گفتوگو با دکتر ابراهیم برزگر
یکی از مهم ترین سوالات پیرامون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، شیوهها و تدابیر نظری و عملی امام خمینی(ره) برای تداوم و استمرار انقلاب و نظام و نیز جایگاه مردم در این فرایند است؛ برای یافتن پاسخ این پرسشها با دکتر «ابراهیم برزگر»، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به گفتگو نشستهایم. ایشان دارای بیش از ده عنوان کتاب هستند که «اندیشه سیاسی امام خمینی(ره): سیاست به مثابه صراط»، «نظریههای بازتاب جهانی انقلاب اسلامی» و «تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران» از این جملهاند.
آقای دکتر، شیوههای استمرار و بقای نظام اسلامی از دیدگاه شخص حضرت امام(ره) چه بود؟
بر مبنای دیدگاههای حضرت امام(ره) و بیانات موجزشان در وصیتنامهی سیاسیالهیشان، رمز «بقای» انقلاب اسلامی، همان رمز «ایجاد» انقلاب اسلامی است و آن رمز، وحدت کلمه و اجتماع مردم در راستای انگیزههای الهی است. بنابراین از نظر ایشان، وحدت و انگیزههای الهی مردم برای فداکاری و تحقق آرمانها، هم ابزار پیروزی انقلاب و هم رمز بقای آن است. تا زمانی که این دو عامل وجود داشته باشند، همچنان انقلاب و شکل تجسم یافتهی آن در قالب نظام اسلامی استمرار خواهد داشت.
نظر شما دربارهی اقدامهای عملی و نظری حضرت امام(ره) جهت بقای نظام چیست؟
در این رابطه بنده بخشهای زیر را جداگانه مورد بررسی قرار میدهم:
ضرورت وجود شورای نگهبان و سپاه پاسداران و نهادهایی از این دست به عنوان حافظان انقلاب اسلامی:
وقتی اقدامهای عملی و اجرایی با هدف حفظ نظام طراحی میشود، به طور قطع باید به آرمانهای اسلامی و انقلابی در هنگام تصویب قوانین گوناگون توجه کنیم. از جانب دیگر، قوانینی که مجلس وضع میکند، در وضعیتهای خاصی که از آنها به عنوان «واقعیتهای عینی» یاد میکنیم، دچار تنگناهای اجرایی میشوند، بنابراین شورای نگهبان در مقام پاسدار قانون اساسی و ارزشها، هنجارها و قواعد مسلم اسلامی به قصد حفاظت از آسیبهایی که در دراز مدت ممکن است به کیان نظام ضربه بزنند طراحی شده است. سپاه پاسداران نیز با هدف مقابله با تهدیدهای فیزیکی داخلی و خارجی تأسیس شده است. تعبیر خود امام(ره) این است که «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.» این سخن ناظر به وضعیتهای عملی است، یعنی منظور آن اقدامهای عملی است که سپاه پاسداران در جهت حفاظت از کیان جمهوری اسلامی انجام داده است و همچنان این وظیفه بر دوش آن است. البته یکی دیگر از کارکردهای سپاه، مقابله با تهدیدهای فرهنگی است.
اقدامهایی نظیر حذف شرط مرجعیت رهبری، شورایی بودن رهبری و... در مورد ولی فقیه تا انتخاب آن با مشکل مواجه نشود؛
شکل نظام سیاسی ما که در نظر برگرفته از آرمانهای اسلام و انقلاب است، در عمل تابعی است از واقعیتهای فردی، اجتماعی و نظام بینالملل. بنابراین همواره شکافی وجود دارد بین آرمانها و واقعیتها. شکل آرمانی رهبری این است که رهبر اجتماع دارای دو رکن باشد؛ یعنی هم رهبر سیاسی باشد و هم مرجع دینی. اما با توجه به آن واقعیتهای عینیکه امام(ره) با تیزبینیهای خاص خودشان در صحنهی سیاست عملی مشاهدهشان میکردند، به این جمعبندی رسیدند که در بستر سیاست عملی لزومی ندارد رهبری مرجع تقلید هم باشد. در حقیقت واقعگرایی امام(ره) اقتضا کرد با توجه به واقعیتهای موجود و پیچیدگیهای جهان و این که اصولاً رهبری سیاسی خود به اجتهاد سیاسی و پیچیدهای در جهان موجود نیاز دارد، این دو مقوله از هم تفکیک شوند و با این تجویز، گشایشی در طراحی سیستم و نظامسازی صورت گرفت.
