رساله بود و نمود اثری شگرف در وجودشناسی

دکتر محمود شهابی از اساتید به نام فلسفه اسلامی از جمله بزرگانی است که از حوزه های علمیه به دانشگاه راه یافته اند. از این رو برای اخذ مدرک دکترا در سال 1314 بر اساس قوانین دانشگاه مقرر می شود که رساله خود را در موضوع «امّهات
يکشنبه، 1 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رساله بود و نمود اثری شگرف در وجودشناسی
رساله بود و نمود اثری شگرف در وجودشناسی

نویسنده: علی اوجبی




 
دکتر محمود شهابی از اساتید به نام فلسفه اسلامی از جمله بزرگانی است که از حوزه های علمیه به دانشگاه راه یافته اند. از این رو برای اخذ مدرک دکترا در سال 1314 بر اساس قوانین دانشگاه مقرر می شود که رساله خود را در موضوع «امّهات مباحث وجود» بنگارد. نخست رساله ای با عنوان الظّل الممدود فی امهات مباحث الوجود به زبان عربی تألیف می کند. بعد در می یابد که رساله باید به زبان فارسی باشد. ازاین رو به دلیل ضیق وقت مجبور می شود، به شتاب، خلاصه ای از رساله یاد شده را با عنوان بود و نمود به فارسی برگرداند. 18 سال بعد بود ونمود از سوی انتشارات دانشگاه تهران به زیور طبع آراسته می شود. اینک پس از گذشت پنجاه و هشت سال با ویرایشی جدید از سوی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران منتشر و در اختیار علاقه مندان متون فلسفی قرار می گیرد. زنده یاد شهابی برای آشنایان با فلسفه بیشتر با کتاب ارزشمند رهبر خرد شناخته می شود. اثر گرانمایه ای که - جدای از نثر متکلفّانه و مصنوع آن - به حق از مهمترین منابع معتبر منطق در زبان فارسی به شمار می آید.
رساله بود و نمود همان گونه که از نامش پیداست کتاب کوچکی است در باب مبحث وجود و ماهیت که در عین اختصار همانند دیگر نوشته های زنده یاد استاد شهابی جامع امهات مباحث مربوط به وجود شناسی است. علی رغم آنکه سال هاست که از عمر آن می گذرد، به جرئت می توان آن را کم نظیر، تازه و با طراوات دانست؛ و این را از یک سوگواه پر مایگی اثر است، و متأسفانه از سوی دیگر حاکی از نبود پژوهش های جدی از سوی محققان این حوزه در چند دهه اخیر.
کتاب حاوی یک مقدمه [ یا دیباچه] و چهار مسئله است.

دیباچه:

نویسنده در دیباچه به تبیین چندنکته پرداخته است:
- نخست آنکه شرافتِ یک دانش به شرافت موضوع، شرافت مسائل و شرافت غرض آن است و فلسفه از هر سه جهت اشراف تمامی دانش هاست. این نکته ای است که در کمتر متن فلسفی بدان اشاره شده است. معمولاً محققان تنها به یکی از جهات سه گانه در اثبات اشرفیت فلسفه بسنده می کنند.
در لابلای این بخش به این نکته مهم اشاره دارد که نسبت فلسفه اعلی به مطلق فلسفه، همان نسبت فلسفه با سایر دانش هاست. او بر این باور است که موضوع فلسفه اعلی، موجود مطلق است، نه ذات باری - چنان که به قاضی ارموی منسوب شده است- و نه آن گونه که شیخ در شفا معتقد است سبب های نخستین و علت های اولی که موجودات به آن ها استناد دارند.
- بحث بعدی ثمراتی است که بر وجود شناسی مترتب می شود. یکی از این فواید چهارگانه آن است که وجود مبنای اثبات تمامی مطالب است و اگر ثبوتش مشکوک باشد، نمی توان به هیچ چیزی یقین پیدا کرد. این «همان است که منشأ پیدایش فلسفه دکارت - فیلسوف شهیر فرانسه ( 1596 - 1650م) شده است. چه آنکه دکارت بنای فحص خویش را بر تشکیک گذاشته، به طوری که حتی امور بدیهیه را نیز مورد تردید قرار داده است، آن گاه دیده آنچه غیر قابل تردید است، همین اندیشه آمیخته به تردید او است. پس گفته است: « من اندیشه دارم، پس هستم.» سپس این هستی شناسی خویش را که به زعم او، متفرع بر شناختن وجود اندیشه و فکر است، پایه اثبات اموری دیگر قرار داده و تدریجاً به اثبات علوم و معارف دیگر آشنا شده است.» [ص 17]
- بحث پایانی دیباچه فهرستی از مسائل چهارگانه ای است که قرار است در کتاب به بررسی آن ها پرداخته شود:
1. تصور مفهوم وجود 2. متأصّل و موجود بودن وجود 3. تغایر مفهومی ماهیت و وجود 4. اشتراک وجود

