نویسنده: دکتر محمد غلامرضایی
استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید بهشتی
استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید بهشتی
چکیده
در میان اشعار بازمانده از شاعران پیش از رودکی و هم عصران او، اگرچه قصیده وارهایی دیده می شود، هیچ یک ساختار کامل قصیده های مدحی را نشان نمی دهد. بجز مدح، در دیگر موضوعات شعری نیز، قصیده های کامل از آنان به جای نمانده است. از رودکی، بعضی قصیده های کوتاه و بلند کامل در دست است که از آن جمله است قصیده مادرمی. از آنجا که نه از رودکی و نه از هیچ یک از شاعران معاصر یا پیش از او، قصیده مدحی کامل دیگری در دست نیست، قصیده مذکور، کهن ترین قصیده مدحی کامل موجود در پارسی دری شمرده می شود.این قصیده که در بحر منسرح مثمن مطوی مجدوع یا منحور و با رَویِ نون و ردف مفرد «آ» یعنی قافیه «ان» حدود هفت سال پیش از مرگ رودکی سروده شده، شأن نزولی دارد که اشاره به آن خالی از فایدتی نیست و ما را در پاره ای توضیحات بعدی یاری خواهد رساند.
امیر ابوجعفر احمد بن خلف بن لیث صفاری(مقتول به سال 352)که پس از یک سلسله حوادث و ناآرامیها بر سیستان و کرمان و بست و بعضی نواحی دیگر غلبه یافت و توانست با ایجاد آرامش در آن نواحی یک چند استقلال نسبی آن مناطق را حفظ کند، جوان بود و جوانمرد و عیارپیشه و با جوانی و جوانمردی به خردمندی و علم و حکمت آراسته بود و عالم دوست و دانش پرور بود و با بعضی از عالمان و فیلسوفان هم عصر خویش آشنایی و با آنان مکاتبه و مباحثه داشت و در ادب و در آثار ارسطو و حکمت یونان توغّلی داشت و هرچند که در تاریخ ایران شهرتی در خور نیافته، از شخصیتهای جالب تاریخی در عصر خویش است که معاصر با نصربن احمد سامانی بوده.
امیر ابوجعفر، به سبب ماجرایی که میان وی و ماکان کاکی دیلمی پیش آمده بود، در حدود سال 322ق. بر وی شبیخون زد و اموال فراوانی را از وی از کرمان به سیستان انتقال داد. شرح این ماجرا را در تاریخ سیستان می توان خواند. سرعت عمل امیرابوجعفر و چابکی او در این واقعه، امیر نصر سامانی را که با ماکان کاکی کدورتی داشت، خوش آمد و گفت: که «ما را همه نعمتی هست، ای کاش دیدار میربوجعفر ما را دست می داد». مجلسی ملکانه فراهم ساخت و بزرگان حکومتی را در آن جمع کرد و به یاد او شراب نوشید و چون جام به دور دوم رسید، جامی شراب سر به مهر همراه با هدیه هایی گران قیمت به سیستان به نزد وی فرستاد. رودکی این قصیده را بدین مناسبت در ستایش امیر صفاری در آن مجلس خواند.
قصیده«مادرمی» که نخستین بار در تاریخ سیستان نقل شده نود و چهار بیت دارد و از قصیده های نسبتاً بلند فارسی است که طرح کامل قصیده های مدحی در آن رعایت شده است، یعنی شامل تغزّل، تخلّص، مدیحه و شریطه است.
