یک نقطه عطف
پس از پهلوان یزدی بزرگ، جامه ی پهلوانی پایتخت براندام مردی راست می شود که همه ی روح پهلوانی را با اعمال خود به مسخره می گیرد.«پهلوان اکبر خراسانی» در ایام اوج و ترقی پهلوان یزدی، راهی پایتخت شده و کوس انا رجل سر می دهد. او اگر چه در کشتی از پهلوان پایتخت ـ پهلوان یزدی شکست می خورد اما از پای نمی نشیند.
اظهار نظرهای عرضه شده درباره ی نقش و جایگاه پهلوان اکبر خراسانی متفاوت است. اما، توجه نگارنده معطوف حرکتی است که علی رغم آن که کوچک و خرد به نظر می رسد، تأثیر بسزایی در سیر تحول ورزش سنتی و پیدا شدن زاویه ای نو در عمل و اخلاق ورزش کاران داشته است.
وی، برخلاف سنت جهان پهلوانان، دغل و نیرنگ را چاشنی مبارزه ی مردانه می کند. بدین قرار که در میانه ی کشتی، سعی در ناقص کردن حریف و زدن ضربه ی جسمانی به آن ها می کند.
پهلوان اکبر روزی با یکی از کشتی گیران مشهدی در گود زورخانه تمرین می کرده. حریف سرسختی به خرج می دهد. پهلوان اکبر او را ناقص وکمر حریف را می شکند. وقتی آن کشتی گیر بیمار را با کمر شکسته به خانه می برند، جان می دهد (1).
می نویسد:
هرکس در برابر او قد علم کرده چه به وسیله ی خود او و چه توسط حواشی او ازمیدان به در رفته. در فنون کشتی دستی قوی داشته ودر کشتی کم تر با حریف گلاویز می شده بلکه با استعمال فنون عجیب و غریب طرف را از پای درمی آورده و در کشتی خصمانه، بسیار سخت گیر و بی گذشت بوده و اکثر کسانی که با وی کشتی جدی گرفته اند ناقص شده و بعضی بعد از چندی از بین رفته اند که یکی از آنان پهلوان کاظم دباغ باشی است (2).
«پهلوان اکبر خراسانی»، ورزش را به میان طبقات عالیه ی مردم کشید و یکی از شاعران را واداشت تا ابیاتی را برای تبلیغ او بسراید. وی در سال 1324ق. در وبای عام در گذشت و قبر وی نیز در وسط جاده قرار گرفت. (3)
در کتاب آیینه پهلوان نما می خوانیم:
دو پهلوان از کاشان می آیند که حقیقتا هم کشتی گیر برجسته و زورمندی بوده اند. اتفاقاً هر دو برادر یکی به نام پهلوان اکبر «قاپچی» و دیگری به نام «پهلوان کاظم دباغ» می باشند. هر دو پهلوان جهت کشتی به مرکز کشور می آیند و پس از این که کشتی های خوبی در تهران گرفتند، روزی در زورخانه ی سید ولی (زورخانه پهلوان اکبر) جشنی می گیرند و پهلوان اکبر قاپچی کاشانی با پهلوان اکبر خراسانی کشتی می گیرند که پس از چند دقیقه پهلوان اکبر خراسانی پیروز می شود. پهلوان کاظم که قوی تر و زورمندتر از برادر خود بود کشتی هایی گرفت که برای کشتی پهلوانی پایتخت و روبرو شدن با پهلوان اکبر خراسانی در میدان انتخاب شد.بالاخره روزعید نوروز با حضور شاه کشتی این دو پهلوان انجام گرفت و پهلوان اکبر با لنگ کاظم را خاک کرد و با «سگک پا در علم» (4) او را بر زمین زد به طوری که کمر پهلوان کاظم شکست. (5)
درباره ی او قصه های فراوانی نقل شده و هر کس درباره ی زیرکی، چالاکی، سیاست مداری و حتی خدعه و نیرنگ او ماجراها گفته. هر چه بود، پهلوان اکبر خراسانی، رقبای بسیاری را شکست داد، حیله های بسیاری در کار کرد، شاگردان فراوانی تربیت کرد و مدت هشت سال پهلوان پایتخت بود. (6)
شایان ذکر است که غرض از بیان شواهد تاریخی، خرده گیری بر فردی خاص نیست بلکه نشان دادن نحوه ی بسط یک جریان در عرصه ی حیات یک ملت است. ضمن آن که بدعت های نکوهیده به سان سنت های حسنه در میان اقوام جاری می شوند و پی در پی به زاد و ولد می پردازند به طوری که شناخت یک مصداق امکان شناسایی دیگر مصادیق را در دوران بعد میسر می سازد. چرا که این جریان انحرافی (تضعیف اخلاق و روی گردانی از خوی و خصلت جوانمردان) با ورود جریان فرهنگی فاقد اخلاق مغرب زمین و ورزش نوین امکان رشد یافت و بستر مناسب را برای گرایش ورزش کاران به ورزش حرفه ای که منشأ کناره گیری ورزش کاران از اخلاق و ارزش های الهی بود فراهم ساخت.
نویسنده ی کتاب تاریخ ورزش در باستانی می نویسد:
ورزش باستانی در زمان او [پهلوان اکبر] و تحت رهبری او ترقّی فوق العاده ای کرد و مخصوصاً تعالیم ورزشی بین طبقات عالیه ی مردم به وسیله ی او صورت گرفته (7).
نویسنده ی کتاب تاریخ ورزش باستانی از یک نکته ی مهم غفلت کرده است و آن زیرساخت بنیادین ورزش یعنی فرهنگ و ادب ویژه ای ایرانی است. همان که با غفلت مردانی چون پهلوان اکبر از حرفه و فنون و اعمال ورزشی جدا افتاد و در اختیار کسانی قرار گرفت که این فنون را نه به قصد متخلق شدن و مؤدب شدن و زینتی برای تکمیل افتخارات مجازی خویش که ورزش به عنوان زیور و زینتی برای تکمیل افتخارات مجازی خویش که همان مکنت و دارایی بود، سود می جستند و از این رو این جدایی، زمینه ی تباهی و فساد را در امر ورزش برای ورزش کاران فراهم ساخت.
و همو باز می نویسد:
این رویه بیشتراز زمانی رایج شده است که پهلوان اکبر خراسانی به مقام پهلوانی پایتخت رسیده، زیرا مشارالیه مردی متجدد و مدبر بوده و ورزش باستانی را در آن عصر وی به خانه های اعیان و اشراف برده است.(8)
جالب است که نویسنده ی همین کتاب از قول یکی از ورزش کاران قدیم که به نظر می رسد دقت بیشتری به جایگاه و خاستگاه ورزش مبذول می داشته می نویسد که:
یکی از ورزش کاران قدیم در مقام خدمت از پهلوان اکبر خراسانی می گفت یکی از کارهای زشت او آن بود که ورزش را به دست بچه خان ها داد.(9)
به هر حال آنچه که «پهلوانی» پهلوان اکبر خراسانی را در تاریخ تربیت بدنی این سرزمین تحت الشّعاع قرار داده است، تلاش او برای واگذاری ورزش پهلوانی به خانواده های اشرافی بود.
هم آنان که با در اختیار داشتن زر، تمنای دست یابی به دیگر ابزار قدرت را در سر می پروریدند. مرحوم بیضایی درهمین کتاب از افرادی نام می برد که زورخانه های سرخانه تأسیس کرده و هر یک با جمع کردن چند کشتی گیر که مخارج آن ها را می پرداخته اند، ورزش کاران را به خدمت خود در می آورده اند. (10)
اینان که قادر به تحمل «زور» بازو در نزد ورزش کاران و پهلوانان نبودند با زرافشانی برآن شدند تا «زور» را هم به خدمت خود درآورند و با ترکیب این دو عنصر ـ زر و زور ـ اسباب قدرت نمایی، تفاخر و سلطه گری را به تمامی فراهم آورند. وجهی از این ماجرا، امروزه در هیأت محافظان خصوصی (بادی گاردها) صاحبان ثروت و مکنت مشهود است.
سنت پیشینیان مزدوری نبود. چنان که پهلوانان بزرگ خود صاحب شغل و حرفه بودند اما از این پس به تدریج پیشه ی ورزش کاران بی اخلاق مزدوری شد. بیشتر آنان به خدمت صاحبان زر در آمدند و بی آن که بدانند در ازاء دریافت مال، یکی از عناصر عمده ی قدرت یعنی زور بازوی عموم مردم را که همواره در تحولات اجتماعی و سیاسی نقشی عمده ایفا می کرد از دست دادند. ضمن آن که باید به این نکته توجه کرد که پهلوانان نامی به نوعی نماینده ی قوم خود و انعکاس تمنا و نیروی آنان بوده اند. در واقع پهلوانان خادمان خان های قاجار و خان زاده ها شدند.
اعیان و اشراف به تبع دگرگونی های سیاسی و اجتماعی دوره ی ناصری، هر یک سعی در نگه داشتن چند پهلوان و نوچه هایشان داشتند. به این ترتیب، اگر چه میدان برای جوانمردان و پهلوانان اصیل بسته نبود اما، زاویه ی جدیدی به وجود آمده بود که تضعیف مناعت طبع پهلوان و کرامت نفس ورزش کاران را در پی داشت.
اگر چه در هر دوره، استغنای آنان از مال دنیا موجب بود تا با سربلندی تمام تنها حافظ اخلاق، آیین جوانمردی و معرفت باشند اما شرایط به وجود آمده باعث می شد تا این که همه ی شرافت و قدرت شان در میان کوچه و بازار با اندک مال دنیا معامله شود.
نگارنده در آثار مختلف وتحلیل های فرهنگی و تاریخی که درباره ی مناسبات مختلف مادی و فرهنگی ملت مسلمان ایرانی عرضه کرده، در پی آن است تا متذکر غفلتی شود که عارض براین مردم شد و موجب شد تا در برابر دیگر فرهنگ ها و تمدن حاصل از آن ها به وضعی انفعالی و تسلیم پذیر گرفتار آید. ورزش تنها یک وجه از این مناسبات مورد بحث است. به ویژه که امر ورزش ارتباط و نسبت خاصی با موضوع تربیت انسان و نحوه ی بودن او در عرصه تاریخ پیدا می کند.
انحطاط و بیماری عارض بر امر تربیت بدنی تنها بسته به عمل یک یا چند نفر از پهلوانان که خود محصول یک جریان بلند و ریشه دارند، نبود. بلکه ردّ پای انحطاط را در میان دیگر مناسبات و از جمله تعلیم و تربیت، حیات سیاسی اجتماعی و حتی خوراک و پوشاک این قوم می توان یافت.
وقتی که ارتباط میان اعمال و مبانی فرهنگی و شرایط تاریخی ویژه ای که این ملت در آن می زیست گسسته شد؛ کالبد و پیکره ی هر یک از مناسبات زایش و طراوت خود را از دست داد و بدل به صورتی بریده از روح اصلی گردید.
چنان که پیش از این ذکر شد، درک و دریافت وِیژه ای که پهلوانان پیشین از مبانی فرهنگی خود داشتند همراه با حضور آگاهانه ی آن ها در عرصه ی تاریخی که در آن به سر می بردند سبب می شد که به صورت طبیعی مانع و رادعی برای جلوگیری از نفوذ و انفعال و انحطاط باشند به همان سان که مانعی در برابر نفوذ عوامل بیگانه و حضور رسمی شان بر زندگی و جغرافیای خاکی این ملت بودند.
در واقع چون پهلوانان واقف با شأن و جایگاه خود در دوران تاریخی مختلف بودند، این آگاهی آنان را در حضور دائمی در عرصه های مختلف حیات سیاسی و اجتماعی مدد می داد. غفلتی از شرایط تاریخی، استعفای از تفکر، انزوای مردان مرد، به همان گونه که مربیان و معلمان را از موقعیت تاریخی خود و نحوه ی، معاملاتشان با دیگر ملل غافل کرد، میدان داران اصلی امر تربیت بدنی را نیز غافل ساخت. این غفلت موجب شد که اینان چشم خویش را بر روی تحولاتی که در جهان و در میان سایر ملل رخ می داد ببندند و نقش خویش را برای تجدید حیات فرهنگی این ملت در عرصه ی ورزش فراموش کنند و امر سیاست مدینه را صرفا به سیاست مداران غافلی بسپارند که از سر اتفاق و یا حیله و توطئه بر مسند ملک داری تکیه زده و عالمانه و عامدانه با سوء استفاده از ابزار قدرت در پی کام خود بودند و از وضع و موقعیت ملت خود و نحوه ی رویارویی شان با تمدن ها و فرهنگ های دیگر غفلت می ورزیدند.
اگر به روزگاری مردان عالم اهل نظر، سیاست گذار مدینه بودند و به سان روحی حیات را به کالبد مناسبات اجتماعی، ورزشی و سیاسی می دمیدند و تربیت یافتگان مکتب آنان در عرصه های مختلف حضور می یافتند، در عصر جدید سیاست گذاران بی صلاحیت درمسند قدرت همه ی امور را ملعبه ی دست خویش ساختند و در پی آنان پهلوانان غافل نیز سر در پی آن حکام بیگانه با هویت فرهنگی جویای نام و نان شدند و در خدمت اربابان زور، قدرت و زر در آمدند؛ همگی آنان در سیر در جاده ی انحطاط شریک شدند.
باید توجه کرد که «مشروطیت» نگرش جدیدی در میان جامعه ی ایرانی به وجود آورد. نگرشی که علی رغم مقاومت علماء دین به وسیله ی روشن فکران و به تبع آنان، سیاست مداران در همه گوشه و زوایای فرهنگ این سرزمین رخنه کرد.
این نگرش که به تبع بسط «تفکر امانیستی» و اصالت انسانی غرب وارد این سرزمین شده بود؛ مجال هر گونه تفکر جدی را از بین برد.
روشن فکران از فرنگ برگشته با حضور در صحنه های اجتماعی، سیاسی و با استفاده از انواع ابزار و وسایل مثل کتاب، روزنامه و تبلیغات و نشان دادن ضعف سیاسی سلاطین قاجار مردم را به فرهنگ جدید و پذیرش آن دعوت کردند.
از فرنگ برگشته هایی چون «ملکم خان» با شیفتگی در برابر مظاهر تمدن و فرهنگ غرب، بی فکر و ذکر امکان حضور همه جانبه ی غرب در ایران فراهم کردند و فرنگی مآبی و منوّرالفکری، به سرعت به سان طاعونی گسترده شد و در هر کوی و برزن مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تعلیم و تربیت و دیگر معاملات مردم را تحت تأثیر خویش قرار داد.
به جرأت می توان گفت که هیچ یک از مناسبات مذکور به اندازه ی «تعلیم و تربیت» و پیامد آن تأسیس مدارس جدید در نشر آراء و اندیشه های غربی در میان ایرانیان مؤثر نبوده است. چه، از این طریق، موانع و حجاب های موجود در میان بافت سنتی تعلیم و تربیت را که متکی به مبانی و منابع دینی از فرهنگ اسلامی بودند مضمحل ساخته و باب انس و الفت با انواع دریافت های فرنگی را گشودند.
مقاومت ها نیز در اثر گذر ایام، به دلیل رسوخ دست آوردها و آداب فرنگی در میان مردم، عمل امیران و سیاست مداران و بی رمقی بافت فرهنگی، سنتی و مذهبی در هم شکسته شد تا جایی که فرنگی مآبی تبدیل به افتخار و وجاهتی عمومی گشت به طوری که، همگان در کسب آن بر یکدیگر پیشی می گرفتند.
در این میان نقش کتب و روزنامه های منتشر شده، لژهای فراماسونری و بی تفاوتی و سکوت برخی از علماء و اندیشمندان دینی در مقابل سیل بنیان کن فرهنگ و مدنیت غرب را نباید فراموش کرد.
تقابل میان «شرق و غرب» هر زمان جدی تر می شد و متأسفانه آن که در این میان خانه را خصم می گذاشت؛ قومی بود که در غفلتی نام با همه ی پیشینه ی تاریخی، هویت حقیقی و سابقه ی فرهنگی عقب نشینی می کرد.
به هر حال در سده ی سیزده، ورزش پهلوانی، ناظر برتولد مردی بود که می توان او را در زمره ی آخرین نمونه های کشتی پهلوانی و مذهب جوانمردی ایران شمرد.
ذکر یاد و خاطر او این جهت اهمیت دارد که او جمع میان «صورت و معنی» را با خود داشت. و علاوه بر آن که مردی پهلوان و وارسته بود، توانایی علمی والایی نیز داشت.
و او کسی جز«پهلوان سید حسن شجاعت» نبود. نویسنده ی کتاب «آیینه پهلوان نما» او را چنین معرفی می کند:
«پهلوان شجاعت» در اوایل جوانی برای تحصیل علوم دینی به نجف اشرف رفت و در مدرسه ی آخوند ملا محمد کاظم خراسانی به تحصیل علوم پرداخت و چون اصولا مردی روشن فکر و آزادی خواه بود، درس آزادی خواهی را نزد آخوند خراسانی تکمیل کرد و بعد از اتمام تحصیلات و اجازه ی اجتهاد از استاد گرانمایه ی خود به ایران بازگشت. (11)
در انقلاب مشروطیت پهلوان حاج سید حسن شجاعت یکی از مجاهدان با حرارت بود و همواره با آزادی خواهان صمیمانه همکاری می کرد.عمال محمد علی شاه یک بار او را دست گیر و در زندان قصر سلطنت آباد زندانی اش نمودند. اما با اصرار و مقاومت درباریان خیراندیش او را آزاد نمودند. پهلوان که از دموکرات های حقیقی بود باز به فعالیت خود ادامه داد... این پهلوان از بی کاری تنفر داشت و همیشه ورزش کاران را به کار و فعالیت وادار می کرد و اولین سؤالی که از جوانان ورزش کار می کرد شغل آنان بود. خود او نیز در خیابان سیروس مغازه ی رزازی داشت.(12)
به جز سید حسن، از تبار روحانیون، مردانی دیگر نیز در پهنه ی ورزش ایران ظاهر شدند هم چون پهلوان «حسام الاسلام»(13) از روحانیان کاشان که مردی جوانمرد و خوش اخلاق بوده ودیگر «سید جعفر احتشامی» که از پهلوانان به نام قم بود و پهلوان «حاج محمد کاظم دلاوری» که از روحانیان شیراز و پهلوانی نام آور بود.
ورزش کاران اعصار گذشته ی مورد بحث، به امر ورزش به عنوان شغل و پیشه ای برای امرار معاش نمی نگریستند و همگی آنان علاوه بر آن که در زمره ی ورزش کاران و جنگاوران عصر خود بودند؛ امر معاش خود را با اتکا به پیشه و شغلی مشخص سامان می دادند.
در میان فتوت نامه هایی که به دست ما رسیده این امر کاملا مشهود است.چنان که فتوت نامه ی «چیت سازان»، فتوت نامه ی «آهنگران» و فتوت نامه هایی دیگر از همین دست ـ که در زمره ی رسایل جوانمردان به حساب می آیند ـ همگی بیان گر این حقیقت اند.
این موضوع از نظر طبیعت و نهاد آدمی و هم چنین ساختار فرهنگ مذهبی نیز قابل توجه است.
در فرهنگ دینی ورزش پاسخ گوی وجه ویژه ای از حیات آدمی است و به عنوان یک امر (ونه نیاز صرف) در ما فی الضمیر و نهاد او خاستگاهی ویژه دارد به همان سان که اشتغال به عنوان یک امر در وجود آدمی از خاست گاهی درونی برخوردار است. این نوع نگاه، امر ورزش را از گرفتار آمدن در دست افرادی خاص و منحصر در امن نگه داشته و همگان را بنا به استطاعت خود برای ایجاد آمادگی جسمانی و تربیت نفسانی مهیا می ساخته است. تربیت ویژه ای که ورزش، وجهی از آن را جلوه گر می کند.
گرایش و تمایل روحانیان آن روزگار به ورزش و تربیت بدنی نیز حکایت از این امر می کند. چه، آنان پیرو تعالیم دینی، خود و مردم را بی نیاز از پرداختن به تربیت بدنی نمی دانستند و بسیاری از پهلوانان و ورزش کاران خوددر تربیت نفسانی و احراز مقام معلمی و مرشدی جایگاهی ویژه داشتند و بی شک هر یک از آنان ازعام وخاص در دوران حیات ناگزیر به رویارویی با خصم درونی (نفس امّاره) و خصم بیرونی بودند واین رویارویی مردم را ناگزیر می کرد که ورزش را به عنوان یکامر انسانی بنگرند تا با طی مراتب، آمادگی لازم را برای درک حیات حقیقی کسب کنند. همان که متأسفانه در دوران جدید با تبدیل شدن امر ورزش به «بازی» مورد غفلت قرار گرفت.
علما و روحانیان نیز با مشاهده ی این تغییر و تبدل، آرام آرام از ورزش کناره گرفتند. تا بدان جا که امروز (دوران جدید) کم تر عالم و روحانی ای را می بینیم که درباره ورزش سخنی داشته باشد، رأیی عرضه کند و یا در کسوت ورزش کاران از رتبه و مقامی برخوردار باشد. گسترش این موضوع خود گرفتار آمدن امر ورزش در دست کسانی که تربیت نفسانی را از تربیت جسمانی جدا کرده اند؛ مؤثر بوده است.
اضافه می کنم، علی رغم ضربات بی شماری که طی ادوار مختلف بر پیکر ورزش سنتی ایران وارد آمد، جریان ضعیفی از آن باقی ماند که گاه در هیأت مردی از تبار پهلوانان ظاهر گشت. عامل مهم ماندگاری این جریان ضعیف در بستر متعارض و مبتذل (فرهنگ و تمدن غربی) روحیه ی ویژه ای (14) بود که از ابتدا در جسم و جان این ملت جاری بوده است.
«شمس الذین شایسته» در خاطرات خود درباره ی علل انحطاط ورزش سنتی ایران می نویسد:
در زورخانه ی کوچه ی غریبان عضو و در کشتی گیران دقیق شدم و سخت کوشیدم که با محیط و ورزش کاران مأنوس گردم و بفهمم که چرا با این همه علاقه مند و کشی گیر داوطلب، کار کشتی مملکت از چارچوب زورخانه خارج نمی شود. پس از مدتی به این نتیجه رسیدم که ظاهر کار با باطن آن فرق کلی دارد و جوانانی که باید بازوی توانای خود را در راه بهبود کار خود به کار اندازد در پی آن اند که از رقیبان خود به شکل ناجوانمردانه انتقام بگیرند و به شکل بد و ناپسندیده ای رقیب خود را از سر راه خویش بردارند... قداره بندی و تهدید رقبا با قمه از کارهای معمولی و پیش پا افتاده ای بود که همه به آن مبادرت می ورزیدند. شکل ناپسند قداره بنده، حمله به رقیب با صورت بسته و با چوب و چماق بود که از مدت ها پیش زاغ او را می زدند و در یک شب تاریک ناغافل برسراو می ریختند و آن قدر او را می زدند تا از هوش برود و کسی را نشناسد و بعد پا به فرار می گذاشتند... با دیدن این اوضاع و احوال با خود عهد کردم اگر روزی قدرتی پیدا کردم و رسالتی یافتم و خدمتی ازدستم برآمد این صحنه یا بهتر بگویم این لکه ی ننگ و آبروریزی ها را زا دامن پاک ورزش پاک کنم و محیط را برای عرضه قدرت واقعی آماده و مهیا سازم...(15).
اما متأسفانه شرایط به گونه ای بود که هیچ کس قادر به نظام بخشیدن به جریان آشفته ی تربیت بدنی این دیار نشد. گویا همگی منتظر ماندند تا «دستی از غیب برون آید و کاری بکند».
با کشته شدن ناصرالدین شاه و پایان پذیرفتن بساط تشویق ها و تشریف ها، زورخانه های پراکنده در شهرهای مختلف نیز روی به کسادی گذاردند. به ویژه در عصر سلطنت محمد علی شاه قاجار، ورزش سنتی به کلی روی به انحطاط نهاد و حتی زورخانه های خصوصی و سرخانه نیز ازمیان رفت و تنها در برخی محله ها، زورخانه هایی فعالیت ضعیف خود را استمرار می دادند.
بسط ورزش مدرن، ورزش سنتی را به تمامی در هیأت کشتی آن هم تحت کنترل و نظارت فدراسیونی به همین نام خلاصه کرد تا تحت نظر مقامات سیاسی و ورزشی کشور فعالیت کند.
اولین کسانی که در مسابقاتی از این دست (زیر نظر فدراسیون کشتی) حضور یافتند همان نوخاسته های زورخانه ها بودند:
... کشتی ها بدون وزن و سایر شرایط امروزی بود ولی داوران اساتیدی مانند حاج سید حسن رزاز و حاج محمد صادق بلور فروش و پهلوان اکبراحسانی (معروف به جگرکی) و امثالهم بودند که با اصول و قواعد سابق نسبت به کشتی گیران قضاوت می کردند و در همین اوقات بود که برای اولین مرتبه صدای مسابقات کشتی گیری در جراید ایران انعکاس یافت و از این به بعد به تدریج سازمان تربیت بدنی توسعه یافت. (16)
در خصوص برگزاری اوّلین مسابقات قهرمانی ایران توسط فدراسیون کشتی در کیهان ورزشی می خوانیم:
در سال 1318 که اولین رییس فدراسیون کشتی ایران (آقای شاهرودی نماینده قزوین درمجلس شورای ملی) مسابقات قهرمانی ایران را اعلام کرد، مجموع شرکت کننده ها درکشتی آزاد و فرنگی و تماشا گر واداره کنندگاناز 60 تا 70 تن تجاوز نمی کرد.این مسابقات در امجدیه در پیست دو ومیدانی زیر جایگاه برگزار شد و سرپرستی این مسابقات با آقای محمودپور بود... بعد از برگزاری مسابقات قهرمانی ایران در تهران زعمای قوم دور هم نشستند و با تبادل نظر به سراغ زورخانه ها رفتند که پشتوانه ی مستمر و بسیار حساسی برای پیشرفت کشتی در آن زمان به شمار می رفت. (17)
در واقع از این ایام «کشتی سنتی» جای خود را به کشتی مدرن داد. «حبیب الله بلور» از پیش کسوتان کشتی جدید و مدرن است که علاوه بر تطبیق خود با این شرایط به ترویج دیگر رهاوردهای غرب نیز پرداخت. پس از او نیز کسانی چون مجتبوی، سعادتی، ابوالملکی، گیوه چی (18)و... به ترویج فنون کشتی جدید پرداختند و در اولین کنگره ی داوران فدراسیون کشتی جهان نیز آقای کولن، مقررات جدید کشتی را در مسابقات داخلی و خارجی اعلام کرد (19).
و بدین ترتیب آنچه از سنت «تربیت بدنی» و همه ی وجوه اعتقادی، اخلاقی و عملی آن باقی ماند، پاره ای از فنون کشتی بود و صورت هایی بی رمق از اخلاق پهلوانی که آن هم چون آفتاب لب بام کم رنگ تر و کم رنگ تر از قبل می شد.
کشتی پهلوانی راهی فدراسیون شد تا در هیأت «ورزش کشتی»، پوشش ها و روش های نوین را براندام جوانان راست کند و در میدان های ورزشی در کنار بازی های مردن خود را بنمایاند. «حبیب الله بلور» راهی سینما شد تا بازیگری سینما پیشه کند. افسوس که ندانست سال های سال است که به فرمان کرگردان پشت پرده بازی می خورد. به دنبال او «حبیبی» درهوای «ببر مازنداران» جامه ی بازی گری سینما پوشید و «محمد علی فردین» نیز از تشککشتی جدید جوینده ی «گنج قارون» (20) شد. در این میان مرحوم «تختی» ماند، همان که در زمان وزیدن بادهای مسموم در جامه ی ورزش کاران مدرن سعی در حفظ «اخلاق» نظام تربیت بدنی سنتی را داشت. شاید می پنداشت که به یک گل می توان بهار را به خانه ی «تربیت بدنی» ایران آورد. تلاش بازی دهندگان برای کشیدن تختی مقابل دوربین ها و پشت قوطی های مصنوعات به جایی نرسید و دست سیاست او را به سوی عالم حقیقی و سرزمین نور و روشنایی روانه ساخت.
نقل است که: ده روز پیش از مرگ تختی، یک مؤسسه ی تجاری به او پیشنهاد کرد که اجازه دهد در مقابل یک صد هزار تومان، عکسش را در حال تراشیدن ریش با نوعی تیغ صورت تراشی در پشت جلد یکی از مجلات چاپ کنند. او در برابر این پیشنهاد گفت: «من از این پول ها نخورده ام و نخواهم خورد». (21)
تختی به سینما نرفت اما، جریان سیاست و قدرت که در طی سال های متمادی به تمامی خود را از فرهنگ و نظام فرهنگ مذهبی جدا ساخته و دایر مدار همه ی امور معنوی و مادی مردم شده بود او را تاب نمی آورد. اعتراض جمعی از کشتی گیران از حمله ی تختی بر سنت غلط فدراسیون ها که مبدل به بلوک های خصوصی (22) شده بودند وحضور او به عنوان مردی که رگی از لوطی گری و جوانمردی داشت در میان جامعه، خود اعتراض بزرگی در برابر وضع ورزش ایران بود و به دنبال این امر و جریاناتی دیگر، پای تختی برای همیشه از میدان و صحنه ی ورزش ایران کوتاه شد. در این میان ورزش خانه های سنتی و زورخانه ها اگر چه صورت قدیم ورزش خانه ها را حفظ می کردند اما دست های بازی خوردگان عالم سیاست چون «شعبان جعفری» از ورزش کاران، بازی گرانی می ساختند که بساط تفریح میهمانان خارجی و عیش و طرب حاکمان خودی را گرم می کردند.
پس از چندی نیز همین ورزش خانه ها، محل آن ورزش بازی های مدرن از جمله ژیمناستیک، بوکس و کشتی کج شدند که در جای خود به آن ها اشاره خواهد شد.
تباهی اخلاقی برخی از ورزش کاران را که غالباً هم از زورخانه ها بیرون آمده بودند، راهی خیابان و کوی و برزن کرد تا با اجرای عملیات نمایشی (زورگری) به امرار معاش بپردازند.
نویسنده ی تاریخ ورزش باستانی درباره ی عملیات نمایشی «پهلوان علی بهمن نیا و خلیل عقاب» می نویسد:
«پهلوان علی بهمن نیا» از قدما و معاریف پهلوانان پایتخت است... وی علاوه بر مهارت در کشتی و اطلاعات وسیعی که در مراسم ورزش باستانی و اصطلاحات این فن دارد در اجرای عملیات پهلوانی (زورگری) سرامد اقران بود. اغلب مردم تهران اعمال حیرت آور او را از قبیل نگه داشتن اتومبیل از حرکت با یک دست، رد کردن اتومبیل از روی سینه، کشتی گرفتن با گاو، خرد کردن سنگ های عظیم در روی سر، خم کردن آهن با دست و ده ها عملیات دیگر او را دیده اند... (23)
و باز در همان کتاب می خوانیم:
پهلوان خلیل عقاب از جوانان نیرومند و ورزیده ی شیراز است... نامبرده غالباً برای دادن نمایش های پهلوانی (زورگری) در مسافرت و خاصه کشورهای خارج به سر می برد و شهرت او در کشورهای مزبور برای ورزش ایران مفید و قابل ستایش است. (24)
ملاحظه می شود که چگونه «تربیت بدنی» که در سیر اکمالی خود، جسم و نفس را مؤدب به ادب حق می نمود تا مرتبه ی «زورگری در میدان های شهر» نزول یافت.
صورت جدید زورگیری را درنمایش های تلویزیونی «قوی ترین مردان» می توان سراغ گرفت.
به هر حال درکنار تأسیس فدراسیون ها، در سال 323 شمسی بخش نامه ای به کلیه ی زورخانه ها که دیگر به صورت رسمی و ثبت شده با مجوز تشکیلات تربیت بدنی فعالیت می کردند؛ فرستاده شد. طبق این بخشنامه زورخانه ها می بایست همه ساله بهترین کشتی گیران خود را برای شرکت در ورزش کشتی پهلوانی و انتخاب پهلوان پایتخت (جهان پهلوان) معرفی کنند.
حکام پهلوی که مایل بودن خود را در سلک سلاطین بزرگ و صاحب نام در آوردند؛ رسم انتخاب پهلوان پایتخت را احیا کردند و هر سال یکی از کشتی گیران به نام را مفتخر به داشتن بازوبند پهلوانی نمودند. این شیوه نیز مانند آذین بستن چند زورخانه و راه انداختن چندین نمایش در هر سال به مناسبت های تولد شاهان و شاه زادگان و یا جشن های مختلف و ... پیرایه هایی شدند زیب پیکر فرهنگ و تمدن وارداتی و نظام سیاسی اجتماعی بی هویت و بی ریشه.
رسم دیرینه ی «ضرب و زنگ» نیز صورتی فرمایشی یافت و سازمان تربیت بدنی به کلیه ی زورخانه ها ابلاغ کرد که برای پهلوان اول کشور در وقت ورود و خروج و گاه ورزش «ضرب و زنگ» بزنند:
... و ماهی دوهزار ریال به عنوان خرج سفره تا یک سال به ... بدهند و نیز آقای ... پهلوان دوم پایتخت به اخذ مدال درجه دوم پهلوانی نایل و مقرر شد به عنوان خرج سفره ماهیانه مبلغ هزار ریال تا آبان ماه 1324 که مجدداً مسابقات پهلوانی انجام می گیرد دریافت دارد و در تمام ورزش خانه ها در موقع ورود و خروج حق ضرب را داشته باشد. (25)
در سال های 1323 تا 1336، مراسم کشتی پهلوانی در ایران برگزار شد و هر سال پهلوان اول کشور از دست «محمدرضا پهلوی» بازوبند پهلوانی گرفت تا این که طی سه سال 36و 37و 38، غلامرضا تختی سه سال متوالی به عنوان پهلوان کشور برگزیده شد و پس از او دیگر هیچ گاه کشتی پهلوانی سامان نگرفت واز صحنه ی ورزش ایران حذف گردید. شایان ذکر است که اخیراً این سنت به صورتی بی فروغ احیاء شده است.
درواقع ورزش پهلوانی ایران سال ها پیش از این با پهلوان اکبر خراسانی پایان یافته بود و مرگ این ورزش نه در صحنه ی کشتی، که در میدان اخلاق ومعرفت اعلام شده بود و از آن پس همه ی اقدامات تنها تلاش مذبوحانه ای بود که برای سرپا نگه داشتن یک کالبد و آذین بستن آن صورت می گرفت. چونان تلاشی که درباره ی دیگر مناسبات اجتماعی و مدنی صورت می پذیرفت.
دیگر هیچ گاه نه معماری سنتی بازگشت، نه شهرسازی تجدید حیات یافت چنان که از میان شاگردان مدرسه ی جدید و پرورده شدگان علوم حصولی نوین نیز مردی قد راست نکرد.
این امر نه یک امر محتوم بود ونه یک موجبیت تاریخی، بلکه مسیری بودکه غفلت، دوری از هویت حقیقی، الیناسیون (ازخودبیگانگی) و شیفتگی در برابر غرب آن را هموار کرده بود و مرحله به مرحله مظاهر آن آشکارمی شد. روزی در میان مدرسه و درس و روزی دیگر در میدان ورزش.
غلامرضا تختی، این آخرین پهلوان واقعی نیز پایی درمیدان کشتی پهلوانی داشت و پایی در میان فدراسیون های مدرن که تنها جریانات سیاسی آنرا رقم می زد و کمّ وکیف آن را معلوم می ساخت.
آنچه در پایان این بخش از «سیر تحول تاریخی و فرهنگی تربیت بدنی ایران» به عنوان تکمله می توان افزود نکاتی است که تنها برخی علل بسط انحطاط در نظام «تربیت بدنی» ایران و سیر نزولی آن را از ادوار گذشته تا به امروز می نمایاند. این عوامل بعد از دوران تسلط قاجار ظاهر شدند و به همراه بسط فرهنگ و مدنیت اروپایی تیشه بر ریشه ی این جریان زدند:
1ـ جدا شدن نظام ورزشی ایران از جریان «تربیت بدنی سنتی». جریانی که به واسطه ی پشتوانه ی فرهنگی معنوی میان صورت اعمال و سیرت آن ها، به همبستگی و تناسب خارق العاده ای رسیده بود به گونه ای که صورت و سیرت، اسم ومسمّا در هم تنیده شده بود و اعمال در سیر طبیعی خود با نسبتی که با اخلاق داشتند، ورزش کار را مهیای ورود به سنت جهان پهلوانان و جوانمردان می کردند.
2ـ خراج شدن امر تربیت بدنی از دست مردان صاحب نام در سنت پهلوانی که همواره حراست از سنت های اخلاقی و فرهنگ مذهبی را بر امر تربیت جسم مقدم می دانستد.
3ـ جاری شدن جریان ورزش مدرن در هیأت فنون، اعمال و قانونمندی های نوین ورزشی که به واسطه ی وابستگی تام و تمام به فرهنگ اروپایی، ناشر فرهنگ و ادب بیگانه در میان مردم می شدند.
4ـ گرفتار آمدن ار «تربیت بدنی» در یوغ سیاست مداران و گردانندگان امور سیاسی. چرا که در تربیت بدنی سنتی، چه در عهد باستان و چه قرون بعد از آن، پهلوانان، حافظان سرزمین نور، مدافعان سنت دینی و حارسان فرهنگ قومی بودند و نه تنها تحت انقیاد تام حاکمان درنمی آمدند بلکه به عنوان مشیر، خردمند و منجی روشن روان دوش به دوش حاکمان و امیران و گاه می کردند. اما در دوره ی جدید، مبتنی بر سیاست مدرن اروپایی همه ی نیروی جوانان و همه ی اعمال ورزشی که می توانست مصروف مجاهده و ایفای نقش های مهم اجتماعی شود، تحت قیود رسمی حکومتی درآمد و در جامه ی«بازی» و عملیات نمایشی، منجر به بروز نوعی «کودک ذهنی» و عاملی برای تولید نسلی خنثی گردید.
5ـ استحاله ی ورزش کشتی درگرداب ورزش های مدرن و نزول رتبه ی آن در میان بازی های مدرن وارداتی.
6ـ اجرای برنامه های یک دست وهماهنگ سیاسی، اقتصادی، تربیت بدنی، پوشش و تعلیم و تربیت برای دگرگونی همه جانبه ی مناسبات فرهنگی و مدنی ایران (بعد از مشروطیت).
پی نوشت ها :
1. آیینه ی پهلوان نما، ص 452.
2. تاریخ ورزش باستانی، ص 150.
3. تاریخ ورزش باستانی با تلخیص، ص 151.
4. «سگک پا در علم» یکی از فنون کشتی باستانی است. م.
5. آیینه ی پهلوان نما، ص 460.
6. همان، ص 469.
7. تاریخ ورزش باستانی، ص 150.
8. همان
9. همان
10. بیضایی، پرتو، ص 136.
11. آیینه ی پهلوان نما، ص 581.
12. همان، ص 607.
13. تاریخ ورزش باستانی، ص 172.
14. این روحیه ی خاص و این آتش درون اگر چه به سبب شرایط نامساعد گاه در میان خاکستر می ماند اما، در اولین فرصت سربرآورده و حقیقت خویش را می نمایاند. چنان که همین خصلت و آتش پنهان در طول تاریخ بسیاری از حاکمان و امیران را فریفته است. زیرا، آنان به واسطه ناتوانی در شناخت روحیه ی اقوام و خصلت های ویژه ی نهادیشان سعی در جاری کردن «روحیه و روش» دل خواه خود درمیان مردم داشته اند و حتی برخی از امیران به نشانه های صوری دل خوش می کردند. غافل از آن که، این آتش پنهان سربرمی آورد. در جای دیگر نیز اشاره کرده بودم که از قوم ایرانی به هیچ روی نمی توان ملتی ملحد و مشرک ساخت زیرا این منش ها با هویت حقیقی، خصلت قومی و روحیه ی رندانه ی آن هیچ گاه سازگاری ندارد. شاید در هیچ یک از آثار فرهنگی و ادبی، به اندازه ی آثار اساطیری، تصویری واضح واضح و بی پرده از روحیه و دریافت یک قوم نتوان دید. در واقع عصاره و چکیده ی ادب و اخلاق هر قوم را در این گونه اثار می توان یافت. همان که در دوره های بعد به گونه ای تفسیر شده و در هیأتی دیگرگون به وسیله ی شاعران و سخنوران نامی عرضه می شود.
حضور رستم در صحنه های مختلف شاهنامه، حضور مردی است از تبار ایرانیان، حضور رند عالم سوزی که پس از قرن ها تصویر دیگری از او به وسیله ی خواجه شیراز (حافظ) تصویر شده است. چنان که، هم امروز هم اگر پرده های تعلق و اعتبارکناررود، او را در میان اخلاق این مردم می توان یافت.
اخلاق و روحیه ی جوانمردانه و بزرگ منشانه، همواره با خلق و روحیه ی مردم این سرزمین عجین بوده است. هم چنان که طی یکی دودهه ی اخیر نیز، همین اخلاق، در حوادث بزرگی که فراروی ایرانیان مسلمان قرار گرفت بروز نمود و به یک باره همه ی جهان را رویارو با طبع کمال طلب، خداجوی و جوانمردانه ی ایرانیان ساخت. سال های بحرانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هشت ساله، سال های تجلی دیگرباره همین روحیه سترگ بود. روحیه ای که گمان می رفت از میان ایرانیان رخت بربسته است.
باید متذکر این نکته شد که بر مبنای همین روحیه می توان تصویری از کنش ها و واکنش های این ملت در مقابل جریان های طبیعی، سیاسی و اجتماعی عرضه داشت.
و این نکته ای است دقیق که مدیران و برنامه ریزان امور اجرایی و فرهنگی باید آن را در سرلوحه ی سیاست گذاری های خود قرار دهند و گرنه، شاهد شکست طرح ها و قانون های خود خواهند بود. طرح نسنجیده ای که اگر هم مردم ناگزیر به اجرای آن باشند دیز یا زود مطابق با همان روحیه از انجامش روی برخواهند تافت اما، هیچ گاه از خوی وخصلتی که (منطبق با هویت و روحیه ی خویش) به ارث برده اند بازنخواهند گشت.
به نوعی می توان گفت بسیاری از کژروی ها، خیره سری ها و معاندت ها نیز علی رغم ظاهر مکروهشان، عکس العملی در برابر مقرراتی هستند که بی مطالعه در احوال و اخلاق عمومی این مردم وضع شده اند. تاریخ مکتوب و آثار اساطیری همگی حکایت از روحیه ی حق طلبانه، خداجوی و رندانه ی اصیل ایرانی و اسلامی دارند. روحیه ای که به تعادل در رفتار و اخلاق نزدیکتر است تا افراط و تفریط نظام های کمونیستی و یا حتی لیبرالیستی الحادی مغرب زمین.
باید اذعان کرد که از این مردم نه می توان زاهدی گوشه نشین و معتکف ساخت و نه منکری معاند و بی خدا. اما براحتی می توان او را به سوی اخلاق جوانمردان، عیاران و پهلوانان نیک منش و نیک رفتار سوق داد.
آیا هیچ سؤال کرده ایم که چگونه ایران مهد تشیع و پرورش گاه مردان نام اور شیعی مذهب گردید؟ چنان که در هیچ یک از سرزمین های اسالمی بدین سان محبت اهل بیت نبی اکرم، صلی الله علیه و آله، جاری نیست. گفت و گو دراین باره بسیار است اما باید اشاره کرد که میان روحیه ی این مردم و خلق و خوی و منش جوانمردانه ی ائمه ی معصومین، علیهم السلام، چنان نسبتی وجود داشت و دارد که در هر صورت این مردم را به سوی آن خاندان می کشاند.
اگر در اقوال واعمال بزرگ مردان قبیله ی ایمان و رستگاری امام علی بن ابیطالب، امام حسن مجتبی و امام حسین، علیهم السلام، و دیگران بیندیشیم ؛ درمی یابیم که همه ی فضایل را در خودجمع دارند. فضایلی که چنان با وجود و حیات آنان در آمیخته که خود تمثال تمام نمای فضایل اند. همه ی عدالت، شجاعت، سخاوت و عفت و... را در آنان می توان یافت و لمحه ای از آن در در دیگران.
15. کیهان ورزشی، س 1346، ش 656، ص 15.
16. تاریخ ورزش باستانی، صص 136 ـ 135.
17. کیهان ورزشی، س 1346، ش 956، ص 15.
18. همان، س 46، ش 657، ص 21.
19. همان، ص38، ش 202، ص 1.
20. عنوان فیلم سینمایی گنج قارون که در آن محمد علی فردین نقش اول را داشت. مرحوم حبیبی نیز بازیگر فیلمی با عنوان «ببر مازندران» بود.
21. همان، س 1346،ش 665، ص 26.
22. کیهان ورزشی، س 1340، ش 319، ص 3.
23. بیضایی، پرتو، تاریخ ورزش باستانی ایران، صص 266 ـ 265.
24. همان، ص 258.
25. آیینه ی پهلوان نما، صص 630 ـ 629.