محمد احمدی: میرزا محمد تقی خان فراهانی، ملقب و مشهور به امیر کبیر به اقوال مختلف در فاصله ی سال های ۱۲۱۰ تا ۱۲۲۲ ه. ق. در خانواده ای از طبقات فرودست جامعه به دنیا آمد. دوران رشد او همزمان با درگیریهای نظامی ایران و روسیه بود که از سالیانی پیش آغاز شده بود. و حاکمان ایران در آن زمان که توان مقابله با روسیه را در خود نمی دیدند. مدام در میان دولتهای قدرتمند جهان سرگردان بودند. و هر دم با امیدی واهی، به پشت گرمی انگلستان یا فرانسه تلاش می کردند که در برابر سپاه توانمند همسایه شمالی، عرض اندام کنند. اما چیزی نمی گذشت که کشورهای مذکور به دنبال منافع خود، پیمان با ایران را گسسته و حکام نالایق قاجار را در برابر زیاده خواهی روسها تنها می گذاشتند. در نهایت این جنگها با شکست ایران به پایان رسید و قسمت های وسیعی از خاک ایران به دست روس ها افتاد.
در چنین شرایطی امیر کبیر آینده در میان توجه خاص قائم مقام فراهانی پرورش یافت و شاید واقعه ی قتل قائم مقام و مشاهده ی بی لیاقتی دولتمردان آن روزگار، وی را به این فکر انداخت که چگونه می توان از ایران، کشوری در خور نام و سابقه ی تاریخی آن ساخت؟ رفتن به سه سفر خارجی و مشاهده ی جامعه ی روسیه و عثمانی، که به هر حال در آن روزگار از ایران وضعیت بسیار بهتری داشتند. نیز در ایجاد تفکرات اصلاح طلبانه ی امیر تأثیر فراوانی داشت. و در حقیقت امیر اولین صدراعظمی بود که کشوری جز ایران را دیده و ترقیات آنها را از نزدیک لمس کرده بود.
اولین سفر خارجی امیر در سال ۱۲۴۴ بود. وی به همراه خسرو میرزا فرزند عباس میرزا برای عذرخواهی از قتل گریبایدوف سفیر روسیه در ایران به آن کشور رفت. در این سفر هیأت ایرانی از مراکز علمی و صنعتی روسیه بازدید کردند. و بی شک این مسأله تأثیر زیادی بر ذهن حساس امیر گذاشت. دومین سفر خارجی امیر نیز به روسیه بود و در این سفر نیز وی با هیأت همراه از کارخانجات اسلحه سازی و مدارس و ... بازدید کرده و تحت تأثیر این پیشرفتها قرار گرفت.
سفر سوم وی به عثمانی بود. در این سفر که به منظور مذاکره برای رفع اختلافات دو کشور بود. و به معاهده ی ارزنة الروم در سال ۱۲۶۳ ه. ق. منتهی شد. امیر کبیر به مدت سه سال در آن کشور اقامت داشت و در این مدت نسبتاً طولانی، ضمن آشنایی با مظاهر تمدنی جدید، به فکر تحول وضعیت کشور افتاد. پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه قاجار، که با کمک و هدایت مستقیم امیر کبیر صورت گرفت. شاه قاجار وی را به مقام صدارت منصوب کرد و امیر نیز از همان آغاز تمام قدرت خود را برای بهبود اوضاع داخلی ایران به کار بست.
با اینکه امیر در آغاز صدارت خود با مشکلاتی چون شورش سالار در خراسان و شورش پیروان باب در مازندران و نیز مخالفت ارباب قدرت و ثروت و بیگانگان فرصت طلب روبرو بود، یکتنه نبرد خود را با دشمنان داخلی و خارجی و نیز بیدار کردن عوام به خواب رفته آغاز کرد. بررسی اقدامات امیر کبیر در مدت کوتاه سه سال صدارت وی، حتی به صورت فهرست وار نیز نشان از عزم استوار وی در اصلاح وضع کشور دارد.
