نویسنده: آرزو فاطمی
چرا احزاب در ایران ریشه دار نمیشوند؟
چکیده
در این پژوهش با رویکرد تاریخی به علل اجتماعی و فرهنگی ناپایداری احزاب سیاسی ایران پرداخته شده است. حزب به عنوان یک نهاد سیاسی، طی چند قرن اخیر در جوامع اروپای غربی به وجود آمد. زایش این نهاد، نتیجهی دگرگونیهایی در ساختار و مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فکری و فرهنگی این جوامع بود، و بیش از همه، زاییدهی این باور عمومی که قدرت سیاسی (حکومت)، به فرد یا گروه خاصی متعلق نیست، بلکه به همهی مردم تعلق دارد. زیرا رقابت افراد و گروههای مختلف برای بهدستگیری یا مشارکت در حکومت و سیاست، بهترین شکل خود را در تشکل سیاسی این افراد و گروهها یافت.در ایران نیز، با پیروزی انقلاب مشروطه، مجلس شورای ملی آغاز به کار کرد و از دورهی دوم مجلس، احزاب رسماً کار خود را شروع نمودند. اما شکلگیری تحزب در ایران متفاوت از دیگر کشورها بود. احزاب در شرایطی متولد شدند که متعلق به ایشان نبود و به همین دلیل به جای جذب مردم و مشارکت سیاسی آنها، تنها به جذب قدرتمندان و متمولان مشغول بودند و به ستیز با رقبای خود در دیگر احزاب میپرداختند.
بنابراین پیش از آنکه ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مورد نیاز احزاب ایجاد شده باشد، خود احزاب متولد شدند، و چون با ساختارهای موجود همخوانی نداشتند نتوانستند به طور جدی و در حیطهای که وظیفه اصلیشان بود، کار کنند. عوامل فرهنگی و اجتماعی زیادی مانع پایداری احزاب در ایران، مخصوصاً در دورههای اول و دوم تحزب شد، که به نظر میرسد حتی در این زمان هم ادامه دارد. عواملی چون: فرهنگ ستیز به جای رقابت، روحیهی فردگرایی و خودمحوری، سلطهطلبی و حذف در ساختار فرهنگی، و شکافهای اجتماعی مانند تمایزات قومی، اقتصادی، اجتماعی در ساختارهای اجتماعی. مقاله حاضر میکوشد این موارد را موضوع بررسی خود قرار دهد.
واژگان کلیدی:
تحزب، ستیز، رقابت، فردگرایی، خودمحوری، سلطهطلبی، مشارکت، حکومت، سیاست.مقدمه
احزاب سیاسی، همزاد و به تعبیری لازمه نظامهای سیاسی مردمسالار جدید (دموکراسی پارلمانی) هستند. این گونه نظامهای سیاسی نخستین بار طی چند قرن اخیر در جوامع اروپای غربی و به دنبال دگرگونیهایی در ساختمان و مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فکری و فرهنگی این جوامع به وجود آمدند. دلاوری، 214: 1375) در پی این گونه تغییرات مهم، طبقات و گروههایی بوجود آمدند با خواستههایی که دیگر سازگار با نظامهای سیاسی پیشین نبود. نظامهایی که مردم هیچ نقشی در آن نداشتند. این فکر که حکومت به تمام مردم تعلق دارد و نه صرفا به گروهی خاص که در حال حکومت هستند، در پی چنین تحولاتی بوجود آمد. دلاوری معتقد است؛ به هر تقدیر، تلاشها و کشمکشهای طولانی و گوناگون برای تحقق این باورها، بالاخره به تاسیس حکومتهای مبتنی بر آرای عمومی و پیدایش نهادهایی، همچون پارلمان و سنتهایی نظیر انتخابات، انجامید. احزاب سیاسی نیز بر گرد محور این نهادها و سنتها به وجود آمدند و رفته رفته تحکیم و تثبیتشدند; زیرا رقابت افراد و گروههای مختلف برای به دستگیری یا مشارکت در حکومت و سیاست، بهترین شکل خود را در تشکل سیاسی این افراد و گروهها یافت. به علاوه، احزاب سیاسی بتدریج کارویژههای مهم دیگری نیز از خود بروز دادند. کارویژههایی نظیر تشکل و انسجام منافع و خواستههای گروههای اجتماعی و افکار عمومی و انتقال آنها به نظام سیاسی، تسهیل مشارکتسیاسی (بویژه برگزاری انتخابات ملی و محلی)، نظارت بر سیاستهای جاری از طریق گفتگوهای درونحزبی و یا انتقادهای بینحزبی، تسهیل انتقال مسالمتآمیز قدرت سیاسی، آموزش سیاسی جامعه و...، که همگی نقش مهمی در تثبیت و تحکیم جایگاه احزاب سیاسی و تبدیل آنها به جزء لاینفک نظامهای سیاسی مردمسالار داشتهاند. (دلاوری، 215: 1375)آنچه که ما به عنوان تشکل سیاسی میشناسیم، در ایران نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر پیشینهای طولانی دارد. این تشکلها برخی مانند سربداران و فدائیان اسماعیلی وجههای نظامی داشتهاند و برخی نیز مانند اخوانالصفا، تجمعی سیاسی-فرهنگی بودهاند. اما در واقع سابقهی تحزب در ایران، به شکل مشخص کنونی در قالب تعاریف مرسوم، به یک قرن پیش، یعنی به زمان مشروطه میرسد.
اندیشمندان این حوزه، در بررسی احزاب ایران، تقسیمبندی خاصی را مدنظر قرار دادهاند. بنابراین تقسیمبندی، تاریخ تحزب در ایران به چهار دورهی زیر تقسیم میشود:
برای این که در بررسی احزاب سیاسی معاصر ایران، کرنولوژی تاریخی رعایت، و از پراکندگی مطلب جلوگیری شود، باید تقسیمبندی خاصّی را مدّنظر قرار داد، از جمله این که براساسی مراحل چهار گانه مشروطیّت (مرحله نخست:1304-1285؛مرحله دوم: 1320-1304؛مرحله سوم:1332-1320؛ مرحله چهارم:1357-1332)، ادوار تحزّب در ایران را نیز به چهار دوره تقسیم کرد و آن گاه به سهولت به بحث پیرامون احزاب در دوره مورد نظر پرداخت.براساس این تقسیمبندی، ادوار تحزّب در ایران عبارت خواهد بود از:دوره نخست تحزّب یا ابتدای دوره مشروطه تا استقرار حاکمیّت رضا پهلوی -دوره دوم یا سالهای 1320 تا 1332-دوره سوم یا سالهای 1339 تا 1342 و دوره چهارم:سالهای 57 تا...(لولویی، 104: 1378)
که مهمترین این ادوار، دورهی اول به دلیل شکلگیری تحزب، و دورهی دوم هستند که از نظر کثرت و تنوع قابل مقایسه با قبل و بعد از آن نیست.
بنظر میرسد؛ جریانهای سیاسی مهم و حرکتهای حزبی در چهار دوره تحزّب، و همه گروهها و تشکیلات مخفی مسلّحانه در سالهای دیکتاتوری و رکود احزاب، بر پایه سه جریان فکری عمده مطرح در جامعه ایران یعنی اندیشههای چپ، ناسیونالیستی و اسلامی استوار بوده است.
با بررسی تاریخی احزاب سیاسی در ایران متوجه ظهور و افول این تشکلها و عدم پایداری منطقی آنها، آن گونه که در دیگر کشورها هست، میشویم. در این مقال سعی در بررسی برخی از علل فرهنگی و اجتماعی این ناپایداری در دورههای اول و دوم تحزب، داریم.
اهمیت موضوع
در باب اهمیت پرداختن به موضوع این پژوهش، اشاره به این نکته کافی است که، هنوز پس از گذشت بیش از صد سال از انقلاب مشروطه، جامعهی ایران، هم در سطح مردم و هم در سطح حکومتگران، به احزاب اعتماد ندارد و تلاش آنها را برای کسب قدرت به مثابه خیانت به کشور و جاهطلبی و دنیاپرستی میداند، درصورتی که احزاب برای کسب قدرت است که ایجاد میشوند و نه چیز دیگر.علی رغم این ضرورت، متأسفانه به جز دو یا سه کتاب و پایاننامه و مقالههای محدود، آن هم به صورت کلی، به بررسی علل ناپایداری احزاب در ایران نپرداختهاند و همین نیاز هرچه بیشتر، به چنین پژوهشهایی را آشکار مینماید.
ورود به متن و چارچوب نظری
مفهوم حزب به معنای گروه و دستهی سیاسی، مفهومی اساساً مدرن است که در غرب پیدا شد. حزب، گروهی که با هدف دستیابی به قدرت-از راه انتخابات یا انقلاب-یا اعمال آن در یک نظام سیاسی، تأسیس میشود. واژهی حزب از قرن هجدهم به بعد در اروپای غربی وارد ادبیات سیاسی شد و همراه با گسترش شیوه و سبک سیاسی غربی وارد ادبیات سیاسی شد و همراه با گسترش شیوه و سبک سیاسی غربی در دیگر نقاط جهان نیز گسترش یافت. (طیرانی، 1: 1389 ) اما نخستین احزاب سیاسی به معنی درست کلمه، در اوایل قرن نوزدهم در ایالات متحده آمریکا ظهور یافتند. پس از آنکه نهادهای قانون گذاری استقرار کامل پیدا کردند و بخشهای عمده ای از مردم حق رأی یافتند، فعالیت احزاب اجتناب ناپذیر شد. (بشیریه، 383-382: 1384)تاکنون تعاریف متعددی از حزب ارائه شده است. لئون اپستین از دانشمندان علوم سیاسی در تعریف حزب سیاسی میگوید: «حزب سیاسی عبارت است از هر نوع گروهی، ولو با سازماندهی ضعیف، که درصدد انتخاب مقامات حکومتی تحت یک عنوان معین باشد.» (نوذری، 49: 1381)
نظامهای خودکامهی استبدادی و دیکتاتوریهای نظامی همواره با انواع حیل و ترفندهای عوامفریبانه و توسل به مفاهیم و تمهیدات رایجی نظیر اینکه احزاب سیاسی منشأ فساد، خیانت، مشکلات و مصائب سیاسی و اجتماعی هستند، یا با توسل به این ترفند همیشگی که احزاب سیاسی ساخته و پرداختهی دست اجانب و آلت دست و ایادی استعمار، امپریالیسم و استکبار جهانیاند، سعی دارند خود را از شر احزاب سیاسی خلاص سازند. (نوذری، 50-49: 1381)
معروفترین ملاک برای طبقه بندی احزاب سیاسی، ملاک ایدئولوژی است که بر اساس آن احزاب بر روی طیفی از راست افراطی تا چپ افراطی دسته بندی میشوند. (بشیریه، 383: 1384)
مهمترین فعالیت احزاب در زمینهی انتخابات و کسب آراء صورت میگیرد. افراد فعال از نظر سیاسی معمولأ برای خود هویتی حزبی قائل میشوند و نسبت به حزب خاصی تعلق خاطر و وابستگی پیدا میکنند و همین تعلق و وابستگی بر رفتار انتخاباتی و رأی افراد تأثیر تعیین کننده دارد. عوامل مختلفی چون تعلق طبقاتی، مذهبی، قومی و غیره به نوبهی خود ساختار نگرشهای افراد نسبت به احزاب را تعیین میکنند و موجب هویتیابی حزبی میشوند. احزاب سیاسی معمولأ بر اساس ساختار شکافهای اجتماعی شکل گرفتهاند. سیاسی شدن شکافها موجب تشکیل احزاب و هویتهای حزبی در حول آنها میگردد. (بشیریه، 386: 1384)
گرچه آغاز فعالیتهای احزاب سیاسی در ایران، با سیر تحول انقلاب مشروطیت و تأسیس مجلس شورای ملی همبسته بود، اما در بررسی پیدایش احزاب سیاسی می باست نخست به فعالیتهای جمعی و همکاریهای سیاسی پیش از این دوره نگریست. طی انقلاب مشروطه میسر نشد که حزبی چون «اتفاق و ترقی» ترکیه بهم رسد و رهبری انقلاب را به دست گیرد، تنها تشکیلات سیاسی که تا حدی عهده دار این رهبری شدند، آن انجمنهای مخفی بودند که زمان پیدایی آنها به اواخر سلطنت ناصرالدین شاه و اوایل زمامداری مظفرالدین شاه بازمی گشت. این انجمنها خواستار اصلاحات بودند و سعیشان بر آن بود که همیاری دستجات مختلف، خاصه علماء و تجار را موجب شوند. (اتحادیه نظام مافی، 53: 1361)
نظام مافی از برخی از این انجمنهای مخفی به این صورت نام میبرد: «فراموشخانه» که توسط میرزا ملکم خان در مراجعت وی از فرانسه به ایران دایر شد، تا از طریق آن برنامههای اصلاحی خود را عملی سازد. «انجمن مخفی» در ذیحجه 1322 قمری به پیشنهاد سید محمد طباطبایی تشکیل شد. هدف او از تشکیل انجمن مخفی، هدفی سیاسی بود و میخواست از این طریق مردم را بیدار کند. «انجمن ملی» به طور مخفی در محرم همان سال با 60 نفر عضو تشکیل شد. «اجتماعیون عامیون» یک گروه بسیار کوچک و مخفی بود. عده ای از اعضای شعبهی تهران آن قبلأ در انجمن ملی و سپس در کمیته انقلاب عضویت داشتند، ولی سایر اعضا به درستی شناخته نیستند. به طور کلی فعالیت این حزب اسرارآمیز است و حتی تاریخ دقیق پیدایش آن نیز روشن نیست. «کمیته انقلاب» توسط عدهای از اعضای انجمن ملی تشکیل شد. این کمیته بر سایر تشکیلات و انجمنها برتری داشت، چه از لحاظ ایدئولوژیک و چه از لحاظ اهداف مشخص و عضویت مرتب. این امر مدیون ارتباط با روسیه و حزب سوسیال دموکرات بود.
نظام مافی تشکیل مجلس دوم را مقارن با پیدایش احزاب سیاسی میداند. «دموکرات» یک حزب آشکار و رسمی شد که، به خصوص مایل بود رابطهی گذشتهاش با انقلابیون فراموش شود. این حزب نام خود را «دموکرات» یا «عامیون» گذاشت و عنوان اجتماعیون یا سوسیالیست را از نام خود حذف کرد. البته رقبا هنوز هم آنها را انقلابی و سوسیالیست میدانستند. دموکراتها مانند اکثر احزاب سوسیالیست، میخواستند مردم را آگاه کنند و یک طریق آن فعالیت حزبی بود. مهمترین حزب بعد از دموکراتها حزب «اجتماعیون اعتدالیون» بود. این حزب، حزب میانهرویی بود که از گروه معتدل مجلس اول ریشه گرفته بود. هدف این حزب مقابله با ملیون بود که میخواستند جلوی قدرتهای خارجی بایستند و دموکراتها را متهم به انقلابی بودن کردند تا آنها را بیاعتبار گردانند. در واقع هدف اصلی این حزب، آنقدرها ارائه یک سیاست خاص نبود، بلکه بیشتر تکذیب دموکراتها به شمار میرفت.
