طرحی از تاریخ اقتصاد

بعضی از دانشمندان اقتصاد «الگوهایی» ساخته اند که در کمال دقت رابطه های یک اقتصاد در حال رشد را فاش می سازد یا وقت خود را صرف مسائل پیچیده محاسبه مقدار کاری که صرف شده و کالاهایی که به دست آمده است می کنند.
پنجشنبه، 24 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طرحی از تاریخ اقتصاد
 طرحی از تاریخ اقتصاد

نویسنده: رابرت هایل برونر
مترجم: دکتر احمد شهسا



 

بعضی از دانشمندان اقتصاد «الگوهایی» ساخته اند که در کمال دقت رابطه های یک اقتصاد در حال رشد را فاش می سازد یا وقت خود را صرف مسائل پیچیده محاسبه مقدار کاری که صرف شده و کالاهایی که به دست آمده است می کنند. اینها البته پژوهشهای بسیار سودمندی است اما چشمهای ما را به آینده های اقتصادی که طرح می کنند باز نمی کند. زیرا در پایه ریزیهای نظری معمولاً این سؤال از آزمایش برکنار می ماند که چگونه رشد اقتصادی بر تغییر اجتماعی اثر می بخشد، با اهمیت اعتبارات کمی محض، در نظامی که نه تنها کارش تولید کالاست بلکه در ایجاد رفتار، معنویات و اخلاق هم مؤثر است تا چه حد است.
بعید نیست این بی علاقگی گسترده از نشانه های بدی باشد که جامعه ما، در طول تاریخ متحول خود به همراه دارد، صرفاً بیان خاموشی از ابراز این اعتماد باشد که سرمایه داری در اینجا هست، اگر نه مداوم و برای همیشه، دست کم برای مدتی طولانی. شاید دلیل آن این باشد که به طور ناخواسته و از نزدیک به امکانات خطرناک زمانی که زیر فشار یک واقعه مهم تاریخی هستیم خیره شده ایم.
اما هر چند روحیه بیشتر اقتصاددانان معاصر به مسائل آکادمیک، علمی و غیر ماجراجویانه گرایش دارد، موضوعهای رغبت انگیز و پیشگویانه کم نیست که به آنها روی آوریم. فقط عیبش این است که هیچ یک حرف تازه ای ندارد. همه سر وقت اقتصاددان بزرگ گذشته و مباحث و طرحریزی های آنها می روند.
بدین سان که در یک سوی چپ افراطی، مارکسیستها، ایستاده اند و پیشگویی آنها که نظام ما سرانجام از کار خواهد افتاد، از زمان کارل مارکس به بعد تغییر چندانی نکرده است. ما از پیشگویی آنها آگاهیم. توصیه آنها این است و اوضاع را چنین می بینند که ما باید در کنار و همپای تاریخ باشیم. و در سمت راست مارکسیستها، سوسیالیستها هستند. بعضی از آنها در تشخیص خود، درباره پایان کار سرمایه داری، همرای مارکس هستند اما در پیشگویی آنچه پیش خواهد آمد با مارکسیستها اتفاق نظر ندارند. مارکسیستها جبر تاریخ را ستایش می کنند، سوسیالیستها در تغییر جامعه، وجود آزادی عقیده را ذاتی می دانند. مارکسیستها به اینکه بعد چه پیش خواهد آمد، علاقه چندانی نشان نمی دهند در حالی که این موضوع جوهر و مطلب اصلی سخنان مبلغان سوسیالیست است. آیا جامع آینده مرکزیت خواهد داشت یا به شیوه قدیم در دست اصناف اداره خواهد شد یا بخشی از آن، چنان خواهد بود. حد و مرز اعمال نظر مصرف کننده و حدودی که تولید کننده باید آن را رعایت کند به چه صورت خواهد بود اینها سؤالات اصلی و مهم سوسیالیسم است، نه سوالات کمونیسم. در حالی که مارکسیستها دورنمای خود را در مقابل چشم دارند و کورکورانه، و با اعتماد کامل، خود را با فرایند انعطاف ناپذیر تاریخ مشغول داشته اند، سوسیالیستها از ما می خواهند در شکل دادن به تاریخ، آن طور که آرزویش را دارند، به آنها بپیوندیم.
در آن سوی این طیف پیشگویی و تشویق و ترغیب، مدافعان سرمایه داری، نظم و ترتیب یافته، ایستاده اند. برخلاف سوسیالیستها، آنها چنین عقیده ای ندارند که سرمایه داری باید از میان برود و نمی خواهند نهاد مالکیت خصوصی را به نهاد مالکیت عمومی مبدل سازند. هسته اصلی فلسفه آنها باز چیز دیگری است: آنها بر این نظرند که سرمایه داری را می توان نگه داشت، هرگاه با دخالت مؤثر قادر باشیم آن را قابل زنده ماندن کنیم. آنها می گویند هرگاه سرمایه داری را به حال خود گذاریم ممکن است از خط خارج شود، اگر چه نه از خط اقتصادیش بلکه از خط اخلاقیش ولی هرگاه آن را با یک سیاست ارشادی نیرومند هدایت کنیم، می تواند همچنان به پیشرفت ادامه دهد. بدین مناسبت است که از ما خواسته می شود، با تشویق فعالیت عمومی و خصوصی، آینده خود را تأمین کنیم. چنین راهی به سوی آینده، با فعال کردن سرمایه داری هموار می شود نه اینکه آن را رها کنیم که به ثبات درونی خود متکی باشد.
گروه دیگری از مشاوران عمومی، که از لحاظ سیاسی به راست میانه تعلق دارند، با این نظر موافق نیستند و می گویند سرمایه داری فقط می تواند در یک فضای آزاد، به دور از کنترل و نظارت، به کار خود ادامه دهد. هر چند هدفهای لیبرال ممکن است ستوده و قابل ستایش باشد اما وسایلی که در اختیار دارد با اساس اقتصاد بازار ناسازگار است. نظام را به حال خود واگذارید به راه خود ادامه خواهد داد؛ هرگاه در پی اصلاح و بهبود آن باشید تنها کار درستی که ممکن است بکنید این است که آن را فلج کنید.
این است برخی از پیشگوییها و تشویق و ترغیبی که در پیش روی ما جلوه گری می کنند.
اکنون وقتی به بحثهایی که ما را در میان گرفته است گوش فرا می دهیم - و تا وقتی که جامعه وجود دارد بر ذهن ما حاکم خواهد بود - می توانیم صداهای گذشته را بشنویم و آنها را بشناسیم. آدام اسمیت هنوز از سکوی راست برای ما سخن می گوید. کارل مارکس سعی دارد ما را به سوی چپ بکشد. صدای جان استوارت میل را که با کلمات سوسیالیستها مطالب خود را بر زبان می آورد می شناسیم. به بحث و استدلالهای جان میناردکینز، در بین اصلاح طلبان سرمایه داری گوش فرا می دهیم. بینش تحلیلی ریکاردو، پیشگوییهای تیره و تاریک مالتوس، دیدگاه بسیار آرمانی آرمانگرایان، خشنودی و رضایت خاطر اقتصاددان عصر ویکتوریا و دلواپسی آنها که به دنیای زیرزمینی پناه برده اند، بدبینی شک آلود و بلن- همه و همه از مقابل نظر ما می گذرند.
دیگر بیشتر تعلیمات اقتصاددانان کاملاً به کار گرفته نمی شود. با این همه هنوز به کلی از اعتبار نیفتاده است. زیرا اقتصاددانان بزرگ، درک و شناخت جهان را به مردمان ارزانی داشتند و آن بخشی از فلسفه روزمره ما شد. آنچه آنها به ما تعلیم دادند این بود که جهان چیزی در هم ریخته و آشفته و بی ربط نیست بلکه فرایندی مسلسل و به هم پیوسته است؛ یکباره و اتفاقی پیدا نشده بلکه بتدریج تکامل یافته و شکل گرفته است. آنها ما را چنان با محیط آشنا کردند که بتوانیم به حداکثر از آن بهره گیریم و گذشته را چنان به ما شناساندند که مسیر خود را به سوی آینده بهتر درک کنیم و تشخیص بدهیم.
ما، همچنانکه به سوی آینده پیش می رویم، به بینش آنها نیازمندیم. از آنجا که کنترل سرنوشت ما هر روزه بیشتر به دست خود ما سپرده می شود، خودمان باید، از میان آراء و نظریه های کنونی، رأی و نظر مناسب را برگزینیم - کاری که واجد اهمیت بسیار است. بر اثر خردمندی و وسعت میدان دید بزرگان اقتصاد گذشته است که ما با معلوماتی مجهز شده ایم که می توانیم با آینده روبرو شویم.
منبع مقاله: قدیری اصل، باقر؛ (1386)، سیر اندیشه اقتصادی، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دهم1387.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.