وِفاق ملی و الزامات تحقّق آن

بی تردید، ارزش های بنیادین نشئت گرفته از ارزش های دینی و ملی مهم ترین عامل وحدت و همبستگی محسوب می شود.(1) مهم ترین وفاق در جامعه نیز، وفاق ارزشی است. یعنی مردم از ارزش های مشترکی پیروی کنند. بدترین شکاف هم
جمعه، 15 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وِفاق ملی و الزامات تحقّق آن
وِفاق ملی و الزامات تحقّق آن

نویسنده: دکتر حسن روحانی




 

بی تردید، ارزش های بنیادین نشئت گرفته از ارزش های دینی و ملی مهم ترین عامل وحدت و همبستگی محسوب می شود.(1) مهم ترین وفاق در جامعه نیز، وفاق ارزشی است. یعنی مردم از ارزش های مشترکی پیروی کنند. بدترین شکاف هم شکاف ارزشی است که یکی از نمونه های آن شکاف بین حکومت و مردم است که بین آنها فاصله ارزشی ایجاد شود. یعنی حاکمیت موضوعی را ارزش بداند و مردم و جامعه ارزش ندانند و یا بالعکس، این خطرناک ترین شکاف است. بهترین وفاق هم، وفاق ارزشی است که در ارزش ها وفاق و هم نظری بین حاکمیت و مردم باشد که این برای یک ملت و یک جامعه بسیار مهم است و نقش رسانه های گروهی، ائمه جمعه، روحانیت و حوزه های دینی در این زمینه بسیار مهم است و اینها قادرند ارزش های مشترک حاکمان و مردم را تبیین کنند. در کنار وفاق ارزشی، وفاق آرمانی و وفاق منزلتی نیز به عنوان موارد مهم وفاق مورد تأکید است.
موضوع دیگری که در این زمینه حائز اهمیت است اینکه وحدت در جامعه نه خود به خود به وجود می آید و نه با زور و اجبار و بخشنامه حاصل خواهد شد و همین طور با نصیحت و موعظه به دست نخواهد آمد. نباید دست روی دست گذاشت، باید طراحی و برنامه ریزی کرد. ما باید بنیان ها و مبانی دستیابی به یک وفاق را مدنظر قرار دهیم و برای ایجاد آن بنیان ها تلاش کنیم. در جامعه هر مقدار اختلاف آرا و عقاید و سلایق بیشتر باشد، باید تلاش بیشتری برای ایجاد اجماع واقعی در آن جامعه انجام گیرد.
یکی از مباحث مهم در این زمینه این است که می گویند، گاهی ارزش هایی در جامعه مدنظر است که ممکن است با اهداف ملی سازگار نباشد و بر نخبگان جامعه است که بین آنها قرابت و وفاق ایجاد کنند. برای مثال ممکن است در یک جامعه دینی، اخلاقی و اسلامی، خدامحوری، ایثار، عدالت و نفی تبعیض به عنوان ارزش های والا در آن جامعه باشد. از طرف دیگر ممکن است اکثریت قاطع مردم دنبال اهدافی باشند که به عنوان اهداف ملی تلقی می شوند. در زمینه اهداف ملی، موارد مشهود، «ثروت»، «قدرت» و «منزلت» است. می گویند هر ملتی در پی آن است که مقتدر باشد، دنبال ثروت مادی و معنوی است و در پی منزلت اجتماعی است و می خواهد دارای منزلت و جایگاه شایسته در منطقه و جهان باشد. هر ایرانی می خواهد ملت ایران عزیز و دارای منزلت اجتماعی باشد .اینها با آن ارزش ها منافاتی ندارند و باید همه آنها را در یک خط واحد قرار دهیم. یعنی ضمن اینکه جامعه خدامحور است و دنبال عدالت و نفی تبعیض است در کنار اجرای این ارزش ها می خواهد به قدرت و ثروت مادی و معنوی و منزلت بلند در افکار عمومی جهان و در نظام بین الملل در صحنه جهانی برسد. اینها با هم منافات ندارند و در تضاد نیستند و نباید اینها را جدا از هم ببینیم. البته یک عده به نام روشنفکرنما متأسفانه اینها را از هم جدا می دانند و می گویند دولت باید دنبال قدرت، ثروت و منزلت باشد و عده ای اصولگرا هم در پی خدامحوری و ایثار و جهادند. اتفاقاً‌ ایثار، فداکاری و خدامحوری کوتاه ترین راه برای دستیابی به قدرت، ثروت و منزلت است. باید مسائل ارزشی را در کنار اهداف ملی ببینیم و تبیین کنیم تا بتوانیم جلوی شکاف ها را در جامعه بگیریم. باید راه ها و وسایل تأمین آنها با شرایط جامعه و با فرهنگ جامعه متناسب باشند. در صورت عدم تناسب، زمینه های عینی تحقق وحدت اجتماعی کاهش می یابد.

عوامل تأثیرگذار در وحدت

نکته دیگر عوامل مؤثر در وحدت و عوامل مخرب است که به صورت فهرست وار به آنها اشاره می کنم. عواملی که در وحدت ملی و همبستگی می توان مؤثر باشد، بدین قرار است:
1.اقتدار ملی: بی تردید اگر حاکمیت و نظام دارای اقتدار نباشد، انسجام و همبستگی در آن جامعه نخواهد بود و از یک طرف، دشمن می تواند به راحتی رخنه و از آسیب ها استفاده کند. می تواند از آسیب هایی که در جامعه به لحاظ تاریخی، قومیتی، طبقاتی و یا جنسیتی وجود دارد، بهره برداری کند و انشقاق را در جامعه گسترش دهد. از طرف دیگر، وقتی مراکز قدرت رسمی تضعیف شوند و قادر نباشند انضباط اجتماعی و قوانین و مقررات لازم را اِعمال نمایند، درنهایت به از هم گسیختگی اجتماعی و افزایش تضادها و در نتیجه به ضعف همبستگی منجر خواهد شد. بنابراین هر مقدار اقتدار ملی بیشتر مشهود باشد، تأثیرگذاری آن بر وحدت و انسجام ملی بیشتر خواهد بود.
2.ثبات سیاسی: مشروعیت نظام سیاسی و عملکرد نظام مند جریانات سیاسی به تعادل و ثبات سیاسی منجر می شود و افزایش وحدت و همبستگی را به دنبال خواهد داشت. ثبات سیاسی در جامعه بسیار مهم است. به همین دلیل قانون اساسی می گوید که سیاست های کلی را رهبر انقلاب باید تعیین کند. چرا مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل شده است؟ چرا شورای نگهبان وجود دارد؟ یکی از دلایل آن، ایجاد ثبات سیاسی نظام است. سیاست های کلی را مجمع تصویب می کند و مقام رهبری تأکید می کند. نه دولت و نه مجلس و نه دستگاه دیگری نمی توانند آنها را تغییر دهند. سیاست های ثابت موجب ثبات سیاسی است. سیاست های کلی منسجم، دائمی و مستمر که هر روز دچار تغییر نشود، عاملی برای ثبات سیاسی است تا هر دولتی نتواند در طول چهار سال مدیریت، سلیقه ای عمل کند. بنابراین در کنار ثبات سیاسی، وحدت امکان پذیر است. هر مقدار ثبات سیاسی کمتر باشد، دچار اختلاف، انشقاق و شکاف در جامعه می شویم.
3.منافع مشترک: هرچقدر مردم احساس کنند که دارای منافع مشترکی هستند، به هم نزدیک تر خواهند شد. افرادی که در غرب کشور یا شرق و یا شمال و یا جنوب، کنار مرز و یا مرکز ایران ساکن اند، اگر همگی منافع مشترک و واحدی را احساس کنند، انسجام و نزدیکی بیشتری را شاهد خواهیم بود. مانند عزت و اقتدار، منزلت اجتماعی، عدالت، و عدالت در بودجه که این اهداف، همه مردم را در کنار یکدیگر نگه می دارد. نفی تبعیض، مبارزه با فساد نیز از مواردی است که مردم را در کنار هم قرار می دهد. هر مقدار منافع مشترک و عمومی باشد و نه منطقه ای و یا خصوصی و یا برای گروه خاص، مسلماً در وحدت و همبستگی ملی تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت. البته به هر میزان که بتوان این منافع و مصالح را شفاف تر نمود و احساس عمومی را در خصوص مشارکت در آنها به دست آورد، می تواند تأثیر بیشتری در انسجام اجتماعی و تقویت روحیه ملی داشته باشد.
4.دشمن مشترک: اینکه مردم احساس کنند قدرت یا ابرقدرتی، دشمن همه مردم است، دشمن میهن، دشمن نظام و جمهوری اسلامی است، دشمن منافع ملی و امنیت ماست، ما را به وحدت نزدیک تر می کند. بی تردید درک عمومی از دشمن مشترک، جامعه را به یک انسجام درونی می رساند. همین عامل باعث شده که حتی بعضی از حکومت ها از تبلیغ وجود دشمن مشترک به عنوان یک ترفند برای ایجاد انسجام عمومی و تحکیم وحدت ملی استفاده کنند. نسبت به کشور و دولتمان که دشمنان متعددی علیه آنها فعال هستند، ایجاد و تقویت خودآگاهی در مردم نسبت به این دشمنان می تواند عامل مهمی در انسجام ملی باشد.
5.قاعده مند نمودن رقابت های سیاسی: یکی از مشکلات ما این است که ما نه حزب به مفهوم واقعی در جامعه داریم و نه گروه هایی داریم که عملکردشان دقیقاً دارای چارچوب قانونی باشد و این می تواند مشکل ساز باشد. هر مقدار فعالیت احزاب قاعده مند باشد، می تواند در وحدت ملی مؤثر باشد. چنانچه رقابت های سیاسی فاقد قاعده مندی دقیق باشد، خیلی سریع به نزاع و درگیری مبدل خواهد شد و در آن صورت این نوع رقابت ها می تواند به سمّ مهلکی برای همبستگی اعضای جامعه تبدیل شود. دلسردی و بی اعتمادی آحاد جامعه در تبدیل رقابت ها به تخاصم ها از تبعات طبیعی این نوع رفتارهاست.
6.وحدت گروه های مرجع: تفاهم نخبگان رسمی و غیررسمی حول ارزش های بنیادین جامعه یک ضرورت است. برای ایجاد این تفاهم باید از مکانیسم های رسمی و غیررسمی بهره جست. به میزان افزایش قدرت جذب و تعامل مثبت، می توان به افزایش وحدت امیدوار بود. در این میان روحانیت به عنوان گروهی که نقش اساسی در انقلاب و حرکت های فرهنگی و اجتماعی داشته است، هر نوع اختلاف و شکاف در میان آنها می تواند نظام و ملت را از یک سرمایه بسیار مهم محروم و یا کم بهره نماید. از سوی دیگر با توجه به تأثیر تاریخی رابطه حوزه و دانشگاه به عنوان دو نهاد مرجع، وحدت این دو نیز تأثیر بسزایی در وحدت جامعه خواهد داشت.
7.عدالت و نفی تبعیض: چنانچه این تلقی در جامعه به وجود آید که برخلاف شایستگی ها، قدرت، ثروت و منزلت اجتماعی در انحصار افراد، گروه و یا منطقه خاصی قرار دارد،‌احساس بی عدالتی و تبعیض رواج می یابد و علاوه بر فاصله بین اقشار جامعه، مشروعیت نظام سیاسی را هم مخدوش می نماید و به دنبال آن نزاع آشکار و پنهان به صورت یک فرهنگ بر همه عرصه های زندگی سایه می افکند و بنیان های وحدت ملی را به خطر می اندازد.
8.قانون و قانونگرایی: قانون به عنوان سازوکاری که حدود افراد، گروه ها و مناطق جغرافیایی را مشخص می نماید و خواسته های ملی از اجزای جامعه را روشن می کند، نقش ارزشمندی در زمینه کاهش اختلافات، تعادل در توقعات و نفی فزون طلبی و درنهایت ایجاد همبستگی و انسجام خواهد داشت و به افزایش وحدت ملی کمک می کند. به ویژه قانون اساسی که وظایف دولت و ملت را مشخص می کند، وحدت و همبستگی ملی را با محوریت نظام سیاسی به همراه خواهد داشت. همچنین قانون برنامه توسعه می تواند اهداف و آمال ملی را به برنامه و عمل مشترک تبدیل کند و آن هم به نوبه خود به نوعی همسویی و وفاق منجر شود و آرزوهای ملی را در برنامه ها و راه کارها معنادار نماید و به هماهنگی عملی و درنهایت به همدلی و وحدت بینجامد.
9.اختلاط و ادغام قومی: هرچه گروه ها و قومیت ها به هم نزدیک تر شوند و در کنار یکدیگر قرار گیرند و به مسائل ملی بیشتر فکر کنند و از تفکر قومی افراطی فاصله بگیرند، برای وحدت ملی مؤثرتر خواهند بود. در کشوری که اقوام مختلف زندگی می کنند،‌به میزان بسته بودن هر قوم و عدم تبادل در حوزه های مختلف با سایر اقوام، شکاف های قومی نمود پیدا می کنند. عدم فعالیت برخی از اقوام در تصمیم گیری های ملی به انزوای آنها و احساس تبعیض و نوعی تقابل با نظام سیاسی می انجامد که با تحریک قدرت های منطقه ای و بین المللی، این شکاف ها در نهایت به تنازع و تخاصم دامنه داری تبدیل می شوند. اختلاط و ادغام قومی می تواند از انزوای جوامع قومی جلوگیری کند و موجب کاهش احساسات متعصبانه قومی شود.
10.هویت ملی: هویت ملی یکی از قوی ترین عوامل ایجاد همبستگی، یگانگی و انسجام یک ملت محسوب می شود. در کشور ما خوشبختانه هویت دینی و ملی آنچنان به هم آمیخته شده که می توان گفت هویت ملی ما همان هویت دینی است. 99 درصد جمعیت ایران مسلمان و اسلام و حبّ اهل بیت بارزترین عنصر مشترک در میان آنهاست و لذا هویت اسلامی سازنده هویت ملی ماست. حتی زبان فارسی و آداب و رسوم ملی نیز آنچنان با معارف و فرهنگ اسلامی در هم آمیخته اند که اصلی ترین بخش آن و از جمله شاهکارهای زبان فارسی عمدتاً ریشه در معارف غنی اسلام دارد و لذا عشق به قرآن و پیامبراسلام، حب علی و اولاد طاهرینش، عاشورا، عشق به وطن، از بارزترین نمادها و نمودهای وحدت ملی می باشند.

عوامل مخرب در وحدت

از طرف دیگر عواملی هستند که می توانند برای وحدت، مخرّب و جزو تهدیدات و آسیب پذیری وحدت و همبستگی باشند، از جمله عوامل زیر:
1.ابهام مفهومی در منافع و مصالح ملی: نسبت به برخی از موارد و موضوعات، گروهی ممکن است آنها را به مصلحت کشور و مردم، و گروهی دیگر به عکس آنها را خلاف مصلحت بدانند. نسبت به مفهوم مصالح و منافع و امنیت ملی باید اتفاق نظر پیدا کنیم. اگر اختلاف مفهومی داریم، باید این اختلافات را به نوعی تفاهم و توافق تبدیل کنیم.
2.ترجیح منافع حزبی و جناحی بر منافع ملی: اگر هر گروهی به دنبال منافع جناحی و گروهی خودشان باشند و از منافع جمعی و ملی فاصله بگیرند، می توانند وحدت ملی را خدشه دار کند.
3. رسوخ نمادهای بیگانه: این گونه بیگانه زدگی می تواند وحدت جامعه را مخدوش کند. فقط نمادهای ملی هستند که می توانند وحدت ملی را تقویت کنند.
4.عدم انتقال ارزش ها به نسل بعد: یکی از مسئولیت های بزرگ روحانیت، ائمه جمعه و حوزه های دینی این است که ارزش های والا را به نسل بعد منتقل کند تا شاهد شکاف نسلی نباشیم.
5. عدم تحمل پذیری: اگر ما در برابر نظرات دیگران، انتقادات و حتی مخالفت ها تحمل پذیر نباشیم، آغاز برای انشقاق و فاصله خواهد بود. اگر بنا باشد ما بر سر هر مسئله جزئی رو در روی هم قرار بگیریم و نتوانیم انتقادات و نظرات دیگران را تحمل کنیم،‌ مسلماً عدم تحمل پذیری و پایین بودن آستانه تحمل، می تواند به ایجاد تنازع، انشقاق و شکاف اجتماعی بینجامد.
6.موضوع جهانی شدن: ضروری است برای شرایط آینده جهان و فرایند جهانی شدن، برنامه ریزی کنیم، به گونه ای که ضمن گسترش ارتباطات از استقلال و فرهنگ ملی صیانت نماییم.
7.شکاف های اجتماعی: شکاف های اجتماعی زمانی که گروه بندی ها و عمل سیاسی بر پایه آنها تکوین یابد و بر پایه آنها شاهد صف بندی های جدید در بین نیروهای جامعه باشیم و به عنوان شکاف های اجتماعی تبدیل می شوند و وحدت و همبستگی جامعه را در معرض تهدید قرار می دهند.
8.ناکارآمدی دستگاه های مسئول نظام به ویژه دستگاه های اجرایی: ناکارآمدی دولت علاوه بر ایجاد مشکلات فراوانی در زندگی روزمره مردم، اخلال در برنامه توسعه ای کشور و تخریب روابط منطقه ای و بین المللی، عاملی جهت تضعیف اعتماد سیاسی بین مردم و نظام سیاسی نیز می باشد و قدرت مرکزی دولت تضعیف خواهد شد و در نتیجه به از هم گسیختگی اجتماعی منجر خواهد گردید.
9.ضعف ارتباطات در درون جامعه و ما بین جامعه و حکومت: اگر نظام متکی بر آرای مردم، نتواند در بطن خود ارتباطات مستحکمی با مردم برقرار نماید، به عدم تفاهم عمومی و عدم درک مشترک از مسائل مهم اجتماعی منجر خواهد شد و فاصله نظام سیاسی که درواقع نمایندگان و برآمدگان از میان مردم هستند، با جامعه افزایش می یابد. تلاش امروزین نیروهای خارجی برای در اختیار گرفتن حلقه ها و شبکه های ارتباطی از اهمیت این موضوع حکایت می کند. به میزان کاهش ارتباطات در درون یک جامعه ملی و با نظام سیاسی، دیگران این خلأ را پر خواهند نمود.
10.عدم انسجام و یکپارچگی حکومت: چندگانگی حکومت می تواند به چندگانگی در درون جامعه منجر شود و نقش خود را در وحدت زایی از دست بدهد. مخصوصاً اگر بخش های حکومت ارزش های چندگانه را ترویج نمایند، به بی هویتی و درنهایت بحران هویت منجر خواهد شد. در اینجا مناسب می دانم به فرازی از سخنان امام خمینی(ره) اشاره کنم. امام می فرمایند: « نگرانی من از داخل خودمان است، از دو جهت که یک جهتش سبک است و جهت دیگر سنگین. این جهت سبک آن کارهایی که مخالفین، توطئه ها و دسته بندی هایی که در ارگان های اسلامی است... مرتباً دعوت به توافق می کنند، لکن خودشان توافق ندارند، این موجب نگرانی است، برای اینکه اسباب این می شود که کشور به حال تزلزل باقی بماند و اگر یک مدتی به حال تزلزل باقی بماند، آسیب از خودش پیدا می شود و از داخل آسیب می بیند و محتاج به این نیست که از خارج بیایند و به ما آسیب برسانند، ما خودمان به جان هم می افتیم و خودمان را از بین می بریم.»(2)
من امیدوارم در سالی که به عنوان سال وحدت و مشارکت نام گذاری شده است و در شرایط حادی که ما امروز در آن قرار داریم که از هر زمان دیگر بیشتر به وحدت و اتحاد نیاز داریم، نهاد نمازجمعه به عنوان مظهر تمرکز و تجلی مشارکت ملی و همبستگی دینی و سیاسی و مرکز تولید و بازتولید اندیشه ناب اسلامی بتواند وحدت و انسجام و انگیزه مشارکت عمومی را در جامعه ارتقا بخشد.

پی نوشت ها :

1. سمینار سراسری ائمه جمعه، با حضور ائمه جمعه سراسر کشور، محل سابق مجلس شورای اسلامی، 24 آبان 1384.
2.صحیفه نور، ج12، ص 163.

منبع :روحانی، حسن (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد اول: مبانی نظری) تهران: کمیل، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط