تأثیر سعدی بر شاعران غرب

در سال 1847 م مطابق با سال 1225 ش رالف والدوامرسون (Ralph Valdo Emerson) که بعدها به عنوان بزرگترین شاعر و نثر نویس آمریکایی زمان خود شناخته شد، اولین مجموعه شعر خود را در شهر بوستون چاپ کرد. این
شنبه، 14 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیر سعدی بر شاعران غرب
تأثیر سعدی بر شاعران غرب

نویسنده: دکتر جروم رایت کلینتون




 

 


در سال 1847 م مطابق با سال 1225 ش رالف والدوامرسون (Ralph Valdo Emerson) که بعدها به عنوان بزرگترین شاعر و نثر نویس آمریکایی زمان خود شناخته شد، اولین مجموعه شعر خود را در شهر بوستون چاپ کرد. این مجموعه حاوی ترجمه دو غزل حافظ و یک شعر طولانی 176 بیتی به نام «سعدی» نیز بود. همچنین چند شعر دیگر که با قسمتهایی از آن و یا تمام شعر به سبک اشعار فارسی سروده شده بود. امرسون تا پایان عمر پرحاصل خود 64 شعر فارسی را ترجمه کرد و تعداد زیادی شعر به سبک اشعار فارسی سرود. در میان مقالاتی که از او به جا مانده و شهرت بسیاری کسب کرده، مقاله ای است تحت عنوان «شعر و شاعری فارسی» همچنین در برخی از مقالات دیگرش به فرهنگ و تاریخ ایران اشاراتی می کند. چاپ اولین ترجمه گلستان سعدی به انگلیسی در آمریکا با پیشگفتاری از امرسون منتشر شد و او تا پایان عمر علاقه خود به ادبیات ایران را حفظ کرد. علاوه بر این، معاصران خود را نیز در این علاقه و مطالعه سهیم نمود و این علاقه به ادبیات فارسی بر پیروان مکتب امرسون نیز اثر بسیار بخشید؛ چنان که تورو، لانگفلو و ویتمن از جمله ادبایی هستند که آثاری بر اساس موضوعات فارسی تحت نفوذ امرسون چاپ نمودند.
طبیعی است که این علاقه امرسون و معاصران او به شعر فارسی تا حدودی عجیب و شگفت انگیز به نظر می رسد. در آن زمان ملت آمریکا به تازگی خود را از انگلستان جا نموده و کشور ایالات متحده مستقلی را بنیان گذاشته بودند. این کشور نوپا در آن تاریخ هیچ گونه روابط تاریخی یا تجاری عمده ای با کشورهای خاورمیانه وجهان اسلام نداشت. عملاً اقلیت ایرانی یا مسلمانی نیز در این کشور زندگی نمی کرد و زبان کشورهای اسلامی در دانشگاههای آن تدریس نمی شد. به همین جهت باید گفت که دلیل آشکار و عملی برای درک اینکه چرا روشنفکران آمریکایی مقیم بوستون وقت خود را صرف مطالعه و تقلید اشعار سعدی و حافظ و فردوسی می کردند، وجود نداشت. ریشه این علاقه را باید اول در جنبشهای تاریخی و فرهنگ اروپایی آن عهد و بعداً در رشد و تطور فکری و روحی آمریکا در نیمه اول قرن نوزهم جست.
توسعه و نفوذ اروپا در آسیا و دنیای نو - آمریکای شمالی و جنوبی - در قرنهای 17 و 18 منجر به کشف فرهنگ و تمدن آسیایی - اسلامی، هندی، چینی توسط نویسندگان و روشنفکران اروپایی گردید. اولین موج رهگشایی به سوی این سرزمینها توسط تجار و سربازان بود و دومین موج، دانشمندان و دیوانیان بودند. آنها بلافاصله شروع به مطالعه زبان و فرهنگ مردم بومی نمودند. این عده نتیجه مطالعات خود را به صورت ترجمه و نوشته های علمی بسیاری عرضه داشتند. موج آگاهی از ادب و فرهنگ جدید اثر عمیقی بر فرهنگ اروپایی گذاشت و علاقه نویسندگان و متفکران اروپایی را برای کسب آگاهی بیشتر برانگیخت. به این ترتیب در دنیایی که خوابش را هم نمی دیدند، به رویشان باز شد. آمریکا اگرچه تازه اعلام استقلال کرده بود و در کنار و حاشیه فرهنگ اروپایی قرار داشت، در هیجان ناشی از این آگاهی و اکتشاف خود را سهیم می دید.