مسئله نخست: تصور مفهوم وجود

این موضوعی است که در کمال شگفتی آرای اندیشمندان در باره اش بسیار بسیار متفاوت است. نویسنده چهار قول را مطرح و به تحلیل و نقد ادله آن ها پرداخته و قول نخست را به اثبات می رساند:
1. اکثریت فلاسفه و متکلمان صاحب اندیشه: تصور وجود بدیهی است وتصدیق به این بداهت نیز بدیهی است.
2. اما فخر رازی: تصور وجود بدیهی است، ولی تصدیق به بداهتش نیازمند دلیل است.
3. اشاعره: تصور وجود نظری و نیازمند استدلال است.
4. تصور وجود ممکن نیست تا چه رسد به اینکه بدیهی باشد.
نویسنده مبنای قول چهارم را دو چیز می داند:
1. وجود عین ماهیت است.
2. درک حقایق وماهیات ممکن نیست.
3. در ادامه ادله امام فخر رازی که از سوی طرفداران این نظریه ارائه شده و نیز نقدهای وی را گزارش می کند و خود نیز به تحلیل آن ها می پردازد. نکته حائز اهمیت اینکه نویسنده در جای جای کتاب تصریح دارد که آنچه در این رساله آورده بخشی از مطالب است و خواننده را به کتاب مفصل خود یعنی الظل الممدود ارجاع می دهد.
رساله بود و نمود اثری شگرف در وجودشناسی

مسئله دوم: اصالت وجود

نویسنده در ابتدای بحث توضیح می دهد که منظور از وجود وماهیت و نیز اصالت و اعتباریت در بحث چیست. او در این راه از عیار دانش بهبهانی ونیز لوایح جامی نیز مدد می گیرد. سپس نخست با استناد به آثار طرفداران نظریه اصالت ماهیت چون سهروردی، میر داماد و با استمداد از توضیحات فارابی، شیخ الرئیس و ملاصدرا به تبیین و رد اصالت ماهیت می پردازد.
او ادله شش گانه آن ها را در دو قسم تلخیص می کند:
1. دلایلی که منظور از آن ها ابطال قول به زیادت خارجی وجود بر ماهیت است ( سه دلیل اول)
2. دلایلی که متوجه اثبات اعتباری بودن وجود است (سه دلیل آخر)
نکته حائز اهمیت اینکه اساساً بحث اصالت وجود یا ماهیت به این شکل برای نخستین بار از سوی ملاصدرا مطرح شد و تا پیش از وی در سخنان فلاسفه صریحی بر این مطلب نمی توان یافت. از این رو به ضرس قاطع نمی توان فلاسفه را در دو گروه اصالت وجودی و اصالت ماهوی قرار دارد. شاهد آن اینکه نویسنده در پایان این بخش نمونه ای از سخنان سهروردی را می آورد که «اگر صریح در اصالت وجود نباشد، به طور قطع با اصالت ماهیت ناسازگار و مخالف است. » تنها تفاوت سهروردی با پیروان نظریه اصالت وجود دراین است که او تمام ویژگی های وجود چون بداهت، اصالت و تشکیک را به نور نسبت می دهد. گویا واژه نور را جایگزین وجود کرده است.
نویسنده در ادامه به گزارش و تحلیل و نقد شش دلیل طرفداران اصالت وجود می پردازد و در پایان این بخش تحت عنوان «تذییل» اشاره دارد که دلایل دیگری هم برای اثبات اصالت وجود ارائه شده که به طور مفصل در دیگر کتابش - الظل الممدود - بدانها پرداخته است. اما آنچه مهم است دلیلی گویا از ابداعات خود اوست. مرحوم شهابی می نویسد: « چیزی که بی مناسبت نیست دراین اوراق یاد آوری کنیم؛ دلیل ذیل است که هم اکنون به نظرم می رسد و اگر تمام باشد، ممکن است به ادله ای که برای اصالت وجود گفته شده است، انضمام یابد. خلاصه آن، اینکه چون عارض را به اتفاق بر دو قسم (عارض ماهیت و وجود) دانسته اند وبرای هر یک، آثار و لوازمی قائل شده اند، اگر وجود اعتباری باشد، باید تا اعتبار کننده ای نباشد و آنرا اعتبار نکند، آثار و عوارض آن هم نباشد؛ و حال اینکه عوارض وجود، موجود است، خواه اعتبار کننده ای باشد یا نه و اعم از اینکه اعتبار وجود بکند یا نه.
توهم نشود که این دلیل مخدوش است، به اینکه وجود اعتباری محض نیست، بلکه دارای منشأ انتزاع است. پس بسته به صرف اعتبار نمی باشد تا از عدم این، عدم آن لازم آید. چه آنکه نقل کلام به خود منشأ انتزاع می شود. پس اگر اعتباری باشد، اشکال بر می گردد؛ و اگر موجودیت باشد، ناگزیر موجود بودنِ وجود ثابت می شود. دقت و تأمل شود.» [ صص 136 - 137].
از مباحث کوتاه و خواندنی این قسمت اقوال نادری است که در این حوزه وجود دارد:
1. قول به تفصیل: نویسنده بدون توضیح این تفصیل به سخن فارابی استناد می کند. اما خوشبختانه به درستی در پایان این انتساب را رد می کند و فارابی را در زمره پیشتازان قول به اصالت وجود قرار می دهد. [صص 138- 140]
یکی از مصادیق قول به تفصیل که با کمال شگفتی نویسنده حتی اشاره ای هم بدان نکرده است، ادعای دوانی است که بنا بر آنچه ذوق متألهین اقتضا می کند، وجود در واجب یک حقیقت عینی شخصی است و تأصل دارد و ممکنات در اثر انتساب به واجب تعالی تأصل می یابند و می توان به آن ها عنوان موجود را اطلاق کرد. به دیگر سخن: وقتی می گوییم «خدا موجود است» یعنی عین وجود است، اما آن گاه که می گوییم مثلاً «انسان موجود است»، یعنی منسوب به وجود واجب تعالی است.
2. قول به اصالت هر دو: حاج ملا هادی سبزواری در شرح منظومه این قول را به شیخ احمد احسائی نسبت داده و آن گاه 5 لازم فاسد را بر آن مترتب ساخته است. نویسنده دانشمند این ادعای سبزواری را نمی پذیرد و در رد آن می فرماید: « گرچه بطلان این قول، محل تردید نیست، لیکن لزوم لوازم فوق یا بطلان آن ها، مورد تأمل و تردید است.این مطلب را به طور تفصیل در قسمت الهیات رهبر خرد بیان کرده ام ودر این اوراق از تطویل به ذکر آن خودداری می شود.» [صص 141- 142].

مسئله سوم: تغایر وجود و ماهیت

همان گونه که نویسنده در آغاز بحث تصریح دارد، محل نزاع در این مسئله همانند بسیاری از مسائل به طور کامل میان پیشینیان روشن نشده است. شماری رویکرد مفهومی دارند و از سخنان برخی چنین بر می آید که این تغایر و جدایی را درحقیقت می انگارند. مثلاً ایجی درموافقت و جرجانی در شرحش تغایر را در مفهوم نمی دانند. در حالی که سبزواری معتقد است نزاع در این مسئله به مفهوم وجود و ماهیت باز می گردد.
به هر حال بر اساس تقریر مواقف که گویا مورد پذیرش نویسنده نیز هست دراین مسئله سه قول وجود دارد:
1. شیخ اشعری و ابوالحسن بصری معتزلی: وجود در همه موجودات - اعم از واجب و ممکن - عین ماهیت است.
2. حکما: وجود در واجب عین ماهیت اوست ولی در ممکنات زاید بر ماهیت است. (این شبیه سخن دوانی در تفصیل اصالت وجود در واجب و اعتباریت آن در ممکنات است.)
3. وجود درهمه موجودات زاید بر ماهیت است.
نویسنده پس نقل و تحلیل ادله هر سه گروه در خاتمه عین عبارات آغازین فارابی در مطلع فصوص را به فارسی ترجمه می کند که این خود حاکی از جایگاه مهم وی نزد نویسنده است.

