علل گسترش همبستگی اقتصادی

کلمه ی همبستگی که پیش از این تنها در اصطلاح حقوقی بکار برده می شد(1) از بیست سال پیش لااقل در فرانسه طنین افکن همه ی آوازه هاست. نه تنها کلمه ی نهائی تمام سخن پراکنیهای رسمی، تمام مواعظ اجتماعی، تمام دعوت ها برای به راه
يکشنبه، 13 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علل گسترش همبستگی اقتصادی
علل گسترش همبستگی اقتصادی

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

کلمه ی همبستگی که پیش از این تنها در اصطلاح حقوقی بکار برده می شد(1) از بیست سال پیش لااقل در فرانسه طنین افکن همه ی آوازه هاست. نه تنها کلمه ی نهائی تمام سخن پراکنیهای رسمی، تمام مواعظ اجتماعی، تمام دعوت ها برای به راه انداختن اعتصابات و یا گشودن در کیسه ها است، بلکه بیش از پیش سرفصل تمام تألیفات اخلاقی و آموزشی شده است. بنابراین باید در تاریخ عقاید اقتصادی فرانسه محل خاصی داشته باشد(2).
بیشک معنی مستفاد از کلمه همبستگی که همه ی آدمیان مانند اندامهای یک بدن، یک جمع واحد تشکیل می دهند، چیز تازه ای نیست. در عهد باستان پل قدیس و مارک اورل، گذشته از مثل اخلاقی مشهور منینوس آگرپیا(3) آنرا با عباراتی تقریباً مساوی به معنی مذکور بیان کرده بودند(4).
نوعی دیگر از همبستگی که نه در مکان بلکه در زمان ظاهر می شود، بستگی مردگان است با زندگان به وسیله انتقال مواریث فضایل و جرایم که آن نیز از دیدگاه گذشتگان پوشیده نمانده است. بی آنکه از اعتقاد به گناه اصلی آدم یعنی وحشتناکترین مثال همبستگی که در تاریخ افکار ثبت شده است، بحث کنیم، کافی است که شعر هوراس را به خاطر بیاوریم(5).
و این تنها به صورت فکر فلسفی و یا اعتقاد مذهبی نبوده که مفهوم همبستگی در گذشته عنوان می شده بلکه در وقایع و حوادث هم بوسیله قوانین و مذهب و رسوم، حتی بسی شدیدتر از آنچه امروز هست تحقق می یافته است: کافی است یادآور شویم که در حقوق جزا مسئولیت جمعی تمام اعضاء خانواده هنوز هم در رسم انتقامجوئی(6) مردم جزیره ی کرس باقی است.
بالاخره نوعی دیگر همبستگی که ناشی از تقسیم کار و حرف و نتیجه اضطراری آنست که هر کس برای برآوردن حوائج خود باید به کار دیگران اعتماد داشته باشد، مورد اشاره نویسندگان یونانی واقع شده است.
بنابراین همبستگی هرچند هنوز اصطلاح خاصی نداشته، از جمیع جهات اصلی آن؛ زیست شناسی، جامعه شناسی، اخلاق، مذهب، حقوق و اقتصاد شناخته شده بوده است. ولی مطلب اینجاست که هر یک از این صورت ها جداگانه به نظر می رسید، مانند آنکه هیچ رابطه ضروری با جنبه های دیگر نداشته باشد. تنها در جریان نیمه قرن 19 بود که سعی شد در ماورای این چند گانگی وحدتی برای این قانون بزرگ کشف شود، بنابراین تاریخ همبستگی اندیشی بس دیرین نیست. پیشتر دیدیم که پیرلورو(7) و پیروان فوریه و خود باستیا به مفهوم و لفظ همبستگی معنی جدیدی داده بودند. اوگوست کنت آن را شالوده جامعه شناسی قرار داد چنانکه می گوید:«مجموعه ی فلسفه جدید وابستگی هر یک را به همه در انبوهی از جنبه های گوناگون چنان آشکار می سازد که احساس باطنی همبستگی اجتماعی، گسترش یافته بر همه ی زمانها و همه ی مکانها، بطور بی اراده مأنوس آدمی می شود.»(8)
مع الوصف لازم بود که باز مدتی منتظر ماند تا این مفهوم جدید صورت انگاره ی علمی بیابد و توجه عموم را به خود جلب کند. شاید هم هرگز، بسان تمثیل دانه ی خردلی که در جاده ی سنگی افتاده باشد، بارور نمی شد، هرگاه جمعی از عوامل جدید از همه ی افقها به ظهور نمی پیوست که مانند درسهای علم الاشیاء وسیله ی تبلیغ همبستگی بشوند. از بین تمام این امور آنچه شاید حادتر از همه نفوس را برانگیخت و تصویری هیجان انگیز و اعلانی با حروف آتشین در اختیار همه ی سخنرانان همبستگی گرا قرار داد، دانش میکروب شناسی بود. از خیلی پیش همه می دانستند که بیماریهای مسری و همه گیر وجود دارد که همیشه مایه وحشت آدمیان بوده اند، ولی وقتی تکان شدیدی در اذهان حاصل گردید که فهمیده شد، سخت ترین بیماریها و شاید همه ی آنها از آدمیان به آدمیان به وسیله ی موجودات نامرئی انتقال می یابد، بطوری که غالب افرادی که تصور می کردند با مرگ طبیعی خود می میرند در واقع به وسیله ی همنوعان خود کشته می شوند. از جمله با وحشت و نفرت فهمیدند که آدم مسلول، قهرمان ترحم انگیز بسیاری از داستانهای عاطفی، هر روز میلیاردها ذره ی کشنده، کافی برای خالی از سکته کردن یک شهر از سینه ی خود خارج می کند؛ و یا یکی از کودکان خاندان سلطنتی انگلیس به سبب پوشیدن لباسی فوت کرده که دست دوخت خیاطی خانگی بوده که فرزندش مخملک داشته است. باید در نظر داشت که این همبستگی های بیماری زا به سبب تنوع و سرعت یابی وسایط نقلیه هر روز شدیدتر می شود. میکروب طاعونی که پیشتر در مکه ظاهر می شد، در راه پیمائی بسیار طولانی کاروان از وسط صحرا، بسی بیشتر در معرض نابودی بود، تا فردا که راه آهن زائران را در ظرف چند ساعت به طوافگاه می رساند. مسافر زمان قدیم که پیاده و یا با اسب راه می پیمود، بی شک کمتر در معرض خطر فرو بردن میکروبها بود تا کسی که امروز تنها چند دقیقه در راه آهن زیر زمینی شهر پاریس سیر می کند.
جامعه شناسی هم در این زمینه سهم وقایع و انگاره های خود را به یاری آورده است. در این علم چنین پنداشته شده که می توان ثابت کرد افسانه ی باستانی «جوارح و معده»نمایشگر صحیح واقعیت است، که هر جامعه«پیکر زنده ای» است به کاملترین معنی این کلمه، و بنابراین با یک همبستگی چنان تنگ و فشرده بین افراد خود که همبستگی موجود بین اندامهای مختلف یک بدن. جامعه شناسی این یکسان نگری را تا کمترین جزئیات اندام شناسی، با ریزه بینی و حتی با تفنن سرگرم کننده پیش برده است: وظایف همه یکسان است نه تنها وظیفه ی دوران که حتی تغییر نام هم نداده، بلکه تغذیه که عنوان تولید یافته یا تجدید نسل که استعمار سرزمین های نوین نام گرفته و تجمع ذخیره ی چربی در نسوج که سرمایه اندوزی شده است. به همین جهت بود که در فلورانس قرون وسطی کارفرمایان را «فربهان» و کارگران را «لاغران» می نامیدند. اندام ها نیز یکسان است: شبکه وریدها و شریانها که شبکه ی راه آهن، با دو خط آیندوروند می شوند، سلسله ی اعصاب که جای سیم های تلگراف را می گیرند با همان وظیفه به سرعت رساندن ادراکات و خبرها. مغز که قرارگاه حکومت است. قلب که بورس معاملات می شود! ضمناً باید فراموش نکرد که بین این دو عضو اخیر یک بهم بستگی خاص وجود دارد. حتی تا آنجا پیش رفته اند که گلبول های سفید خون هم معادل خود را در سازمان اجتماعی یافته اند، زیرا پس از شناخته شدن وظیفه ی شگفت انگیز آنها که عبارت از هجوم دستجمعی به نقطه ی در معرض خطر برای زندانی ساختن و از بین بردن میکروبهای زیانکار است، به آسانی می توان این «میکروب خورها» را مشابه پاسبانان دانست.(9)
هرچند این قرینه سازیهای اجتماعی که بیشتر زیرکانه هستند تا عالمانه رونق کوتاه مدتی داشتند(10)، مع الوصف از آنها بعضی دریافت ها باقیمانده که نیک استوار و ثابت به نظر می رسند و همبستگی اندیشان آنها را شالوده ی عقاید اجتماعی خویش قرار داده اند، از آنجمله:
الف) که همبستگی به مفهوم وابسته بودن متقابل تمام قسمت های بدن به یکدیگر صفت مشخص حیات است. این همبستگی را اجسام غیرآلی فاقدند، چه آنها عبارتند از گردهم آئی ساده ی قسمت های مستقل از یکدیگر. آیا مرگ چیزی است جز انحلال رشته های اسرارآمیز، که قسمت های مختلف موجود سابقاً زنده را بهم پیوند می دادند و اینک آن ها را به صورت مردار یعنی عناصر بی تفاوت به یکدیگر رها می کنند و هر یک از جانب خود به راهی پراکنده می شوند تا آنکه بار دیگر در ترکیب دیگری که طبیعت آنها را فرا می خواند وارد گردند؟
ب) که موجود هر قدر در سطح بالاتر از درجات زیست شناسی قرار گرفته باشد، همبستگیش کاملتر و ریشه دارتر خواهد بود. موجودات یکنواخت و همگن تفاوت چندانی با توده های بهم چسبیده اجسام غیرآلی ندارند. ممکن است آنها را دوپاره کرد و یا لااقل قسمتی از آنها را قطع نمود بی آنکه رنجی بر آنها وارد آید، هر یک از پاره ها برای خود زندگی جداگانه در پیش خواهد گرفت و یا عضو بریده شده دوباره رشد می کند. و حتی این موجودات گاهی این عمل را که اصطلاحاً «خویشتن بری»(11) نامیده می شود خود به خود انجام می دهند به منظور آنکه تولیدمثل کنند و یا خود را جوان سازند. برعکس در جانوران عالیتر جدا کردن یکی از اندامها موجب فنای تمام وجود می شود و یا لااقل ادامه ی حیات تمام قسمت های دیگر بدن را به سختی در معرض خطر قرار می دهد.
ج)که درجه ی همبستگی متناسب با نوع تمایز اعضاء است. هر جا که اعضاء همگن هستند هر یک از آنها ممکن است خودکفائی داشته باشد ولی هرجا که نامشابه هستند هر یک مکمل دیگران است و بنابراین نه می تواند جداگانه عمل کند و نه حتی زنده بماند.
به همین قیاس مورد ملاحظه قرار داده اند که در اجتماعات وحشی جدا ماندن یک نفر از جمع زیانی بر او وارد نمی کند که قابل مقایسه باشد با آنچه مثلاً در جوامع متمدن، تحریم روابط، یعنی این نوع تکفیر جدید، بر فرد وارد می آورد. علم اقتصاد به نوبه ی خود از ناحیه ی امر با عظمت، ولی از مدتها پیش معروف، توزیع حرف و تقسیم کار، موارد دیگری از وابستگی آدمیان را به یکدیگر اعلام داشته است. مثلاً بحرانها که نشان می دهند چگونه فروریختگی اقتصادی در نیویورک و یا یک خرابی محصول برنج در هندوستان کافی است تا بانکهای لندن و پاریس را به سقوط سوق دهند و یا کارگران صنعت الماس تراشی و یا اتومبیل را گرفتار بیکاری کنند- و یا نمایان تر از آن چگونه یک اشاره ی ساده ی سردبیر اتحادیه کارگران برق کافی است که تمام یک شهر را در ظلمت فرو برد. اعتصاب عمومی که دیرزمانی مایه وحشت سرمایه داران بود بدیهی است که اثر وحشت انگیز خود را مدیون همبستگی است. زیرا متضمن این معنی است که هرگاه روزی جمعی کافی از کارگران دست از کار بکشند، بلافاصله تمام جامعه چاره ای جز تسلیم و یا نابودی ندارد.
علاوه بر اینها باید گسترش معجزه آسای مطبوعات و نمایندگیهای خبرگزاریها را اضافه کرد که هر روز و در هر دقیقه راجع به این و یا آن اتفاق که سابقاً تنها موجب هیجان در نقطه ی بسیار کوچکی از جهان می شد(12) تمام افراد جهانیان را در یک احساس مشترک وحشت و یا شعف به لرزه درمی آورند. و یا حتی این روابط اسرارآمیز دیگر، میان آدمیان که هنوز به صورت مبهم در پدیده های احضار ارواح و یا انتقال ادراکات از راه دور ظاهر می شود. بدین ترتیب از هر سو از لابلای جریانات زندگی روزانه بسان شبح های علوم باطنی و مرموز انبوهی از افکار و وقایع به ظهور می رسند که همه می خواهند این نکته را ثابت کنند که «هر کس برای همه و همه برای هر کس» تنها یک شعار حکیمانه نیست، بلکه واقعیتی است که نیک و بد دیگری کم و بیش نیکی خود ما و بدی خود ما است. چنانکه درست گفته اند که« من من نیز خود یک دست آورد اجتماعی است.»
از این شعب جاری از همه ی جهات افق است که جریان عظیم همبستگی اندیشی تشکیل شده است. ولی باز هم مطلب تمام نیست. نه تنها به نظر می رسید که این اندیشه از همه ی جوانب تأیید می شود، بلکه به نظر می رسید که درست به هنگام مطلوبی ظاهر گردیده که رضایت خاطر به جمیع کسانی بدهد که دیگر خواستار آزادمنشی انفرادی نیستند مع الوصف از اجتماعیگرائی و دولتگرائی امور نیز بیزار هستند.
در فرانسه مخصوصاً یک حزب سیاسی در حال شکل گرفتن بود که برای خویشتن پرچمی جستجو می کرد و می خواست برنامه ی اقتصادی ویژه ای داشته باشد که به وی امکان بدهد بین حزب فرتوت آزادی خواه و حزب سوسیالیست برای خود راهی بگشاید. هم شعار«بگذار بشود» را مردود سازد و هم داعیه ی اجتماعی ساختن مالکیت فردی را. حقوق فردی بشر( دست آورد انقلاب بزرگ فرانسه) را نگهداری و تقویت کند ولی در عین حال بر فرد تکالیف و از خودگذشتگی هائی به نفع عموم تحمیل نماید. این حزبی بود که در آن زمان رادیکال و سپس رادیکال سوسیالیست نام گرفت. بی شک برنامه ی سوسیالیسم دولتی آلمان بدان صورت که در آن دوران آموخته می شد همه اینها را در برداشت، اما تصورش از مقام تاریخی دولت که برتر از منافع طبقات و احزاب بر جامعه سایه بگستراند، هرگاه به آسانی در کشوری مانند پروس قابل درک بود، برای فرانسویان بسی کمتر قابل فهم و قابل قبول می نمود: تاریخ دو کشور در این موضوع به آنها یک نوع درس نمی آموخت. بنابراین هرگاه همبستگی اندیشی فرانسه خویشاوند اجتماعی گرائی دولتی آلمان باشد، لباس فرانسوی بر تن دارد و خویشتن را عطوف تر معرفی می نماید، زیرا بالضروره متضمن مداخله ی زورگویانه ی دولت نیست و می خواهد پاسدار حقوق انفرادی باشد.(13)
واژه همبستگی خدمت دیگری نیز به حکومت عامه می کرد یعنی سبب می شد که یک لفظ دیگر را که دیگر کسی به مناسبت آهنگ مذهبیش خواهان آن نبود نفی نمایند یعنی کلمه ی صدقه را. کلمه برادری هم که پس از انقلاب 1848 جانشین آن شده بود خود نیز اندکی سالخورده و احساساتی می نمود. کلمه ی همبستگی برعکس هیئتی علمی و موقر، عاری از ظاهرسازی مرامی داشت. از این پس فداکاریها که برای دیگران خواسته می شود: اعانه ها برای شرکت های همیاری، برای اتحادیه های کارگری، برای مساکن ارزان قیمت، برای بازنشستگی کارگران و حتی کمک به تنگدستان، دیگر به نام صدقه و حسنات نیست، بلکه به نام همبستگی است و در هر مورد تکرار این جمله در میان کف زدنهای شورانگیز شنیده می شود که: « ما نیامده ایم یک عمل خیرات انجام بدهیم بلکه یک عمل همبستگی. صدقه مایه ی سرافکندگی است، همبستگی موجب سرافرازی»!.

پی نوشت ها :
 

1. از جهت ریشه لفظ Solidarite تحریفی از واژه Solidum لاتینی است که برای حقوقدانها مفهوم آن عبارت از الزامی بوده بر عهده ی بدهکاران هرگاه هر یک از آنها مکلف به پرداخت تمام دین به وجه تضامنی in Solidum بوده است. به نظر می رسد که این لفظ تدریجاً به کلمه ی Solidite متحول شده باشد، زیرا در واقع حقوقدانهای نظام قدیم فرانسه مخصوصاً پوتیه Pothier آن را به همین معنی به کار می بردند. ولی تدوین کنندگان قانون مدنی فرانسه آن را به لفظ Solidarite مبدل کردند.
(در زبان فارسی کنونی این لفظ را از جهت مفهوم حقوقی به معنی مذکور در فوق تضامن و تضامنی می گوئیم، ولی مترجم این مقال از جهت مفهوم اقتصادی و اجتماعی آن ترجیح داد که واژه ی Solidarite را «همبستگی» و Solidarisme را «همبستگی اندیشی و Solidaristes را «همبستگی اندیشان ترجمه نماید.)
2. نقل متونی که در آن برکات همبستگی اعلام شده پایان ناپذیر است. کافی است که بر حسب اتفاق به سخنرانیهای رسمی و یا مقالات روزنامه ها نظر افکنده شود. اینک تنها دو نمونه از آنها:
آقای میلراند که بعداً رئیس جمهور شد و در آن دقت وزیر تجارت بود، در نطقی به مناسبت گشایش نمایشگاه بین المللی 1900 چنین گفت« دانش به آدمیان رمز عظمت مادی و معنوی جوامع را در یک لفظ تسلیم می کند و آن همبستگی است.»
دهرم Dehereme مبتکر نهضت دانشگاههای توده ای می گفت:« ما باید دیوانه همبستگی باشیم بدانسان که شهداء دیوانه مسیح بودند. و این مفهوم سازمانیابی عامه سالاری است.»(La Cooperation des Idees, Numero du 16 juin 1900)
با وجود این به نظر می رسد که در سالهای اخیر موج آن اندکی فرونشسته است.
3.Menenius Agrippa کنسول مشهور روم قدیم که موجب فرونشاندن طغیان طبقه عوام(پلب) گردید. مثل و موعظه ی او درباره ی مشاجره ی اعضاء بدن و معده مشهور است (مترجم).
4.زیرا ما اندامهای مختلف در یک بدن داریم و همچنان که وظیفه ی همه ی آنها یکی نیست، ما هم هرچند بسیار هستیم: تنها یک بدن هستیم در مسیح و هر یک اعضای یکدیگر» (رساله ی پولس به رومیان باب دوازده آیات 4 و 5).
«همان رابطه همبستگی که اعضای یک بدن بین خود دارند، موجودات ذیعقل هرچند از هم جدا باشند با یکدیگر دارند زیرا برای این آفریده شده اند که در یک امر مشترک همکاری بنمایند.»(مارک اورل 13 و II)
(به نظر می رسد که در این مقام کلام شیخ شیراز از همه شیواتر و رساتر باشد:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی.
(مترجم)
5. شعر هوراس Delicta majorum immeritus lues
6.Vendetta
7.Pierre Leroux
8.در سخنرانیش راجع به روحیه ی تحققی و در درسش راجع به فلسفه. کنت دریافت خود را با اندکی سادگی، معذلک شایسته ی آن، چنین تجلیل می کند: « دریافتی واقعاً‌ بنیانی و تماماً نوین.»
9.نقطه آغاز این انگاره ی اجتماعی مرتبط با زیست شناسی را می توان کتاب بزرگ استاد شفل Schaffle دانست به نام Bau ubd Leben des socialen Korpers(1875-1878) و حتی تألیفات رودبرتوس که شفل را متهم به سرقت افکار خود می کند. همچنین مراجعه شود به کتاب اصول جامعه شناسی سپنسر Principes de Sociologie. ارسطو قبلاً گفته بود:« باید قبول کرد که پیکر حیوان، یک شهر کاملاً انتظام یافته است.» (De motu animalium) کافی است که این اندیشه را برگردان کنیم تا تصوری از انگاره ی پیکراندیشی جامعه داشته باشیم.
10.معذلک نظریه های مذکور(مربوط به مقایسه های سازمان اجتماعی با پیکر موجود زنده) هنوز طرفدارانی دارد. مراجعه شود به کتاب ورمس Worms تحت عنوان سازمان بدن و جوامع Organisme et Societes و کتاب لیلینفلد Lillienfeld به عنوان بیماری شناسی اجتماعی(Pathologie Sociale).
ولی هربرت سپنسر پس از آنکه زمانی مبلغ این عقیده شده بود آن را ترک گفت و اوگوست کنت هرچند پدرخوانده جامعه شناسی است، از پیش جامعه شناسان را علیه این روش که آن را غیرمنطقی می دانست برحذر داشته بود.
11.Autotomie
12.توسعه ی سترگ وسایط نقلیه ی بخاری و خطوط تلگراف بر روی تمام کره زمین از سازمان صنعتی نوین جهان، دوالپای عظیم الجثه ای ساخته است که ممکن نیست هیچ اندامی از آن آسیب ببیند بی آنکه تمام پیکر متأثر گردد، هیولائی که با دریافت جراحتی در هر قسمت از بدن بلافاصله دچار سکرات احتضار می شود.»
(Nicholson, Effects of Machinery on Wages)
13.تنها چیزی که عدالت خواهان آن است پرداخت دیون ما است، خارج از آن ما دیگر حق نداریم که چیزی بر مردمان تحمیل نمائیم.
(Leon Bourgeois, op. cit, p.45 et 56).

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.