مترجم: خالد زند سلیمی
کتاب ماه فلسفه
مطالعه فلسفه اسلامی نه تنها در خود جهان اسلام، بلکه در غرب نیز سابقه ای طولانی دارد. به گونه ای که این جریان در غرب درحدود هزار سال قدمت دارد و می توان آن را به سه مرحله تقسیم کرد؛ مرحله اول دوران قرون وسطی در زمینه ترجمه، تفسیر و مطالعه متون عربی بود. پس از آن موج دوم ترجمه و مطالعه در دوره رنسانس است که پس از تلاش های دوران قرون وسطی قرار دارد و نهایتاً به تلاش های نو در مطالعه فلسفه اسلامی می رسد که با جدیت تمام از قرن نوزدهم شروع شده و تاکنون ادامه دارد. در طول این تاریخ بلند هر چند گاهی این تلاش ها با وقفه هایی مواجه شده است، اما گویی میان این سه مرحله نوعی ارتباط و استمرار وجود داشته است. در این نوشتار منظور از اصطلاح «فلسفه» (1) آنچه است که ما بر مبنای منابع اسلامی کهن از اصطلاح الفلسفه (2) یا الحکمه الالهیه(3) می فهیم ونه معنای عام از فلسفه آن گونه که از زبان های اروپایی فهم می شود که بسیاری از نظام های دیگر اسلامی همانند: تفسیر قرآن، اصول دین، تصوف، علوم طبیعی و علوم زبانی را در بر می گیرد.در اصطلاح رایج زبان های اروپایی اصطلاح «فلسفه» این گونه فهم می شد که علمی است که به اصول کلی می پردازد. اصول حکومت داری، تعریف های مفهومی، آغاز و انجام اشیا و حتی دانشی که تا حدودی راجع به حکمت (4) سخن می گوید. برخی نیز نه تنها در مورد فلسفه محض، بلکه در مورد فلسفه دین، هنر و یا فلسفه علم سخن می گفتند. اما در زبان های اسلامی کهن اصطلاح «الفلسفه» به مجموعه ای از نظام ها و مکتب های فلسفی مانند مکتب مشّائی (5) و یا اشراقی(6) اشاره می کند، نه همه جریان های فکری ای که صرفاً دربر دارنده ایده هایی فلسفی باشد. بعدها در تاریخ اسلام در سرزمین های شرقی اسلامی اصطلاح «الحکمه الالهیه» رواج یافت و عملاً معادل همان اصطلاح «الفلسفه» به کار می رفت، در حالی که در سرزمین های غربی اسلامی اصطلاح کهن «الفلسفه» همچنان بکار می رفت که به فعالیت های فیلسوفان اشاره می کرد. به هر حال در هر دو مورد این اصطلاحات به عنوان نام هایی برای انواع خاصی از فعالیت های عقلی به کار می رفت که مسلمانان آن را به عنوان فلسفه یا «حکمت الهی» (7) می شناختند. درحالی که سایر نظام های پرورش یافته در تمدن اسلامی که بنابر معنای غربی از اصطلاح «فلسفه» دارای ابعاد فلسفی قابل توجهی نیز بود، در دوره اسلامی کهن به عنوان یکی از مکاتب «الفلسفه» یا «الحکمه الالهیه» محسوب نمی شد. به هر حال اگر چه در پژوهش فلسفه به معنای سنتی آن فقط مکاتب فلسفی در فلسفه اسلامی مورد توجه قرار می گیرد، اما ارتباط فلسفه با سایر حوزه های مختلف اسلام همچون کلام، تصوف، فقه، علوم طبیعی و ریاضی و علوم زبان شناسی نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
اگرچه در تمدن اسلامی فلسفه چهار چوبی کاملاً متمایز دارد، از سویی با سایر شاخه های علوم از یک سو و از سوی دیگر با تصوف و کلام ارتباط تنگاتنگ دارد و آثاری نیز در سایر جنبه های عملی زندگی مردم مخصوصاً در دانش سیاست و فقه داشت. تقسیم علوم عقلی و فلسفه از سوی فیلسوفان متقدم مسلمان که غالباً از ارسطو تبعیت می کردند. به حکمت نظری و حکمت عملی که اولی شامل فلسفه اولی، علوم طبیعی، ریاضیات و منطق می شد و دومی شامل اخلاق، سیاست واقتصاد (البته در معنای سنتی اش )، ارتباط فلسفه را با سایر زمینه های مختلف علوم آشکار می کند. به گونه ای که در برخی تقسیم بندی های دیگر حتی علوم دینی مانند: کلام، تفسیر قرآن، و اصول فقه را از اقسام فلسفه می دانستند. البته اگر چه هر یک از این علوم به معنایی که هم اکنون از فلسفه فهمیده می شود، برای خود فلسفه ای دارند - کتاب فلسفه کلام از هر. ای. ولفسون(8) شاهدی بر این مدعاست- اما فلسفه به معنای خاص خود نیز در توسعه جوانب مختلف هر یک از این علوم نقش قابل توجهی داشته است.
