نویسنده: شکوفه ماسوری
به عنوان مقدمه باید بگویم همه چیز دست به دست هم داده بود که اندیشه و تفکر سقراطی در تاریخ یونان شکل بگیرد. فیلسوفی که از طریق گفت و گو اساس اندیشه های خود را به یونان و سپس به جهان عرضه کرد. این که سقراط در طلایی ترین عصر یونان یعنی قرن پنجم ق. م می زیسته (469- 339 ق. م) زمینه مساعدی را فراهم ساخته که سقراط بتواند با فراغ بال به اندیشه نو و تکثیر آن از طریق گفت و گو دست یابد. عصر پریکلس بزرگ و سپس پسر او پریکلس جوان همواره دامنه فعالیت ارزشمندی فراهم ساخته هر که در آتن می زیست می توانست در آن پر و بال بزند: «جوانی سقراط مصادف بود با دوره صعود آتن پس از پیروزی بر ایرانیان، این صعود در خارج به پیدایی امپراتوری پریکلس انجامید و در داخل به تکمیل و تحکیم دموکراسی. پریکلس در خطابه اش بر گور شهیدان جنگ گفته بود در شهر آتن راه اثربخشی در جامعه برای هیچ مرد با استعداد مسدود نیست. این سخن در مورد سقراط تأیید شد. با این که او نه تبار اشرافی داشت نه عضو طبقه ممتاز بود و نه از زیبایی جسمی بهره ور، همه آتنی ها می خواستند گرد او جمع شوند». (1)
در این شرایط سقراط رشد کرده و اندیشه های خود را بارور می کند. هر چند روش فراگیر او که بعدها در تمامی مدارس فلسفی، کم و بیش از آن پیروی کردند یعنی روش «گفت و گو» زاییده اندیشه فردی سقراط به شمار می آید اما باید توجه داشت که دموکراسی موجود زمانه مانند هر شرایط مساعدی که باعث رشد می شود سقراط را به لحاظ اندیشه ورزی و انتقال اندیشه یاری گر شد چرا که به محض آن که این شرایط از دست رفت سقراط را نیز نابود کردند: «آتنیان در جنگ پلوپونزی (404 ق.م) جنگی که میان دیکتاتوری اسپارت و دموکراسی آتن برپا بود شکست خوردند و در پی آن کریتیاس حکومت آزادی خواهی را برافکند و خودش نیز به دست انقلابیون سقوط کرد. بعد از آنان دیگر جایی برای فیلسوفان در آتن نبود». (2)
نخست ببینیم درام یونانی زمانی که سقراط به دنیا آمد، بزرگ و سپس فیلسوف شد در چه شرایطی بوده است: «در قرن ششم ق.م جشنواره ها برای بزرگداشت دینوسوس در یونان برگزار می شد. در آتن نمایش های کمدی و تراژدی جزو مراسم جشن دیونوسوس بود و تحت ریاست کاهنان آن خدا در تماشاخانه ای به نام او و توسط هنرمندان دینوسوسی اجرا می شد. مجسمه دیونوسوس را به تماشاخانه می آوردند و در برابر صحنه می گذاشتند تا او نیز از تماشای آن لذت ببرد... همسرایی در این نمایش ها که «آریون» و سایرین به وجود آوردند تا عهد اوریپید مسحور نمایش ها بود. بازیگران را رقاص می خواندند زیرا قسمت اعظم فعالیت آنها رقص همراه با آواز بود... برای آن که نمایش از عهده بیان روابط متقابل انسان ها برآید ضرورت داشت که یک تن در برابر همسرایان قرار بگیرد و با آنان مقابله کند.
این نکته را تسپیس دریافت... او در ضمن رقص برای خودنمایی از دسته همسرایان دور شد و منفرداً آواز خواند در نتیجه رفته رفته در صحنه نمایش میان او و دسته همسرایان گفت و گو البته به آواز در می گرفت». (3)
در بخش نخست اشاره کردیم که فرهنگ گفت و گو زاییده عصر دموکراسی است این شیوه گفت و گو که نخستین بار توسط تسپیس شکل گرفت بعدها که اشیل درام نویس قرن پنجم یک بازیگر دیگر را به آن اضافه کرد شکل منسجم تری به خود گرفت. اشیل در سال 465 ق.م در گذشت ولی سوفوکل در سال 468 یک سال بعد از تولد سقراط بازیگر سوم را وارد تراژدی کرد که دیگر زمینه دیالوگ در تراژدی کاملاً فراهم شد.
بررسی این روند از قرن ششم تا اواخر پنجم نشان می دهد که اندیشه و عملکرد گفت و گو نیاز وسیع عصر حیات سقراط را تشکیل داده است. و البته نباید فراموش کنیم که سقراط فیلسوف شدیداً دوستار درام است و بعدها خواهیم گفت که اندیشه و روش او در گسترش این اندیشه تا چه حد بر آثار اوریپید (484 یا 480- 406 ق.م) تأثیر داشته است:
«اوریپید دوستان شایسته ای داشت که سقراط از آن جمله بود سقراط که به درام خوشبین بود می گفت که برای تماشای نمایشنامه های اوریپید پیراینوس پیاده راه می پیماید». (4)
اکنون زمانی که سقراط به جای هر گونه موعظه به گفت و گو با طرف داران خود می پردازد دیالوگ نیز وارد تئاتر شده است. به ویژه آن که این دیالوگ ها از عقل گرایی نویسندگانش تأثیر گرفته و از اشیل که تمام تلاشش در تراژدی یونان به آنجا انجامید که وی ستیز با تقدیر خدایان را در نمایشنامه هایش مطرح کرد پیشی گرفته است. آنچه مسلم است اشیل فقط تا آنجا پیش رفت که در تریلوژی اورستس کیفر او که مادرش را کشته است به دادگاهی سپرد که تا آن زمان در تاریخ یونان سابقه نداشت و تا قبل از او این کیفررسانی به عهده خدایان اولمپ بود. بنابراین نقش اشیل پی ریزی قوانین مدنی بود. بعد از او سوفوکل که تقریباً هم زمان با اوریپید می زیست به روان انسان ها پرداخت اکثراً آثار او که بعدها در روان شناسی گره های روانی را نیز نام گذاری کرد (عقده ادیپ، عقده الکتر) اساس شخصیت پردازی او بود اما اوریپید به خود آدمی پرداخت (درست مانند سقراط) و مسایلی مثل جنگ، عشق، خدایان دروغین و زنان را در آثارش مطرح کرد او به بررسی های فلسفی و اصطلاحات سیاسی وارد بود و خواستار نظام اجتماعی ای شد که در آن مردان، زنان و مردان دیگر را استثمار نکنند. او برای نخستین بار آدمی را در مرکز توجه قرار می داد و مطالعه اخلاق و نه حکمت الهی را تأکید می کرد و این همان اندیشه سقراطی است: «توجه عمده اوریپید در تمام تراژدی ها بر این است که شخصیت های داستانی را به صورت انسان های طبیعی ارائه کند. از بین مصنفّان یونانی وی شاید بیش از همه به آدمی توجه دارد او عقل گراست». (5)
برای این که اوریپید این عقل گرایی و انسان محوری و بررسی سجایای اخلاق آدمی را از کجا یافته است هم عصری او با سقراط بدون شک برترین دلیل است هر چند در مورد دیالوگ ها بسیاری معتقدند که سوفسطائیان نیز بر اوریپید تأثیر داشته اند.
عقل گرایی اوریپید که ناشی از فلسفه سقراطی است باعث شده است که عنصر وحدت بخش در اکثر تراژدیهای اوریپید اندیشه باشد. همان گونه که سقراط نیز با علم طبیعی به معنی کیهان شناسی، جوشناسی و علم پزشکی کاری ندارد و فقط به مسایل اخلاقی و دینی می پردازد: «او فقط درباره امور انسانی گفت و گو می کرد و در پی آن بود که بداند دینداری چیست، بی دینی چیست و می کوشید تا به ماهیت زیبایی و زشتی و عدل و ظلم و خویشتن داری و لگام گسیختگی و شجاعت و ترسویی پی ببرد و مفهوم واقعی دولت و دولتمرد و فرمانروایی و فرمانروا را کشف کند.» (6) این کشف و شهود بر آثار اوریپید آن چنان سایه انداخته که گاهی در لحظه ای خاص از تراژدی اش بدون توجه به بار دراماتیک شخصی به طور ناگهانی وارد نمایشنامه می شود که منطق دراماتیک ندارد ولی در جهت اندیشه و عقل گرایی اوریپیدی است.
حال ببینیم چرا آثار اوریپید در زمان حیاتش چندان مورد استقبال قرار نگرفت (درست شبیه سقراط که ارزش او بعدها دانسته شد) و سوفوکل که هم زمان با او بود این قدر مورد توجه دست حاکم بوده است: «برای مخالفت با اوریپید و عدم استقبال از آثار او در زمان حیاتش حداقل دو علت اساسی را می توان ذکر کرد اول این که اوریپید به مسایلی می اندیشید که در آن روزگار مناسب صحنه نبودند و ارزش های مرسوم را مورد سؤال قرار می داد. دوم برخورد واقع گرایانه و زمینی با انگیزه های روانی که در آن زمان شایسته تراژدی شناخته نمی شد». (7)
این نوع نگرش به اندیشه های سقراط نیز وجود داشت. سقراط همواره از خدایی صحبت می کرد که او را راهنمایی می کند. هر چند که او تفحص در نظام کائناتی را مجاز نمی داند و خود نیز به آن نمی پردازد اما خدای او با خدایان اولمپ تفاوت دارد و ظاهراً یگانه است. او دوستار خوبی ها و سجایای اخلاقی پسندیده است. در آثار اوریپید نیز در خلال سطور، اشارات و کنایات شکاکانه و اعتراض آمیزگاه نهفته و عجولانه و گاه آشکار و گستاخانه به گوش می رسد. شاید برای همین است که: «انگار محافظه کاران اوریپید و سقراط را علت بدبینی جوانان می دانستند». (8)
البته اوریپید به خاطر این که در تراژدی هایش راحت تر سخن می گفت مخالفت خود را با خدایان یونان آشکارتر می ساخت تا جایی که در دوره انتشار فرهنگ یونان اوریپید و سقراط بزرگ ترین و مؤثرترین متفکران آن سرزمین به شمار می رفتند. اما روش سقراط و آنچه آن را استهزای سقراطی می نامند: «در واقع طریقه ای بود برای اثبات سهو و خطا (9) و رفع شبهه از اذهان به وسیله سؤال و جواب و مجادله، او پس از آن که خطای مخاطب را ظاهر می کرد باز به همان ترتیب مکالمه و سؤال و جواب را دنبال کرده به کشف حقیقت می کوشید. این روش که رسیدن از جز به کل بود روش استقرایی است که با یک استنتاج در پایان همراه است». (10)
دیالوگ های اوریپید نیز سرشار از این کشف و شهود است که سرانجام به نتیجه دلخواه می رسد. تأثیر فلسفه سقراط بر درام یونانی تا به آن جا پیش رفت که افلاطون بارها گفته است که اگر می توانست تراژدی نویش موفقی شود هرگز فیلسوف نمی شد. و می دانیم که وی قبل از تصنیف آثار فلسفی چند تراژدی نیز نوشته است.
اما روش سؤال و جواب و برقراری گفت و گو (11) اساس تراژدی یونان است: «افلاطون روش تدریس خاص سقراط را به دو شکل عمده بر می گرداند.
اندرز و آزمایش که هر دو از طریق سؤال و جواب حاصل می شوند. شکل سؤال قدیمی ترین نوع اندرز است که اثرش را تا تراژدی و حماسه می توان تعقیب کرد». (12)
سقراط که همواره از مفاهیم کلی سؤال می کرد (نظیر عشق چیست؟ دینداری چیست؟ عدالت چیست؟) در پی آن دیالوگ می آفرید بی آن که بداند از این طریق بزرگ ترین اندیشه ورزی و عقل گرایی را وارد تراژدی یونان می کند.
این تأثیر در آثار اوریپید بسیار فراوان است هر چند در زمان این نمایشنامه نویس ارزش گذاری نشد ولی بسیاری معتقدند که حتی در قرن 17، 18 و 19 م. آثار شکسپیر و ایبسن و دیگران از این جریان فکری متأثر است همان طور که اندیشه های سقراط بعدها در قرن 17 م. اساس اخلاق گرایی مسیحی را بنیان گذاشت و یا حتی نیچه از طرد اندیشه سقراط و محکوم کردن او به فکر «مرد برتر» رسید. سقراط و اوریپید مانند هم عمل کردند. فلسفه از آن سقراط بود و هنربخشی به آن از آن اوریپید. بگذارید یک قطعه از خاطرات او را از کتاب کسنوفون بیاوریم که جدا از شیوه گفت و گو که روش سقراطی است و از مرگ دموکراسی زمانه اش (اواخر حیات سقراط) حکایت دارد خود یک دیالوگ دراماتیک به تمام معنی است که به مدرن ترین نمایشنامه های امروزی پهلو می زند: «هنگامی که جباران سی گانه گروهی از بهترین آتنینان را هلاک کردند و گروهی دیگر را به کارهای خلاف قانون واداشتند، سقراط روزی در محفلی گفت: عجب دارم از کسی که چوپانی گله گاوان را به عهده گرفته است و با این که گاوها روز به روز ناتوان تر می شوند و عده شان کمتر باز آماده نیست اعتراف کند که چوپانی نادان است. بدتر از او کسی است که زمام جامعه ای را به دست دارد و مردمان را روز به روز بدتر و تعدادشان را کمتر می کند و با این همه شرم ندارد و نمی پذیرد که زمام داری نادان و فاسد است. چون این سخن به گوش جباران رسید کریتیاس و خاریکلس سقراط را به نزد خود خواندند و قانون تازه را به او نشان دادند و گفتند که از این پس حق نداری با جوانان گفت و گو کنی. سقراط گفت اجازه می دهید که اگر نکته ای از فرمان شما را نفهمیدم سؤال کنم؟ گفتند بلی. سقراط گفت البته می کوشم تا از قوانین پیروی کنم ولی برای این که به سبب نادانی خطایی نکنم از شما می پرسم که آیا به موجب قانون شما گفتن سخن درست ممنوع است یا سخن نادرست؟ اگر شقّ نخستین منظور شماست پس سخن درست نباید گفت ولی اگر مرادتان شقّ دوم است پس هر کسی باید بکوشد تا سخن درست بگوید. خاریکلس از این سخن به خشم آمد و گفت: سقراط چون مقصود ما را نمی فهمی اینک مطلب را بی پرده می گوییم. تو هیچ نباید با جوانان گفت و گو کنی. سقراط گفت برای این که در تردید نمانم و کاری برخلاف فرمان شما نکنم حد جوانی را معلوم کنید و بگویید که مردان را تا چه سنی باید جوان شمرد؟ خاریکلس گفت: تا هنگامی که حق ندارند در شورای شهر شرکت جویند. بنابراین با کسانی که به سی سالگی نرسیده اند حق نداری گفت و گو کنی. سقراط گفت: پس اگر بخواهم چیزی بخرم و فروشنده کمتر از سی سال داشت حق ندارم قیمت جنس را بپرسم. خاریکلس گفت: در این مورد البته حق داری ولی سقراط تو بیشتر اوقات سؤال هایی می کنی که پاسخ شان را می دانی در آن گونه مطالب حق نداری گفت و گوی کنی». (13)
پی نوشت ها :
1. پایدیا. ص. 636.
2. بزرگان فلسفه. ص. 24.
3. تاریخ تئاتر به روایت ویل دورانت. صص. 7 و 8.
4. همان. ص. 64.
5. تاریخ ادبیات یونان، ص. 281.
6. خاطرات سقراطی. ص. 6.
7. تاریخ تئاتر جهان. جلد اول. ص. 69.
8. تاریخ تئاتر به روایت ویل دورانت. ص. 62.
9. Refutation.
10. سیر حکمت در اروپا. ص. 16.
11.dialoge.
12. پایدیا. ص. 647.
13. خاطرات سقراطی. ص. ؟
1. کسنوفون. خاطرات سقراطی. ترجمه محمد حسن لطفی. انتشارات خوارزمی. چاپ اول. تهران. 1373.
2. تاریخ تئاتر به روایت دورانت (تاریخ تمدن). گردآوری و تدوین عباس شادروان. انتشارات علمی، فرهنگی. چاپ اول. تهران. 1377.
3. براکت، اسکار. تاریخ تئاتر جهان. ترجمه هوشنگ آزادی ور. جلد اول. نشر نقره. چاپ اول. تهران 1363.
4. رز، اچ. جی. تاریخ ادبیات یونان. ترجمه ابراهیم یونسی. انتشارات امیر کبیر. چاپ اول. تهران. 1358.
5. فروغی، محمد علی. سیر حکمت در اروپا. انتشارات زوار. چاپ چهارم. تهران. 1366.
6. یگر، ورنر. پایدیا. ترجمه محمد حسن لطفی. جلد دوم. انتشارات خوارزمی. چاپ اول. تهران. 1376.
7. توماس، هنری. بزرگان فلسفه. ترجمه فریدون بدره ای. انتشارات علمی فرهنگی. چاپ سوم. تهران. 1379.
منبع :مجموعه مقالات سقراط، فیلسوف گفتگو