.... پس ظاهر قرآن تلاوت آن است و باطن اش تأویل آن.
در این بخش به تعریف تفسیر و تأویل و فرق آن دو به طور اجمال می پردازیم.
1. تفسیر؛ این واژه مصدر باب تفعیل از ابواب ثلاثی مزید است. ریشه سه حرفی آن «فسر» می باشد. فسر از دو باب فعل یفعل بر وزن ضرب، یضرب و از باب فعل یفعل بر وزن نصر ینصر آمده است.
فسر در اصل لغت به معنای «بیان» و تفسیر به معنای «تبیین» است. «الفسر، البیان... و فسره ابانه و التفسیر مثله»(2)
به عبارت دیگر همان طور که «فسر» در واقع کشف کردن و برملا ساختن چیزی است که پوشیده می باشد؛ تفسیر هم به معنای کشف و روشن ساختن معنی و مرادی است که در تحت پوشش الفاظ مشکل و پیچیده قرار گرفته است. (3)
پر واضح است که ابزار مفسر در جریان تفسیر نیز معمولاً الفاظ و جملات هستند یعنی در فرایند تفسیر با کلمات و جملات مأنوس و روشنتر به معنای مورد نظر می رسیم.
با تفسیر، متن یا گفتاری که مورد تفسیر قرار می گیرد شفاف گردیده و معنایش روشن می شود.
از دانشمندان لغوی، نظر دیگری نیز نقل شده مبنی بر این که «تفسیر» به نحو اشتقاق کبیر از «سفر» مشتق گردیده است.
«سفر» نیز به معنای کشف و ظهور است مثلاً «اسفر الصبح» یعنی صبح گردید و هوا روشن شد و گاهی معنای متعدی پیدا می کند یعنی: برملا کردن و ظاهر ساختن. مثلاً:(4)
«اسفرت المرئه عن وجهها: اذا کشفته» یعنی: زن از چهره اش پرده برداشت و صورتش را برملا ساخت.
گویا همان طور که شناختن اشخاص وقتی رخ می دهد که نقاب از چهره برگیرند کلمات، متون و سخن ها نیز ممکن است در پس نقاب واژه ها قرار گیرند و وقتی شناخته می شوند که با فرایند تفسیر، نقاب از چهره آن ها برگرفته شود.
خلاصه از نظر لغت، تفسیر چه از «فسر» و چه از «سفر» مشتق شده باشد به معنای کشف کردن، برملا کردن، تبیین و توضیح است. و کشف هم ممکن است به صورت کشف حسی یا کشف معنوی باشد مثلاً تفسیر فرس، به معنای برداشتن زین از اسب و رها ساختن او می باشد و یا «اسفرت المرئه عن وجهها»همان کشف حسی و در معرض دید قرار دادن صورت می باشد. و اما روشن ساختن معانی الفاظ و عبارات مشکل از قبیل کشف معانی معقول است و واژه تفسیر در مورد شفاف ساختن و کشف معانی و مدالیل متون بیشتر به کار رفته و شهرت یافته است.
تفسیر در اصطلاح: گرچه برخی از دانشمندان گفته اند که علم تفسیر، از علومی نیست که باید خود را برای به دست دادن تعریفی از آن، به تکلف انداخت؛ زیرا این دانش همانند علوم دیگر نیست که دارای اصول و قواعدی باشد و به همین مقدار که در تعریف آن گفته شود: تفسیر عبارت است از تبیین کلام خدا و توضیح معانی آن، کفایت می کند. (5)
و برخی هم نوشته اند که «لم اقف لاحد من علماء التفسیر علی رسم له» (6)
یعنی: به هیچ تعریفی از تفسیر از سوی علمای تفسیر واقف نگشته ام. اما با مراجعه به کتاب های تفسیر و علوم قرآن می توان به تعاریفی دست یافت؛ از جمله ابوحیان تفسیر را چنین تعریف کرده است: «التفسیر علم یبحث فیه عن کیفیه النطق بالفاظ القرآن و مدلولاتها و احکامها الا فرادیه و الترکیبیه و معانیها التی تحمل علیها حاله الترکیب و تتمات لذلک... »(7)
یعنی: تفسیر علمی است که در آن از چگونگی ادای الفاظ قرآن و مدلولات و احکام جزیی و ترکیبی و معانی که در حالت ترکیب الفاظ بر آن ها بار می شود بحث می کند؛ همچنین امور مربوط دیگر.
توضیح این که تعریف وی دارای جنس، فصل و اجزایی است به این شرح :
این که گفته است تفسیر علم است در حکم جنس می باشد که شامل سایر علوم نیز می گردد.
و این گفته است در علم تفسیر از کیفیت خواندن الفاظ قرآن بحث می شود مرادش علم قرائت است. و این بخش از تعریف وی که گفت: در علم تفسیر از مدلول ها و معانی الفاظ قرآن بحث می شود مقصودش علم لغت است. و این قسمت از تعریفش که در علم تفسیر از احکام افرادی و ترکیبی این الفاظ بحث می شود مقصودش علم تصریف، اعراب، بیان وبدیع می باشد. و این که در تعریف آمده است: در تفسیر بحث می شود از معانی ای که بر الفاظ در حالت ترکیبشان بار می شود مرادش آن معانی ای است که مدلول حقیقی الفاظ می باشد و همچنین معانی ای که مدلول مجازی آن ها است زیرا ممکن است الفاظ پس از ترکیب و تشکیل جمله به ظاهر معنایی را اقتضا کند که قراین از حمل جمله یا لفظ بر معنای ظاهری مانع گردد و در نتیجه معنای غیر ظاهر مراد باشد و اما مراد ابوحیان از «وتتمات لذلک» مباحثی چون نسخ، اسباب نزول و قصه هایی است که در توضیح برخی از آیات می تواند موثر باشد.
می توان گفت: تعریف ابوحیان ناظر به ابزار و مقدمات تفسیر است که خود این مقدمات هر کدام دانشی مستقل شمرده می شود از این رو نمی توان گفت این تعریف، تعریفی جامع و مانع برای علم تفسیر است.
زرکشی نیز برای دانش تفسیر قرآن چنین تعریفی ارائه کرده است:
«التفسیر علم یفهم به کتاب الله المنزل علی نبیه محمد(ص)و بیان معانیه و استخراج احکامه و حکمه و استمداد ذلک من علم اللغه و النحو و التصریف و علم البیان و اصول الفقه و القراآت و یحتاج لمعرفه اسباب النزول و الناسخ و المنسوخ»(8)
یعنی: تفسیر دانشی است که به وسیله آن کتاب خدا که بر حضرت محمد(ص) نازل شده فهمیده می شود و بیان معانی و استخراج احکام و حکمت های آن در این دانش صورت می پذیرد. و در این راه از دانش های لغت، نحو، تصریف، بیان، اصول، فقه، قرائت، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ کمک گرفته می شود.
می توان گفت: تعریف زرکشی نسبت به تعریف ابوحیان به حقیقت دانش تفسیر نزدیک تر است زیرا بین دانش هایی که جزو مقدمات و ابزار تفسیر هستند با نتیجه تفسیر که استخراج معانی، احکام و حکم قرآنی است تمیز قائل شده است.
از آن جا که همه مفسران بر این معنی اتفاق دارند که فرایند تفسیر تلاشی است در حد توان عقل بشری برای کشف مراد الهی از آیات قرآنی از این رو می توان گفت تعریف علامه طباطبایی(رحمه الله )در عین اختصار تعریف گویایی از اصطلاح تفسیر است ایشان نوشته است: «التفسیر... بیان معانی الایات القرآنیه و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها»(9)
یعنی: تفسیر عبارت است تبیین معانی آیات قرآن و کشف مراد و مقصد و مدلول های آیات.
پر واضح است که در این راه باید از علوم گوناگونی بهره گرفته شود اما آن علوم جنبه مقدمی و آلی دارند و جزو ماهیت علم تفسیر محسوب نمی شوند.
2-تأویل: این واژه نیز مصدر باب تفعیل است از ریشه«اول» و به معنای بازگشتن و رجوع کردن می باشد. «آل یوول ای رجع». (10)
یعنی بازگشت یا رجوع می کند و گاه به معنای متعدی است «اول الحکم الی اهله ای راجعه و رد الیهم»(11)
یعنی: حکم را به اهلش ارجاع داد و بازگرداند.
نیز گفته شده است که واژه تأویل از ریشه «ایالت» است که به معنای سیاست و تدبیر می باشد. گویا شخص تأویل کننده با تدبیری که می کند کلام را به معنای مقصود و موردنظر متکلم باز می گرداند. ولذا گفته شده است: «الا یا له السیاسه من هذا الباب... قال الاصمعی:آل الرجل رعیته یوولها اذا احسن سیاستها»(12)
یعنی: ایالت به معنای سیاست و تدبیر نیز از همین ریشه است چنان که اصمعی گفته است: جمله آل الرجل رعیته وقتی گفته می شود که حاکم حسن سیاست و تدبیر در مورد مردمش اعمال نماید.
واژه تأویل به صورت مصدری هفده بار در قرآن کریم آمده است؛ هشت بار در سوره یوسف، آیات6، 21، 36، 37، 44، 45، 100، 101و دو بار در سوره کهف آیات82، 78و دوبار در سوره اعراف، آیه53 و دوبار در سوره اسراء آیه35 و یک بار هم در سوره نساءآیه 59.
واژه تأویل در آیات سوره آل عمران به معنای تفسیر و تأویل مراد کلام الهی در آیات متشابهه قرآن است که می توان گفت در این مورد مفسران نظرات متعددی را ابراز کرده اند و این آیه از آیاتی است که در موردش مباحث زیادی مطرح بوده است.
و در آیات سوره یوسف، مراد از تأویل، مدلول رویا و تعبیر آن است.
و در آیات سوره کهف مراد از تأویل روشن شدن حکمت کارهایی است که مصاحب حضرت موسی (ع) خضر انجام داده است مثل سوراخ کردن کشتی، کشتن یک نوجوان و بازسازی دیوار خراب شده.
و در سوره نساء به معنای عاقبت و فرجام می باشد. البته آن چه در مورد معنای تأویل در سوره های یاد شده گفته شد اجمالی از بیان مفسران در ذیل آیات یاد شده است و مباحث طولانی دارد که مجال ذکر آن ها نیست.
کوتاه سخن: اولاً واژه تأویل فقط در مورد شفاف سازی متون و گفتارهای مشکل کاربرد ندارد بلکه برخی از کارها و موضع گیری ها نیز برای دیگران مبهم است و نیاز به تفسیر و تأویل دارد. آن چه خضر در سفری که حضرت موسی (ع) مصاحبش بود انجام داده کارهایی بود که برای حضرت موسی سؤال برانگیز بود و پاسخ خضر در واقع روشن کردن تأویل این افعال بود. ثانیاً: تأویل در مورد گفتار یا رفتاری است که خواننده و بیننده نمی تواند بدون تأویل به معنای مقصود یا غرض مورد نظر منتقل شود چون دارای وجوه و احتمالات چندگانه ای است که با فرایند تأویل می توان به منظور دست یافت؛ و لذا در لغت آمده است: «و التأویل رد احد المحتملین الی ما یطابق الظاهر» (13)
مثلاً کشتن نوجوان توسط خضر به ظاهر «قتل نفس محترمه بود» چنان که احتمال این که «قتل نفس غیر محترمه» هم باشد می رفت با تأویلی که خضر کرد روشن نمود که کارش قتل نفس محترمه نبوده است.
تعریف اصطلاحی تأویل: نظریات گوناگونی در باب تأویل وجود دارد که پرداختن به همه آن ها در این مجال ضرورتی ندارد. یکی از تعاریف این است: تأویل همان تفسیر و تبیین معنای کلام است چه آن معنی موافق ظاهر باشد یا مخالف آن. (14)
بنابراین تعریف بین تفسیر و تأویل فرقی نیست و این تعریف ظاهراً بین پیشینیان مطرح بوده چنان که ابن جریر طبری هر جا که در تفسیرش گفت تأویل آیه چنین است، مرادش تفسیر آیه است و لذا تفسیرش را هم جامع البیان فی تأویل ای القرآن نامیده است.
علامه طباطبایی (رحمه الله) این تعریف را نپذیرفته و خود در مورد تأویل قرآن نظری ابراز کرده که خلاصه آن این است: تأویل از قبیل معانی نیست بلکه امر عینی خارجی می باشد. این امر عینی در احکام انشایی همان مصلحت یا مفسده است و در آیاتی که مشتمل بر اخبار گذشته است همان حوادث و وقایعی است که در ظرف زمانی خودش در خارج اتفاق افتاده است.
نیز تأویل آیاتی که مشتمل بر امور حال یا آینده است از قبیل: امور غیبی، صفات خدا و قیامت همان حقایق خارجیه و واقعیت آن ها است. و لذا تأویل اختصاص به آیات متشابه ندارد و همه آیات قرآن دارای تأویل است. (15)
بر اساس این تعریف هم فرق تفسیر و تأویل روشن است زیرا تفسیر از قبیل بیان معانی و مدلولات است و تأویل عبارت است از حقایق خارجی و واقعی که گاه منطبق بر مصداق کلام است.
به نظر می رسد تأویل عبارت است از حمل کلام بر معنایی که در نگاه ابتدایی ممکن است مخالف ظاهر کلام به نظر برسد و البته حمل بر خلاف معنای ظاهر در آیات متشابه بیشتر مصداق دارد گرچه برخی از آیات دیگر نیز گاه نیاز به تأویل پیدا می کند.
مقصود ما در این نوشته از جریان دوری گزینی و بازدارندگی از تفسیر و تأویل صحیح قرآن اعم از تفسیر، تأویل و جری و تطبیق می باشد که در بخش مربوط توضیح مستوفی داده خواهد شد. انشاءالله.
پی نوشت ها :
1-سیوطی، الدرالمنثور. ج2. ص6.
2-ابن منظور. لسان العرب. ج5. ص55.
3-ابن اثیر. النهایه. ماده فسر.
4-توضیح این که اشتقاق بر سه گونه است:اشتقاق صغیر، کبیر و اکبر. در اشتقاق صغیر تعداد حروف اصلی کلمه مشتق و ترتیب آن ها با کلمه مشتق و ترتیب آن ها با کلمه مشتق منه یکسان است. مثلاً اشتقاق تفسیر از فسر به نحو اشتقاق صغیر است زیرا تعداد حروف اصلی هر دو واژه عبارت است از ف+س+ر، و در هر دو واژه ترتیب حروف اصلی هم یکسان آمده یعنی اول فاء بعد سین و بعد راء آمده است . در اشتقاق کبیر حروف اصلی مشتق و مشتق منه یکسان است ولی ترتیب آن ها همسان نیست مثلاً در اشتقاق تفسیر از فسر یا از رفس ترتیب حروف اصلی به هم خورده و پس وپیش شده است. در اشتقاق اکبر، بیشتر حروف اصلی مشتق و مشتق منه یکسان اند و در برخی از حروف اصلی متفاوت اند مثل فصم و قصم که هر دو به معنای شکستن و جدا کردن است اما فقط دو حرف اصلی آن ها یعنی صاد و میم مشترک است و حرف اول اصلی آنها متفاوت می باشد.
5-ذهبی، التفسیر والمفسرون . ج1. ص14، مجمع البیان. مقدمه احمدرضا. ص2.
6-خمینی. سیدمصطفی . تفسیر القرآن الکریم. ج1. ص11.
7-ابوحیان. البحر المحیط. ج1. ص26.
8-زرکشی. البرهان فی علوم القرآن. ج1، ص23.
9-المیزان فی تفسیر . ج1، ص4.
10-ابن فارسی. معجم مقاییس اللغه ، ج1، ص159.
11-همان.
12-همان. ص160.
13-ابن منظور، لسان العرب. ج5، ص55.
14-ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص55.
15-المیزان. ج3. ص44-49؛ قرآن در اسلام، ص63-67.