نویسنده: حسین کلباسی
با کسب اجازه از محضر استادان ارجمند و ریاست محترم جلسه، من تلاش می کنم که در زمان حداکثر 20 دقیقه، برگزیده ای از مقاله ای که تدارک شده بود را خدمت حضار محترم عرض بکنم، کشف دغدغه های اندیشمند، راه را برای فهم جوهر و مدار اندیشه وی هموار می کند. متفکر و فیلسوف در زمان می اندیشد و نمی اندیشد. در زمان می اندیشد، بدین معنا که در احوال و شرایط عصر و زمان و چرایی و چگونگی ظهور عوارض و پدیدارهای آن تأمل می کند، و در زمان نمی اندیشد به این اعتبار که اندیشه او محدود و مقید به زمانی خاص نمی شود، یعنی اگر گوش زمانه ندای او را فهم نکند، امید می رود که آیندگان به او گوش سپارند و جوهر آن را دریابند. پس گزافه نیست بگوییم شرط تفکر، گشایش امکان، یا امکانات آتی است، و دعوت مخاطبان به فراروی و پرهیز از غفلت و تغافل و جهل و تحجّر.
گفته اند که آموزگاران سه گانه قوم یونانی عبارت بودند از، شاعر و مرد سیاسی و حکیم. و از این سه گروه شاعران و نویسندگان و نمایشنامه نویسان مقامی دیگر داشته اند، اشعار و سرودهای هومر و سولون و پیندار و تراژدی های سوفوکل و اوریپد و آیتوسوفولس و کمدی های آریستوفانس، فامناندر، زبان زمان و در واقع آینه عصر هلنی و جلوه هایی از پایدیای یونانی بوده اند. اگر چه میراث یونانی عملاً محصور در زمان و مکان خود نگردید و فراتر از حدود خود به زایش و تحول و دگرگونی در فرهنگ های همجوار و غیرهمجوار دست زد، اما ماندگاری و جاودانگی مظاهر این سنت به یک درجه و اندازه نبود، خواه ناخواه هر فرهنگی در مواجهه با غیر خود دست به انتخاب و گزینش می زند، ضمن آن که در پاره ای از شئونات حیات انسانی تصرف اقوام و اشخاص چندان مؤثر نمی نماید، از این دست سخن انسان های بزرگی است که نه مردم آن عصر، بلکه تاریخ را مخاطب می سازند و گویی در گفتارشان تقدیر عالم و آدم و صلاح و فساد و کلید رنج و آسایش همیشگی بشر را می توان دریافت و شنید و سقراط حکیم با حکمت نانوشته خویش در زمره این انسان های بزرگ است، اگر چه سقراط و مانند او در حصار زمان و مکان خاص نماندند اما در عین حال هیچ سخنی فارغ از شرایط خاص زمان حضورش قابل فهم دقیق و کامل نیست. سقراط و تقدیر او نمایانگر دوران سیاسی و اخلاقی آتن در واپسین سال های قرن پنجم و سال های آغازین قرن چهارم قبل از میلاد است. گواه ما محاورات و گزارش های نویسندگان قدیم است. تعدد موضوعات و تنوع مطالب محاورات سقراطی و دغدغه های قهرمان اصلی آنها حکایت از مظاهر مختلف فرهنگی و تربیتی قرون چهارم و پنجم قبل از میلاد در بستر سنت یونانی است. تصادفاً حیات سقراط مواجهه با تحولات گوناگون اجتماعی سیاسی فرهنگی آتن بوده، برخی از این تحولات در تقدیر تاریخی این قوم نقش بسیار مؤثری داشته اند، نگاهی گذرا به جنبه ای از این تحولات برای نوشته حاضر مفید است. پیروزی نهایی آتن در جنگ های ماراتن و سالامیت در برابر سپاه ایران در سال 480 قبل از میلاد اسطوره شکست ناپذیری قدرت نظامی آن عصر را فروریخت، و از این پس رؤیای ساختن دولت شهر مستقل و خود بنیاد تبدیل به واقعیت می شد، براساس نوعی اعتماد به نفس روح آتنی. مهم ترین نمود این استقلال را در قانون اساسی آتن در سال 462 و حاکمیت گروه های منتخب مردم و در نتیجه اسقرار نوعی دموکراسی می توان دید. وقوع جنگ های پلوپوتری در فاصله سال های 431 تا 404 قبل از میلاد و حضور سقراط در برخی از نبردها از مهم ترین حوادث این دوره است. در سال 404 قبل از میلاد آتن به دست دولت اسپارت سقوط کرده و گروهی موسوم به 30 تن جبار تحت حمایت اسپارت بر آتنیان مسلط می شوند. اما حاکمیت این گروه تنها یک سال به درازا می کشد و در سال 403 مجدداً گروهی از منتخبان مردم قدرت را به دست گرفته و حاکمان قبلی را تبعید می کنند. محاکمه و مرگ سقراط چهار سال پس از این تاریخ، یعنی در سال 399 اتفاق می افتد. و با همه تلاش هایی که مدینه آتنی برای حفظ و بقای خود مصروف می دارد حدود 60 سال پس از آن، یعنی در سال 338 و احتمالاً بنابر پیش بینی سقراط شکوه و عظمت دولت شهر آتنی به دست مقدونیه به زوال و افول همیشگی می گراید. در نسبت میان فرهنگ و سیاست یونانی سخن ها گفته شده است و به همین لحاظ بی تردید در هر دوره از سقوط سیاسی آتن، سقوط فرهنگی نیز آشکار شده است سقراط در زمانه ای این چنین ظهور کرده است، اما گفتار و سلوک او به زبان فلسفی نقدی است گزنده بر جلوه های مختلف سنت آتنی، نگوییم که سقراط به منزله یک پرخاشگر یا عصیانگر اجتماعی بود که تنها در صدد تخریب و ویرانی ارزش های زمانه اهتمام داشت، برعکس در عصر شکاکیت و نسبی گرایی فراگیر اخلاقی و فرهنگی، سقراط به حفظ و مراقبت از ارزش ها و سنت های معنوی که روزگاری آرمان مردان بزرگ یونان بود می اندیشید، و اگر خلاف عادت و عرف عمل می کرد و سخن می گفت دعوت به حقیقت را همواره پیش چشم داشت، حتی با آن که در سخن گفتن توانا بود حلقه درس و شاگرد و پیرو، همانند سنت های آموزشی آن عصر نداشت. به غیر از افلاطون شاگردانی نظیر کسنوفانس همان نویسنده خاطرات سقراطی، آنتیستنس، آیستخنس، فیدون، اقلیدوس مگارائی، را برای سقراط برشمرده اند، اما وی هرگز شاگردانی به معنای خاص کلمه نداشت و مدرسه و حلقه درستی تشکیل نداد، مخاطبان او نه نخبگان و شاعران و هنرمندان و سیاست مداران، بلکه عموم مردم بودند. سخنانش را در میدان شهر و به گفته خودش، در کنار میز صرّافان ایراد می کرد. دیالکتیک او نه به قصد غلبه بر حریف و نشان دادن قدرت خطابه و سخنوری، که برای کشف حقیقت بود. این دیالکتیک بدون مبادی و بدون خاستگاه نمی توانست ظهور پیدا بکند، احصاء آن مبادی هم کار دشواری است به خاطر این که شناخت سقراط در عین حال سهل و ممتنع است، سهل است به خاطر زبان ساده و بی پیرایه و بی آلایش او، و ممتنع است به لحاظ لایه های متعددی که در گفتار اوست. در اینجا من سه نمونه از مبادی پرسش سقراطی را مطرح می کنم، هر چند همان طور که عرض کردم احصاء آن هم شاید به نحو کامل امکان پذیر نباشد ولی شاید مهم ترین این مبادی را که در سه بند آوردم در اهم اینها باشد.
انسان و مقام او، به عنوان یکی از مبادی- تاریخ تفکر غربی درباره انسان و شئونات او، انسان مدارانه یا اومانیستی است.
جمهور محققان و تاریخ نویسان منشأ و مصدر نگاه انسان مدارانه به عالم و آدم را یونانیان دانسته اند، به نوشته آقای یگر در کتاب پایدیا «اگر مجاز باشیم اصطلاح مذهب اصالت انسان و اومانیسم را آگاهانه به معنی اصیل و کلاسیک آن به کار ببریم باید بگوییم اصلی که ذهن یونانی از آن پیروی می کرد انسان گرایی بود نه فردگرایی، جوهره پایدیای یونانی همین است و آرمان حقیقت تربیت یونانی».
از سوی دیگر میان مورخان فلسفه مشهور است که مبدأ انصرف تفکر فلسفی از طبیعت به سوی انسان همانا سقراط است، و سقراط در رأس تأمل در حیات معنوی انسان قرار دارد اما، سؤال این است که: آیا سقراط را می توان در اعداد فیلسوفان و هنرمندان و نویسندگان یونانی با نگرش انسان مدارانه، به نحوی که آقای یگر از آن یاد می کند قرار داد؟ کسی نمی تواند تردید کند که نقد سقراط متوجه همان سنت هایی بود که انسان در مرکز و مدار آن قرار داشت که صورت اجتماعی فلسفی آن، سوفسیت هایی بودند که به محوریت خود، و قدرت خطابه، مرز حق و باطل را شکسته بودند. اگر چه بسیاری از شئون فرهنگی و هنری یونانیان با انسان و وضعیت انسانی ربط و نسبت داشت و مثلاً خدایانشان صورت آدمی داشت و موضوع شعر از هومر گرفته تا آخرین دوره فرهنگ یونانی آدمی و سرنوشت اوست ولی دغدغه سقراط در نسبت با انسان، سرنوشت آن لطیفه روحانی است که در کالبد وی دمیده شده و همه جا از پرورش و مراقبت از آن یاد می کند و حیات حقیقی را از آن نفس می داند. در رساله فایدون می خوانیم که حقیقت آن گاه به دست می آید که آدمی از اسارت رهایی یابد و شجاعت و خویشتن داری و عدالت و دانایی جز رهایی از اسارت و پاکی از زشتی ها نیست. نفس در سفر روحانی خود باید خود را مستقل و فارغ از تن نگاه دارد و نگذارد که چیزی از تن دامنش را بگیرد، بلکه همواره گریزان از آلودگی تن به خود مشغول باشد، یعنی به راستی دل به حقیقت سپارد و در اندیشه باشد که مرگ را با آغوش باز بپذیرد.
تأکید سقراط بر فضیلت و لزوم اهتمام آدمی در تقویت و پرورش فضائل انسانی، در اکثر محاورات سقراطی موج می زند. سقراط کسی نبود که حقیقت آدمی را در لابه لای جلوه های خیره کننده شهر و دیار خود به فراموشی سپارد، و به جای هشدار و تنبه، به تحسین و تمجید فرآورده های دست و زبان و هنرمندان، و نقاشان و پیکرسازان و سیاست مداران و خطیبان بپردازد.
منبع :مجموعه مقالات سقراط، فیلسوف گفتگو