کتاب «مجاز القرآن» ابوعبیده معمربن المثنی، در فرهنگ اسلامی، اهمیت ویژه ای دارد، زیرا اولاً کتاب مزبور، از کتب اواخر قرن دوم هجری است و ثانیاً، «مجاز القرآن» یک تفسیر لغوی است و شاید بتوان گفت که نخستین کتابی است که در این زمینه به ما رسیده است.
و چون نویسنده کتاب - ابوعبیده - از بزرگان لغت و ادب قرن دوم هجری (1) است، بنابراین، کتاب او نیز برای ما مأخذ و مرجعی ارزنده به شمار می آید.
ابن ندیم در «الفهرست» (2) حدود یکصد و پنجاه کتاب، برای ابوعبیده بر می شمارد که برخی از آنها همچون: مجاز القرآن، غریب القرآن، معانی القرآن، در مسائل قرآنی است، ولی متأسفانه تنها کتاب «مجاز القرآن» او به ما رسیده و کتاب موجود هم که دکتر محمود فؤاد سزگین، تصحیح کرده و به چاپ رسانیده فقط مطالب تا پایان سوره کهف (هجدهمین سوره) را در بر دارد.
تبحر ابوعبیده، در حدیث و تفسیر و لغت، از نوشته هایش نمایان است. ابوعبیده در رشته های دیگر علوم نیز دستی داشته است، مسعودی در کتاب با ارزش خود به نام «مروج الذهب» که در نیمه اول قرن چهارم هجری، تألیف کرده، از کتاب «اخبار الفرس» ابوعبیده اسم می برد. (3)
عنوان کتاب «مجاز القرآن» ابوعبیده، خواننده را به شک می اندازد و در بدو امر چنین استنباط می شود که «مجاز» در نظر
ابوعبیده، همان چیزی است که منظور نظر علمای بلاغت است، در صورتی که چنین نیست بلکه همان طور که ابن تیمیه (4) نیز گفته است، منظور ابوعبیده از مجاز، آن چیزی است که آیه را، تعبیر و تفسیر کند.
این سخن، تنها از گفته ابن تیمیه استنباط نمی شود بلکه در بسیاری از صفحات کتاب نیز چنین مفهومی دریافت می شود. مثلاً ابوعبیده، در مقدمه کتاب گفته است (5): قرآن، نام کتاب خداست و هیچ کتاب دیگری بدین نام خوانده نشده و در علت نامیدن این کتاب به «قرآن» از آیه 18 سوره قیامت هفتاد و پنج دلیل آورده است:
«ان علینا جمعه و قرآنه»
سپس ابوعبیده گفته است: مجازه «تألیف بعضه الی بعض.»
در آیه بعد، هم که قرآن گفته است: «فاذا قرانه فاتبع قرآنه»
ابوعبیده گفته است» مجازه: «فاذا الفناه منه شیئا فضممناه الیک فخذبه و اعمل به وضمه الیک»
ابوعبیده، این مفهوم را در مورد آیه 100 سوره نحل:
«فاذا قرأت القرآن...»
تعمیم داده و گفته است (6):
مجازه «اذا تلوت بعضه فی اثر بعض، حتی یجتمع و ینضم بعضه الی بعض، و معناه یصیر الی معنی التألیف و الجمع.»
تعبیر ابوعبیده از کلمه «مجاز» در کتاب «مجاز القرآن»، معنای لغوی کلمه است و نه معنای بلاغی آن، زیرا او درباره آیات قرآنی گفته است:
مجاز آن چنین می شود، تفسیر آن اینست، معنای آن چنین است.
در واقع به عقیده ابوعبیده، هر چیز که بتواند در فهم معنانی قرآن و در تعبیر کلمات ما را کمک کند و هدایت نماید و راهی را بنمایاند که بتوان به درک قرآن رسید، مجاز است.
در کتاب «مجازالقرآن» ابوعبیده، عبارت:
مجازه کذا - تفسیره کذا - معناه کذا - تقدیره کذا - تأویله کذا؛ فراوان دیده می شود.
ابوعبیده، در کتاب «مجاز القرآن» کلمات و آیاتی را که توجیه و تعبیر آنها، ضرورت دارد به ترتیب سور قرآنی، مورد بحث قرار داده و پس از توضیح درباره هر آیه، سخن خود را به اشعار شعرای عرب، مستدل ساخته و گاه کوشیده است که آیه ای را به آیه دیگر، شرح کند و در صورت امکان، برای تأیید معنای مورد نظر، حدیثی نیز ذکر کرده است.
برای روشن شدن مطلب و درک واقعی مفهوم «مجاز» در نظر ابوعبیده به ذکر چند مثال، اکتفا می شود.
ابوعبیده گفته است (7):
«مجاز بسم الله، کانک قلت: بسم الله قبل کل شییء و اول کل شییء»
به شعر شاعری، چون عبدالله بن رواحه که گفته است:
بسم الا له و به بدینا (8)
و لو عبدنا غیره شقینا
و نیز استدلال کرده است.
و نیز گفته است (9): «الرحمن» مجازه ذوالرحمه و «الرحیم» مجازه الراحم.
ابوعبیده در آیه «مالک یوم الدین» آیه 3 سوره حمد، گفته است (10):
به قرینه «ایاک نعبد» که مخاطب است، حرف نداء در «مالک» حذف شده و در اصل، «یا مالک یوم الدین» بوده است.
ابوعبیده، مجاز آیه «غیرالمغضوب علیهم و لاالضالین» را زائده بودن کلمه «لا» دانسته و برای اثبات سخن خود، شعر عجاج را که گفته است:
«فی بئر لاحور سری و ما شعر» (11)
دلیل آورده است.
ابوعبیده مصدری را که به معنای صفت به کار رود، یک نوع «مجاز» دانسته است. (12)
همچون آیه:
«یسألونک عن الاهله قل هی مواقیت للناس و الحج و لیس البربان تاتوا البیوت من ظهورها و لکن البر من اتقی...» (13)
که «لکن البر من اتقی» به معنای «لکن البار» می باشد. (14)
همچون «رتقا» در آیه:
«اولم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقنا هما ...» (15)
که «رتقا» مصدر است و به معنای «مرتوقتین» می باشد. (16)
به اعتقاد ابوعبیده، اگر برای حیوانات و اشیاء [غیر ذوی العقول] همچون افراد ذی الشعور ضمیر آورده شود آن هم یک نوع مجاز است. (17)
همچون آیه:
«اذ قال یوسف لابیه یا ابت انی رایت احد عشر کوکباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین» (18)
که «کوکب» و «شمس» و «قمر» نازل منزله ذوی العقول فرض شده اند و برای آنها ضمیر «هم» آورده شده است، همان طوری که در آیات:
«ثم نکسوا علی رؤوسهم لقد علمت ما هولاء ینطقون.» (19)
«... قالت نمله یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لایحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون» (20)
یکی از اقسام مجاز، در نظر ابوعبیده (21)، مجازی است که کلام و عبارت بظاهر، برای غایب است ولی در معنی برای مخاطب (22) همچون آیه:
«ذلک الکتاب لا ریب فیه هدیً للمتقین»
یعنی: اینست کتابی که شک را در آن، راه نیست، راهنمای پرهیزگاران است.
ابوعبیده، تکرار کلمات را در آیات، که برای تأکید می باشد، همه را از مقوله مجاز دانسته است (23) همچون آیه:
«... انی رایت احد عشر کوکباً و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین» (24) که فعل «رایت» تکرار شده است.
و آیه:
«تبت یدا ابی لهب و تب»
که فعل «تب» تکرار شده است.
ابوعبیده، تقدم و تأخر کلمات را نیز یک نوع مجاز دانسته همچون آیه:
«... و تری الارض هامده فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج» (25).
که در واقع، از لحاظ معنی «ربت و اهتزت» منظور نظر است و این تقدم و تأخر یک نوع مجاز به شمار می آید.
یکی دیگر از انواع مجاز، در نظر ابوعبیده (26)، ذکر دو چیز و آوردن یک ضمیر برای آن دو، می باشد همچون آیات:
«... و اذا رأوا تجارهً او لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائماً» (27)
که «لهو» و «تجارت» دو چیز است و می بایست «الیهما» گفته می شد.
«... والذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله...» (28)
که «ذهب» و «فضه» دو چیز است و می بایست ضمیر مربوط بدان دو، مثنی آورده شود «و لا ینفقونهما» گفته شود.
ابوعبیده، لفظ مفردی که به جای جمع به کار رود و یا کلمه مثنائی که به جای جمع استعمال شود و یا کلمه جمعی که جای مثنی را بگیرد، همه را از مقوله مجاز، دانسته است. (29)
همچون آیه:
«... و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی ثم یخرجکم طفلاً ...» (30)
که «طفلا» به جای «اطفالاً» به کار رفته است.
و یا آیه: «انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم...» (31)
و یا آیه: «و ان طائفتان من المؤمنین القتتلوا فأصلحوا بینهما...» (32)
که بر طبق قاعده و قیاس باید به جای «اقتتلوا» صیغه مثنی «اقتتلا» باشد و جمع آوردن کلمه، به صورت «اقتتلوا» به اعتقاد ابوعبیده یک نوع مجاز است. (33)
بحث درباره انواع مجاز، بر طبق نظر ابوعبیده بسیار مفصل است و به درازا خواهد کشید ولی بطور کلی باید گفت که ابوعبیده در بسیاری از موارد، مجاز را به معنای: تفسیر - مفهوم - به کار برده است مثلاً در تفسیر آیه:
«... ما فرطنا فی الکتاب من شیء ثم الی ربهم یحشرون» (34)
ابوعبیده، نوشته است (35): مجازه «ما ضیعنا»
و در بحث از عبارت «... و هم یحملون اوزارهم علی ظهورهم...» دنباله آیه 31 سوره انعام.
ابوعبیده نوشته است: (36)
مفرد کلمه «اوزار» کلمه «وزر» به کسر واو می باشد و مجازها: آثامهم. (37)
و درباره آیه:
«... انظر کیف نصرف الایات ثم هم یصدفون» (38)
ابوعبیده، نوشته است (39):
مجازه: یعرضون، یقال: «صدف عنی بوجهه، ای اعرض.»
و نیز در باب آیه: «... ثم استوی علی العرش...» (40)
ابوعبیده نوشته است (41): مجازه «ظهر علی العرش و علا علیه» و یقال: «استویت علی ظهر الفرس، و علی ظهر البیت»
و نیز درباره آیه «... و لا یجرمنکم شنآن قوم ان صدوکم عن المسجد الحرام.»(42)
ابوعبیده نوشته است (43): مجازه: «و لا یحملنکم و لا یعدینکم.» و سپس افزوده است که مجاز «شنآن قوم» ای بغضاء قوم.
ولی سید شریف رضی در کتاب «تلخیص البیان فی مجازات القرآن» مجاز را به معنای بلاغی آن به کار برده و آن را قسیم حقیقت دانسته، در صورتی که مجاز، در نظر ابوعبیده چیزی است که ما را به درک الفاظ قرآنی، راهنمایی می کند و این همان چیزی است که علی علیه السلام، گفته است (44):
«ایها الناس انما الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار فخدوا من ممرکم لمقرکم.» (45)
در واقع، مجاز در نظر ابوعبیده، از مقوله مجاز، در علم بلاغت نیست بلکه به معنای تفسیر الفاظ قرآنی است، به اعتقاد مفسران و اهل لغت.
و اینکه مؤلفان فاضل کتاب «الوسیط فی الادب العربی و تاریخه» بدون توجه و بی آنکه از محتویات کتاب «مجاز القرآن» ابوعبیده آگاهی یابند و آن را مطالعه کنند، در مبحث علوم بلاغت نوشته اند (46) که کتاب «مجاز القرآن» نخستین کتابی است که درباره علوم بلاغی نوشته شده، سخنی است نادرست، زیرا کتاب مزبور، تفسیر گونه ایست از کلمات قرآنی، به سیاق علمای لغت و روش آنان.
ابوعبیده خود نیز، به صراحت گفته است (47): پیشینیان و آنان که روزگار پیامبر اکرم «ص» را درک کردند و معانی کلمات قرآنی را از آن بزرگوار، شنیدند، نیازی به پرسش از معانی کلمات قرآنی نداشتند و بی نیاز بودند.
این سخن ابوعبیده، در مقدمه کتاب، به ما می فهماند که مجاز در نظر او یعنی: تفسیر کلمه، بدون توجه به معنای اصطلاحی علمای بیان و امثله و شواهدی هم که ابوعبیده آورده، ما را رهبری می کند به اینکه مجاز، در نظر ابوعبیده یعنی تفسیر و معنای کلمه.
مثلاً در ذیل آیه:
«... فی طغیانهم یعمهون» (48).
نوشته است (49): ابی بغیهم و کفرهم، و سپس توضیح داده که کلمه «یعمهون» از ماده «عمه» می باشد، در زبان عربی می گویند: «رجل عمه و عامه: ای جائر عن الحق».
یا مثلاً در بحث از آیه «... و اشربوا فی قلوبهم العجل...» (50) آیه 93 / بقره.
ابوعبیده گفته است (51): مجازه مجاز المختصر: «اشربوا فی قلوبهم حب العجل»
در صورتی که سید شریف رضی، در بحث از آیه مزبور، نوشته است (52):
«هذه استعاره و المراد بها صفه قلوبهم بالمبالغه فی حب العجل...»
یعنی عبارت مزبور، استعاره است و منظور بیان توصیف دلهای بنی اسرائیل است که در نتیجه افراط و مبالغه در دوستی گوساله، چنان شدند که گویی دلهای ایشان از محبت گوساله اشراب و آبیاری شده است.
و نیز ابوعبیده، در بحث از آیه:
«... لئن اخرتنی الی یوم القیامه لاحتنکن ذریته الا قلیلاً» (53)
گفته است (54): مجازه «لاستمیلنهم و لاستاصلنهم» سپس افزوده است که در زبان عربی می گویند: «احتنک فلان ما عند فلان، اجمع من مال او علم او حدیث او غیره» یعنی تمام آن را گرفت.
در صورتی که سید رضی، آن را از مقوله استعاره دانسته (55) و افزوده است که «احتناک» مصدر باب افتعال است و ریشه کلمه «حنک» می باشد. و در واقع گفته من (شیطان) آنان را به گناه کشانم و آلوده سازم، همان طوری که چارپایان را با گرفتن گردن و افسارشان به هر سو به دلخواه خود کشانند و آنها هم، امتناع نخواهند کرد.
که این خود، تعبیری است لطیف و بر قدرت استیلاء دلالت می کند همچنانکه راکب بر مرکب خود سلطه دارد و لگام او را می تواند، به هر سو بکشاند.
سپس سید شریف رضی، برای اثبات سخن خود از کتاب «اصلاح المنطق ابن سکیت» متوفی به سال 244، هجری، دلیل آورده که گفته است:
در زبان عربی می گویند:
«حنک الدابه یحنکها حنکاً اذا شد فی حنکها الاسفل حبلا یقودها»
یعنی هرگاه که در قسمت زیرین حنک، ریسمانی بسته شود چارپا را بکشاند.
این مثالها، همگی دلالت می کند بر اینکه کلمه «مجاز» در نظر ابوعبیده و به اعتقاد او به معنای تفسیر است و تأویل معانی قرآنی و نه مجاز قابل حقیقت و نه مجاز در اصطلاح علمای بلاغت.
پینوشتها:
1- خطیب بغداد، متوفی به سال 463 هجری، ابوعبیده را، علامه نحو، می داند و تاریخ تولدش را سال 110 هجری (در همان شبی که حسن بصری فوت شده) و برایش عمر درازی ثبت کرده و سال فوت را 213 هجری نوشته است.
برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: حافظ ابوبکر احمد بن علی الخطیب بغدادی، تاریخ بغداد، المکتبه السلفیه مدینه منوره در چهارده مجلد ج 13 ص 253 تا 258.
2- رک: ابوالفرج محمد بن ابی یعقوب اسحق المعروف به وراق، کتاب الفهرست للندیم تحقیق از: رضا تجدد ص 59.
3- رک: ابوالحسن علی بن حسین مسعود، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم / 1356 ه ش ج 1 ص 276.
4- ابن تیمیه، در فصل تقسیم لفظ، به حقیقت و مجاز گفته است: حقیقت و مجاز از عوارض الفاظ است. از صحابه و تابعین و پیشوایان لغت عربی، همچون خلیل بن احمد و سیبویه و ابوعمرو بن العلاء، کسی از مجاز، سخن نگفته است، و اول من عرف انه یتکلم بلفظ المجاز، ابوعبیده معمربن المثنی فی کتابه ولکنه لم یعن بالمجاز ما هم قسیم الحقیقه و انما عنی بمجاز الایه ما یعبر بن عن الایه...
رک: شیخ الاسلام ابن تیمیه، الایمان، تصحیح زکریا علی یوسف، مصر مکتبه انصار السنه المحمدیه، ص 52.
5- رک: ابوعبیده معمر بن المثنی، مجاز القرآن، تحقیق و تعلیق از: دکتر محمود فوآد سزگین، الطبعه الثانیه مکتبه الخانجی دارالفکر 1390 ه، 197 م ص 1 و 2.
6- رک: مأخذ پیشین ص 3.
7- رک: مأخذ سابق ص 20.
8- یقال: بدأت و بدیت، و بعضهم یقول: بدینا لغه.
9- رک: مأخذ سابق ص 21.
10- رک: مأخذ پیشین ص 22.
11- ای: فی بثر حور سری و ما شعر. حور: ای هلکه.
12- رک: مأخذ سابق ص 12 مقدمه.
13- بقره، 89.
14- زمخشری در تفسیرش گفته است: عبارت در اصل. «ولکن البر بر من اتقی...» بوده است.
رک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل. چاپ اول مصر 1354 ه ج 1 ص 117.
همچون آیه: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر... آیه 177/بقره.
که در اصل بوده است: «ولکن البر بر من آمن...»
15- انبیاء، 30.
16- رک: مجاز القرآن، مقدمه.
17- رک: مأخذ سابق ص 10 مقدمه، نص صریح گفته ابوعبیده چنین است:
«و من مجاز ما جاء من لفظ خبرالحیوان و الموات علی لفظ خبر الناس.»
زمخشری در ذیل آیه 4 / سوره یوسف، تعبیر بسیار لطیف و زیبایی دارد که برای مزید اطلاع، عیناً نقل می شود. او در جلد دوم ص 242 تفسیر کشاف نوشته است:
«فان قلت فلم اجریت مجری العقلا فی رأیتهم لی ساجدین»
قلت: لانه لما وصفها بما هو خاص بالعقلاء و هو السجود فاجری علیها حکمها کانها عاقله.»
18- یوسف، 34.
19- زمخشری نیز گفته است: اصنام یا آلهه معبوده، در این آیه، نازل منزله ذوی العقول فرض شده و لذا از آنها به هولاء تعبیر شده است. رک: کشاف، چاپ بیروت 77/2.
20- زمخشری هم به این نکته اشاره کرده و گفته است: در این آیه، چون گوینده نمله است و مورد خطاب نمل مجازاً، آنها اولی العقل معرفی شده اند و خطاب به آنها، همچون خطاب ذوی العقول می باشد. رک: کشاف 137/2.
21- رک: مجاز القرآن ص 11 مقدمه.
22- زمخشری نیز درباره این آیه گفته است: «ذلک الکتاب المنزل هو الکتاب الکامل» رک.
23- رک: مجاز القرآن، ص 12 مقدمه.
24- یوسف، 4.
25- حج، 5- یعنی:... زمین را مرده بینی اگر باران بر آن فرو فرستیم، بجنبد و برآید و از همه گیاهان بهجت انگیز برویاند.
26- رک: مأخذ سابق ص 10 مقدمه.
27- جمعه، 11- ولیکن زمخشری در این راه گفته است، تقدیر آیه چنین بوده است:
«و اذا راوا تجاره انفضوا الیها اولهو»
28- توبه، 35- زمخشری در ذیل آیه مورد بحث، گفته است:
«فان قلت: لم قبل و لا ینفقونهما و فذ ذکر شیئان...» جواب اینست که به معنی توجه شده و نه به لفظ، زیرا «ذهب» و «فضه» به طور کلی مجموعه ای هستند که حکم یک چیز را دارند.
برخی هم گفته اند که ضمیر به «کنوز» و یا به «اموال» بر می گردد. رک: کشاف 50/2.
29- رک: مجاز القرآن مقدمه.
30- حج، 5.
31- حجرات، 10- به اعتقاد زمخشری، بازگو کردن دو تن و نه بیش از دو، از این جهت است که
«اقل من یقع بینهم الشقاق اثنان، فاذا لزمت المصالحه بین الاقل کانت بین الاکثر الزم...» و قبل المراد بالاخوین: الاوس و الخزرج . رک: کشاف 12/4.
32- حجرات، 9.
33- زمخشری، عقیده دارد که کلمه «اقتتلوا» در این آیه، بر معنی حمل شده و نه بر لفظ، زیرا طائفتان در معنای «قوم» و «ناس» می باشد. رک: کشاف 11/4.
34- انعام، 46.
35- رک: مجاز القرآن، ص 191.
36- رک: همان، همان.
37- شاید در زمان تألیف کتاب «الوسیط» کتاب مجاز القرآن ابوعبیده چاپ نشده بوده و نسخه خطی نیز در دسترس مؤلفان فاضل کتاب «الوسیط» نبوده و تنها نام مجاز القرآن آنان را به اشتباه انداخته و عبارت «و یظهر ان اول کتاب دون فی هذه العلوم کان فی علم البیان و هو کتاب مجاز القرآن لابی عبیده تلمیذا الخلیل...» رک: الوسیط ص 229.
38- انعام، 46.
39- رک: مأخد سابق، ص 192.
40- یونس، 3.
41- رک: مأخذ سابق ص 273.
42-مائده، 2.
43- رک: مأخذ سابق 147.
44- رک: نهج البلاغه خطبه 194.
45- یعنی: ای مردم جهان! دنیا سرای گذران است و آخرت، منزل جاودان، شما از دنیایی که رهگذر شماست برای قرارگاه خود ذخیره ای اندوزیم و سرمایه ای بردارید.
46- رک: الشیخ احمد الاسکندرانی، الشیخ مصطفی عنانی، الوسیط فی الادب العربی و تاریخه، دارالمعارف، مصر 1398 هـ 1978 م ص 229.
47- رک: مجاز القرآن ص 8 مقدمه.
48- بقره، 15.
49- رک: مأخذ سابق ص 32.
50- بقره، 93 - یعنی دل به گوساله باختند.
51- رک: مأخذ سابق ص 47.
52- رک: الشریف الرضی، تلخیص البیان فی مجازات القرآن، تحقیق و مقدمه از: محمد عبدالغنی حسن، الطبعه الاولی 1374 هـ 21955، افست منشورات مکتبه بصیرتی - قم ص 17.
53- بنی اسرائیل، 62.
54- رک: مجاز القرآن ص 384.
55- رک: تلخیص البیان ص 202.
منبع: فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.
/ج