مشارکت سیاسی زنان و توسعه فرهنگی

پژوهش حاضر درصدد تحلیل کنش متقابل فرهنگ و توسعه، توسعه فرهنگی و مشارکت سیاسی است. می توان این تحلیل را در دو مقوله متفاوت در نظر گرفت:
شنبه، 2 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مشارکت سیاسی زنان و توسعه فرهنگی
مشارکت سیاسی زنان و توسعه فرهنگی

نویسنده: مهندس مصطفی پودراتچی(عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی)




 
مشارکت سیاسی زنان و توسعه فرهنگی

مقدمه:

پژوهش حاضر درصدد تحلیل کنش متقابل فرهنگ و توسعه، توسعه فرهنگی و مشارکت سیاسی است. می توان این تحلیل را در دو مقوله متفاوت در نظر گرفت:
1) تعیین جایگاه و نقش فرهنگ در توسعه، مشارکت در توسعه، نقش فرهنگ در مشارکت، خاصه مشارکت سیاسی.
2) تحلیل زندگی و فعالیت های زندگی، سیاسی بر حسب روش های تحلیل عملکرد.
بی تردید در هم تنیدگی مقولات و مفاهیم فوق و وجود رابطه ای ارگانیکی بین آنها، این اجازه را نمی دهد که به طریق مجرد و انتزاعی پیرامون هر یک جداگانه به بحث پرداخته شود؛ زیرا توسعه فرهنگی بر مشارکت و مشارکت نیز خود بر توسعه فرهنگی تأثیر می گذارد و در نهایت اینکه دو مقوله فوق در یک تأثیر و تأثر متقابل قرار دارند.
برای جا انداختن خرده فرهنگ مشارکت، خاصه مشارکت سیاسی و خاص تر از آن مشارکت سیاسی زنان، نیاز به تحولات فرهنگی است که بر بستر آن تحولات، زمینه مشارکت زنان در امور سیاسی جامعه ایجاد می شود.
از طرف دیگر مشارکت زنان در امور سیاسی به عنوان یکی از زیر مجموعه ها و شاخص های توسعه ی فرهنگی است که با فعال شدن آن می توان گفت به یکی از اهداف توسعه رسیده ایم. فرهنگ و توسعه، دو عنصر جدایی ناپذیرند؛ زیرا اگر بپذیریم که تمامی الگوهای رفتاری آدمیان ریشه در فرهنگ دارد، بنابراین خواهیم پذیرفت که به رفتارهای اجتماعی، اقتصادی و... شکل و الگوی خاص خود را می بخشد.
فرهنگ مجموعه ی عناصر غیر مادی از جهان بینی تا نظام ارزش های اخلاقی، آداب و رسوم و گرایش های سیاسی و علایق زیباشناسانه است. رفتار هر فرد تابع فرهنگ او نسبت به امور مختلف است. با این تعریف ناگفته پیداست که فرهنگ فرد و گروه های اجتماعی و به طور کلی فرهنگ جامعه نفوذ قاطعی بر سرعت و دامنه توسعه اجتماعی در کشورهای در حال توسعه دارد.
فرهنگ پایه و اساس رفتار انسانی است و در نهایت اینکه قسمت اعظم رفتار انسانی بر اساس باورهای فرهنگی صورت می گیرد که خود محصول ساختارهای کلان جامعه، سطوح میانی تحلیل و ویژگی های فردی است.
بنابراین بخش قابل توجهی از رفتارهای سیاسی، خاصه مشارکت سیاسی زنان بر این بنیان استوار است و نیازمند باورهای فرهنگی مناسب و سازگار با توسعه سیاسی است.
حال این سؤال پیش می آید که باروهای مناسب کدامند؟ آیا فرهنگ جوامع سنتی مناسب توسعه سیاسی و فرهنگی و به دنبال آن مشارکت سیاسی بخصوص مشارکت سیاسی زنان است؟ آیا این خرده فرهنگ ها باید دچار تغییر و تحول شوند؟ و اگر قرار بر تحول فرهنگی است؛ این دگرگونی در چه زمینه هایی باید صورت گیرد؟ و روند این تحول چگونه خواهد بود؟
آنچه بیان شد در سه اصل زیر خلاصه می شود:
1) فرهنگ اساس و بنیاد پیشرفت و تعالی انسان است.
2) توسعه فرهنگی از توسعه سیاسی جدایی ناپذیر است.
3) فرهنگ سهم به سزایی در رشد و توسعه سیاسی جامعه دارد، هر چند میزان آنرا نمی توان به دقت تعیین نمود.
در کشورهای در حال توسعه اولین گام برای پیشرفت زنان نیازمند یک خط مشی ملی است که نیازهای ناشی از فقر را برآورده سازد و زیرساخت های اجتماعی مناسبی را ایجاد نماید. علاوه بر آن باید تمرکز صریح بر روی سیاست های کاهش نابرابری ها علیه زنان به وجود آید. بهبود جایگاه زنان به ماهیت فرهنگ ما مربوط می شود و در نهایت این فرهنگ است که باید تغییر کند.

طرح مسئله

ضرورت تحقیق

واژه مشارکت مردمی بیش از هر زمان دیگری امروز مورد استفاده قرار می گیرد. افراد مختلف از رهبران و مدیران اجرایی گرفته تا برنامه ریزان و متخصصان رشته های گوناگون هر کدام به نوعی و بر اساس دیدگاه خود و اهداف مورد نظر، از مشارکت سخن به میان می آورند و آنرا بخشی از راهبردهای اساسی برای دست یافتن به اهداف مورد نظر خود قلمداد می نمایند. بسیاری از برنامه ها هدف خود را جلب مشارکت سطح یا سطوحی از جامعه در فرایند اجرای طرح های مورد نظر قرار داده و بسیاری از برنامه ها بر مبنای مشارکت جامعه در اجرای تمام یا بخشی از آنها طرح ریزی می شوند.
راهبرد مشارکت در توسعه نتیجه بازاندیشی در راهبردهای مختلف توسعه و مدیریت است. در این مقوله، مشارکت به چشم راهبردی جهت ایجاد امکان کشف روش های جدید نگریسته می شود و در خدمت کسانی است که از دیرباز به عنوان هدف توسعه بوده اند. در واقع این رهیافت مبتنی بر به حساب آوردن عامل انسانی است که در دیدگاه های مرسوم توسعه جایگاه خود را نداشته است. در این راهبردها بها دادن به مردم، چه زن و چه مرد، و سهیم نمودن آنها در تصمیم گیری های مربوط به توسعه مدیریت و اداره جوامع، بهره برداری از منابع سرزمین، دسترسی به سرمایه های مولد و داشتن سهمی در فرآیند توسعه مورد تأکید قرار گرفته است. از این رو مشارکت مردمی را به خونی که در بدن گردش دارد تشبیه می نمایند و معتقدند که نمی توان جامعه را بدون آن تصور نمود.
مردم، منابع و مشارکت سه رکن اساسی توسعه پایدار را تشکیل می دهند. با این تفاوت که مشارکت در مقایسه با دو رکن دیگر نقش ساختاری داشته و دو عامل مردم و منابع در چارچوب آن به فعالیت در می آیند.
در جامعه ای که این روزها از لحاظ کمی و کیفی در تمامی ابعاد دچار تغییر و تحول بسیار سریعی می باشد و هر روزه مدیران، با انبوهی از مسایل جدید و با پیچیدگی فزاینده روبرو هستند، مشارکت می تواند نقشی مهم در اداه امور و هدایت آن به سمت جامعه مطلوب داشته باشد. آنچه که اکنون به عنوان مسئله مهم مطرح است چگونگی دستیابی به یک فرآیند پایدار و خودانگیخته از مشارکت است. به عبارت دیگر مسئله کنونی چگونگی برقرار کردن و نهادینه ساختن مشارکت مردمی خاصه مشارکت زنان در اداره امور جامعه است.
برقراری یک جریان مشارکت به مفهوم واقعی آن یعنی دخالت دادن و سهیم کردن زنان در تعیین سرنوشت خویش که مستلزم برقراری شرایطی، از جمله آماده نمودن زمینه های آموزش و ورود زنان به عرصه های زندگی اجتماعی است. از این رو باید با الگوهایی عملکردی، چه به لحاظ ذهنی و چه عینی، زمینه لازم و مورد نیاز را فراهم نمود.

تعریف مفاهیم

- فرهنگ:

فرهنگ در لغت به معنای دانش و بزرگی عقل است. در انگلیسی این واژه برابر «education» (فرهنگی) قرار می گیرد. در علوم اجتماعی از واژه ی فرهنگ تعابیر و مفاهیم مختلفی وجود دارد که همین امر باعث گردیده است تا نتوان یک تعریف جامع از این مفهوم به عمل آورد.
تعریفی که هر جامعه با توجه به مکتب و شرایط خاص خود از فرهنگ ارایه می دهد با جامعه دیگر متفاوت است، چرا که تعاریف برحسب ارزش های حاکم بر هر جامعه با هم فرق دارد.
فرهنگ دو جنبه مادی و معنوی دارد که در محیط انسانی ساخته می شود و به همین دلیل پایه و اساس رفتارهای انسان است؛ به عبارتی رفتار انسان بازتاب شرایط فرهنگی اوست و در هر حال فرهنگ انسان حاکم بر اعمال و رفتار او خواهد بود. علت اینکه رفتار ملت های گوناگون با هم فرق دارد همین تفاوت فرهنگ هاست که رفتار از آن ناشی می شود. تعاریف فرهنگ دامنه ی متنوع و گسترده ای دارد که نمایان گر وسعت این مفهوم است. برای مثال تعاریف مختلفی از فرهنگ را از صاحبنظران علوم مختلف می آوریم:
تایلور: «فرهنگ کلیت درهم تافته ای است که شامل دانش، دین، هنر، قانون، ‌اخلاقیات، آداب و رسوم و هر گونه توانایی و عادتی است که آدمی همچون عضوی از جامعه بدست می آورد؛ می شود.» (موسایی، 38: 1374)
ساترلند: «فرهنگ شامل هر چیزی است که بتواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. فرهنگ یک قوم همان میراث اجتماعی آن است.» (موسایی، 1374:39)
بوگاردوس: «فرهنگ، مجموعه راه و رسم های عقل و اندیشه یک گروه اجتماعی در گذشته و حال است و عبارت است از مجموع باورها و آداب و رسوم در رویه های رسیده از نسل پیشین (موسایی، 1374:40)
یانگ: «فرهنگ مشتمل است از تصورات، عادت های مشترک و کمابیش یکسان شده ای که در جهت برآوردن نیازهای بازگردانده و همیشگی آدمی پرورانده شده است.» (موسایی، 1374:41)
البته مقصود ما از فرهنگ در این تحقیق جنبه غیر مادی فرهنگ است که شامل مجموعه دیدگاه ها، ارزش ها، اعتقادات و باورهای یک جامعه است که بر رفتار آنها حاکم باشد.

توسعه:

اصل این لغت عربی است و بر وزن تفعله می باشد. در فارسی توسعه به معنای گسترش دادن است. اولین بار این مفهوم (توسعه) توسط اسمال در سال 1950 تعریف شد.
توسعه هم تغییرات کمی را دربر می گیرد و هم تغییرات کیفی را، هر چند گه گاه توسعه مترادف با رشد تلقی می گردد اما دارای ابعاد کیفی چندگانه نیز هست که بار ارزشی دارد؛ چرا که در هر حال تحول و دگرگونی به سوی وضعیت مطلوب و بالاتر صورت می گیرد.
محور توسعه، انسان و رسیدن او به کمالات است که در این میان توسعه فرآیندی محسوب می شود که متضمن رشد مداوم در ابزار و روابط مادی و معنوی بنیان های اقتصادی و اجتماعی و... است. پس با این اوصاف توسعه یک جریان چند بعدی پویا است که تغییرات اساسی را در ریشه کن کردن فقر مطلق، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و تسریع رشد اقتصادی و کاهش نابرابری را می طلبد.
تعاریفی که می توان از توسعه ارایه داد مانند فرهنگ از جامعه ای به جامعه دیگر فرق می کند. چرا که ارزش های حاکم بر جوامع با هم متفاوتند؛ پس آنچه در مقوله توسعه در کشور A می گنجد، طبیعتاً در کشور B نخواهد گنجید، چرا که مطلوب و ایده آل هر جامعه با جامعه دیگر فرق می کند.
از جمله تعاریف متفاوت توسعه، تعریفی از سازمان ملل است: «توسعه فرآیندی است که کوشش های مردم و دولت برای بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی و فرهنگ هر محله را متحد کند و مردم این محله ها را در زندگی یک ملت ترکیب کند و آنها را تماماً برای مشارکت در پیشرفت ملی توانا سازد. (موسایی، 1374:46)
همانطور که می بینیم در این تعریف توسعه فقط از دریچه محدود اقتصادی قابل بررسی نیست؛ بلکه فرهنگ، اطلاعات و نوسازی جامعه در آن نقش محوری دارد و در واقع منظور از توسعه گسترش توانایی ها، ظرفیت فکری، کیفیت دانش و مهارت های فنی، خلاقیت و نوآوری، توانایی انسانها برای حل مسایل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و بهره مندی از منابع، دستاوردها و امکانات و بهبود شرایط زندگی مادی و معنوی برای همگان است.
حال ابزار چنین توسعه ای را فقط در مغز انسان باید جستجو کرد که با مجهز شدن به دانش فنی قادر است فرآیندهای مورد نیاز توسعه را فراهم سازد.
منابع انسانی در واقع پایه اساسی تحولات زندگی است و اگر کشوری نتواند علم و بینش انسانها را توسعه دهد و آموزش و پرورش آنها را به جهت خاص سوق دهد و از این سرمایه در توسعه و در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهره برداری کند، نخواهد توانست هیچ مورد دیگری را توسعه بخشد.
توسعه وقتی مطلوب است که تمام ابعاد زندگی انسان را چه مادی و چه معنوی دربرگیرد و به عبارتی در تمام سطوح زندگی انسان تغییرات اساسی ایجاد کند. چرا که توسعه یک جریان چند بعدی است که بر زندگی مادی و رفتار غیر مادی انسان تأثیر می گذارد. برای مثال در تعریف تودارو «توسعه جریانی چند بعدی است که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی،‌ طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است.» (موسایی، 1374:44)
همانطور که می بینیم این تعریف توسعه را هم در زندگی مادی (رشد اقتصادی) وهم رفتار غیر مادی مؤثر می داند. مانند کاهش نابرابری که منجر به از بین رفتن طبقات مادی جامعه و رفتار و اثرات روانی ناشی از آن می شود. مثل خود کم بینی و خود بزرگ بینی که از اثرات روانی حاصل از تقسیم جامعه به طبقات مادی است. هم خود کم بینی و هم خود بزرگ بینی رفتارهایی به دنبال خود دارند که طبیعتاً این رفتارها اثراتی نیز در پی خواهند داشت. بنابراین توسعه وقتی مطلوب است که در تمامی ابعاد جامعه تغییرات اساسی ایجاد کند.

مشارکت و مشارکت سیاسی

«این واژه (مشارکت) معادل Participation در زبان انگلیسی است. از حیث لغوی به معنای درگیری و تجمع برای منظور خاص، نظیر مسابقه، گفتگو، مقالات و مانند آن می باشند.» (فصلنامه نقد و نظر، شماره ی 3 و 4، ص 89)
«رواج مفهوم مشارکت در دو دهه اخیر از آنجاست که به نظر منتقدان، بزرگی و پیچیدگی جامعه توده ای جدید و رشد بوروکراسی و تمرکز قدرت اقتصادی پایه ضمانت های سنتی دموکراسی و نظام پارلمانی را برای حفظ حقوق افراد سست کرده است.
ضرورت این امر از آنجاست که سرنوشت افراد و حقوق آنها در دست های نامریی اداری، سیاسی و اقتصادی افتاده است که افراد از چند و چون تصمیم گیری های آنها بر زندگیشان بی خبرند و گاه قربانی آن می شوند. سازمان ها و نهادهای سنتی دموکراسی نیز اغلب بازیچه دست این قدرتهای نامریی هستند. از این رو تنها مشارکت مستقیم افراد در تصمیم گیری هایی که به نام دولت، مقامات محلی، یا دستگاه های بزرگ و غیر شخصی اقتصادی گرفته می شود، می تواند حقوق و آزادیهای آنان را از گزند کارها و تصمیم های گروه های کوچک دور از دسترس و اغلب ناشناس در امان دارد.
راهبرد مشارکت در توسعه نتیجه بازاندیشی در راهبردهای مختلف توسعه و مدیریت است. در این مقوله، مشارکت به چشم راهبردی جهت ایجاد امکان کشف روش های جدید نگریسته می شود که در خدمت کسانی است که از دیرباز به عنوان هدف توسعه بوده اند. آنچه در این راهبرد حایز اهمیت است بها دادن به مردم، (چه زن و چه مرد) و سهیم نمودن آنها در تصمیم گیری های مربوط است.
مشارکت در قالب های گوناگون، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... صورت می گیرد. طبیعی است همواره بین فرد مشارکت کننده و جامعه ارتباط وجود دارد، برای مثال در مشارکت سیاسی بین فردی که مشارکت سیاسی دارد و نظام سیاسی حاکم بر جامعه ارتباط متقابل وجود دارد و طبیعی است که بالا بودن سطح این مشارکت بیانگر بالا بودن فرهنگ مشارکت سیاسی است.

دیدگاه های نظری درباره مشارکت و مشارکت پذیری

عامل نخست در مشارکت پذیری، فرهنگ بطور عام و فرهنگ سیاسی بطور خاص می باشد. فرهنگ سیاسی محیطی روانی فراهم می آورد که فعالیت های سیاسی در محدوده فرهنگ آن صورت می گیرد. هر چه محدوده فرهنگ در بخش سیاسی محدودتر باشد مشارکت جویی و مشارکت پذیری مردم نیز محدودتر می شود.
در مرحله دوم پس از اولین مرحله طرح مفهوم مشارکت در اواخر دهه 1950، در واکنش به نارسایی در برنامه های توسعه، مفهوم مشارکت به صورت جدید آن مورد توجه قرار گرفت و فرآیندهای تقویت کننده مشارکت مردم، به عنوان زمینه اصلی توسعه مطرح شد.
دو دیدگاه بطور کلی در زمینه مشارکت مطرح است. دیدگاه اول که دیدگاهی ابزارگرایانه محسوب می شود، مشارکت را فی نفسه هدف نمی داند، بلکه آنرا ابزاری جهت توفیق برنامه های توسعه در نظر می گیرد و به مزایای آن اعم از کاهش هزینه ها، پذیرش برنامه ها از سوی مردم و... اشاره دارد.
دیدگاه دیگری اخیراً در کنار دیدگاه اول مطرح شده است که آن را در مقام هدف مورد توجه قرار می دهد. این رویکرد شامل نظریه هایی است که به اصل عمل اجتماعی «Praxis» و تقدم امر سیاسی «The Political» اعتقاد دارند. در این نظریه مشارکت در سیاست و... وظیفه شهروندان فعال است و نه صرفاً وسیله ای برای تأمین نیازها و منافع شخصی یا کسب فایده و فعالیت اجتماعی - سیاسی فی نفسه فضیلت است و متمایزکننده حیات انسانی از سایر اشکال حیات.

نظریه های مربوط به مشارکت و مشارکت پذیری

پاسخ های نظری به چگونگی و چرایی تفاوت های میان افراد از لحاظ میزان تمایل به مشارکت یا مشارکت پذیری را می توان در دو دسته کلی طبقه بندی نمود.
1- نظریه هایی که منشأ وبری دارند. و در آن بر نظام باورها، گرایش ها و اندیشه ها تأکید می شود. مطابق مفروض اصلی این نظریه ها، کنش برخاسته از وجوه فرهنگی و تحت تأثیر عناصر گوناگون آن است. لذا تصور و پنداشت کنشگر در رفتار او مؤثر است. این دسته از نظریه ها متغیر بی قدرتی Powerlessness را به عنوان مهم ترین متغیر مورد توجه قرار داده اند. در اینجا باید بر این نکته تأکید شود که در این نظریه توجه بر تبیین مشارکت نبوده است بلکه متغیرهای مورد توجه آن در مقام متغیر مستقل، تبیین کننده خوبی را در اختیار پژوهشگر قرار می دهد.
2- نظریه هایی که بر جنبه رفتاری تأکید دارند و رفتار را بیش از آنکه حاصل باورها و گرایش ها بدانند، نتیجه تفاوت سود و زیان تصور می کنند. مفروض اصلی این دیدگاه آن است که یک رفتار زمانی شکل می گیرد، تثبیت می شود و نهایتاً جنبه نهادی می یابد که منافع حاصل از آن بر هزینه ها، فزونی گیرد. به همین دلیل مشارکت هنگامی گسترش می یابد که منافع عینی آن تصور فرد نسبت به منافع آن - بیش از هزینه ها - تصور ذهنی فرد نسبت به هزینه های آن - باشد.

بی قدرتی

بی قدرتی به عنوان یکی از اجزای سازنده «بیگانگی» و تحت این سر فصل مورد توجه جامعه شناسان قرار گرفته است. ریشه های نظری این مفهوم را می توان نزد جامعه شناسان کلاسیک یافت. بی قدرتی، بطور مشخص در آراء کارل مارکس، گئورک زیمل و ماکس وبر به عنوان خصیصه اصلی جامعه مدرن مورد توجه قرار گرفته است. این مفهوم به نشانه های بحران دوران مدرن و نتیجه فرآیندهای بنیانی این دوران است.
به رغم اهمیت بحث های مربوط به بی قدرتی، این نظریه ها قابلیت آزمون تجربی را به صورت مستقیم نداشتند. تبدیل این مفاهیم به گزاره های تجربی قابل آزمون و محدود کردن دامنه آثار آن به چند مفهوم اصلی و نیز ارایه فرضیه های تحدید شده، زمینه طرح نظریه های برد متوسط را فراهم کرده است.
ملوین سیمن «M. Seeman» روانشناس اجتماعی آمریکایی نخستین کسی بود که مفهوم بی قدرتی را در نظریات کلاسیک ارایه نمود. همچنین بار همکاری نیل در سال 1964 بی قدرتی را مورد مطالعه تجربی قرار دادند.
در ارتباط با موضوع بی قدرتی و مشارکت سیاسی نیز اولسن «Olsen» پژوهشگر آمریکایی بررسی هایی را انجام داده اند. سنت Sennet و کوب Cobb نیز مشارکت و تعلق به محیط را با متغیر بی قدرتی مورد بررسی قرار داده اند. دوایت دین Dwight.Dean از جمله پژوهشگرانی است که با استفاده از سه مفهوم بی قدرتی، بی هنجاری و انزوای اجتماعی تلاش نموده تا رفتار رأی دهندگان را تحلیل نماید.
الگو نظری وی را می توان به صورت ذیل بیان کرد:
هانتینگتون و نلسون هم معتقدند که مشارکت سیاسی و اجتماعی تابعی از فرآیند توسعه اقتصادی و اجتماعی است که از دو طریق بر مشارکت اثر می گذارد.
1- از طریق تحرک اجتماعی Social-mobiling
2- کسب منزلت اجتماعی بالاتر
مشارکت سیاسی زنان و توسعه فرهنگی
در الگوی فوق بی قدرتی به عنوان متغییر واسط بر مشارکت اثر می گذارد.

نظریه فایده و هزینه در مشارکت

این دسته از نظریه ها به مفاهیم پاداش و تنبیه توجه دارند. در نظر آنها آنچه موجب بروز یک رفتار می شود و پایداری آن را سبب می گردد، پاداش حاصل از انجام آن است.
مهم ترین نظریه در این رویکرد از آن هومنز است. مطابق این الگوی نظری، رفتار یا تمایل به مشارکت تابع فایده و هزینه های مترتب بر آن است. چنانچه فرد انتظار فایده بیشتر و هزینه کمتری را در مشارکت داشته باشد، تمایل بیشتری به مشارکت خواهد داشت. (علوی تبار، 50-1379:38) دو رویکرد اصلی «بی قدرتی» و «هزینه - فایده» می تواند تبیین کننده تمایل به مشارکت باشد.

ارتباط فرهنگ، توسعه و مشارکت

پیشرفت و ترقی در هر موردی حاصل یک دید خاص است. این دید همواره برخاسته از فرهنگ ماست. گفتیم انسان محور اساسی توسعه است و در تمام فعالیت های خود اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و... دست به انتخاب می زند. انتخاب در هر بعدی که باشد نیازمند یک معیار است و معیار یک مسأله ارزشی است و ارزش نیز جزء لاینفک فرهنگ محسوب می شود. پس بین فرهنگ و توسعه ارتباط عمیقی وجود دارد.
در واقع فرهنگ تغییرات اساسی را در طرز تفکر و شیوه رفتار افراد به وجود می آورد که بنیان توسعه و رشد اقتصادی و اجتماعی بر آن استوار است.
اگر به عامل فرهنگ در توسعه کم توجهی شود، تمام تصمیمات و برنامه های ما دچار ناکامی خواهد شد و یا حداقل آنقدر متزلزل خواهد بود که به اهداف ابتدایی خود نیز نخواهیم رسید.
مشارکت نیز شدیداً تحت تأثیر فرهنگ است و نقش به سزایی در توسعه ایفا می کند. مشارکت اصل لازم نوسازی اجتماعی و توسعه همه جانبه است که به دنبال خود رشد اقتصادی را دارد.
مشارکت شامل شفافیت،‌ باز بودن فضای جامعه و چند صدایی بودن حوزه ی عمومی جامعه است. مشارکت امکان تصمیم گیری افراد را که در سرنوشت خودشان مؤثر است بالا می برد و به این ترتیب همه می توانند در اثربخشی نهادهای جامعه همیاری کنند.
مشارکت کیفیت تصمیم ها را بالا می برد و مدیران را کمک می کند تا تغییرات لازم را برنامه ریزی کنند که قبل از انجام این تغییرات باید پذیرفته شود که مشارکت این امکان را نیز فراهم می کند.
اگر مشارکت به طور مطلوب مورد توجه قرار گیرد باعث می شود بین سیاست های اتخاذ شده دولت و شرایط اجتماعی سازگاری بیشتری برقرار شود و برای اجرای این سیاست ها در ابعاد مختلف فضای روانی و فرهنگی بهتری ایجاد شود.
اصل طلایی برای ایجاد مشارکت در این است که به انسان ها آموزش داده شود تا در آنها مهارت و نگرش مورد نیاز بوجود آید.
فرد مشارکت کننده باید ویژگی هایی داشته باشد:
- توانایی برخورد با مشکلات جامعه به عنوان یک عضو از جامعه چه مرد و چه زن
- توانایی کار و همکاری با دیگران و داشتن همنوایی و روح جمعی
- توانایی تلقی طبیعی بودن درک تفاوت برداشت ها و نگرش ها در مواجهه با مسایل
- داشتن دید سیستمی
- تمایل به حل مشکلات احتمالی به شیوه مسالمت آمیز
البته باید بدانیم در مشارکت، همواره به دانش و تجربه دیگران نیاز داریم و ممارست در این امر را باید از آموختن مشارکت و آموزش آن به دیگران شروع کنیم. برای مثال در پدیده های سیاسی هر فرد از دو راه در فرآیند سیاسی مشارکت می کند:
- فعالیت های مشارکت جویانه (Participant activites)
- فعالیت های پیرو منشانه (Subject activites)
در فعالیت های مشارکت جویانه فرد تلاش می کند بر روند سیاست گذاری تأثیر بگذارد اما در فعالیت های دوم فرد خود را در اجرای سیاست ها درگیر می کند که هر دو مفهوم را در قالب جدول زیر به مثال درمی آوریم.
جدول انواع مشارکت شهروندان در سیاست

فعالیت های مشارکت جویانه

پیرو منشانه

تصریح منابع

ارائه منابع

- تماسهای مبتنی بر نفع شخصی
- فعالیت ها اعتراضی
- فعالیت در گروههای رسمی و غیر رسمی

پرداخت مالیات
انجام خدمت نظام
عضویت در هیئت منصفه

تألیف منافع

دریافت منابع

عضویت در شورای شهر
سیاست گذاری
رأی دادن

اطاعت از قوانین
فرستادن فرزندان به مدرسه
رفتار قانون مند


«اطلاعات سیاسی – اقتصادی ، ش 160/159»

مشارکت سیاسی زنان

حضور کم رنگ زنان در فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و بخصوص سیاسی، خاص جوامع جوان سوم نیست؛ بلکه تمام کشورها با شدت و ضعف متفاوت، کمابیش با این مسئله آشنا هستند. این مشکل در جوامع اسلامی بیشتر به چشم می خورد «چرا که شکل های تبعیتی که عقل عوامانه سنتی به آنها تجویز می کند و اینکه از سوی دگر با برخی نقش های نمادین و خرافی پاداش داده می شوند با احکام دینی یا شبیه دینی تقویت می گردد.» (گی ارمه، ص 1375:80)
با سیری در تاریخ گذشته، شروع حرکت های سیاسی و مشارکت زنان در امور جامعه را می توان در قرن 18 م یافت. در ابتدا زنان به صورت انفرادی و پراکنده فعالیت می کردند اما گذر زمان این حرکت را جامه گروهی پوشانید و کمک کرد تا حرکت آنان که اغلب سیاست محافظه کارانه را در پیش داشتند، محسوس تر باشد.
در کشورهای مختلف زنان از یک برهه خاص و به گونه ای مشارکت خود را در صحنه های گوناگون به نمایش درآورده اند که این نیز از جامعه ای به جامعه ای دیگر فرق می کند.
همانطور که قبلاً گفتیم فرهنگ و ارزش ها از یک جامعه به جامعه دیگر فرق می کند، در نتیجه روند چگونگی توسعه نیز که در هر کشور رخ می دهد نیز با کشور دیگر فرق می کند و به تبع آن، حرکت مردان و زنان جامعه برای رسیدن به این توسعه نیز از جامعه ای به جامعه دیگر فرق می کند.
در ایران شروع این حرکت به دوران مشروطیت برمی گردد. ایران از این زمان، ارتباط خود را با اروپا بیشتر کرد و همین ارتباطات جرقه ای برای اندیشمندان بود تا به سلطه و استبداد مردان اعتراض کنند. در این میان آداب و رسوم و سنن گذشته، تنها مانع فعالیت زنان محسوب می شد. این همان ارزش ها و فرهنگ هاست. به عبارتی دید و اعتقاد جامعه است که دست زن را عملاً در این راستا بسته می گذارد.
«المپ دوگورژه» در اعلامیه حقوق زن و شهروند می گوید: «همچنانکه زنان حق دارند بالای چوبه ی دار بروند، به همان سان حق دارند بالای سکوی خطابه بروند» البته این برابری در میزان مشارکت زنان در امور سیاسی بیشتر در حال حاضر جنبه ی شعاری دارد تا واقعیت و این نه به این علت بوده است که زنان وارد صحنه های مختلف اجتماعی نشده اند، بلکه نکته اینجاست که به حضور آنان بهایی داده نشده است. به هر حال زنان جزء پیوسته و جدایی ناپذیر از جامعه هستند و تقریباً نیمی از آنرا تشکیل می دهند و اگر از آنان و فعالیت و تأثیر آنان چشم پوشی شود حتماً برنامه ریزی ها و سیاستگذاری ها چه در سطح کلان و چه در سطح خرد، با مشکل مواجه خواهد شد.
برای مثال در کشور ما تعداد نمایندگان زن نسبت به مردان با توجه به کل جمعیت زنان نسبت به مردان بسیار کم است. این مسئله جدا از ریشه های تاریخی، اجتماعی و...، ریشه فرهنگی نیز دارد؛ فرهنگی که به مرور زمان موجب تقسیم نابرابر کار شده است که در آن فعالیت اصلی زن به تربیت فرزندان و خانه داری محدود می شود. طبیعی است با حضور در مجلس و دیگر فعالیت های سیاسی که بیشتر از زمان اداری وقت می گیرد نمی توان این وظایف را به نحو احسن انجام داد.
از طرفی همان خصوصیات و صفات زنانگی و مردانگی که از کودکی بر فکر و اندیشه و عمل زنان و مردان تزریق شده است به آنان آموخته است که قدرت طلبی، ایده آل مردان است تا زنان. در نتیجه مردان رغبت بیشتری بر رقابت های حزبی و سیاسی دارند.
با این اوصاف همانطور که می بینیم نیمی از جامعه بطور علنی از حق خود به صرف آموخته های اکتسابی نادرست محروم می شوند که عواقب ناشی از آن کل جامعه را دربر خواهد گرفت.
اگر بخواهیم به موانع عمده مشارکت زنان اشاره کنیم می توانیم این موانع را اینگونه دسته بندی کنیم.
1) موانع فرهنگی
2) موانع ناشی از آموزش و پرورش رسمی در ایران
3) قوانین ناظر بر امور خانواده
4) موانع اقتصادی - اجتماعی

1- موانع فرهنگی

نقش فرهنگ در مشارکت، اعم از مشارکت زنان، مشارکت مردان و همچنین چگونگی و میزان مشارکت بسیار حائز اهمیت است.
فرهنگ نقش زن و مرد را در جامعه حتی خانواده تعیین می کند و به راحتی حیطه مشخصی را برای فرد تعیین می کند که این محدوده جز توسط فرهنگ شکسته نمی شود. یعنی باید فرهنگ تغییر کند تا محدوده قایل شده آن نیز توان تغییر داشته باشد. در غیر این صورت هر فرد اگر بخواهد خارج از محدوده تعیین شده خود فعالیتی کند با برخورد تند عرف مواجه خواهد بود.
فرهنگ در ایران نیز چنین نقشی دارد و عملاً تعیین کننده میزان مشارکت زنان و مردان بوده است. از گذشته های دور جامعه ما جامعه مردسالار بوده است. مردسالار بودن جامعه به تنهایی موانع زیادی برای شرکت زنان در امور سیاسی ایجاد کرده است. حتی در سایر موارد نیز مردان مانع تعالی زنان در آن مورد گردیده و موجب نهادینه شدن برخی افکار غلط در ذهن زنان شده اند. از جمله اینکه خود زنان به نیروی کار و بازده کاری مردان بیشتر از خودشان اهمیت می دهند حتی اگر تخصص بالاتری نسبت به آنان در صحنه عمل داشته باشند.
چرا که آنان معتقدند سالهای سال است که در قرون متمادی، این نیروی کار مردان بوده است که چرخ جامعه را چرخانده است. پس به خود تلقین می کنند که بدون حضور زنان اتفاقی نخواهد افتاد و آنها توان یاری کردن ندارند. علت تلقین زنان آن است که آنان هنوز راهی نرفته اند که بخواهند آنرا ثابت بکنند. زن و مرد ایرانی تحت تأثیر فرهنگ خود معتقدند بهترین عرصه فعالیت زن خانه و خانه داری است. و این به معنای جدا شدن زن از عرصه سیاسی جامعه است غافل از اینکه همیشه دو فکر بهتر از یک اندیشه به نتیجه می رسد.
«کتاب های درسی، داستانی، علمی و... نیز در القای این باورها نقش به سزایی دارند و با چاپ یک عکس یا متن به راحتی صفت زنانگی و مردانی می آفرینند.» (جزوه ی درسی خانم دکتر سوسن کباری، درس جامعه شناسی) و زن را موجودی ظریف و عاطفی و شکننده با وظایف خاص معرفی می کند و مرد را موجودی سخت، قدرتمند و با وظایف خاص.
حال آنکه علم روان شناسی ثابت کرده است «جدا از امور ذاتی که طبق تحقیقات مختلف تأثیری در همسانی فعالیت زن و مرد ندارد، رفتارهای ذکر شده اکتسابی است» و صفتی است که والدین از ابتدا به کودک می دهند که این نیز همان ارتباط فرهنگ و مشارکت است. (جزوه درسی خانم دکتر سوسن کباری، درس روان شناسی اجتماعی).
به همین علتهاست که زنان الگوی برجسته ای در جامعه ندارند که در پی رسیدن به چنین موقعیتی بخواهند به دنبال خودسازی و کسب موقعیت های برتر باشند.

2- موانع آموزش و پرورش رسمی در ایران

در اکثر کشورها خاصه در جوامعی چون ایران اکثر والدین بیشتر تمایل دارند فرزندان پسر را به مدرسه بفرستند تا دختران را، به همین علت 60 درصد از زنان روستایی ما باسواد هستند. (علوی تبار، 1380:145)
الگوی جنسیتی که در برنامه های آموزشی حاکم است این اعتقاد را پررنگ تر می کند تا آنجا که زیر سلطه الگوهای جنسیتی در کتب درسی، دختران دانش آموز تصویر شخصیت خود را برای آینده همچون گذشته می سازند.
برای مثال در کتاب های درسی و کمک آموزشی ابتدایی تأکید عمده بر نقش خانه داری زن می شود مانند درس آش و کشک اول ابتدایی یا بابا آب داد، بابا نان داد در همان پایه که مستقیماً برای زن و مرد وظایف خاصی را دیکته کرده است که مثلاً فقط پدر می تواند نان و آب دهد. مگر در شرایط استثنایی مادر نمی تواند به عنوان ستون یا تکیه گاه کسب معاش خانواده فعالیت کند.
الگوسازی هایی از این قبیل فقط معطوف به دبستان نمی شود بلکه در سطوح دیگر نیز من جمله انتخاب رشته برای دانشگاه نیز وجود دارد.
«طبق آمار سال 70-69 زنان در 55/55 درصد از رشته های تحصیلی ریاضی و فنی، 28/57 درصد از رشته های علوم انسانی، 23/35 درصد از رشته های تحصیلی علوم تجربی و 5/26 درصد هنر نمی توانند تحصیل کنند یعنی منع قانونی دارند.» (زن و توسعه، همشهری، شماره ی 136)

3- قوانین ناظر بر امور خانواده

یک بررسی اجمالی در قوانین ناظر بر خانواده حاوی نتایج گزنده ای است که بازتاب آن کاملاً مخالف مشارکت است. (مهرانگیز کار، 1373)

1) پرداخت نفقه:

طبق ماده 1106 در عقد دائم نفقه ی زن به عهده شوهر است. این قانون موجب توجیه مردان در فرادستی خود شده است. برای مثال کارفرمایان در دوران رکود اقتصادی و بازار به راحتی زنان را زودتر از مردان از کار بیرون می کنند چون طبق قانون نان آور خانواده نیست پس تأمین رفاه خانواده بر پایه قانونی مدنی به عهده مردان است و همین در عرصه عمل برای زنان حداقل در اشتغال محدودیت قایل شده است.

2) رضایت شوهر برای کار زن در بیرون از خانه:

طبق ماده ی 1117 قانون مدنی شوهر می تواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که مصالح خانوادگی یا حیثیت خود زن را به خطر می اندازد منع کند.
اینکه در چه صورت شغل زن با منافع و مصالح خانوادگی منافات دارد و چه کسی باید این تشخیص را بدهد جای بحث دارد.
به استناد ماده ی 18 قانون حمایت خانواده اگر مردی چنین ادعایی کند، طی دادخواستی از دادگاه مدنی خاص می خواهند که زن وی را محکوم نماید تا رابطه شغلی وی با محل کار قطع گردد.
بعد از صدور حکم، حکم مربوطه به ممانعت زن از اشتغال به محل کار وی ارسال می شود. حال آنکه در رسیدگی به این مورد در صلاحیت دادگاه مدنی خاص است که اجرای حکم صادره آن جنبه اعلامی دارد و به وسیله اداره محل اشتغال زوجه عمل می شود.
همانطور که می بینیم عدم شفافیت این قانون به راحتی اجازه سوء استفاده از آن را مهیا می کند.

4- موانع اقتصادی - اجتماعی:

از موانع مهم در مشارکت زنان می توان به تبعیض جنسیتی در بعضی مراکز شغلی اشاره کرد که در زمان رکود اقتصادی، جنگ، مهاجرت و... نقش اساسی در میزان مشارکت زنان بازی می کند.
همانطور که قبلاً گفتیم در دوره رکود اقتصادی اولین گروهی که کار خود را از دست می دهند زنان هستند چرا که قانون برای آنها هیچ ماده قانونی در نظر نگرفته است. جدا از موانع ذکر شده فرهنگ خاص ما موارد دیگری را نیز بر زنان القاء کرده است که موجب می شود آنان خود به خود پا را از مشارکت سیاسی کوتاه کنند.
1) اول اینکه نگرش زنان نسبت به سیاست چندان خوش بینانه نیست و آنرا حرفه ای مردانه می دانند و به همین علت کمتر وارد عرصه سیاست می شوند چرا که از کودکی به آنان یاد داده شده است که عرصه خشونت و قدرت طلبی جولانگه مردان است تا زنان. چرا که زنان موجوداتی ظریف و لطیف و حساس هستند که زود می شکنند! و طاقت سختی ندارند!
2) سنت گرایی و محافظه کاری زنان که حاصل برهه های مختلف تاریخی بوده است. بنا به دلایلی که برشمردیم زنان همواره در گام پسین و عقب تر از مردان بوده اند لذا طبیعی است آنان برای حفظ حقوقی که داشتند مجبور بوده اند سیاست محافظه کارانه در پیش بگیرند تا هم حال را داشته باشند و هم فکری برای آینده کرده باشند.

راهبردهای افزایش مشارکت زنان در امور جامعه

راهبرد افزایش مشارکت، خاصه مشارکت سیاسی زنان را بطور کلی باید در سه سطح ارائه نمود:
مشارکت سیاسی زنان و توسعه فرهنگی
برای فعال شدن در زندگی نیاز به احساس آزادی، کرامت و هویت فردی خواهد بود. تا افراد بتوانند به صورت خلاق، نقاد و سازنده حرکت کرده و در عین داشتن استقلال فردی، نسبت به سرنوشت جامعه و دیگران نیز حساس باشند.
برای پرورش و آموزش این دسته از انسان ها، بایستی سه فرآیند مختلف در جامعه به درستی و خوبی پیش بروند. از این رو طرح این سه فرآیند در واقع به معنای طرح راهبرد افزایش مشارکت است.
1- فرآیند درونی کردن ارزش های مشارکت
2- فرآیند نهادینه سازی و کاهش اختلالات اجتماعی
3- فرآیند تکوین و تقویت جامعه مدنی
(علوی تبار، 1380:153)
همچنین خانم شاهسوند در مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی شماره 64 و 163 معتقد به گام های ذیل است:
- آگاه سازی مردم در مورد برابری حقوق زن و مرد
- گسترش حق انتخاب در زندگی اجتماعی و سیاسی
- برابری میزان مشارکت زن و مرد در جامعه در سطوح مختلف
- تأمین رفاه نسبی برای زنان
- فراهم نمودن امکانات آموزشی در همه ی سطوح برای زنان
پس بطور کلی اولین گام عوض کردن دید افراد (چه زن و چه مرد) نسبت به این مسئله است. این امر نیازمند یک فرآیند عمیق فرهنگی است که باید از دوران کودکی برای آن برنامه ریزی کرد.
نوع اسباب بازی ها، بازی های کودکان در مهد کودک ها، شعرهایی که یاد می گیرند، تصویرسازی ها و داستان هایی که می شنوند، بازدیدها و... همه و همه در این امر دخیل هستند. این اقدام از مهم ترین و کلیدی ترین اقدامات است. اگر شخصیت فرد در دوران کودکی درست شکل بگیرد گام های بعدی راحت تر برداشته می شود.
از دیگر اموری که می توان در این راستا به انجام رساند بازنگری بنیادین در کل قوانین است. از جمله قوانین کار که لازمست تسهیلاتی برای زنان شاغل فراهم آورد تا با توجه به نقش های القا شده از طرف طبیعت و تقویت شده از طرف فرهنگ (مثل بچه داری) راحت تر بتوانند در سایر فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و خصوصاً سیاسی شرکت کنند.
در مورد فعالیت های سیاسی شایان ذکر است، احزاب و گروه های سیاسی نیز در جهت ترغیب زنان به شرکت در امور سیاسی باید گامهایی بردارند.
منابع تحقیق :
- ماتور، کانورابی "ارتباطات برای توسعه و تغییر اجتماعی"؛ ترجمه تیمور محمدی، تهران، سازمان برنامه و بودجه، 1376.
- "اطلاعات سیاسی - اقتصادی"، شماره های 164-163 / 160-159.
- "اشتغال زنان و نقش آن در بازسازی اقتصادی کشور": شورای پژوهشی دانشگاه الزهراء، تهران، 1369.
- "سلسله مباحث انسان و توسعه": مجموعه مقالات، دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، سال 1373.
- ارمه، گی، "فرهنگ و دموکراسی"، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، کتابخانه ملی ایران، 1375.
- "فصلنامه ی نقد و نظر"، سال دوم، شماره ی 3 و 4
- دوپویی، گزاویه "فرهنگ و توسعه"، ترجمه فاطمه فراهانی و عبدالحمید زرین قلم، انتشارات علمی و فرهنگی تهران، 1374.
- کار، مهر انگیز "زنان در بازار کار ایران"، تهران، انتشارات روشنگران، 1373.
- دال بوم هال، باربارا "زنان"، ترجمه زهره قائینی، تهران 1372.
- بیتهام، دیوید و...، "دموکراسی چیست؟"، ترجمه ی شهرام نقش تبریزی، انتشارات یونسکو، 1376.
- آشوری، داریوش "دانشنامه سیاسی"، انتشارات مروارید، تهران، 1376.
- موسایی، میثم، "دین و فرهنگ و توسعه"، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1374.
- "ویژگی های اجتماعی- اقتصادی زنان در ایران"، مرکز آمار ایران، تهران، 1379.
- علوی تبار، علیرضا، "بررسی الگوی مشارکت شهروندان در اداره امور شهرها"، مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهری وزارت کشور، 2 جلد، چاپ اول، 1379 و 1380.
منبع :مجموعه مقالات همایش مشارکت سیاسی زنان در کشورهای اسلامی(تهران؛ 28-29 مهر 1381).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط