انگیزه های خودآگاه

انگیزه های خودآگاه (آموخته) از عدم و خلأ، سرچشمه نمی گیرند بلکه پایه آنها انگیزه ها و استعدادهای ناآموخته و فطری هستند، ولی ظاهر شدن تحت تأثیر عوامل اجتماعی است. طبقه بندی انگیزه های رفتار به ناآموخته و آموخته-مخصوصاً در
يکشنبه، 9 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انگیزه های خودآگاه
انگیزه های خودآگاه

نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

انگیزه های خودآگاه (آموخته) از عدم و خلأ، سرچشمه نمی گیرند بلکه پایه آنها انگیزه ها و استعدادهای ناآموخته و فطری هستند، ولی ظاهر شدن تحت تأثیر عوامل اجتماعی است. طبقه بندی انگیزه های رفتار به ناآموخته و آموخته-مخصوصاً در انسان-کاملاً قراردادی و نسبی است وگرنه تشخیص و تمیز دقیق آن دو از هم، بسیار دشوار و گاهی غیرممکن است. انگیزه های آموخته یا اکتسابی (ثانوی) را می توان به سه گروه کلی تقسیم کرد:
1. انگیزه های اجتماعی عمومی یا مشترک
2. انگیزه های اجتماعی فرهنگی (متأثر از فرهنگ)
3. انگیزه های اجتماعی فردی (مخصوص فرد)
الف. انگیزه های اجتماعی عمومی یا مشترک
انگیزه های اجتماعی عمومی یا مشترک، انگیزه هایی هستند که هر انسان سالم آنها را از تجربه های روزانه و تعاملهای اجتماعی خود کسب می کند در هر فرهنگ که باشد. این انگیزه ها عبارتند از:
1. انگیزه اجتماعی: یکی از قوی ترین انگیزه های انسان، علاقه او به زندگی در میان جمع است. او از تنهایی می ترسد و خود را به زندگی در جامعه یا اجتماع، ناگزیر می بیند. نیرومندی این انگیزه، سبب شده که گروهی از دانشمندان، انسان را حیوان اجتماعی طبع بدانند و انگیزه اجتماعی را به فطرت او نسبت دهند؛ زیرا انسان در هر فرهنگ، این میل خود را ظاهر می سازد. ولی بیشتر دانشمندان، آن را آموخته می دانند و علت وجود آن را در همه افراد انسان به این سبب می دانند که کودک در هر مکان و زمان، ضعیف و عاجز به دنیا می آید و به حمایت و سرپرستی دیگران نیازمند است. بتدریج که بر سن او افزوده می شود در می یابد که بیشتر نیازهای او جز به کمک دیگران ارضا نمی شود و اعتمادش به اینکه رشد و تکامل، امنیت و رضایت خاطر و به اصطلاح سعادت او به روابط اجتماعی وی بستگی دارد؛ و همین اعتقاد و اعتماد، موجب تقویت و گسترش این روابط می شود، به طوری که وقتی در این روابط خویش با دیگران موفق نمی شود ناراحتی و اضطراب احساس می کند. به این ترتیب، فرد، انگیزه اجتماعی را کسب می کند. پس انسان، حیوان اجتماعی است نه برای اینکه صرفاً چنین آفریده شده است بلکه برای اینکه چنین شده است.
انگیزه اجتماعی شامل انگیزه «پیوند جویی»(affiliation) هم می شود. و منظور از آن، علاقه همه افراد بشر است به اینکه با دیگران، پیوستگی برقرار کنند، حتی موقعی که هیچ گونه فشار خاصی برای این امر، وجود نداشته باشد. برای مثال، می توان از ازدواج، که یک نوع پیوستگی است و شناخت آن سخت نیست، سخن گفت، ازدواج اگرچه عمدتاً وسیله ای برای ارضای سائق جنسی است ولی به ارضای احتیاجات زیاد دیگر نیز کمک می کند. پیوستن به دسته های مختلف مذهبی، سیاسی، تفریحی، و... نیز انگیزه های پیچیده دیگری را از قبیل انگیزه مقام طلبی، ارضا می کند.
2. پذیرش و تصویب اجتماعی (social approval): انگیزه مشترک دیگر میان مردم، این است که هر فرد می خواهد آنچه انجام می دهد مورد تصویب و تأیید جمع قرار گیرد و غالباً از انجام دادن آنچه جامعه تصویب نمی کند، اجتناب می ورزد. به همین سبب، هرکس همیشه می کوشد دریابد که چه چیز، مورد تأیید جمع یا جامعه است و چه چیز را جمع یا جامعه نمی پسندد تا بهتر بتواند خود را با آن تطبیق دهد.
ریشه های این انگیزه را نیز باید در تربیت دوران کودکی، هنگامی که والدین معیارهای درست و نادرست عمل کودک را تعیین می کنند، جست و جو کرد. یک کودک یاد می گیرد که چگونه والدین خود را از خود راضی نگه دارد تا بتواند انگیزه های دیگرش را به کمک ایشان ارضا کند، و شاید از کیفر ایشان می ترسد. این خشنود کردن، به آسانی به سایر مردم، تعمیم پیدا می کند. وقتی کودک، قدم به مدرسه می گذارد یاد می گیرد که چگونه می تواند کارهایش را مورد تصویب و تأیید معلمانش قرار بدهد و یا خود را در دبستان و دبیرستان از کیفر معلمان، مصون دارد. همچنین به تدریج می آموزد که رضایت و تصویب دوستانش را نسبت به خود و کارهایی که انجام می دهد جلب کند. پس می توان گفت که میل به «تأیید و تصویب اجتماعی» یک انگیزه آموخته است که به تدریج تعمیم پیدا می کند و تقویت می شود.
3. تقلید و پناه جویی: دیگر از انگیزه های آموخته عمومی، رغبت انسان است به اینکه به طور خودآگاه یا ناخودآگاه، از اعمال و حرکات اشخاصی که نسبت به خود برتر می داند، تقلید کند و این میل در همه خردسالان و بزرگسالان، مشاهده می شود. علت عمده آموخته دانستن این انگیزه، این است که شخص متوجه می شود که برای خیر و صلاح خود، تقلید از دیگران ضروری است. همچنین، انسان، علاقمند است که وقتی به مشکلی بر می خورد و خود از حل آن، عاجز است از دیگران کمک بخواهد یا به دیگران پناه ببرد. این میل در دوران کودکی قوی تر است.
4. ایمنی (security): احساس امنیت، به ویژه در جامعه های جدید پیچیده، یک انگیزه مهم به شمار می رود. منظور از این انگیزه، آن است که شخص بتواند وضع موجود را حفظ کند و اطمینان داشته باشد که در آینده نیز مانند گذشته در امان خواهد بود. ناامنی یا نبود امنیت و اطمینان خاطر، بر فرایند ترس، خصوصاً ترس از ناتوانی در ارضای انگیزه های دیگر، مبتنی است. شخص ممکن است درباره تقریباً همه چیز نامطمئن باشد مثلاً بترسد از اینکه مقام خویش، محبت همسرش، پولش، یا تصویب اجتماعی نسبت به کارهایش را از دست بدهد. همچنین به توانایی خود برای بهره مندی از زندگی سالم و ارضای انگیزه های نخستین اطمینان نداشته باشد. انسان امروز بیش از زمانهای دیگر به تأمین و اطمینان خاطر نیازمند است؛ زیرا دائماً به طرق مختلف از قبیل شیوع بیماریهای خطرناک، آغاز جنگ های داخلی و خارجی، شکست در کارها، و... تهدید می شود. از این رو، امنیت جویی را می توان یکی از انگیزه های مهم انسان امروز دانست.

ب. انگیزه های اجتماعی و فرهنگی

بعضی انگیزه های اجتماعی را در همه افراد بشر نمی توان یافت چون به بعضی از تمدنها و فرهنگها اختصاص دارند. از این رو آنها را انگیزه های اجتماعی فرهنگی یا وابسته به فرهنگ می نامند که مهمترین آنها عبارتند از:
1. انگیزه های برتری طلبی و خودنُمایی: سابقاً این انگیزه ها را ناآموخته یا فطری، تصور می کردند ولی تحقیقات مردم شناسان، نشان داد که در بیشتر قبایل اولیه از این انگیزه ها خبری نیست؛ یعنی این انگیزه ها جنبه عمومی و مشترک ندارند بلکه به جامعه های خاصی اختصاص دارد. انگیزه های برتری طلبی و خودنمایی به صورت میل فرد به رقابت و برتری یافتن بر دیگران و خود را نشان دادن یا قدرت و ثروت و علم خود را به رخ مردم کشیدن، ظاهر می شود. مکدوگال میل برتری جویی یا تسلط بر دیگران را انگیزه فطری یا غریزه می داند. و آدلر(1)آن را قوی ترین غرایز انسان می خواند.
2. مقام یا موقعیت اجتماعی (status): بیشتر مردم برانگیخته اند به اینکه میان دوستان خود، مقام و موقعیتی داشته باشند تا احساس احترام بکنند و خود را حقیر ندانند. این انگیزه در حد بالاترش به این صورت، ظاهر می شود که شخص آرزو می کند بالاترین مقام ممکن را در جمع یا جامعه خویش و در شغلش به دست آورد. زیرا مقام، در واقع، فرد را در یک نظام اجتماعی نشان می دهد و روشن می کند که او نسبت به دیگران تا چه اندازه در حد بالا یا پایین قرار دارد. در واقع، هرکس موقعیت اجتماعی خود را در مقایسه با دیگران، کشف می کند که ممکن است برایش مطلوب یا نامطلوب باشد.
انگیزه های مقام، ممکن است شکلهای متفاوتی داشته باشند. یکی می خواهد مقام ارشدیت را در گروه به دست آورد؛ دیگری برای کسب مقام روحانی می کوشد؛ سومی به اینکه دارای یک مقام کوچک اداری باشد، قانع است. دیگر از انگیزه های مقام، «حیثیت» و «قدرت» هستند و شخص می خواهد در میان جمع، حیثیتی بهتر از دیگران داشته باشد و یا نیرو و قدرت خاصی به دست آورد؛ به طوری که مردم-به اصطلاح- از او حساب ببرند. فعالیت برای به دست آوردن پول زیاد، داشتن ساختمانهای عالی، افتخار به وجود فرزندان موفق، خانواده، و یا افتخار به خود از جمله انگیزه های مقام به شمار می رود.
هر گروه یا جامعه چه در قدیم و چه در جدید، نظام مقامی خاصی دارد که اعضای خود را بر حسب شرایط معین در مقامهای متفاوت قرار می دهد. مقام داشتن، سبب می شود که فرد علاوه بر اینکه از جمع نترسد، بعضی از سائق های خود را نیز ارضا کند و به ارزش خود در میان گروه، پی ببرد.(2)
3. انگیزه دشمنی و پرخاشگری: انسان برای حمایت از خود و از بین بردن عوامل ناکامی، پرخاشگری می کند و دست به کشتار می زند. بعضی از روان شناسان، این انگیزه را فطری دانسته اند. فروید، ابتدا عقیده داشت که عداوت و کینه ورزی از پرخاشگری، یک استعداد غریزی و مستقل است؛ یعنی انسان ذاتاً پرخاشگر است و اگر پرخاشگری نکند به خودش پرخاشگر می شود! مثلاً انسان فطرتاً از برادرش نفرت دارد! و در ورای محبت ظاهری موجود میان مردم، یک دشمنی نهانی وجود دارد. و به باور برخی، پاک بودن طبیعت انسان جز یک خیال خرافی نمی باشد! به عبارت دیگر، دشمنی و