تشکیل مجمع تشخیص مصلحت و گنجاندن آن در قانون اساسی:
این مورد هم از موارد دیگری بود که امام(ره) در طراحی سیستم و نهادینه کردن عقلانیت سیاسی کشور در نظر گرفتند و نوعی نهادسازی محسوب میشود. به مرور، با توجه به تجربهی مملکتداری 10 سال اول انقلاب، به این جمعبندی رسیدند که تشکیل چنین نهادی برای ادارهی نظام ضروری است. این امر هم باز مربوط است به همان دوگانهی آرمانگرایی و واقعگرایی که در اندیشهی سیاسی موجود است. زمانی که آرمانها با واقعیتها تصادم پیدا میکنند، صورتهای جدیدی ایجاد میشود که در نظام جمهوری اسلامی در قالب «مصلحتگرایی» نمود یافته است. به تعبیر دیگر، ما از دوگانهی آرمانگرایی و واقعگرایی به گونهی جدیدی در دنیای اندیشههای سیاسی دست یافتیم با عنوان «اندیشههای مصلحتگرا». این مصلحتگرایی با نام «مجمع تشخیص مصلحت نظام» در قانون اساسی تجدید نظر شده تجسم یافت. میتوان گفت تشخیص مصلحت، مرحلهی گذاری به شکل پیچیدهتر ادارهی مملکت بود.
تأکید بر جایگاه مجلس:
تأکید ایشان در سخنان گهربارشان نمود یافته است. ایشان در این مورد از تعابیری مثل «عصارهی فضائل ملت» و «مجلس در رأس امور است» استفاده میکنند. به تعبیری مجلس معرف مردمسالاری و مردمگرایی نظام و همچنین نماد تجمیع عقلانیت جمعی جمهوری اسلامی است. بنابراین مجلس به عنوان یکی از ارکان قوای سهگانه جایگاه بسیار ارجمندی در اندیشه و سیاست عملی امام خمینی(ره) دارد.
ورود حکم حکومتی و وسعت یافتن باب مصلحت در حکومتداری:
همانطور که پیشتر اشاره کردم، طرحها و نقشههای اندیشهی سیاسی تا آن جا که در مرحلهی تئوری و اندیشهورزی هستند، مجال و قدرت فراوانی دارند. بنابراین ما روی کاغذ و در کتب تئوریک، میتوانیم اندیشههایی با اهداف بسیار عالی به دست دهیم و در نهایتِ آرمانگرایی، به تئوریپردازی مشغول شویم. اما این اندیشهها و روشها هنگامی که میخواهند صورت واقعیتهای عینی پیدا کنند، با تنگناهایی در عمل مواجه میشوند. این مسأله مقولهای است که برخی از آن با عنوان «سبکی فکر و سنگینی واقعیت» یاد کردهاند. در چنین موقعیتی، لازم است در سیاست عملی پیوسته تبصرههایی بر آرمانها زده شود. به این ترتیب باید محدودیتهای سیاست عملی را در نظر گرفت و اصول جدیدی برای رفتار سیاسی تعریف کرد. به همین سبب، در نظام اسلامی ما، متناسب با رابطهای که بین قدرت و تکلیف وجود دارد و تکالیفی که تابعی از قدرت در بستر ملی و بینالمللیاند، گاه حکم اولیه تبدیل میشود به حکم ثانویه و گاه حکم اولیه تبدیل میشود به حکم حکومتی، آن هم در راستای رفع محدودیتهای سیاست عملی. پس ما در تجربهی عملی مملکتداریمان در پرتوی فقه سیاسی اسلامی، با سؤالهای جدید مواجه هستیم که اگر اندیشههای سیاسی اسلام فرصت آزمون را در موقعیت قدرت پیدا نکرده بودند، این سؤالهای جدید تولید نمیشد. به تناسب این سؤالهای جدید، پاسخهای جدید مورد نیاز است و در این پاسخهای جدید، به دلیل پیچیدگی عالم سیاست، حکم ثانویه یا حکم حکومتی وسعت بیشتری پیدا کرده و باب مصلحت در حکومت اسلامی گسترهی بیشتری یافته است.
البته برخی از افراد بنا بر نگاه خودشان این نگاه مصلحتگرایانه را به معنای عرفی شدن سیاست و سکولاریزه شدن حکومت تفسیر کردند، در حالی که مصلحت در دستگاه فقهی به معنای خاص خودش وجود دارد. مصلحت آن چیزی نیست که در اندیشهی سیاسی غرب وجود دارد و نتیجهاش عرفی شدن است، بلکه مصلحت یک اصطلاح فقهی است به معنای حکومت یک اصل فقهی بر اصل دیگر. گاهی در سیاست عملی پیش میآید که بین اصول و قواعد فقه سیاسی تزاحم ایجاد شود، به این معنا که دو اصل در یک موقعیت عملی هر دو موضوعیت پیدا میکنند و چون هر دو در آن واحد نمیتوانند صورت عملی بیابند و اجرا شوند، لاجرم باید یکی را انتخاب کنیم. این جاست که یک اصل فقهی بر اصل دیگر حاکم میشود. معنای مصلحت این است. آنچه به عنوان ورود حکم حکومتی و گسترده شدن مصادیق آن در حیطهی مملکتداری شاهد هستیم، بر میگردد به پیچیدگی عالم سیاست عملی در دنیای امروز و این که به تعبیر امام(ره) اسلام متهم به ناتوانی در ادارهی امور بشری نشود. باید توجه داشت که این مصلحتسنجیها و صدور احکام ثانویه و حکومتی به معنای عرفی شدن و اشاعهی سکولاریسم در اسلام نیست، بلکه تغییراتی است که در درون خود دستگاه فقه سیاسی صورت میگیرد و ترجیح اصلی بر اصل دیگر است.
امام(ره) چه نقشی برای مردم در تداوم انقلاب قائل بودند؟
دیدگاه ایشان نسبت به مردم ناشی از معارف هستیشناسانهشان بود. نگاه ایشان به مردم با خوشبینی همراه بود و با توجه به هستیشناسی عمیقی که از انسان داشتند، معتقد بودند انسان مفطور بر فطرت الهی است. ایشان به مردم هم در همین راستا توجه میکردند. با این تفاسیر، به انسان خوشبین بودند و مردم را منشأ قدرت تلقی میکردند و معتقد بودند تا زمانی که مردم با نظام هستند، این نظام استمرار پیدا میکند. ایشان مردم زمان خودشان (مردمی که در زمان پیروزی جمهوری اسلامی زندگی میکردند) را از مردم صدر اسلام وفادارتر و باایمانتر میدانستند. امام(ره) برای مردم در تداوم انقلاب و بقای نظام نقش «محوری» قائل بودند و اعتقادشان بر این بود که تا زمانی که مردم همراهی میکنند، هر کاری امکانپذیر است، از جمله به ثمر رساندن انقلاب و استمرار نظام. حتی این مسألهی «همراهی مردم» بخشی از رکن آیندهنگری و پیشبینیهای امام(ره) را تشکیل میداد. به طور مثال، امام(ره) در خصوص ورود نیروهای شوروی به افغانستان پیشبینی کرده بودند که شوروی در افغانستان شکست میخورد و دلیل آن را هم همراهی نکردن مردم افغانستان و مخالفتشان با حضور شوروی میدانستند. بنابراین ایشان در بیاناتشان به قدرت مردم بها داده بودند.
به عنوان سخن آخر، باید گفت اندیشههای امام(ره) از ابعاد وجودیشان در مقام فیلسوف، متکلم، عارف، سیاستمدار، مفسر قرآن، فقیه و مورخ نشأت میگیرد. ایشان حوادث نزدیک به یک قرن را به چشم خودشان دیدند و رویدادهای ایران، اسلام و کل نظام بینالمللی را با تیزبینی رصد کردند. بنابراین با توجه به این مجموعهی آموختهها، تجارب عملی و البته ذهن تیزبینشان، موفق به ایجاد نظامی مبتنی بر اسلام شدند؛ نظامی که بین دین و سیاست رابطه ایجاد کرد، در حالی که پارادایم مسلط جهانی مبتنی بر سکولاریسم و جدایی دین از سیاست بود.
امام(ره) با توجه به اندوختههای نابشان، بر خلاف روند مسلط جهانی، نظام سیاسی متفاوتی در ایران بنیان نهادند. باید توجه کنیم که این صورتبندی جدید از رابطهی دین و سیاست، امروز پس از گذشت بیش از سه دهه در کل جهان اسلام به عنوان یک منطق پذیرفته شده است و تمام کشورها به سوی آن مردمسالاری دینی حرکت میکنند که امام(ره) بنیانگزارش در جهان مدرن بود. امید است که هرچه زودتر بتوانیم شاهد تحقق آرمانهای امام(ره) در سطح جهان اسلام و تشکیل قطبی به نام قطب اسلامی باشیم.
منبع:سایت برهان
یکی از مهم ترین سوالات پیرامون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، شیوهها و تدابیر نظری و عملی امام خمینی(ره) برای تداوم و استمرار انقلاب و نظام و نیز جایگاه مردم در این فرایند است؛ برای یافتن پاسخ این پرسشها با دکتر «ابراهیم برزگر»، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به گفتگو نشستهایم. ایشان دارای بیش از ده عنوان کتاب هستند که «اندیشه سیاسی امام خمینی(ره): سیاست به مثابه صراط»، «نظریههای بازتاب جهانی انقلاب اسلامی» و «تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران» از این جملهاند.
آقای دکتر، شیوههای استمرار و بقای نظام اسلامی از دیدگاه شخص حضرت امام(ره) چه بود؟
بر مبنای دیدگاههای حضرت امام(ره) و بیانات موجزشان در وصیتنامهی سیاسیالهیشان، رمز «بقای» انقلاب اسلامی، همان رمز «ایجاد» انقلاب اسلامی است و آن رمز، وحدت کلمه و اجتماع مردم در راستای انگیزههای الهی است. بنابراین از نظر ایشان، وحدت و انگیزههای الهی مردم برای فداکاری و تحقق آرمانها، هم ابزار پیروزی انقلاب و هم رمز بقای آن است. تا زمانی که این دو عامل وجود داشته باشند، همچنان انقلاب و شکل تجسم یافتهی آن در قالب نظام اسلامی استمرار خواهد داشت.
نظر شما دربارهی اقدامهای عملی و نظری حضرت امام(ره) جهت بقای نظام چیست؟
در این رابطه بنده بخشهای زیر را جداگانه مورد بررسی قرار میدهم:
ضرورت وجود شورای نگهبان و سپاه پاسداران و نهادهایی از این دست به عنوان حافظان انقلاب اسلامی:
وقتی اقدامهای عملی و اجرایی با هدف حفظ نظام طراحی میشود، به طور قطع باید به آرمانهای اسلامی و انقلابی در هنگام تصویب قوانین گوناگون توجه کنیم. از جانب دیگر، قوانینی که مجلس وضع میکند، در وضعیتهای خاصی که از آنها به عنوان «واقعیتهای عینی» یاد میکنیم، دچار تنگناهای اجرایی میشوند، بنابراین شورای نگهبان در مقام پاسدار قانون اساسی و ارزشها، هنجارها و قواعد مسلم اسلامی به قصد حفاظت از آسیبهایی که در دراز مدت ممکن است به کیان نظام ضربه بزنند طراحی شده است. سپاه پاسداران نیز با هدف مقابله با تهدیدهای فیزیکی داخلی و خارجی تأسیس شده است. تعبیر خود امام(ره) این است که «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.» این سخن ناظر به وضعیتهای عملی است، یعنی منظور آن اقدامهای عملی است که سپاه پاسداران در جهت حفاظت از کیان جمهوری اسلامی انجام داده است و همچنان این وظیفه بر دوش آن است. البته یکی دیگر از کارکردهای سپاه، مقابله با تهدیدهای فرهنگی است.
اقدامهایی نظیر حذف شرط مرجعیت رهبری، شورایی بودن رهبری و... در مورد ولی فقیه تا انتخاب آن با مشکل مواجه نشود؛
شکل نظام سیاسی ما که در نظر برگرفته از آرمانهای اسلام و انقلاب است، در عمل تابعی است از واقعیتهای فردی، اجتماعی و نظام بینالملل. بنابراین همواره شکافی وجود دارد بین آرمانها و واقعیتها. شکل آرمانی رهبری این است که رهبر اجتماع دارای دو رکن باشد؛ یعنی هم رهبر سیاسی باشد و هم مرجع دینی. اما با توجه به آن واقعیتهای عینیکه امام(ره) با تیزبینیهای خاص خودشان در صحنهی سیاست عملی مشاهدهشان میکردند، به این جمعبندی رسیدند که در بستر سیاست عملی لزومی ندارد رهبری مرجع تقلید هم باشد. در حقیقت واقعگرایی امام(ره) اقتضا کرد با توجه به واقعیتهای موجود و پیچیدگیهای جهان و این که اصولاً رهبری سیاسی خود به اجتهاد سیاسی و پیچیدهای در جهان موجود نیاز دارد، این دو مقوله از هم تفکیک شوند و با این تجویز، گشایشی در طراحی سیستم و نظامسازی صورت گرفت.
تشکیل مجمع تشخیص مصلحت و گنجاندن آن در قانون اساسی:
این مورد هم از موارد دیگری بود که امام(ره) در طراحی سیستم و نهادینه کردن عقلانیت سیاسی کشور در نظر گرفتند و نوعی نهادسازی محسوب میشود. به مرور، با توجه به تجربهی مملکتداری 10 سال اول انقلاب، به این جمعبندی رسیدند که تشکیل چنین نهادی برای ادارهی نظام ضروری است. این امر هم باز مربوط است به همان دوگانهی آرمانگرایی و واقعگرایی که در اندیشهی سیاسی موجود است. زمانی که آرمانها با واقعیتها تصادم پیدا میکنند، صورتهای جدیدی ایجاد میشود که در نظام جمهوری اسلامی در قالب «مصلحتگرایی» نمود یافته است. به تعبیر دیگر، ما از دوگانهی آرمانگرایی و واقعگرایی به گونهی جدیدی در دنیای اندیشههای سیاسی دست یافتیم با عنوان «اندیشههای مصلحتگرا». این مصلحتگرایی با نام «مجمع تشخیص مصلحت نظام» در قانون اساسی تجدید نظر شده تجسم یافت. میتوان گفت تشخیص مصلحت، مرحلهی گذاری به شکل پیچیدهتر ادارهی مملکت بود.
تأکید بر جایگاه مجلس:
تأکید ایشان در سخنان گهربارشان نمود یافته است. ایشان در این مورد از تعابیری مثل «عصارهی فضائل ملت» و «مجلس در رأس امور است» استفاده میکنند. به تعبیری مجلس معرف مردمسالاری و مردمگرایی نظام و همچنین نماد تجمیع عقلانیت جمعی جمهوری اسلامی است. بنابراین مجلس به عنوان یکی از ارکان قوای سهگانه جایگاه بسیار ارجمندی در اندیشه و سیاست عملی امام خمینی(ره) دارد.
ورود حکم حکومتی و وسعت یافتن باب مصلحت در حکومتداری:
همانطور که پیشتر اشاره کردم، طرحها و نقشههای اندیشهی سیاسی تا آن جا که در مرحلهی تئوری و اندیشهورزی هستند، مجال و قدرت فراوانی دارند. بنابراین ما روی کاغذ و در کتب تئوریک، میتوانیم اندیشههایی با اهداف بسیار عالی به دست دهیم و در نهایتِ آرمانگرایی، به تئوریپردازی مشغول شویم. اما این اندیشهها و روشها هنگامی که میخواهند صورت واقعیتهای عینی پیدا کنند، با تنگناهایی در عمل مواجه میشوند. این مسأله مقولهای است که برخی از آن با عنوان «سبکی فکر و سنگینی واقعیت» یاد کردهاند. در چنین موقعیتی، لازم است در سیاست عملی پیوسته تبصرههایی بر آرمانها زده شود. به این ترتیب باید محدودیتهای سیاست عملی را در نظر گرفت و اصول جدیدی برای رفتار سیاسی تعریف کرد. به همین سبب، در نظام اسلامی ما، متناسب با رابطهای که بین قدرت و تکلیف وجود دارد و تکالیفی که تابعی از قدرت در بستر ملی و بینالمللیاند، گاه حکم اولیه تبدیل میشود به حکم ثانویه و گاه حکم اولیه تبدیل میشود به حکم حکومتی، آن هم در راستای رفع محدودیتهای سیاست عملی. پس ما در تجربهی عملی مملکتداریمان در پرتوی فقه سیاسی اسلامی، با سؤالهای جدید مواجه هستیم که اگر اندیشههای سیاسی اسلام فرصت آزمون را در موقعیت قدرت پیدا نکرده بودند، این سؤالهای جدید تولید نمیشد. به تناسب این سؤالهای جدید، پاسخهای جدید مورد نیاز است و در این پاسخهای جدید، به دلیل پیچیدگی عالم سیاست، حکم ثانویه یا حکم حکومتی وسعت بیشتری پیدا کرده و باب مصلحت در حکومت اسلامی گسترهی بیشتری یافته است.
البته برخی از افراد بنا بر نگاه خودشان این نگاه مصلحتگرایانه را به معنای عرفی شدن سیاست و سکولاریزه شدن حکومت تفسیر کردند، در حالی که مصلحت در دستگاه فقهی به معنای خاص خودش وجود دارد. مصلحت آن چیزی نیست که در اندیشهی سیاسی غرب وجود دارد و نتیجهاش عرفی شدن است، بلکه مصلحت یک اصطلاح فقهی است به معنای حکومت یک اصل فقهی بر اصل دیگر. گاهی در سیاست عملی پیش میآید که بین اصول و قواعد فقه سیاسی تزاحم ایجاد شود، به این معنا که دو اصل در یک موقعیت عملی هر دو موضوعیت پیدا میکنند و چون هر دو در آن واحد نمیتوانند صورت عملی بیابند و اجرا شوند، لاجرم باید یکی را انتخاب کنیم. این جاست که یک اصل فقهی بر اصل دیگر حاکم میشود. معنای مصلحت این است. آنچه به عنوان ورود حکم حکومتی و گسترده شدن مصادیق آن در حیطهی مملکتداری شاهد هستیم، بر میگردد به پیچیدگی عالم سیاست عملی در دنیای امروز و این که به تعبیر امام(ره) اسلام متهم به ناتوانی در ادارهی امور بشری نشود. باید توجه داشت که این مصلحتسنجیها و صدور احکام ثانویه و حکومتی به معنای عرفی شدن و اشاعهی سکولاریسم در اسلام نیست، بلکه تغییراتی است که در درون خود دستگاه فقه سیاسی صورت میگیرد و ترجیح اصلی بر اصل دیگر است.
امام(ره) چه نقشی برای مردم در تداوم انقلاب قائل بودند؟
دیدگاه ایشان نسبت به مردم ناشی از معارف هستیشناسانهشان بود. نگاه ایشان به مردم با خوشبینی همراه بود و با توجه به هستیشناسی عمیقی که از انسان داشتند، معتقد بودند انسان مفطور بر فطرت الهی است. ایشان به مردم هم در همین راستا توجه میکردند. با این تفاسیر، به انسان خوشبین بودند و مردم را منشأ قدرت تلقی میکردند و معتقد بودند تا زمانی که مردم با نظام هستند، این نظام استمرار پیدا میکند. ایشان مردم زمان خودشان (مردمی که در زمان پیروزی جمهوری اسلامی زندگی میکردند) را از مردم صدر اسلام وفادارتر و باایمانتر میدانستند. امام(ره) برای مردم در تداوم انقلاب و بقای نظام نقش «محوری» قائل بودند و اعتقادشان بر این بود که تا زمانی که مردم همراهی میکنند، هر کاری امکانپذیر است، از جمله به ثمر رساندن انقلاب و استمرار نظام. حتی این مسألهی «همراهی مردم» بخشی از رکن آیندهنگری و پیشبینیهای امام(ره) را تشکیل میداد. به طور مثال، امام(ره) در خصوص ورود نیروهای شوروی به افغانستان پیشبینی کرده بودند که شوروی در افغانستان شکست میخورد و دلیل آن را هم همراهی نکردن مردم افغانستان و مخالفتشان با حضور شوروی میدانستند. بنابراین ایشان در بیاناتشان به قدرت مردم بها داده بودند.
به عنوان سخن آخر، باید گفت اندیشههای امام(ره) از ابعاد وجودیشان در مقام فیلسوف، متکلم، عارف، سیاستمدار، مفسر قرآن، فقیه و مورخ نشأت میگیرد. ایشان حوادث نزدیک به یک قرن را به چشم خودشان دیدند و رویدادهای ایران، اسلام و کل نظام بینالمللی را با تیزبینی رصد کردند. بنابراین با توجه به این مجموعهی آموختهها، تجارب عملی و البته ذهن تیزبینشان، موفق به ایجاد نظامی مبتنی بر اسلام شدند؛ نظامی که بین دین و سیاست رابطه ایجاد کرد، در حالی که پارادایم مسلط جهانی مبتنی بر سکولاریسم و جدایی دین از سیاست بود.
امام(ره) با توجه به اندوختههای نابشان، بر خلاف روند مسلط جهانی، نظام سیاسی متفاوتی در ایران بنیان نهادند. باید توجه کنیم که این صورتبندی جدید از رابطهی دین و سیاست، امروز پس از گذشت بیش از سه دهه در کل جهان اسلام به عنوان یک منطق پذیرفته شده است و تمام کشورها به سوی آن مردمسالاری دینی حرکت میکنند که امام(ره) بنیانگزارش در جهان مدرن بود. امید است که هرچه زودتر بتوانیم شاهد تحقق آرمانهای امام(ره) در سطح جهان اسلام و تشکیل قطبی به نام قطب اسلامی باشیم.
منبع:سایت برهان
/ج