تبیین نسبت میان "فطری بودن دین" و فهم متون دینی

مقالۀ حاضر درصدد تبیین نقش و تاثیر مسالۀ فطری بودن دین در فهم متون دینی می باشد، فطری بودن، یک از ویژگی ها و خصیصه های دین محسوب می شود لذا این مساله تحت عنوان مبانی دین شناسی (راه شناسی) مطرح می شود. در حقیقت این
يکشنبه، 30 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تبیین نسبت میان "فطری بودن دین" و فهم متون دینی

   تبیین نسبت میان "فطری بودن دین" و فهم متون دینی

 

نویسنده: سید امیر محمد محسنی




 

چکیده

مقالۀ حاضر درصدد تبیین نقش و تاثیر مسالۀ فطری بودن دین در فهم متون دینی می باشد، فطری بودن، یک از ویژگی ها و خصیصه های دین محسوب می شود لذا این مساله تحت عنوان مبانی دین شناسی (راه شناسی) مطرح می شود. در حقیقت این مقاله به تبیین دقیق نسبت میان "مبانی دین شناسی" و "مسالۀ فهم متون دینی" پرداخته است.
مقالۀ حاضر بدین پرسش پاسخ می دهد که فطری بودن دین یا نبودن آن چه تاثیر و برآیندی در تکون معرفت دینی دارد؟
دراین مقاله ابتدا به چیستی فطرت از منظر علم لغت اشاره شده است، سپس با اشاره به معنای اصطلاحی این واژه، و با تفکیک میان سه اصطلاح فطرت، غریزه، طبیعت تصور صحیحی از این اصطلاح را بدست داده ایم و آنگاه نگاه کوتاهی به ویژگی ها و اقسام فطرت نموده و در پایان به بیان ادلۀ فطرت مندی دین پرداخته ایم
واژگان کلیدی : فطرت، دین، طبیعت، غریزه، متون دینی

1- مقدمه

1-1.تعریف موضوع

یکی از مباحث مهم در دین شناسی، فطری بودن دین است. این مسئله می تواند یکی از مبانی کلامی مطرح در فهم دین باشد؛ به ویژه در بحث هویت و ساخت زبان دین که با اثبات فطری بودن دین، زبان دین را زبان فطرت و هدایت معرفی خواهیم کرد

1-2.پیشینۀ تاریخی بحث

بحث فطری بودن دین به صورت خیلی نادر، درخلال بحث فطرت آدمی در علم کلام و بحث احکام ثابت و متغیّر در فقه مطرح بوده است. اما در حوزۀ چیستی فطرت و تبیین فرق میان فطرت و مفاهیم هم سوی دیگر( غریزه، طبیعت و.... ) در کتب منطق و فلسفه و کلام و عرفان مفصّل مطلب بیان شده است لکن در حوزۀ فطری بودن اصل دین و ادلۀ آن در منابع مطلب بسیار جزئی و نادر مطرح شده است

1-3. فرضیه

همانطور که در چکیدۀ مقاله اشاره شد، فرضیۀ اصلی مقاله تبیین نسبت میان فطری بودن دین به عنوان یک مسالۀ مبنایی با فهم متون دینی می باشد.
اما در خلال مقاله به سوالات دیگری نیز پاسخ داده شده است نظیر فطرت به چه معناست؟ فرق میان فطرت و غریزه و طبیعت چیست؟ انواع فطرت کدامند؟ فطری بودن دین به چه معناست؟ ادلۀ فطری بودن دین کدامند؟ برآیند فطری بودن دین در نسبت با مسالۀ فهم متون دینی چیست؟

1-4.اهداف

ما در این مختصر برآنیم تا با تبیین ویژگی فطری بودن دین و اشاره به چیستی آن ، به نقش و تاثیر این مولفه در تفسیر متون الهی ( قرآن) بپردازیم

2- تعریفات

2-1.فطرت در لغت

فطرت از ماده فطر به معنای شکافتن، گشودن شیء و ابزار آن، ابتداع و اختراع، شکافتن از طول، ایجاد و ابداع، آفرینش و خلقت و مانند آن آمده است
در بسیاری از آیات قرآن، فطر به معنای آفرینش و خلقت آمده است:
«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ »؛ من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم! (1)
«قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلاَ یُطْعَمُ قُلْ إِنِّیَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکَینَ»؛ بگو: «آیا غیر خدا را ولىّ خود انتخاب کنم؟! (خدایى) که آفریننده آسمانها و زمین است؛ اوست که روزى مى‏دهد، و از کسى روزى نمى‏گیرد.» بگو: «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش! (2)
می توان گفت با نظر گرفتن معنای اولی فطر، که به معنای شکافتن و گشودن است، آفریدن از آنجا فطر نامیده شد،
که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک و عدم اظهار هستی امکانی است، البته آفرینشی که ابداعی و
ابتدایی باشد.
آیت الله جوادی آملی می فرمایند :
در قرآن کریم مشتقات کلمۀ فطر به صورت های گوناگون به کار رفته لیکن کلمۀ فطرت تنها یکبار استعمال شده است بنابراین واژه فطرت که بر وزن فعله است ، مصدر نوعی است که بر نوع ویژه دلالت می کند و در لغت به معنای سرشت و نحوه خاصی از آفرینش و خلقت است. و امور فطری یعنی آنچه که نوعخلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همۀ انسان باشد. (3)

2-2. فطرت در اصطلاح

واژه فطرت در نزد دانشوران کلامی، برگرفته از کاربرد قرآنی آن است. شاید بتوان گفت، مبدع معنایی فطرت خود قرآن کریم باشد. در قرآن کریم، مشتقات کلمه «فطر» به صورت های گوناگون به کار رفته، لیکن واژه فطرت تنها یک بار، برای آدمی استعمال شده است. بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه آدمی است و امور فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته باشد.
در یک نگاه عام تر، کلمه فطرت به دو معنا به کار می رود:

1- فطرت به معنای عام

در بر گیرنده کلیت هستی و آفرینش است و هر موجودی را شامل می شود. ظاهر آیه الحمد لله فاطر السماوات و الارض به جامع موجودهای مجرد و مادی ناظر است؛ یعنی خداوند فاطر آسمان ها و زمین است.

2- فطرت به معنای خاص

نحوه خاص هستی انسان را در بر می گیرد، این معنا به دو قسم تقسیم می شود.
1- ملکی، شامل بخشی طبیعی و غریزی انسان می شود. طبیعت، بخش جمادی و نباتی انسان و جنبه حیوانی آن را غریه می نامند.
2- ملکوتی، از ویژگی ها و مختصات انسان است و آن بخش فرا حیوانی و ملکوتی است که منشأ پاره ای شناخت ها و گرایش های متعالی است. (4)

2-3. فطرت، غریزه، طبیعت

طبیعت، غریزه و فطرت در اینکه ذاتی انسان است مشترک اند اما می توان تفاوت هایی برای آن ها برشمرد. طبیعت، سرشتی است که اشیا مادی بر آن آفریده شده اند. این کلمه بیشتر درباره اشیای بی جان به کار می رود و اگر هم در مورد جانداران استفاده می شود، به جنبه هایی از جانداران که با جمادات مشترک است اطلاق می شود. غریزه، بیشتر درباره حیوانات به کار می رود و آن حالت تسخیری غیر آگاهانه از ناحیه خلقت است که بر بقاع نوع استوار است، مانند غریزه گرسنگی و جنسی و اگر در مورد انسان به مار می رود به جنبه های حیوانی اطلاق می شود. اما فطرت در مورد انسان و خصلت های فرا حیوانی او به کار می رود و به انسان اختصاص دارد و در بردارنده ارزش و قداست است. (5)

