مترجم: کریم سنجابی
در دوری از اندیشه های ملهم از مسیحیت هرچند خلاصه و مجمل باشد، نمی توان نام چند تن از مردان نامی را نادیده گرفت، که بی آنکه متعلق به این مکتب بوده و یا داعیه ی اقتصادشناسی داشته باشند(1) و یا خود را به معنی خاص کلمه سوسیالیست بدانند، ولی از نویسندگان و مورخان و حتی داستانسرایانی بوده اند که با فصاحت شورانگیز خویش به این عقاید یاری داده اند.
برگزیده ترین شخصیت های این جنبش در حاشیه ی مسیحیت اجتماعی دو تن یکی رسکین انگلیسی و دیگر تولستوی روسی بوده اند، هرچند در این زمینه اشخاص دیگری را نیز می توان نام برد(2). این دو پیرمرد بزرگ که هر یک از آنها چندین سال قبل از تحریر این کتاب در سنین بیش از هشتاد سالگی فوت کرده اند، حتی در میان معاصران ما قیافه ی پیامبران گذشته اسرائیل را داشته اند. آنها اشعیا و ارمیائی بوده اند که بازرگانان صور و صیدا را که امروزه سرمایه داران می گویند، لعنت می کنند و تقریباً با کلامی مشابه همان زبان الهام آمیز آنان سخن می رانند، بویژه رسکین که سرشار از قرائت کتاب مقدس بود(3) هر دو، اصل کام اندیشی سودجوئی را به عنوان اصل هدایت کننده ی فعالیت اقتصادی نکوهش می کنند و پول را افزاری می دانند که بوسیله ی آن آدمی توانسته است همنوع خود را خدمتگذار کند و نوعی بردگی جدید احیاء نماید(4) و برگشتن به کارهای دستی را مانند نیروی رهائی بخش و نوساز آدمی توصیه می نمایند. معذلک این دو از جهت تصویری که از جامعه ی آینده دارند با هم متفاوت هستند. به نظر رسکین این جامعه باید اشرافی و سلحشور و قهرمانی باشد ولی تولستوی آن را برابری جوی، اشتراکی و روستائی می خواهد. یکی از آنان جامعه را با دیدگان یک زیباشناس و دیگری با چشمان یک دهقان موژیک می بیند. یکی بیشتر می خواهد قهرمان برانگیزد، دیگری بیشتر می خواهد قدیس بیافریند.
و نیز لازم است که ذکری از توماس کارلایل بشود: مؤلف بسیاری از کتب از جمله تاریخی درباره ی انقلاب فرانسه (1837) و مخصوصاً کتاب نامی« قهرمانان و کیش قهرمان پرستی». وی که از جهت زمان اندکی مقدم بر دو نویسنده ی مذکور بود تأثیری باز بزرگتر در تاریخ عقاید اقتصادی داشته است، هرچند او را در سلک اجتماعیون مسیحی نمی توان وارد کرد، بلکه باید متعلق به خانواده ی فردیتگرایان از نوع نیتچه وایبسن دانست، با وجود این عمل او موازی با کار رسکین بوده است. نفرین های آنان علیه نظام اقتصادی موجود، بسان پژواکها و یا بهتر بگوئیم پس آواهای خوانندگان گروهی در نمایشنامه های ماتم آمیز باستانی است(5). همین کارلایل است که نیرومندانه تر از همه مکتب مدرسی آزادمنش را در هم کوبیده است. او است که بر دانش اقتصاد و یا لااقل بدان صورت که در زمان او آموخته می شد، داغ «دانش شوم»(6) زده و باز همو است که عنوان انتزاعی «آدمک اقتصادی» را مورد استهزاء قرار داده و این تعریف را از مقام دولت کرده است:« هرج و مرج به اضافه ی ژاندارم» بالاخره او است که ورشکستگی شعار «بگذارید بشود» را اعلام داشته است(7).
ولی کارلایل به انتقاد اکتفاء می ورزد و برنامه ای برای نوسازی اجتماعی، جز اصلاح درونی نفس پیشنهاد نمی کند و از این راه بیشتر به مکتب مسیحی نزدیک می شود.(8)
اما رسکین برعکس وی برنامه ی کاملی برای نوسازی اجتماعی ارائه می نماید که می توان آن را چنین خلاصه کرد(9):
1- کاردستی اجباری برای همه. رسکین دریغ ندارد که کلام پل قدیس را یادآور سازد:« هر کس نمی کارد نمی خورد»(10). اما چرا؟ زیرا دور از خرد و اخلاق است که شخصی بتواند در بیکارگی بسر برد و خدمات دیگران را با پولی که از میراث به چنگ آورده پرداخت نماید. «پرداخت هر کس باید با زندگیش باشد» به عبارت دیگر هر کس باید در ازای کار حاضر، کار حاضر پرداخت کند، زیرا این تناقض است که با کار «مرده» بشود «زندگی» کرد. اما کار باید واقعاً انسانی باشد و شرافت یافته با کنار گذاشتن ماشین ها، جز آنها که با آب و یا باد و یا نیروهای ساده دیگر حرکت می کنند که برخلاف ذغال سنگ محیط را آلوده نمی سازند بلکه طراوت می بخشند.
رسکین می خواهد که هر کار جنبه هنری پیدا کند و عنوان پیشه ور بازمانند قرون وسطی (چنانکه با اندکی مبالغه می گویند) با هنرپیشه مترادف گردد. اجرای این برنامه عملاً بسیار آسان نیست. برخی از پیروان رسکین شغل صحافی کتابهای مجلل اختیار کردند، ولی بازار این کار بس محدود است.
اما تولستوی نظر به کارهای هنری ندارد بلکه نظرش منعطف به روستا است که آن را با تجلیل تمام «کارنان» می نامد و در دید او بی احتیاج به آرایش بس شریف و زیبا است.
2- تضمین کار برای همه که مکمل قاعده ی سابق است. یعنی بیکارگی موقوف اما بیکارماندگی هم موقوف. در اجتماع کنونی کار اجباری نیست، اما برای بسیاری از مردمان بیکاری اجباری است(11). باید این نظام دیوصفت را دگرگون ساخت. ولی آیا ترس آن نیست که چون کار برای همه اجباری گردد دیگر کار کافی برای همه پیدا نشود؟ خیر! زیرا حاصل این کیفیت گسترش بیکاری نیست بلکه گسترش فراغت است و بین این دو فرق فاحش است.
3- پاداش کار نه برحسب قانون عرضه و تقاضا بلکه بر مبنای عدالت، عدالتی که نیاز به قانون مدون ندارد و رسوم و عادات برای آن کافی است، بدانسان که حق العمل پزشک و وکیل دادگستری و استاد را معین می کند. در این مشاغل بی شک نابرابریهای فردی وجود خواهد داشت، ولی قاعده و پایه ای متداول می شود؛ که برخلاف حیثیت حرفه و پیشه خواهد بود و حتی بوسیله ی مقررات صنفی صریحاً ممنوع می گردد که کمتر از آن و یا چنانکه رسکین با طیب خاطر اضافه می کند بیشتر از آن دریافت دارند. آدمی هر شغلی داشته باشد خواه کارگر، خواه سرباز و یا بازرگان باید آن را نه برای سود بلکه برای خدمت اجتماعی انجام بدهد. بی شک باید به نحو شایسته به کارش پاداش داده شود تا هم حیثیت کارگر محفوظ بماند و هم خود شغل به نحو شایسته اجراء بشود. اما این برگردان کردن حقیقت است که سود را هدف و کار را وسیله قرار بدهند.
4- ملی کردن تمام ثروت های طبیعی (زمین ها- معادن- آبشارها و غیره) و تمام وسایط ارتباط جمعی.
5-برقراری سلسله مراتب اجتماعی بر اساس خدمات انجام یافته، آزادانه انتخاب شده، و مورد احترام، عاری از حسد و کینه توزیهای حقیر. تجدید سازمان یک نوع سلحشوری نوین که بی وجود آن «هیچ جامعه صنعتی و هیچ جامعه نظامی ممکن نیست پایدار بماند» و جهاد آشکار علیه مامونیسم (سرمایه داری) پلید(12).
6-توجه مخصوص به پرورش، و نه تنها آموزش، زیرا آنچه لازم است پیش از همه چیز آموخته شود، نظافت(13) زیبائی، اطاعت و خدمت به دیگری است و آنچه را باید تحصیل کرد نیروهای ستایش و امید و عشق است.(14)
از همه برنامه های رسکین تاکنون تنها این ماده آخری است که در شرف تحقق یافتن است. ولی همان هم کافی است که برای استاد محلی در تاریخ عقاید اقتصادی و حتی در تاریخ وقایع باز کند. از جمله مظاهر آن نه تنها تأسیس مدرسه عالی کارگری اکسفرد و دیگر مدرسه ها به نام رسکین است، بلکه ایجاد شهر باغها(15) و شهرک های نوبنیاد به منظور رهائی طبقه ی کارگر از زندان شهرهای فرتوت صنعتی با تنظیم نقشه ها و طرحها است، برای آنکه نه در زمان حاضر و نه در آینده، زیبائی طبیعت و تندرستی آدمیان دگرگونی نیابد.
هرچند رسکین به عنوان افتخار به خویشتن لقب «سرخ ترین اشتراکیان» داده بود، ولی اشتراکیت وی اشرافی و جمال پرست است و به همین مناسبت تا درجه ای در محافل عالیه انگلستان، مقبول بود. اما تولستوی یک اشتراکی تمام عیار بود. وی این:« غریزه پست و حیوانی را که آدمیان حس و یا حق مالکیت می نامند» مسخره می کرد(16). برنامه اش برگشت به زمین، برگشت به نظام «میر» یعنی کشت و کار اشتراکی روستا است. منظور این نیست که هر کس کاری انجام بدهد، بلکه نخست هر کس باید نانش را تولید کند. «این قانون شکست ناپذیر بقای آدمیان است»(17) اما قانون تقسیم کار ممدوح اقتصاد شناسان، که بوسیله آن آدمیان توانسته اند فرمان الهی را کنار بگذارند، چیزی «جز انگاره ای شیطانی و مزورانه نیست»، و یا لااقل نباید مورد عمل باشد مگر به دنبال حوایج و با توافق قراردادی افراد ذینفع، ولی نه از پیش و بی حساب که مایه ی رقابت و تولید اضافه بر احتیاج و بحران های اقتصادی بشود.
هرگاه می بایستی این عقاید کلمه به کلمه مبنای عمل واقع شود- بدانسان که تولستوی خود معتقد است که نسبت به سراسر کلام عیسی باید چنین کرد- در آن صورت جامعه ای که در رؤیای آن است حتی از سر حد کمال مطلوب اشتراکیان هم فراتر می رود: دیگر برای آن نه شهر لازم است نه پول نه تجارت، نه تقسیم حرف و صنایع و نه ادبیات و نه بنابراین خود تولستوی، به عبارت دیگر همان نیرو انایانیستی مطلق اقتصادی خواهد بود.
پی نوشت ها :
1. البته نمی شود گفت که رسکین اهمیت زیادی برای عقاید اقتصادی خویش قائل نبوده است. در پیشگفتارش بر کتاب Munera Pulveris(1871)می نویسد: صفحات بعد به گمان من مشتمل بر نخستین تجزیه و تحلیل دقیق از قوانین دانش اقتصاد است که تاکنون در انگلستان منتشر شده است»! همچنین مراجعه شود به دیباچه کتاب Unto this Last که عنوان ثانوی آن «چهار آزمایش درباره اولین اصول دانش اقتصاد»است(1862)
2.بویژه در ادبیات آنچه موسوم به «داستان اجتماعی» است، راجع به انگلستان مراجعه شود به کتاب کازامیان Cazamian که همین عنوان را دارد.
جان رسکین John Ruskin(1819-1900)از مدتها پیش که در انگلستان بسیار نامی بود در فرانسه هنوز تقریباً ناشناخته بود. فقط پس از مرگش به ترجمه ی کتابهایش پرداختند که دارای اسامی عجیب و مرموز هستند: مانند Clavigera, Fors, Munera Pulveris, Unto this Last و غیره. مراجعه شود به کتاب ژاک باردو Jaques Bardoux راجع به رسکین و تألیفاتی که اخیراً سیزاران Sizaranne به او تخصیص داده است.
3.بدان حد که در این موضوع کتابی تحت عنوان «انجیل و رسکین» تألیف یافت (بوسیله خانم برونس Mme Brunhes) چنانکه می دانیم تولستوی هم از جانب خود چاپ جدیدی از انجیل ها منتشر کرد به اصطلاح صحیح تر از متون رسمی.
4. مراجعه شود به Fors Clavigera. هم چنین تولستوی می گوید که: «پول فقط یک ابزار قراردادی است که حق و یا بهتر بگویم امکان استفاده از کار دیگران را به شخص می دهد». اما اگر پول تا این پایه برای استثمار بینوایان زورمند است، برای نیکی کردن به آنان بکلی ناتوان است. برای توسعه ی عجیب این عقیده مراجعه شود به نشریه ی «چه باید کرد Que faire؟»
5.«سه بار ملعون، سه بار کافر عقیده ی اقتصادشناسان که می گویند: نخست در جستجوی سود خود باش و همین سرانجام نفع عموم خواهد بود! خداوند گارما چنین نگفته است...»
Ruskin, Crown of wild Olive, Lecture II
6.Dismal Science
7. بویژه در این قطعه معروف:« علم اقتصاد، ژرفا سنج فلسفی و سیاسی و اقتصادی خود را در اقیانوس آلام بشری می افکند و پس از آن که به ما آموخت گرداب تا چه پایه ژرف و بی پایان است به جای هر دلجوئی این اطمینان را به ما می دهد که از آدمی کاری در برابر آن ساخته نیست، جز آنکه بنشیند و کنجکاوانه سیر زمان و قوانین طبیعی را ملاحظه کند. و معذلک پس از این گفتار بی آنکه تا حد توصیه ی انتحار پیش برود با آسودگی خاطر از ما اجازه مرخصی می خواهد». (Carlyle Chartism)
8.«هرگاه اصرار داری که چه باید کرد؟ اجازه بده بگویم، برای زمان حاضر تقریباً هیچ... باید به قعر وجود خود فرود آئی و بنگری که آیا در آن اثری از یک روح باقی مانده است. آن وقت نه درباره ی یک کار تنها، بلکه به نحوی کم و بیش روشن و یا تاریک از سپاه بیشماری از چیزها بحث خواهیم کرد، که ممکن است انجام داد. فعلاً همان کار اول را انجام بده» (Past and Present, Introduction,Ch. IV)
9.مراجعه شود به Fors Clavigera
10.Qui non laboral non manducet
11. «حتی تنها یک کارگر چهارپا در این دنیا وجود ندارد که کار نیابد و پیش از آن که می خواهد نیابد! اما راجع به کارگر دو پا به وی گفته می شود: غیرممکن است.»
(Carlyle, ibid, ch. III et aussi Chartism ch.IV
12.بر طبق همین آرمان بود که رسکین انجمن مشهور به جمعیت جرج قدیس را Guild of Saint-george تشکیل داد. کمال مطلوب وی، بنابراین رنگی از سپاهیگری و سلحشوری داشت. در صورتی که می دانیم تولستوی هر نوع ایستادگی بازور را در برابر شر و هر نوع جنگ، حتی جنگهای به اصطلاح دفاعی را نیز محکوم می کرد.
مقایسه شود با مقاله ی اخیر استاد مارشال، هرچند در آن اسمی از رسکین نیست، تحت عنوان «امکانات اجتماعی اقتصاد سلحشوری»
(The Social possibilities of Economic Chivarly, Economic Journal 1907)
13.در چاپهای اولیه کتاب این کلمه Proprete نوشته شده که به معنی نظافت است ولی در چاپ اخیر Propriete آمده است که به معنی مالکیت است. بر طبق سیاق کلام مسلم است که در چاپ اخیر اشتباه شده است.(مترجم).
14.وقتی که مسیحیان اجتماعی در سال 1854 در لندن درسهائی برای کارگران بنیاد نهادند، رسکین می خواست در آن تدریس کند ولی نه درس اقتصاد اجتماعی و یا تاریخ بلکه درس رسم.
15.شهرهای کارگری پورت سن لایت Port Sun light و بورن ویل را Bournville چنین می نامند:« Garden Cities». ولی اضافه بر آنها بوسیله شرکتی ملهم از افکار رسکین در 1902 شهر نمونه ی کامل دیگری در هیچپین Hitchin نزدیک کامبریج بنا شده است.
16.Histoire d'un cheval, dans Premieres Nouvelles, 1861
17.مراجعه شود به کتاب کار(Le Travail) که یک نوع خیالبافی موژیک بوندارف Moujik Bondareff است روی این کلام سفر پیدایش:« تونانت را با عرق جبینت خواهی خورد» و به دنبال آن تفسیر مفصلی از تولستوی.