در تاریخ مطالعه فلسفه اسلامی در غرب، از قرن نوزدهم تاکنون چندین مکتب را می توان از هم متمایز کرد. در اینجا پیش از هر چیز جریان های قبل از دهه 1960 را بررسی خواهیم کرد. زمانی که درنتیجه عواملی گوناگون تغییراتی در حال رخ دادن بود. آن گاه مرحله دوم از این جریان را تا دهه های اخیر قرن بیستم ذکر خواهیم کرد. شیوه های گوناگون مطالعه فلسفه اسلامی در غرب قبل از هر چیز شامل سنت مدرسی مسیحی می شود که غالباً توسط دانشمندان کاتولیک پرورش یافت، یعنی کسانی که به معنایی مطالعه فلسفه اسلامی در قرون وسطی را در چهار چوب سنت تومیسم یا نوتومیسم ادامه دادند. مخصوصاً تا زمان واتیکان دوم زمانی که خود مطالعه تومیسم در بسیاری از محافل کاتولیک تا حدی سست و ضعیف شد. برخی از این دانشمندان مانند اتین ژیلسون (9) و موریس دی والف (10) غالباً بر ترجمه های لاتین متون اسلامی تکیه کردند و توجه شان فقط به نقشی که فلسفه اسلامی در مکاتب مدرسی لاتین ایفا کرد جلب شد. برخی دیگر از محققان مانند لویس ماسینگنان(11)، اِی، ام ژیسان (12) و لویس کاردت (13) به خوبی با متون عربی و ساختار اندیشه اسلامی به طور عام آشنا بودند. به علاوه مکتبی خاص از دانشمندان کاتولیک در اسپانیا وجود داشت که در آن معنایی از «هویت اسپانیایی» و تکیه بر الهیات کاتولیک با هم ترکیب شده بود. از این مکتب شماری از دانشمندان معروف مانند میگول اسین پالاسیوس (14)، میگول کروز هرناندز(15) و گونزالس پالنسیا (16) برخاستند که سهم بزرگی در جریان مطالعه فلسفه اسلامی و سایر زمینه های مرتبط با آن داشتند. از میان مورخان تفکر اسلامی میلاس والیکروسا(17) و جان ورنت (18) را نیز به معنایی از لحاظ گرایش اسپانیایی شان می توان به این گروه منسوب کرد اگر چه کاملاً به عنوان اندیشمند کاتولیک شناخته نمی شوند.
مکتب دیگری که از لحاظ قدمت تاریخی با مکتب کاتولیک مساوی بود، مکتب یهودی است که از همان نوع پیشینه مدرسی نشأت گرفت که ریشه هایش به طور مستقیم یا غیر مستقیم در آموزه های خاخام های یهودی و مکتب فلسفی یهودی در قرون وسطی قرار داشت و تا حدودی با عناصری از مکاتب انسان گرای غربی آمیخته شده بود. از این مکتب دانشمندان برجسته ای مانند سالومو مانک (19) در قرن نوزدهم برخاستند. این جریان به مسیرخود همچنان ادامه داد و کسانی از برجسته ترین متخصصان در زمینه فلسفه اسلامی از این جریان برخاستند که از آن ها می توان به ایگنازگلدزهر (20)، ای. جی. ونسینگ(21)، سائول هورویتز (22)، هری ولفسون(23)، اروین ای. جی. روزنتال (24)، جورج واجا(25)، سیمون ون در برگ (26)، شومو پینز(27)، پل کروز(28) و ریچارد والز(29) اشاره کرد. بحران های سیاسی پس از تجزیه فلسطین نگرش بسیاری از کسانی را که دارای چنین پیشینه ای بودند هم نسبت به فلسفه اسلامی و هم تفکر سنتی یهودی تغییر داد وباعث شد بسیاری از آن ها با دلسوزی کمتری جریان های مختلف تفکر اسلامی را تفسیر کنند.
برخلاف این گروه، از قرن نوزدهم به بعد گروه بزرگی از شرق شناسان ظهور کردند که در درجه اول آموزه های زبان شناسی داشتند تا الهیاتی یا فلسفی. این گروه فقط از لحاظ متن شناسی و واژه شناسی به مطالعه فلسفه اسلامی پرداختند و درک عمیقی از ابعاد الهیاتی و فلسفی متون مورد مطالعه خود نداشتند، این گروه بسیاری از متون مهم را با دقت زیادی تصحیح کردند. اما شرح هایی که از آن به جا ماند چندان معنا دار نبود. در اواسط دهه 1950 دانش علوم اجتماعی به مدد تاریخ و زبان شناسی آمد و موجب ظهور آثاری در فلسفه اسلامی شد که مبتنی بر نقطه نظرهای رایج علوم اجتماعی در غرب بود. این آثار اغلب به فلسفه سیاست ارتباط داشتند، نه فلسفه محض اگرچه در فلسفه اسلامی این دو بعد را نمی توان کاملاً از هم دیگر جدا کرد.
پس از جنگ جهانی دوم اطلاع رسانی گسترش یافت و سنت های عقلی سایر نقاط جهان در غرب شناخته شد. همین امر موجب آن شد که روشی جامع از پژوهش در غرب ظهور کند. با موفقیت نسبی ای که این روش در مورد دانش های خاور دور و فلسفه و متافیزیک هند بدست آورده بود، گروهی از محققان به مطالعه فلسفه اسلامی گرایش یافتند، اما این بار در چهارچوبی جامع و معمولاً در مقایسه با فلسفه غرب و گاه سایر سنت های عقلی شرقی. آثار توشیکوایزوتسو(34) و نوریکو اوشیدا (35) ( که هر دو آسیایی بودند اما به انگلیسی می نوشتند) و هنری کربن، گاردت(36) و... نمونه هایی است از ثمره های این جریان فکری.
نهایتاً در طول نیمه دوم قرن بیستم می رفت که جریانی مطالعاتی به وجود بیاید که فلسفه اسلامی را به عنوان مکتبی پویا و زنده مورد مطالعه قرار دهد، نه صرفاً به عنوان پژوهشی تاریخی در مورد امری که صرفاً جنبه تاریخی دارد. نیاز عمیق انسان غربی به دانشی وجودی (37) جدید درباره سنت های شرقی، تعدادی از پژوهشگران را به سوی تحقیق در باب سنت فلسفی اسلامی سوق داد تا از این طریق پاسخی برای سؤال هایی بیابند که جهان مدرن از لحاظ عقلی آن ها را با آن مواجه کرده بود. تا اواخر قرن بیستم برنارد کارادی واکس (38)، ماکس هورتن (39) و کسانی دیگر تا حدی با محتوای فلسفی فلسفه اسلامی درگیر شده بودند. دغدغه پرداختن به فلسفه اسلامی رو به افزایش نهاد و کسانی چون کربن، گاردت، گیلبرت دوراند در غرب و سید حسین نصر(40)، توشیکو ایزوتسو، مهدی محقق و نقیب العطاس(41) در شرق نوع جدیدی از پژوهش در فلسفه اسلامی را آغاز کردند. هدف این گروه از محققان آن بود که بدون قربانی کردن جنبه تحقیقی این مطالعات، از هر راه که باشد مطالعات خود را تبدیل به خدمتی برای پرسش های فلسفی و متافیزیکی آن دسته از مردان و زنان معاصر کنند که از انتقادهای عمیق وارد بر تمدن غربی آگاه بودند و در هر جا در جستجوی معرفت فلسفی معتبری بودند.
این حرکت اخیر اگر در عمق و گستره بیشتری دنبال شود، می تواند تاریخی نگری مفرط آثار پیشین را از طریق تعامل کردن با ایده های فلسفی و متافیزیکی اسلامی به عنوان جیزی که ارزش فلسفی ذاتی دارد، ریشه کن کند تا آنکه صرفاً از لحاظ تاریخی دارای اهمیت باشد. درمیان پژوهش های تاریخی در زمینه فلسفه اسلامی غالباً اثرات تاریخی آن مورد توجه قرار گرفته است و پژوهش ها در مورد این مسأله که چرا یک ایده فلسفی خاص می بایست برای مردمانی جنبه فلسفی داشته باشد و در مورد آن تعمق کنند، بسیار ناچیز است. هرچند که شاید خود این مسأله نیز ریشه ای تاریخی داشته باشد. البته گاهی به ندرت معنای این گفته که «حقیقت تاریخمند نیست» در غرب مدرن در مورد فلسفه شرق به طور عام و فلسفه اسلامی به طور خاص فهمیده شده است؛ و در نتیجه همین امر تعدادی اندک از متفکران اروپایی به جز کسانی که تاکنون از آن ها نام برده شد، جذب فلسفه اسلامی و سایر فلسفه های غیر غربی به عنوان یک فلسفه شده اند.در میان پژوهشگران غربی در زمینه فلسفه اسلامی به ندرت کسانی چون کربن را می توان یافت که هم فیلسوف باشند و هم شرق شناس. چرا که فلسفه اسلامی غالباً این گونه معرفی شده است که چیزی بیش از فلسفه یونان که در پوشش زبان عربی ظاهر شده است، نیست. به گونه ای که هیچ چیزی را در آن نمی توان یافت که ارزش فلسفی داشته باشد، اما در خود منابع یونانی نتوان آن را یافت؛ لذا تنها گستره ای از فعالیت های گروهی که فلسفه اسلامی را به عنوان سنتی عقلانی و پویا ملاحظه می کند که بر اساس مبانی خودش ارزش مطالعه دارد، می تواند این کوته بینی که مانع شده است تا حد زیادی ارزش فلسفه اسلامی در غرب به درستی شناخته نشود را اصلاح کند.
علاوه بر تمام گروه هایی که تاکنون ذکر شد و غالباً خود جزئی از صحنه عقلانی غرب بودند و یا به نحوی با آن ارتباط داشتند، در قرن بیستم و مخصوصاً دهه های میانی آن تعداد زیادی از دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان از جهان عرب برخاستند. کسانی چون جورج قنواتی و ماجد فخری که کمک شایانی به ترویج فلسفه اسلامی کردند. این گروه شامل کسانی می شود که روش های مدرن در پژوهش و نگارش را هم در زبان های اسلامی و هم غربی آموختند. کسانی چون مصطفی عبدالرازق، ابراهیم مدکور، علاء الدین عفیفی، فوادالأحوانی، محمد ابو رضا، عبدالرحمن بدوی ( که آثار خود را به دو زبان عربی و فرانسه به رشته تحریر درآورد) و تا حدودی پس از آن محسن مهدی، فضل الرحمن، سید حسین نصر، محمد ارکون، مین محمد شریف و بسیاری دیگر از محققانی که برخی از آن ها در سایر گونه های پژوهش تا کنون ذکر شد نیز سهیم بوده اند. غیر از این گروه کسانی نیز غالباً در ایران بودند که به روش سنتی به پرورش و مطالعه فلسفه اسلامی پرداختند. کسانی چون سید محمد حسین طباطبایی، سید جلال الدین آشتیانی، مرتضی مطهری، میرزا مهدی حائری، مهدی محقق و شماری دیگر از پژوهشگرانی که آثارشان در اروپا و امریکا در حال شناخته شدن است. اما با این وجود، تلاش های بسیار بیشتری لازم است تا آثار فیلسوفان اسلامی برای جهان غرب شناخته شود تا از این طریق مسیر همکاری حقیقی میان محافل فلسفی شرقی و پژوهشگران غربی که در حوزه فلسفه اسلامی مشغول به کار هستند، هموار گردد.
در همین دوران بود که حوزه های فلسفی آنگلوساکسون و فلسفه قاره ای می رفت که با سرعت بیشتری نسبت به گذشته از همدیگر متمایز گردد. در این زمان بود که اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی کم کم حوزه فلسفه اروپا را به تسلط خود درآورد و در مقابل در بریتانیا، کانادا و آمریکا فلسفه تحلیلی رو به رشد نهاد. علاوه بر این نسل جدیدی از فیلسوفان غربی در حوزه فلسفه اسلامی ظاهر شد که اگر چه به معنای واقعی کلمه فیلسوف نبودند، اما از آنجا که بیشتر متأثر از پیشینه فلسفی خود بودند، لذا تحت تأثیر آن جریانات قرار نگرفتند. در همین دوره درنتیجه تلاش های کربن، ایزوتسو، نصر و برخی دیگر فلسفه اسلامی متأخر نیز به صورت موضوعی مورد علاقه برای تمامی نسل جدید دانشجویان در غرب درآمد.
در طول این دوره تعداد فیلسوفانی که در حوزه فلسفه اسلامی آثارشان را به یکی از زبان های اروپایی می نوشتند به شکل چشمگیری افزایش یافتند. از میان برخی از این کسان شخصیت هایی مانند محسن مهدی، فضل الرحمن، جواد فلاطوری، حائری یزدی و نصر در دانشگاه های غربی به تدریس فلسفه اسلامی پرداخته اند و تعداد زیادی از دانشجویان مسلمان و غیر مسلمان را در حوزه فلسفه اسلامی پرورش داده اند. کسان دیگری چون نقیب العطاس به کشورهای اسلامی برگشتند، اما آثارشان را به زبان انگلیسی منتشر کردند. برخی از دانشجویان غربی نیز برای فراگرفتن فلسفه اسلامی و موضوعات مرتبط با آن به کشورهای اسلامی رفتند که از میان آن ها کسانی چون هرمن لندولت (44)، جیمز موریس(45)، ویلیام چیتیک (46) و جان کوپر (47) در اندیشه اسلامی به طور عام و در زمینه فلسفه اسلامی به طور خاص تبدیل به اشخاص صاحب نظری شدند. درحقیقت فعالیت های زیادی در زمینه فلسفه اسلامی در غرب به وسیله این محققان و شماری از دانشمندان مسلمان پیش از آنان و نیز توسط نسل بعدی محققان دراین زمینه یعنی کسانی چون حسین ضیایی و مهدی امین رضوی صورت گرفت که در خود جهان اسلام نیز تأثیرگذار بود. امروزه شمار زیادی از دانشجویان از جهان عرب، ترکیه، ایران، پاکستان، اندونزی، مالزی و سایر کشورهای اسلامی به غرب می روند تا همانند این محققان به تحصیل در زمینه فلسفه اسلامی بپردازند. دانشگاه ام. سی. ژیل (48) مخصوصاً در این مورد بسیار فعال بوده است. درنتیجه فعالیت ها در زمینه فلسفه اسلامی در غرب کاملاً رنگ و بوی حیات فلسفه اسلامی در خود جهان اسلام را به خود گرفته است.
دهه های آخر قرن بیستم همچنین شاهد نفوذ تدریجی و تعامل سنت فلسفی پویای اسلامی با فلسفه غرب بود. این امر به ویژه در نتیجه تلاش های کربن و فیلسوف جوان فرانسوی کریستین جامبت (49) در فرانسه مشهود است. این جریان به تدریج به تعامل میان فلسفه اسلامی و فلسفه تحلیلی و بحث های معناشناسی پیش رفت کما اینکه در آثار ایان نتون (50) و الیور لیمن می توان آن را مشاهده کرد. تمام این جریان ها در انتهای قرن بیستم منجر به تأسیس مرکزی بزرگ در بریتانیا شد که نه تنها به انتشار فلسفه اسلامی به ویژه در صورت های اخیر آن، بلکه به انجام فعالیت هایی برای تعامل فلسفه اسلامی با فلسفه غرب و به ویژه مکتب فلسفه تحلیلی اختصاص یافت. این مرکز تحت هدایت فیلسوف جوان مسلمان غلام علی صفوی نشریه «فلسفه متعالی» (51) را منتشر می کند و در میان نویسندگان این نشریه شماری از فیلسوفان جوان اعم از غربی و مسلمان به چشم می خورند که به فلسفه اسلامی به عنوان یک مکتب فلسفی و در قالب مطالعاتی جامع و جدی می پردازند.
درنتیجه این تلاش ها حوزه ی مطالعه فلسفه اسلامی در غرب نسبت به اوایل قرن بیستم بسیار گسترده تر شد که در اثبات این گفته فقط کافی است به کتاب حجیم هانس دایبر (52) در کتاب شناسی مراجعه کنیم تا شمار کثیر آثاری را که هر ساله در این موضوع به زبان های اروپایی منتشر می شود را مشاهده کنیم. در این کتاب هم آثار منتشره توسط نویسندگان غربی و مسلمان به چشم می خورد و هم خواهیم دید که چگونه فعالیت های علمی در زمینه فلسفه اسلامی تقریباً در همه کشورهای بزرگ اروپایی، آمریکا و کانادا گسترش یافته است. درحال حاضر شکاف میان مطالعه علمی فلسفه اسلامی به عنوان امری تاریخی در تاریخ عقلانی بشر و از دیدگاهی غربی با نگاه به آن به عنوان فلسفه ای که همچنان پویا و زنده است، باقی مانده است. این شکاف همانند شکافی است که میان فهم از سنت فلسفی اسلام توسط کسانی است که در خود آن سنت قرار دارند با نگاهی که غربی ها به آن دارند.به گونه ای که بسیاری از پژوهشگران غربی در پی آنند تا مفاهیمی برخاسته از جریانات فلسفی همواره درحال تغییر در غرب را در سنتی فلسفی بکار گیرند که ریشه در تعالیم انبیاء دارد و حقیقت را امری متعالی می داند که جریانات متغیر زمان نمی تواند آن را تغییر دهد.
علی رغم آنکه بسیاری دیدگاه های محققان غربی در مورد فلسفه اسلامی، از سوی کسانی که خود به سنت فکر اسلام تعلق دارند و در چهارچوب آن زندگی می کنند قابل پذیرش نیست، اما این محققان تلاش های ارزنده ای در حوزه فلسفه اسلامی از خود نشان داده اند. در طول یک قرن غربی ها کتابخانه های زیادی را در شرق و غرب فهرست بندی کرده اند و از این راه نسخه های خطی زیادی را که در حوزه فلسفه اسلامی حائز اهمیت اند را شناسایی کرده اند. امروزه تقریباً همه کتابخانه های بزرگ در غرب نسبتاً خوب فهرست بندی شده اند هر چند استثناهایی هم در این زمینه وجود دارد. البته نمی توان انتظار داشت که هر دستاورد مهمی در زمینه ی نسخه های خطی فلسفه اسلامی در این کتابخانه ها بدست خواهد آمد. اما وضعیت در خود جهان اسلام به همین شکل نیست. درجایی که هر ساله نسخه های خطی جدید با اهمیتی تصحیح و منتشر می شود. البته در ایران و ترکیه منابع خطی فلسفه اسلامی نسبت به سایر کشورهای اسلامی بهتر فهرست بندی شده اند. اما اگر منابع خطی سایر کشورهای اسلامی مانند هند، پاکستان، سوریه، یمن، مالی بهتر فهرست بندی می شد، شاید دستاوردهای بیشتری در زمینه فلسفه اسلامی بدست می آمد. محققان غربی تاکنون کارهای زیادی در توسعه روش های علمی برای فهرست بندی نسخه های خطی انجام داده اند. روش هایی که نه تنها توسط خودشان، بلکه در وسعت بیشتری در میان مسلمانان توسط کسانی چون فواد سزگین(57) و محمد تقی دانش پژوه که در نسخه شناسی تخصص دارند، استفاده شده است. اگرچه این امر از سوی دانشجویان فلسفه مورد غفلت واقع شده است، اما این نوع فعالیت علمی برای تهیه متون اصلی فلسفه اسلامی که در اختیار جامعه علمی قرار گیرد بسیار اهمیت دارد.
زمینه دیگر نزدیک به این حوزه کار تصحیح و تهیه ویرایش دقیق از نسخه های خطی است. در جهان اسلام هر چه که پیش می رفت، متون اصلی فلسفه اسلامی مانند شفای ابن سینا یا شرح الهدایه ملاصدرا و اثیرالدین ابهری که معمولاً برای دانشجویان فلسفه تدریس می شود، توسط اساتیدی تصحیح شد و در کنار متونی که تدریس می شد سنت فلسفی شفاهی موجود نیز به صورت سینه به سینه منتقل می شد. با ورود صنعت چاپ به کشورهای اسلامی برخی از متون توسط کسانی که به صورت سنتی فلسفه را آموخته بودند، در قالب های مدرن چاپ شد، اما در بسیاری از موارد برخی از متون ناقص و معیوب در شکل چاپی آن انتشار یافت.
از اواخر قرن نوزدهم به این سمت شماری از دانشمندان غربی شروع به ویرایش دقیق متون فلسفی عربی و فارسی کردند. مجموعه کتابخانه ایران (58) از سوی مؤسسه فرانسوی ایرانی ای که هنری کربن سرپرست آن بود، یکی از این موارد است. همکاری طولانی دانشمندان غربی در حوزه نسخه های خطی چندین نسل از محققان مسلمان را در حوزه نسخه های خطی چندین نسل از محققان مسلمان را در زمینه شیوه ویرایش دقیق متون خطی پرورش داد. این امر از آن لحاظ اهمیت داشت که هر چه پیش می رفت، آموزه های فلسفی که به صورت سینه به سینه منتقل می شد، کمتر در دسترس قرار می گرفت. اما امروزه ویرایش متون فلسفه اسلامی اغلب به عنوان کاری کم ارزش به نظر می آید و محققان غربی چندان مایل نیستند که وقت خود را بر روی آن صرف کنند. به همین دلیل هم اکنون کارهایی که در این زمینه انجام می شود، توسط محققان عرب، ایرانی، ترک و سایر پژوهشگران مسلمان انجام می شود هر چند نباید تلاش هایی را که محققان غربی در زمینه تهیه ویرایش های دقیق از متون فلسفه اسلامی انجام داده اند را نادیده بگیریم. اما از میان فیلسوفان بزرگ مسلمان متأسفانه یک نفر هم یافت نمی شود که امروزه تمام آثارش به صورت دقیق و بر اساس تمام نسخه های شناخته شده تصحیح شده باشد. این مسأله نقص بزرگی است و نیاز به گفتن ندارد که باید در رفع آن اهتمام داشت. لازم به یادآوری است که متون تصحیح شده دقیق و قابل اعتمادی که هم اکنون به چاپ رسیده است تا حد زیادی چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم مرهون زحمات محققان غربی در این زمینه است.
بدون ترجمه متون اسلامی به زبان های اروپایی، شناخت فلسفه اسلامی در میان کسانی که به زبان های اسلامی آشنایی ندارند، امر غیر ممکن است. به همین دلیل در طول یک قرن شماری از محققان غربی به کار ترجمه متون اسلامی پرداختند و در طول نیمه اخیر قرن گذشته با مسلمانانی که در یک یا چند زبان اروپایی تخصص داشتند، همکاری خود را ادامه دادند. اما وقتی که متون فلسفه اسلامی را با متون هند و یا بودیسم مقایسه می کنیم، می بینیم که در زمینه متون ترجمه شده فلسفه اسلامی برای خوانندگان غربی، کمبود قابل توجهی به چشم می خورد. تا آنجا که به ترجمه متون فلسفی به انگلیسی مربوط می شود، تعداد این ترجمه ها محدود است و حتی شامل کل کتاب هایی چون شفا و اشارات و التنبیهات ابن سینا، شرح اشارات خواجه نصیر الدین طوسی و اسفار اربعه ملاصدرا نمی شود. البته تعدادی ترجمه از محققان غربی در این زمینه نیز وجود دارد که از آن میان ترجمه تهافت التهافت از ون دن برگ (59) از چند لحاظ حائز اهمیت است. البته تعدادی از آثار سایر فیلسوفان مسلمان نیز به زبان انگلیسی و سایر زبان های اروپایی ترجمه شده است. از میان کتاب های کلامی وعرفانی که با فلسفه ارتباط مستقیم دارند نیز برخی کتب ترجمه شده اند.
همان گونه که قبلاً ذکر شد. تلاش برای در دسترس قرار دادن آثار فیلسوفان مسلمان به زبان انگلیس در طول چند دهه اخیر از سوی برخی محققان مسلمان و تعدادی از مسیحی های عرب مورد اهتمام قرار گرفت. از میان مترجمان به زبان انگلیسی می توان محسن مهدی - که در تصحیح و ترجمه آثار فارابی تلاش های ارزنده ای کرد - جورج حورانی (60)، میشل مارمورا(61)، ماجد فخری، سلیم کمال، م. اس. خان (62)، فوزی النجار(63)، شمس ایناتی(64)، حسین ضیایی و پرویز مروج را نام برد. البته برخی از محققانی که اندیشه های اسلامی داشتند برخی از آثار فلسفی را به زبان های فرانسه و آلمانی ترجمه کردند.
آنچه که ما در مورد فلسفه اسلامی نیاز داریم، چیزی است شبیه کتابخانه لوب(65) در زمینه متون یونانی و لاتین. در کتاب های موجود در این کتابخانه در یک سمت صفحه متن اصلی و در سمت مقابل آن ترجمه متن اصلی به انگلیسی آمده است.البته در زمینه فلسفه اسلامی نیز دراین چند دهه گذشته دانشگاه به ریگ هام یانگ (66) به تهیه مجموعه ای این گونه اقدام کرده است که هم اکنون تعداد اندکی از آثار مهم فلسفی اسلام در آن به چشم می خورد. برخی دیگر از ناشران در آمریکا نیز به تهیه کتاب هایی از این نوع اقدام کردند. اما همچنان برای آنکه مجموعه هایی از متون اصیل فلسفه اسلامی برای مطالعه در غرب در دسترس باشد نیاز به ترجمه های دقیق بیشتری احساس می شود. به علاوه دایره واژگانی ای که برای ترجمه اصطلاحات تخصصی فلسفی انتخاب می شود، می بایست منعکس کننده آن جنبه از فلسفه اسلامی باشد که با تعالیم انبیا گره خورده است و نه گرایش های شکاکانه یا واقعیت گرایانه کسانی که به کار ترجمه این آثار مشغول هستند.
تاریخ فلسفه غرب در معنای مدرن آن از قرن نوزدهم بعد از چند جنبش فلسفی و به ویژه جریان های فلسفی آلمان آغاز می شود در جهان اسلام برخی از علمای برجسته آثاری را نوشتند که به زندگی و آثار دانشمندان مسلمان و از جمله فلاسفه می پرداخت. این آثار نه تنها شامل رساله الملل و النحل می شد که توسط کسانی چون بغدادی، ابن حزم و شهرستانی نوشته شد، و به بررسی جریان های مذهبی و مکاتب فکری و فلسفی می پرداخت، بلکه همچنین رساله های معروفی نوشته شد که به فیلسوفان، علما و متکلمان و به سایر جریانات علمی می پرداخت. از جمله این آثار می توان به آثار ابن ندیم، ابن ابی عصیبه، ابن خلکان و حاجی خلیفه (67) اشاره کرد. البته رساله هایی نیز به طور تخصصی در مورد فلاسفه و به ویژه فلاسفه پیش از اسلام نوشته شد. آثار محمد شمس الدین شهرزوری، قطب الدین اشکوری و محمد تنکابنی از این قبیل اند.
در غالب تاریخ فلسفه های اسلام تأکید شده است که سرچشمه فلسفه به تعالیم انبیا بر می گردد و تصریح شده است که فلسفه با ادریس نبی - یا همان هرمس در کتاب های فلسفی آغاز شده است. اما آثاری که در غرب از قرن نوزدهم به بعد در زمینه فلسفی اسلامی نوشته شد، بر مبادی و روش های متفاوتی بنا شد. آن آثار غالباً ریشه در تاریخ نگری تجربی داشتند و تقریباً به طور کامل فهم سنتی اسلامی از تاریخ فلسفه را نادیده گرفته بودند. از اواسط قرن نوزدهم محققان اروپایی شروع به نوشتن آثاری در تاریخ فلسفه اسلام کردند که البته تحت تأثیر کاربرد اصطلاح فلسفه عربی در قرون وسطی آن ها نیز همین عنوان را به کار بردند. پس از ظهور آثار اولیه کسانی چون سالومومانگ در این زمینه، کتاب های معروف دیگری در زمینه تاریخ فلسفه اسلامی در زبان های مختلف اروپایی توسط کسانی چون برنارد کارادی واکس (68)، میگول کروز هرناندز(69)، گوستاودوگات(70)، لئون گاتیر(71)و... نوشته شد. در میان آن آثار تأثیر گذارترین اثر کتاب تاریخ فلسفه در اسلام اثر دی بوئر (72) بود که حتی در خود جهان اسلام نیز تأثیرگذار بود و به عنوان یک متن استاندارد به زبان انگلیسی در دانشگاه های پاکستان و هند تا سال 1970 و در برخی دیگر از کشورها تا همین دوران اخیر تدریس می شد.
اگرچه این آثار غالباً به صورت علمی نوشته شده بود، اما غالباً به فلسفه اسلامی از نقطه نظری اروپایی که البته مبتنی بر میراث فلسفی خودشان بود می نگریست. همچنین این آثار تا حدودی به دوران پیشین فلسفه اسلامی یعنی شخصیت های اصلی مکتب مشایی توجه داشتند و کم تا بیش از فلسفه اسلامی دوره های پس از قرن سیزدهم به این سو غفلت کرده بودند، به شکلی که گویی این دوران اصلاً وجود نداشته است. از ایرادات دیگر این آثار این بود که تاحد زیادی از رابطه میان فلسفه اسلامی با وحی قرآنی غفلت کردند و به خود نظریات مسلمان در مورد ریشه پیدایش فلسفه و ارتباطش با تعالیم انبیا بی توجه بودند.
در طول دهه های ششم و هفتم قرن بیستم بسیاری از مسلمانان با شیوه های غربی پژوهش در تاریخ فلسفه آشنا شدند و آثاری را در زمینه تاریخ فلسفه نوشتند که غالبا بر اساس همان شیوه های غربی تدوین شده بود و غالباً به مسأله ارتباط میان فلسفه اسلامی با کلام و وحی قرآنی پرداختند. البته این آثار که به زبان عربی منتشر شدند، اطلاعات بیشتری را در مورد متون فلسفی عربی اصیل در دسترس قرار داد که در تاریخ فلسفه هایی که غربی ها در مورد فلسفه اسلامی نوشتند نمی شد، آن ها را یافت. در این دوره غالب نویسندگان از پژوهشگران عرب بودند. کسانی مانند: حسام آلوسی، علی سامی النجار، مصطفی عبدالرازق، عثمان امین، ابراهیم مدکور و محقق پرکاری چون عبدالرحمن بدوی ( که به زبان عربی و فرانسه آثار متعددی را منتشر کرد) از نویسندگان این دوره هستند. در میان نویسندگان این دوره عبدالحلیم محمود موردی استثنایی بود که بر روی ارتباط فلسفه با آموزه های معنوی اسلام متمرکز شد. برخی دیگر از محققان عرب در این دوره نیز مسیحی بودند نه مسلمان و کسانی چون حناالفاخوری و خلیل الجار از این جمله اند. تاریخ فلسفه هایی که به زبان عربی نوشته شده است. معمولاً تحلیل ها و دیدگاه هایی را دربر دارد که در تاریخ فلسفه های که غربی ها نوشته اند یافت نمی شوند، اما این تاریخ فلسفه ها تا حد زیادی بر اساس مدل های غربی تاریخ نگاری نوشته شده بود. از جمله خطاهای مدل غربی تاریخ نگاری که در این آثار نیز به چشم می خورد، این تصور است که فلسفه اسلامی با این رشد به پایان رسیده است و تنها پس از ابن رشد، ابن خلدون برخی نکات را به فلسفه اسلامی اضافه کرده است. به همین دلیل بود که این آثار نیز همانند آثار غربی مشابه آن از تمام سنت فلسفی پس از ابن رشد در حوزه اسلام یعنی چیزی که غالب کتاب های اخیر بدان می پردازند، غفلت کرد و ماهیت پویای فلسفه اسلامی در آن کاملاً نادیده گرفته شد.
بزرگ ترین نقطه عطف در تدوین تاریخ فلسفه اسلام در دهه 1960 روی داد. پیشگام دراین مسیر هنری کربن بود، کسی که با فلسفه اسلامی متأخر کاملاً آشنا بود و با شدت با تاریخ نگاری قرن نوزدهم به مقابله برخاست. کربن قصد داشت با همکاری عثمان یحیی - متخصص در عرفان و تصوف اسلامی - و سیدحسین نصر مجموعه مفصلی را در تاریخ فلسفه اسلامی منتشر کند. اما این تلاش مشترک پس از انتشار جلد اول آن که تا پایان زندگی ابن رشد در آن آمده بود، به پایان رسید. بنابراین کربن به تنهایی این کار را ادامه داد. اما کار وی بسیار خلاصه و موجز بود و حاصل آن کتابی تحت عنوان تاریخ فلسفه در اسلام بود که به انگلیسی نیز ترجمه شد. دو سال پیش از این تلاش مشترک نیز سید حسین نصر سه سخنرانی در دانشگاه هاروارد ارائه داد که در آن ها در مورد ابن سینا، سهروردی و ابن عربی سخن گفت. این سه سخنرانی بعداً به صورت کتابی تحت عنوان سه حکیم مسلمان (75) منتشر شد و به زبان های فارسی، عربی، ترکی، بنگالی و بسیاری زبان های دیگر ترجمه شده و در بسیاری از دانشگاه های غربی و اسلامی به عنوان متن درسی حتی امروزه نیز تدریس می شود. این امر نشانگر تعامل میان سنت فلسفی زنده اسلامی و پژوهش های غربی در زمینه تاریخ فلسفه اسلام است.
در همین حال، دولت پاکستان نیز مرکزی را تحت هدایت میر محمد شریف برای تدوین مجموعه ای جامع در تاریخ فلسفه اسلام ایجاد کرده است تا در آن محققان غربی و شرقی در این حوزه با هم به همکاری بپردازند. طرح کلی این کتاب نیز غالباً از تاریخ فلسفه هایی که غربی ها نوشتند پیروی می کرد. به علاوه فصولی در فرهنگ، هنر و جریان های اخیر فلسفه اسلامی به این کتاب اضافه شد که خود نصر وظیفه تدوین این فصول را برعهده گرفت. نهایتاً این مجموعه برای چند دهه تبدیل به منبعی استاندارد در این رشته مطالعاتی شده و به چند زبان دنیا نیز ترجمه شد.
از سال های پس از 1960 تاکنون چند کتاب در تاریخ فلسفه در غرب توسط کسانی که جریان های فلسفی اخیر اسلامی را می شناختند نوشته شده است که از آن میان می توان به کتاب تاریخ اندیشه در جهان اسلام به زبان اسپانیولی اثر میگول کروز و خداوند متعال (76) از ایان نیتون (77) اشاره کرد. اما در میان این نوع کتاب ها معروف ترین کتابی که به زبان انگلیسی نوشته شده است کتاب تاریخ فلسفه در اسلام از ماجد فخری است. البته در چاپ های نخست این کتاب نیز به تبع تاریخ فلسفه های عربی و اروپایی که تنها محدود به چند جریان فلسفی خاص از دوران های اولیه فلسفه اسلامی بودند، از جریانهای اخیر سخنی به میان نیامده بود. اما در چاپ های بعدی، این کار مقداری توسعه پیدا کرد و به جریانهای فلسفی اخیر جهان اسلام نیز پرداخته شد. هر چند بخش مربوط به جریان های اخیر فلسفی در هند و ایران همچنان ناکافی است.
سرانجام در سال 1990 به پیشنهاد انتشارات راتلج به الیور لیمن و سید حسین نصر مبنی بر تألیف کتابی دو جلدی در تاریخ فلسفه اسلام که در آن بخش هایی نیز به فلسفه یهود اختصاص یابد، کار بر روی چنین کتابی آغاز شد. اساس این کتاب هم بر نگاه تاریخی به جریان های تاریخی بود و هم نگاهی به ساختار این جریان های فلسفی و به ویژه سعی شد تا ارتباط فلسفه اسلامی با وحی در اسلام نیز مورد مطالعه کامل قرار گیرد. برای تدوین این کتاب محققان مختلف از مسلمان و غربی دعوت شدند و نهایتاً این کتاب با عنوان تاریخ فلسفه اسلامی در سال 1996منتشر شد و هم اکنون شاید گسترده ترین منبع موجود در این زمینه باشد. اثری که در آن نویسندگان غربی و مسلمان به هدف ایجاد پلی میان این دو سنت فلسفی با هم به همکاری پرداختند.
در حوزه های پژوهشی بسیار اندکی محققان غربی توانسته اند آن گونه که در تاریخ فلسفه اسلامی تأثیر گذار بوده اند، در سایر زمینه های فلسفی در جهان اسلام نیز تأثیر گذار باشند. آثاری که در این زمینه در غرب نوشته شد بر خود مسلمانان و دیدگاه شان نسبت به سنت عقلی شان نیز تأثیر گذاشت. اما در زمینه تاریخ فلسفه اسلام اثری که شامل همه دوره های تاریخی اسلام باشد و به همه مکاتب فلسفی اسلام پرداخته باشد و به ارتباط میان فلسفه و تعالیم انبیا توجه کرده باشد و نهایتاً اینکه نحوه ساختار فکری جریان ها و شخصیت های فلسفی را تحلیل کرده باشد، تا کنون تدوین نشده است. اما در طول این چند دهه اخیر حداقل چهارچوبی برای مطالعه تاریخ فلسفه اسلامی ایجاد شده است که در اسلام و سنت عقلی آن ریشه دارد. چهارچوب فکری محققان غربی در این زمینه با دیدگاه های اسلامی کاملاً در تضاد است. چرا که آنان به فلسفه صرفاً به عنوان یک فعالیت ذهنی بشر می نگرند. به هر حال اخیراً دیدگاه هایی در غرب ظهور کرده است که از دیدگاهی مخالف با دیدگاه خود مسلمانان به فلسفه اسلامی می نگرد. به هر حال تعارض دیدگاه غربی ها در مورد فلسفه اسلامی با دیدگاه خود مسلمانان در مورد سنت عقلی شان موجب آن شده است تا مسلمانان نیز در این چند دهه اخیر در واکنش به آن دیدگاه ها به فعالیت های پژوهشی بیشتری بپردازند که در آینده نیز با وسعت و عمق بیشتری توسعه خواهد یافت.
پی نوشت ها :
1. philosophy
2. al- falsafah
3. al- hikmat al - ilahiyyah.
4. Wisdom
5. Peripatetic
6. Illuminationist.
7. Theosophy.
8. Harry a. Wolfson.
9. Etienne Gilson
10. Maurice de wulf.
11. Louis massingnon.
12. a. m. goichon
13. Louis Gardet
14. Miguel asin palacios.
15.Miguel cruz Hernansez
16. Gonzales Palencia
17.millas valicrosa.
18. juan vernet
19.salomo munk.
20. ignaz goldziher.
21. a. j. wensinck
22. saul horovitz.
23. harry wolfson
24. Erwin i. j. Rosenthal
25. georges vajda.
26. simon van der bergh.
27. shlomo pines.
28. paul Kraus.
29. Richard walzer.
30. Ernst renan
31. leon Gauthier.
32. henry corbin
33. Gilson
34. toshihiko izutsu.
35. noriko ushida.
36. gardet
37.existential knowledge.
38. Bernard carra de vaux.
39. max horten
40.s. h. nasr.
41. naquib al- attas.
42. david burrell.
43. lenn goodman.
44.herman landolt.
45. james morris.
46. William chittick.
47. john cooper
48. McGill.
49. Christian jambet.
50. ian netton.
51. transcendent philosophy.
52. hans daiber.
53. phliosophia perennis اشاره به فلسفه ای دارد که پیروان آن معتقدند از ازل در کُنه ادیان مختلف و فلسفه های باستانی وجود داشته است. این حکمت در حقیقت یک چیز است، اما در قالب زبان های گوناگون بشری بیان شده است.
54.rene guenon
55. ananda k. coomaraswamy.
56. frithjof schuon
57.fuad sezgin
58.Bibliotheque Iranienne.
59. van den bergh.
60. George hourani.
61. Michael marmura.
62. m. s. khan.
63. fawzi al - najjar
64. shams inati
65. loeb library.
66. brgham young university.
67. hajji khalifah.
68.Bernard carra de vaux.
69. Miguel cruz Hernandez.
70. gustave dugat.
71. leon Gauthier.
72. tjitze de boer.
73. zia ulken
74. saeed sheikh.
75. Three Muslim Sages.
76. allah transcendent.
77. ian netton.