2-4. فطرت، عقل

گرچه ویژگی ها و اوصافی که برای فطرت و عقل بر می شمارند نزدیکی و قرابت معنایی این دو واژه را می رساند، اما می توان تفاوت هایی برای آن ها ذکر کرد که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1- تفاوت مفهومی: فطرت نحو وجودی آدمی و معادل با وجود ملکوتی او است، اما عقل بخشی از وجود یا قوه ای از قوای نفس قلمداد می شود، پس خرد و خردمندی از شئون فطرت آدمی است.
2- تفاوت کارکردی: کراکرد عقل بنا بر نظریه مشهور، معرفتی است اما فطرت علاوه بر کارکرد معرفتی، کارکرد احساسی و گرایشی نیز دارد، مانند گرایش انسان و تمایل درونی به خداوند، البته این گرایش فطرت، غیر از کارکرد تحریکی عقل در قلمرو و حکمت عملی است زیرا آنچنان که گفته شد، بنابر نظریه مشهور، احکام عقل عملی نیز از مقوله ادراک و معرفت می باشد.(6)

3- ویژگی های فطرت

با توجه به آنچه که گفته شده، فطریات انسان را می توان با ویژگی های زیر باز شناخت.
الف فطریات چون برخاسته از ذات و سرنوشت آدمی است، همه افراد انسان را در بر می گیرد.
ب : امور فطری همواره ثابت است و در دگرگونی های زمانی و مکانی تغییر نمی یابد، هر چند ممکن ایت شت و ضعف داشته باشد.
ج : فطریات از آن حیثیت که مقتضای آفرینش است، به تعلیم و تعلم نیازی ندارد، یعنی غیر اکتسابی است، هر چند تقویت یا جهت دادن به آن ها به آموزش نیازمند است.
د : فطریات از آن نظر که ویژگی و مختصات انسان است، بر بعد متعالی و ملکوتی و فرا حیوانی او دلالت دارد و در بردارنده نوعی قداست است.

4- اقسام فطرت

همان گونه که یادآور شدیم، فطریات از ویژگی ها و مختصات سرشت انسان است. حیات انسان دارای دو بعد معرفتی و احساسی و به عبارت دیگر ادراکی و گرایشی است، از این رو می توان فطریات را دارای دو نوع دانست.

4-1. فطرت شناختی

مقصود از فطریات ادراکی و معرفتی، اموری است که عقل انسان بدون نیاز به هیچ گونه تعلیم و تعلم آن ها را می شناسدو غیر اکتسابی است.

4-2. فطرت گرایشی

فطریات در ناحیه گرایش ها نظیر حقیقت جویی، فضیلت خواهی، زیبایی خواهی، میل به جاودانگی، کمال خواهی و ... شاخصه ها و نشانه های امور فطری عبارتند از: همگانی بودن، همه جایی بودن، همه زمانی بودن، قابل سلب کلی نبودن و عدم تأثیر عوامل خارجی در اصل وجود و عدم آن. (7)
قسم دوم فطریات در ناحیه میل ها و گرایش ها درونی است که در سرشت انسان، وجود دارد و غیر اکتسابی است، مانند میل به کنجکاوی و زیبایی که در تمام انسان ها به نوعی موجود است.
در مقابل گرایش های فطری یک سلسله گرایش های عادی و اکتسابی است که انسان آن ها را از خارج گرفته اند، مانند آداب و رسوم اقوام و ملل، هر ملتی برای خود راه و رسم ویژه ای دارد.
شهید مطهری فطریلات گرایشی را در پنج مقوله برشمرده است.
1- مقوله حقیقت یا دانایی، یا دریافت واقعیت جهان، در انسان گرایش به کشف واقعیت ها آن چنان که هست وجود دارد، این همان حس حقیقت جویی یا کاوش است.
2- گرایش به خیر و فضیلت، و به تعبیر دیگر مقوله اخلاق است. انسان به بسیاری از امور گرایش دارد به حکم اینکه منفعت و سود است، مانند گرایش به پل برای انسان منفعت است، یعنی وسیله ای است که می تواند حوائج مادی او را رفع کند، اما اموری است که انسان به آن ها گرایش دارد نه به دلیل اینکه منفعت است، بلکه به دلیل اینکه فضیلت و خیر عقلانی است، مانند گرایش انسان به راستی و در مقابل، تنفر از دروغ، ملاک اصلی تمایز در اینجا، جهت گیری رفتار نه به سوی سودجویی و منفعت طلبی است، منفعت خیر حسی است و فضیلت خیر عقلی.
3- گرایش به جمال و زیبایی، در انسان گرایش به جمال و زیبایی چه به معنای زیبا دوستی و چه به معنای زیبایی آفرینی که نامش هنر است وجود دارد.
4- گرایش به خلاقیت و ابداع، در این گرایش انسان می خواهد خلق کند و بیافریند.
5- گرایش به عشق و پرستش، تمیل به حقیقتی مقدس و متعالی در نهاد انسان وجود دارد و از این قبیل حس دینی است.

5- فطری بودن دین

به هر حال این اصطلاح، کاربردهای مختلفی دارد که همه آنها تا حدودی در یک مفهوم اساسی مشترک اند و آن عبارت است از یک نوع دانش یا گرایش که مقتضای نوع آفرینش انسان است و از طریق تجربه و تعلیم به دست نمی آید.
فطریات دو بخش اند:
1- فطریات در ناحیۀ شناخت ها؛
2- فطریات در ناحیه گرایش ها.
به عبارت بهتر، فرامکانی، فرازمانی و ... از ویژگی های امور فطری است. البته باید توجه داشت هر چند ویژگی امور فطر ی، زوال ناپذیری و غیرقابل سلب است، لکن ضعف، وهن، ستر و کم رنگی در آن راه دارد.

5-1. اثبات فطری بودن دین

مراد از فطری بودن دین، سازگاری و تطابق آن با ذات و فطرت انسان است نه تحمیل بر فطرت؛ به عبارت دیگر منظور ما از فطری بودن دین این است که دین و آموزه های دینی، پاسخ به ندای فطرت است.

ادلۀ عقلی

الف: تمامی موجودات مادی اعم از جاندار و بی جان در حرکت تکاملی اند و همچنان منازل کمال را طی می کنند تا به آخرین مرحله که نهایت درجه کمال آنهاست، برسند. بنابراین همه آنان دارای غایتی تکوینی اند. « قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»؛ گفت: پروردگار ما همان کسى است که آفرینش هر چیزى را به او ارزانى داشته، سپس هدایتش کرده است. (8)
انسان از هدایت عامه برخوردار است؛ زیرا از تکونّ نطفه تا انسان تمام عیار شدن، از مراحل علقه، نطفه، طفل، نوجوان، جوان و ... عبور می کند. تفاوت اساسی انسان از گیاهان و بلکه حیوانات از اینجا شروع می شود که انسان از یک سو موجود اجتماعی و مدنی است، از سوی دیگر دارای روحیۀ استخدام است که این موجب کشمکش در جامعه و حیات انسان می شود. از این رو جامعه انسانی نیازمند حاکمیت قوانین بوده تا سعادت آنان را تضمین کند.
انسان، زمانی به کمال و سعادت واقعی خویش می رسد که اجتماعی صالح منعقد سازد، اجتماعی که در آن قوانین صالح حکومت کند، قوانینی که ضامن رسیدن انسان به سعادتش باشد. این قوانین باید براساس نیازهای واقعی انسان وضع شده باشد، این نیازها، آن چیزی است که نفس انسان آنها را می طلبد.
نتیجه اینکه باید دین که همان اصول و قوانین عملی است که سعادت واقعی انسان را ضمانت می کند از نیازها و اقتضاهای خلقت انسان منشأ گرفته باشد و تشریع دین باید مطابق فطرت و تکوین باشد.
در این استدلال، دین به سامان بخشی زندگی اجتماعی محدود شده است؛ در حالی که قلمرو دین فراتر از این است؛ زیرا دین جهات مختلفی را در بر می گیرد: اعم از فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی.
ب: دلیل عقلی دیگری که می توان بر فطری بودن دین و آموزه های دینی اقامه کرد، دلیل حکمت و رحمت الهی است. مقتضای حکمت، عدالت و رحمت الهی، فطری بودن آموزه هایدینی است؛ زیرا:
1- انسان دارای سرشت و خصائل ذاتی مشخصی است.
2- در صورت عدم تطابق و تلائم تشریع الهی با تکوین آدمی، اعتقاد و التزام به دین، غیر مطبوع بلکه غیرمقدور می بود، این هم، برخلاف حکمت بالغه الهی و هم برخلاف رحمت واسعه او است و به طریق اولی، مخالف عدالت خداوند متعال نیز خواهد بود، پس تعالیم الهی باید فطرت نمون باشد. (9)

ادله نقلی

« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون»؛ به یکتاپرستى روى به دین آور. فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار این است. ولى بیشتر مردم نمى‏دانند. (10)
الف:
فطرت، منسوب به حق تعالی است. (فطرت الله ...)
فطرت، نحوه هستی آدمی است (... التی فطر الناس علیها)
همگانی، همه زمانی و همه مکانی بودن فطرت (... التی فطر الناس علیها)
تبدیل ناپذیر بودن فطرت و در نتیجه فرا تاریخی بودن آن. (لا تبدیل خلق الله)
دین، شکوفا شده فطرت است؛ زیرا فطرت هر راهی را نمی طلبد و به هر سمتی حرکت نمی کند؛ بلکه دین الهی را می طلبد. (11)
بنابراین فطرت انسانی و دین الهی، هر دو از کلمات الهی است و دگرگونی در کلمات الهی راه ندارد. «لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم»؛ بشارت است ایشان را در دنیا و آخرت. سخن خدا دگرگون نمى‏شود. این است کامیابى بزرگ. (12)
همان گونه که لا تبدیل لخلق الله؛ زیرا انسان را احسن تقویم و نیکو آفرید و آن را تغییر نمی دهد: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم»؛ که ما آدمى را در نیکوتر اعتدالى بیافریدیم. (13)
ب: آیاتی که به نوعی دال بر جهانی و جاودانگی دین اسلام و قرآن است:
«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون»؛ تو را به پیامبرى نفرستادیم، مگر بر همه مردم مژده‏دهنده و بیم‏دهنده. ولى بیشتر مردم نمى‏دانند. (14)
براساس این آیات، آموزه های دینی و قرآنی، جهانی و جاودانه است و مقتضای فرا اقلیمی و فرا تاریخی بودن دین اسلام، این است که اسلام امری فطری باشد.
به عبارت دیگر، ثابت بودن بخشی از احکام الهی در عین اینکه در بستر متحول زمان و مکان قرار دارد، به خاطر این است که اینگونه احکام مطابق فطرت و سرشت انسان است که هویت و فطرت انسانی، ثابت و دائمی است و هیچ گونه تغییری در آن راه ندارد.
ج: آیات تذکره
مراد از آیات تذکره، آیاتی است که قرآن را «ذکر»، و «ذکری» و «تذکره» نامیده است یا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را «مذکر» خطاب می کند:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون»؛ ما قرآن را خود نازل کرده‏ایم و خود نگهبانش هستیم. (15)
«إِلاَّ تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشى»؛ تنها هشدارى است براى آن که مى‏ترسد. (16)
«فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ»؛ پس پند ده، که تو پند دهنده‏اى هستى. (17)
ذکر، تذکره و مانند آن، در جایی استعمال می شود که انسان نسبت به چیزی سابقۀ معرفت داشته باشد و نسیان و فراموشی حادث شده باشد که در این صورت، تذکر و یادآوری، آن معرفت پیشین را شکوفا می کنند. در سرشت انسان، فطرت توحیدی و گرایش به عالم ابد به نام معاد و ... تعبیه شده بود و با تذکر و یادآوری، آن دانش و گرایش فطری، دوباره شکوفا و بیدار می شود. (18)
قرآن کریم، گاه فطرت آدمیان را مورد خطاب و سئوال قرار می دهد تا آنان با رجوع به فطرت و وجدان خویش، به حقیقت های دینی اذعان کنند. (19)
«قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُریدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبین»؛ پیامبرانشان گفتند: آیا در خدا- آن آفریننده آسمانها و زمین- شکى هست؟ شما را فرامى‏خواند تا گناهانتان را بیامرزد و تا مدتى معین شما را زنده گذارد. گفتند: شما جز مردمانى همانند ما نیستید. مى‏خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى‏پرستیدند باز دارید. براى ما دلیلى روشن بیاورید. (20)
هـ: الهام به فجور و تقوا
«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده. (21)
تعلق عنوان الهام به فجور و تقوا، بیانگر آن است که خداوند در نهاد و فطرت انسان، این معرفت و گرایش را قرار داده است که چه کاری مصداق تقوا و چه کاری مصداق فجور است. (22)
براساس این آیه، بایدها و نبایدهای دین نیز فطری است؛ همان طور که هست ها و نیست های دین فطری می باشد. می توان گفت کل دین، فطری است، خواه در حوزه هست ها و نیست ها و خواه در حوزه بایدها و نبایدها.
6- نتیجه ها و برایند «فطری بودن دین»
بر اصل یاد شده، نتیجه ها و آثاری در فهم دین مترتب است که در اینجا به صورت اجمال اشاره خواهد شد و در بخش بعدی به برخی از نتیجه های آن به طور مفصل خواهیم پرداخت.
1- معیار سنجش و بازشناخت صحت و سقم فهم از دین
فطرت می تواند به عنوان معیاری برای سنجش فهم صحیح از غیر صحیح در حوزه دین باشد؛ به ویژه در حوزه حکمت عملی، در صورتی که فهم ما از متن، نوعی تنافر با فطرت سلیم ما داشته باشد، نشان از خطا بودن استنباط است. (23)
2- فطری بودن زبان دین
3- محوریت متن و ماتن در فهم و تفسیر دین (فهم کتاب و سنت)
از آنجا که آموزه های دینی به ویژه قرآن بر فطرت انسانی منطبق است و خداوند نیز بر همین اساس دین را فرو فرستاده است، از این رو مفسران در مواجهه با کلام الهی، باید کوشش کنند از مدار و محور متن و مراد ماتن که منطبق به فطرت است بیرون نروند.
4- اصل یاد شده در زمینه های مختلف دیگر، نظیر حل نسبیت گرایی اخلاقی، حل شبهه های پلورالیسم دینی در تبیین جاودانگی اسلام و جهانی بودن آن، حل شبهه های فرائت های مختلف از دین، صدق گزاره های دینی، نفس الامر داشتن دین و ... می تواند به عنوان معیار و مبنای استدلال و بحث قرار گیرد.

