توازن اجتماعی

هِربرت اسپنسر(1903-1820)«نماینده بارزترین انسانهای متکی به نفسِ عصر شور نفسی و اعتماد» یاد شده است. در اثرش به نام توازن اجتماعی(*)(1851)، نخستین سلسله از نوشته های طویل چند جلدی و چشمگیرش، او ضمن توجیه«
دوشنبه، 5 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
توازن اجتماعی
 توازن اجتماعی

نویسنده: هربرت اسپنسر
مترجم: کامبیز گوتن



 

مقدمه

فرانکلین لوفان باومر:
هِربرت اسپنسر(1903-1820)«نماینده بارزترین انسانهای متکی به نفسِ عصر شور نفسی و اعتماد» یاد شده است. در اثرش به نام توازن اجتماعی(*)(1851)، نخستین سلسله از نوشته های طویل چند جلدی و چشمگیرش، او ضمن توجیه« فلسفه سنته تیکSynthetic Philosophy » خویش به طرح و معرفی قوانین« تکاملevolution » یا پیشرفت مبادرت ورزیده است. او ابتدا به مهندسی راه سازی، سپس به سردبیری مجله اشتغال داشت و سرانجام نویسندگی آزادfree-lance را پیشه خود ساخت. پیشینه مذهبی اسپنسر دگراندیشانه بود و با کلیسای رسمی انگلستان همسویی نمی کرد.
همه شرّ و بلاها از عدم سازش نهاد آدمیConstitution با شرایط بیرونیconditions ناشی می گردد. این امور در مورد هر کس دیگری هم صادق است... .
به همان اندازه، این نیز حقیقت دارد که شرّ دائماً به سوی زوال می رود و نابودی. به موجب یک اصلِ اساسیِ هستی، این عدم سازش موجود جاندار نسبت به شرایطی که در آن به سر می بَرَد، پیوسته در حال تصحیح است و تعدیل؛ و تغییرپذیریِ یکی، یا هر دوی آنها، آنقدر ادامه می یابد تا سازوارگی حاصل آید و تکمیل شود. هر آنچه جان دارد، از سلول ابتدایی گرفته تا خود انسان، تابع این قانون است. ما این امر را در سازش گیری گیاهان به محیط تازه و آب و هوای جدید، در دگرگون شدگی عاداتِ حیوانات دست آموز، در تنوّع یابیِ خصوصیات نژادی مان مشاهده می کنیم...
با توجه داشتن به این دو واقعیت، که همه شرّ و بلاها از عدم سازشِ نهاد آدمی با شرایط بیرونی ناشی می گردد، و اینکه هر جا که چنین عدم سازشی وجود داشته باشد، نسبتش همواره روی به کاهش خواهد گذارد، آن هم از طریق تغییر نهاد آدمی در جهت وفق دادن خود با شرایط، حال اینک آمادگی داریم که دریابیم موقعیت امروزین نژاد بشری چیست... .
در خصوص موقعیت امروزین نژاد بشری، بنابراین، باید بگوییم که آدمی به یک نهاد اخلاقی نیازمند بود تا بتواند با موقعیت آغازینش تناسبی حاصل نماید، و اینکه به نهاد اخلاقی دیگری احتیاج دارد تا بتواند از عهده وضع کنونی خویش برآید؛ و اینکه این جریان تطابق و سازش پذیری همیشه وجود می داشته است، و تا مدتهای مدید همچنان ادامه خواهد یافت. واژه تمدنcivilization را ما به مفهوم سازش و تطابقی می گیریم که پیشاپیش رخ داده است. دگرگونی هایی که پیشرفت progress را می سازند مراحل گذر از حالتی به حالت دیگر است. و ایمان به کمال پذیری انسان مفهومش صرفاً این باور است که، به یمن این جریان، آدمی با وضعی که زندگی ایجاب می کند تناسب حاصل نموده و با آن توافق و سازش کامل خواهد داشت... .
پیشرفت، بنابراین، یک تصادف نیست، بلکه یک ضرورت است. تمدن بجای اینکه تصنّعی باشد، بخشی از طبیعت است؛ با رشد جنین و شکوفایی یک گل همخوانی کامل دارد. تغییر و تحولاتی modifications که انسانها متحمل شده اند، و هنوز هم ادامه دارند، ناشی از قانونی است که شامل حال تمامی آفرینش اُرگانیک می گردد؛ و اگر بنا باشد نژاد بشری دوام بیاورد، و ساختار امور یکسان باقی بماند، آن تغییر و تحولات می باید فرجامی تمامین بیابند... .
نحوه دیگری وجود دارد که، تحت آن، تمدن بتواند تعمیم بیابد. ما می توانیم آن را به صورت پیشرفتی به سوی آن ساختار انسان و جامعه بنگریم که برای ظهور کامل فردیّت هر شخص لازم باشد. اینکه آدمی همان چیزی باشد که طبیعتاً هست- یعنی درست آن کاری را کند که بی درنگ به طور خودانگیخته spontaneously انجام می دهد- امری لازم و اساسی برای سعادت هر کس، و بنابراین بیشترین خوشبختی برای همگان است. از همین رو، به یُمن قانون تطابق و سازش پذیری، پیشروی ما باید به طرف یک وضعی باشد که این ارضاء کامل هر آرزو، یا تحقق بی خدشه زندگی فردی، ممکن شود... .
بالاترین تجلی چنین گرایشی را ما در انسان مشاهده می کنیم. انسان به سبب پیچیدگی ساختارش، از دنیای جمادات که در آنها فردیّت به کمترین حد است، دورترین فاصله را گرفته است. باز، هوش و سازگار پذیری انسان قاعدتاً او را قادر می سازند که زندگی را تا دوران سالخوردگی ادامه دهد- یعنی چرخه هستی خود را کامل کند؛ یعنی، حدود و ثغور فردیّتش را تا غایی ترین حدّ گسترش دهد. از این گذشته، انسان به وجود خویش آگاه است؛ یعنی از فردیت خود شناخت دارد. و همان گونه که اندکی قبل نشان دادیم، حتی تغییری که در امور انسانی به چشم می خورد باز همچنان به سوی رشد بیشتر فردیّت است- که می شود آن را «گرایش به تفرّد» توصیفش نمود. احقاق یا مطالبه حق های فزاینده، درخواست فزاینده ای است بر اینکه شرایط بیرونی که برای شکفته شدن کامل فردیّت لازم می آیند محترم شمرده شوند. نه تنها اکنون نسبت به فردیّت آگاهی حاصل شده است، و همچنین نوعی هوشمندی که به یاریش بتوان فردیت را ابقاء نمود؛ بلکه درک و برداشتی هست که شاید بتوان مدعی حوزه عمل لازم برای رشد طبیعی فردیت شده، و در رابطه با آن این آرزو وجود دارد که چنان حوزه ای را در اختیار درآورد. وقتی تغییر و تحولی که در حال حاضر جریان دارد کامل شد- وقتی هر کس صاحب غریزه فعال جهت نیل به آزادی شد، و همدلی فعالی را همراه آن کرد- در آن صورت تمامی محدودیتهای موجود برای فردیت، چه ممنوعیتهای دولتی باشند، یا تجاوزات مردمان به همدیگر، همگی از میان خواهند رفت. آنگاه هیچ کس را ممانعتی پیش نخواهد آمد که طبیعتش را شکوفا سازد؛ چه همچنانکه هر کس حقوق خود را حفظ خواهد کرد به حقوق مشابه در دیگران نیز حرمت خواهد نهاد. چه در مسیر همین جریان، این امور، دیگر، غیرلازم و ناممکن خواهند شد. آنگاه، برای نخستین بار در جهان باشندگانی خواهند بود که فردیتّشان می تواند بر همه سو تعمیم کامل پیدا کند. و بدینسان، همان طور که قبلاً گفته شد در انسان غایی به طور همزمان، اخلاقِ کامل، تفرّدِ بی نقص، زندگی عاری از خدشه تحقّق خواهد یافت.

پی نوشت ها :

* Herbert Spencer: Social, pp. -
440-1، 434، 65، 62-3، 60 -59
copyright 1851 by Williams & Norgate Ltd.

منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.