مسئله چهارم: اشتراک وجود

در این بخش به سه مطلب اساسی می پردازند:
1. نفی اشتراک لفظی وجود: دراین قسمت به تفصیل ادله طرفداران نظریه اشتراک لفظی وجود را نقل و رد می کند.
2. اثبات اشتراک معنی وجود: او نخست دلیل امام فخر رازی در المباحث المشرقیه را می آورد که آن را قریب به بدیهی می داند. او می گوید: « هر عاقلی می فهمد که نسبت موجودی به موجود دیگر مثل نسبت آن به معدوم نیست. پس در صورت نخست، قدر جامعی موجود است که در صورت دوم آن معنی مشترک و امر جامع محقق نیست...گرچه مجادل معاند را این برهان مقنع نیست، لیکن برای انسان با انصاف برهانی کامل و قاطع است.» [المباحث المشرقیه، صص 18- 19.]
درادامه چنین می افزاید که : « به نظر دقّی بدیهی بودن اشتراک معنوی وجود، خالی از تأمل نیست. زیرا اگر بدیهی بود، باید مغایرت این مفهوم با ماهیت دهم بدیهی باشد و حال اینکه مدعی بداهت در این مبحث، بداهت در آن مبحث را ادعا نکرده است.» [ ص 175].
در پایان این بحث ضمن تأکید بر اینکه «هر چند دعوی ضرورت را در این مورد بی مورد دانیم، لیکن به نظر انصاف برهانی که امام رازی برای اثبات مطلوب گفته است، خالی از متانت نیست» [صص 176- 177] به گزارش شماری دیگر از ادله می پردازد.
مبحث انتهایی کتاب، مسئله بسیار مهم و تأثیرگذار مشکک و دومراتب بودن وجود است. نویسنده دراین باره به درستی می نویسد: « چون بطلان قول به اشتراک لفظی وجود، مسلم و مشترک معنی بودن وجود، مقطوع و مبرهن شد، و از آن طرف هم اختلاف وجودات، مشاهَد ومحسوس است، بدون احتیاج به مؤونه زایده ای برای اقامه برهان، مشکک بودن وجود، ثابت ومعلوم است و فقط در این مبحث باید توضیحاتی در اطراف آن داده شود تا حقیقت این مسلک بهتر منقح و بیشتر روشن گردد.» [ص 179].

سخن پایانی

- متأسفانه چاپ جدید کتاب بود و نمود فاقد یادداشت ویراستار است و خواننده در آغاز به راحتی در نمی یابد که او چه نقشی در بازچاپ این اثر داشته است. گویا در کنار ویرایش صوری متن، مآخذ نقل قول ها را افزوده است و احتمالاً نمایه سازی کتاب را نیز بر عهده داشته است.
- جا داشت حال که پس از بیش از نیم قرن چنین اثر مهمی منتشر می شود مؤلف گران مایه آن به خوانندگان اثر معرفی می شد.
- در پاورقی ها گاه به معرفی شخصیت هایی پرداخته شده که هر آشنای با مباحث فلسفی به خوبی آن ها را می شناسد و نیازی نیست که در چنین کتاب استدلالی به جای پاورقی هایی که ابهام متن را بزداید، و به جای ارائه منابع نقل قول ها به گزارش شرح حال بزرگانی چون امام فخر رازی، ابوالحسن اشعری بپردازیم. [ص 24].
- عناوین انتخابی برای برخی از بخش های کتاب نیز روان و زیبا نیست. برای نمونه عنوانی که برای مقدمه کتاب از سوی ویراستار محترم انتخاب شده چنین است «دیباچه: توجیه تألیف رساله درباره وجود».درحالی که عباراتی چون «مقدمه در هدف [یا غرض] از نگارش رساله» گویاتر و متداول تر است.
- ویراستار در برخی از مواردی که استخراج منابع اقوال کمی دشوارتر بوده یعنی در مواردی که تنها قائل قول مشخص شده، به این مهم اهتمام نورزیده است.
ای کاش متولیان این مؤسسه پژوهشی دقت بیشتری مبذول می داشتند. زیرا بدون شک باز چاپ چنین متون گران سنگی نیاز به پژوهش جدی، تحلیل محتوا، مقدمه در خور و حُسن سلیقه در ویرایش دارد که در این چاپ مشاهده نمی شود.
منبع: ماهنامه کتاب ماه فلسفه، سال پنجم، شماره 60

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط