفْس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد.(الشمس/7-8).
20.پس روی خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
21. پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی گیرید؟
22. « خدا فقط از تقواپیشگان می پذیرد.»
23. بر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، گناهی در آنچه [ قبلاً ] خورده اند نیست، در صورتی که تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند و کارهای شایسته کنند سپس تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند آن گاه تقوا پیشه کنند و احسان نمایند، و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.(المائده/93).
24. ای مردم، پروردگارتان را که شما، و کسانی را که پیش از شما بوده اند آفریده است، پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید.
25. در شبهای روزه، همخوابگی با زنانتان بر شما حلال گردیده است. آنان برای شما لباسی هستند و شما برای آنان لباسی هستید. خدا می دانست که شما با خودتان ناراستی می کردید، پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس، اکنون[ در شبهای ماه رمضان می توانید] با آنان همخوابگی کنید، و آنچه را خدا برای شما مقرر داشته طلب کنید. و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه[ شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا[ فرارسیدن] شب به اتمام رسانید. و در حالی که در مساجد معتکف هستید[با زنان] درنیامیزید. این است حدود احکام الهی! پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزدیک نشوید. این گونه، خداوند آیات خود را برای مردم بیان می کند، باشد که پروا پیشه کنید.
26.این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است. آنان که به غیب ایمان می آورند، و نماز را برپا می دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند.
27. نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و[ یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب[ آسمانی] و پیامبران ایمان آوَرد، و مال[ خود] را با وجودِ دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در[ راهِ آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختی و زیان، به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند.
28.ای مردم، پروردگارتان را که شما، و کسانی را که پیش از شما بوده اند آفریده است، پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید.
29.ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرر شده است، همان گونه که بر کسانی که پیش از شما[بودند] مقرر شده بود، باشد که پرهیزگاری کنید.
30. سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد.
31. وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده[ این است که] از زیر[ درختان] آن نهرها روان است. میوه و سایه اش پایدار است. این است فرجام کسانی که پرهیزگاری کرده اند و فرجام کافران آتش[ دوزخ] است.
32. در حقیقت، مردم پرهیزگار در میان باغها و نهرها(هستند).
33. بی گمان، پرهیزگاران در باغها و چشمه سارانند.
34. پرهیزگاران در باغهایی و[ در] ناز و نعمتند.
35. و خدا کسانی را که تقوا پیشه کرده اند، به [پاسِ] کارهایی که مایه رستگاری شان بوده، نجات می دهد. عذاب به آنان نمی رسد و غمگین نخواهند گردید.
36. و کسانی که از پروردگارشان پروا داشته اند، گروه گروه به سوی بهشت سوق داده شوند، تا چون بدان رسند و درهای آن[به رویشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ایشان گویند: «سلام بر شما، خوش آمدید، در آن درآیید [ و] جاودانه[ بمانید].
37.و کسانی که کافر شده اند، گروه گروه به سوی جهنم رانده شوند، تا چون بدان رسند، درهای آن[ به رویشان] گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گویند:« مگر فرستادگانی از خودتان بر شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به دیدار چنین روزی شما را هشدار دهند؟»گویند«چرا»، ولی فرمان عذاب بر کافران واجب آمد.
38.ای مردم، از پروردگار خود پروا کنید، چرا که زلزله رستاخیز امری هولناک است.
39. و در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری کنید، و در گناه و تعدّی دستیار هم نشوید، و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است.