نویسنده: عباس علی هراتیان
من خدا، پیامبر و امامان را بسیار دوست دارم. اما نمی دانم چرا مدتی است طور دیگری شده ام؟ مدتی است فکرهای بد و توهین آمیزی از آن ها به ذهنم می آید. خیال می کنم کافر شدم. دلم تاریک شده. کمکم کنید. حالم از خودم به هم می خورد.
دوست خوبم! پرسش شما نشان می دهد که ما با جوانی در ارتباطیم که ریه های سالم معنویتش، تحمل غبار گناه را ندارد و تمام تلاش خود را برای رسیدن به کمالات بیش تر، تقرب به خدای مهربان و خوبان عالم انجام می دهد. در میان گذاشتن خصوصی ترین حرف هایتان با ما گویای اعتمادی است که به ما دارید که خدا را شاکریم.دانشجوی محترم! لازم است توجه شما را به این نکته جلب کنیم که خطور افکاری ناراحت کننده که به صورت غیراختیاری، ناخواسته و تکراری وارد ذهن می شود و فرد به رغم تلاش برای جلوگیری از ورود آن ها به ذهن، قادر به کنترل شان نیست، برای بسیاری اتفاق می افتد و شما تنها فردی نیستید که از این گونه افکار مزاحم و تکراری رنج می برید.
حقیقت این است که شیطان، بسیار هنرمند است. گاهی آن قدر خوب سفسطه می بافد که خیال می کنیم بزرگ ترین فیلسوف عالم است. گاهی آن قدر عاطفی و دلسوز نشان می دهد که انگار بهترین روان شناس دنیاست. آن قدر با دقت برخورد می کند که گاهی او را فرشته ای می بینیم که دارد ما را به سوی خدا می برد. همه این ها برای این است که نقاب های او خیلی شبیه اصل است. بعضی وقت ها کار اشتباه کوچکی را چندین برابر بزرگ و آیینه دق ما می کند تا فکر کنیم ما همین هستیم و هرگز نمی توانیم کاری را انجام بدهیم که خدا را خوشحال کند. او به راحتی می تواند حتی یک رفتار درست و عادی را اشتباه جلوه دهد تا ما دست از آن و بسیاری از رفتارهای شبیه آن برداریم، تا به خودمان در انجام کار درست، نمره کمی بدهیم. نقطه محوری انحراف از دوستی با خدا، همین کم ارزش دیدن خود است. من وقتی احساس کنم ارزش کمی دارم، قطعاً خودم را آماده کارهای خوب که ارزش زیادی دارد نمی بینم؛ مثل سکه ای که می شود با آن فقط پفکی خرید یا انداخت گوشه ای تا از شرش خلاص شد، اما اگر بدانم در دستانم گوهری است که می توانم با آن همه عالم را بخرم، آیا باز هم رهایش می کنم یا در پی چیزهای کم ارزش می روم؟! امامان خوب ما فرمودند: ارزش شما به اندازه بهشت است، پس خودتان را ارزان نفروشید.
به هرحال، ابزارهای شیطان برای آدم ها متناسب با شخصیت آن هاست. او مجبور است برای شمایی که مواظب چشم، گوش، لقمه غذا، وظایف دینی و روابط اجتماعی و... هستید از ابزارهای لطیف تر و دقیق تری استفاده کند تا لو نرود. او همه توانش را می گذارد تا همه موفقیت های شما را برای خودش تصاحب کند و حتی یک قدم هم شده، عقل و احساس شما را به عقب برگرداند. گاهی این اتفاقات، بسیار نامریی و ناهشیار به وجود می آید. مثلاً همان فکرهایی که گفتید درباره مقدسات دارید. خدا در قرآن فرموده:« شیطان، سلاح وسوسه را در اختیار دارد تا خودش را به شما نزدیک و شما را از خدا دور کند». این شما نیستید که آن فکرها را دارید، بلکه شلیک وسوسه های شیطان، طرف شماست. پس این در اختیار شما نیست که شما به حساب خودتان واریز می کنید. خودپنداری این رفتار باعث می شود توان عاطفی و ذهنی کمتری در بقیه عبادات داشته باشید.
اجازه بدهید با سخنانی از امام صادق علیه السلام دلتان را به قبول این حرف ها و آرامش نزدیک تر کنم. جوانی نزد ایشان آمد و گفت: من فکرهای بدی درباره خدا به ذهنم می آید، در حالی که از آن ها بیزارم. آقا فرمودند این نشانه ایمان توست. اگر مؤمن نبودی که آزاردهنده نبود. در حدیث دیگری از ایشان می خوانیم:« قلب هر مؤمنی دو گوش دارد؛ گوشی که در آن وسواس خناس(شیطان) می دمد، و گوشی که فرشته در آن می دمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تقویت می کند، و این همان است که می فرماید: و ایدهم بروح منه».
هیچ کدام از مشکلات زندگی آن قدر بزرگ نیست که بتواند دل پاک و ذهن منطقی شما را از مسیر دوستی با خدا و دوستانش جدا کند. یقین داشته باشید که خدا آن همه خوبی شما را بهتر از دیگران می بیند. مطمئن باشید که او از هر کسی برای ما دلسوزتر است. شک نکنید که او برای شما بهترین ها را می خواهد. این ها باعث می شود شما اعتماد بیش تری به او داشته باشید و صبرتان را تقویت کنید؛ همان صبر و درایتی که شیطان را خلع سلاح می کند.
خدا شما را دوست دارد. دلتان تیره نیست و احساس محبتتان کم نشده است. شما خوبید. مهم این است که این را قبول کنید و مسیرتان را به سوی بهترشدن ادامه دهید.
و اما برای دوری از این گونه افکار، توجه به این نکته ها را هم لازم می دانیم:
1. ذهن و فکر انسان، همواره متوجه چیزی است که به آن عشق می ورزد؛ عاشق، لحظه ای از فکر معشوقش بیرون نمی رود. اگر دل را از تعلق به تجلیات مختلف دنیا پالایش کنیم و منزلگه عشق ربوبی بسازیم، اندیشه و فکرمان هم متوجه آن مرکز نور و آرامش می شود.
2. سعی کنید با یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده، تمام اوقات شبانه روزی خودتان را پر کنید و هیچ گاه بیکار نباشید. به مطالعه، نظافت اتاق، کمک به دوستان، ورزش و... مشغول باشید و هروقت بیکار شدید خودتان را به کاری مشغول کنید. حضرت علی علیه السلام چه زیبا فرمودند که: اگر نفست را به کاری مشغول نکنی، او تو را مشغول خواهد کرد.
3. وقتی افکار مزاحم به سراغتان آمد، ذهن تان را متوجه یک فکر دیگر کنید، اگر مفید واقع نشد به یک رفتار موردعلاقه بپردازید.
4. وسط مزاحمت این افکار، به خودتان بگویید:« بسه دیگه» و بدین وسیله رشته افکار مزاحم را قطع کنید.
5. تلقین؛ به خودتان تلقین کنید که من می توانم شک و تردیدهایم را رها کنم. من به اصول فکری خودم کاملاً باور و ایمان دارم.
6. با حضور این افکار نه اعصابتان را خرد کنید و نه با آن ها به مبارزه برخیزید. مبارزه با این گونه افکار، آن ها را قوی تر می کند. این افکار مزاحم، مانند کودکی هستند که در کنار شما مشغول بازی و سر و صداست، تا حواستان را به خودش جلب کند. اگر به او بی اعتنا باشید، هم تأثیرش روی شما کم می شود و هم بعد از مدتی شما را رها می کند.
7. از جمع هایی که با روحیات شما و دین هماهنگ است دوری نکنید. سعی کنید دوستانی هر چند معدود اما صمیمی داشته باشید تا دیدن و ارتباط با آن ها به شما انرژی مثبت عاطفی و فکری و معنوی بدهد.
8. روابط اجتماعی خودتان را افزایش بدهید مثلاً شرکت در مجالس عمومی مثل مجالس جشن یا مجالس مذهبی یا نماز جماعت یا...
9. اذکار « لا اله الا الله» و «لا حول و لا قوه الا بالله» و تلاوت سوره «ناس»، کمک خوبی برای عبور از این افکار است.
10. توکل شما به خدای مهربان و توسلتان به امامان خوبمان، شما را از تمام ناملایمات زندگی عبور خواهد داد.
اجازه بدهید در انتهای مطلب، یک یادگاری از مردی نورانی، پاک و حکیم به شما تقدیم کنم؛ حضرت آیت الله بهجت قدس سره درباره عبور از مزاحمت فکرهایی خارج از قاب توحید فرمودند:« ضدش را انجام دهید؛ یعنی استغفار کنید و صلوات بفرستید که ضد آن خواطر هستند». جایی دیگر هم درباره این موضوع فرمودند:« اگر در نماز، مراقب خواطر شیطانی باشد، سایر اعمال هم تابع نماز خواهد بود.»
دوست ارجمند! عبوری به دور از افراط و تفریط، رمز رسیدن به اوج سعادت های مادی و معنوی است.
منبع: نشریه طرح ولایت، شماره 5.