نویسنده: دکتر سیّدمحمّد ثقفی
1. اخوان الصفا و فلسفه فیثاغورثی
رسائل اخوان الصفا از مکتب فیثاغورثی یونان الهام گرفته و علم حساب در آن رسائل، محلی شایسته و مهم دارد. «تعداد رسائل اولی که مشتمل بر 51 رساله است تصادفی نیست، زیرا (51=3×17) است و تعداد رسائل جسمانیه طبیعیه است که این عدد در عرفان یهود دارای نقش است. به علاوه، به عقیده مغیره عارف شیعی، در روز ظهور امام مهدی(عج) عدد اشخاصی است که دوباره زنده خواهند شد». کراوس یکی از پژوهشگران اروپایی که در مورد جابر بن حیان، شاگرد امام صادق(ع) مطالعات فراوانی دارد، معقتد است که میان رسائل اخوان و تألیفات جابر ارتباط عمیقی وجود دارد چنان که می توان این ارتباط را از به کار بردن اعداد ملاحظه کرد. چنان که جابر عدد 17 را که نزد فیثاغورثیان و حکمت آنان بسیار مهم است، کلید فهم طبیعت می داند و این عدد در اسلام هم قابل توجه است، زیرا تعداد رکعت های نماز مساوی با 17 است. بنابر روایات، امیرالمؤمنین علی(ع) در هر روز 51 رکعت نماز می گزاردند».(1)حروف نیز در نزد اخوان دارای معانی خاصی بودند. از نظر اخوان، اعداد نه تنها رابطه ای با کتاب طبیعت دارند، بلکه با کتاب وحی در ارتباط اند و این رابطه به وسیله ارزش عددی حروف الفبای عربی-که زبان مقدس اسلام است- برقرار شده است، و این انطباق میان اعداد و حروف را پیروی از حروف «جمل» دانسته اند که میان دانشمندان اسلامی معمول است».(2)
2. خدا
«خدا موجودی است، و برهان وجود او، مظاهر حکمت و عنایت و خلق است: مخلوقی که بر استوارترین و دقیق ترین شکل پدید آمده، بر خالقی حکیم دلالت دارد».(3)«در گیاه تأمل کن! شکل ها و رنگ ها و گل ها، انواع میوه ها و بوی ها و طعم های آن را می بینی و آن گاه به ضرورت در می یابی که آن را خالقی حکیم بیافریده است».(4) «به حیوان بنگر، اختلاف انواع و اشکال و صداهای آن را مشاهده می کنی می بینی که پاره ای در هوا، برخی در آب و بعضی در غارها و دشت ها زندگی می کنند: پس از آنچه می بینی به شگفتی فرو می روی و عظمت خدای بخشنده را تسبیح می گویی...»(5)
3. خرد
اخوان الصفا عقل را معتبر می شمارند. از این رو گروهی آنان را از معتزله می دانند که همواره به فرمانروایی خرد اقرار داشتند. آن ها عقل را رئیس خود می گرفتند «زیرا خداوند نیز عقل را سرور و مهتر فاضلان قرار داده است و هر کس ریاست عقل و مهتری عقل و خرد را نمی پذیرفت، دوستی اخوان الصفا را می شایست، و آنان از این جهت، از وی دوری می جستند و با او هم نشینی نمی کردند، و دانش ها و دانسته های خود را برای او آشکار نمی ساختند».(6)4. نفس و لواحق آن
اخوان الصفا در مورد نفس و لواحق آن گرایش افلاطونی-فیثاغورثی دارند.«نفس جوهری است روحانی، آسمانی، نورانی زنده به ذات خود، دانای بالقوه، فعال بالطبع، قابل تعمیم، فعال در اجسام و به کار گیرنده آن ها و تا وقتی خدا خواهد با اجسام حیوانی و نباتی همراه است، و آنگاه آن احسام را ترک گوید و از آن ها مفارقت جوید، و به اصل و سر منزل و مبدأ خود بازگردد...»(7)5. انسان
اخوان الصفا بین انسان و جهان مقایسه ای به عمل آورده و بر آن شدند که جهان، انسان کبیر است؛ و انسان، جهان صغیر. جهان جسم واحدی است دارای اجزا و اعضای فراوان که نفس کلیه واحده، آن را حیات می بخشد و انسان جزئی از این جسم جهانی، و پرتویی از این نفس کلیه است: «بدان ای برادر که نفس تو قوتی از قوت های کلیه است... نه درست خود آن، و نه جدای از آن همانطور که تن تو جزئی از اجزای جسم جهان است، نه همه جسم جهان و نه جدای از آن».(8)اخوان الصفا در آزادی انسان در افعالش از قضا و قدر سخن گفته و نسبت به آن چنین نظر دارند: «قدر، قرار دادن شیء در موضعی است که شایسته آن است و قضا تکلیف مخلوفات به قرارگرفتن در جای های معین خود است. کسی که از آنچه برای او مهیا شده است عدول نماید و از قضای الهی خارج شود، این خروج شر است و این فعل شر از افعال خدا نیست، چنان که جبریون گویند-و نیز از سویی فاعل و خالقی متضاد با خدای یکتا نیست، چنان که دوگانه پرستان معتقدند».(9)
اخوان الصفا اعتقاد به بهشت و دوزخ داشته اند، چنان که به قضا و قدر نیز معتقد بودند و آورده اند: «بدان و یقین داشته باش که دوزخ، جهان کون و فساد است که زیر فلک قمر واقع است و بهشت، جهان ارواح است و فراخنای آسمان ها. دوزخیان، نفوس متعلق به اجساد حیوانات اند که آلام و رنج ها بدان ها رسد، نه سایر موجودات عالم و بهشتیان، نفوس فرشتگان اند که در جهان افلاک و فراخنای آسمان ها جای دارند... و درد و رنج و گرسنگی بر آنان عارض نشود»(10)
6. اخلاق
«اخوان بر آنند که اخلاق از چند عامل تأثیر می پذیرد: عامل اول مکانی است که انسان در آن می زیید. هوا و خاک آن مکان در مزاج او مؤثرند و اختلاف مزاج ها، به اختلاف در اخلاق و طبیعت و رنگ و زبان و عادات و عقاید و مذهب و رفتار و صنعت و اندیشه و سیاست مردم می انجامد. عامل دو ستارگانند. طبیعت های مردم به جهت برج های گوناگونی که در آن متولد شده اند، با یکدیگر اختلاف دارند. این نظریه را عموم دانشمندان کهن که به تأثیر ستارگان بر زندگی انسان معتقد بودند ابراز داشته اند. سومین عامل تربیت و به طور کلی همنشینی و معاشرت با خانواده و دوستان و آموزگاران است. عامل چهارم مذهبی است که انسان بر آن مذهب رشد می کند و از روح تعالیم آن تأثیر می پذیرد و این به صورت خلق و خوی او در می آید».(11)«طبع را در اخلاق اثر بزرگی است. و اخوان طبع مردم را به چهار قسم تقسیم می کنند:
-محروران: که به دلاوری و بی باکی و کم ثباتی و سرعت خشم و کمی کینه و تندهوشی ممتازند؛(12)
-مبروران: که به کودنی (بلادت) و غلظت طبع ممتازند؛
-مرطوبان: که به بلادت و بزرگواری (سماجت نفس) و فراموش کاری و بی باکی ممتازند؛
-خشک طبعان یا (بسان): که به شکیبایی و پایداری و تنگ چشمی ممتازند».
7. دین و فلسفه
نظر و تعمق در علوم فلسفی را برای کودکان و نوجوانان، و هر آن کس که علم دین نیاموخته و احکام شریعت را به اندازه ای که نیازمند آن است واجب است نشناخته، ناپسند دانسته اند. اما کسی که دانش شریعت را آموخته و احکام دین را نشناخته، نظر و تدبر در فلسفه او را از زبان نرساند، بلکه دانش او را در علم دین فزون کند، و در معنای معاد او را بصیرت بخشد، و به ثواب آخرت و عذاب شدید یقینش دهد و بدان مشتاقش کند و رغبت به آخرت را در او پدید آورد، و شوق نزدیکی به حق تعالی را در او برانگیزد.»(13)اخوان الصفا در آرای خود دارند که دین یکی است و شریعت ها متعددند. «پیامبران (ع) در اعتقاد پنهان و آشکار خود به دین، اموری که مربوط بدان است البته اختلاف ندارند... اما شریعت که حاوی اوامر و نواهی و احکام و حدود و سنت ها هستند، با یکدیگر متفاوت اند...
پس بدان که اختلاف شریعت ها زیانبار نیست، چون دین یکی است».
8. دولت ها
«اخوان الصفا معتقد بودند که برای هر دولتی وقتی است که از جا آغاز می گردد، آنگاه به غایت خود نزدیک می شود، و سپس به حد کمال خود می رسد. و چون بدین حد رسید ناتوان می شود، و در این زمان دولت نیرومند و یا نشاط دیگری ظهور می کند. در نتیجه دولت نخستین پایمال می شود و کارفرمایی را به دیگری می سپارد. و گویی این کار حتمی است که دولت ها پشت سر هم بیایند. چنان که شب و روز و زمستان و تابستان. گاهی قوت و دولت به دست نیکوکاران می افتد و گاهی به دست بدکاران و اخوان الصفا می گفتند که قوت و دولت در روزگاران دست ایشان به دست بدکاران قرار گرفته است، ولی وقت این دولت اندک اندک به پایان می آید از این رو از آرزوهای نیرومندشان این بود که روزگار نیکان نزدیک رسیده است. به ویژه که قران های اختران، به نظرشان، بر این امر دلالت دارد. و دولت نیکان با گروهی فاضل آغاز می گردد که اندیشه و مذهبی واحد دارند: میان خود و با همدیگر همکاری می کنند؛ گویی که یک تن و یک جان اند. و این همه صفاتی است که اخوان الصفا به داشتن آن مباهات می کردند. از این رو، همدیگر را مژده می دادند که وقت دولتشان نزدیک است... نیز اخوان تأکید می کردند که روزگار دولت شر (یعنی دولت عباسی حاکم در روزگار ایشان) نزدیک است که پایان یابد و همه صفات نیکی-که برای دولت نیکان لازم است-در ایشان و در جماعت ایشان وجود دارد. و این همه مژده بزرگی است که اخوان بدان بشارت داده اند».(14)9. سیاست و اجتماع
اخوان الصفا نظریه خود را بر این مبدأ بنیان نهادند که انسان بالطبع اجتماعی است. بنابراین جز با همکاری ابنای جنس خود به هدف نرسد... پس انسان نتواند که تنها و دور از مردم دیگر زندگی کند، زیرا انسان نیازمند به زندگانی خوش است، که این زندگانی جز با داشتن چند صنعت مختلف فراهم نشود، و یک نفر هرگز نتواند همه آن صنایع را به خوبی فراگیرد، چه عمر اندک است و صنایع بسیار، از این رو درهر شهر و دیار گروهی کثیر گردآمده اند تا به یاری یکدیگر بپردازند حکمت خداوندی و عنایت پروردگار چنان ایجاب کرده که جماعتی به بازرگان و جماعتی به ساختن بناها و جماعتی به امر تعلیم و تعلم و جماعتی به خدمت گزاری برای همه.(15)در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام چنین آمده است که اخوان سیاست را در پنج رشته دانسته اند: سیاست نبویه، سیاست ملوکیه، سیاست عامیه، سیاست خاصیه و سیاست ذاتیه. اما سیاست نبویه شناخت کیفیت وضع نوامیس و سنن نیکو است با بیان فصیح و مدارای نفوس بیمار از دیانات فاسد و آرای سخیف و عادات ناپسند و افعال ستمکارانه و معرفت کیفیت رهانیدن مردم و از این ادیان و عادات نادرست سیاست ملوکیه معرفت حفظ شریعت است برای مردم و احیای سنت در میان ایشان به وسیله امر به معروف و نهی از منکر از طریق اقامه حدود و اجرای احکامی که صاحب شریعت وضع کرده و رد مظالم و سرکوبی دشمنان و بازداشتن اشرار و یاری اخیار. مجریان این سیاست اختصاصاً جانشینان پیامبران و ائمه مهدیین اند، بدین گونه حق حکومت از انبیا و حکما است در سیاست عامیه ریاست بر جماعت است. در چون ریاست امرا بر بلاد و شهرها و ریاست @دهگانان بر مردم دیه ها و ریاست سرداران بر سپاهیان و امثال آن. این سیاست عبارت است از معرفت طبقات مردم زیر دست خود و شناخت حالات و انساب و صنایع و مذاهب و اخلاق ایشان و نیز ترتیب مراتب و مراعات امور و رسیدگی به علل و اسباب کار جامعه و ایجاد اتحاد و عدالت در میان مردم و نیز به کار داشتن هر یک در آنچه به خوبی از عهده برآید. سیاست خاصیه معرفت هر انسانی است به کیفیت تدبیر منزل و امر معیشت و مراعات امر خادمان و غلامان و فرزندان و ممالیک و اقربای خود و نیز طرز زیستن همسایگان و همنشینی با یاران و قضای حقوق ایشان و ترتیب کار و نظر در مصالح دنیا و آخرتشان. اما سیاست ذاتیه معرفت هر انسانی است به خود و اخلاق خود و نیز توجه به کردار و گفتار خود هنگام شهوت و غضب و خشنودی و نگریستن در همه کارهای خویشتن اما سیاست و اجتماع در هر حال جز به وسیله یک نیروی فرمانروا-که به مشابه سر است برای بدن-پایدار نماند. سر، رابط میان اعضا است که امر اعضای دیگر را تدبیر می کند و آن ها را به سویی که خیرشان در آن است سوق می دهد. رعیت باید بشنود و اطاعت کند زیرا ملک (امام)نسبت به رعیت به منزله سر است نسبت به جسد و رعیت و سپاهیان چون دیگر اعضای بدن اند، که در صورتی امور انتظام پذیرد که هر کس وظیفه خود را نجام دهد و صلاح جمع و رستگاری همه در این است و بس.
در مورد خصال ملک گوید: «نخستین خصلت ملک اخذ بیعت است از اتباع و ترتیب مراتب خاص و عام و گردآوری خراج و عشر و جزیه و پرداختن ارزاق سپاهیان و حواشی و حفظ ثغور و نگهداری ممکلت و قبول صلح و سازش و هدایا از ملوک و رؤسا برای تألیف قلوب و ایجاد الفت و آنچه از این گونه خصال میان رؤسا و ملوک معمول باشد». اخوان می گویند: دولت ها همچون زندگانی اند به وجود می آیند، به سن کمال می رسند و این بر حسب ادوار و قرانات فلکی است.(16)
اخوان الصفا را در سیاست و اداره کردن اهل (خاندان) و اصحاب و رعیت سخن بسیار است. آن ها سیاست خود را بر نظام وجود و نظام قوای نفس و امثال آن بنا می نهند. نظریه اخوان در این مباحث شبیه نظریه فارابی است در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام به نقل از رسائل جسمانیه طبیعیه اخوان الصفا در باب سیاست چنین آمده است: «بدان که جسد مورد سیاست است و نفس سیاست گر. پس هر نفسی که در سیاست جسدش آن چنان که باید رنج برد سیاست خاندان و خادمان و غلامان نیز برایش امکان یابد و هر کس بتواند خاندان خود را @با سیرتی عادل اداره کند می تواند زمام سیاست مردم شهری را به دست گیرد. و آن که بر این کار توانا باشد تواند ناموس الهی را تدبیر کند و آن که به تدبیر ناموس الهی قادر باشد امکان صعود به عالم افلاک و پهنه سماوات و جهان جاوید بیابد و بدین طریق مزد عمل نیک خود را خواهد گرفت».
نتیجه
اخوان الصفا همه آرا و سیاست خود را در رسائلشان آمیخته به @الغار و اشارات جای داده اند و بیشتر مقصودشان از نگارش تعلیم بوده است نه بحث عمیق و در آن علم را به تنحیم و سحر و عزائم آمیخته اند و به نشر افکار ضد حکومتی پرداخته اند و مردم را به کیش باطنی اسماعیلی فراخوانده اند. کلامشان آمیزه ای است از فرهنگ ها و ادیان گوناگون، فلسفه شان مجموعه ای است از عقاید فیثاغورثی و افلاطونی جدید که بدان رنگ شیعه باطنی زده اند و برای آن گروه از فلاسفه اسلام که پس از ایشان آمدند راه آزاداندیشی در سیاست را گشودند چنان که در کتاب «تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه» هم آمده است که «رسائل اخوان الصفا تأثیر زیادی بر متفکران اسلامی متأخر از غزالی و ابن سینا تا ملاصدرا آن ها را می خواندند...»استاد ذبیح الله صفا می گوید: «روش فلسفی فارابی را باید فی الحقیقه یک روش نو افلاطونی اسلامی نامیده و این همان روشی است که پیش از فارابی به وسیله کندی شروع شد و بعد از او از طرفی در آثار اخوان الصفا و از طرفی دیگر در کتب ابوعلی سینا به مرحله کمال رسید».
و همچنین از تأثیر رسائل در تشکیل سندیکاهای صنعتی و فراماسونری اروپا سخن به میان آمده است، چندان که فلیپ گوید: «قدیمی ترین سخن که از گروه های سندیکای اسلام به جا است در رساله هشتم اخوان الصفا است که محتملاً خود ایشان نیز قرمطی بوده اند. به گفته ماسینیون سندیکاهای صنعتی از این جا به اروپا راه یافته و در تشکیل سندیکاهای اروپایی و هم گروه فراماسون نفوذ فراوان داشته است. فلیپ تصریح کرده است که امام غزالی فیلسوف و متفکر اسلامی از نوشته های اخوان اثر گرفته است چنان که با مقایسه احیا العلوم با رسائل اخوان این مطلب تأیید می شود»(17).
اخوان الصفا در پنهان کاری کامل به نشر عقاید خود پرداختند ولی راه را گشودند تا مردم به شنیدن اقوال گوناگون خو بگیرند و روشن فکران دیگر نتوانند افکار @کوبنده خود را به طور علنی انتشار دهند.
پی نوشت ها :
1. حسینعلی ممتحن، ص 174.
2. همان، ص 174.
3. بره کار قمیر، ص 44.
4. بره کار قمیر، ص 44.
5. بره کار قمیر، ص 44.
6. علی اصغر حلبی، همان، صفحه 35.
7. حناالفاخوری، همان، ص 227-228.
8. یوضا قمیر، همان، ص 50-51.
9. همان، ص 52-53.
10. همان، ص 92.
11. همان، ص 55-56.
12. علی اصغر حلبی، همان، ص 60.
13. یوضا قمیر، همان، صفحه 76.
14. قبلی، همان، ص 70-71.
15. حناالفاخوری، همان، ص 236.
16. همان، ص 236.
17. حسینعلی محقق، ص 96.