مطابق متون پهلوی، اهریمن، ابتدا بر آسمان یورش آورد، اما هرمزد که در آغاز آفرینش هستی، به سبب همه آگاهی، می دانست اهریمن، نخست بر آسمان خواهد تاخت، آسمان را «دژگونه، بارویی آفرید که آن را هر افزاری که برای نبرد بایسته است؛ در میان نهاده شده باشد، سپس آفریدگان را همه، درون آسمان بیافرید. مینوی آسمان نیز که اندیشمند و سخنور و آگاه و کشمند و افزونگر و برگزیننده بود، پذیرفت، دوره ی دفاع بر ضد اهریمن را، که باز تاختن (وی را به جهان تاریکی) نهلد، به همین سبب، مینوی آسمان- چونان گرد ارتشتاری که زره پوشیده باشد تا بی بیم، از کارزار رهایی یابد- آسمان را بدان گونه (بر تن) دارد.» (1)
تعبیر زره به عنوان صفت برای آسمان و تشبیه آن به جوشن هزار میخ، به اعتبار ستارگان، در شعر فارسی نیز به چشم می خورد:
«به تن بر، یکی آسمان گون زره
چون مرغول زنگی گره بر گره»(2)
«تیغ یک میغ آفتاب گذشت
جوشن شب، هزار میخی گشت»(3)
در بندهش همچنین آسمان، به اعتبار نقشی که در محافظت از سایر مخلوقات مزدا آفریده بر عهده دارد، به پوست تشبیه شده؛ تعبیر خشن پوست برای آسمان، باید از همین تصور ناشی شده باشد:
«اگر با این کهن گرگ خشن پوست
به صد سوگند، چون یوسف شوی دوست
لبادت را چنان برگاو بندد
چشمی گرید و چشمیت خندد» (4)
یکی دیگر از عواملی که سبب شده است تا آسمان، در اساطیر مزدایی، به عنوان محافظ و حصار هستی مطرح شود، شکل هندسی آن است؛ (دراین اساطیر، همواره، آسمان به شکلی مدوّر و کروی تصور می شود. این مطلب را می توان از توصیفات و تعبیراتی که در مورد آسمان به کار برده شده است دریافت؛ تعبیراتی چون گرد و خایه دسیه و یا اشاره به چگونگی قرار گرفتن زمین در میان آسمان:
«زمین را همچون زرده ی تخم مرغ در میان آسمان آفرید که خود چون تخم مرغ است.» (5)
این باور (محاط بودن زمین در میان آسمان) و نیز اعتقاد به کروی بودن آسمان را در اشعار فارسی نیز می توان باز یافت:
«چون دریاست این گنبد نیلگون
زمین چون جزیره میان اندرون»(6)
و یا کاربرد تعابیری چون گنبد و چرخ در توصیف آسمان:
«پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نماینده ی نو به نو»(7)
«چندان دعا کن در نهان،
چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان،
در گوش تو آید صدا»(8)
«چون صبح از افق تیر بیرون کشید
همه دامن چرخ در خون کشید» (9)
«یکچند چو دور چرخ در گشت
آن گلبن تر شگفته تر گشت» (10)
در رمز پردازی اساطیر، دایره، حلقه و به طور کلی شکل مدوّر، نماد امنیت و آسودگی خاطر در برابر یورش خارجی است. در قرون وسطی، کنگره های برج و بارو و ارگ و حصار شهر، با برگذاری آیینهایی، برای هزیمنت دادن دیوان و اهریمنان و دفع بیماریهای واگیر و ناخوشی، تبرک می شد. استحکامات و خندق و حصار، دایره وار، بسان حلقه، دژ و قلعه و شهر را در بر می گرفتند و کنش اساسی آنها، حفاظت بود. دیری نگذشت تا حصار به صورت خط زنجیری مستدیری گرداگرد شهر، جایگزین دوره گردی و سرکشی و تفتیش پیرامون شهرهای واجد استحکامات شد. در قرن پانزده، خاصه این شکل هندسی یعنی دایره، مزّیت بسیار داشت. در دورانی که مصایب و بلایای طبیعی و طاعون و جنگ بیداد می کرد، دایره، نماد جهانی آرام بخشی و مورث ایمنی و اطمینان بود.(11) همین باور است که در متون پهلوی سبب می شود تا آسمان، محافظ و حصار گیتی دانسته شود.
کمربند- همانگونه که حصار دور شهر، موجب ایمنی و حفاظت شهر از خطرهای احتمالی است، کمربند نیز که وسیله ی بستن است، وسیله ی تقویت و استواری کسی است که کمربند بسته است. در تورات و روایات مردمشناسی، کمربند، نخستین جامه ی انسان، قلمداد شده است؛ و بعدها نشانه ی تعهد والتزام و سوگند و پیمان به شمار رفت، چنانکه کمربند چرمین مستحکمی که سرباز روی لباس نظامی بسته و سلاحهایش را بدان آویخته، نماد قدرت اوست؛ همچنین است حمایل تشریفاتی شهرداری و کمربندهای نذری. کمربند ممکن است نقشی راز آموز نیز داشته باشد و نماد پاکی و طهارت و نیرو و قدرت محسوب شود: مثلاً کمربندهای ژودوکا (judoka) به رنگهای مختلف و در هند، آیین کمربستن پسران جوانسال از چپ به راست که هر یک از سه دور آیینی کمربندی با این ذکر همراه است:(12)
«(کمربند) آمده است تا از گزند طلسم و افسون مصونمان دارد و پیکرمان را تطهیر کند. آن کمربند مقدس، آن اله ی مهر که به برکت نفخه های قدرتمندش خود صاحب قدرت است».(13)
(کُستی): کمربند معروف زردشتیان، نیز از دسته ی کمربندهای آیینی است. نام این کمربند که آن را بند دین نیز گویند. مشتق از کلمه ی «کُست» به معنی سو و پهلو و کنار است. در اوستا از برای کُستی به معنی مطلق- چه بند دین و چه کمربند- أئیویا اُنگهَن استعمال شده است. کستی از 72 نخ پشم سفید است. این کمربند باید به دست بهدینان پارسا بافته شود. 72 نخ به 6 رشته، قسمت شده و هر رشته دارای 12 نخ است. عدد 72، اشاره است به 72 فصل یسنا که مهمترین قسمت اوستاست، 12، اشاره است به 12 ماه سال، و 6، اشاره دارد به 6 گهنبار، که اعیاد دینی سال می باشد، کُستی را سه دور به دور کمر، بندند که اشاره است به سه اصل مزدیسنا که اندیشه و گفتار و کردار نیک باشد. در دور دومی، دو گره در پیش، و در دور سومی، که آخرین دور است، دو گره دیگر در پشت می زنند. از برای این چهار گره نیز در باب دهم صد در نثر، این شرح آمده: «در گره اول گواهی می دهند به هستی خدای یگانه، درگره دوم، گواهی می دهند که دین مزدیسنا برحق، و فرستاده ی اهورامزدا است. درگره سوم، گواهی می دهند به پیغمبری زردشت پسیتمان. درگره چهارم، گواهی میدهند به اصول مزدیسنا که اندیشه وگفتار و کردار نیک باشد.(14)
کُستی در حقیقت، صورتی نمادین از امنیت آسمان است، سمبل ستارگان ناآمیزنده که دهم نبرد را با اهریمن کردند و نگذاشتند او و یارانش به بالاتر از این حصار (حصار ستارگان نا آمیزنده) راه یابند. این نماد پردازی در بندهش صراحتاً بیان شده است:
«دهم نبرد را ستارگان ناآمیزنده با آسمان کردند، هنگامی که نگذاشتند تاریکی و بزه با بالاتر بیامیزد چنین گوید که: فرّه ی بهدین مزدیسنان- به مانند ایونگهان که مانند کستی است، ستاره نشان و مینوان آفریده، سه تا بر سه گره- پیرامون آسمان را بدان پایه نگهداشت. آن ستارگان با (ابا اختران) به نبرد ایستادند تا فرجام، چنانکه خود نوشته شد که جوهر رزم قطعی پاکی در (دوران) آمیزش خوانده شود.» (15)
مقاومت و دفاع آسمان در برابر اهریمن، تنها به دوره ی یورش اهریمن محدود نمی شود، ردّ پای این اسطوره را می توان در ادیانی نظیر اسلام باز یافت؛ در قرآن، شهاب ها، تیرهایی از سوی آسمان بیان شده اند که برای رجم (راندن) شیاطین پرتاب می شوند:
«و اینکه ما آسمان را جستجو کردیم و همه را پر از محافظان قوی و تیرهای شهاب یافتیم و اینکه ما پیش از این، به استراق سمع در آسمانها می نشستیم، اما اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود می یابد.» (16)
در بندهش نیز تیرهای شهاب دیو و پری و بد کردار پنداشته شده اند:
«همانند این ابا ختران [سیارگان که اهریمنی پنداشته می شوند]، تیر شهاب است، زیرا ایشان دیوند، پیری و بدکردار، چون در سپهر تازند، آن روشنی (در) سپهر جنبیده شود و آشکارا گردد.» (17)
بازتاب این باور (امنیّت حریم آسمان) را در اشعار شعرای فارسی زبان نیز می توان مشاهده نمود:
«به همت آسمان را قلعه، کن باز
به ملک خشکی و تری مکن ناز»
«صبح تیغش چو از نیام بتافت
آفتاب، آسمان حصار گرفت» (18)
از دیدگاه شاعران پارس، آسمان، تسخیر ناپذیر است و تسخیر کنندگی آسمان، تنها به صورتی صفتی اغراق آمیز برای عالی همتان به کار برده می شود:
«آسمان، سخره ی تو در تسخیر
اختران، سبغه ی تو در پیکار»
«با نه پدر در هر فلک یکچند دوران کرده ام
با اختران در برج ها، من سالها گریده ام.» (19)
ارتباط آسمان با چرخ را می توان در باورهای عرفانی نیز باز یافت؛ رقص دورانی یا چرخشی مسلمانان دیندار، از رمز گرایی کیهان سود برده و تقلیدی است از گردش دوازده سیاره پیرامون خورشید: آنان بر محور خویش می چرخند بسان صور فلکی یا صور کواکب و در عین حال همه ی گروه، دور درویشی که در مرکز می رقصد و نمودگار خورشید است چرخ می زند. چرخ خوردن رقصندگان شدت می گیرد تا آنکه سرانجام اتصال زمین به آسمان را به نحوی رمزی تمثل می کند. دوران دراویش رقصنده دور یک محور یا به بیانی دیگر حرکت پرگاری آنان، ایضاً یاد آور چرخ و گردش هر چیز دیگری در عالم است، از جمله چرخش بی وقفه ی چرخ کوزه گری و چرخشت که با آن آب انگور گیرند و چرخ نخ ریسی و چلیپای متحرکی که به حالت افقی روی پایه ای کار گذاشته اند و بر پاشنه می چرخد و هر بار تنها یک تن از آن می تواند گذشت و نیز چرخش بلا انقطاع «چرخ بخت»(20).
در پایان این مبحث (امنیت آسمان)، رباعی ای جامع و کامل از حکیم عمر خیّام نقل می داریم:
«در کارگاه کوزه گری کردم رای
در پایه ی چرخ دیدم استاد به پای
میکرد، دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از پای گدای» (21)
«همان گونه که هرمزد، نام خویش را (به) میانه ی هر شش امشاسپند جای داد، آفرینش مینو و گیتی را نیز به همان آئین آفرید. همان گونه که (به) مینو، هرمزد و آن شش امشاسپند: بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و امرداد، به همان گونه نیز آسمان را هفت پایه است: نخست ابر پایه؛ دیگر سپهر اختران؛ سدیگر ستارگان نیامیزنده؛ چهارم بهشت که ماه بدان پایه ایستد؛ پنجم گردومان که انغز روشن خوانده شود و خورشید بدان پایه ایستد؛ ششم گاه امشاسپندان؛ هفتم روشنی بیکران جای هرمزد».(22)
در تقسیم بندی پهلوی و چهار گانه، فاصله ی زمین تا پایگاه ستارگان و از پایگاه ستارگان تا پایگاه ماه و از پایگاه ماه تا پایگاه خورشید و از پایگاه خورشید تا آخرین پایگاه هر یک 34000 فرسنگ دانسته شده است. بنابراین فاصله ی زمین تا آسمان مجموعاً 136000 فرسنگ محسوب شده است. (توضیح اینکه برابر دانش نجومی امروزه، فاصله ی زمین تا ماه حدود 384000 کلیومتر یا 64000 فرسخ 6 کیلومتری و تا خورشید حدود 5/ 149 میلیون کیلومتر است.(23)
پی نوشت ها :
1- بندهش/ 40.
2- عطار/ منطق الطیر/ به اهتمام دکتر سید صادق گوهری/ انتشارات علمی فرهنگی/ تهران/ 1368/ 203
3- هفت پیکر/ 8.
4- همان/ 61.
5- روایت پهلوی/ ترجمه ی دکتر مهشید میرفخرایی/ مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات علمی و فرهنگی/ تهران/ 1367/ 129.
6- اسدی طوسی/ گرشاسبنامه/ کتابخانه ی طهوری/ تهران/ 1354/ 6/ 1
7- شاهنامه/ 1/ 15
8- مولوی/ جلال الدین محمد/ غزلیات شمس/ به اهتمام استاد فروزان فر/ نشر نگاه/ تهران/ 1372
9- امیر خسرو دهلوی/ دیوان اشعار
10- همان.
11- دوبوکور/ مونیک/ رمزهای زنده جان/ جلال ستاری/ نشر مرکز/ تهران/ 1374/ 93.
12- همان/ 96.
13- همان.
14- دانشنامه ی مزدیسنا/ 394/ ذیل کلمه ی گوستیگ
15- بندهش/ 67.
16- قرآن/ جن/ 9و 8.
17- بندهش/ 59.
18- اپیوردی/ دیوان اشعار
19- مولوی/ دیوان شمس
20- رمزهای زنده ی جان/ 88.
21- خیام/ رباعیات
22- بندهش/ 48
23- دانشنامه/ ذیل کلمه ی آسمان