نویسنده: سید محمد مهدی زاده
آین انگ در کتاب تماشای دالاس(1)، با بررسی نامه ی بینندگان تلویزیون به وی درباره ی سریال دالاس، آن ها را به دو دسته ی شیفته ی دالاس و متنفر از دالاس، تقسیم می کند. وی موفقیت سریال دالاس را به دو جهت، از دید منتقدان نگران کننده می دانست: نخست، به عنوان عامل نفوذ امپریالیسم فرهنگی امریکا و دوم، به عنوان عامل نفوذ پدرسالاری در قالبِ بازنمایی مردان به صورت قدرتمند و فرادست و زنان در موقعیت فرودست. دیدگاه نخست مورد حمایت منتقدان مارکسیست کلاسیک و دیدگاه دوم مورد حمایت فمینیست های کلاسیک بود.
«انگ که نه مارکسیست کلاسیک و نه فمینیست کلاسیک بود؛ علیه یک دیدگاه کلاسیک یعنی «ایدئولوژی فرهنگ توده»(2) که همه ی اَشکال فرهنگ توده یا عامه- از جمله تولیدات رسانه ای مانند سریال های تلویزیونی- را به عنوان چیز «بد» برای مخاطب تلقی می کرد، موضع گرفت» (لافی، 111:2007).
به باور وی، تنفر از دالاس تحت تأثیر ایدئولوژی فرهنگ توده بود که دالاس را بازنماییِ فرهنگ امریکایی یعنی حرص و آز سرمایه داری، تعصب مردانه، بی اعتنایی به انسانیت و ارزش های خانواده، بی بند و باری جنسی و... می دانست. از طرف دیگر، بینندگان و دوست داران دالاس، تحت تأثیر ایدئولوژی پوپولیسم، دارای دیدگاه انتقادی نسبت به این سریال نبودند. آن ها استدلال می کردند که هیچ دلیل و توجیهی برای ذائقه [تماشا] وجود ندارد. ابتدا شاید چنین به نظر برسد که احساسات نویسندگان فمینیست، با متنفران از دالاس، همسو باشد، اما این دقیقاً آن چیزی است که انگ در برابر آن مقاومت می کند؛ زیرا او تماشای دالاس را برای بینندگانش لذت بخش می داند.
انگ، موضع کسانی را که به خاطر تماشای دالاس، احساس گناه می کردند، مبتنی بر ایدئولوژی فرهنگ توده می داند. «ایدئولوژی فرهنگ توده در ارزیابی پدیده ای چون دالاس در موضعی انحصاری قرار دارد و برداشت های حاضر و آماده ای را در اختیار اشخاص قرار می دهد... سلطه ی ایدئولوژی فرهنگ توده ای حتی به قضاوت های عام اندیشه ی روزمره نیز بسط پیدا می کند و حتی برای مردم عادی نیز چارچوب تفسیری معتبری برای ارزیابیِ صورت های فرهنگی چون دالاس محسوب می شود. بنابراین، ایدئولوژی فرهنگ توده ای نه تنها برچسبی [منفی] برای خودِ برنامه فراهم می سازد، بلکه به عنوان قالبی عمل می کند که تعداد زیادی از کسانی که از دالاس نفرت دارند، بیزاری خود را در چارچوب آن توضیح می دهند» (انگ، 422:1378).
عده ای دیگر از بینندگانِ دالاس، برای طفره رفتن از تناقضِ علاقه مندی به دالاس و مشاهده ی آن به منزله ی چیزی بی ارزش، با اتخاذِ موضعی کنایی، تناقض موجود میان اخلاقیات ایدئولوژی فرهنگ توده و لذت بردن از دالاس را با «استهزا و تمسخر» حل می کردند.
آین انگ می نویسد: «تماشای طعنه آمیز یعنی ایجاد فاصله میان خود و دالاس به عنوان «چیزی بد»، راهی است برای دوست داشتن دالاس. ایدئولوژی فرهنگ توده ای برای این دسته از طرفداران دالاس که آن را مسخره می کنند نیز مانند کسانی که از دالاس متنفرند به نوعی قضاوت عام و فهم متعارف تبدیل شده است: به نظر آن ها نیز روشن است که دالاس «فرهنگ توده ای بد» است. اما سلاح کنایه و تمسخر باعث می شود مجبور نباشند لذتی را که دیدن آن می تواند به وجود آورد، سرکوب کنند؛ مسخره کردن به آن ها اجازه می دهد از آن لذت ببرند، بدون آن که دچار عذاب وجدان شوند» (انگ، 5:1378-444).
انگ با بررسی نامه های بینندگان تلویزیون، از موضع و ایستار ذهنی دیگری نیز نسبت به دالاس مطلع شد: «اگر شما از خطرات دالاس آگاه باشید، تماشای برنامه قابل قبول است». انگ، این موضع نسبت به دالاس را نیز در چارچوب ایدئولوژی فرهنگ توده می داند، زیرا «فردی که در یک ایدئولوژی فرهنگ توده ای می اندیشد و زندگی می کند، ممکن است خود را این گونه توصیف کند: «شخصی دارای قدرت تشخیص است»، «یک کارشناس فرهنگی است» یا «کسی است که فریب های پیش پا افتاده ی صنعت فرهنگ تجاری، او را اغوا نمی کند». بنابراین، ایدئولوژی فرهنگ توده ای خط فاصلی میانِ «شخص دارای قدرت تشخیص» و «کارشناس فرهنگی» از یک سو، و کسانی که فاقد چنین خصلت هایی هستند، ترسیم می کند» (انگ، 446:1378).
به باور انگ، این عده از بینندگان دالاس می خواهند از این واقعیت که از تماشای دالاس لذت می برند به این شکل دفاع کنند که نشان دهند از «خطرات» و «فریب های» آن آگاه هستند. به عبارت دیگر، می دانند که دالاس یک «فرهنگ توده ای بد» است.
چهارمین موضع و ایستار ذهنی نسبت به دالاس در میان بینندگان تلویزیون، از آنِ کسانی است که ایدئولوژی و گفتمانی بدیل در برابر ایدئولوژی فرهنگ توده برگزیدند: ایدئولوژیِ پوپولیسم(3). این عده از تماشاگران دالاس این گونه از خود دفاع می کنند که «هر فردی حق دارد ذائقه(سلیقه)ای(4) فرهنگی ولو مخالفِ دیگران داشته باشد».
انگ، ایدئولوژی پوپولیسم را این گونه توضیح می دهد: «این ایدئولوژی در وهله ی نخست و بیش از هر چیزی یک ضد ایدئولوژی است، به این معنا که موضعی برای سوژه می آفریند که از آن هر تلاشی برای داوری در مورد ترجیحات زیبایی شناختیِ افراد به شکلی پیشینی و بنا به تعریف رد می شود، زیرا حمله ای ناموجه به آزادی تلقی می گردد» (انگ، 455:1378)
وی می افزاید: «جاذبه ی ایدئولوژی پوپولیسم در شیوه ی مستقیم برخورد آن با مخاطب و توانایی آن در ایجاد و حفظ اطمینانی فوری نهفته است. گفتمان های آن ضد روشنفکرانه هستند و از حد چند شعار فراتر نمی رند؛ شعاری چون «سلیقه(ذائقه) حساب و کتاب ندارد». بنابراین، کارکرد ایدئولوژی پوپولیسم عمدتاً در سطح عملی است. این ایدئولوژی شامل عقاید رایج مبتنی بر فهم متعارف است که تقریباً به شکلی «خودجوش» و ناآگاهانه در زندگی روزمره ی مردم به کار گرفته می شود» (همان:455).
انگ، ایدئولوژی فرهنگ توده ای را دارای سرشتی نظری می داند که گفتمان های آن یکپارچه و عقلانی هستند و به شکل نظریه هایی کم و بیش مشروح بیان می شوند. ایدئولوژی فرهنگ توده ای یک ایدئولوژی روشنفکرانه است و می کوشد با متقاعد ساختن مردم در مورد «بد» بودن «فرهنگ توده ای»، اشخاص را جذب کند.
از نظر انگ، موضع پوپولیستی هر نوع تمایز نخبه گرایانه میان «خوب» و «بد» را رد می کند و مانع از احساس گناه یا شرم به دلیل داشتن سلیقه ای خاص می شود. این موضوع برخلاف ایدئولوژی فرهنگ توده ای، امکان آن را می دهد که فرد از ترجیحات خود پیروی کند و از سلیقه و ذائقه خاص خود لذت ببرد.
«لذت مقوله ای است که ایدئولوژی فرهنگ توده ای آن را نادیده می گیرد. به نظر می رسد که در گفتمان های آن جایی برای لذت وجود ندارد و در عوض، اموری چون مسئولیت، حفظ فاصله ی نقادانه یا خلوص زیبایی شناختی را محور قرار می دهد، و اینها مقولاتی اخلاقی اند که لذت را به ملاکی بی ربط و نامشروع تبدیل می کنند» (انگ، 8:1378-457).
آین انگ استدلال می کند که احساسِ لذتِ تماشا را نمی توان به عنوان آگاهی کاذب و امری بیهوده [که از سوی مارکسیست ها یا فمینیست ها بیان می شود] تلقی کرد، بلکه باید آن را براساس ارزیابی دلالت هایش برای پیشرفت فرهنگی تحلیل نمود. وی، لذت را در تضاد با فمینیسم نمی داند، چرا که به عنوان نمونه، گفت و گوی زنان درباره ی سریال های آبکی، خودش بیانگر نوعی لذتِ مقاومت است.
«انگ با اشاره به احساس لذت زنان در تماشای دالاس، بر این باور است که بین لذت و ارزش های فمینیستی تضاد و چالش آشتی ناپذیر وجود ندارد» (لافی، 112:2007).
انگ معتقد است که متفکران فمینیست، اغلب به «ساختار تراژیک احساس»(5) که اساس و بنیان سریال های آبکی و دیگر روایت های داستانی است، اشاره می کنند. [زیرا] این ساختار تراژیک، امکانِ نوعی آینده ی ایده آل را که در آن زنان در کسب موفقیت و خوشبختی، در موقعیت برابر با مردان هستند، نادیده می گیرد. وی با این ایده که خیال پردازی های فمینیستی به کل در دالاس غایب است، موافق است؛ اما او اظهار می دارد که لذت زنانِ غیرفمینیست، با روایتِ داستانیِ وضعیت ها و راه حل هایی که ساختار تراژیک احساس را می سازد، اولین و مهم ترین ارتباط را دارد و نه با محتوای ایدئولوژیک شان.
زنانِ شیفته ی دالاس، لذت ناشی از تماشای بازنمایی های داستانیِ واقعیت را ترجیح می دهند. انگ این لذت را به عنوان خیال پردازی های ملو دراماتیک (احساساتی) با اهمیت می شمرد. به نظر او، لذتی که از این طریق حاصل می شود، نه جبرانی برای کسالت بار بودن زندگیِ روزمره و نه مفرّی برای گریز از آن، بلکه خود بُعدی از زندگی است.
وی باور دارد که رئالیسم داستانیِ دالاس در مقایسه با برنامه ی ایدئولوژیکی ای که تولید کنندگان در قالب نمایش رمزگذاری می کنند، بیشتر لذت بخش است.
پی نوشت ها :
1. Watching Dallas .
2. Ideology of mass culture
3. Populism
4. Taste
5. Tragic structure of feeling