پرخاشگری، مانند گرسنگی، یک انگیزه و احتیاج فطری است. خلاصه، به عقیده فروید، عداوت و پرخاشگری تنها وسیله ای برای رسیدن به یک هدف نیست، بلکه خود هدف می باشد. و همین انگیزه است که باعث پیدایش جنگهای گوناگون میان مردم و ملتها می شود! ولی تحقیقات جدید روان شناسی و مردم شناسی، این عقیده تند فروید را رد کرده و نشان داده که عداوت و پرخاشگری غالباً نتیجه سرکوفته شدن انگیزه های فرد است. چنانکه در قبایل اولیه از این انگیزه ها خبری نیست مانند قبیله «آراپش»(Arapesh) در گینه نو.(3)
4. انگیزه تملک و گردآوری: مکدوگال و گروهی از فیلسوفان جامعه های سرمایه داری، انگیزه تملک را در انسان، فطری و ناآموخته می دانند و معتقدند که انسان طبیعتاً مایل است مواد خوراکی یا وسایل تهیه آن را گردآورد و همیشه در اختیار خود داشته باشد. و این انگیزه در بچه های نوزاد به صورت گرفتن اشیا با دست، ظاهر می شود؛ و بعد از پنج سالگی قوی تر می گردد. ولی تحقیقات مردم شناسی، نشان داده که این میل در بعضی از قبایل استرالیایی صحرانشین وجود ندارد و آنان وقی شکار یا آبی به دست می آورند آن را میان همه افراد قبیله، تقسیم می کنند. همچنین، همه ابزارهای زندگی میان آنها مشترک اند. از این رو، افراد این قبایل از فقر و بیماری و پیری باک ندارند. اگر در جامعه های سرمایه داری انگیزه تملک با تمام نیرو و قدرت مشاهده می شود برای این است که موفقیت از طریق گردآوری ثروت، امکان پذیر است و فردی قابل احترام و مورد توجه خواهد بود که ثروت خوبی داشته باشد!
5. ارزشهای اجتماعی (social valus): منظور از ارزشهای اجتماعی، دید خاص جامعه به اشخاص، اوضاع، و اشیاست. مثلاً می بینیم که در یک جامعه، شغل کشاورزی و در دیگری صنعت، و در سومی شعر سرودن، بیشتر مورد توجه است. و این توجه اجتماعی را چنین تعبیر می کنیم که جامعه اول به کشاورزی بیشتر ارزش قایل است زیرا خود را به آن نیازمند احساس می کند؛ جامعه دوم چون به صنعت نیازمند است بنابراین، ارزش زیادی برای آن قایل است؛ و جامعه سوم خود را از آن دو بی نیاز می داند و به هنر شعر احتیاج دارد و در نتیجه ارزش بسیاری برای آن قایل است.
افراد، بتدریج، این ارزشهای متغیر اجتماعی را یاد می گیرند و در فعالیتهایشان از آنها متأثر می شوند. مثلاً در جامعه خود ما به وضوح دیده می شود که بیشتر دانش آموزان دوره دوم دبیرستان، رشته های ریاضی و طبیعی را بر سایر رشته ها ترجیح می دهند و در آن دو رشته، فعالیت می کنند، زیرا به تجربه دریافته اند که جامعه فعلی برای آنها بیشتر ارزش قایل است؛ و امکان ادامه تحصیل عالی برای فارغ التحصیلان این دو رشته، بیش از رشته های دیگر است. در صورتی که تا چند سال پیش، رشته های ادبی و فنی، بسیار مورد توجه بودند برای اینکه جامعه آن روز، ارزش زیادی برای آنها قایل بود. به این ترتیب، می توان گفت ارزشهای اجتماعی، انگیزه های اجتماعی بسیار مؤثر می باشد. از این رو، راهنمایی جوانان به رشته های مختلف تحصیلی مورد نیاز جامعه، علاوه بر شناخت و تحریک استعدادهای ایشان، به تعبیر گرایش و ارزشهای اجتماعی نیاز دارد و از نظر مردم، خود بهترین و مؤثرترین راهنما می باشد.

پ. انگیزه های اجتماعی و فردی

گروه دیگر از انگیزه های اجتماعی و آموخته، انگیزه هایی هستند که به بعضی از مردم یا افراد اختصاص دارند و در دیگران دیده نمی شود اگرچه همگی به یک فرهنگ تعلق دارند. مثلاً یکی به مطالعه، علاقمند است، دیگری فعالیتهای اجتماعی را دوست می دارد، و سومی به فعالیت های ورزشی متمایل است. مهمترین انگیزه های اجتماعی فردی را می توان چنین خلاصه کرد:
1. گرایشها و عواطف: گرایش (attitude)، آمادگی هیجانی آموخته نسبتاً ثاتبی است که احساسات و رفتار فرد را نسبت به چیزهای خاص تعیین می کند. به عبارت دیگر، دید یا نظر مثبت یا منفی، که فرد نسبت به خود یا دیگران و اوضاع و یا اشیا دارد و سبب می شود که بعضی از آنها را بپذیرد و بعضی دیگر را رد کند، «گرایش» نامیده می شود. موضوع گرایش ممکن است:
* اشیا باشد مانند میل به خواندن کتاب خاص یا نفرت از غذای معین.
* اشخاص باشد مانند دوست داشتن شخص معین یا نفرت از او.
* گروه باشد مانند تعصبت نسبت به یک جمعیت یا قبیله یا خانواده مخصوص.
* افکار یا اصول یا نظام (سیستم) یا مسائل اجتماعی باشد مانند میل به نظام دموکراسی، یا پذیرش و رد کردن نظر و افکار تکاملی داروین، یا قبول و رد کردن ضرورت تنظیم اولاد، و...
* گاهی «خود» فرد، موضوع گرایش می شود، مانند خود را دوست داشتن و به خود احترام گذاشتن یا از خود متنفر بودن و خود را حقیر شمردن. گرایش فرد نسبت به خود، از لحاظ تأثیر در فرد، بسیار مهم است؛ زیرا کسی که از خود نفرت دارد نمی تواند دیگری را دوست بدارد؛ و کسی که خود را حقیر می شمارد، دیگران را نیز تحقیر خواهد کرد. هر کس نسبت به خود، سوء ظن داشته باشد به دیگران نیز سوء ظن خواهد داشت؛ و کسی که به خود اعتماد ندارد نمی تواند به دیگران اعتماد بکند.
هرگاه گرایش به اصطلاح کور باشد و شخص در همه داوری هایش، «خود» را ملاک و معیار سنجش قرار بدهد و دلیلهای اشتباهی و بی اعتبار یا کم اعتبار را معتبر بداند و برای اثبات آنها بکوشد، این گونه گرایش را «تعصب»(prejudice) گویند مانند تعصب های سیاسی، اقتصادی، طبقاتی، و...
گرایشهای انسان از جمله انگیزه های اجتماعی فرد هستند که او را به واکنش خاص در مقابل دیگران، وادار می کنند. و چنانکه گفته شد جنبه فردی دارند یعنی ممکن است حتی دو برادر هم نسبت به یک شیء یا یک شخص و یک مکتب، گرایش یکسان نداشته باشند.
2. رغبتها: دیگر از انگیزه های اجتماعی فردی، «رغبت»(interest) یا میل آموخته است که گرایش مثبت فرد را نسبت به یک شیء یا شخص یا وضع، نشان می دهد عکس نفرت، که جنبه گریزی دارد و باعث دوری شخص از موضوع نفرت می شود. رغبتها معمولاً با روشهای زیر پیدا می شوند:
الف. وقتی چیزی باعث ارضای انگیزه های فرد می شود مورد علاقه و رغبت او قرار می گیرد. مثلاً شخص، بازی فوتبال را دوست می دارد برای اینکه انگیزه های پرخاشگری، جنسی، و تقدیر اجتماعی او را ارضا می کند. یا به شغلی می پردازد برای اینکه موجب ارضای انگیزه امنیت خواهی، تقدیر و پسند اجتماعی، یا خودنمایی شخص می شود.
ب. از طریق شرطی شدن نیز رغبتهایی در فرد پیدا می شود. مثلاً توأم و مربوط بودن عمل سخت با کار مورد علاقه و اشتیاق شخص، سبب می شود که رغبت نسبت به آن کار و عمل سخت در او به وجود آید. تربیت جدید از همین روش استفاده می کند. به این معنا که آموزش مطالب مختلف درسی را با ارتباط دادن آنها به زندگی و محیط مستقیم دانش آموزان، آغاز می کند و به آموزش روح بازی می دهد. مثلاً کودکان مسائل سخت ریاضی و علوم را از راه بازی های مختلف مورد علاقه شان یاد می گیرند. این روش آموزش را روش «معنادار ساختن دروس» می نامند.
پ. غالباً مهارت یافتن در یک عمل، موجب پیدایش رغبت نسبت به آن می شود. مثلاً شخص از روی ناچاری به یادگیری زبان خارجی می پردازد و این عمل، ابتدا برای او سخت است؛ ولی همینکه در آن، مهارت پیدا می کند رغبت وی نسبت به آن، تحریک می شود. البته، نوع و میزان رغبت، برحسب اختلاف سن، جنس، محیط، و فرهنگ فرق می کند.
3. عادت: یکی دیگر از انگیزه های آموخته انسان، که در برخی از حیوانات درجه بالا نیز دیده می شود، انگیزه «عادت»(habit) است. عادت، عبارت است از توانایی آموخته نسبتاً ثابت برای انجام دادن عملی معین و خاص، که به طور ماشینی با سرعت و دقت و صرفه جویی یا اقتصاد در کوشش، انجام می گیرد؛ مانند عادت شنا کردن، غذاخوردن، حفظ نظم و انضباط، خودداری، عادت متمرکز ساختن دقت هنگام مطالعه، عادتهای بهداشتی، عادت تفکر علمی، و... دقت در پیدایش عادت، نشان می دهد که ابتدا یک محرک (درونی یا بیرونی)، شخص را به انجام دادن عملی وادار می کند و وقتی این عمل، موجب رضایت خاطر او می شود یا او از انجام دادن آن عمل، لذت می برد، آن را تکرار می کند و همین تکرار، باعث «عادی» شدن آن عمل می شود. به بیان دیگر، تکرار یک عمل در نتیجه تأثیر یک محرک-به معنای اعم کلمه-به صورت «عادت» در می آید که می توان آن را در این فرمول خلاصه کرد:S-R-H(4)
بنابراین، عادت هم معلول است و هم علت؛ یعنی عاملی (محرکی) موجب پیدایش عادت می شود و هم خود عادت، رفتاری را برمی انگیزد و هر عمل عادی به دو چیز بستگی دارد:1) وجود محرک یا انگیزه و علاقه به عمل. 2) تکرار آگاهانه آن عمل. تکرار، بتدریج، به کاهش دقت و ضعیف شدن آگاهی و در نتیجه، به صورت مکانیکی شدن عمل یا رفتار منجر می شود. از این رو، می توان گفت: عادت، یک حالت روان شناختی بدنی آموخته است که به ظهور عمل یا اعمالی، بدون تفکر و آگاهی، منجر می شود. گاهی نیز عادت، تحمل آثار یک عمل است. عادتهای فرد، چنانکه گفته شد، باعث برانگیختن رفتار خاص در او می شود. به همین سبب، می گویند: «عادت بر شخص مسلط است.» یا «عادت، طبیعت دوم (ثانوی) انسان است.» یعنی شخصی می کوشد هنگام مواجه شدن با یک وضع، همان رفتار آموخته و مأنوس خاص خویش را تکرار کند و در مقابل عامل یا محرک تازه، که مستلزم رفتار یا عمل تازه است، مقاومت نشان دهد. مثلاً کسی که عادت کرده است انگیزه گرسنگی را با خوراکی هایی ارضا کند که به شکل و شیوه خاص پخته می شود، از خوردن غذاهایی که به این صورت تهیه نمی شود خودداری می کند. همچنین، شخصی که عادت کرده است اوقات فراغت خود را با مطالعه، سپری کند از شرکت در بازی یا محافل تفریحی، اجتناب خواهد کرد. پس می توان عادت را انگیزه اجتماعی (آموخته از جمع و در جمع) فرد دانست که شخص را به فعالیتهای خاص، وادار می کند. یا به گفته ویلیام جیمز که 999/1000 اعمال انسان را در زندگی عادت می داند «عادت، چرخ طیار یا چرخ لنگر بزرگ جامعه است.»
معمولاً عادتها را چنین طبقه بندی می کنند:

1. عادتهای ذهنی

مطلوب (یا خوب) مانند عادت حل مسئله علمی
نامطلوب (یا بد) مانند عادت خیالپردازی

2. عادتهای هیجانی یا عاطفی

مطلوب مانند عادت بردباری
نامطلوب مانند عادت کینه توزی

3. عادتهای ارادی

مطلوب مانند عادت کوشش و دفاع از خویشتن
نامطلوب مانند عادت دشنام دادن


خصایصی که می توان برای رفتار عادی (عادت) نام برد عبارتند از: محدودیت، منظم بودن، سریع انجام گرفتن، دقیق بودن، سهولت انجام دادن، نیاز کم به آگاهی، و خوشایندی

فوایدی که عادت برای انسان دارد از این قرارند:

1. می توان به وسیله تربیت صحیح، عادتهای مطلوب را در کودکان و نوجوانان ایجاد کرد.
2. موجب سهولت و مهارت در اعمال می شود.
3. باعث صرفه جویی در وقت و تفکر می شود.
4. با ایجاد محیط و عوامل مساعد می توان محصلان را به کسب عادتهای ذهنی مطلوب و درنتیجه، رشد ذهنی و فکر برانگیخت.
5. سرانجام، به شخص امکان می دهد که با کاهش آگاهی خود درباره بعضی اعمال (عادتها) به یادگیری اعمال تازه بپردازد.
به بیان دیگر، اثرهای مثبت عادت را می توان چنین خلاصه کرد:
1. اثر یادگیری: تسهیل و تسریع یادگیری.
2. اثر اقتصادی: صرفه جویی در وقت و انرژی
3. اثر عاطفی: اطمینان و امنیت خاطر.
گاهی ممکن است عادت به ضرر شخص بینجامد و زیانهای آن را می توان چنین خلاصه کرد:
1. دشواری از بین بردن عادتهای بد، به همین سبب به مربیان (والدین ها و معلمان) توصیه می شود که از ابتدا محیط تربیتی را طوری ترتیب دهند که کودک، رفتار مطلوب را بیاموزد و آن را تکرار کند. یا به گفته روان شناسان جدید، امکانات یا مقتضیات محیطی را طوری فراهم کنند که فقط رفتار مطلوب کودکان یا افراد تقویت شود.
2. دشواری تغییر و سازگاری با تغییرات و تحولات محیط.
3. جمود فکری
4. خطا در حکمهای اخلاقی. البته، فراموش نکنیم که «نیروی زندگی اجتماعی بزرگترین نقش را در تشکیل عادات افراد، بازی می کند.»(5)
4. سطح آرزو یا انتظار: مردم از لحاظ سطح و میزان آرزو، با همدیگر متفاوت اند و منظور از سطح آرزو، سطحی است که فرد می خواهد به آن برسد یا احساس می کند که می تواند به آن برسد. مثلاً یکی آرزومند است پزشک شود؛ دیگری راننده شدن را آرزو می کند؛ یکی احساس می کند که می توان در طول دو سال، ثروتی گردآورد؛ و دیگری آن را در ده سال، ممکن می داند. فرد، هرگاه به سطح آرزوی مطلوبش برسد، موفقیت احساس می کند وگرنه خود را ناکام خواهد دانست؛ مثل اینکه سطح آرزو، معیار او برای قضاوت در موفقیت و ناکامی می باشد. سطح انتظار یا آرزوی فرد با تصور او از خودش (خودپنداری)، موفقیت اجتماعی، و رغبت به جلب محبت اطرافیان، ارتباط قوی دارد. به همین سبب، در صورت موفقیت، خود را بیشتر معتبر خواهد دانست.
البته گاهی ممکن است تصور فرد از خودش ناآشکار و یا نادرست باشد و سطح آرزویش از این طرز تفکر و تصور، متأثر شود. در این صورت، او دچار غرور می شود و خود را پیش از آنچه هست، شخص مهم و قابل تقدیری می پندارد. چنین شخصی، سطح آرزویش را بالاتر از سطح قدرت و استعدادش قرار خواهد داد و چون نخواهد توانست بدان برسد، در نتیجه ناکام شده، خود و دیگران را متهم خواهد کرد و دچار اضطراب خواهد شد.
5. خودپنداری (self-concept): تصور یا فکر شخص درباره خودش عبارت از صورت ذهنی است که او برای خودش ساخته است یعنی مجموعه خصایص بدنی، ذهنی، و عاطفی که به خود نسبت می دهد و آنها را دوست می دارد یا از آنها متنفر است؛ همچنین نقاط قوی و ضعیفی که در خود احساس می کند. به طور کلی، حکمی که هر فرد درباره خویشتن صادر می کند نشان دهنده «خودپنداری» یا تصور او از خودش است. خودپنداری نیز عمدتاً از انگیزه های اجتماعی فرد به شمار می رود. تصور هر فرد درباره خویشتن، زاییده عوامل اجتماعی مختلفی است که مهمترین آنها عبارت اند از:
الف. طرز رفتار بزرگسالان، مخصوصاً والدین، در دوران خردسالی. حکمی که ایشان، اعم از مثبت و منفی، درباره کودک صادر می کنند، نخستین و اساسی ترین منشأ و منبع تصور او از خویشتن می باشد.
ب. مرتبه کودک در خانواده. اینکه کودک، نخستین فرزند یا آخرین یا فرزند وسطی خانواده است و یا تنها فرزند می باشد و یا تنها پسر و یا تنها دختر خانواده است. سبب می شود که خانواده به او امتیازات خاصی قائل شود؛ یا او را از بعضی از امتیازات، محروم کند و این وضع، در تصور کودک از خویشتن، بسیار مؤثر است.
پ. مقایسه خویشتن با دیگران. شخص در نتیجه گردآمدن با دیگران و مقایسه توانایی ها و ناتوانایی های خویش با آنها ارزش و منزلت خود را نسبت به آنها تعیین می کند، که این نیز عامل بسیار مؤثری در خود پنداری می باشد.
ت. کارهای مهم و سودمندی که شخص انجام می دهد موقعیت اجتماعی او را تعیین می کنند و او ارزش کارهای خویش را در می یابد و متوجه می شود که مورد تقدیر جامعه است.
ث. موفقیت ها و ناکامی ها، که اولی مقام شخص را در نظر خودش بالا می برد، و دومی اثر معکوس دارد.
خودپنداری شخص، گاهی ممکن است، مبهم یا ناقص، یا نادرست باشد که در هر صورت، رفتار او را تحت تأثیر قرار خواهد داد. مثلاً کودکی که خود را شجاع می پندارد طبق همین طرز تصور، رفتار خواهد کرد و هرچند احساس ترس بکند. زن یا مردی که اعتماد به نفس ندارد دایماً دچار تردید و بی تصمیمی خواهد شد. پندار شخص از خویشتن، او را در انتخاب فعالیتها، دوستان، همسر، شغل، پوشاک، کتابهای مورد مطالعه، باشگاهها، جمعیت ها، و خلاصه، شیوه و الگوی زندگی راهنمایی و هدایت خواهد کرد. خودپنداری، نه تنها احساسات شخص درباره خویشتن را تحت تأثیر قرار می دهد، بلکه، غالباً و به طور غیرمستقیم، تعیین کنده نوع و درجه احساسات او درباره دیگران نیز می باشد. خودپنداری به هر شکلی که باشد، از یادگیری اجتماعی نتیجه می شود؛ و مطالعه در فرهنگهای متفاوت، اختلاف در خودپنداری ها را روشن تر می کند. به بیان دیگر، هر فرد، خودپنداری را یاد می گیرد و با شرکت در فعالیتهای عمدتاً اجتماعی گوناگون و کسب تجربه های متنوع، آن را تعدیل می کند.
در واقع، فلسفه وجودی راهنمایی تحصیلی یا شغلی در این، خلاصه می شود که به فرد کمک کنیم خویشتن را، آنچنان که واقعاً هست، بشناسد و بپذیرد. یعنی درباره خویشتن، تصور درستی پیدا کند؛ که در این صورت، علاوه بر اینکه احتمال موفقیت تحصیلی یا شغلی او بیشتر خواهد شد. غالباً نیز از مبتلا شدن به بعضی اختلالهای رفتاری در امان خواهد بود. زیرا مهم ترین عامل مؤثر در پیدایش یا تشدید اختلالهای رفتاری «پندار نادرست از خویشتن» است. به همین سبب، وظیفه بسیار مهم مربیان (اولیا، والدین) در همه دوران آموزش-پرورش کودکان و نوجوانان، این است که خودپنداری سالمی به ایشان بدهند. یعنی فرصت هایی فراهم کنند که آنها خود واقعی خویش را دریابند و بپذیرند.

پی نوشت ها :

1. Alfred Adler(1937-1870) روان پزشک وینی و زمانی همکار فروید بود که از او جدا شد و مکتب «روان شناسی فردی» را به وجود آورد. مفهوم اساسی در روان شناسی آدلر «عقده حقارت» است. او در اواخر عمرش به سخنرانی و کار در آمریکا پرداخت و معروف ترین آثارش عبارتند از: مسائل نِوروزها و شناخت طبیعت انسان.
2. مطالعه کتابهای دکتر صاحب الزمانی و نیچه و میشل فوکو توصیه می شود.
3. برای مطالعه درباره کیفیت این گونه انگیزه ها در جهان به کتاب روان شناسی اجتماعی (دو جلد) از اتو کلاین برگ ترجمه دکتر علی محمد کاردان (مرحوم) مراجعه شود. همچنین مطالعه کتاب آناتومی ویران سازی انسان از اریش فروم، ترجمه صبوری بسیار مفید است.
4. stimulus=s (محرک به طور کلی)، Response=R (پاسخ) و Habit=H(عادت)
5. از جان دیویی در مقدمه کتاب اخلاق و شخصیت، «Human nature and conduct» 1922.

منبع :شعاری نژاد، علی اکبر، (1390)، روان شناسی عمومی انسان برای انسانی برخوردار از طبیعت چندگانه! اما واحد!، تهران: اطلاعات

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.