نویسنده: دکتر غلامحسین اعرابی
تاریخچه تفسیر در صدر اسلام
هذا القرآن انما هو خط مستور بین الدفتین لا ینطق بلسان، و لابد له من ترجمان و انّما ینطق عنه الرجال.(حضرت علی (ع) )
ساده انگارانه است اگر کسی بگوید: قرآن نیاز به تفسیر ندارد، چون به زبان عربی نازل شده و روش های بلاغت این زبان را به کار گرفته و هر کس با اسلوب زبان عرب آشنا باشد می تواند خود قرآن را تفسیر کند. برخی از نویسندگان مثل ابن خلدون چنین نظری ابراز کرده و نوشته است: «و اما التفسیر، فاعلم أن القرآن نزل بلغه العرب و علی اسالیب بلاغتهم فکانوا یفهمونه و یعلمون معانیه فی مفرادته و تراکیبه. » (1)
ولی تدبر در قرآن، نشان می دهد که بسیاری از معارف ارجمند قرآن را هر چند شخص از دانش ادبیات عرب و فنون آن بهره مند باشد، بدون تفسیر و بیانات مفسران واقعی نمی تواند دریافت نماید.
به فرمایش حضرت علی (ع): این قرآن خطی است مکتوب که زبان گویایی ندارد و نیاز به ترجمان و مفسر دارد و تنها راد مردانند که می توانند سخنگوی آن باشند. (2)
علاوه بر این که مطالعه قرآن شاهد گویایی بر نیازمندی به تفسیر است؛ بیانات بزرگان دین نیز نشان می دهد که قرآن از حیث اشتمال بر معارف و معانی از سطح همنواختی برخوردار نیست. به این بیان که: گرچه برخی از معارف قرآن را همه می توانند درک کنند اما برخی از معارف قرآن قابل فهم مستقیم برای همگان نیست و باید تفسیر شود تا در دسترس فهم قرار گیرد.
در روایتی از حضرت علی (ع) آمده است که: خدا کتاب خود را به سه قسم تقسیم کرده است:
1- قسمی که جاهل و عالم می توانند به آن معرفت پیدا کند.
2-قسمی که فقط کسانی که اندیشه ی پاک، احساسی لطیف و قدرت تمیز (درست از نادرست) را دارند، درک می کنند همچون کسی که خدا او را جهت قبول اسلام، شرح صدر عطا فرموده است.
3-و قسمی که عمق آن را درک نمی کند مگر خدا، فرشتگان و راسخان در علم. (3)
نیز در کتاب های تفسیر و علوم قرآنی که اهل سنت نوشته اند؛ تقسیماتی برای قرآن از جهت درجات و مراتب معانی و معارف آن صورت گرفته است که نزدیک به روایات شیعی است. (4)
با همین اختلاف سطح معارف و معانی قرآن (که هر شخص با مختصر تدبر در این کتاب آسمانی متوجه آن می شود و نقل های فراوان از طریق شیعه و تسنن آن را تأیید می نمایند؛) نیازمندی به تفسیر قرآن ثابت می شود.
ولی در عین حال برخی معتقد بوده اند که نیازی به تفسیر قرآن نیست چنان که از ابو عبیده معمربن مثنی نقل شده است: «انما القرآن بلسان عربی مبین، فلم یحتج السلف و لا الذین أدرکوا وحیه، الی النبی (ص) ان یسالوا عن معانیه، لانهم کانوا عرب الالسن، فاستغنوا بعلمهم عن المسأله عن معانیه و عما فیه مما فی کلام العرب مثله من الوجوه والتخلیص. » (5)
یعنی: قرآن به زبان عربی مبین نازل شده و لذا گذشتگان و کسانی که وحی را درک کرده اند به پیامبر (ص) نیاز نداشتند تا از معانی قرآن از وی سؤال کنند، آنان عرب زبان بودند و به همین خاطر از پرسش معانی قرآن و از آن چه در کلام عرب همانندی با قرآن داشته بی نیاز بوده اند.
قابل ذکر است که آن چه از اصحاب نقل شده با کلام معمر و ابن خلدون و امثال آنان در تعارض است زیرا از عمربن خطاب نقل شده که به پیامبر (ص) عرض کرد: «یا رسول الله (ص) انک تأتینا بکلام من کلام العرب و ما نعرفه و لنحن العرب حقا. فقال رسول الله (ص) ان ربی علمنی فتعلمت و ادبنی فتأدیب. » (6)
یعنی: ای رسول خدا شما از لغت عرب کلماتی می آوری که ما نمی دانیم و حال آنکه ما عرب خالص هستیم، پیامبر (ص) فرمود: پروردگارم مرا تعلیم داد و من فرا گرفتم و به تربیت من پرداخت و متأدب شدم.
مضافا به این که خود قرآن پیامبر (ص) را به عنوان مفسر و مبین معرفی کرده است: (و انزلنآ الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم) (سوره نحل، آیه 44)
گرچه نیازمندی به تفسیر قرآن نیاز به آوردن دلیل ندارد اما به اختصار به دلایلی چند اشاره می کنیم:
الف) اشتمال یک متن بر معانی و معارف بلند باعث می شود که انسان در فهم آن متن نیز به تفسیر و شرح آن پیدا کند. و قرآن مشتمل بر معارف بلندی چون معارف مربوط به توحید، معاد و سایر آنها است که فهم بشر به لحاظ تعلقات مادی نمی تواند بدون تفسیر و تبیین پیامبر (ص) و راسخان در علم به عمق آنها دسترسی پیدا کند.
ب) حقایق وحیاتی قرآن، به زبان عربی نازل شده است؛ و هر زبانی از جمله عربی مشتمل بر مجاز، اشتراک و معانی التزامی است، و در این گونه موارد نیاز به تفسیر می باشد. چنان که برخی از سؤالات اصحاب از پیامبر (ص) مربوط به این گونه موارد است.
ج) اشتمال قرآن بر حقایق باطنی و لایه های معنوی و درونی (که مورد اتفاق فریقین است) ایجاب می کند که این متن آسمانی مورد تفسیر و تبیین راسخان در علم قرار گیرد و بدون این تفسیر برای بسیاری از مردم قابل فهم نباشد.
د) نحوه جمع قرآن توسط حضرت علی (ع) که علاوه بر تنزیل قرآن؛ تأویل و تفسیر آن را نیز در برداشته بیانگر این حقیقت است که به این بیانات تفسیری و تأویلی نیاز بوده است وگرنه حضرت اهتمام به این امر نمی فرمود.
ه) سیره پیامبر (ص) و اصحاب در تعلیم و تعلم قرآن: براین بوده است که علاوه بر قرائت قرآن به آموزش و فراگیری معانی و نحوه عمل به مقتضای آن اهتمام می ورزیده اند و چنان که در بخش قبلی گذشت؛ حضرت علی (ع) فرموده است: پیامبر (ص) تمام آیات قرآن را به من آموخت هم تأویلش را و هم تفسیرش را و قاریان بزرگ قرآن به این امر تصریح کرده اند که قرآن را در زمینه های قرائت، معانی و معارف آن با هم فرا می گرفته اند: «انهم کانوا اذا تعلموا من النبی (ص) عشر آیات لم یتجاوزوها حتی یعلموا ما فیها من العلم و العمل، قالوا: فتعلمنا القرآن، و العلم و العمل جمیعاً» (7) سیوطی گفته است: به همین خاطر، اصحاب زمان مدیدی را برای فراگیری و حفظ یک سوره، صرف می کردند. (8)
با توجه به آنچه گذشت روشن می شود که تفسیر قرآن امری ضروری است. این نیاز از سیره پیامبر (ص) و صحابه روشن می شود و از طرفی عدم توجه به تفسیر قرآن و خودداری از تفسیر و منع از آن، زیان های غیر قابل جبرانی را به حوزه تفسیر و علوم قرآن وارد کرده است.
پی نوشت ها :
1-ابن خلدون ، مقدمه، ص438.
2-نهج البلاغه، خطبه 125.
3-طبرسی، الاحتجاج ، ج1، ص376.
4-مراجعه شود به طبری، جامع البیان، ج1، ص75؛ زرکشی، البرهان، ج2، ص169.
5-ثعالبی، تفسیر الثعالبی، ج1، ص48. تلخیص عبارت است از تغییرات صرفی ونحوی که در کلمه وکلام بوجود می آید.
6-زرکشی، البرهان، ج1، ص284.
7-ثعالبی، پیشین، ج1، ص49؛ مجاهد، تفسیر مجاهد، ج1، ص68.
8-الاتقان ، ج2، ص 176. ابن ابی الحدید در مورد دلایل غموض حقایق قرآنی برای اصحاب مطالب جالبی دارد که جهت پرهیز از اطاله نقل نگردید مراجعه شود به شرح نهج البلاغه ، ج18. ص72-73.