انگیزه اصلی اظهار علاقه نویسندگان و متفکران آمریکایی به شرق، بر اثر علاقه شخصیت بارز و ممتاز ادبی این دوره یعنی امرسون به این فرهنگ بود. امرسون در فرهنگ آسیا عقاید و نظریاتی را یافت که بی شباهت به نظریات او نبود. وی عمیقاً با گرایش به سوی فلسفه ماده گرایی و عقل گرایی حاکم در قرن هیجدهم اروپا مخالف بود. او فردی بسیار متدین و مذهبی با گرایشی نسبت به عرفان بود. بنابراین ادبیات آسیایی عقاید او را در این باره تقویت می کرد. البته اگر امرسون برجسته ترین شاعر و نویسنده آمریکایی آن عصر به شمار نمی رفت، علاقه اش به ادبیات آسیایی کمتر موثر می بود. امرسون برای بسیاری از معاصران و ادبای نسلهای بعدی استاد و نمونه محسوب می شود. تورو (Thoreau)، الکوت (Alcott) و ویتمن (Witman) از زمره ادبای برجسته ای هستند که در آثار آنها نفوذ امرسون به طور روشن دیده می شود. هر مطلبی که مورد علاقه امرسون بود، به سرعت مورد توجه همه روشنفکران قرار می گرفت.
پیش از اینکه بحث خود را در این باره دنبال نماییم، به جا می بینم که چند کلمه درباره این مرد دانشمند بگویم. امرسون در شهر بوستون به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه و عالی خود را در این شهر به پایان رساند. به استثنای یکی دو سال، تمام عمر خود را یا در بوستون و یا در شهر کنکورد که نزدیک بوستون است، گذراند. کنکورد در تاریخ آمریکا از این بابت معروف است که در آنجا یکی از صف آراییهای مهم جنگلهای استقلال آمریکا علیه انگلستان رخ داد.
امرسون در 8 سالگی پدرش را از دست داد و از آن پس او و مادرو سه برادرش به کمک کلیسا زندگی می کردند. در آن زمان دانشگاه هاروارد برای تربیت معلم و کشیش برای مدرسه ها و کلیساهای مورد نیاز جامعه های مهاجرنشین آمریکا تاسیس شده بود. امرسون نیز پس از فارغ التحصیلی از این دانشگاه، در یکی از کلیساهای بوستون شروع به کار کرد؛ ولی چند سال بعد، یعنی در سال 1212 ش (1832) از کلیسای یونیتاریان (موحدی) که یکی از تیره های مهم مذهب پروتستان است و در آن زمان به خصوص در بوستون و اطرافش بسیار متداول بود استعفا کرد. علت استعفای او این بود که کلیسای یونیتاریان به نظر او زیاد مقید به آیین ظاهری و خالی از احساسات انسانی بود. امرسون از آن به بعد از راه مقاله نویسی و سخنرانی و ایراد خطابه ها در باب فلسفه زندگی کسب معاش می کرد. زمانی که آثارش منتشر شد، وی مردی بود میانسال. مثلاً اولین دفتر شعرش را در 40 سالگی به رشته تحریر درآورد. با این حال از جوانی عادت امرسون این بود که یادداشت های پشت سرهمی از افکار و اشعار و نظریات و نقد کتابهایی که مورد علاقه اش بود، بر دارد. امرسون این یادداشتها را در دفترچه هایی که به آن «کارگاه من» می گفت و در حقیقت اساس و پایه بیشتر آثار چاپ شده او را تشکیل می دهند، می نوشت. این یادداشتها نشان می دهد که علاقه امرسون به تمدن آسیایی از سالهای تحصیل او سرچشمه گرفت. اشاره به خواندن آثار سعدی و حافظ و فردوسی را در یادداشتهای دوران سی سالگی می یابیم؛ اما با اینکه شروع آشنایی امرسون با شعرای ایرانی دیرتر از آشنایی او با شعرای هندی و چینی بود، علاقه او به شعرای ایرانی به مراتب ژرفتر و قویتر از شعرای هندی و چینی بود. تکرار اسمهای سعدی و حافظ به اندازه دفعاتی است که از ارسطو و وردزورث (Words worth) شاعر معروف انگلیس و مونتین (Montaigne) فیلسوف شهیر فرانسه یاد می کند و این خود نمایانگر علاقه عمیق اوست. چنانچه قبلا گفتم، اولین کتاب شعر امرسون دارای شعری طولانی به نام «سعدی» و چند ترجمه و تلخیص از حافظ بود. علاوه بر این، در طی بیست سال فعالیت ادبی، امرسون 65 شعر فارسی از شاعران مختلف (مانند عطار و انوری و خیام و خواجوی کرمانی) ترجمه کرد. به مقاله معروفش تحت عنوان «درباره استعلا» که بار اول در سال 1847 به صورت سخنرانی ایراد شد، در نامه شخصی به یکی از دوستان به نام «سخنرانی ام درباره حافظ و مطالعات ایرانی ام» اشاره می کند. در سال 1858 مقاله ای طولانی زیر عنوان «شعر فارسی» در مجله آتلانتیک چاپ کرد.
همچنین اشاره های متعددی به شعر فارسی و تمدن ایرانی در بسیاری از انتشاراتش دیده می شود. پیشگفتاری که امرسون بر ترجمه گلستان سعدی نوشت نیاز به بحث مفصلتری دارد که بعداً به آن خواهم پرداخت؛ ولی پیش از آن واجب می دانم که چند کلمه درباره چگونگی آشنائی امرسون با شعر فارسی و تمدن ایرانی بیان کنم. علاقه امرسون به آسیا با جنبش عمومی اروپایی پس از اکتشاف آسیا در قرنهای 17 و 18 شروع شد و تمام کشورهای آسیایی و خاورمیانه را در بر گرفت. علاقه او طوری بود که اگر دانشگاههای آمریکا مانند دانشگاههای اروپا و انگلستان کرسی زبانهای شرقی داشتند، قریب به یقین است که امرسون به آموختن آن زبانها و به خصوص عربی و فارسی می پرداخت؛ ولی چون در آن زمان، هاروارد نه کرسی عربی داشت و نه کرسی فارسی و نه کرسی تاریخ و تمدن آسیا و خاورمیانه، او به ناچار می بایست با خواندن ترجمه آثار شرقی به آرزوی خود برسد.
خوشبختانه ترجمه های متعددی در دسترس بود و بعضی از این ترجمه ها هم شایسته تحسین است. گذشته از این در کتابخانه عمومی «آثنئوم» مجموعه ای از کتابهای مربوط به اسلام و تمدن اسلامی وجود داشت؛ من جمله ترجمه «سیل» از قرآن کریم با حواشی و قطعاتی از تفاسیر معتبر مانند تفسیر بیضائی، کتاب تاریخ ایران جان ملکم، ترجمه هایی از ابوالفداء و ابن حوقل و ترجمه آلمانی دیوان حافظ فان هامر او منتخب او از دویست تن از شاعران عرب و فارسی و ترک، ترجمه دیوان حافظ بیکنل (Bicknel) و نسخه فردوسی اتکینسون (Atekinson) و البته رباعیات عمر خیام فیتز جرالد. همین کتابخانه نیز ترجمه های خود ز کو از شعر فولکلوریک فارسی و ترجمه گلادوین (Gladwin) از گلستان سعدی را داشت. از دفترچه های امرسون همچنین معلوم می شود که او از این کتابها و از کتابهای دیگر درباره موضوعات استفاده می کرده یا کتاب از دوستانش قرض می گرفته و یا برای کتابخانه خود می خرید. اکثر ترجمه های امرسون ترجمه هایی از متن آلمانی فان هامر است.
در این زمینه امرسون مانند گوته - شاعر معروف آلمانی هم عصر خود - بود. هر دو از طریق ترجمه های تحت اللفظی فان هامر با شعر فارسی آشنایی پیدا کردند و مانند گوته، امرسون نیز در بعضی موارد می توانست کار فان هامر را بهتر نماید. فان هامر دانشمند فاضل و زحمتکشی بود. ولی شاعر نبود. امرسون دانشمند نبود، ولی بهترین شاعر آمریکایی عصر خویش محسوب می شد. دو اثر امرسون به طور روشنتری برداشتش را از سعدی نشان می دهد: یکی شعر طولانی «سعدی» که اول بار در مجله دیال (آفتاب نما) چاپ شد و دیگری پیشگفتار او اولین چاپ گلستان در آمریکا بود. فاصله هیجده ساله ای بین این دو اثر وجود دارد و همان طوری که توضیح خواهم داد، در طول این مدت شناخت امرسون از سعدی عمیقتر شد و برداشت او تحول خاصی یافت. شعر سعدی او یکی از زیباترین شعرهای مجموعه است و عقاید مخصوص امرسون نیز در آن به طور واضح منعکس است؛ ولی چون به هنگام سرودنش امرسون تنها دوره مقدماتی از تحقیقات خود نسبت به شعر فارسی طی کرده بود، آن شاعری را که در این شعر می بینیم، کمتر شباهتی به شیخ سعدی دارد و بیشتر شبیه به شاعری است که در ذهن امرسون مجسم شده است.
امرسون معتقد بود که شاعر یک نوع رسول و شعرش کتاب مقدس ملت خود است؛ یعنی اشعار او ملهم است و در جان مردم دمیده می گردد. سعدی در نظر امرسون مطابق این قالب ترسیم شده بود؛ یعنی رسول و رهبر دینی ملت ایران. به قول امرسون: «در سخن سعدی خورشید، هم طلوع می کند و هم غروب». هسته پیام امرسون در این شعر آن است که شاعر باید از شهرت جهانی بپرهیزد؛ چون فریبنده است و اگر راه خود را با صدق و ایمان طی کند، مردم خود به خود به پیروی از او خواهند خاست. و نباید از آنها که تنها پیشگویی مصایب و تنبیهات می کنند، مایوس گشت؛ چون خداوند هم مهربان است و هم منصف. با اینکه مواضع شعر چندان دو راز دنیای سعدی نیست، این شعر خود معجون عجیبی است از شرق و غرب و به خصوص دنیای یونان باستان.
سعدی در اندیشه امرسون آدم گوشه نشینی است که از هرگونه رفت و آمدی با مردم پرهیز می کند. این خود رفتاری است که مناسب حال و وضع یک صوفی است، ولی شبانی هم هست که گله اش را بر دامن کوهی نگهداری می کند که مشرف بر دریاست و شعرش را همراه با نوای بربط می سراید و از الهه شعر الهام می گیرد؛ یعنی محیط این شهر از هر حیث مطابق محیط شعر یونان باستان است و کمتر شباهت به دنیای واقعی سعدی شیرازی دارد. با این همه این شعر یکی از تقلیدهای ساده از ادبیات یونان باستان که قرنها در ادبیات اروپا متداول بود، نیست. از چند سطر اول شعر آشکار می شود که هدف امرسون در گفتن آن جدا کردن خود از قالبهای قدیم یونانی می باشد که میراث همه شاعران اروپایی است و در حقیقت یکی ازمحاسن ادبیات آسیایی برای امرسون و نویسندگان دیگر عصر او این بود که این ادبیان ذخیره تازه و وسیعی از اساطیر و داستانها و استعارات جدید در دسترس آنها گذاشت که هیچ رابطه ای با یونان و روم قدیم نداشت. مصراعهایی در این شعر هست که در اشعار سعدی بیگانه به نظر نمی رسد.
آدم در آدم محبوس است
درویش پابرهنه فقیر نیست
اگر سرنوشت در سینه اش را گشاید
چون امرسون این شعر را در اوایل آشنایی با شعر فارسی سروده، شاید مناسبتر باشد اگر آن را به عنوان بیان حسن نیت و ثمره تحقیق و مطالعه طولانی او تلقی نماییم.