در میان اقدامات امیر کبیر که بدون تردید تمام آنان دارای اهمیت بسیار زیاد است. چند اقدام کلیدی وی می تواند راهبردی برای مسؤولین کشور باشد:
۱) ایجاد عدالت اقتصادی: وی ابتدا به سر و سامان دادن به اوضاع مالی کشور اقدام کرد. و در اولین قدم حقوق خود را کسر نموده و سپس به تعدیل حقوق دیگران و از جمله شاه و شاهزادگان پرداخت. این اقدام امیر، مخالفت های فراوانی را علیه او برانگیخت و مخالفان از جمله شاه را تحریک کرده و گفتند که چگونه است که شاه که در حقیقت مالک اصلی کشور است و باید به دیگران عطا کند، خود باید از صدر اعظم حقوق دریافت کند؟
البته جالب است که به شهادت تاریخ، حقوق کارکنان دولت در این زمان متناسب با کار و زحمات آنان ونیز به صورت نقدی و مرتب بوده است که این امر در آن زمان مرسوم نبوده است و گاه حقوق افراد با تأخیر فراوان و به صورت جنس می رسید که تبدیل آن به وجه نقد با مشکلات و کسر زیادی همراه بوده است. اما دشمنان چشم بر روی حقایق بسته و از هر راه ممکن سقوط امیر را دنبال می کردند.
۲) نظارت دقیق و جدی بر مأمورین حکومتی: امیر کبیر از زمانی که با ناصرالدین شاه از تبریز عازم تهران شد. نظارت کامل بر تمامی افراد اردوی شاهی را وجهه همت خود قرار داد و از جمله اعلام کرد که چنانچه چهارپایی از افراد همراهان شاه داخل زمین زراعی کشاورزی رود. چهارپا به عنوان خسارت به شخص زارع داده خواهد شد. و در اجرای این حکم چنان رفتار کرد که کسی را توان ظلم به روستاییان نبود. و نیز نقل شده است که سربازی بدون پرداخت وجه، ماست بقالی را سر کشید و مرد بقال شکایت خود را به نزد امیر برد. امیر از سرباز ماجرا را سؤال کرد، اما سرباز سخن مرد بقال را تصدیق نکرد و خود را بی گناه دانست. امیر دستور داد تا شکم سرباز را دریدند و چون ماست را دید. ادعای بقال را تصدیق کرد و سرباز نیز در این میان سیاست شد. شاید به نظر این شدت امیر در مجازات سرباز خاطی امروز به نظر ما زیاده روی باشد. ولی باید در نظر داشت که در آن زمان شاید راهی جز این برای ایجاد نظم وجود نداشت.
۳) حمایت از صنعتگران داخلی: اگر کشوری بخواهد طعم استقلال را بچشد. بدون شک پیش از هر اقدامی باید نیازهای خود را از دسترنج خود برآورده کند. و برای دستیابی به این هدف حمایت از صنعتگران داخلی می تواند قدم اول باشد. امیر در دوره ی کوتاه صدارت خود تلاش ویژه ای در این خصوص داشت. حکایت زیر از زبان یک دواتگر در مورد حمایت امیر از صنعتگران داخلی نقل شده است:
در تاریخی که چراغعلی خان زنگنه از طرف امیرنظام به حکومت این ولایت اصفهان منصوب بود و تمام اشرار این شهر را سرکوب نموده و اهالی به نعمت امنیت نایل شدند، من به سن ۲۴سالگی بودم و بجز مادر و عیال کسی را نداشتم و به صنعت دواتگری معیشت خود را می گذرانیدم. یک روز فراشی از طرف حکومت به بازار ما بیامد و تمام دواتگران را که بیش از چهل نفر بودند بدارالحکومه برد و به حاکم حضور ما را در آنجا عرض نمود.
حاکم همه را نزدیک خواسته و پرسید کدام یک از شما در صنعت دواتگری از سایر استادتر و کاملتر است؟ ما با هم مدتی به مشاوره مذاکره نمودیم تا استادی دو نفر از ما مسلم و منتخب شد و امتیاز ایشانرا همه اعتراف نمودند و یکی از آن دو نفر من بودم. حاکم فرمود شما دو نفر به تالار بیایید و سایرین مرخصند که پی کار خود بروند و چون به تالار رفتیم بعضی مسائل از ما بپرسید.
آنگاه مرانگاه داشته دیگری را مرخص نموده و به من فرمود که اتابک اعظم امیرنظام ترا در طهران خواسته و می باید همین ساعت سفر کنی و مکتوبی بمن داد که به امیرنظام برسانم. من عرض کردم اطاعت می کنم اما باید به خانه بروم و زندگی مادر و عیالم را در غیاب خود ترتیب بدهم. فرمود مخارج بازماندگان ترا خود می رسانم و شما از همین جا باید حرکت کنید و بجائی نروید. سپس پنج اشرفی زر مسکوک برای مصارف راه به من داد و یک نفر را امر کرد که مرکوبی اجاره کرده و مرا سوار نموده بدون تأمل از شهر خارج نماید و چون بدارالخلافه رسیدم بدیوانخانه سلطنتی رفتم و مکتوب حاکم را به توسط یکی از ملازمان به امیرنظام رسانیدم.
طولی نکشید که مرا در مجلس خویش بخواست و چون ابهت و همینه و احتشام مجلس مبهوتم کرده و هراسناکم نموده بود، امیرنظام ملتفت حالم شده و به خوشروئی و ملاطفت با من آغاز سخن کرده و در پیش روی خود را مرا بنشانید و ساعتی با سایرین خود را مشغول داشت تا حالت طبیعی من بجای آمده و هراسم باستیناس مبدل شد. آنگاه بخادمی فرمود که آن سماور را بیاور. تا آن زمان سماور ندیده و اسم آنرا نیزنشنیده بودم و معلوم شده که غالب حضار چون من بی خبر از سماور بودند. پس مجمعه بزرگی مابین من و امیرنظام بگذاشتند و سماوری متوسط الجثه در آن جای دادند و منقلی پر از آتش و ظرف آبی بیاوردند.
امیرنظام بدست خویش سماور را آب و آتش بنمود و تمام اجزاء سماور و خواص آنها را از دودکش و شیر و بادگیر و غیرها بیان فرمود، و چون آب بجوش آمد مقداریرا از شیر بدفعات خارج نمود سپس امر فرمود تا سماور را از آب و آتش خالی کردند و خشک نمود بیاوردند و بمن داد تا کاملاً داخل و خارج و اعالی و اسافل آنرا با تأنی تمام بدیدم و ترتیب ساختن آنرا در خاطر خویش مرتب نمودم. پس از آن فرمود می توانی سماوری مانند آن بسازی تا عموم ایرانیان از چنین متاعی محروم نمانند و محتاج به طلب آن از ممالک خارجه نباشند؟ عرض کردم بلی می سازم.
گفت هرگاه نظیر آنرا بسازی امتیاز آنرا که نیکو سرمایه و ثروتی است بتو می دهم و چند اشرفی طلا به من داد تا در تهیه آن بکار برم و سماور را برداشته به بازار آمدم و دکان عم خویش که از این پیش به طهران آمده و مشغول دواتگری بود پیدا کردم و در آنجا تا یک هفته سماوری که از هر جهت مطابق با اصل بود بساختم و هر دو را در بغل گرفته به خانه امیر نظام رفتم و بنظر وی رسانیدم و بدقت هر دو را بدید و با هم بسنجید و آفرینها گفت و تحسین ها نمود و مسرتی هر چه تمامتر حاصل فرمود و امر کرد که هر دو را به دکان عودت دهم و روز دیگر در ساعتی معین هر دو را برداشته به دیوانخانه حاضر شوم و دستور داد که چون حاضر شدی بر در اطاق که با من روبرو می شوی چند دقیقه ساکت بایست، پس از آن با صدائی رسا مرا مخاطب ساخته بگوی ای وزیر ایران با صنعتگران و کارگران ممملکت میخواهی این قسم رفتار کنی که مدتی من با هزار امید بایستم و تو ملتفت من نشوی؟ من گفتم جرأت چنین جسارتی مرا نیست امیر نگاهی مهیب به من کرده فرمود دستور تو همین است که گفتم.
من بشدت مرعوب و مضطرب شده و باشاره او برخاستم و سماورها را برداشتم و برفتم. و روز دیگر که در موقع مذکور حضور یافتم، مرا بدید و خود را به ملاحظه مکتوبی مشغول داشت تا من پس از تأملی خطابه خویش را خواندم وزیر نیز با آنکه جمعی کثیر از اعیان و اشراف در آنجا بودند، از جای برخاست و عذرها خواست و تا نصفه اطاق برای گرفتن و دیدن سماور پیش آمد و هر دو را بگرفت و به حاضرین نیز نشان می داد و تشخیص کار ایران را از صنعت روس از ایشان می خواست و غالب امتیاز نمی دادند. تا خود علامت کار خویش را به ایشان نمودم و امتحان آب و آتش کردن آنرا دادم. آنگاه امیر نظام با ملاطفتی تمام پرسید که مزد و قیمت مواد سماور شما به چه مبلغی تمام شده است؟
عرض کردم سه تومان. آنگاه یکی از کتاب و منشیان خود را مخاطب ساخته و فرمود فرمان امتیاز سماور سازی را به نام این استاد رقم کنید که تا پانزده سال در تمام مملکت محروسه ایران مخصوص اوست و احدی بدون اجازه و رضایت او حق ساختن ندارد، و می باید یک دستگاه را از سه تومان و نیم بیشتر نفروشد. و نیز نامه ای به حاکم اصفهان بنگارید که هر محل مناسبی را این استاد معین کند خریداری کنید و به هر قسم که بخواهد عمارت نمایید و به وی بسپارید که کارخانه سماورسازی باشد، و هر مبلغی که به جهت فراهم نمودن آلات و ادوات دواتگری لازم باشد به او بدهید و به خرج دیوان اعلی منظور دارید.
و بالجمله روزانه دیگر فرمان شاهی و رقمی که به عنوان حاکم بود با مخارج راه مرحمت فرموده روانه وطنم داشت. و چون به اصفهان رسیدم و نامه امیر را به حاکم دادم یک نفر با من بفرستاد و زمینی که اختیار نمودم بخرید و به دستور من چند اتاق در آنجا بنا کرد که در هر یک، یکی از کارهای سماور را از چکش کاری و ریخته گری و پرداخت و چرخکاری و غیرها انجام نمایند. و نیز برای خریداری آلت دواتگری و قیمت برنج هر قدر که لازم بود بخرید و بداد و تمام مخارج عمارت از عرصه زمین و اعیان و آلات دواتگری و سایر ملزومات بالغ به دویست تومان شد و از من قبض رسید بگرفتند که به خرج دیوان بیاورند.
و من با شوقی بی اندازه و مسرتی سرشار مشغول کار شده و چند نفر از دواتگران را در کارخانه وارد کرده و تهیه یک صد دستگاه سماور را نمودیم. و چون تمام اجزاء سماورها از لوله و پایه و آتش خانه و دسته و شیر و بقیه اجزا آماده و مهیا شدند و موقع آن رسید که اجزاء هر یک را بهم وصل کرده و شروع به فروش آنها نماییم و از امتیازی که دولت علیه ایران به من داده متمتع و برخوردار گردیم، که دو نفر فراش قرمز پوش از طرف حاکم اصفهان وارد کارخانه شدند و قبض دویست تومان مرا با حکمی ارائه دادند که مفاد آن گرفتن دویست تومان از من بود.
گفتم این چه اشتباهی است که واقع شده و چه ظلمی است که روا داشته اند. من فرمان دولتی و حکم امیر کبیر را دارم که این وجوه را دولت مرحمت فرموده است. ایشان سخن را در دهان من شکسته و مشتهای گران حواله سر و گردن من نموده، از شناسایی امیر نظام تجاهل کرده و به او سقطها گفتند و دشنامها دادند. فهمیدم که کار دگرگون شده و امیر نظام از میان رفته است.
۴) مخالفت با دخالت بیگانگان: پیش از دوره ی صدارت امیر رسم بود که نمایندگان سیاسی بیگانگان در ایران هر گاه که اراده می کردند به حضور شاه و صدر اعظم می رسیدند و کارهای خود را نه به ترتیب رسمی و از طریق معمول، بلکه با روابطی که با شاه و صدراعظم داشتند سر و سامان می دادند. این امر تا آنجا پیش رفته بود که حتی مستخدمان ایرانی سفارتخانه ها نیز خود را در حدی می دیدند که به پشت گرمی سفرای خارجه به صدراعظم کشور نیز فخر فروخته و گاه با بی ادبی رفتار کنند.
امیر در دوره ی صدارت خود دستور داد تا امور مربوط به سفارتخانه ها از طریق رسمی پیگیری شود و در صورتی که تقاضایی غیر معمول به وی می رسید با بی توجهی عمدی وی روبرو می شد. وی همچنین سعی کرد که با ایجاد روابط با کشورهایی چون امریکا و اتریش که تا آن زمان سابقه ی استعماری در ایران نداشتند. در برابر کشورهای روسیه و انگلستان توازنی در روابط خارجی کشور ایجاد کند.
۵) فرهنگ به عنوان زیر بنای رشد و توسعه: اقدامات فرهنگی امیر کبیر از قبیل: تأسیس مدرسه ی دارالفنون، ایجاد روزنامه ی وقایع اتفاقیه و اهتمام به ترجمه و نشر کتاب نشان می دهد که وی رشد فرهنگی جامعه را به عنوان زیر بنای توسعه ی کشور تلقی می کرده است. با اینکه برنامه ی مدرسه دارالفنون و استفاده از استادان غیر روسی و انگلیسی به آن نحو که امیر کبیر می خواست. پس از قتل وی انجام نشد. اما نقش این مدرسه و دانش آموختگان آن در وقایع و تحولات سیاسی. اجتماعی و فکری کشور در آن دوران غیر قابل انکار است.
به هر حال امیر کبیر نتوانست اصلاحاتی را که در نظر داشت به تمامی اجرا کند و نیز نتوانست شاهد رشد نهال اصلاح طلبی که خود کاشته بود باشد. و دشمنان داخلی و خارجی که وجود شخصی چون او را در رأس قدرت مانع منافع نامشروع خود می دیدند با توطئه و دسیسه، ناصرالدین شاه را به او بدبین کردند و در نهایت در سال ۱۲۶۸ ه. ق. امیر ابتدا از صدارت و سپس از امیر نظامی عزل شد و بالاخره در محرم همان سال در حمام باغ فین کاشان ریشه ی حیات مردی که حیات واقعی و عزت و شوکت ایران را آرزو داشت، با تیغ توطئه ی دشمنان واقعی این مرز و بوم بریده شد. و رشته ی اصلاحات امیر بدست جانشین نالایق او میرزا آقا خان نوری پنبه شد.
اولین سفر خارجی امیر در سال ۱۲۴۴ بود. وی به همراه خسرو میرزا فرزند عباس میرزا برای عذرخواهی از قتل گریبایدوف سفیر روسیه در ایران به آن کشور رفت. در این سفر هیأت ایرانی از مراکز علمی و صنعتی روسیه بازدید کردند. و بی شک این مسأله تأثیر زیادی بر ذهن حساس امیر گذاشت. دومین سفر خارجی امیر نیز به روسیه بود و در این سفر نیز وی با هیأت همراه از کارخانجات اسلحه سازی و مدارس و ... بازدید کرده و تحت تأثیر این پیشرفتها قرار گرفت.
سفر سوم وی به عثمانی بود. در این سفر که به منظور مذاکره برای رفع اختلافات دو کشور بود. و به معاهده ی ارزنة الروم در سال ۱۲۶۳ ه. ق. منتهی شد. امیر کبیر به مدت سه سال در آن کشور اقامت داشت و در این مدت نسبتاً طولانی، ضمن آشنایی با مظاهر تمدنی جدید، به فکر تحول وضعیت کشور افتاد. پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه قاجار، که با کمک و هدایت مستقیم امیر کبیر صورت گرفت. شاه قاجار وی را به مقام صدارت منصوب کرد و امیر نیز از همان آغاز تمام قدرت خود را برای بهبود اوضاع داخلی ایران به کار بست.
با اینکه امیر در آغاز صدارت خود با مشکلاتی چون شورش سالار در خراسان و شورش پیروان باب در مازندران و نیز مخالفت ارباب قدرت و ثروت و بیگانگان فرصت طلب روبرو بود، یکتنه نبرد خود را با دشمنان داخلی و خارجی و نیز بیدار کردن عوام به خواب رفته آغاز کرد. بررسی اقدامات امیر کبیر در مدت کوتاه سه سال صدارت وی، حتی به صورت فهرست وار نیز نشان از عزم استوار وی در اصلاح وضع کشور دارد.
در میان اقدامات امیر کبیر که بدون تردید تمام آنان دارای اهمیت بسیار زیاد است. چند اقدام کلیدی وی می تواند راهبردی برای مسؤولین کشور باشد:
۱) ایجاد عدالت اقتصادی: وی ابتدا به سر و سامان دادن به اوضاع مالی کشور اقدام کرد. و در اولین قدم حقوق خود را کسر نموده و سپس به تعدیل حقوق دیگران و از جمله شاه و شاهزادگان پرداخت. این اقدام امیر، مخالفت های فراوانی را علیه او برانگیخت و مخالفان از جمله شاه را تحریک کرده و گفتند که چگونه است که شاه که در حقیقت مالک اصلی کشور است و باید به دیگران عطا کند، خود باید از صدر اعظم حقوق دریافت کند؟
البته جالب است که به شهادت تاریخ، حقوق کارکنان دولت در این زمان متناسب با کار و زحمات آنان ونیز به صورت نقدی و مرتب بوده است که این امر در آن زمان مرسوم نبوده است و گاه حقوق افراد با تأخیر فراوان و به صورت جنس می رسید که تبدیل آن به وجه نقد با مشکلات و کسر زیادی همراه بوده است. اما دشمنان چشم بر روی حقایق بسته و از هر راه ممکن سقوط امیر را دنبال می کردند.
۳) حمایت از صنعتگران داخلی: اگر کشوری بخواهد طعم استقلال را بچشد. بدون شک پیش از هر اقدامی باید نیازهای خود را از دسترنج خود برآورده کند. و برای دستیابی به این هدف حمایت از صنعتگران داخلی می تواند قدم اول باشد. امیر در دوره ی کوتاه صدارت خود تلاش ویژه ای در این خصوص داشت. حکایت زیر از زبان یک دواتگر در مورد حمایت امیر از صنعتگران داخلی نقل شده است:
در تاریخی که چراغعلی خان زنگنه از طرف امیرنظام به حکومت این ولایت اصفهان منصوب بود و تمام اشرار این شهر را سرکوب نموده و اهالی به نعمت امنیت نایل شدند، من به سن ۲۴سالگی بودم و بجز مادر و عیال کسی را نداشتم و به صنعت دواتگری معیشت خود را می گذرانیدم. یک روز فراشی از طرف حکومت به بازار ما بیامد و تمام دواتگران را که بیش از چهل نفر بودند بدارالحکومه برد و به حاکم حضور ما را در آنجا عرض نمود.
حاکم همه را نزدیک خواسته و پرسید کدام یک از شما در صنعت دواتگری از سایر استادتر و کاملتر است؟ ما با هم مدتی به مشاوره مذاکره نمودیم تا استادی دو نفر از ما مسلم و منتخب شد و امتیاز ایشانرا همه اعتراف نمودند و یکی از آن دو نفر من بودم. حاکم فرمود شما دو نفر به تالار بیایید و سایرین مرخصند که پی کار خود بروند و چون به تالار رفتیم بعضی مسائل از ما بپرسید.
آنگاه مرانگاه داشته دیگری را مرخص نموده و به من فرمود که اتابک اعظم امیرنظام ترا در طهران خواسته و می باید همین ساعت سفر کنی و مکتوبی بمن داد که به امیرنظام برسانم. من عرض کردم اطاعت می کنم اما باید به خانه بروم و زندگی مادر و عیالم را در غیاب خود ترتیب بدهم. فرمود مخارج بازماندگان ترا خود می رسانم و شما از همین جا باید حرکت کنید و بجائی نروید. سپس پنج اشرفی زر مسکوک برای مصارف راه به من داد و یک نفر را امر کرد که مرکوبی اجاره کرده و مرا سوار نموده بدون تأمل از شهر خارج نماید و چون بدارالخلافه رسیدم بدیوانخانه سلطنتی رفتم و مکتوب حاکم را به توسط یکی از ملازمان به امیرنظام رسانیدم.
طولی نکشید که مرا در مجلس خویش بخواست و چون ابهت و همینه و احتشام مجلس مبهوتم کرده و هراسناکم نموده بود، امیرنظام ملتفت حالم شده و به خوشروئی و ملاطفت با من آغاز سخن کرده و در پیش روی خود را مرا بنشانید و ساعتی با سایرین خود را مشغول داشت تا حالت طبیعی من بجای آمده و هراسم باستیناس مبدل شد. آنگاه بخادمی فرمود که آن سماور را بیاور. تا آن زمان سماور ندیده و اسم آنرا نیزنشنیده بودم و معلوم شده که غالب حضار چون من بی خبر از سماور بودند. پس مجمعه بزرگی مابین من و امیرنظام بگذاشتند و سماوری متوسط الجثه در آن جای دادند و منقلی پر از آتش و ظرف آبی بیاوردند.
امیرنظام بدست خویش سماور را آب و آتش بنمود و تمام اجزاء سماور و خواص آنها را از دودکش و شیر و بادگیر و غیرها بیان فرمود، و چون آب بجوش آمد مقداریرا از شیر بدفعات خارج نمود سپس امر فرمود تا سماور را از آب و آتش خالی کردند و خشک نمود بیاوردند و بمن داد تا کاملاً داخل و خارج و اعالی و اسافل آنرا با تأنی تمام بدیدم و ترتیب ساختن آنرا در خاطر خویش مرتب نمودم. پس از آن فرمود می توانی سماوری مانند آن بسازی تا عموم ایرانیان از چنین متاعی محروم نمانند و محتاج به طلب آن از ممالک خارجه نباشند؟ عرض کردم بلی می سازم.
گفت هرگاه نظیر آنرا بسازی امتیاز آنرا که نیکو سرمایه و ثروتی است بتو می دهم و چند اشرفی طلا به من داد تا در تهیه آن بکار برم و سماور را برداشته به بازار آمدم و دکان عم خویش که از این پیش به طهران آمده و مشغول دواتگری بود پیدا کردم و در آنجا تا یک هفته سماوری که از هر جهت مطابق با اصل بود بساختم و هر دو را در بغل گرفته به خانه امیر نظام رفتم و بنظر وی رسانیدم و بدقت هر دو را بدید و با هم بسنجید و آفرینها گفت و تحسین ها نمود و مسرتی هر چه تمامتر حاصل فرمود و امر کرد که هر دو را به دکان عودت دهم و روز دیگر در ساعتی معین هر دو را برداشته به دیوانخانه حاضر شوم و دستور داد که چون حاضر شدی بر در اطاق که با من روبرو می شوی چند دقیقه ساکت بایست، پس از آن با صدائی رسا مرا مخاطب ساخته بگوی ای وزیر ایران با صنعتگران و کارگران ممملکت میخواهی این قسم رفتار کنی که مدتی من با هزار امید بایستم و تو ملتفت من نشوی؟ من گفتم جرأت چنین جسارتی مرا نیست امیر نگاهی مهیب به من کرده فرمود دستور تو همین است که گفتم.
من بشدت مرعوب و مضطرب شده و باشاره او برخاستم و سماورها را برداشتم و برفتم. و روز دیگر که در موقع مذکور حضور یافتم، مرا بدید و خود را به ملاحظه مکتوبی مشغول داشت تا من پس از تأملی خطابه خویش را خواندم وزیر نیز با آنکه جمعی کثیر از اعیان و اشراف در آنجا بودند، از جای برخاست و عذرها خواست و تا نصفه اطاق برای گرفتن و دیدن سماور پیش آمد و هر دو را بگرفت و به حاضرین نیز نشان می داد و تشخیص کار ایران را از صنعت روس از ایشان می خواست و غالب امتیاز نمی دادند. تا خود علامت کار خویش را به ایشان نمودم و امتحان آب و آتش کردن آنرا دادم. آنگاه امیر نظام با ملاطفتی تمام پرسید که مزد و قیمت مواد سماور شما به چه مبلغی تمام شده است؟
عرض کردم سه تومان. آنگاه یکی از کتاب و منشیان خود را مخاطب ساخته و فرمود فرمان امتیاز سماور سازی را به نام این استاد رقم کنید که تا پانزده سال در تمام مملکت محروسه ایران مخصوص اوست و احدی بدون اجازه و رضایت او حق ساختن ندارد، و می باید یک دستگاه را از سه تومان و نیم بیشتر نفروشد. و نیز نامه ای به حاکم اصفهان بنگارید که هر محل مناسبی را این استاد معین کند خریداری کنید و به هر قسم که بخواهد عمارت نمایید و به وی بسپارید که کارخانه سماورسازی باشد، و هر مبلغی که به جهت فراهم نمودن آلات و ادوات دواتگری لازم باشد به او بدهید و به خرج دیوان اعلی منظور دارید.
و بالجمله روزانه دیگر فرمان شاهی و رقمی که به عنوان حاکم بود با مخارج راه مرحمت فرموده روانه وطنم داشت. و چون به اصفهان رسیدم و نامه امیر را به حاکم دادم یک نفر با من بفرستاد و زمینی که اختیار نمودم بخرید و به دستور من چند اتاق در آنجا بنا کرد که در هر یک، یکی از کارهای سماور را از چکش کاری و ریخته گری و پرداخت و چرخکاری و غیرها انجام نمایند. و نیز برای خریداری آلت دواتگری و قیمت برنج هر قدر که لازم بود بخرید و بداد و تمام مخارج عمارت از عرصه زمین و اعیان و آلات دواتگری و سایر ملزومات بالغ به دویست تومان شد و از من قبض رسید بگرفتند که به خرج دیوان بیاورند.
و من با شوقی بی اندازه و مسرتی سرشار مشغول کار شده و چند نفر از دواتگران را در کارخانه وارد کرده و تهیه یک صد دستگاه سماور را نمودیم. و چون تمام اجزاء سماورها از لوله و پایه و آتش خانه و دسته و شیر و بقیه اجزا آماده و مهیا شدند و موقع آن رسید که اجزاء هر یک را بهم وصل کرده و شروع به فروش آنها نماییم و از امتیازی که دولت علیه ایران به من داده متمتع و برخوردار گردیم، که دو نفر فراش قرمز پوش از طرف حاکم اصفهان وارد کارخانه شدند و قبض دویست تومان مرا با حکمی ارائه دادند که مفاد آن گرفتن دویست تومان از من بود.
گفتم این چه اشتباهی است که واقع شده و چه ظلمی است که روا داشته اند. من فرمان دولتی و حکم امیر کبیر را دارم که این وجوه را دولت مرحمت فرموده است. ایشان سخن را در دهان من شکسته و مشتهای گران حواله سر و گردن من نموده، از شناسایی امیر نظام تجاهل کرده و به او سقطها گفتند و دشنامها دادند. فهمیدم که کار دگرگون شده و امیر نظام از میان رفته است.
۴) مخالفت با دخالت بیگانگان: پیش از دوره ی صدارت امیر رسم بود که نمایندگان سیاسی بیگانگان در ایران هر گاه که اراده می کردند به حضور شاه و صدر اعظم می رسیدند و کارهای خود را نه به ترتیب رسمی و از طریق معمول، بلکه با روابطی که با شاه و صدراعظم داشتند سر و سامان می دادند. این امر تا آنجا پیش رفته بود که حتی مستخدمان ایرانی سفارتخانه ها نیز خود را در حدی می دیدند که به پشت گرمی سفرای خارجه به صدراعظم کشور نیز فخر فروخته و گاه با بی ادبی رفتار کنند.
امیر در دوره ی صدارت خود دستور داد تا امور مربوط به سفارتخانه ها از طریق رسمی پیگیری شود و در صورتی که تقاضایی غیر معمول به وی می رسید با بی توجهی عمدی وی روبرو می شد. وی همچنین سعی کرد که با ایجاد روابط با کشورهایی چون امریکا و اتریش که تا آن زمان سابقه ی استعماری در ایران نداشتند. در برابر کشورهای روسیه و انگلستان توازنی در روابط خارجی کشور ایجاد کند.
۵) فرهنگ به عنوان زیر بنای رشد و توسعه: اقدامات فرهنگی امیر کبیر از قبیل: تأسیس مدرسه ی دارالفنون، ایجاد روزنامه ی وقایع اتفاقیه و اهتمام به ترجمه و نشر کتاب نشان می دهد که وی رشد فرهنگی جامعه را به عنوان زیر بنای توسعه ی کشور تلقی می کرده است. با اینکه برنامه ی مدرسه دارالفنون و استفاده از استادان غیر روسی و انگلیسی به آن نحو که امیر کبیر می خواست. پس از قتل وی انجام نشد. اما نقش این مدرسه و دانش آموختگان آن در وقایع و تحولات سیاسی. اجتماعی و فکری کشور در آن دوران غیر قابل انکار است.
به هر حال امیر کبیر نتوانست اصلاحاتی را که در نظر داشت به تمامی اجرا کند و نیز نتوانست شاهد رشد نهال اصلاح طلبی که خود کاشته بود باشد. و دشمنان داخلی و خارجی که وجود شخصی چون او را در رأس قدرت مانع منافع نامشروع خود می دیدند با توطئه و دسیسه، ناصرالدین شاه را به او بدبین کردند و در نهایت در سال ۱۲۶۸ ه. ق. امیر ابتدا از صدارت و سپس از امیر نظامی عزل شد و بالاخره در محرم همان سال در حمام باغ فین کاشان ریشه ی حیات مردی که حیات واقعی و عزت و شوکت ایران را آرزو داشت، با تیغ توطئه ی دشمنان واقعی این مرز و بوم بریده شد. و رشته ی اصلاحات امیر بدست جانشین نالایق او میرزا آقا خان نوری پنبه شد.