دموکراتها و اعتدالیون احزاب نسبتأ بزرگی بودند، ولی دو حزب کوچک به نام «اتفاق و ترقی» و «ترقی خواهان» نیز در مجلس بودند که به هیأت موتلفه ملحق شدند. مرامنامه «ترقی خواهان» تحت عنوان دستور اساسی است و نگهداری از استقلال مملکت، محافظت اصول اسلامی، پایداری مشروطیت و حکومت ملی در ایران و رعایت احتیاجات ابناء وطن در کلیه قوانین موضوعه را خواستار است.
حزب ایران و جبههی ملی نیز از احزاب مهم تاریخ ایران در دورهی دوم تحزب بودند. اما مهمترین حزب تاریخ ایران تاکنون؛ حزب توده است که در سال 1320، فعالیت خود را با فراخواندن مردم به ایجاد جنبش تودهای علیه دیکتاتوری رضاشاه آغاز کرد، بدون اینکه به وابستگی طبقاتی آنها توجهی داشته باشد. اما طی سه سال بعد، بخشهای محدودتری از مردم را مخاطب قرار میداد. بنابراین، حزب در پایان کنگره اول، خواستهها و شکایات کارگران، دهقانان، روشنفکران، تجار و پیشهوران را بیشتر مطرح میکرد تا حقوق عمومی شهروندان را، طی چهارسال بعد، مخاطبان حزب توده باز هم محدودتر شد، تا جایی که این حزب در سال 1322 خود را «پیشگام و نماینده پرولتاریا و دهقانان بیزمین» وانمود میکرد. البته تصور حزب توده از خودش کاملأ با واقعیت منطبق نبود، زیرا گرچه از سال 1320 تا 1322 مزدبگیران بسیاری از این حزب پشتیبانی میکردند، افراد وابسته به طبقهی متوسط جدید بودند که بیشتر اعضای رده بالا، متوسط و پایین حزب را تشکیل میدادند. هم چنین، بسیاری از پیروان معمولی و هواداران حزب نیز افراد وابسته به طبقهی متوسط جدید بودند. (ابراهامیان، 402: 1377)
حزب تودهی ایران دارای این نقص بزرگ بود که نتوانست ایرانیان را چنان که باید و شاید به هدفهای خود متوجه ساخته و به حسن نیت و صداقت خود قانع سازد. علاقهی او به آزادی و اصلاح، او را به یک جانبداری متعصبانه از جنبش آذربایجان واداشت و حال آنکه فقط در صورت فاش ساختن جنبههای مثبت و منفی این جنبش «حزب توده ایران» میتوانست صداقت خود را نشان دهد. (جامی، 467-466: 1371)
در مورد منشأ پیدایش احزاب، سه نظریه مطرح است:
نظریه انتخاباتی
نظریه توسعه و نوسازی
نظریه تضاد طبقاتی
دربارهی ایران تا حدودی میتوان قایل به نظریهی انتخاباتی شد. در این نظریه مطرح میشود که احزاب در آغاز به شکل کمیتههای انتخاباتی ظاهر شدند، که هم حمایت اعیان را از یکی از نامزدها اعلام نموده، و هم وجوه مالی لازم را برای مبارزه انتخاباتی فراهم سازند. دوورژه و اشنایدر از پیروان نظریه محسوب میشوند. (سالمی قمصری، 44: 1386)
دربارهی ایران میبینیم که پس از آغاز به کار پارلمان و خصوصاً از دوره دوم مجلس شورای ملی که دیگر انتخابات بخ صورت صنفی نبود، انجمنها فضا را مناسب دیدند و با استفاده از الگوهای غربی اقدام به تأسیس حزب کردند. (سالمی قمصری، 47: 1386)
ویژگیهای عمومی احزاب سیاسی ایران
با مروری بر تاریخچه ظهور، فعالیت و افول احزاب سیاسی در برهههای مختلف این قرن، چند موضوع زیر، توجه را جلب میکند: توجه به برهههای افول و پیدایش پی در پی احزاب در صد سال گذشته، و دقت در نقاط عطف آنها، یک قاعده را نشان میدهد و آن اینکه همواره بین اقتدار و تحکیم دولت، با آزادی و فعالیت احزاب سیاسی رابطه ای معکوس وجود داشته است. (دلاوری، 216: 1375 )در دورههای آزادی احزاب و گروههای سیاسی، آنچه توجه ما را جلب میکند، ظهور تعداد زیاد و گاه بیشمار احزاب و دستههای سیاسی غالباً کوچکی است که به استثنای معدودی از آنها، بقیه چیزی جز جرگهها و محفلهایی محدود و کمدوام نبودهاند. بسیاری از این دستهها معمولا حول محور یک شخصیت سیاسی به وجود میآمدند و فعالیت، مواضع، حیات و ممات آنها نیز قائم به آن شخصیت بود.
تمامی این احزاب و گروهها، خاستگاه و پایگاه شهری داشتند و پایگاه اصلی آنها را اقشار محدود روشنفکر و تحصیلکردگان پایتختنشین و چند شهر بزرگ دیگر تشکیل میدادند. هیچیک از این احزاب نتوانستند یا نخواستند در میان اقشار و طبقات پایینشهری و یا در میان گستردهترین اقشار و طبقات اجتماعی ایران، یعنی روستائیان و دهقانان، پایگاهی کسب کنند. اکثریت قریب به اتفاق این احزاب و گروهها فاقد انسجام و یکپارچگی درونی بودند و انشعابهای مکرر از جمله خصایص آنها بوده است.
رابطه احزاب و گروههای سیاسی با یکدیگر عمدتاً خصمانه و حذفی بود. آنها بخش اعظم وقت و نیروی خود را صرف انواع مجادلات و منازعات لفظی و فیزیکی با یکدیگر میکردند. به ندرت تعدادی از این احزاب و گروههای بیشمار درصدد ائتلاف و پیگیری اهداف و خواستههای مشترک خود حتی به طور موقتی برمیآمدند. (دلاوری، 216: 1375)
رابطه احزاب سیاسی و دولت نیز در اکثر قریب به اتفاق موارد، رابطهای تخاصمی و حذفی بود. البته در تمامی این جدالها بالاخره این احزاب سیاسی بودند که بازنده شده و نهایتاً از صحنه کنار میرفتند. مجموعه خصوصیات و نشانههای فوق به معنای آن است که طی این یک قرن، احزاب سیاسی در ایران دوام و قوامی نیافتند و نتوانستند به عنوان نهادی برای سامان دادن به مشارکت سیاسی، تحکیم و تثبیت شوند. واقعیات مزبور این پرسش را مطرح میکند که علل ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی در ایران معاصر چه بوده است؟
مبانی فرهنگی ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی در ایران
در پاسخ به این پرسش، تأکید بر ویژگیهای فرهنگی به عنوان علت اصلی ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی ایران، در برخی از نوشتههای موجود به چشم میخورد. در این باره میتوان بر ویژگیهای فرهنگ سیاسی، نظیر سطح پایین آگاهیهای سیاسی، بیتفاوتی سیاسی، بدبینی به سیاست و... اشاره کرد. یا با رویکردی دیگر بر وجود برخی ویژگیهای اخلاقی، نظیر تلون مزاج، عدم صراحت، مجامله، مداهنه، ریا و غلبهی خودمحوری و ناآشنایی با اصول کار جمعی در میان مردم ایران به عنوان عامل اصلی ناپایداری احزاب سیاسی انگشت گذاشت، چنان که پیشتر برخی از تحقیقات این کار را کردهاند. موضع کلی این قبیل نوشتهها، نه علل ناپایداری احزاب سیاسی، بلکه علل عقبماندگی ایرانیان بوده است. از این رو آشکار است که دلایل ایشان را نمیباید دلایلی دانست که اختصاصاً به بحث مقالهی حاضر مرتبطاند.غرض از ساختار فرهنگی، ذهنیتی است که انسان در ارتباط با محیط اجتماعی خود کسب میکند و آن میشود که با خود دارد و محیط به او داده است، از جمله الزامات این ساختار فرهنگی، روحیهی همکاری و رقابت است. (علمداری، 20: 1385) اما تجربهی تحزب در دورههای اول و دوم در ایران؛ نشان میدهد که در این دو دوره و البته در تمامی ادوار تحزب در ایران، روحیهی حاکم نه رقابت و همکاری، بلکه انحصارطلبی، دشمنی، سلطهجویی مطلق و سیاست حذف بوده است. از سوی دیگر، تحزب نیاز به اعتماد در جامعه، خردورزی، ائتلاف، مشارکت و پذیرش بوروکراسی دارد. مفاهیمی که فرهنگی سیاسی ایران کمترین همسویی را با آنها داشته است.
علمداری معتقد است که در عرصهی ساختار فرهنگی، آن چه بیشتر در ایران حاکم بوده است، بقایای هنجارهای فرمانبرداری، روابط خونی و خانواری، قبیلهای و قومی، محلهگرایی، تقلید و مرید و مرادی، رفیقبازی و نیز همبستگی مذهبی است. این مناسبات به جای مناسبات قانونی، خردگرایی و بوروکراتیک، به درون احزاب نیز کشیده شده و آن را از محتوا و ضرورتهای حزبی، تهی میکند. (علمداری، 20: 1385)
برخی از محققین نیز فرهنگ سیاسی ایران را براساس طبقهبندیهای الگویی گابریل آلموند و سیدنی وربا مورد مطالعه قرار دادهاند و فرهنگ سیاسی ایران را از نوع «احساسی» و «تبعی» میدانند. آلموند و وربا فرهنگهای سیاسی را به سه نوع «احساسی»، «ارزشی» و «ادراکی» تقسیم میکنند و سه نوع رابطهی «تبعی»، «محدود» و «مشارکتی» را در زمینهی رابطهی مردم با دولت متمایز میسازند. به نظر این محققان، مردم ایران به دلیل حاکمیت فرهنگ تبعی، به ندرت خود را با امور سیاسی مرتبط میدانند و غالباً رابطهای انفعالی و اطاعتی با حکومت و سیاست دارند. طبعاً در چنین فرهنگی، برخلاف فرهنگ مشارکتی، امکان چندانی برای تشکیل یا دوام و قوام احزاب سیاسی وجود نخواهد داشت. (دلاوری، 219 : 1375)
مبانی اجتماعی ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی در ایران
به نظر میرسد که در تاریخ معاصر ایران هیچگاه توازن بادوام و نهادینهشدهای در منابع قدرت گروههای عمدهی اجتماعی به وجود نیامده است. حتی شاید بتوان این ادعا را مطرح کرد که ویژگیهای ساختار اجتماعی (تمایزات، قشربندی، سلسلهمراتب اجتماعی و همچنین روابط و مناسبات اجتماعی) مانع پیدایش گروهها و نیروهای اجتماعی قدرتمند، بادوام و مستقل از گروه حاکم (دولت) بوده است.به نظر میرسد که گروههای اجتماعی عمدهی ایران (اعم از طبقات، اقشار و لایههای اجتماعی و همچنین گروههای قومی، مذهبی و...) به دلیل ویژگیها و خصایص سیاسی خود نتوانستهاند به خاستگاه و پایگاهی قدرتمند و بادوام برای احزاب و گروههای سیاسی تبدیل شوند.
بهکارگیری مفهوم «شکافهای اجتماعی»، میتواند برای بررسی رابطهی نیروهای اجتماعی با حیات سیاسی یک جامعه مفید باشد. منظور از شکافهای اجتماعی، آن دسته از تمایزات قومی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... است که بخشهای مختلف یک جامعه را از یکدیگر جدا نموده و در عین حال، درون هریک از بخشها نوعی احساس هویت مشترک و همبستگی به وجود میآورد. به عبارت دیگر، این شکافها منشأ گروهبندیهای عمده در یک جامعه هستند. شکافهای اجتماعی از یک نظر بیانگر الگوی توزیع و تخصیص منابع مختلف اجتماعی (ثروت، حیثیت، قدرت و...) در جامعه هستند و بنابراین میتوانند به محور منازعات اجتماعی و سیاسی بر سر این منابع نیز تبدیل شوند، که در این صورت میتوان این شکافها را «فعال» نامید. برخی از صاحبنظران معتقدند که در جوامع مردمسالار امروزی، احزاب و گروههای سیاسی در واقع بر محور شکافهای فعال اجتماعی به وجود آمده و تداوم یافتهاند. (دلاوری، 225 : 1375)
ویژگیهای شکافهای اجتماعی ایران و تأثیرات آن بر احزاب و تشکلهای سیاسی
1. شکافهای قومی و تأثیرات آنها بر تشکلهای سیاسی
اکثریت جمعیت ایران را مجموعهای از اقلیتهای قومی و زبانی تشکیل میدهند. شکافهای قومی در ایران، چه در حالت فعال و چه در حالت غیرفعال، همواره موانعی را بر سر راه وحدت ملی و ادغام این اقوام گوناگون در نهادهای سیاسی ملی از جمله در تشکلها و احزاب سیاسی به وجود آورده است.2. شکافهای مذهبی و تأثیرات آنها بر تشکلهای سیاسی
وضعیتی شبیه به وضعیت اقلیتهای قومی را میتوان در میان اقلیتهای مذهبی (چه مسلمانان غیر شیعه و چه پیروان ادیان دیگر) مشاهده کرد. به ویژه آنجا که اقلیتهای مذهبی در عین حال از اقلیتهای قومی نیز محسوب میشدهاند (نظیر کردها و ترکمنها)، معمولاً این شکافها عمیقتر و موانع ادغام آنها در نهادهای مشارکتی ملی از جمله احزاب سیاسی بیشتر میشده است.3. شکافهای فکری فرهنگی و تأثیر آنها بر تشکلهای سیاسی
غیر از خردهفرهنگهای قومی و محلی، جامعه ایران در سطح کلی نیز فرهنگی چندگانه دارد. این چندگانگی فرهنگی عمدتأ محصول رویدادهای تاریخی بوده است. بنابراین، فرهنگ و تمدن ایران امروز، ملغمهای از این عناصر گوناگون است. بازتاب این موضوع در عرصهی سیاست (نهادها و رفتارهای سیاسی) و در احزاب و تشکلهای سیاسی نیز مشاهده میشود؛ از جمله بازتابهای مهم این چندگانگی فرهنگی در زندگی سیاسی و تشکلهای سیاسی ایران، میتوان موارد زیر را برشمرد:تقابل جریانات و تشکلهای سیاسی ناسیونالیستی با جریانات و تشکلهای سیاسی مذهبی؛
ترکیب تمایلات ناسیونالیستی و مذهبی در بسیاری از تشکلهای سیاسی و حتی در افراد؛
تقابل آموزههای مذهبی با آموزههای مدرن غربی، از قبیل مارکسیسم؛
تقابل سنت و تجدد و در عین حال ترکیب این دو در جهتگیریها و رفتارهای گروههای سیاسی و افراد.
4. شکافهای مربوط به ساختار جمعیت و تأثیر آنها بر تشکلهای سیاسی
در مورد این دسته از شکافها، دو شکاف «سنی» و «جنسی» قابل ذکر است. در مورد شکاف سنی در جامعه ایران باید همزمان به دو روند مهم توجه داشته باشیم: رشد سریع جمعیت و دگرگونیهای سریع اقتصادی و اجتماعی. همواره در طول تاریخ، شکافی بین علایق، نظریات و مواضع جوانان با میانسالان و سالخوردگان، وجود داشته است، تعمیق این شکاف نیز اثرات و عواقب سیاسی مهمی داشته است. تا آنجا که به احزاب و گروههای سیاسی مربوط است، اثرات این شکاف را میتوان هم در تعدد و تنوع احزاب و گروههای سیاسی و هم در تمایلات و جهتگیریهای این احزاب و گروهها، مشاهده کرد.در مورد شکاف جنسی نیز این نکته قابل ذکر است که طی یک قرن اخیر و لااقل تا قبل از انقلاب اسلامی، بخش اعظم زنان ایران، امکان و یا تماس چندانی برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی نداشتند. غیر سیاسی بودن زنان علاوه بر این که عملاً نیمی از جمعیت را از صحنهی سیاست خارج میکرد، تأثیرات قابل ملاحظهای بر ویژگیهای سیاسی خانوادهها داشت؛ مسائلی نظیر اخلال در جامعهپذیری سیاسی فرزندان و غیر سیاسی نگهداشتن آنان، تداوم و گسترش بدبینی و ترس نسبت به سیاست، عدم تجربه گفتگو و تفاهم سیاسی در خانوادهها و... را نمیتوان با دور بودن زنان از صحنه سیاسی بیارتباط دانست. همهی این ویژگیها در فرهنگ و رفتار سیاسی و به تبع آن در احزاب و تشکلهای سیاسی ایران نیز بازتابهای مهمی داشته است. (دلاوری، 227-225 :1375)
مبانی سیاسی ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی در ایران
در این بحث، به ویژه میباید به دلایل سیاسی نیز برای ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی توجه داشت. در این میان، نخستین نکته، بیتجربگی سیاسی نیروهای ایرانی است. در سپیدهدم شکلگیری احزاب سیاسی در ایران، نیروهای سیاسی زبدهی زیادی وجود نداشتند که بتوانند با اتخاذ دیدگاههای سیاسی روشن و استراتژیهای ثمربخش، فعالیت حزبی را به سمت و سوی مقبولی هدایت کنند. فوران روایت کرده است که احزاب صدر مشروطه، عبارت از «اتحاد سستی از تعدادی نمایندگان مجلس دوم» بوده است. (فوران؛ 286 :1386) در این صورت، نمیتوان انتظار داشت از این اتحاد سست، نتیجهای قابلقبول به دست آید.
نکتهی دیگری که نباید از یاد ببریم، نوپا بودن این احزاب است. آنها در دورهی مشروطه شکل گرفتند، و مدت کوتاهی پس از مشروطه، ناگهان رضا خان به قدرت رسید. قدرت گرفتن رضا خان، با فشار شدیدی بر همهی جریانهای اجتماعی و سیاسی موازی همراه بود، به نحوی که این نهادها نتوانند قدرت حکومت را کاهش داده و یا نسبت به آن انتقاداتی بیان دارند. در نتیجهی چنین فشاری، احزاب از پیشرفت و توان حفظ موجودیت خود بازماندند. فوران این وضعیت را «دورهی فشردگی نیروهای اجتماعی» مینامد، و از آن به عنوان دورهای یاد میکند که «طی آن، نیروهای اجتماعی زیر فشار دولت قوی، قادر به ابراز وجود نبودند.» (فوران؛ 373 :1386)
نکتهی سوم در این رابطه، میتواند اتصال یکی از احزاب به منابع قدرت و حکومت دانسته شود؛ احزابی که از دل قدرت سیاسی زاییده میشدند، میتوانستند رفتارهایی فراتر از اختیارات خود داشته باشند و در نتیجه، سایر گروهها و احزاب سیاسی را تحت فشار قرار دهند. به عنوان یک نمونه از این احزاب، میتوان به حزب دموکرات ایران اشاره کرد که در 1325 توسط احمد قوام، نخستوزیر وقت تأسیس شد. در نامهای که سرپاس صفاری، رییس شهربانی کل کشور برای نخست وزیر قوام مینویسد، به وی خاطر نشان میسازد: «حزب دموکرات عدهای از افراد را به نام گارد نجات به لباس اونیفورم و بازوبند سه رنگ استخدام کرده که در کوی و برزن با چوبدستی حرکت و موجب جلب توجه مردم و عناصر مخالف شده، اکثراً به ملاحظهی مکالمات و انتقادات، منجر به زد و خورد بین آنها و افراد دیگر میگردد. از طرفی چون مأمورین انتظامی اکثراً مردمان سادهای بوده و از جریان فعلی و موضوع مسبوق نیستند، حرکات خلاف قاعدهی آنها را به تصور این که از مقامات رسمی مأموریت دارند، ندیده میانگارند.»
نتیجهگیری
هدف این مقاله، نشان دادن برخی از ریشههای اجتماعی و فرهنگی ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی در ایران، از زمان جنبش مشروطیت تا پایان دورهی دوم تحزب، بود. به این منظور، بعد از اشارهی مختصری به مفهوم حزب و خاستگاه و جایگاه احزاب سیاسی در نظامهای سیاسی، به نام و عملکرد برخی از انجمنها و احزاب سیاسی اشاره شد. سپس مقالهی حاضر در پاسخ به پرسش از «علل ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی در ایران معاصر»، به این نتیجه رسید که اگرچه بین حاکمیت دولت استبدادی و ضعف احزاب سیاسی در ایران ارتباط و همبستگی انکارناپذیری وجود دارد، اما ریشهی اصلی مسأله را باید در جای دیگری، یعنی در موقعیت و ویژگیهای گروههای عمدهی اجتماعی و ویژگیهای ساختار فرهنگی جامعهی ایران جستجو کرد. در توضیح و تفصیل این نتیجه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:(1) ویژگیهای فرهنگ سیاسی، نظیر سطح پایین آگاهیهای سیاسی، بیتفاوتی سیاسی، بدبینی به سیاست، عدم همکاری و رقابت، نبود فرهنگ کار جمعی و مشارکت در ساختار فرهنگی جامعهی ایران طی آن دو دوره؛
(2) انواع شکافهای اجتماعی (از قبیل شکافهای قومی، مذهبی، فکری، فرهنگی، طبقاتی و...)
مقالهی حاضر، این ویژگیها و شکافهای اجتماعی را برشمرده و و تأثیرات آنها را بر احزاب و تشکلهای سیاسی ایران مطرح ساخت.
در دو دورهی مورد بحث این مقاله، تعدد و تنوع بیش از حد این شکافها، جامعهی ایرانی را به گروههای یکسره متمایز و متعددی (اعم از قومی، مذهبی، طبقاتی و...) تجزیه کرده بودند. ماهیت و رابطهی این شکافها با یکدیگر به گونهای بود که ترکیب خاصی از تراکم و تعارض این شکافها را به دنبال داشت و این وضع، موانعی را بر سر راه تشکل منافع و انسجام درونی این گروهها به وجود آورد.
مطابق تحلیل مقالهی حاضر، این گونه شکافهای اجتماعی، منجر به ضعف بنیادی گروههای اجتماعی شد. ضعف بنیادی گروههای اجتماعی نیز به ضعف و ناپایداری احزاب و تشکلهای سیاسی انجامید. بنابراین در ادوار مورد بررسی این مقاله، یک دور باطل از ضعف گروههای اجتماعی و ساختار فرهنگی ناهماهنگ با تحزب، به ضعف و ناپایداری دائمی احزاب سیاسی در ایران ختم شد.
کتابنامه
فوران، جان؛ (1386) مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمهی احمد تدین، تهران، خدمات فرهنگی رسا، چاپ هفتم.
جامی (جبهه آزادی مردم ایران)؛ (1371)، گذشته چراغ راه آینده است، نشر نیلوفر، تهران.
اتحادیه (نظام مافی)، منصوره؛ (1361)، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، نشر گستره، تهران.
آبراهامیان، یرواند؛ (1377)، ایران بین دو انقلاب، ترجمهی احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی،تهران.
نوذری، حسینعلی؛ (1381)، احزاب سیاسی و نظامهای حزبی، نشر گستره، تهران.
بشیریه، حسین؛ (1384)، آموزش دانش سیاسی، نشر نگاه معاصر، تهران.
طیرانی، بهروز، مقدمه بر کتاب: قدسی زاد، پروین؛ (1389)، حزب در ایران، نشر کتاب مرجع، چاپ اول.
سالمی قمصری، مرتضی؛ (1386)، موانع فرهنگی تحزب در ایران، فصلنامهی علوم اجتماعی، شماره37، تهران.
لولویی، کیوان؛ (1378)، تحزب در دهه 20، مجله اظلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 139و140، تهران.
دلاوری، ابوالفضل؛ (1375)، زمینههای اجتماعی ناپایداری احزاب سیاسی در ایران، فصلنامه نقد و نظر، شماره 7 و 8، تهران.
/ج