7- پی نوشت

1- سورۀ 6 ، آیه 79
2- سورۀ 6 ، آیه 14
3- جوادی آملی ، ص24
4- جوادی آملی ، ص27
5- جوادی آملی ، ص24
6- خندان ، ص59
7- مجموعه آثار، ج 3، ص 612
8- سورۀ طه ، آیه50
9- علی اکبر رشاد، فلسفه دین، ص 122
10- سورۀ روم ، آیه 30
11- ر.ک: جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص 149؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 602
12- سورۀ یونس ، آیه 64
13- سورۀ تین ، آیه 4
14- سورۀ سبا، آیه 28
15- سورۀ حجر ، آیه 9
16- سورۀ طه ، آیه 3
17- سورۀ غاشیه ، آیۀ 21
18- ر.ک: جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص 77-78
19- ر.ک: علی اکبر رشاد، فلسفه دین، ص 124
20- سورۀ ابراهیم، آیه10
21- سورۀ شمس ، آیه 8
22- ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 298
23- علی اکبر رشاد، فلسفه دین، ص 125
8- منابع
1- قرآن کریم با ترجمه فولادوند
2- مطهری ، مرتضی ، مجموعه آثار ، چاپ سوم ، تهران ، انتشارات صدرا ، 1372 ش
3- جوادی آملی ، عبدالله ، فطرت در قرآن ، چاپ پنجم ، قم ، نشر اسرا ، 1387ش
4- رشاد، علی اکبر ، فلسفۀ دین، چاپ اول، قم ، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، 1383ش
5- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، جلد 3، چاپ سوم، تهران، انتشارات صدرا، 1378ش
6- طباطبائی، محمد حسین ، المیزان ، بی چا ، بیروت ، موسسه الاعلمی ، 1391 ق




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط