«گفت و گو»، اصلی ترین و بارزترین وجه مشخصه فلسفه سقراط (1) است. بر پویندگان طریق فلسفه پوشیده نیست که قدیمی ترین و مهم ترین منبع مطالعاتی و آشنایی ما با سقراط، مجموعه آثار افلاطون (2)، شاگرد خلف سقراط، می باشد.
مجموعه آثار افلاطون به صورت «گفت و گو» یا محاوره تنظیم گردیده است. علت یا علل چنین سبک نگارشی در نزد افلاطون، تأثیر شدید روش آموزشی یا تربیتی سقراط بوده است. چنانکه معروف است سقراط برای نشان دادن اوضاع فکری مدعیان دانایی، آن را به عرصه «گفت و گو» کشانیده است و با سؤالات فراوان و پاسخ های متقابل خودش به جواب های مطروحه، طرف مقابل (مدعی دانایی) را به انفعال و اعتراف به نادانی کشانیده است و شعار معروفش مبنی بر این که قصد استهزاء و تمسخر کسی را ندارد، این بود که «من هیچ نمی دانم» و به واسطه همین اعتراف، لقب داناترین مردم آتن را از سروش معبد دلفی دریافت نمود.
«گفت و گو» در نظام فکری سقراط (و به پیروی از وی نزد افلاطون) دارای تعریف مشخص و اقسامی می باشد و تحقق علمی آن نیازمند شرایطی است که البته نتایجی را نیز برای طرفین گفت و گو به همراه خواهد داشت. «گفت و گو» هنر فیلسوف است و نه هر مدعی سخنوری. «گفت و گو» در پی هدفی است. نحوه به خدمت گرفتن «گفت و گو» موجب پیدایش تقسیماتی در استفاده کنندگان از آن می گردد: دسته ای «مغالطه گران» و دسته ای «فیلسوفان».
«گفت و گو» دانش است و البته والاترین دانش ها و سقراط با چنین اعتقادی که مبتنی بر استدلال های عقلی می بود به جنگ سخنوران به نام عصر خویش که امروزه ما آنان را با نام «سوفسطائیان» می شناسیم رفت. وی همچنین «گفت و گو» را به عنوان یک سلاح و شمشیر در برابر کسانی که همین ابزار را در خدمت منافع دنیوی و پست خویش قرار داده بودند مورد استفاده قرار داد و تا آخرین لحظه عمر خویش در بهره برداری از آن برای سعادت خویش و دوستداران خرد و حقیقت دریغ نورزید.
با نگاهی به عصر زندگانی سقراط (قرن پنجم قبل از میلاد) در می یابیم که در این دوران بازار سخنوری داغ بوده است و افرادی با فراگیری فنون سخنوری به قصد اقناع خصم و پیروزی، آن هم صرفاً پیروزی ظاهری در بحث ها و منازعات سیاسی، حقوقی و اجتماعی خویش، باعث پیدایش هرج و مرج در نظام فکری و عقیدتی مردم گردیده بودند. این هرج و مرج حوزه «معرفت و امکان شناسایی» و همچنین «اخلاق» مردم را نشانه رفته بود تا جایی که بسیاری از سوفسطائیان به نام آن عصر با نسبی دانستن حقیقت، انسان فردی را معیار حقیقت قلمداد نموده و بدینوسیله انجام هر کاری و هر قضاوتی را برای هرج و مرج طلبان ممکن ساخته بودند.
سقراط با درک اوضاع فکری و اجتماعی جامعه آتن، تمام تلاش و همت خویش را در جهت تصحیح طرز فکر جامعه آتن به کار گرفت و حاصل آن، پیدایش نظام فکری ای بود که هم اینک از طریق مجموعه آثار افلاطون برای ما به میراث مانده است.
«سقراط فراتر از عصر خویش بود و از همین رو جامعه آن روز آتن تحمل و ظرفیت پذیرش او را نداشت. سقراط به همان راهی که معتقد بود و بدان ایمان داشت ادامه داد و در راه این آرمان «جان دادن» را تنها یک مرحله از هستی اش قلمداد می نمود.
آتنیان سقراط را از دست دادند اما «هستی»، سقراط را در خود حفظ نمود. او را تعالی بخشید و به جایگاه برتری تعالی داد. سقراط به همنشینی می اندیشید و جهان را شایسته سرسپردن نمی دانست و البته برای این اقدامش (یعنی قبول نوشیدن زهر و ایستادگی در راه آرمانش) فلسفه داشت. فلسفه ای که تا به امروز مریدان فراوانی را به خود اختصاص داده است.
درک اهمیت «گفت و گو» و جایگاه آن در زندگی بشر امروزی می تواند بسیاری از معضلات کنونی جامعه بشری را حل نماید لذا شایسته است با صرف وقت در خصوص این موضوع تجزیه و تحلیلی را به عمل آوریم.
ورود سقراط به عرصه مبارزه فلسفی با سوفسطاییان و شکاکان به واسطه تشکیک آنان در مباحث مهمی همچون «نسبیت در شناخت و حتی عدم امکان شناخت». «نسبیت اخلاق و نبود یک معیار ثابت برای رفتار اخلاقی»، انسانی بوده است.
سقراط برای ارائه یک نسخه شفابخش به انسان های عصر خویش و پس از خود، مجموعه اصولی را معتقد گردیده و تلاش خود را برای آموزش و تعالیم آن به بشر به عمل آورد. صرف نظر از بیان منابع فکری یی که سقراط تحت تأثیر آنان بود (به واسطه پرهیز از اطناب کلام غیرضروری) عمده اصول اساسی افکار یا فلسفه سقراط به شرح ذیل می باشد:
1. انسان موجودی ترکیبی است شامل روح و بدن. (3)
2. روح انسان اصل و بدن فرع آن می باشد. (4)
3. روح انسان ترکیبی است و اصیل ترین بخش آن خدایی است. (5)
4. جهان و تن، زندانی روح الهی انسان می باشند. (6)
5. روح انسان زندگانی قبلی داشته است و عالم بالا (مُثُل) حقایق را دیده است. (7)
6. علم یا دانش، «یادآوری» است نه «یادگیری». (8)
7. کثرت امور در عالم ریشه در وحدت آن امور در عالم مُثُل دارد. (9)
8. جهان محسوس سایه است و جهان مُثُل اصل و حقیقت. (10)
9. راه دستیابی به عالم مُثُل و حقایق آن راه فکری و استدلال سه پایه ای دیالکتیکی است. (11)
10. بهترین راه استدلال و تفکر، استدلال و تفکری است که «زاینده» باشد. (12)
11. استدلال زاینده از طریق «گفت و گو» صورت می گیرد و لاغیر. (13)
12. «گفت و گو» ی واقعی به اصل ها و امور برین می پردازد و نه به امور دنیوی و پست. (14)
13. «گفت و گو» ی واقعی که همان دیالکتیک است محتاج به شرایطی است. (15)
بنابر آنچه که گفته شد «گفت و گو» یک روش و ابزار است که می تواند مورد سوء استفاده قرار گیرد. استفاده درست «فیلسوفی کردن» است و استفاده غلط «زبان بازی و مغالطه گری».
با مطالعه مجموعه آثار افلاطون و توجه به موضوع مورد بحث ما نکاتی روشن می گردد:
1. افلاطون به روش استاد خود اقتدا نموده است
همان گونه که می دانیم سقراط با وجود داشتن مجموعه عقاید مبسوط و فراوان، اثری از خود بر جای ننهاده است و بسیاری از محققان و دانشجویان فلسفه در این خصوص اظهار تعجب می کنند و اگر آثار مکتوب افلاطون نبود شاید امروز اثری از آراء سقراط نیز بر جای نمی ماند.با مطالعه رساله فایدروس افلاطون میزان قابل توجهی از این سؤال برطرف می شود. در طی این محاوره سقراط مطالبی را بیان می کند که با در نظر گرفتن مجموع این عقاید دلیل عدم نگارش آرای فلسفی اش مشخص می شود:
اولاً: سقراط «گفت و گو» را بر «نوشتن» ترجیح می دهد و به عبارت بهتر به نوشتن اعتقادی ندارد. چنانکه می گوید: (16)
...«نوشته نیز اگر نیک بنگری.... گمان می بریم که با ما سخن می گوید و چیزی می فهمد ولی اگر درباره آنچه می گوید سؤالی کنیم همان سخن پیشین را تکرار می کند....»....
ثانیاً: سقراط برای «مخاطبِ گفت و گو»ی خویش اهمیت قائل است و همچنین گفت و گو از موضوعات اصیل و فلسفی را راز می شمرد و از انتشار آن بین همگان دوری می کند چنانکه در بخشی از همان مطلب می گوید:
...«... از این گذشته سخن وقتی که نوشته شد به همه جا راه می یابد و هم به دست کسانی می افتد که آن را می فهمند و هم کسانی که نمی فهمند و با موضوعش سرو کاری ندارند. به علاوه نوشته نمی داند که با که سخن بگوید و در برابر کدام کسان خاموش بماند و اگر به او اهانتی کنند از خود دفاع نمی تواند کرد مگر آن که پدرش به یاریش بشتابد»...
ثالثاً: سقراط نظر مساعدی نسبت به نوشتارهای تا عصر خویش نداشته است چنانکه در جایی دیگر می گوید: (17)
...«...بخش عمده هر گفتار و نوشته ای، موضوع آن هر چه باشد غیرجدی است و به منظور بازی و تفریح آورده شده و تاکنون هیچ گفتار و نوشته ای چه به شعر و چه به نثر به وجود نیامده است که به راستی در خور اعتنا باشد بلکه آنچه از روایان می شنویم از هر گونه تحقیق و غور رسی خالی است و فقط برای قانع کردن مردمان ساخته شده و بهترین آنها هم تنها بدین منظور نوشته شده است که تکیه گاهی برای حافظه نویسنده باشند...»
«.... و فقط سخن هایی را می توان تا اندازه ای روشن و کامل و جدی شمرد که موضوعاتشان «عدالت» و «خوبی» و «زیبایی» است و در روح نگاشته شده اند. فرزندان راستین گوینده و نویسنده اند که در درون او زاییده و پرورده می شوند. سپس فرزندان و برادران آنها در روح دیگران جای می گیرند، تنها چنین کسی در خور آن است که من و تو او را راهنمای خود سازیم و آرزو کنیم که مانند او گردیم»...
بنابراین سقراط برای ننوشتنِ آرای فلسفی اش ادله ای را که برشمردیم داشته است و افلاطون نیز برای اقتدا به روش استاد خویش از نگارش عادی آرا و عقایدش پرهیز نموده و بسیار زیرکانه:
اولاً: آرای استاد خود را حفظ و حراست نموده است.
ثانیاً: برخی از آزار خود را از زبان استاد خویش بیان نموده است.
ثالثاً: نحوه نوشتارش نیز با روش «گفت و گو» انجام یافته یعنی به صورتی که استادش می خواسته.
افلاطون معتقد است که خودش هیچ گاه معتقد نبوده که می توان فلسفه را نوشت چرا که اولاً فلسفه نوشتنی نیست و بلکه شهودی است و ثانیاً هیچ کس با خواندن آثار فلسفی فیلسوف نمی شود.
افلاطون در نامه هفتم می گوید:
«... درباره نویسندگانی که چه امروز و چه در آینده ادعا کنند که از مطالب اصلی فلسفه من چیزی می دانند اعم از این که بگویند آن را از دهان من شنیده یا از دیگران آموخته و یا خود به تحصیل آن نایل گردیده اند، فاش می گویم که آنان، بنا به عقیده ای که من درباره فلسفه دارم، از فلسفه کوچک ترین خبری ندارند در مورد آن مطالب اصلی هیچ گونه نوشته ای از من در وجود نیامده و در آینده نیز وجود پیدا نخواهد کرد زیرا آن مطالب مانند دیگر مطالب علمی نیست که به وسیله اصطلاحات و الفاظ عادی بتوان تشریح و بیان نمود بلکه فقط در نتیجه بحث و مذاکره متوالی درباره آنها و در پرتو همکاری درونی و معنوی، یکباره آن ایده، مانند آتشی که از جرقه ای پدیدار شود، در درون آدمی روشن می گردد و آن گاه راه خود را باز می کند و توسعه می یابد...»
افلاطون معتقد است که فلسفه یک شهود است از حقایق، دانش حقیقت بینی است و این حقایق را از استاد خویش و روش فکری او دریافته است، یعنی همان گونه که سقراط دریافت حقیقت را یک امر روحانی می داند وی نیز آن را به «آتشی که از جرقه ای پدیدار شود» تعبیر نموده است. اگر این آثار را که هم اینک از وی برایمان به ارث مانده است بنگریم (در صورتی که نوشته خود وی باشد و نه شاگردانش) در این صورت نیز او به تعلیم استادش پایبند بوده چرا که از سبک نگارش سنتی افکارش پرهیز نموده و بلکه افکار استاد و شخص خودش را به صورت «گفت و گو» به آیندگان منتقل نموده است.
2. تعریف و بیان اهمیت «گفت و گو» در فلسفه ی سقراطی
به عقیده سقراط، گفت و گو، همان «سخن زنده» است و سخن نوشته، سایه ای از گفت و گو است. (18) همچنین در تعریفی از گفت و گو می گوید: (19)... مرادم سخنی است که در روح شنونده نوشته می شود و هم از خود دفاع می تواند کرد و هم می داند که در برابر کدام کس باید زبان بگشاید و کجا باید خاموش بماند.
در اهمیت «گفت و گو» همین بس که در صورتی که با اصول دیالکتیک و حقایق مطابق باشد می تواند آدمی را به «سعادت» یعنی «دانایی» و نهایتاً «همنشینی با خدایان» عروج دهد.
سقراط با فرق گذاری میان «گفت و گو» (دیالکتیک) و «مغالطه» گفت و گو را راه سعادتمندی و مغالطه را راه زبان بازی و حیله گری که به شقاوت منجر می گردد معرفی می کند. (20) گفت و گو هنر فیلسوفان است و مغالطه هنر سوفسطاییان. (21)
بنابر نظر سقراط گفت و گو یا دیالکتیک هنری است که بر همه هنرها و دانش ها احاطه دارد چنانچه می گوید: (22)
«... باید بگویم دیالکتیک هنری است که به هر یک از هنرها و دانش هایی که پیشتر نام بردم احاطه دارد و من بر آنم که هر کس اندک بهره ای از خرد دارد، دانشی را که موضوعش باشنده ی راستین و هستی راستین است، یعنی چیزی که به اقتضای طبیعتش همواره همان می ماند، حقیقی ترین دانش ها می شمارد»...
و در ادامه همین بحث سقراط به پروتارخوس گوشزد می کند که در ارزش گذاری بر روی دانش ها سود و زیان مادی را ملاک قرار نده و بلکه میزان درستی و کارآمدی واقعی آن دانش را ملاک ارزیابی قرار بده. بدین ترتیب می بینیم که سقراط با توجه به این اهمیت و جایگاهی که برای «گفت و گو» در مقابل «نویسندگی» قائل است گفت و گو را دل انگیزتر و زیباتر از نویسندگی دانسته و در وصف فیلسوفی که به گفت و گو می پردازد می گوید: (23)
....«.... دل انگیزتر و زیباتر از آن سرگرمی کسی است که در آن مطالب، به جد می کوشد و بدین منظور روحی مناسب و مستعد بر می گزیند و در آن از روی دانایی و موافق اصول دیالکتیک بذرهایی می افشاند که هم خودبارور می گردند و هم به کسی که آنها را کاشته است بار می دهند و هم بذرهایی تازه می آورند که در روح های دیگر جای می گیرند و پرورش می یابند و بدین سان هم خود جاودان می مانند و هم کسانی را که در روحشان مکان دارند به بالاترین مرتبه نیکبختی می رسانند...»
بنابراین گفت و گوی فلسفی هم موجب جاودانگی معرفت می گردد و هم منجر به سعادت بشریت می شود. به عقیده سقراط «گفت و گو» یا دیالکتیک شبیه عمل زایمان است. وی با الهام از هنر مادرش که یک قابله بود می گفت در جریان گفت و گوی متقابل دو نفر یا چند نفر، پرسش گر با فشار آوردن به طرف مقابل (البته به روش صحیح) باعث می شود طرف مقابل اندک اندک آنچه را در خود داشت ولی بر او مستور و پوشیده بود از درون خویش بیرون بیاورد. (مثل زائو که با تلاش ماما و خودش حاصل تلاشش (بچه) را به دست می آورد) و در صورتی که این کار با روش ناصحیح انجام گیرد تلاش بی ثمر است و یا نتایج زیان باری را به همراه خواهد داشت.
3. شرایط توفیق در انجام «گفت و گو» به عقیده سقراط
توفیق در «گفت و گو» نیازمند شرایطی است که عمده این شرایط را اولاً از کلام خود سقراط و ثانیاً از مفاد سخنان وی و بررسی محاورات انجام یافته استخراج و بیان می نمایم: سقراط در محاوره فایدروس می گوید: (24)...«.... پسر جان، هر گاه دو یا چند تن بخواهند درباره مطلبی بحث و شور کنند نخستین شرط آغاز بحث این است که موضوع گفت و گو روشن باشد وگرنه سودی از بحث به دست نمی آید. بیشتر مردمان گفت و گو می آغازند بی آن که موضوع گفت و گو را بشناسند و درباره آن توافق کنند. از این رو در میان بحث سزای خود را می بینند، بدین معنی که نه با خود توافق می یابند و نه با یکدیگر...».بنابراین شناخت موضوع مورد بحث بسیار مهم و اساسی است و اولین شرط انجام موفق یک گفت و گو است. دقت در احتمال خطای ناشی از «اشتراک لفظی» و یا «درک اهمیت موضوع مورد بحث» عوامل مؤثر در نتیجه گیری از گفت و گو می باشند. سقراط در خصوص موضوعاتش که ارزش گفت و گو و صرف وقت را دارند می گوید: (25)
...« فقط سخن هایی را می توان اندازه ای روشن و کامل و جدی شمرد که موضوعاتش عدالت و خوبی و زیبایی است و در روح نگاشته شده اند و فرزندان راستین گوینده و نویسنده اند که در درون او زاییده و پرورده می شوند و سپس فرزندان و برادران آنها در روح دیگران جای می گیرند...»
بنابراین «توجه به موضوع و شأنیت آن نیز می بایستی در انجام یک گفت و گو مورد توجه قرار گیرد تا عمر خود را بر سر موضوعی بیهوده به هدر ندهیم. یعنی به حقایق و مُثُل بیاندیشیم که اموری ازلی و ابدی و مؤثر بر هستی ما هستند و سعادت ما بستگی به شناخت ما از آنها دارد (به عبارتی بایستی فیلسوف بود).
علاوه بر موارد مذکور با مطالعه و بررسی محاورات سقراطی و روش انجام این گفت و گوها برخی نکات ریز و درشت قابل ملاحظه ای جدی آشکار می شود که در نظر داشتن آنها در موقعیت هر انسانی در طول زندگانی اش که مملو از گفت و گوها و مباحثات می باشد مفید می باشد از جمله:
الف. «گفت و گو» همان طور که از نامش پیداست می بایستی عملی دو سویه مشتمل بر «گفت» و «گو» یا «گفت» و «شنود» باشد. توضیح این که در برخی از جلسات بحث و گفت و گو در حالی که دو یا چند نفر جهت مباحثه رو در روی هم نشستند یک و یا دو نفر (یا بیشتر) صحبت می کنند و دیگر هیچ مجالی برای ارائه نظر دیگران باقی نمی ماند.
بنابراین یکی از شرط های گفت و گو می بایستی برقراری امکان صحبت برای همگی به صورت یکسان و یا عادلانه باشد. و به عبارتی «یک دهان داریم و دو گوش تا بیش از آن که می گوییم بشنویم».
ب. مولود و نتیجه بحث و گفت و گو در هنگام شروع بحث نامعلوم و نامعین (مستور) باشد و بلکه در پایان گفت و گو مشخص گردد.
ج. طرفین از پاسخ گویی به هیچ وجه طفره نرفته و در صورتی که در پاسخ گویی به «نمی دانم» رسیدند حتماً آن را با شهامت بیان نمایند. چنان که در گفت و گوهای سقراطی بارها به موارد آن و سایر موارد از قبیل «اشتباه کردم»، شما درست می گویید» بر می خوریم. یعنی به عبارتی «قدرت جور دیگر دیدن» را در خودمان تقویت کنیم و از جزم اندیشی بپرهیزیم.
د. داشتن قدرت و تحمل سکوت و شنیدن گفتار مخالف و یا موافق و اجازه پایان یافتن سخن طرف مقابل و سپس شروع به ارائه نظر نمودن.
ه. پرهیز از کلام ناپسند، توهین، افترا، و خشونت گفتاری. (که متأسفانه در عصر ما رواج زیادی حتی در میان افراد مشهور یافته است).
همچنین به عقیده سقراط: (26)
...« روش تحقیق ما (گفت و گو: دیالکتیک) نه عالی را بر دانی برتری می نهد و نه برای خاطر بزرگ از کوچک چشم می پوشد بلکه همواره خود موضوع را در نظر می گیرد و با روشی که درست تر از همه روش هاست بررسی می کند»....
بنابراین در گفت و گو باید رعایت درستی و عدل صورت بگیرد تا گفت و گو منجر به نتیجه عادلانه و درستی بشود.
4. نتایج استفاده صحیح از روش «گفت و گو»
1. بهره مندی از نعمت های فراوانی همچون شنوایی و علم دیگران.2. جلوگیری از نقش بستن فرهنگ خودرأیی و استبداد فردی.
3. گرفتار نیامدن به جهل مرکب و رسوا شدنِ نادان پرمدعی.
4. تولد نتایج جدید علمی و سخنان نو، بدیع و متکی بر حقیقت.
5. پاسداشت حق آزادی بیان منطقی.
6. بهره مند شدن عالمیان از اندیشه های بدیع حاصل از گفت و گو.
در توضیح موارد فوق بایستی گفت کسی که «گفت و گو» را به عنوان یک روش علمی مورد استفاده دایمی قرار می دهد اولین و بزرگ ترین خدمت را به خودش صورت داده است چرا که توانسته است با فراهم نمودن مجموعه ای از شرایط مفید، اولاً مقداری به خود استراحت داده و با شنیدن حرف دیگران دست آوردهای آنان را که حاصل تحصیلات سالیان سال می باشد شنیده و بهترین آنها را مورد استفاده قرار دهد و چه بسا همین مطالب در زندگی وی مؤثر واقع گردد. همچنین این روش، موجب فرا رفتن از اندیشه های خود و لمس توانایی های دیگران و در نتیجه شرم از دست کم گرفتن دیگران و یافتن انگیزه جهت مشورت با دیگران می گردد.
(گرفتار نیامدن در دام جهل مرکب» خود نتیجه بسیار مهمی است که حاصل استفاده از روش فوق می باشد و «خالی شدن دست مدعیان دروغین» و نیز «بهره برداری از نتایج جدید علمی و بهره مندی از آزادی بیان اندیشه های درست و منطقی» و دست آخر «خدمت به عالم بشریت» به عنوان یک عضو کوچک، بزرگ ترین نتایج کاربرد «روش گفت و گو» می باشد. لذا ضروریست نه تنها افراد جامعه بشری به صورت جدی در پی این روش باشند، بلکه بر اساس دستور سقراط حاکمان ملل مختلف نیز می بایستی فیلسوف بوده و یا این که به فلسفه بگروند تا بتوانند همچون یک سر متفکر بر پیکر جامعه استوار شوند و در این جایگاه می توانند با حاکم یا حاکمان ملت یا ملل همسایه و غیرهمسایه گفت و گو نموده و بسیاری از معضلات خود را حل و فصل نمایند.
آنچه در سطور گذشته بیان گردید برخی از نتایج کلی کاربرد روش «گفت و گو» توسط هر انسانی بود. و اما در خصوص یکی از عظیم ترین نتایج کاربرد روش «گفت و گو» توسط سقراط می بایستی به تأثیر این روش سقراط در پیدایش علمی مهم همچون «منطق» اشاره نمود:
با بررسی و مطالعه مکالمات سقراطی مشخص می گردد که ریشه های مباحث منطقی به صورتی بسیار زیبا و ظریف در حل بسیاری از مطالب این محاورات مطرح گردیده است و در واقع دیالکتیک، «عملی مبتنی بر منطق» است چنانکه به طور بارز و مشخص در رساله «سوفیست» یافتن تعریفی صحیح از «سوفیست» با روش «دیاریزس» یا تقسیم به نحوی کاملاً منطقی صورت گرفته یعنی در هر مرحله با تخصیص یافتن مصادیق یک مفهوم، دایره ی مصادیق یک مفهوم بزرگ کوچک تر شده و رفته رفته با آمدن فصل های منطقی برای جنس های مطرح شده طرفین گفت و گو به موضوع مورد نظر دست می یابند و این همان کاری است که منطق نیز در پی آن بوده و بروز آن را به صورت کامل و زیبا در منطق ارسطو می بینیم در حالی که ارسطو بسیاری از مبادی فکری خویش در این خصوص و بحث تقسیم بندی علوم را مدیون محاورات سقراطی که جملگی مبتنی بر روش گفت و گو هستند می باشد.
5. «گفت و گو» جایگزین «قانون گریزی» و «قانون شکنی»
ماجرای کشته شدن سقراط به وسیله جام زهر «شوکران» توسط آتنیان را نه تنها اهل فلسفه بلکه بسیاری از مردم عامی هم می دانند. معلوم نیست که چند درصد از انسان ها با قرار گرفتن در شرایط سقراط همچون وی عمل می نمودند. شاید پرسیده شود چه شرایطی؟در پاسخ سؤال کنندگان اولاً آنان را به مطالعه محاورات زیبا و در عین حال عبرت آموز آپولوژی، کریتون و فایدون دعوت می نمایم تا به نحو مفصل پاسخ خویش را یافته و همچنین بگویند در چنان شرایطی چه می کردند؟
شرح مختصر ماجرا از این قرار بود که سقراط به اتهام آموزش های نامناسب فاسد نمودن عقاید جوانان آتن به مرگ محکوم گردید و این در حالی بود که اختلاف عدد مخالفان و موافقان دادگاه سقراط یک نفر بود و همین امر نشان گر دوستان زیاد سقراط نیز بود و از این رو بسیاری از این دوستان برای انگیزه های مختلفی که داشتند تصمیم به فراری دادن سقراط از زندان و بردن وی به یکی از شهرهای دیگر گرفتند ولی زمانی که کلیه شرایط برای فرار سقراط فراهم شد وی نه تنها تن به این امر نداد بلکه پیشنهاد دهندگان فرار را از طریق انجام «گفت و گو»های سراسر معرفت و اخلاق از گفته پشیمان نمود و با استدلال ثابت نمود که بهترین راه در نوشیدن جام زهر شوکران می باشد و علاوه بر این چنان مرگی را برای خویش افتخار قلمداد نمود که حاضران جلسه و خواننده محاوره فایدون در پایان محاوره احساس حثارت خویش در جوار پیکر بی جان سقراط را در هر لحظه احساس می نماید و در برابر بزرگی و عظمت شخصیت علمی و فلسفی سقراط چاره ای جز سر فرود آوردن ندارد.
سقراط مصالح اجتماعی را بر زندگانی چند روزه و چند ساله فردی خویش ترجیح داد.
وی با انتخاب مرگ شرافتمندانه، زندگی گذشته خویش و زندگی حال و آینده فرزندان و همشهریان خود را از هرج و مرج نجات داد. در رساله کریتون می بینم که کریتون با توسل به برخی دلایل عامه پسند همچون:
1. با مرگ سقراط، کریتون دوستی گرانمایه را از دست خواهد داد و یا این که 2. با مرگ سقراط کودکانش بی سرپرست می شوند و نیز 3. مردم (توده مردم) خواهند گفت کریتون و دوستان سقراط کاری برای نجات سقراط انجام ندادند. (در حالی که گریز او از زندان به راحتی می تواند صورت پذیرد) قصد ترغیب سقراط به فرار از قانون (زندان) را دارد. وی برای این کار مقدماتی: همچون 1. همکاری زندانبان 2. وجود پول و حامیان مالی مثل سیمیاس تبی و کبس 3. عدم وجود خطر از سوی دوست او عنوان می کند و فکر می کند که بتواند با این کار سقراط را از زندان فراری دهد در حالی که پاسخ های سقراط به وی شنیدنی است:
«... به سخن مردم چه کار داریم؟ آنان که خوبند خواهند دانست.... کاش توده مردم می توانستند کاری را به بدی بزرگی دچار کنند، چه در آن صورت بر نیکی بزرگ هم توانایی داشتند... اصولی را که همیشه پایه گفتار و کردار خود قرار داده ام امروز به سبب پیش آمد تازه ای که به من روی آورده است رها نخواهم کرد، زیرا هنوز به درستی آنها اعتقاد دارم...» (27)
... آدمی نباید زندگی را والاترین چیزها بشمارد بلکه زندگی خوب را (28)... آدمی هیچ گاه نباید خواسته و دانسته مرتکب ظلم شود (29)... کسی هم که ظلم دیده است برخلاف آنچه توده مردم می پندارند نباید ظلم را با ظلم پاسخ دهد (30)...
بنابراین سقراط می گوید حتی اگر مفسران قانون اساسی کشور در تفسیر و اجرای قانون اشتباه هم نمایند نباید قانون گریزی و قانون شکنی نمود چرا که اشتباه مفسر قانون و مجری قانون ربطی به خود قانون ندارد که حریمش شکسته شود. در واقع روی احترام سقراط به قوانین است و نه به مفسرین و مجریان قانون و لذا وی در صدد پاسداشت قوانین کشور خود حاضر می شود جان فشانی نماید.
وی از قول «قوانین» می گوید: (31)
... اگر کسی با دیگری پیمان بست باید به عهد خود وفا کند، یا حق دارد نیرنگ پیش گیرد و از انجام تعهد سرباز زند؟...» قوانین خواهند گفت: «عهدی که با ما بستی چنین بود؟ یا این بود که هر حکمی را که دادگاه صادر کند بپذیری؟.... مگر ما سبب نشدیم که تو به دنیا بیایی؟ مگر به حکم ما نبود که پدر و مادر تو توانستند با یکدیگر زناشویی کنند و ترا به جهان بیاورند؟.... گمام می کنی ما (قوانین) و تو از حیث حقوق برابریم و هر چه ما با تو کنیم تو نیز حق داری با ما همان کنی؟.... (32) به هر آتنی اجازه دادیم که پس از آشنا شدن به رسوم و قوانین شهر، اگر ما را نپسندید به این سرزمین پشت کند و با همه دارایی و فرزندان خود به هر جا خواست برود... او را از مهاجرت باز نمی داریم (33)....
بنابراین می بینیم که سقراط با دلایل کامل معتقد شده که نبایستی فرار کند هر چند مفسر و مجری قانون در انطباق جرم با رأی صادره و درک صحیح حقیقت عاجز باشد. اما سقراط به خاطر یک مصلحت جمعی یعنی «زیر پاگذاشته نشدن قداست قانون» حاضر می شود جان خود را فدا کند.
بدین ترتیب می بینیم که سقراط توجیه اطرافیانش را از طریق «گفت و گو» و نهادینه نمودن «قانون گرایی» را از طریق انجام گفت و گو عملی می نماید و این خود از نتایج «روش گفت و گوی سقراط» است.
پی نوشت ها :
1. تولد 470 ق. م. مرگ 399 ق. م.
2. تولد 428/ 427 ق.م. مرگ 348/ 347 ق. م.
3. تیمائوس. ص. 35.
4. همانجا.
5. فایدروس. ص. 246 الف 6 به بعد، تیمائوس و جمهوری.
6. فایدون. ص. 68- 67.
7. فایدروس. ص. 250.
8. فایدون. 72 ه- 77 د5.
9. جمهوری، 516 الف.
10. فایدون.
11. فایدون. صص. 68- 67.
12. فایدروس. ص. 277.
13. همانجا.
14. فیلبس. ص. 58.
15. فایدروس. صص. 237، 277، فیلبس. ص. 58.
16. فایدروس. ص. 275.
17. فایدروس.ص. 278.
18. فایدروس. ص. 276.
19. همانجا.
20. اویتدم. ص. 290 و منون. ص. 75.
21. فیلبس. ص. 17.
22. فیلیبس. ص. 58.
23. فایدروس.ص. 277.
24.فایدروس. ص. 237.
25. فایدروس. صص. 278-277.
26. مرد سیاسی. صص. 7-266.
27. کریتون. صص. 46-44.
28. همانجا. ص. 48.
29. همانجا. ص. 49.
30. همانجا.
31. همانجا.ص. 50.
32. همانجا.
33. کریتون.ص. 51.