قصیده مذکور تغزّلی طولانی دارد، زیرا 21 بیت آن تغزل صِرف است، یعنی 22/3% ابیات آن و یازده بیت آن توصیف مجلس امیرخراسان است و مجموع این دو موضوع که تغزّل کامل قصیده را تشکیل می دهد، 33 بیت است که شامل 35% ابیات قصیده است. اینکه رودکی وصف شراب و شراب اندازی را در تغزل قصیده آورده است، علاوه بر علاقه وی بدین موضوع و تکرار آن در مواضعی دیگر از ابیات بازمانده او، با موضوع و شأن نزول قصیده نیز تناسب کامل دارد زیرا رودکی در ابیات 32 تا 36 گفته است:
چونش بگردد نبید چند به شادی
شاه جهان شادمان و خرّم و خندان،
از کف ترکی سیاه چشم پری روی
قامت چون سرو و زلفکانش چوگان
زان می خوشبوی ساغری بستاند
یاد کند رویِ شهریار سجستان
خود بخورد نوش و، اولیاش همیدون
گوید هریک چو می بگیرد شادان،
شادیِ بوجعفر احمد بن محمد
آن مه آزادگان و مفخر ایران
و این ابیات منطبق است بر مطلبی که در تاریخ سیستان آمده و پیش از این آن را ذکر کردیم. رودکی پس از آنکه 21 بیت تمام در وصف شراب و شراب اندازی سروده، از بیت 22 با ظرافتی خاص مطلب را به توصیف مجلس امیر خراسان کشانیده است:
با می چونین که سالخورده بود چند
جامه بکرده فراز پنچه خلقان
مجلس باید بساخته، ملکانه
از گل و از یاسمین و خیریِ الوان...
و از بیت 23-34 مجلس امیر را وصف کرده و در بیتهای 34-35 تخلّص قصیده را آورده است که پیش از این آنها را نقل کردیم. بنابراین، رودکی تغزّل قصیده را در سه بیت به هم پیوسته آورده است، حال آنکه بیشتر شاعران قصیده پرداز، تخلّص را معمولاً در یک بیت و احیاناً دو بیت می آورده اند.
رودکی در این قصیده، دو ممدوح را در نظر داشته است؛ اما ممدوح اول را که امیر سامانی باشد مستقیماً نستوده بلکه وصفی زیبا از مجلس او به دست داده و آن را مجلسی ملکانه خوانده و از او با القابی چون«شاه ملوک جهان امیر خراسان» و «شاه جهان» و «امیر مشرق»نام برده؛ اما ممدوح دوم- یعنی امیر صفاری را- که غرض اصلی قصیده است به تفصیل ستوده است. رودکی این امیر را از «آفتاب گوهری سان» دانسته و از فضایل اخلاقی و جلالت و شجاعت او سخن گفته و خصلتهایی را از او- که در مقدمه این گفتار بدانها اشارت رفت- در شعر خویش آورده است:
ور تو حکیمی و، راه حکمت جویی
سیرت او گیر و، خوب مذهبِ او دان
آنکه بدو بنگری به حکمت، گویی
اینک سقراط و هم فلاطُنِ یونان
ور تو فقیهی و، سوی شرع گرایی
شافعی اینکت و بوحنیفه و سفیان
گر بگشاید زبان به علم و به حکمت
گوش کن اینک به علم و حکمت لقمان
مرد ادب را خرد فزاید و حکمت
مرد خرد را ادب فزاید و ایمان
مجموع ابیات مدیحه در این قصیده 51 بیت است. رودکی در چهار بیت، پس از مدیحه، پیری را بهانه کرده که نتوانسته خود به خدمت امیر بشتابد؛ سپس با سه بیت شریطه، قصیده را به پایان برده است.
رودکی قصیده مزبور را در یکی از وزنهای موردعلاقه خود سروده، زیرا این وزن در آن گروه از اشعاری که انتساب آنها به رودکی قطعی است، دوازده بار به کار رفته است. وی تغزّل قصیده را نیز متناسب با منظور برگزیده است. علاوه بر این، قصیده ساختاری منظم و منسجم دارد: 21 بیت اول صورتی روایی دارد و پس از آن به تناسب، مطلب را به توصیف مجلس امیر کشانیده و از طریق تخلص به مدح و نهایتاً به عذرخواهی و شریطه رسیده است.
توصیف او مبتنی بر واقعیات است اما آمیخته به تخیّل است و زیبا. در مدیحه، بیشتر راه اعتدال پیموده و جز در یکی دو مورد مبالغه به کار نبرده است. مؤلف تاریخ سیستان که این قصیده را نقل کرده به اعتدال معانی مدحی آن گواهی داده و نوشته است:« و ما این شعر بدین یاد کردیم تا هرکه این شعر بخواند امیر با جعفر را دیده باشد که همه چنین بود که وی گفته است و این شعر اندر مجلس امیر خراسان و سادات، رودکی بخواندست، هیچ کس یک بیت و یک معنی از این که درو گفته بود منکر نشد و همه به یک زبان گفتند که اندرو هرچه مدیح گویی مقصّر باشی که مرد تمام است.»
استاد محجوب از این مطلب تاریخ سیستان چنین برداشت کرده است که در آن عهد اگر شاعر در مدح، مطلبی می گفت که در ممدوح نبود، بدو اعتراض می کردند.
با آنکه از عمر این قصیده قریب به هزار و صد سال می گذرد و جلوه های فراوانی از کهنگیهای زبان فارسی در آن هست، برای خواننده امروزین- به ویژه کسانی که مقدماتی از ادب و تاریخ زبان فارسی را بدانند- زبان قصیده کاملاً مفهوم و آشناست. اگر در تمام قصیده از واژه «بساک»که واژه ای است فارسی، صرف نظر کردیم، واژه ای قدیمی و دشوار در آن دیده نمی شود. این واژه نیز به نظر می رسد که در عهد رودکی رایج بوده باشد. واژه های عربی چون نبیل و حملان نیز از واژه های چندان مطرود در متون فارسی نیست.
آمیختگی زبان قصیده با واژه های عربی نیز، در حدّ اعتدال است. در پاره ای از اشعار بازمانده از رودکی، واژه های عربی بسیار کم به کار رفته، و در بعضی این کاربرد بیشتر است و این قصیده از این دیدگاه، میانه آن اشعار است.
در قصیده مذکور، با احتساب مصرّع بودن مطلع، 95 واژه قافیه به کار رفته است که از این مجموع، واژه «خاقان» ترکی و 34 واژه آن عربی است یا از واژه هایی غیرعربی که در عربی متداول بوده و از طریق آن زبان، به فارسی راه یافته، و با احتساب واژه «قربان» که تکرار شده، در واقع 33 واژه عربی در قافیه ها به کار رفته است و البته این نسبت در تمام واژه های قصیده وجود ندارد، زیرا ترکیب دو مصوّت و صامت«آ»و «ن» را در پایان واژه ها هم در فارسی و هم در عربی نسبتاً فراوان می توان یافت به ویژه در فارسی؛ و کاربرد واژه ها در قافیه به تنهایی نمی تواند معیار باشد. در ده بیت اول قصیده، صرف نظر از حروف ربط و اضافه و اجزای صرفی، 98 واژه اسمی به کار رفته که 10 تای آنها عربی است یعنی اندکی بیش از 10% و این میزان میانگینی است که از معدل کاربرد واژه های عربی در زبان فارسی دوره سامانی- به تقریب-چندان دور نیست.
در این قصیده، هیچ ترکیب عربی به کار نرفته و تنها یک اسم خاص به صورت «عمرو بن اللّیث» دیده می شود. جمعهای مکسر عربی نیز متجاوز از 9 کلمه نیست یعنی ریاحین، ملوک، اعدا، حَرَس، احزان، خُلقان، مدایح، الوان و اولیا. از این میان، دو واژه «حَرَس» و «خُلقان» از نوع جمعهای مکسری است که در فارسی به معنای مفرد به کار رفته است.
با توجه به اینکه در این قصیده، بیتها به فعل ختم نمی شود، و نیز با توجه به اینکه در نثر روان سامانی، معمولاً وابسته ها را پس از ارکان اصلی جمله قرار می داده اند، در مجموع ساختار جمله در ابیات قصیده نسبتاً منظم است.
طبع روان رودکی و تسلط او بر زبان فارسی، سبب آمده است که قصیده مادر می را زبانی روشن و روان و بدور از تعقید باشد و بتوانیم آن را مصداق این مصراع رودکی بدانیم که:«لفظ همه خوب و هم به معنی آسان».
از میان ترکیبهای اضافی و وصفی و واژه های مرکبی که شاعر در این قصیده به کار برده، بعضی بیشتر قابل اعتناست مانند مادر می، آفتاب گوهری سان، سام سوار، توشه شمشیر، رسنِ عضو.
در قصیده مادرمی، همچون دیگر اشعار دوره سامانی از میان عناصر بیانی، عنصر تشبیه غلبه دارد. بجز ترکیبهایی یا واژه های مرکبی چون«آفتاب زمانه» و «سامْ سوار»که بر بنیان تشبیه ساخته شده، این تشبیه ها نیز در قصیده بکار رفته است:
-جوشیدن شراب← جوشیدن زر در کوره یا بوته برای پالوده شدن
-می در خم(از نظر کف کردن) ←اشترمست
-کف روی شراب← کف دهان شتر
-شراب← یاقوت سرخ و مرجان
-شراب←عقیق یمانی
-شراب← نگین بدخشان
-شراب←چشمه خورشید رخشان
-شراب در بلور← گوهر سرخ در کف موسی عمران
-هریک از غلامان ترک- ماه دو هفته رخشان
-صورت←می سرخ
-زلف و جعد←ریحان
-قامت←سرو
-زلفکان←چوگان
-گوهری سان← آفتاب
-امیرصفاری←شافعی و بوحنیفه و سفیان
-امیر صفاری←رضوان
-امیرصفاری←سلیمان
-تن امیرصفاری← کوه/ کوه سیام
-دشمن چون اژدها←موم پیش آتش سوزان
-مدح←رسول
-امیرصفاری← ابر بهاری
-عطای کف امیر← طوفان
-عفو- رسن
-دشت و بیابان← حلقه تنگ
-دولتِ میر← یوز
-دشمن میر← آهوی نالان
-رودکی←جریر و طایی و حسّان
-رودکی←سحبان
-دویدن شاعر← دویدن پیک مرتّب
تشبیه ها همه حسی است و از میان آنها، بعضی از انواع تشبیه هایی است که به ویژه پس از رودکی در شعر فارسی فراوان به کار رفته است.از میان این مجموعه، دو تشبیه تفضیل و یکی مرکب و یکی مشروط است. یکی تشبیه در تشبیه است(=دشمن چون اژدها موم پیش آتش سوزان)و دو تشبیه به هم وابسته است(=دولت او یوز و دشمن آهوی نالان).
استعاره و مجاز و کنایه، در قصیده اندک است و از آن میان می توان به مواردی از این دست اشاره کرد: مادر می، بچه او(=بچه مادر می)، آفتاب زمانه، گوهر سرخ(=آتش)، جامه پاره کردن، زبان گشودن، چامه به دندان گرفتن،[اندوه ده ساله را]به طنجه راندن، [شادی نو را]از ری و عمان آوردن، سالخورده بودن.
تشخیص(= انسان انگاری و جان بخشی)در مواضع متعدد از قصیده به ویژه در تغزل آن، شعر را از بی روحی و سکون به درآورده است، مبالغه- که یکی از عناصر مهم شعری است- به اعتدال در تمام قصیده جریان دارد و مبالغه های گزاف آمیز و آنچنانی در آن نیست.
اگرچه در این قصیده مواردی از تناسب و تضاد و قلب و جناس و ترصیع و بعضی صنایع دیگر صوری و معنوی به کار رفته، آنچه شاخص تر از دیگر موارد می نماید نغمه آواهاست. تقریباً می توان گفت که در بسیاری از بیتهای قصیده، پس از موسیقی حاصل از وزن و قافیه، واج آوایی مهم ترین عامل موسیقایی ابیات است. برای نمونه می توان به این بیتها توجه کرد:
|
شماره بیت |
31:ب |
5:د |
32 و 36:ش |
7:آ |
39 و 40:آ |
8:ز |
50:ک |
11 و 12:ر |
51و 53:س |
15:ب |
58و 59:ش |
16:م-ن |
60و 61:ب |
17:ش |
71:ش |
18:ب |
81:ز |
19:د-ر |
82:س |
20:ز |
90:س |
24:س |
91:ن |
25:ی-مصوت بلند 1 |
وزن قصیده به دلیل دوری نبودن، مقتضیِ به کار رفتن قافیه های میانی و درونی نیست؛ با وجود این در مواردی شاعر کوشیده است تا با قرینه کردن مجموعه ای از مصوّتها و صامتها، بیت را آهنگین تر کند. از جمله این بیتها قابل توجه است:
جامه زرین و فرشهای نوآیین
شهره ریاحین و تختهای فراوان
آن ملک نیمروز و خسرو پیروز
دولت او یوز و دشمن آهوی نالان
شاخصه دیگر قصیده در آن است که، شاعر جز اینکه نام خود را دوبار در قصیده آورده و از خاتون ترک و خاقان و غلام ترک سخن گفته، بیش از چهل بار، اعلام تاریخی و جغرافیایی و پهلوانی و اسطوره ای را به تناسب مطلب به کار برده است. به مناسبت نام امیر سامانی و امیر صفاری، از خراسان و سجستان و نیمروز و ایران نام برده و بجز آن، طنجه و ری را برای سرزمینهای دوردست رمز آورده و کوه سیام و وجودی و ثهلان را نشان سنگینی و پایندگی دانسته. در فصاحت و زبان آوری و نیروی شاعری از جریر و طائی و حسان و صریح و سحبان نام برده و نیز از تابعه(= پری یا جن الهام کننده شعر به شاعر در اعتقاد تازیان)سخن گفته و ممدوح را در فقه و حکمت با سقراط و افلاطون و لقمان و شافعی و ابوحنیفه و سفیان برابر نهاده و در شجاعت و حشمت از سلیمان و رستم و اسفندیار و عمروبن الیث نام برده و در نژاد و گوهر از آدم و ساسان(=جدّ ساسانیان). رودکی به مناسبتهای دیگر به موسی، رضوان، بهشت عدن، نحوست کیوان و شجاعت و جنگ آوری ستاره بهرام و طوفان نوح نیز اشاره کرده است. نامهای دیگری که به مناسبت در قصیده آمده، عیسی و مدک(ظاهراً نام دو نوازنده)، گزیده عدنان، پیر صالح دهقان است. همچنانکه ملاحظه می شود از مجموعه نامهای اسطوره ای و تاریخی یا آنچه مربوط به اعتقادات است و نیز اعلام جغرافیایی، 19 مورد نامکرر آن مربوط به تاریخ و جغرافیا و فرهنگ و اعتقادات ایرانی است و 23 مورد آن مربوط به تاریخ و فرهنگ اسلامی، سامی و یونانی است. در این قصیده، آشکارا یک بار به آیتی از قرآن کریم نیز اشارت رفته است.
منابع تحقیق :
1-بهار، محمدتقی. تاریخ سیستان، تهران: کتابخانه زوار، ص 316 به بعد.
2-زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، ج2، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1367، صص 196-197.
3-شعار، جعفر. دیوان رودکی. تهران: نشر قطره، 1378، صص 33-40.
4-محجوب، محمدجعفر. سبک خراسانی در شعر فارسی. تهران: انتشارات دانشسرای عالی، 1350، ص 83.
5-نفیسی، سعید. محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی. تهران: انتشارات ابن سینا، 1341، صص 305-312.
6-هروی، جواد. تاریخ سامانیان. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1382، صص 256-258.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.