انتقاد از همبستگی اندیشی اقتصادی

با وجود استقبالی که از کلمه ی همبستگی می شود و با همه ی کوششها برای تحقق، نباید تصور کرد که عقاید همبستگی اندیشی همه جا با حسن قبول تلقی شده، برعکس انتقادات بسیار شدیدی برانگیخته که نخستین آنها از جانب مکتب آزادمنشی اقتصادی بوده است.
يکشنبه، 17 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انتقاد از همبستگی اندیشی اقتصادی
 انتقاد از همبستگی اندیشی اقتصادی

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

با وجود استقبالی که از کلمه ی همبستگی می شود و با همه ی کوششها برای تحقق، نباید تصور کرد که عقاید همبستگی اندیشی همه جا با حسن قبول تلقی شده، برعکس انتقادات بسیار شدیدی برانگیخته که نخستین آنها از جانب مکتب آزادمنشی اقتصادی بوده است.
این مکتب مطلقاً قانون همبستگی را منکر است و نه سرزنشی بر آن دارد، زیرا برعکس، بر خود می بالد که نخست وی آن را در جنبه های تقسیم کار و مبادلات کشف کرده و آثار عظیم آن را نمودار ساخته است. ولی به همین همبستگی اقتصادی اکتفا می کند، زیرا آن را کافی و بهترین نوع قابل تصور می داند، حتی اگر در قدرت ما هم می بود که به اختیار خود نوعی غیر از آن ترتیب بدهیم. در واقع چه رؤیایی بهتر از این که در یک نظام اقتصادی بوسیله ی تقسیم کار و توزیع مشاغل همه روزه برای همه، خدمات متقابل تأمین گردد، و چنانکه باستیا گفته داستان آن کور و آن شل به موقع اجرا گذارده شود:
تو برای من ببین، من برای تو راه می روم
اصحاب مکتب مذکور می گویند: کافی است که جریان امور را آزاد بگذارند تا اصل هر کس برای همه، خود به خود بر اثر رقابت حاصل گردد. در واقع مگر نفع هر تولیدکننده در این نیست که حوایج و سلیقه ها و حتی هوسهای مردم را بشناسد و برای ارضای آنها به بهترین وجه ممکن کوشش نماید؟ و نوع دوستی هم، هرگاه مقصود از آن کوشش و تلاش مداوم، برای رفع نیازمندیهای دیگران و حتی زندگی کردن برای آن باشد( که غیر از این هم نیست)، از این طریق نیروئی بس تواناتر از آن می یابد که تنها یک فضیلت اخلاقی باشد. زیرا در اینجا ضرورت حرفه ای پیدا می کند که هیچ مولد ثروتی نمی تواند آنرا نادیده بگیرد، مگر آنکه به ورشکستگی سوق داده شود(1). و این کیفیت تنها اختصاص به روابط تولیدکنندگان و مصرف کنندگان ندارد، بین سرمایه و کار هم همین همبستگی موجود است، زیرا هیچ یک از این دو به تنهائی قادر به تولید نیست و نفع هر دو یکسان در این است که توده ی ثروت قابل تقسیم هرچه ممکن است زیادتر باشد. به همین کیفیت بین کشورها هم همبستگی وجود دارد، زیرا هر یک از آنها به هر نسبت که دیگران ثروتمندتر باشند بازارهای وسیعتر برای فروش محصولات خود می یابد.
و همه ی این همبستگی ها منطبق بر عدالت است. زیرا هر کس معادل آنچه می دهد دریافت می کند. پس همبستگی اندیشان مدعی افزودن چه چیز بر این سازمان طبیعی شایان تحسین هستند؟ طفیلی سازی و بس(2).
زیرا در واقع عقیده ی مذکور بر این است که همه ی آن کسان که در جامعه یک نوع برتری وضع یا ثروت و یا هوشیاری دارند، آن را با منقلب ساختن جسورانه اوضاع از دیگران غصب کرده و در حقیقت مدیون کسانی شده اند که در کار خویش توفیق نیافته اند، بطوری که اینان می توانند درخواست حق حیات به زیان آنان داشته باشند. اما در اینجا فراموش می کنند که بسیاری از همین به اصطلاح بدهکاران افرادی هستند که بیش از همه در ایجاد سرمایه ی مادی و معنوی جامعه سهیم بوده اند. بدین ترتیب سعی می شود که در داخل هر جامعه قشرهای روز به روز متراکم تری تشکیل شود که از طریق همبستگی امرار معاش کنند، مانند همانها که در گذشته از راه گدائی و سؤال زندگی می کردند؛ ولی بس خطرناک تر از آنها، زیرا اینان را دیگر شرمساری صدقه خواهی باز نمی دارد، آنها حق خود را می طلبند و آن را «برای خاطر خدا» نمی خواهند، بلکه به نام شبه عقدی کس ندان با مأمور اجرائی پشت سر آن، برای وقتی که شخص به اصطلاح بدهکار دین خود را به طوع و رغبت اجراء نکند. بالنتیجه جامعه انباشته می شود از کارگران مستمری بگیر به عنوان از کارافتادگان، بازنشستگان، بیکارشدگان و قربانیان تصادفات کم و بیش واقعی، و پدر و مادرهائی که فرزندان خود را برای تغذیه رایگان به نهارخانه های مدارس می سپارند، و کارخانه داران و یا مالکانی که بطور مستقیم و یا غیرمستقیم جوایزی به عنوان حق حمایت دریافت می کنند و کارمندان خدمات عمومی که به نام همبستگی شغلی همبستگی ملی را پایمال می کنند و منافع مصرف کنندگان و مالیات دهندگان را قربانی می سازند.
اقتصادشناسان البته به هیچوجه مدعی نیستند که عدالت مبادلاتی بده و بستان همه چیز را کفایت می کند. آنها قبول دارند که حاشیه ی وسیعی خارج از عدالت وجود دارد- همان چیزی که قلمرو نیکوکاری و حسنات است- ولی عمل بسیار شوم آنست که این مرز را با استفاده از عنوان همبستگی و به بهانه آن به قلمرو عدالت ملحق سازند.
بطور خلاصه راهی برای خروج از این دوگانگی نیست: یا هر کس معادل آنچه می دهد دریافت می کند و این همان نظام مبادلاتی است و یا برعکس اشخاصی وجود خواهند داشت که زیادتر از آنچه می دهند دریافت می کنند و در این حال این اشخاص، به هر نامی که آنها را بیارایند، یا طفیلی خواهند بود و یا اعانه بگیر، به عبارت دیگر وضع آنها یا مربوط به استثمار می شود و یا صدقه.
انتقاد دیگری که بر همبستگی اندیشی وارد آمده اینست که در جهت مخالف تکامل قرارداد و بنابراین مرتجعانه است. در واقع ما همه جا و حتی در قلمرو زیست شناسی، شاهد کوشش پیگیر موجود بسوی خودکامگی و استقلال(3) و سعی مستمر برای رها ساختن فرد از زنجیرهای همبستگی های دیرین هستیم، از کوشش بذر برای شکافتن زمین و عروج بسوی آسمان گرفته تا آن کیهان نورد شعف زده که سرانجام توانسته است اجتناب ناپذیرترین رشته همبستگی یعنی رابطه قوه ی جاذبه که او را به زمین میخکوب می کرده قطع نماید. مثلاً در حقوق جزائی مسئولیت جمعی خانواده و یا قبیله که در اجتماعات اولیه بس عادلانه به نظر می رسید، مسئولیتی که سنگینی بار گناه پدر را به دوش پسران آترید(4) و یا حتی فرزندان آدم وارد می کند، امروزه موجب عصیان و نفرت ما است(5). بی شک هرجا همبستگی را طبیعت تحمیل می کند ما ناگزیر به قبول آن هستیم، ما ناگزیر به تحقیق می بینیم که آدم بیگناه، از تقصیرات دیگران رنج می برد،‌ که فرزند شخص معتاد به الکل می میرد به علت تبهکاری که خود وی مرتکب آن نشده است. ولی ما این قبیل همبستگی ها را بلایا می دانیم و علیه آنها مبارزه می کنیم. ما در اندیشه آن نیستیم که برای این اومنیدهای سرکش(6) بسان وحشیان برای بتهای خود، معبد و قربانگاه بسازیم. در برابر چنین همبستگی که آلوده سازی عمومی نامیده می شود، جواب ما ضدعفونی، فردیتگرائیست. هم چنین است همبستگی های بیشمار صنفی قرون وسطائی که در جهش عظیم انقلاب فرانسه درهم شکسته شدند. بنابراین چرا باید امروز در مقام جوشکاری زنجیرهای جدید باشیم و به هر فرد حق رهنی بر عموم اعطا کنیم.
علمای اخلاق نیز به نوبه ی خویش انتقاداتی متوجه همبستگی گرائی کرده اند. آنان می پرسند آن اصل اخلاقی جدید که این اندیشه با خود آورده چیست؟ وقتی بر من ثابت می کنند که بیماری همسایه ام مرا خواهد کشت، چه احساسی از درک این همبستگی در من به وجود خواهد آمد؟ آیا عشق؟ خیر، بلکه میل به این که هرچه زودتر او را دور کنم و خود را از شر او خلاص سازم، اگر نه به طریق نابود ساختن او، همچنان که در مورد موشهای طاعون زده می کنند، لااقل به صورت تبعید او به یکی از شفاخانه ها. البته بسیار ممکن است که من پیش از همه در دادن پول به آن بیمارستان شتابزده باشم ولی انگیزه ی عمل من ترس و یا اگر این کلمه گران به گوش آید، حفظ نفع و اندیشه ی سلامت خود من خواهد بود. در امریکا اتحادیه هائی علیه بوسه تشکیل شده است و بزودی بی شک و به همان دلیل اتحادیه های علیه رسم دست به هم دادن نیز به وجود خواهد آمد. چه شگرف نتیجه ای از همبستگی که با وجود این بر روی همه اوراق به علامت دو دست به هم فشرده نشان داده می شود!
و باز می گویند که همبستگی هرچند به خودی خود متضمن هیچ اصلی از عشق و دلبستگی نیست، اما از طرف دیگر این گرایش را دارد که با انداختن علل اصلی اشتباهات و تبه کاریها و جنایات ما بر گردن اجتماع و محیط، حس مسئولیت ما را به کلی حذف کند و یا ضعیف سازد، و حال آنکه مسئولیت شخصی خود ما باید شالوده قانون اخلاقی باشد.
اینها هستند انتقادات اقتصادشناسان معتقد به اصالت فرد. اما نباید گمان کرد که همبستگی اندیشی از جانب اجتماعیون و هواداران نظام بی حکومتی، و اتحادیه گرایان با تلقی بخشاینده تری مواجه شده باشد. این مسلک در نظر آنان با انکارش از مبارزه طبقاتی و کوشش برای آشتی دادن کارفرمایان و کارگران، توانگران و مستمندان، در یک هم آغوشی عاطفی و ساده لوحانه، نوعی تحریک اعصاب اجتماعیگری جلوه می کند(7).
مع الوصف همه این انتقادات، مطلقاً متقاعدکننده به نظر نمی رسند. شاید کافی باشند که عقیده دین اجتماعی را به صورت حقوقی و آمرانه آن زایل سازند ولی مانع از آن نیستند که همبستگی اندیشی دست آوردهای گرانبهائی در اقتصاد اجتماعی و حتی اخلاق داشته باشد. بیشک، همبستگی اندیشی نمی تواند به خودی خود اصلی برای سلوک اخلاقی باشد، زیرا خود همبستگی چیزی جز یک واقعیت طبیعی نیست و بنابراین مطلقاً نسبت به اخلاق بی طرف است. بدیهی است در همه ی موارد که ما همبستگی را نوعی بدی و تبه کاری تشخیص می دهیم، همین قضاوت ما متضمن این معنی است که ضابطه ی ما درباره ی سنجش نیکی و بدی خارج از آن است. باز هم شکی نیست که واقعیت همبستگی نباید به سود خودخواهی مورد استفاده واقع شود. اگر همبستگی چیزی جز ریسمانی که ما را بهم می بندد نیست، بسیار ممکن است که بعضی از آن استفاده کنند تا خود را بدون زحمت بالا بیاورند و یا برخی برای بالا کشیدن دیگران از آن بهره بگیرند، و حتی شاید اگر در مورد آن مراقبت نشود، شمار افراد دسته اول بیش از دسته دوم باشد. و در این جای هیچ شگفتی نیست، زیرا هرچه وسیله ی گسترش قدرت نیکی است ممکن است وسیله ی گسترش قدرت بدی هم باشد. با وجود این باید آرزومند ظهور این قدرت های جدید بود، به امید آنکه سرانجام نیکی بر بدی پیروز خواهد شد. بنابراین مورد توافق است که همبستگی به خودی خود کافی نیست که اصلی در زندگی اخلاقی برای کسانی بشود که فاقد آن هستند، ولی وقتی چنین اصلی مورد قبول واقع شود، خواه به عنوان نوع دوستی باشد و یا خودخواهی، آن وقت همبستگی اهرم قدرت عظیم و غیرقابل مقایسه ای در اختیار آن قرار می دهد. در واقع همبستگی سه چیز به ما می آموزد:
1- نخست به ما یاد می دهد که هر نیکی که برای دیگران حاصل می شود مؤثر در نیکی خود ما است و هر بدی که برای دیگران پیش می آید ممکن است بدی خود ما بشود. بنابراین باید خواهان یکی و بیزار از دیگری باشیم، بطوری که کناره گیری بی قیدانه غیرممکن است.
حتی با قبول اینکه در این درس اخلاقی مصلحت اندیشی بسیار باشد، باز همینکه آدم خودخواه وادار به خروج از نفس خویش و توجه درباره ی دیگران بشود خود غنیمتی است. قلبی که برای دیگری مضطرب می شود هرچند از ترس خودخواهی باشد باز هم گشایش می یابد. بعلاوه توقع زیادی است که طالب نوعدوستی مطلق و عاری از توجه به خود باشیم. انجیل نیز می گوید:« تو همسایه ات را مانند نفس خودت دوست خواهی داشت» همبستگی هم همین را می گوید بی کم و زیاد منتهی ثابت می کند که همسایه من در واقع خود من هستم.
2- و باز به ما می آموزد که اعمال ما در پیرامون ما به صورت تموجات بی پایان رنج و شعف منعکس می شود و از همین جا به کوچکترین آنها نوعی رسمیت و وقار، بسیار متناسب برای تربیت اخلاقی ما نقش می زند، و بار وجدان را بر عهده ما می گذارد. همانطور که هم اکنون این حق را از دست دادیم که درباره ی دیگری بگوئیم:« این به من مربوط نیست» حالا هم بر این شعار دیگر که کمتر از آن در خور نفرت نیست، بر شعار:« این تنها به من مربوط است»باید خط بطلان بکشیم. پس برخلاف سرزنشی که بر آن شده، همبستگی اندیشی مسئولیت ما را نمی کاهد بلکه برعکس آن را بطور نامحدود می افزاید و ما را عادت می دهد که خود را «بزرگوار» بدانیم.
3- درست است که ما را نسبت به خطاهای دیگران از طریق یک نتیجه ی معکوس، و اثبات اینکه در اغلب موارد خود ما ناخودآگاهانه شریک جرم آنها بوده ایم بیشتر با گذشت می کند، ولی خود هم اخلاقاً حسنی است، زیرا بدان وسیله تشویق می شویم که در حق دیگران با اغماض تر و درباره ی خود سختگیرتر باشیم.
از لحاظ تحول جامعه شناسی هرچند صحیح است که بسیاری از انواع همبستگی های دیرین زایل می شوند ولی صورت های دیگری از آن پیوسته به ظهور می رسند. آنچه به تحقیق بیشتر مشهود می گردد اینست که حلقه های همبستگی خانواده، شهر، وطن و بشریت بی وقفه وسعت پیدا می کنند و از این گسترش دو نتیجه نیک حاصل می شود: خودخواهی های صنفی به سبب توسعه تدریجی آن که شامل همه ی مردمان می شود شرافت و اصالت می یابد و برخورد بین خودخواهی های معارض تخفیف پیدا می کند. اما راجع به ترس از اینکه استقلال شخصی در معرض خطر واقع شود، این همان استدلال کهنه و کند شده پیشین است که علیه تقسیم کار گفته می شد. درجه ی استقلال به هیچوجه معیار درجه شخصیت نیست، و بلکه برعکس! بی شک آدم وحشی که بر تنه درختی مأوی می گیرد مستقل است، قهرمان داستان ایبسن هم که علیه جامعه شورش کرده شاید مستقل باشد، در حالی که پادشاه بر روی تختش بسیار وابسته است، با وجود این اولی به سبب همان عدم پیوستگیش ناتوان است و دومی به سبب وابستگیهایش بسیار مقتدر است. پس همبستگی شخصیت را نمی کاهد، نه آن وقت که طبیعی است و نه حتی کمتر از آن وقتی که آزادانه مورد توافق واقع می شود، مانند آن همبستگی که سرباز را در پای پرچم میخکوب می کند و یا راهنمای کوههای آلپ را به طنابی می بندد که او را بر سر پرتگاه می کشاند. هرچند صحیح است که بلور،‌ همانطور که گفته اند نتیجه ی اولین کوشش موجود برای مستقل ساختن خویش از محیط است، ولی باید در نظر داشت که این استقلال هم به صورت اجتماع و مشارکت ذرات صورت گرفته است. بالاخره راجع به استدلال اقتصادشناسان که نظام مبادلاتی، خود متضمن همبستگی کافی و دلپذیر و تنها همبستگی منطبق بر عدالت است،‌ باید گفت که در این مورد تمام آن مکتب ها که تاریخ آنها را در این مجلد آورده ایم این استاد را تکذب می کنند: مبادله عیسو و یعقوب،‌قرارداد بین شرکت کنگو و سیاه پوستان، بین مقاطعه کار و کارگران خانگی، از لحاظ منطق کام اندیشی بی عیب و نقص هستند مع الوصف احدی جسارت آن را ندارد که این قبیل قراردادهای وحشیانه را- همانها را که پرودون با فصاحت بیانش در قلمرو عدالت قصاصی چشم برای چشم و دندان برای دندان قرار می داد- به عنوان تحقق اصل همبستگی معرفی کند.
مبادله، در زیر صورت ظاهر معادله ریاضی و با آنکه علامتش ترازو است، هرگز به طرفین معامله سهم مساوی نمی دهد، زیرا خود آنان هرگز بر پایه تساوی قرار ندارند، هرچند که برونوس مانندهائی(8) شمشیر خود را به یکی از کفه های ترازو نیندازند.
می گویند چه می شود کرد؟ باید با آن ساخت. خیر! برعکس باید کمال مطلوب خود را جامعه ای قرار داد که در آن روابط میان آدمیان به جای آنکه تنها بوسیله مبادله و مشتقات آن: فروش، قرض، اجاره و یا قرارداد مزدوری صورت بگیرد، بوسیله ی مشارکت ها، خواه صنفی باشند، یا همیاری و یا تعاونی، انتظام یابد.
به هر نسبت که در این طریق پیشروی باشد، خواه نخواه، از نظام مبادلاتی گذشته و به نظام همبستگی وارد می شویم.
در واقع مشارکت، حتی مشارکت سودجویانه هم، ارزش اخلاقی بیشتری از مبادله دارد:
اولاً از این جهت که مانند آن متضمن پرداخت پولی نیست، بلکه نوعی فداکاری از وقت ما، کار ما و استقلال ما است. حتی اگر تنها به صورت الزام شرکت در اجتماعات و عمل بر طبق مقررات آن باشد.
دوم آنکه مشارکت مانند مبادله، متضمن یک معامله واحد و فوری و برای یکبار نیست، بلکه عبارت از همکاری مستمر شرکاء ذینفع است.
سوم آنکه غالباً متضمن بر معادله دقیق بین پرداخت ها و مزایای دریافتی هر یک از اعضاء نیست. مثلاً وقتی که کارگر در اتحادیه شرکت می کند و سهم ماهیانه خود را می پردازد، بی شک انتظار دارد که از مجرای اتحادیه به مزد بیشتری برسد، ولی آنچه بیشتر وی را به این مشارکت وامی دارد،‌ نفع صنفی و یا بطور عامتر نفع طبقه کارگر است. و یا هم چنین وقتی که شریک یک شرکت همیاری سهمش را می پردازد، البته انتظار دارد که شرکت هزینه بیماری او را عهده دار شود، با وصف این می داند که بسیاری از شرکاء در تمام مدت زندگی، سهم خود را به شرکت می پردازند بی آنکه هرگز از کمکهای آن استفاده کنند و برعکس بسیاری از کسان پیوسته بیش از آنچه می پردازند استفاده می برند. بدین طریق کسانی که از تندرستی بیشتری برخوردارند برای شرکاء بیمار پرداخت می کنند. و نیز در شرکت های تعاونی مصرف، البته هر عضو انتظار نفع و مزیتی برای خود دارد: خواه به صورت کاهش قیمت اجناس باشد و یا تسهیلات برای پس انداز. ولی این را هم می داند که این مزایا برای وی حاصل نخواهد شد مگر اینکه برای همه باشد. خلاصه آنکه در نظام رقابتی کنونی هر کس در نظر دارد که رقیب خود را برکنار سازد و حال آنکه در نظام مشارکت هر کس متکی بر همیار خویش است و همبستگی جانشین بده و بستان می شود(9)، یعنی «هرکس برای همه» جانشین«هر کس برای خود».

پی نوشت ها :

1. «تولیدکننده هر آن در اندیشه ی بهتر کردن وضع مشتریان خویش است... احساس او همه بشریت را شامل می شود... بازرگان و متصدی حمل و نقل و غیره در جستجوی کیفیاتی هستند که بیشتر مناسب احوال اشخاصی باشد که برای آنها کار می کنند و در تکاپوی یافتن وسایل برای جلب مشتریان تازه و بنابراین خدمت به اشخاصی بیشتر» این سطور که گوئی چکیده ی قلم باستیا است از کتاب کوچک و عجیبی استخراج شده که ایوس گویو Ives Guyot به نام اخلاق رقابت La Morale de la Concurrence منتشر ساخته است.
2.«همبستگی بهانه ای شده است برای کسانی که می خواهند از ثمره ی کوشش های دیگران بهره مند شوند، برای سیاستمدارانی که احتیاج دارند به هزینه ی مالیات دهندگان برای خود طرفدار بسازند؛ بطور خلاصه نام جدیدی است که به یک نوع خودخواهی و از زیان کارترین آنها داده شده است.»
Vilfred Pareto, Le Peril Socialiste, Journal des Economistes, 15 Mai 1900
«نظریه های همبستگی اندیشی که به صورت تصاعدی و نامحدود بر شمار بیکارگان می افزاید» (از کتاب دمولن به نام برتری آنگلوساکسونها)
در کتاب پول بورو Paul Bureau، تحت عنوان «بحران اخلاقی زمانهای اخیر» La crise morale des temps nouveaux انتقادات شدید و طولانی به همبستگی گرائی از نظر اخلاقی شده است.
3.«به نظر می رسد که نشانه تکامل، گرایش روزافزون موجودات آلی به استقلال در برابر محیط، و تنوع و تخصص است» (De Launay: l`histoire de la Terre) و نیز می افزاید: حتی برای بلور، گردآمدن در پیرامون مرکز به شکل کثیرالسطوح، خود نوعی از دفاع و بنابراین استقلال طلبی است. بلور اولین فرد است که سر از دل محیط بیرون آورده است.
حیوانی که در محیط آبهای دریائی به وجود می آید و از بدن خویش محیط بسته ای می سازد دومین گام را برمی دارد و غیره.
4.پسران آتریدها Atrides، در یونان داستانی اعقاب آتره از آنجمله آگاممنن و منلاس که در آدم کشی و پدرکشی و زناکاری و جرایم دیگر نامی شده اند.(مترجم)
5. «حالت بدویت، دوران همبستگی بود. حتی جنایات هم فردی شناخته نمی شد. بیگناه را در جایگاه مجرم قراردادن کاملاً عادی به نظر می رسید. تقصیر قابل انتقال بود و ارثی شد. اما در عصر عقل و سنجیدگی، برعکس این قبیل معتقدات را ابلهانه می دانند» (رنان Renan, Avenir de la Science, p.307)
6.اومنیدها Eaumenides در یونان باستانی جشنی که در آتن به افتخار اومنیدها که دارای معبد خاصی بودند با دسته و جماعت تشکیل می شد(مترجم).
7.به عنوان مثال ارزیابی نشریه ی «جنبش کارگری» درباره ی آن چنین است:« گسترش همبستگی اندیشی یکی از علائم بسیار خطرناک زمان حاضر، نشانه و دلیل ضعف بسیار بزرگ نیروهای انقلابی است.» (شماره ژوئیه 1907).
(Paul Olivier, Compte rendu du Solidarisme de M.Bougle)
8.اشاره به ضرب المثل معروف روسی است: گویند طایفه ای از سلت ها در اواخر قرن چهارم مسیحی شهر رم را محاصره و موقتاً تصرف و غارت کردند. یکی از مهاجمان به نام برونوس Brennus در موقع گرفتن فدیه، شمشیر خود را به یکی از کپه های ترازو انداخت تا طلای بیشتری دریافت کند(مترجم).
9. نظام همبستگی در عین حال هم از نظام مبادلاتی جداست و هم از صدقه و حسنات نظام مبادله عبارت از پرداختی است در ازای دریافتی کاملاً مساوی. صدقه پرداختی است بی انتظار برگشت و پرداخت متقابل، یعنی امری است که آن را از خودگذشتگی می نامند. اما همبستگی هرچند همه دعوتهای آن مشوق فداکاری است با وجود این، فداکاری آن بطور مطلق عاری از بی غرضی و سودجوئی شخصی نیست. به عبارت دیگر فدا کردن قسمتی از من فردی ما است برای تحصیل سهمی از من جمعی.

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.