نزاع و جدال در شأن درندگان ارض بوده و هست.(1) همه، بار یک دارید و برگ یک شاخسار.(2)
اما آیا واقعیت چنین است که بهائیان می گویند؟! آیا به راستی هیچ اختلاف و نزاعی بین پیروان باب و بهاء و دیگران نبوده و نیست؟
برای پاسخ به این سؤال ها حوادث و رویدادهایی که بعد از «علی محمد باب» تاکنون رخ داده است، با استناد به منابع خود آنان، بررسی می شود.
بعد از قتل «علی محمد باب»، اختلاف و کشمکش بین پیروان باب آغاز گردید. مهم ترین منشأ این اختلاف ها، موضوعی بود به نام «من یظهره الله»؛ یعنی کسی که خدا او را ظاهر می کند.این موضوع مدعیان بسیاری پیدا کرد.
علی محمد شیرازی در مواضع متعددی از «بیان»، مریدان خود را به آمدن شخصی به نام «من یظهر الله» بشارت داد. او ایمان آوردن به وی و اطاعت از دستوراتش را واجب شمرده است:
من یظهر الله کتاب ناطق است وقت ظهور او ایمان جمیع منقطع می شود. مگر کسانی که به او ایمان آوردند(3)... وقت ظهور من یظهره الله را جز خداوند کسی عالم نیست.(4)
البته در ادامه وقت ظهور را تعیین کرده و می نویسد:
اگر در عدد غیاث ظاهر گردد و کل داخل شوند احدی در نار نمی ماند و اگر مستغاث رسد و کل داخل شوند احدی در نار نمی ماند.(5)
بر اساس ماجرای «من یظهره الله»، مدعیان زیادی پیدا شدند و هر کدام افرادی را دور خود جمع کرده و فرقه ای را تشکیل دادند.(6)
از بین این مدعیان، مهم ترین کسانی که توانستند افراد بیشتری از بابیان را دور خود جمع کنند، دو برادر به نام های میرزا یحیی و میرزا حسینعلی نوری بودند که فرقه های ازلی و بهائی را تأسیس کردند. البته بهائیت پس از گذشت چند سال از جانشینی میرزا یحیی تشکیل شد.
ازلیان - پیروان میرزا یحیی - ملقب به «صبح ازل»، «حضرت ثمره»، «اسم الوحید» هستند. این القاب از سوی علی محمد باب به وی داده شده است.(7)
وی چند سال از برادرش میرزا حسینعلی کوچک تر بود ولی زودتر از او به جمع بابیان پیوسته بود. بابیان صبح ازل را جانشین باب می دانند. این مسأله در میان تمامی بابی مسلک ها امری مسلم است و به آن اذعان دارند.(8)
یکی از نویسندگان بهائی در این زمینه می نویسد:
جناب زین پس از آن که به حضرت نقطه ی اولی (باب) مؤمن گشت چون دسترسی به آثار آن حضرت نداشت از اهل بیان جویا شدند که بعد از شهادت حضرت اعلی به کدام کسی باید توجه نمود؟ در جواب گفته ی وی، ایشان، اشاره به «یحیی» نموده و او را مرآت نامیده و مطابق حروف اسمش که به حساب ابجد (38) می شود به ازل تسمیه اش فرمودند.(9)
بنا به نوشته میرزا آقاجانی - مهم ترین مورخ یابی -صبح ازل، بعد از باب در شمیران تهران و در نور مازندران به نشر آثار و تعالیم و ترویج مبانی بابیت پرداخت.(10)
از آن جا که صبح ازل جوانی ناپخته و کم تجربه بود برادرش میرزا حسینعلی بهاء که از او بزرگ تر و با سوادتر بود به عنوان پیش کار ازل به کارها و امور بابیان پرداخت.(11)
باب، دو سال پیش از اعدام، صبح ازل را به عنوان خلیفه و جانشین خود تعیین کرد و با وی به گفت و گو و نامه نگاری پرداخت. هم چنین برادر بزرگ او یعنی حسینعلی بهاء را وکیل و حافظش قرار داد. این روال تا کشته شدن باب و تبعید بابیان از ایران به بغداد و استانبول و ادرنه ادامه داشت و همه ی نامه ها نیز به اسم و امضای صبح ازل بود.(12)
جانشینی صبح ازل
در زمانی که بسیاری از مشاهیر بابیه به علت سوء قصد به جان ناصرالدین شاه دستگیر و در زندان بودند صبح ازل در شهر نور مازندران به سر می برد. با شنیدن خبر دستگیری و قتل و شکنجه دوستان خود با لباس مبدل درویشی به بغداد گریخت و در آن جا ریاست امور بابیه را بر عهده گرفت.ادوارد براون مورخ مشهور در بابیت و بهائیت، ماجرای فرار ازل را به طور دقیق نقل می کند:
بعد از آن که در روز یکشنبه 28 شوال سال 1268 سه نفر از بابیه به قصد قتل ناصر الدین شاه به طرف او تیر افکندند و نتیجه ی این حرکت آن شد که حکومت، چهل نفر از مشاهیر بابیه را دستگیر نموده و بیست و هشت نفر ایشان را در روز چهارشنبه ذی قعده سال 1268 هـ در تهران با انواع عذاب و شکنجه به قتل رسانیدند. صبحل ازل در آن حین در نور بود فی الفور به لباس مبدل به بغداد گریخت.(13)
هم چنان که اشاره شد صبح ازل بر اساس نصوص وصایت و الواح علی محمد باب در مقام «من یظهره الهی» ریاست امور بابیت را بر عهده گرفت. علی محمد باب چندی پیش از مرگ خود توسط یکی از ملایان و پیروان خود به نام ملاعبدالکریم قزوینی نامه ای برای ازل فرستاد و در آن او را جانشین و خلیفه ی خود گردانید و به همه ی پیروان بابیه اعلام نمود. بعد از آن همه ی بابیان او را به عنوان جانشین باب می شناختند.(14)
باب خطاب به میرزا یحیی می نویسد:
اذا انقطع عن ذلک العرش تتلو من آیات ربک ما یلقی الله علی فؤادک ذکراً من عندالله انه هو المهیمن القیوم، چون عرش از آن منقطع شد آیات خدای خود را که بر قلب تو القا می کند بر می خوانی که تذکاری از سوی خدا بوده و او همان خدای گواه و کارگزار است.(15)
حسینعلی برای تأیید وصایت ازل، نوشته ها و برخی از لوازم شخصی خود را ( لباس، انگشتر، قلمدان و...) برای ازل فرستاد. حتی او را مأمور کرد تا بعد از وی (باب) هشت واحد دیگر بیان را که نیمه تمام مانده بود، بنویسد و تا 19 واحد کامل کند.(16)
میرزا جانی کاشانی، از مورخین مشهور بابی که قبل از اختلافات ازل و بهاء از دنیا رفته است، می نویسد:
همین که عرایض جناب ازل به حضرت ذکر (باب) رسید در نهایت مسرور شده لهذا بعدد واحد از آثار ظاهر خود که طبق باطن بوده باشد از قبیل قلمدان و کاغذ و نوشته جات و لباس مبارک و خاتم شریف و امثال آن را به جهت حضرت ازل فرستادند و وصیت نامه نیز فرموده بودند و نص به وصایت و ولایت ایشان فرموده و فرمایش کرده بودند که هشت واحد بیان را بنویسند.(17)
بر اساس نقل ها، ازل، بیشتر کارهای خود را به علت ترس از مخالفین و دشمنانش، مخفیانه و به دور از چشم دیگران انجام می داد. او خود را همواره از دید عموم مخفی نگه می داشت و بسیاری از کارهایی که مربوط به بیان بود توسط دستیار و برادرش - میرزا حسینعلی - انجام می گرفت.(18)
الف) فوت صبح ازل
میرزا یحیی در سال 1330 قمری در حال تبعید در جزیره ی قبرس از دنیا رفت. ماجرای پایان زندگی وی، بر اساس نامه ای که پسرش به مورخ مشهور، «ادوارد براون» نوشته حاکی از این است که ازل در قبرس به سختی در فراموشی افتاده و آخرالامر در تنهایی مرده است. بنابراین نقل، وی به آداب اسلامی دفن گردیده است.(19)ب) ازل در نگاه بهائیان
بهائیان برای مشروعیت بخشیدن به استقلال فرقه ی خود، از «ازلیان» جدا شده و با آنان به شدت عداوت و دشمنی داشته و درصدد تخریب آنان بودند. از وقتی که میرزا حسینعلی بهاء ادعای من یظهری نمود و استقلال خود را اعلام نمود این دشمنی ها هم شروع شد تا جایی که خود بهاء کتابی به نام «بدیع» بر رد عقاید ازلیان و صبح ازل نوشته است. وی در این کتاب برادر خود - ازل - را گاو خوانده است. او خطاب به ازلیان می نویسد: «تعبدون البقر و لاتعرفون».(20) او حتی برادر خود را حرام زاده و زنازاده معرفی می کند.(21) و علت اختلاف خود را با برادرش ازل، رابطه نامشروع و کام گیری او از همسر باب می داند.(22) بهائیان صبح ازل را فردی خائن می دانند، چرا که معتقدند صبح ازل به هنگام اعلام ظهور بهاء، باید به وی ایمان می آورد.(23)میرزا یحیی ازل در نظر بهائیان شخصی جبون و دهان بین و متلون المزاج است که به راحتی به طرف اشخاص قوی تر از خود جذب می شده است.(24)
بهائیه
پس از گذشت چند سال جانشینی ازل، بین او و برادرش میرزا حسینعلی اختلاف هایی رخ داد که منجر به جدایی آنها گردید. در این ایام، ازل در بغداد به سر می برد و در آن جا به امور بابیان می پرداخت. در سال 1269 قمری میرزا حسینعلی - بهاء - برادر خود، را ترک کرده و به سلیمانیه عراق در میان کردها رفت. او مدت دو سال را در آن جا سپری نمود و در این مدت، رابطه ی خود را با ازل و دیگر بابیان به طور کامل قطع نمود. به طوری که کسی از مکان و موقعیت وی آگاه نبود.(25)خود میرزا حسینعلی بهاء چنین می نویسد:
سر در بیابان های فراق نهادم و دو سال وحده در صحراهای هجر به سر بردم و از عیونم جاری بود و از قلبم بحوردم ظاهر چه لیالی که قوت دست ندارد و چه ایام که جسد راحت نیافت... تا آن که از مصدر امر حکم رجوع صادر شد و لابد تسلیم نمودم و راجع شدم.(26)
از این جملات به خوبی روشن می شود که حسینعلی ابتدا در خدمت ازل بوده است. او در ایقان خود را فدایی ازل و بابیت می نامد و چنین می نویسد:
و این عبد در کمال رضا جان بر کف حاضرم که شاید از عنایت الهی و فضل سبحانی، این حرف مذکور مشهور در سبیل نقطه و کلمه ی علیا فدا شود و جان در بازد.(27)
حسینعلی، بعد از این که به میان دوستان بابی خود برگشت در کنار برادر خود، به ادامه ی فعالیت هایش پرداخت، او توانست بسیاری از بابیان را دور خود جمع کند. کم کم زمینه برای جدایی او از دستگاه ریاست ازل فراهم آمد و سبب اختلاف شدید بین آنها گردید. شدت این اختلافات به قدری بود که دو برادر به جان هم افتاده و بسیاری از پیروان هم دیگر را به قتل رساندند. با اعلام استقلال حسینعلی بهاء و ادعای من یظهره الهی او جدال و خون ریزی به حدی رسید که حکومت عثمانی آنها را از عراق به استانبول و از آن جا مجدد به «ادرنه» تبعید نمودند.(28)
عزیه خانم، خواهر حسینعلی بهاء، در تنبیه النائمین این کشتارها و خون ریزی ها را به دستور برادرش بهاء می داند.(29)
بعد از این همه درگیری خونین بین پیروان این دو برادر، به جایی دور از هم تبعید شدند. میرزا یحیی ازل را به قلعه ی ماغاسو در جزیره ی قبرس و میرزا حسینعلی بهاء را به «عکا» در فلسطین کوچ دادند.(30)
زعم الدوله تبریزی از مورخان همین دوره در زمینه ی اختلافات بهائیان و ازلیان چنین می نویسد:
گروه دوم طبق قرار اول بر ارادت به میرزا یحیی صبح ازل باقی ماند. اعتقاد آنها در مورد صبح ازل آن است که او خلیفه و جانشین باب است نه بهاء، زیرا بهاء وکیل میرزا یحیی بوده و هیچ گونه سمت مستقلی نداشته است. بدین جهت پیروان او (ازل) را بابی ازلی یا بیانی که منسوب به بیانند می گویند آن گاه آتش جنگ و جدال میان آن دو حزب، روشن و میرزا یحیی از خواب غفلت بیدار شد و دانست که آن کلاه دراز درویشی را که برادرش به سرش گذاشته بود چه کلاهی بوده است، ولی دیگر کار از دست رفته بود. زیرا بهاء به نام یحیی و به عنوان وکالت او قلوب اکثر بابیان را به سوی خود جلب کرده بود. لاجرم یحیی هم قیام کرده در حساب برادر خود مناقشه و مراقه به کار برد کار به آن جا کشید که آن دو برادر مخفیانه زهر در غذای هم بریزند، پس یحیی چنان که بهائیان گویند در غذای بهاء زهر ریخت و چنان چه ازلیان می گویند بهاء در غذای یحیی زهر ریخت و خواست او را با سلاح سفید بکشد ولی هر دو از مرگ نجات یافتند.(31)
ثابتین و ناقضین
یکی دیگر از ادعاهای بهائیان، عدم تفرقه و جدایی و رد وجود احزاب مختلف در میان آنان است. بهائیان این امر موهوم را فضیلت دین ساختگی بهائیت بر سایر شرایع مقدس گذشته می دانند. یکی از نویسندگان بهائی می نویسد:در دیانت مقدسه بهائی راه تفرق و پیدایش مذاهب به کلی مسدود است.(32) حسینعلی بهاء هم در این باره می نویسد:
ای اهل عالم فضل این ظهور اعظم از آن که آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از کتاب محو نمودیم و آنچه الفت و اتحاد و اتفاق است ثبت فرمودیم نعیما للعالمین.(33)
بروز تفرقه در دین و پیدایش مذاهب به هیچ عنوان از ناحیه خود دین نیست، بلکه علت پیدایش آن، نزاع و اختلافاتی است که به تبع پیروی از هوای نفس برای برخی از پیروان به وجود آمده است.
به هر حال وجود فرقه های مختلف در بابیت و بهائیت چنین ادعایی را کاملاً بی اساس و باطل می کند.
همان طور که بعد از مرگ باب بر سر جانشینی وی اختلاف ایجاد شد. بعد از مرگ حسینعلی بهاء نیز بین فرزندانش میرزا عباس افندی ملقب به «غصن اعظم» و میرزا محمد علی افندی ملقب به «غصن اکبر» بر سر وصایت اختلاف و درگیری به وجود آمد. با اینکه بهاء در الواح خود وصیت کرده بود هر دو فرزند می بایست به ترتیب وصایت را بر عهده گیرند، اما عباس افندی بر اساس لوحی که بهاء در کتاب عهدی به جای گذاشته بود خود را جانشین به حق پدر و تنها مفسر رسمی بهاء می دانست. متن لوح میرزا حسینعلی چینن است:
قد اصطفینا الاکبر بعد الاعظم امرمن لدن علیم خبیر؛ یعنی: ما اکبر را بعد از اعظم برگزیدیم و مراد از اعظم، عباس افندی و مراد از اکبر محمد علی افندی است.(34)
اما میرزا محمد علی آن را نپذیرفت و قائل بود که نوشته پدر را تغییر داده اند و خود او نخستین وصی است. صبحی مهتدی از دوستان عبدالبها که از نزدیک با این ماجرا ها درگیر بوده است در این باره چنین می نویسد:
اما بابیان بهائی نیز به دو فرقه منقسم می شوند: یک دسته آنانی که پس از مرگ بهاء الله به عبدالبهاء (غصن اعظم) توجه نمودند و به ثابتین معروف شدند و دسته دیگر که پیروی غصن اکبر، محمد علی افندی را کرده، خویش را موحدین نامیدند.
ثابتین به پیروان غصن اکبر ناقضین می گویند؛ کنایه از آن که عهد بهاء الله را شکستند و به وصی نخستین او (عبدالبهاء) نگرویدند و موحدین، تبعه عبدالبهاء را مشرکین می خوانند؛ بدین جهت که عبدالبهاء را در عصمت کبری شریک حق قرار داده اند.(35)
گفتنی است که همه بهائیان بر اساس وصیت حسینعلی بهاء، جانشین میرزا محمد علی را بعد از عباس افندی (عبدالبهاء) مسلم می دانستند. اما از آن جایی که وی با عبدالبهاء به مخالفت برخاسته و خود را جانشین اول می دانست، وی را ناقض عهد وصیت بهاء خواندند و از جرگه بهائیت طرد نمودند.
ویلیام هاچر می نویسد:
نابرادری کوچک تر حضرت عبدالبهاء، میرزا محمد علی با مقامی که به عنوان مرجع جدید امر بدیع منصوب گردیده بود شروع به ناسازگاری کرد و چون نمی توانست با نص صریح عهد و میثاق پدر بزرگوار خود علناً مخالفت نماید به جست و جوی طرقی بر آمد که فعالیت ها و اجرائات حضرت عبدالبهاء را در جامعه بهائی محدود سازد، چون این حیله نیز به شکست انجامید، میرزا محمد علی سعی خود را معطوف به گردآوری افرادی از میان جامعه بهائی به دور خود نمود.(36)
به هر حال، میرزا محمد علی نیز توانست تعدادی از پیروان بهائی از جمله برخی نزدیکان پدر خود و خویشاوندان را به دور خود جمع کند و فرقه ای جدای از برادر خود را تشکیل دهد.(37)
علی رغم این که بهائیان شعار مسالمت و صلح و صمیمیت با پیروان همه ادیان و مذاهب را می دهند با رقیبان خود بسیار بدرفتاری می کردند و به هیچ وجه یکدیگر را تحمل نمی کردند.
صبحی مهتدی که نقل کننده برخی از این بدرفتاری ها است می نویسد:
مابین این دو دسته بیرون از اندازه تصور، نقار و کدورت است... خود عبدالبهاء نیز از مواجهه و ملاقات محمد علی افندی بی اندازه و احتراز داشت... عبدالبهاء راضی نبود که از بهائیان ثابت کسی با محمد علی و پیروانش ملاقات کند و اگر کسی چنین می کرد از او دلگیر می شد و او را از خود می راند و این گناهی بود که قابل آمرزش و عفو نمی بود.(38)
در این راستا میرزا محمد علی ساکت نمی نشست و در کارهای برادرش اخلال می نمود. بنا به گفته زعیم الدوله، وی کتاب هایی به فارسی و عربی نوشت و در هند به چاپ رساند. او در آن اظهار داشته بود عباس و پیروانش از دین بهاء خارج شدند. او برادر را تکفیر کرده و با لحنی شدید به او حمله می کند.(39)
بعد از این همه نزاع و جدال بین بهائیان (که منشأ آن وصیت خود بهاء بود)، عبدالبها در سن هشتاد سالگی از دنیا رفت. حال چند سؤال متصور می شود: چرا حسینعلی بهاء فرزندش - محمد علی - را به عنوان ولیعهد بعد از عبدالبهاء معرفی کرد؟ بهاء به عنوان مدعی پیامبری و الوهیت چگونه بی خبر از آینده بود و روی چه اساسی تعیین این وصایت را که هیچ ثمره عملی ندارد مطرح کرد؟
با وجود این که مقام وصایت در بهائیت به زعم خود آنان موقعیتی بسیار حساس و در صدر امر بهائیت است، چرا میرزا بهاء، محمد علی افندی را که به قول خودشان شخصی کاملاً حیله گر و کذاب است وصی دوم خود تعیین کرده است؟
انشعابات پس از مرگ شوقی
عباس افندی در الواح و وصایای خود درباره جانشینان پس از شوقی و ولایت امر در نسل او تأکید کرده است وی در کتاب مفاوضات چنین آورده است:در هر دوری، اوصیا و اصفیا، دوازده نفر بوده اند. در ایام حضرت یعقوب، دوازده پسر بودند. و در ایام حضرت مسیح دوازده حواری بودند و در ایام حضرت محمد (ص) دوازده امام بودند و لکن در این ظهور اعظم، بیست و چهار نفر هستند دو برابر جمیع.(40)
در لوح دیگری نیز می نویسد:
ای احبای الهی باید ولی امرالله در زمان حیات خویش «من هو بعده» را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد و شخص معین باید مظهر تقدیس و ... باشد لهذا اگر ولد بکر (فرزند پسر) ولی امر الله مظهر الولد سر ابیه نباشد... باید غصن (فرزند) دیگر را انتخاب نماید... .(41)
رهبران بهائی مسلک، بر خلاف انتظار عبدالبهاء همگی از جهت فرزند ذکور، مقطوع النسل بوده اند.(42) از این رو بعد از مرگ شوقی افندی، موضوع رهبری بهائیان دچار تشطط، دسته بندی، انشعاب و افتراق شد.
گفتنی است پس از مرگ عبدالبهاء مهم ترین موضوع مورد بحث محافل بهائی، انتخاب عده ای از دوستان و سران بهائی با عنوان «ایادی امرالله» بود که شش سال پس از آن که شوقی به سمت چهارمین پیشوای بهائیت برگزیده شد، آنان را تعیین نمود.(43)
میرزا حسینعلی بهاء در الواح و وصایای خود پیرامون تشکیل هیئتی دائمی جهت خدمت به بهائیت و مساعدت ولی امر، سخنانی گفته بود.(44) بهائیان از این بحث استفاده کرده و در صدد جبران ماجرای مقطوع النسل بودن شوقی و معضل ولی امری بر آمده و سعی کردند که با تعیین ایادیان امرالله ماجرای ولایت امری را به فراموشی بسپارند. اما ایادی امرالله فقط دو وظیفه حفاظت و تبلیغ بهائیت را بر عهده داشته اند. این افراد را شوقی انتخاب نموده است. وی در این زمینه می گوید:
ایادی امرالله را باید ولی امرالله تعیین و تسمیه کند.(45)
همچنین عبدالبهاء در این باره می نویسد:
وظیفه ایادی امرالله نشر نفحات الله و نفوس و تعلیم علوم و .... این مجمع ایادی در تحت اداره ولی امر الله است.(46)
شروع ماجرای ایادیان امرالله زمینه ای شد برای پیدایش اختلاف و انشعابات دیگری در جامعه بهائیت. از این رو بعد از مرگ شوقی افندی بین شخصی که رهبر ایادیان بود به نام «چالرز میسن ریمی» و دیگر ایادیان به رهبری همسر کانادایی شوقی - ماری (روحیه) ماکسول - اختلاف شدیدی به وجود آمد.
«چالرز میسن ریمی»، فرزند یکی از روحانیون کلیسای اسقفی است که در سال 1253شمسی در یکی از شهرهای ساحلی رودخانه می سی سی پی امریکا به دنیا آمد. وی از جمله شاگردان کلیسای «ارتدوکسی» بود. میسن ریمی که در میان طرفدارانش به «ولی عزیزالله» و «ولی امر ثانی» معروف است خود را پنجمین پیشوای بهائیت معرفی کرد. او مدعی شد که از طرف چهارمین پیشوای بهائیت به این سمت تعیین شده است. او از طرف بهائیان آمریکا و دیگر طرفداران شوقی مورد حمایت قرار گرفت. وی در اعلامیه ای می نویسد:
... ولی عزیز امرالله یعنی شوقی افندی ربانی مرا به ریاست هیئت بین المللی جهانی انتخاب و تسمیه فرمودند... .(47)
از سال های آخر دوران عمر شوقی افندی زمزمه های مخالفت بر سر جانشینی وی بلند شد. پس از مرگ شوقی، اکثریت اعضای گروه ایادی امرالله با این انتصاب مخالفت کرده و با بی اعتنایی ریاست او را قبول نکردند. این بود که تشکیلاتی جداگانه علی رغم رهبری وی به وجود آوردند.
رهبری این مخالفان را همسر شوقی، «روحیه ماکسول» به عهده داشت. وی توانست اکثریت بهائیان را متوجه خود سازد و با کمک دیگر ایادیان امرالله، نظام جدیدی از رهبری بهائیان با نام «بیت العدل اعظم» ایجاد کند.
پس از مرگ شوقی افندی، همواره بین ایادی بهائی این سؤال مطرح بوده که ولی امر بعدی چه کسی است؟ چرا که به اعتقاد آنان ایادیان بدون ولی امر فاقد هر گونه اختیارات اداری اند. در این هنگام بود که همه ایادیان با همکاری «روحیه ماکسول» بدون توجه به دستورهای عبدالبهاء و شوقی، عملاً مقام ولی امر را برای همیشه کنار گذاشتند. با این کار سخنان و وعده های رهبران بهائیت درباره ی التزام استمرار دیانت موهوم بهائیت به «ولایت امری» برای همیشه دروغ از کار در آمد.
پیروان «میسن ریمی» بر این باورند که بنا به سفارش عبدالبهاء و شوقی، هر تشکیلاتی اعم از ایادیان یا سازمان بیت العدل، تحت نظارت ولایت امری بهائیان مشروعیت دارد و همگی باید کمال اطاعت را از او داشته باشند.(48)
بنابراین، تشکیلات ایادی و بیت العدل فاقد مشروعیت است و از نظر آنان تنها صدر امر بهائیان همان ولی امر است که آن نیز در بنی بهائیان دچار اختلاف شدید واقع شده است.
به طور کلی می توان بهائیان را بعد از مرگ شوقی افندی به دو گروه عمده تقسیم کرد: اول، گروهی که پیرو «روحیه ماکسول» و دیگر ایادیان امرالله هستند. آنها بعد از مدتی مؤسسه بیت العدل را تشکیل دادند و آن را مصدر امر بهائیت اعلام کردند. این گروه به «بهائیان بیت العدلی» مشهورند. دوم، پیروان «میسن ریمی» که مدعی ولایت امری شدند و بیت العدل را فاقد مشروعیت دانستند. اینها به بهائیان ارتدوکسی شناخته می شوند.
پی نوشت ها :
1. حسینعلی بهاء، الواح مبارکه، ص 265.
2. همان.
3. علی محمد باب، بیان فارسی، ص12، به نقل نقطة الکاف، میرزا جانی کاشانی.
4. همان.
5. همان.
6. ر. ک: میرزاجانی، نقطة الکاف، مقدمه ی ادوارد براون، ص 22.
7. ر. ک: عزیه نوری، تنبیه النائمین، ص7.
8. ر. ک: میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف مقدمه ی ادوارد براون، ص22؛ زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، ص 6-334.
9. عزیزالله سلیمانی، مصابیح هدایت، ص 438.
10. ر. ک: میرزا جانی کاشانی، همان، مقدمه ی فارسی ادوارد براون، ص 21.
11. ر. ک: محمد علی فیضی، بهاء الله، ص 40.
12. ر. ک: زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء الله، ترجمه فرید گلپایگانی، ص 251.
13. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، مقدمه ی فارسی ادوارد براون، ص 21.
14. ر. ک: دکتر یوسف فضائی، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی گری بابی گری، بهائی گری و کسروی گری، ص 169.
15. علی محمد باب، بیان فارسی، ص 320.
16. ر. ک: میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص 18 و 156.
17. همان، ص 156.
18. ر. ک: محمد علی فیضی، همان، ص 40.
19. ر. ک: دیانت بهائی، ص 25، از یادداشت های آخر کتاب.
20. حسینعلی بهاء، بدیع، ص 172.
21. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج1، ص 40.
22. ر. ک: حسینعلی بهاء، همان، ص 379.
23. ر. ک: علی محمد باب، بیان فارسی، ص 12 به نقل از میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف.
24. ر. ک: ویلیام هاچر، دیانت بهائی، ترجمه ی سمندری، ص 53.
25. همان، ص 54.
26. حسینعلی بهاء، ایقان، ص 194.
27. همان، ص 195.
28. ر. ک: زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، ص 6 -334.
29. ر. ک: عزیز خانم، تنبیه النائمین، ص 7.
30. ر. ک: زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، ترجمه ی فرید گلپایگانی، ص 251؛ میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص 214.
31. زعیم الدوله تبریزی، همان، ص 241.
32. سید غلامرضا روحانی، برهان واضح، ص 94.
33. حسینعلی بهاء، دریای دانش، ص 96.
34. حسینعلی بهاء، مجموعه الواح بهاء، کتاب عهدی، ص 402.
35. فضل الله مهتدی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابی گری و بهائی گری، ص 92.
36. ویلیام هاچر، دیانت بهائی ترجمه سمندری ص 78.
37. ر. ک: همان، ص 79.
38. فضل الله مهتدی، همان، ص 184 -182.
39. ر. ک: زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، ترجمه فرید گلپایگانی، ص 315.
40. عباس افندی، مفاوضات عبدالبهاء، ص 46.
41. عبدالحمید اشراق خاوری، ایام تسعه، ص 468.
42. در مورد حسینعلی بهاء باید گفت، فرزندان وی قبل از بهائیت به دنیا آمده اند.
43. ر. ک: اسماعیل راتین، انشعابات در بهائیت، ص 195.
44. ر. ک: دکتر اسلمنت، بهاء الله و عصر جدید، ص 291.
45. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج3، ص 8.
46. دکتر اسلمنت، همان، ص 292.
47. اسماعیل رانین، همان، ص 160.
48. ولی امراله، رئیس مقدس این مجلس (ایادیان) و عضو اعظم ممتاز لاینعزل است و جمیع اغصان و افنان و ایادی امراله باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجه و خضوع و خشوع را به ولی امراله داشته باشد. «شوقی افندی، توقعیات، ص 240».