می دانیم که امرسون یک نسخه گلستان سعدی ترجمه آلمانی بارون گراف (Baron Graph) را در سال 1227 ش (1849) در دست داشت و از اشاره هایی که در نامه هایش هست، معلوم می شود که یک نسخه ترجمه انگلیسی گلستان نیز چند سال پیش از آن به دست وی رسیده بود. در هر صورت از آن هنگام به بعد، نام سعدی و گلستان در آثار امرسون مکرر ذکر می شود. بنابراین وقتی که چاپخانه نیکنور و فیلدز تصمیم گرفت ترجمه سعدی به قلم گلادوین را در آمریکا چاپ و منتشر کند، طبیعی بود که امرسون را به تالیف پیشگفتار آن دعوت کنند و این مقاله نه چندان طولانی گواهی می دهد که امرسون در سعدی شناسی پیشرفت به سزایی کرده بود و در زدن پلی بین بوستون و شیراز موفق شده بود.
امرسون پیشگفتار را با اظهار شکایت از اینکه هنوز کسانی در میان دانشمندان آمریکایی پیدا نشده اند که به ترجمه شاهکارهای ادبیات شرقی کمر همت ببندند، شروع می کند و اظهار امیدواری می نماید که این نقص به زودی رفع شود. بعد چند کلمه ای در برتری ترجمه گلادوین نسبت به آن دومولین (Ann Dumoulin) و آن راس (Ann Ros) و پس از آن به جواب این پرسش که: «چرا شعر شرقی علی رغم زیبایی اش، شهرتی را که در خور آن است، در غرب ندارد؟» می پردازد. امرسون می داند که شیوه سعدی در اولین برخورد به گوش خوانندگان آمریکایی غریب و ناخوشایند است. در قسمت اول پیشگفتار این ایراد را پیش بینی می کند تا آخرالامر آن را از میان بردارد. به قول امرسون: «اشکال در این است که شعر شرقی در برخورد اول ساده و یکنواخت به نظر می رسد. »
زندگی در شرق پیچیگی و تنوع زندگی در اروپا و آمریکا را ندارد و این یکنواختی هم در اوضاع اجتماعی و هم در مطالب ادبی دیده می شود. تصور می کنیم که در مدت کمی با تمام تصاویر آن آشنا شده ایم. مجنون و لیلی، گل و بلبل، طوطی و لاله، مساجد و درویشان، بیابان و کاروان و راهزنان، نگاههای مخفیانه به شبستان و اندرون، کیسه های دینار و درم، غلامان، اسبان، شترها، شمشیر و شال، در و عنبر، کهل و حنا و مدح سلطان به حد دیوانه کننده ای با استفاده از غلو زبانی که از نماز و دعا گرفته شده، افسانه های زرتشتی و یهودی که ذوب شده و سپس به قالب مخصوص ادبیات اسلامی ریخته می شود (این فهرستی است بس کوتاه. » و شک ندارم که این مطالب و استعاراتی که در شعر فارسی مرتباً تکرار می شود، در نظر اول برای بسیاری از خوانندگان شعر فارسی غلوآمیز و تصنعی است و حداقل می بینند که در آن ذوق احساسات سمعی و بصری از حد مطبوع گذشته و در آن تصاویری خیالی وجود دارد که غیرطبیعی به نظر می رسد؛ همان طور که استفاده چینی ها از رنگهای قرمز و آبی به عنوان علائم ریاضی در جبر و مقابله به جای حروف به نظر ما عجیب می آید؛ اما وقتی که کمی بیشتر آشنا می شویم، این عیب و نقصها کاهش می یابد و یا به کلی نادیده می شود. در جایی که هنر واقعی وجود دارد، به راحتی به چند گونگی ذوق عادت می کنیم. ادعای یکنواخت بودن این اشعار بیشتر نسبت به تقلید غربی آن مربوط می شود تا به خود متن فارسی و اگر چه هم در گرمسیر و هم در سردسیر وسعت تنوع محدود است، این محدودیت کمتر در آثار استادان به چشم می خورد. از خصوصیات نوابغ این است که همیشه نقش خود را با چند مهره ایفا کنند.
تمام انواع شگفت آور مخلوقات از همان چهار عناصر اختراع شده است. سعدی از لحاظ تنوع موارد و اتفاقات و عمق تجربیات دست کم از کاردینال رتس (Rets) در پاریس و دکتر جانسون در لندن ندارد. او در چارچوب تنگ پرده نقاشی خود جا برای افراطی بودن اکثریت، نقش انگیزه ها، حکومت سرنوشت، درس اخلاقیات و تصاویر مردان بزرگ دارد. ریشه بسیاری از داستانها و ضرب المثلهایی که فعلاً سر زبانهاست و ما نسبت آن را به نویسندگان معاصر داده ایم، به او برمی گردد. مانند داستان ابراهیم و آتش پرست که ما آن را به دکتر فرانکلین نسبت می دهیم. تمثیلات اغراق آمیزی که در مناطق معتدل به گوش خوشایند نمی آید، در سخن مشرق زمینی ها جنبه نشاط انگیز به خود می گیرد؛ مثلاً سعدی می گوید:
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید، هنوز خر باشد
و نمی دانم کدام شاعر گفته است:
دیوان ظهیر فاریابی
در کعبه بود اگر بیایی
خلاصه مقصود امرسون این است که آنچه ظاهراً سهل و یکنواخت به نظر می رسد، اگر عمیقاً به آن بنگریم، کار پرمعنی و ادیبانه ای است، اگر تمثیلات و استعارات اغراق آمیز، باب میل ما نیست مطابق سلیقه و اخلاق ایرانیهاست و در موارد زیادی هم به جا و نشاط بخش است. امرسون پس از اینکه خواننده را تا به اینجا رهبری می کند، می پردازد به شرح نظریات خود درباره سعدی و سایر شعرای فارسی زبان و با صراحت و شدت بسیار استدلال می کنند که اگر کسی نتواند قدر سعدی را بداند، عیب کار در فهم اوست نه در هنر سعدی. معتقد است که باید ذوق و سلیقه ملتهای دیگر را همپایه و برابر سلیقه و ذوق خویش دانست، امرسون با این استدلال نشان می دهد که انسانی است با وسعت دید و نظر؛ مردی که پایبند تعصبات و تمایلات بی رویه و ملت گرایی که در زمان او رواج بسیار داشت، نمی باشد. در بخش دیگری از پیشگفتار چنین ادامه می دهد:
«وقتی که آثار این شعرا در دست همگان قرار گرفت، مسجل است که جلب نظر خوانندگان عاقل و خبره را خواهد کرد. چون چشمپوشی از آنها کاری است بس عبث، به قول ما کینتوش: «هرچه نزد مردم محبوب است، در خور اهمیت است. » و قول او نسبت به آنچه که به اوج شهرت رسیده، به مراتب صادق است.
شاعر نماینده مردم است و بیش از همه دارای خصوصیت اخلاقی ملت خویش است، ما آن ملت را زمانی می شناسیم که سلیقه خود را با گرامی داشتن نبوغ شاعر نشان می دهد. اگر تحسین ملتش اهمیت تاریخی قریحه او را تاکید نمی کرد، منتقدان خارجی نیز ممکن بود او را نادیده بگیرند. در این قصیده ها و غزلیات، اخلاق ملی اعراب و ایرانیها آشکار می شود. اگر یکنواختی باشد در ذهن ماست. ما به دنیای تازه با پوشش نو و دین نو و با آداب و رسوم نو قدم می گذاریم؛ دنیایی که درآن انسانها با یدی وسیع و اخلاقیات و فکر روشن در شیراز و مکه به همان راحتی اقامت دارند که در نیویورک و لندن زندگی می کنند. »
امرسون پس از بیان دلایل خود درباره همپایگی سعدی با بهترین شعرای غرب، با ملایمت بسیار به توصیف و تحلیل هنر او می پردازد. تعجب آور نیست که او آن خصایلی را در سعدی بیشتر دوست دارد که شخصیت خود و شخصیت ملیت آمریکایی گرامی می دارد: «اگر چه سعدی شعرش از صفت غنایی به پایه حافظ نمی رسد، ولی بسیار نکته سنج و دارای هوش و عقل سلیم و عادل و منصف می باشد. در او انگیزه تعلیم و تربیت مانند فرانکلین دیده می شود. باید از هر حادثه نتیجه گیری کند. سراینده دوستی و عشق و گوشه نشینی و آرامش خاطر است. هر صفحه نشانی از مهارت او دارد و به طور چشمگیری نشان دهنده خوشرویی است. آن خوشرویی که با آن صفتی همنام او درست کرده اند؛ در حقیقت سعدی یعنی خوشبخت! در او این صفت ناشی از سهل انگاری و سبکسری نیست. سعدی در مرحله اول مرد خوش مزاجی بود که به کامیابی عادت داشت و قادر بود که خود را از درد و بلا محفوظ بدارد و دیگر اینکه به شریعت کریم که بر چرخش جهان حکمران است، واقف بود. چه فرق عجیبی هست بین بدبینی بایرون (Lord Byron) و حکمت نیک سعدی. »
امرسون سپس به طور خلاصه به سرگذشت سعدی می پردازد تا به خوانندگان بفهماند که وسعت تجربیات سعدی و مشکلاتی که با آنها روبرو بود، از او آدمی ساخته که مثل همه نویسندگان مشهور جهان تنها در یک ملت و یک شهر اهلیت ندارد، بلکه دنیایی است: «سعدی به زبان فارسی تکلم می کند ولی مثل هومر و سروانتس و شکسپیر و مونتین خطابش به همه ملل است و حرف او دائما جنبه امروزی دارد. »
سپس از درخشندگی و مهارت سبک سعدی تعریف می کند و از شعر او در باب پیری نقل می کند. در اینجا امرسون به نقشی می پردازد که شاعر در جامعه اش ایفا می کند. جامعه ای که تصویر سعدی را برای امرسون به وجود آورد و از نقش سعدی به عنوان رهبر دینی حرف می زند و شکایت از این دارد که در گلستان سخن تقدیر گرایانه قرآن را بازگو می کند. چنین به نظر می رسد که امرسون باور داشت قدرت مطلق خداوند آن طوری که در قرآن آمده، مسلمانان را از قبول مسئولیت در مقابل اعمال خود معاف کرده است! جای تاسف است که در آن زمان عالم فاضلی در دانشگاه هاروار نبود که بتواند امرسون را به درک بهتری از اسلام و قرآن راهنمایی کند. جالب اینجاست که گرچه امرسون سعدی را طرفدار مکتب جبر می دانست، و او را به راستکاری و رهبری اخلاقی عملی و نظری ستایش می کرد، درک نکرد که سعدی می توانست هم قدرت مطلق خداوندی را قبول داشته باشد و هم مسئولیت فردی را.
«بر دوش سعدی قبای عالم چنان راحت نمی نشیند و من او را خداشناس مطلق می دانم که به جهانگیری قوانین اخلاقی و به کیفر ابدی معتقد است. او قدرت مطلق یک روان پاک را ستایش می کند. سعدی آدم مومنی است و ایمان او با خلقیات ملتش عمیقاً سازگار است. معاملات و معاشرات روزانه، جنبه دینی به خود می گیرد. همانند اروپا در قرون وسطی. »
نظام اخلاقی گلستان و بوستان پاک و صاف است. از خرافات و موهومات بومی چنان عاری و خالی است که برای خواننده امروزی مانعی برای لذت بردن به وجود نمی آورد؛ یعنی می توان اخلاق سعدی را به آسانی به محیط ما بر گرداند. سعدی به خیرات و مهمان نوازی، عدالت، شجاعت، سخاوت و فروتنی، به فقرا و به شاهان فقیر دوست احترام می گذارد و از شان شاهانه دراویش و زاهدان محفوظ می شود.
امرسون نیز از سبک لطیفه گویان سعدی تعریف می کند و به کار بردن حکایات و اساطیر ایرانی و عرب را در گلستان توصیف می کند و سرانجام ملت ایران را چنان تحسین می کند و می گوید که: «این این ملت با هنر ترین و با ادبترین ملت آسیاست» و آنها را با ملت فرانسه که در تمام اروپا به فرهنگ و ادبش شناخته می شده و نزد مردم آمریکا محبوبیت خاصی داشته، تشبیه می کند (فرانسه در جنگ آمریکا و انگلستان از آمریکا طرفداری کرد. )
او ایرانیان را «فرانسویان آسیا» می خواند و هوشیاری آنها و احترامشان نسبت به مردم تحصیل کرده و عاقل و استقبالشان از مسافران اروپایی و مسامحه وسعه ی نظرشان را نسبت به اقلیت های مسیحی که در سرزمین ایران به سر می برند، به خصوص در مقایسه با تعصب عثمانی تحسین آمیز می شمارد و آن را نتیجه یاری حاصل از میراث شعرا و نویسندگان بی شمار در طی قرون می داند؛ میراث فرهنگی که بارها ملت ایران به کمک آن توانسته «شخصیت ایرانی» را حفظ نماید و اقوامی را که به ایران حمله کرده اند، از وحشی گرایی در آورد و آنان را متمدن کند. در پایان امرسون می نویسد: «حدی بر توسعه این نفوذ فرهنگی وجود ندارد و امیدواریم که چاپ کتاب حاضر خوانندگان تازه ای را در آمریکا برای درک نبوغ سعدی بیابد. »
باید بگویم که اگرچه شناخت امرسون از سعدی با آن «شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی» که ما می شناسیم یکسان نیست، ولی شباهتی به او دارد.
بارها شنیده ایم که آثار یک شاعر مثل فرزندان اوست و مفهوم آن این است که شاعر ذات خود را در قالب اشعارش ریخته است و نسبت به آنها علاقه خاصی دارد؛ ولی آثار یک شاعر از نظر دیگری هم شبیه فرزندان اوست؛ یعنی رشد می کنند و تغییر مکان می دهند و گاهی آنقدر عوض می شوند که دیگر برای والدینشان آشنا نیستند. وقتی شاعر آثار خود را چاپ و منتشر می کند، عملاً اختیار آن را به دست غریبه می دهد، و اگر چه این غریبه اکثر اوقات حق مولف را رعایت می کند و بدان احترام می گذارد، باید اعتراف کرد که صمیمانه ترین آنها تنها آن چیزی را که بخواهند در نوشته یک مولف ببینند، می بینند. یعنی هر خواننده به نحوی کار یک مولف را به تصاویر ذهنی خودش در می آورد و همزمان با آن خود را آماده برداشت به نوعی خاص از نوشته می نماید. این روند تغییر و دوباره سازی، زمانی ژرفتر است که میان شاعر و خواننده فاصله عمیق زبانی و فرهنگی موجود باشد.
وقتی که ترجمه یک اثر بدون رودررویی میان مولف و خواننده رخ می دهد و وقتی که عملاً غیرممکن به نظر برسد که نظریات مولف را بتوان آن طوری که خودش می خواهد، شناخت و فهمید، و هنگامی که شاعر ناگزیر باشد خود را دور از محیطی که اشعارش معنی اصلی خود را از آن الهام می گیرند، بشناساند، بدون شک سوء تفاهمات بسیار، اجتناب ناپذیر است؛ ولی نباید پنداشت که چنین سوء تفاهمی همیشه مضر است؛ چون مواردی دیده شده که به ارزش شعر شاعر در ترجمه افزوده است؛ مثلا نثرپو (Edgar Alen pu) به زبان فرانسه به مراتب بهتر است، و یا در مواردی که اثر یک نویسنده بر فرهنگ خارجی به خاطر عدم درک دقیق کلماتش از خلاقیت بیشتری برخوردار است.
نتیجتاً برای ما نباید چندان شگفت آور باشد که ببینیم امرسون نتوانسته سعدی و دنیای او را به اندازه خواننده ایرانی و اسلامی بشناسد. دنیای امرسون در «بوستون» و دنیای سعدی در «شیراز» از هر نظر با هم متفاوت بود و اینکه امرسون توانسته علی رغم این دوری، پلی میان شیراز و بوستون بزند، گواهی نبوغ هر دو شاعر است. اگر امرسون برداشت اشتباهی از سعدی نکرده بود و او را تا حدودی به صورت آمریکایی امرسونی (مقصود همان خصوصیات اخلاقی و شخصی است) ر نیاورده بود، هرگز نمی توانست مبلغ خوبی برای سعدی در آمریکا باشد و سعدی از داشتن چنین خواننده هایی در آمریکا، و آمریکاییها از دسترسی به چنین اشعاری محروم می شدند.
منبع مقاله: محمد حمید، یزدان پرست لاریجانی؛ (1385)، نامه ایران (مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی) جلد سوم، تهران: اطلاعات، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط