بهره ی اضافی در سوسیالیسم

اقتصاددانان پیش از سوسیالیسم، همه فردیتگرا هستند. آنها خصومتی با خود مالکیت ندارند. سود سرمایه نیز در میان آنان دشمنی نمی یابد و باز هم کمتر مخالف مزایائی هستند که هر کس ممکن است از شایستگی ها و هنرهای شخصی
دوشنبه، 18 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهره ی اضافی در سوسیالیسم
بهره ی اضافی در سوسیالیسم

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

اقتصاددانان پیش از سوسیالیسم، همه فردیتگرا هستند. آنها خصومتی با خود مالکیت ندارند. سود سرمایه نیز در میان آنان دشمنی نمی یابد و باز هم کمتر مخالف مزایائی هستند که هر کس ممکن است از شایستگی ها و هنرهای شخصی خود بدست بیاورد. منهج اجتماعیگرائی، با خصومت یکسانش علیه بهره ی سرمایه ها و بهره ی زمین، از همه مسلکهای پیشین متمایز است. بعضی از اجتماعیگرایان حتی تا آن حد پیش می روند که منکر بهره مندی خاص حاصل از استعدادها و هنرهای استثنائی افراد و زاید بر درآمد محض کار آنها بشوند.
به نظر می رسد که بین این دو سبک اندیشه پرتگاهی وجود داشته باشد. آیا ممکن نیست آنرا پر کرد؟
بعضی از نویسندگان جواب می دهند، مسلماً ممکن است و به ساده ترین صورت: کافی است که بهره ی سرمایه ها را و درآمدهای ناشی از شایستگی های استثنائی را هم همانند بهره ی اضافی زمین محسوب بداریم. بدین طریق بهره ی اضافی زمین نه تنها مجوز سلب مالکیت زمین به نفع جامعه می شود، بلکه مجوز اجتماعیگری جامع و مطلق نیز می گردد. زایشگاه چنین افکاری انگلستان است.
انگلستان میهن حقیقی سوسیالیسم، انگلستان گودوین و هال و تومسون و اوون، پس از آن جنبش نخستین افکار، دیگر منهج اجتماعیگرائی تازه ای در مدت قریب به 70 سال، در خود ندید، به استثنای استوارت میل که تحت تأثیر اجتماعیگرائی فرانسه قرار گرفته بود. انگلستان حتی نسبت به عقاید و افکاری که قاره ی اروپا را تکان می داد بس بی تفاوت بود. کارل مارکس غور و اندیشه اش را درباره ی کتاب سرمایه و تحریر آن را در لندن صورت داد، بی آنکه ظاهراً هیچ اقتصادشناس انگلیسی متوجه آن شده باشد. لازم بود که احزاب سوسیالیست پس از 1870 در آلمان و در فرانسه تشکیل بشوند تا اندیشه های اندیشمند اجتماعیگرای بزرگ در بریتانیای کبیر واقعاً مورد توجه واقع شود. از آن پس در 1880 یک حزب کوچک پیرو مارکس(1) تشکیل شد. ولی مقارن همان زمان گروه دیگری کوشش می کرد که یک منهج اجتماعیگرائی نوین و مخصوص به انگلستان تشکیل بدهد. اینان اجتماعیگرایان فابین هستند.
انجمن فابین(2) در 1884 تشکیل شد و از همان آغاز جمعی از جوانان طبقه بورژوازی را در برگرفت که از یک انجمن قدیم تر که به منظور «اصلاح و نوسازی مسالمت جویانه نژاد از طریق پرورش صفت فردی» تأسیس یافته بود، جدا می شدند(3) پیشروی در این مرام به نظر بعضی از آنان اندکی دور به نظر می رسید. با اشتیاق به نتایج فوری تر، مجذوب عقاید و افکاری شدند که مأخوذ از اجتماعی گرائی و از منهج بی حکومتی قاره ی اروپا بود. ولی آنان خیلی زود روحیه ی انقلابی را که چندان منطبق با خلق و خوی انگلیسی نیست ترک گفتند و برای آن که تفاوت خود را با هواداران ضربه های زور و معتقدان «بحران تاریخی هیجان انگیز»(4) بهتر نشان بدهند اسم فابین، ‌مشتق از نام فابیوس سردار مماطله کار مشهور رومی و رقیب آنیبال را، برای خویشتن برگزیدند. اینان اذهانی منتقد، خرده گیر و حتی بسیار هم خرده گیر بودند که از بیهودگی و اطوار مضحک بیم داشتند و از شوق و جذبه ی رسولان عاری بودند. همواره آماده برای «خندیدن به خود»(5) و سوزاندن بت های دیرین و با انکار هر نوع اصل اعتقادی اجتماعی و یا سیاسی به سرعت، صورت انجمنی برای مطالعات و تبلیغات به خود گرفتند که بیشتر جنبه ی روشنفکری داشت و معتقد بود که: «در فلسفه ی اجتماعیگرائی نور عاملی بس مهمتر از حرارت است»(6).
با وجود این شرایط کم مساعد برای پیشبرد مواعظ اجتماعی، اجتماعی گرایان فابین تأثیری بس عمیق، نه در میان کارگران بلکه در طبقات بورژوازی پیدا کردند. بسیاری از آنان از مشاهیر نویسندگان هستند مانند نمایشنامه نویس بزرگ برناردشاو و سیدنی وب مورخ و بانو وب و ولز داستان نویس معروف. آنان با نفوذ در محافل گوناگون و همکاری با مجلات و روزنامه ها از هر قبیل و بدون تشخیص حزب و دسته، و انتشار رسالات و نشریه ها و ایراد سخنرانیها، موفق شدند که بحث درباره ی عقاید خود را بر جامعه تحمیل کنند. عقاید خود را در مجموعه ی شگرفی از مقالات تحت عنوان «پژوهشهای فابین»(7) در 1899 خلاصه کردند. این مقالات بیان نظریات و عقاید نویسندگان آنها، فابیانهای مشهور بوده و نه نظر و عقیده ی خود انجمن. زیرا نباید فراموش کرد که انجمن خود به عنوان جمعیت تنها مسلکی عملی دارد و نه نظری. انجمن صریحاً خود را سوسیالیست معرفی می کند(8)، و در پی تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی است، مع الوصف اعلام می دارد که:« هیچگونه عقیده ی خاصی راجع به مسئله ی ازدواج، مذهب، هنر، اقتصاد نظری،‌ تحول تاریخی، جریان پول و یا هر مسئله دیگر،‌ جز موضوع معین و خاص خود: حکومت عامه و اجتماعیگرائی عملی ندارد»(9). بنابراین نظریه های اقتصادی که در اینجا مورد بحث است، نظریه های شخصی بعضی از اعضاء انجمن است. بدیهی است انجمن از این افکار الهام می گیرد ولی هیچگاه مهر رسمیت بر آنها نمی زند و همیشه هم مورد موافقت همه ی اعضاء نیستند(10):
بیش از همه وب کوشش کرد که پایگاه نظری جدیدی به اجتماعیگرائی فابین بدهد. برای وی، که نظریه ی ارزش مساوی با کار کارل مارکس را صریحاً رد می کرد و بیشتر موافق با نظریه های جونس و مارشال و یا اقتصادشناسان اتریشی بود لازم می آمد که شالوده ی دیگری خارج از مارکس برای تملک اجتماعی وسایل تولید بیابد. همچون یک انگلیسی حقیقی و ناتوان از رفع جاذبه ای که هنوز ریکاردو بر اقتصادشناسان کشورش داشت، به انگاره ی بهره اضافی این نویسنده ی بزرگ توسل جست، انگاره ای که به نظر او «سنگ بنای اقتصاد اجتماعیگرایی است»(11).
حاجت به گفتن نیست که نظریه ی بهره ی اضافی نخست تملک اجتماعی درآمد زمین ها را تجویز می کرد. زیرا نشان می داد که این درآمدها منحصراً مربوط به اضافه محصول زمین های بهتر نسبت به بدترین آنها یعنی نسبت به آن زمین هائی است که کارگر در آنها تنها مزد کارش را تحصیل می کند و نه چیز دیگری. تا اینجا مطلب تازه نیست. اما نظریه ی مذکور مجوز ضبط درآمد سرمایه ها هم، کمتر از درآمد زمین ها نیست. زیرا در بین سرمایه های مختلف یعنی در میان ماشین ها و ابزارها و ساختمانها از هر قبیل که در امر تولید ثروت بکار می روند، همان تفاوتهای کیفی از نظر باردهی مادی موجود است که بین زمینهای مختلف. کارگری که «در مرز سرمایه ها» یعنی با حداقل دست افزاری کار می کند که بی وجود آنها هیچ کاری ممکن نیست تنها می تواند مزدش را تحصیل کند. هرچه متجاوز از این حداقل باشد سرمایه داران آن را به عنوان قیمت بازدهی سرمایه هائی که وام داده اند برای خود مطالبه می کنند. نفع سرمایه پس چیزی غیر از یک بهره اضافی، یک درآمد اختلافی نیست؛ به شرط آنکه آن را چنانکه هستند تعریف کنند،‌ یعنی همچون«یک مقدار معین محصول» و نه مانند یک چند درصد(12).
بالاخره همه کسانی که از استعدادهای عالیتر برخوردار هستند، یعنی از استعدادهای بالاتر از کارگری که در کمترین درجه ی پرورش است و نه تنها با حداقل سرمایه بلکه با حداقل هوش و مهارت کار می کند، همه ی آنان چون بیشتر تولید می کنند می توانند مازاد آن را برای خود نگاه بدارند. این نیز یک نوع درآمد اختلافی و یا به عبارت دیگر بهره ی اضافی مهارت است. وانگهی این نوع بهره ی اضافی غالباً نتیجه ی پرورش و تعلیمات بهتری است که به فرزندان مالکان و سرمایه داران داده می شود و بنابراین بطور غیرمستقیم ناشی از مالکیت خصوصی است.(13)
این استدلال هوشمندانه زیاد متقاعدکننده نیست. زیرا بر فرض اینکه قبول کنیم که نفع سرمایه ها و بسیاری از مزدها، درآمدهای اختلافی باشند، باز ضبط آنها محتاج به مجوز خاصی است. زیرا صفات سرمایه ها مانند کیفیات زمین ها در نظریه ی ریکاردو، امر طبیعی نیست، بلکه صفاتی است که انسان به آنها داده است. اما راجع به استعدادهای خاص هر فرد نیز باید ثابت شود که ضبط همه ی عواید مربوط به آنها به سود جامعه است. بنابراین به نظر ما این تفسیر و تشریح هم، به عنوان توضیح علمی توزیع ثروتها مستدل نیست. توزیع درآمدها بر اثر مبادلات صورت می گیرد و تابع قیمت های خدمت ها است. اما وب بکلی از قیمت ها صرف نظر می کند و تنها محصول مادی را در نظر می گیرد. ما منکر نیستیم که سرمایه های ثابت به نسبت نرخ جاری ربح، مانند زمین ها، واجد بهره های اضافی می شوند. ولی پس از پژوهشهای بوهم یاورک و ایروینگ فیشر به نظر ما غیرممکن است که بتوان خود این نرخ را با باردهی مادی سرمایه ها تفسیر کرد. مع الوصف نکته ی اساسی نظریه ی وب همین است.
بنابراین سعی در جهت مستقر ساختن تمام اجتماعیگرائی بر نظریه ی بهره ی اضافی ریکاردو- این آخرین تلاش برای بیرون کشیدن نتایج انقلابی از اقتصادشناس کهن- به شکست انجامیده است. حتی خود یاران وب هم به این عقیده نگرویده اند. (14) هرچند باز غالباً اشاراتی به «سه انحصار» از قلم آنها جاری می گردد.
این کوشش نه به خودی خود بلکه به عنوان نشانه ی گرایش، قابل توجه است. دیدیم که پیشتر در فرانسه و در آلمان مستقیم ترین شاگردان مارکس،‌ نظریه ی ارزش وی را رها کرده و بسیاری از آنان به نظریه ی سودمندی نهائی گرویده اند. در اینجا نیز شاهد همان تحول در بخشی از اجتماعیگرایان انگلیسی هستیم. به نظر می رسد که سوسیالیسم در همه ی کشورها ادعای به وجود آوردن یک دانش اقتصاد «کارگری» در جنب اقتصاد«بورژوا» را ترک می کند و اذعان دارد که ممکن نیست بیش از یک دانش اقتصاد مستقل از احزاب و آرمانهای اجتماعی وجود داشته باشد که مقام آن تنها توضیح عالمانه ی پدیده های اقتصادی است.
فابین ها در واکنش علیه نظریه های مارکس حتی از اتحادیه گرایان هم دورتر می روند. تنها نظریه ی ارزش وی را منکر نمی شوند بلکه تمام مسلک اجتماعی او را رد می کنند. معارضه ی آنها بویژه در دو نکته ظاهر می گردد. هرچند در اینجا اندکی از موضوع این مقاله که نظریه ی بهره ی اضافی است دور می شویم معذلک اشاره به آنها برای تکمیل بحث از عقاید فابین ها مهم به نظر می رسد.
عقیده ی اجتماعی مارکس مبتنی بر معارضه ی طبقات است. اجتماعیگرائی در نظر او عقیده و مسلک خاص طبقه کارگر و پیروزی آن پیروزی طبقه ی کارگر بر طبقه ی بورژواست. اصول آن معارض با اصول جامعه ی کنونی است، همانطور که منافع این دو طبقه معارض یکدیگرند. ولی فابین ها به هیچیک از این امور باور ندارند. اجتماعیگرائی برای آنان ادامه و مکمل کمال مطلوب عامه سالاری بورژواها است. آنها به تشریح منطقی اصولی که از همین امروز جوامع بر آن قرار دارند اکتفاء می کنند. وب می گوید:« چشم انداز اقتصادی کمال مطلوب حکومت عامه، عملاً همان سوسیالیسم است.»(15) مطلب بر سر این نیست که برتری طبقه ی بورژوا مبدل به برتری طبقه ی کارگر بشود، و نه اینکه کارگر از وضع مزدوری رهائی یابد (زیرا به قول فابین ها در نظام سوسیالیستی همه ی مردم مزدبگیر هستند). بلکه هدف این است که صنعت به سود «تمام جامعه»سازمان یابد. «ما تنها برای معدنچیان و کفشدوزان و خدمه تجارتی، خواستار اداره و یا سود صنعت نیستیم،‌ بلکه برای عموم هموطنان است»(16). اجتماعیگرائی بنابراین یک عقیده و مسلک طبقاتی نیست، بلکه یک فلسفه ی سودمندی عمومی است. «اجتماعیگرائی نقشه ایست برای تأمین امکانات و حقوق مساوی برای همه»(17). وب حتی منکر وجود مبارزه طبقاتی به مفهوم مارکسی کلمه در انگلستان است(18). بالاتر از آن:« انجمن فابین در برابر این واقعیت که جنبش اجتماعیگرائی تاکنون الهام گرفته، تعلیم یافته و رهبری شده بوسیله ی افراد طبقه ی متوسط و بورژوازی بوده... معترض بر حماقت اجتماعیگرایانی است که همان طبقه ی منشاء سوسیالیسم را دشمن ویژه آن معرفی می کنند»(19). بنابراین چنانکه دیده می شود، فابین ها با اتحادیه گرایان فرانسوی هم توافق ندارند.
فلسفه ی تاریخ شناسی آنها نیز بس متفاوت است. از لحاظ مارکس واقعه ی عمده ی قرن 19 تمرکز مالکیت در دست معدودی از امتیازیافتگان و مزدوری همزمان توده های مردم است، پدیده ی دوگانه ای که نتیجه ی طبیعی آن باید سلب تصرف انقلابی از دسته اول به نفع توده ی مردم باشد.
فابین ها منکر تمرکز مالکیت نیستند. ولی آنان خوش بین هستند. نه تنها اسارتی همزمان برای توده های مردم نمی بینند، بلکه واقعه ی عمده ی قرن 19 در نظر آنان کاهش قدرت سرمایه داران، توسعه ی حکومت اجتماعی در اقتصاد ملی و آغاز سلب تصرف از بیکارگان به سود کارکنان است. بر طبق نظریه ی وب اجتماعیگرائی بی سر و صدا و حتی بی اطلاع قربانیان آن در شرف تحقق یافتن است. «قطعه قطعه بتدریج از سودهای سرمایه، بوسیله ی محدودیت های اجتماعی مفید برداشته شده است تا مالکان آزادی تصرف در آن را به دلخواه خود نداشته باشند. قطعه قطعه از درآمدهای مولود بهره ی اضافی و ربح بوسیله ی انتقال مالیات برداشته شده و از دوش مصرف کنندگان بر دوش کسانی گذارده شده که از عوایدی بالاتر از حد متوسط بهره مند هستند... امروزه تقریباً همه گونه صنایع قابل تصور به نحوی از انحاء بوسیله مقامات محلی و یا شهرداریها و یا خود حکومت بی مداخله هیچ واسطه و سرمایه دار اداره می شوند. جامعه خود باغهای عمومیش، موزه های هنریش، کتابخانه ها، تالارهای درس، راهها، خیابانها، پلها، بازارها، کشتارگاهها، آتش نشانیها، مشعل های دریائی، راهنمائیهای کشتی، زورقها، یدک کشها، کشتی های نجات، گورستانها، گرمابه ها، رخت شوئیها، پناهگاهها، بندرها، لنگرگاهها،‌پرستارخانه ها، بیمارستانها، درمانگاهها، کارخانه های گاز، لوله کشی آب، وسایط نقلیه ی شهری، خطوط تلگراف، زمین ها، چمن ها، خانه های کارگری، آموزشگاهها، کلیساها قرائتخانه ها، و غیره و غیره را تأسیس و اداره می کند». در عین حال که دولت با صنعت خصوصی رقابت می کند بر آن نظارت و مراقبت دارد:« دولت در غالب کارگاههای بزرگ صنعتی، سن کارگر، مدت ساعات کار، مقدار هوا و نور و فضا و حرارت و ترتیبات محل کار، ساعت استراحت، ساعت غذاخوری، وقت و ترتیب پرداخت دستمزدها، ترتیب ایمنی و حمایت کارگران در برابر ماشینها، در راهروها، پله ها، بالاروها، معدنها، مواقع و ترتیب تنظیف و تعمیر و بکار انداختن ماشینها و غیره را مقرر می دارد... از همه ی جوانب سرمایه دار فردی تحت بازرسی و نظارت است و حتی در صورت لزوم بوسیله ی مقامات اجتماعی تغییر داده می شود»(20). وب می گوید: شما بخوبی می بینید که از هم اکنون ما در قلب اجتماعیگری هستیم! قانونگذاران ما بی آنکه خود بدانند اجتماعیگرا هستند. «تاریخ اقتصادی این قرن تقریباً یک وقایع نگاری ناگسسته از پیشروی سوسیالیسم است.»(21) فابین ها باز به دنبال سن سیمونیان تکرار می کنند که عمل اجتماعیگرایان منحصر در روشن ساختن تحولی است که همه ی مردم به نحو مبهم انجام می دهند. « به جای آنکه عنصر ناخودآگاه آن باشیم، ما با عزم و نیت عامل آن می شویم، خواه برای یاری دادن به آن و خواه برای مانع شدن از تبدلاتی که شاهد آن هستیم»(22).
اینک ما دیگر از کارل مارکس بسی دور شده ایم و باز هم بسی دورتر از پیروان اتحادیه گرای او. در واقع ما شاهد نوعی برگشت به فلسفه ی تاریخی اجتماعیگرایان دولتی آلمان می شویم. آیا واقعاً فابین ها اجتماعیگرایان دولتی نیستند که تظاهر به بی خبری از آن می کنند.
بنابراین، اگر درست گفته باشیم، اجتماعیگرائی فابیانی یک عقیده ی علمی تازه نیست. بلکه در برابر آزادمنشی اندکی فرسوده ولی هنوز مورد احترام بسیاری از نویسندگان انگلیسی، نماینده ی افکار مرکزیت گرائی اقتصادی است که در همه ی اروپا مولود شرایط و اوضاع و احوال زندگانی نوین است. زیرا محتملاً به صورت نسبتاً ساده مرکزیت تدریجی بوده که تحول قانونگذاری این پنجاه سال اخیر صورت گرفته، تحولی که از طرف مخالفان آن و حتی از جانب بسیاری از هواداران آن به نام پر طنین سوسیالیسم توصیف شده است.
با آنکه در انگلستان، سیاست عملی از دیرزمانی پیش، رهائی خود را از قید فردیتگرائی آغاز کرده است، معذلک اعتقاد فلسفی و سیاسی ترقی خواهان مصلحت اندیش که در ابتدای قرن 19 بوسیله ی بنتام و یاران او بیان شده بود، گیرندگی نیرومند خود را بر اذهان حفظ کرده و هنوز هم می کند. فابین ها معارضان این عقیده هستند. آنها خود را وارثان روشنفکر ترقیخواهان مصلحت اندیش می دانند. به اضافه ادعاء می کنند که تنها نیازمندیهای جدید یک کشور بزرگ صنعتی و آزادمنش را بیان می کنند. قوانین کارگری از هم اکنون متراکم، اجتماعیگرائی شهر که خود به خود در شهرهای بزرگ در حال گسترش است، جلال و رونق اتحادیه های تعاونی منچستر و گلاسکو، نمونه های متقاعدکننده از اجتماعی گرائی عملی در اختیار آنها قرار می دهند. آقا و بانو وب می گویند: آنچه ما می خواهیم «اجتماعیگرائی کارگران کشورهای خارجی که خواستار تحقق یک خیالبافی بی قید و بند بوسیله ی انقلاب خونین هستند، نیست. بلکه اجتماعیگرائی ویژه ی انگلیسی، آن اجتماعیگرائی است که در اعمال ظاهر می شود و نه در الفاظ، آن اجتماعیگرائی که آرام و بی صدا در قوانین کارخانه ها، در قوانین علیه پرداخت دستمزدهای جنسی، در قوانین مربوط به مسئولیت های ناشی از تصادفات، و بهداشت و مساکن کارگری و آموزش عمومی و غیره تجسم می یابند، این توده ی عظیم قوانین نیک فرجام که خود را ناگزیر در خدمت، وزیر حمایت دولت قرار می دهد.»(23)
***
نظریه ی فابیانی آخرین استحاله از انگاره ی ریکاردو است. به نظر می رسد که امروزه دیگر امکان استخراج نتایج تازه ای برای آن نباشد. به گمان ما آنچه در توانائی آن بوده از آن گرفته شده است. اما آیا باز کوشش دیگری برای جوان ساختن و بیرون کشیدن سلاحهای جدید از آن، علیه «درآمدهای نامکتسب» می شود؟ چیزی قابل پیش بینی نیست. ولی به نظر ما بس نامحتمل است. به ویژه هرگاه در نظر گرفته شود که دانش اقتصاد دیگر مانند گذشته در پدیده ی بهره ی اضافی، امری شگرف و غیرعادی در میان دیگر پدیده ها نمی بیند. دانش منکر وجود آن و اثر آن نیست ولی بسیاری از اهمیت اجتماعی که ریکاردو و پیروانش به آن نسبت می دادند، و بنابراین بسیاری از باردهی انقلابی آن را از آن سلب کرده است.(24)

پی نوشت ها :
 

1. اتحادیه سوسیال دموکراسی در 1881 بوسیله ی روزنامه نگار اشرافی هیند من Hyndman تشکیل گردید که خاطرات خویش را در 1911 تحت عنوان The Record of an adventurous Life انتشار داد.
2. Fabian Society
The Fabian Society, what it has done, and how it has done it
3.مراجعه شود به رساله برناردشاو در 1892(Fabian Tract, no, 41)
4.Report on Fabian Policy که به کنگره بین المللی سوسیالیست لندن در 1896 تقدیم شده است(Fabian Tract, no, 70)
5.«در این تاریخ است که ما به عادت گرانبهای آزادانه بر خود خندیدن خو گرفتیم، عادتی که همیشه مایه امتیاز و موجب رهائی ما از امواج مزاحم سخنان مشتاقانی شده است که هیجانات شخصی خود را جنبش های افکار عمومی می دانند.»(برناردشاو، همان مأخذ).
6.Report on Fabian Policy(Fabian Tract, no 70)
7.Fabian Essays
8.«سوسیالیسم بدانسان که انجمن فابین تشخیص داده به معنی سازمان دادن و اداره کردن صنایع ضروری مملکت و تملک همه گونه بهره های اضافی اقتصادی زمین و سرمایه از طرف ملت، بوسیله شایسته ترین مقامات عمومی محلی یا ایالتی و غیره است. اجتماعیگرائی اعلام شده بوسیله ی انجمن فابین منحصراً اجتماعیگرائی دولتی است» (کلمه دولتی در اینجا معارض با اجتماعیگرائی هواداران نظام بی حکومتی بکار رفته است). از طرف دیگر باز می گوید:«انجمن فابین با تمام قدرت هر نقشه ی تأمین محصول کامل کار را برای یک شخص و یا گروهی از اشخاص رد می کند و معتقد است که منشأ ثروت اجتماعی است و تقسیم آن نیز باید اجتماعی باشد، زیرا تحول صنعتی، تشخیص سهم مخصوص هر فرد را در کار جمعی و یا تعیین ارزش آن را غیرممکن ساخته است».
(Report on Fabian Society)
9.همان مأخذ.
10. خارج از کتاب« پژوهشهای فابین» منتشر شده در 1889 مهمترین نشریات که عقاید و افکار فابین ها در آنها درج گردیده رسالات متعددی هستند به نام (Fabian Tracts) که درباره ی مسائل گوناگون نگارش یافته اند. سپس تألیفات آقا و خانم وب Webb و تاریخ اتحادیه کارگری(Trade Unionism)(ترجمه فرانسه بوسیله متن Metin) و بویژه کتاب دموکراسی صنعتی Industrial Democracy بویژه فصل های یکم و سوم از بخش سوم آن و بالاخره کتاب«مسائل صنعت نوین Problems of Modern Industry که مجموعه ایست از مقالات همان نویسندگان. از آن پس آنان نظر کلی خود را راجع به جامعه ی سوسیالیست در کتاب مهمی به سال 1920 تحت عنوان A Constitution for the Socialist Commonwealth of Great Britain تشریح کرده اند. صفت محافظه کاری و اداری اندیشه های اجتماعیگرائی آنان، صفتی که ولز آن را در کتاب مشهورش (ماکیاولی جدید) شوخ منشانه مورد استهزاء قرار داده، در این کتاب بخوبی نمایان است. و نیز باید کتاب بسیار جالب دیگر آنان «مبارزه برای پیشگیری فقر» را اضافه کرد (Lutte preventive contre la Misere چاپ ژیار Giard پاریس 1913).
11.آقا و خانم وب در کتاب تاریخ اتحادیه ی کارگریشان (ترجمه فرانسه صفحه 116). می گویند:« این نیمه دانش از خود راضی و این پیشداوری که نسلهائی از اجتماعیگرایان را وادار کرده تا از آدام اسمیت و از اقتصادشناسان مدرسی این نظریه غلط را اقتباس کنند که به تنهائی کار مولد ارزش است. بی آنکه ذهن خویش را بر این قانون غیرقابل ضبط و بس مشکلتر بهره اضافی اقتصادی حاکم سازند که سنگ اصلی و حقیقی بنای اقتصاد اجتماعی گرائی است.»
12. «سودی که در اینجا از آن بحث می کنیم، بدیهی است باید یک مقدار معین محصول باشد» (A definiable quantity of product) (مراجعه شود به مبحث درآمد ملی و توزیع آن، در کتاب مسائل صنعت نوین، صفحه 227) The National Divident and its distribution, in Problems of Modern Industry از همین مقاله است که ما خلاصه این عقاید را اقتباس کرده ایم.
13.همین نظریه در نشریه ی شماره 15 تحت عنوان «پیشروی انگلستان به سوی دموکراسی اجتماعی (English Progress towards Social Democracy) تشریح شده است:«افراد و طبقاتی که قدرت اجتماعی را در تصرف دارند، همواره آگاهانه و یا ناآگاهانه از این قدرت استفاده کرده اند تا عملاً برای اکثریت همراهان چیزی بیش از وسایل بقاء، بر طبق سطح متداول در محل، باقی نگذارند. محصول اضافی ناشی از اختلافات نسبی کارآئی تولیدی محلهای مختلف، زمین های مختلف، سرمایه های مختلف و درآمدهای حاصل از مهارتهای خارج از مرز پرورش عمومی، عاید کسانی می شود که این عوامل مولد ثروت گرانبها ولی کمیاب را در اختیار دارند. این مجاهده برای تصرف مازاد و یا «بهره ی اضافی اقتصادی» کلید تاریخ الهام آمیز ترقیات اروپائی است و انگیزه ی عمیق، هرچند ناخودآگاه، همه ی انقلابات» (همان مأخذ، و نیز مراجعه شود به مقاله مشکلات فردیتگرائی The difficulties Individualism در کتاب مسائل صنعت نوین، صفحات 237 تا 239.
14.مثلاً برنارد شاو در Economic basis of Socialism in Fabian Essays صریحاً سود به معنی خاص کلمه را از بهره ی اضافی اقتصادی مجزی می کند.
15.Fabian Essays, p.35
16.Socialism true and false, Tract 51
17.What Socialism is, tract 13, p.3
18.در دیباچه کتاب آلمانی کورلا Kurella به عنوان Sozialismus in England)1898) گفته می شود که در انگلستان طبقه کارگر به جمعیت های صنفی متعدد تقسیم شده که نسبت به یکدیگر رشک می برند و یکدیگر را تحقیر می کنند ولی به معنای واقعی وجدان طبقاتی ندارند.
19.Report on Fabian policy, p.7
20.Fabian Essays, p.47-49
21.همان مأخذ صفحه 31.
22. سیدنی وب، The difficulties of individualism در مجموعه ی مسائل صنعت نوین، صفحه ی 23، همچنین باز، وب در Fabian Essays صفحه ی 35 اعلام می دارد:« اجتماعی گرایان همانند فردیت گرایان متوجه هستند که تغییرات سازمانی عمده منوط به چند شرط است: اولاً باید به نفع عامه مردم باشد ثانیاً تدریجی باشد... ثالثاً، بوسیله ملت غیراخلاقی شناخته نشود... رابعاً، لااقل در انگلستان، منطبق بر قانون اساسی و مسالمت جویانه باشد.
23.ب. پوتر B.Potter (بانو سیدنی وب) کتاب جنبش تعاونی The Cooperative Movement، چاپ دوم، صفحه 16(1899).
از آن پس یک نوع اتحادیه گرائی مهاجم تر در انگلستان نیز بوجود آمده که صاحب نظر مجازش ظاهراً در حال حاضر آقای کول Cole است. ما در فصل مربوط به سوسیالیسم دولتی، فصلی که در آن می توانستیم به همین خوبی که در این فصل نظریه های آقا و خانم وب را وارد کنیم،‌ به واکنشی که علیه این مفهوم ظاهر شده و مهم ترین نمایندگان انگلیسی این جریان فکری جدید اشاره کردیم.
24.برای آگاهی بیشتر از بقاء قدرت و نفوذ کنونی فابیانیگری در انگلستان و امریکا خواننده می تواند به تألیف سرشار از اطلاعات و جداول اسامی تألیف رزمارتین Ross L.Martin تحت عنوان«شاهراه فابین» Fabian Freeway چاپ سال 1968 مراجعه کند که در آن توضیح داده شده که رجال بزرگ انگلستان از سیدنی وب و بئاتریس وب و جورج برنارد شاو و برتران راسل ورمزی ماکدونالد و آرتورهندرسن وارنست بوین و کلمنت اتلی و فیلیپ نوئل بیکر و سرویلیام بوریچ و کیتسگل(رهبر پیشین حزب کارگر) و هارولد ویلسن نخست وزیر کنونی و بسیاری از نمایندگان پارلمان و وزیران کابینه او از فابینهای مشهور بوده و هستند. این کتاب مشتمل بر نام بیش از یکهزار تن است. بنابر روایت آن برای علامت و نشان جمعیت شکل لاک پشت انتخاب شده که رمز طول عمر، آهسته رفتن و همیشه رفتن است. دیگر از نکات جالب آنکه در تالارخانه ی قدیم بئاتریس وب که اینک به عنوان مدرسه تابستانی و محل سخنرانیهای هفتگی انجمن از آن استفاده می شود، این مصرع از شعر فیتزجرالد ترجمه ی رباعیات عمر خیام نقش شده است:
Remould it nearer to the hearts desire
که شاید از مضمون این رباعی باشد:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلک دگر چنان ساختمی
کازاده به کام دل رسیدی آسان
(مترجم)

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.