طیب در گذر زمان (2)

دولت امیدوار بود با غروب روز عاشورا مردم به سر کار و زندگی خود برگردند، اما روز بعد (15 خرداد) با شنیدن خبر دستگیری امام، ناگهان سیل جمعیت از قسمت های مختلف تهران به راه افتاد.(1) بارفروشان تهران نیز دست از
چهارشنبه، 22 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طیب در گذر زمان (2)
طیب در گذر زمان... (2)






 

15 خرداد و عملکرد طیب در این روز

دولت امیدوار بود با غروب روز عاشورا مردم به سر کار و زندگی خود برگردند، اما روز بعد (15 خرداد) با شنیدن خبر دستگیری امام، ناگهان سیل جمعیت از قسمت های مختلف تهران به راه افتاد.(1) بارفروشان تهران نیز دست از کار کشیدند و با چوب، آهن و کارد و غیره دست به تظاهرات خشماگین زدند. در همین موقع رئیس پلیس تهران طی تماسی، تلفنی از طیب درخواست کرد میدانی ها را از تظاهرات ضد دولتی باز دارد، اما طیب پاسخ داد که این تظاهرات جنبه مذهبی دارد و برای او ممکن نیست بتواند مردمی را که از روی مبانی مذهبی به پا خاسته اند، از حرکت باز دارد.(2)
مهدی عراقی می گوید:
«در این روز هرکدام از بچه ها مأمور شدیم در یک قسمت از شهر مردم را وادار به بستن مغازه ها و تظاهرات کنیم. عده ای به میدان سبزی و پس از تعطیل کردن آنجا به میدان بارفروش ها که مغازه طیب هم آنجا بود رفتند. خود طیب نبود، اما پسرش بود. جریان را به او می گویند و او نیز با پدرش تماس می گیرد. طیب می گوید: هیچ اشکالی ندارد، تعطیل کنید.(3) به همین ترتیب جمعیت خشمگین از جنوب شهر، به سرکردگی طیب به سمت مرکز و شمال پایتخت روانه می شود. در این ضمن تمام دکان های بازار و خیابان ها، تعطیل می شوند و سیل کسبه و اصناف و مردمان عادی نیز به جمعیت می پیوندند.(4) تظاهرکنندگان، پس از تصرف کلانتری 16، به سوی میدان شاه، دانشگاه و نهایتاً کاخ مرمر سرازیر می شوند، در حالی که شعارهای تندی چون مرگ بر شاه می دهند.(5) گروهی به ساختمان رادیو حمله می کنند، اما موفق به تصرف آن نمی شوند. علاوه بر این پاسگاه های پلیس، سازمان های اداری و دولتی، اتوبوس های واحد و کامیون های ارتش و باجه های تلفن و باشگاه های ورزشی، به ویژه باشگاه ورزشی شعبان بی مخ مورد حمله تظاهرکنندگان واقع و طعمه حریق می شود.» (6)
روزنامه اطلاعات، در تاریخ 16 خرداد، از حوادث روز قبل تهران گزارشی به این مضمون ارائه داد: «تظاهرکنندگان پس از آتش زدن پارک شهر، ساختمان شهرداری ناحیه 4، ساختمان و اتومبیل کلوپ را نیز مورد حمله قرار دادند و به آتش کشیدند. پس از آن، در ساعت 11 صبح، سه دسته چند صد نفری از اطراف به باشگاه ورزشی جعفری حمله ور شده، شیشه و در و پنجره ها را شکسته و سپس داخل باشگاه شدند. قسمت های ورزشی باستانی، حمام ها و رختکن ها را شکستند و سوزاندند. سپس به طبقه بالا که دفتر و موزه باشگاه است، رفته و آن قسمت را هم ویران کردند. مقارن ساعت 12، مدیر باشگاه جعفری به محل رسید و با شلیک چند تیر، به مقابله با مهاجمین شتافت و نگذاشت که مهاجمین به قسمت ورزش فرنگی برسند. امروز، عده ای از مردم از باشگاه جعفری دیدن کردند و شعبان به اتفاق ورزشکاران باستانی در محل باشگاه اجتماع کردند و می خواستند برای تلافی رهسپار بازار شوند، ولی گویا فرماندار نظامی دستور جلوگیری می دهد. بنا به گفته شعبان، دیروز این عده می خواستند به منزلش نیز حمله کنند که بچه های محل جلوی آنها را گرفته بودند.(7)
دولت علم که سرگردان شده بود، با دستور دادن به گاردی ها، کشتار عجیبی تا غروب این روز به راه انداخت. سلاح مردم نیز، چوب و سنگ بود. برای اولین بار بود که تظاهرکنندگان از مواد آتش زا در این روز استفاده می کردند. نظیر این حوادث در قم، تبریز، شیراز و مشهد هم روی داد و حتی در برخی شهرها، حکومت نظامی اعلام شد.(8) در 16 خرداد و روزهای پس از آن به موازات خشونت ها، دستگیری و تبعید مخالفین شروع شد و عده ای از روحانیون، دانشجویان و ملی ها و افرادی که بیشترشان میداندار و میوه فروش بودند، از جمله طیب و حاج اسماعیل رضائی دستگیر شدند.» (9)
روزنامه اطلاعات در تاریخ 15 تیر 42 مصاحبه ای با فرماندار نظامی تهران در مورد اسامی عاملین بلوای 15 خرداد انجام داد که خلاصه این مصاحبه از این قرار است:
«طیب با دو میلیون ریال، هفت دسته از هفت نقطه شهر حرکت داد. حاج اسماعیل رضائی که دویست هزار تومان برای به راه انداختن بلوا گرفته بود، پول ها را طی چکی به دولت انتقال داد. در نتیجه بازپرسی ها معلوم شد طیب که یکی از کارگردانان این بلوا بوده، محرک قسمتی از این دستجات بوده، به طوری که او در بازپرسی اقرار کرده، مبلغ یک میلیون ریال از حاج اسماعیل رضائی بارفروش دریافت داشته و هفت دسته به این شرح حرکت داده است: دسته اول، به سرکردگی حسن صالحی معروف به خالدآبادی با دریافت 100 هزار ریال از خیابان صاحب جمع. دسته دوم نیز به سرکردگی حسن صالحی با دریافت 100,000 ریال از خیابان ارج شوش، دسته سوم به سرکردگی حاج سردار با دریافت 100,000 ریال از میدان شوش، دسته چهارم به سرکردگی عبدالله صادق تهرانی معروف به عبدالله نقاش، با دریافت 200,000 ریال از خیابان بی سیم نجف آباد، دسته پنجم، به سرکردگی امیر استاد ولی با دریافت 150,000 ریال از پامنار، دسته ششم به سرکردگی رضا گچ کار با ترکیبی از لات های میدان غله، با دریافت 100,000 ریال از میدان مزبور، دسته هفتم به سرکردگی ایزد سلحشور معروف به داشی گزنی با دریافت 100,000 ریال از خیابان جمشید و دروازه قزوین. و بقیه را طیب خودش، برداشته. هدف این افراد عبارت بود از غارت، تخریب، آتش زدن، هتک حیثیت بانوان، به ویژه بی حجاب ها، حمله به مأمورین انتظامی، آدمکشی و از بین بردن وسایل نقلیه عمومی و غیره. آنها عموماً به چوب، چماق، چاقو و سنگ مجهز بوده اند.» (10)
در مورد نقش طیب در وقایع روز 15 خرداد، گزارش های متعددی نیز از سوی افراد و نهادهای دولتی تهیه شده که جای آن دارد به برخی از آنها اشاره شود. در گزارش اطلاعات داخلی که در تاریخ 15 خرداد 1342 تهیه شده آمده است:
«در بین تظاهرکنندگان این روز در بازار، طیب، بارفروش معروف نیز با عده ای جزو تظاهرکنندگان بوده و از قرار معلوم باقر کچل، در میدان خراسان به عده ای پول می داد و آنها را با چوب و چماق برای تظاهرات می فرستاد. علاوه بر این سید بروجردی، شیخ جباری و طاهر (برادر طیب) و افرادی که دکه ها را آتش می زدند، نیز تحت رهبری طیب بوده اند.» (11)
در گزارش دیگری آمده:
«اشخاصی که در تظاهرات این روز با طیب همکاری داشته اند عبارتند از: حسین رمضان یخی، حسین برادر مهدی قصاب، مرتضی سرپلکی که ماشین افسر پلیس توسط او در سه راه سیروس آتش زده شد، ناصر فرهاد لحاف دوز که لحاف دوزی خیابان سعدی را آتش زده، ناصر کربلا عبدالله، رضا شریان، اصغر اصفهانی قهوه چی که در روز 15 خرداد متظاهرین در قهوه خانه این شخص اجتماع نموده و به وسیله ماشین های باری بی نمره طیب به نقاط مختلف فرستاده می شدند.» (12)
در گزارش دیگری نیز که سپهبد نصیری در مورد وقایع این روز برای شخص شاه فرستاده، به نقش دو طبقه مخصوص تأکید شده: الف)طبقه محرکین عاملین اصلی که اکثراً از طبقه روحانیون و بازاریان هستند. ب)طبقه مجریان، اداره کنندگان و اخلال گران که اکثراً از ساکنین جنوب شهر هستند. در ادامه این گزارش آمده که طیب عامل مؤثری در این جریان بوده و نامبرده در روز 15 خرداد با عده زیادی از بارفروشان و جنوب شهری ها با چوب و چماق به طرف میدان شوش و بازار رفته و در مسیر حرکت خود خرابکاری های زیادی می کنند. هرچند که طیب این اتهامات را رد می کند، ولی دلایل و گزارشات موجود حاکی از این است که عامل اصلی شخص طیب بوده است.(13)

طیب در برگ بازجوئی هایش پس از دستگیری

طیب می گوید:
«روز شنبه، شب تاسوعا، دسته راه انداختیم و روز یکشنبه نیز در انبار گندم روضه خوانی داشتیم. دیروز نیز دسته راه انداختیم. روز عاشورا ما از ساعت نه و بیست دقیقه حرکت کردیم و تا ساعت 16 همان روز با جمعیتی در حدود بیست هزار نفر در حرکت بودیم. این جمعیت را خودم، طبق عادت همه ساله، جمع آوری کردم. شیخ باقر نهاوندی واعظ نیز شب تاسوعا در تکیه شرکت نکرده، اما شب قبل از آن روی منبر علیه ورود جینا لولو بریجیدا، هنرپیشه زن ایتالیایی سخنرانی کرده و در مورد شعبان نیز اظهار نموده که او رفته و دست جینا را بوسیده و یک قالی به نامبرده هدیه داده و حالا آمده عزاداری می کند. من بدون اطلاع از سوابق باقر نهاوندی او را دعوت کردم و شب قبل نیز تلفنی از او خواستم علیه دولت چیزی نگوید. البته من در ده شبی که عزاداری داشتم، علیه دولت و تحریک مردم چیزی از نهاوندی نشنیدم، اما در شب یازدهم محرم که عزاداری مربوط به حاج علی صاحب تکیه و بازرس میدان بوده، نهاوندی اظهاراتی علیه دولت نموده است. من همچنان فدایی شاه بوده و هستم. این من بودم که مردم را به دادن رأی مثبت به مواد شش گانه شاه دعوت نمودم و تا آنجا که مقدور بوده، خدمت کردم. با اینکه به من اطلاع رسید عده ای قصد دارند در مسجد حاج ابوالفتح تظاهر نمایند، اما به دستور کلانتری 6 و 5، مسیر همه ساله خود را از بوذرجمهری ادامه داده و جمعیت را تا ساعت چهار بعدازظهر در تکیه ناهار دادم.»
از او پرسیده شد: «چه اشخاصی از کسبه میدان و خیابان های مولوی در تظاهرات شرکت داشتند و چه کسانی آنها را تحریک نموده اند؟» طیب گفت: «من بی اطلاع هستم، ولی به من خبر دادند عباس حسینی، حاجی شمشاد بارفروش، حاج علی توسلی بارفروش، محمود ورقی، محمد قمی، سیدعلی کاشی بارفروش با ساکنان دولاب بودند.» در مورد ارتباط با شعبان بی مخ نیز سئوال شد که طیب گفت: «من از شش ماه قبل که در عروسی دخترم دعوت داشت، دیگر او را ندیدم و حتی به عزاداری من هم نیامد.» در سئوال دیگری از او پرسیده شد: «از کدام مرجع پول گرفتی تا اخلال گری کنی؟» او گفت: «من آدمی هستم مشروب خوار. روزی دو هزار تومان درآمد دارم. روزی پانصد تومان اجاره ملک می گیرم. هرکه هرچه می گوید، دروغ است.» (14)
مهدی عراقی نیز در این زمینه می گوید:
«پس از بازجویی، نصیری به طیب گفت: این تعهد را بخوان و برو! موضوعش این بود که آقای خمینی پولی به طیب داده که این آشوب ها را برپا کند. او هم از امضا کردن آن خودداری می کند. او را شکنجه می کنند و شلاقش می زنند. نتیجه این می شود که طیب اعترافاتی می کند و اسم افرادی را بی خودی می آورد. در دادگاه اول، طیب و هفت هشت نفر از رفقایش به اعدام و بقیه به حبس های پنج سال به بالا محکوم می شوند. در دادگاه دوم، طبق تحقیقاتی که رئیس دادگاه کرده بود، طیب به سه سال و رضائی به دو سال و یکی دیگر را به یک سال زندان، محکوم و بقیه را تبرئه می کنند. نصیری با این حکم مخالفت می کند و اینجاست که حکم اعدام برای او و حاج اسماعیل رضائی بریده می شود.» (15) در دادگاه تجدیدنظری هم که در تاریخ 21 مهر 1342 تشکیل شد، دادستان دادگاه، جرم متهمین را که طیب و حاج اسماعیل رضائی نیز جزو آنها بودند چنین برشمرد: حمله به کتابخانه پارک شهر، شکستن شیشه های آن، آتش زدن ورزشگاه پارک شهر، سوزاندن اتوبوس ها و اتومبیل های سواری، حمله به اتوبوس حامل دختران دانش آموز و هتک حرمت آنها، حمله به بانوان بی حجاب، تخریب ایستگاه های اتوبوس، شکستن در و پنجره مغازه های شهر، تخریب باجه های بلیط فروشی، سوزاندن سینماها، باشگاه های ورزشی، از بین بردن چراغ های راهنمایی، آتش زدن مغازه ها، حمله به کارخانه برق، تأسیسات رادیو، آب، بنزین و کشته شدن عده ای از مردم. علاوه بر این جرم طیب پخش پول بین دسته ها و تحریک بارفروشان و میدانی ها و سرازیر کردن آنها به خیابان ها عنوان شده است.(16) همین روزنامه در روز 11 آبان 1342 در گزارشی تحت عنوان: طیب و اسماعیل رضائی تیرباران شدند، نوشت: «ساعت شش و پنج دقیقه بامداد امروز، طیب حاج رضائی 53 ساله و حاج محمد اسماعیل رضائی 38 ساله، دو نفر از محکومین 15 خرداد که در دادگاه های بدوی و تجدیدنظر به اعدام محکوم شده بودند، پس از ابرام حکم، در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران گردیدند.» (17)

پانزدهم و شانزدهم خرداد از زبان شعبان بی مخ

در یک قسمت از جنوب شهر، یک مشت از این میداندارها جمع می شوند و تصمیم می گیرند بساط 15 خرداد را راه بیندازند. البته این حادثه برنامه ریزی شده نبود. اینها تصمیم می گیرند که به عرق فروشی ها حمله کنند و دست به جای دیگری نزنند. صبح 15 خرداد رضا گچ کار، اسماعیل خلج و چند نفر از اطرافیان طیب، دست به کار می شوند و از میدان شاه تا پارک شهر، به کلیه عرق فروشی ها حمله می کنند. البته طیب در این موقع همراه آنها نبود. علاوه بر این آنها به ورزشگاه پارک شهر، سالن محمدرضا شاه، باشگاه من، کلوپ شاهنشاهی، اداره برق و بانک نیز حمله نموده و آنجاها را به آتش می کشند. دم ایستگاه رادیو هم یک عده ای جمع شده بودند و فحاشی می کردند. پس از آن در صدد حمله به آنجا برآمدند که سربازان مانع شدند. البته آنها اجازه تیراندازی نداشتند، چرا که شاه گفته بود خونریزی نکنید.
این وضع تا ساعت 3 بعدازظهر ادامه داشت تا اینکه نهایتاً علم کاسه صبرش لبریز می شود و دستور تیراندازی می دهد و عده ای کشته می شوند. مثلاً در اداره برق 64 نفر کشته شدند. اینکه می گویند در خیابان شهباز دو هزار تن کشته شدند، بی خود است. پس از آن حکومت نظامی شد. دولت اگر ما را تقویت می کرد، این بلاها بر سرش نمی آمد. به هرحال به تلافی 15 خرداد و آتش گرفتن باشگاه مان، فردای آن روز دست به کار شدیم و با صد و پنجاه نفر از اعضای جمعیت جوانمردان جانباز به میدان شاه و محل تجمع مردم، یعنی فخرالدوله رفتیم. چون حکومت نظامی بود، در آنجا ارتشیان جلوی ما را گرفتند و گفتند برگردید و این کارها را کنار بگذارید، شاه ممکن است ناراحت شود، اما ما توجهی نکردیم و به چند تا از آخوندها هجوم بردیم و آنها را زدیم.
طیب را، همان شب 15 خرداد گرفتند و در همان موقع بود که طاهر، برادر طیب با امیر رستمی که می گفتند قاتل افشار طوس است، حسین مهدی قصاب، ناصر جگرکی و شعبان حاج عباسی که همه از بچه های جنوب شهر بودند، به خانه من آمدند و گفتند مأموران به دنبال ما آمده اند تا ما را دستگیر کنند. به خدا ما دخالت نداشتیم. من هم از نصیری خواستم فعلاً کاری به آنها نداشته باشد و او هم قبول کرد.
بعد از چند روزی محاکمه طیب شروع می شود. رئیس دادگاه که تیمساری بود، روزی به باشگاهم آمد و گفت: آیا طیب باشگاه تو را سوزانده؟ گفتم: والله، بچه های جنوب شهر نه غارت می کنند و نه آتش می زنند. هیچ کدام از اینها را ندیدم. حمله کنندگان یک مشت لات و بیکار بودند. خلاصه گذشت، تا اینکه روزی مرا دادگاه طیب احضار کردند. در آنجا طیب، نوری، رضائی و داش گزنی بودند. دوباره در آنجا من از آنها دفاع کردم و همان حرف های بالا را زدم. روز بعد حاجی مسیح برادر طیب که خیلی آدم مقدس و مؤمنی بود به خانه ما آمد و گفت: مرا طیب فرستاده که پیشانیت را ماچ کنم. تو پریروز رفته بودی دادگاه و از آنها دفاع کردی، چه کار خوبی کردی! و رفت. حاج علی نوری هم جزو اعدامی ها بود. پسرش حسین که در سوئیس تحصیل می کرد، روزی با حسین مهدی قصاب و پسرش به خانه ما آمد و گفت: آقای جعفری! پدر مرا گرفته اند، ولی او بی گناه است. کاری بکنید. خلاصه ما دنبال کار حاج علی نوری و طیب و غیره رفتیم. حسن ارسنجانی را واسطه با شاه قرار دادیم و منتظر خبرش ماندیم. رفت، آمد و گفت که شاه می گوید: حاج علی نوری را یک درجه تخفیفش بدهید، ولی طیب را نه! چون نصیری پشت کارش است و خواستار اعدام اوست. هرچند که بعدها گفتند شعبان از شاه تقاضای اعدام طیب را کرده است. اصلاً من و طیب با هم رقابتی نداشتیم و با هم رفیق بودیم، با هم زندان بودیم و غیره. علت اینکه رژیم با او بد بود، به خاطر کارهایی بود که در محرم 42 انجام داد. مثلاً زمانی که شیخ نهاوندی را برای روضه خوانی و سخنرانی تکیه اش می آورد، طیب با نوچه هایش به او می گویند: وقتی بالای منبر رفتی، شاه و نخست وزیر را یادت نره، فحش و دری وری بگو! این شیخ نهاوندی هم مأمور سازمان امنیت بود و صبح همه اینها را گزارش می داد.(18)

مختصری درباره حاج اسماعیل رضائی

حاج اسماعیل رضائی فرزند لطف الله، در سال 1304 در تهران متولد شد و از همان نوجوانی به شغل بارفروشی در میدان میوه و تره بار روی آورد. او مقلد امام خمینی بود و در رسیدگی به خانواده های بی سرپرست، نهایت تلاش خود را می نمود.(19) غلامعلی حداد عادل در مورد شخصیت او می گوید: «حاج اسماعیل برخلاف طیب، هرگز به قداره بندی و یکه بزنی و کارهای بی حساب و کتاب معروف نبود و فردی بود بسیار متدین و عاشق امام حسین و ائمه اطهار (ع). وی از دوستان پدرم بود و هر دو در یک هیئت هفتگی شرکت می کردند که نام آن «انصار عباس الحسین (ع)» بود. بنده از همان دوران دبیرستان، معمولاً هر هفته به این هیئت می رفتم و به سخنان وعاظ گوش می دادم. به تدریج با او آشنا شدم. وی آدم خوش بیان و شوخ و خوش مشربی بود. از همه مهم تر اینکه در میدان به درستی و پاکی شهرت داشت و حرفش برای میدانی ها حجت بود. هیچ کس به وی نسبت خلاف و حقه بازی نمی داد و همیشه به درستی و حلال خوری معروف بود و غش در مالش نبود. ما همیشه از ایشان میوه می خریدیم. آن زمان وی مانند اعضای مؤتلفه شناخته نشده بود و هیچ کس از او به عنوان آدم فعال و برنامه ریز تشکیلات سیاسی نام نمی برد.(20) علاوه بر این او یکی از عناصر اصلی پخش اعلامیه امام در سطح تهران بود و در سازمان دادن هیئت های مذهبی در روزهای تاسوعا و عاشورای آن سال نقش داشت. رفاقت وی با طیب به بیش از بیست سال قبل باز می گشت. پس از 15 خرداد دستگیر و به جرم ایجاد بلوا و تحریک اهالی به جنگ یکدیگر و علیه سلطنت مشروطه ایران در دادگاه بدوی و تجدیدنظر به اعدام محکوم شد.(21)
منابع تحقیق :
1ــ جعفر مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی سی قرن ایران، ج دوم، ص 518 .
2ــ سیدحمید روحانی، پیشین، صص 485 ــ 484؛ و علی دوانی، پیشین، ج چهارم، ص 57 .
3ــ مهدی عراقی، پیشین، صص 184 ــ 183؛ و آزادمرد شهید: طیب حاج رضائی به روایت اسناد ساواک، ص 58.
4ــ جعفر مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی سی قرن ایران، ج دوم، ص 518 .
5ــ مهدی عراقی، پیشین، ص 184؛ و علی دوانی، پیشین، ج چهارم، ص 57 .
6ــ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، ص 235؛ و مجتبی مقصودی، پیشین، ص 37، و محمد علی سفری، قلم و سیاست، ج دوم، ص 532؛ و علی دوانی، پیشین، ج چهارم، ص 57 .
7ــ چگونه باشگاه جعفری را آتش زدند؟ روزنامه اطلاعات، ش 11108، 16 خرداد 1342، صص 14 ــ 13؛ و تظاهرکنندگان کتاب های مقدس و فرهنگی را در پارک شهر به آتش کشیدند؛ روزنامه های پست تهران، ش 2911، 16 خرداد 1342، ص 2.
8ــ جعفر مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی سی قرن در ایران، ج دوم، ص 518؛ علی دوانی، پیشین، ج چهارم، ص 75 .
9ــ جعفر مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی سی قرن ایران، ج دوم، ص 519 .
10ــ اسامی عاملین بلوای 15 خرداد، روزنامه اطلاعات، ش 11133، سال 38، 15 تیرماه 1342، ص 1 و ص 13 .
11ــ آزادمرد شهید: طیب حاج رضائی به روایت اسناد ساواک، ص 88 .
12ــ همان، ص 90 ــ 89 .
13ــ همان، صص 195 ــ 193.
14ــ آزادمرد شهید: طیب حاج رضائی به روایت اسناد ساواک، صص 125 ــ 112 .
15ــ مهدی عراقی، پیشین، صص 190 ــ 189؛ و علی باقری، پیشین، دفتر نهم، صص 39ــ 38.
16ــ دنباله اظهارات دادستان و وکلای مدافع در دادگاه تجدیدنظر نظامی مأمور رسیدگی به پرونده طیب و دیگر متهمین 15 خرداد، روزنامه اطلاعات، ش 11216، 21 مهر 1342، ص 8 .
17ــ طیب و اسماعیل رضائی تیرباران شدند، روزنامه اطلاعات، ش 111233، 11 آبان 1342، ص 13.
18ــ هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری، نشر ثالث، صص 293 ــ 275.
19ــ آزادمرد شهید: طیب حاج رضائی به روایت اسناد ساواک، ص 110؛ و علی باقری، پیشین، دفتر چهارم، ص 119ــ 138.
20ــ علی باقری، پیشین، دفتر هفتم، صص 139 ــ 138.
21ــ آزادمرد شهید: طیب حاج رضائی به روایت اسناد ساواک، ص 110.
منبع: شاهد یاران، شماره 68

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.