نگاهی به بعد عرفانی آثار ملاّصدرا

هر چند سپاه او شهیدند همه بدون شک صدرا از اندیشیدن و فرهنگ دوستان بزرگ کشور عزیز ما ایران اسلامی، بلکه از مفاخر دارالسلام و از اعجوبه ها و شگفتیهای تبار انسانی است. او عالمی جامع و کثیر الابعاد بوده و به اکثر
دوشنبه، 25 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به بعد عرفانی آثار ملاّصدرا
 نگاهی به بعد عرفانی آثار ملاّصدرا

نویسنده: محسن جهانگیری




 
آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدند همه در معرکه دوکون فتح از عشق است
هر چند سپاه او شهیدند همه(1) بدون شک صدرا از اندیشیدن و فرهنگ دوستان بزرگ کشور عزیز ما ایران اسلامی، بلکه از مفاخر دارالسلام و از اعجوبه ها و شگفتیهای تبار انسانی است. او عالمی جامع و کثیر الابعاد بوده و به اکثر علوم و فنون زمانش آگاه، در حکمت نظری متبحر و در برخی از مسائل آن صاحب نظر و مبتکر و در حکمت نظری متبحّر و در برخی از مسائل آن صاحب نظر و مبتکر و در حکمت ذوقی و عرفان نظری متوغّل و در زهد دینی و تصوف عملی نیز به راستی مرد عمل بوده است. به دربارها و دارالحکومه ها و صاحبان زر و زور اعتنا نکرده، و اغلب از مردم عادی نیز کناره گرفته و دنبال مقام و منصبی نرفته است و حتی از قبول مناصب رسمی دینی هم امتناع کرده و اصولاً به امور دنیا و کارهای روزمرّه زندگی توجه نداشته، مگر در حدّ ضرورت و تکلیف شریعت و این حد هم ظاهر امر بوده و باطنش خلوت یار بوده است. چنانکه به این بیت اوحدی مراغی(2) مترنّم است که: از برون در میان بازارم
وز درون خلوتیست با یارم(3) در ایمان و اعتقادش به اصول دین مبین و ظاهر شریعت همین بس که او با باورهای دینی و عبادات و ریاضات شرعی را شرط اوّل حکمت و معرفت و سیر و سلوک می دانست.(4)
و در دفاع از اصول دین و ادای تکالیف شرعی هرگز کوتاهی نمی کرد. نه تنها به واجبات به مستحبات نیز عمل می کرد، چنانکه هفت بار زندگی را رها ساخت و دست از خانه و کاشانه و اهل و عیال برداشت و به زیارت خانه خدا و بیت الحرام شتافت و در آخرین بار در دیار غربت تنها، دور از زن و فرزند و دوست و آشنا از دنیا رفت و به لقاء الله پیوست. رحمت و رضوان خدا بر او باد. عاش سعیداً و مات سعیداً.
موضوع سخن ما نگاهی به بعد عرفانی ملاصدراست، که موضوعی است گسترده، و بحث در آن مستلزم دقّت، فرصت و وقت بسیار است. نظر به محدودیّت وقت مناسب آمد از ورودیه مسائل و دقایق عرفانی جداً احتراز جوییم و بحث را در دو مورد خلاصه کنیم:
1.توجّه و رویکرد صدرا به عرفان.2.مقایسه بعد عرفانی وی با سایر عرفان و صوفیان سرشناسی، که پیش از وی در دارالسلام بوده اند و یا معاصرانش که در زمان وی در دارالعلم اصفهان حضور و وجود داشته اند، تا ویژگی های عرفان وی معلوم گردد و بعد عرفانیتش متمایز از عرفان دیگران شناخته شود.
در مورد اول باید گفت که صدرا به موازات مطالعه کتب فلسفی و تأمل در مسائل ما بعدالطبیعی و طبیعی به خواندن کتابها و رسائل صوفیان و عارفان بزرگ اسلام همت گماشته و چنانکه از آثارش پیداست بیشتر کتابهای عرفانی را که به دو زبان تازی و پارسی نگارش یافته مطالعه کرده است و از آراء و افکار صوفیان نامدار پیشین، از جمله: سید الطائفه جنید بغدادی، حسین بن منصور حلّاج، بویزید بسطامی، ابوسعید ابوالخیر میهنی، ابوحفص عمر سهروردی، فرید الدین عطّار نیشابوری، ابن فارض مصری، جلال الدین مولوی، صدرالدین قونوی، داوود قیصری، شیخ محمود شبستری، ابوطالب مکّی و بیش از همه ابوحامد غزّالی طوسی و محیی الدین ابن عربی اندلسی آگاه شد و در کتب و رسالاتش مخصوصاً اسفار، شواهد الربوبّیه، مشاعر، مفاتیح الغیب، ایقاظ النائمین، اکسیر العارفین، الواردات القلبیه و کسر اصنام الجاهلیه با آب و تاب فراوان و در مواضعی هم به صورت قبول نظریات این عرفا را وارد ساخت.(5)
در نهایت صدرا که بیشتر عمر خود را صرف بحثهای عقلی و فلسفی کرده و عقل و قیاس را نیکو شناخته بود، عقل را در شناخت حقایق بسنده ندانست و احیاناً قیاس متفلسفان را عقیم و نازا و روششان را ناراست و نادرست تشخیص داد و برخلاف برخی از فیلسوفان معرفت کشفی را نه تنها ناممکن ندانست، بلکه معرفت حاصل از کشف و شهود را بر علم حاصل از بحث و استدلال برتری داد و از مکاشفات عرفانی به «علوم الحقیقه و حقائق العیان» تعبیر کرد، که جز با ذوق و وجدان درک نمی شوند و در مقام ترجیح آن بر علم حاصل از بحث و استدلال چنین نگاشت:«اولی همچون معرفت شخصی است که شیرینی را می چشد و به ذوق در می یابد و دومی همچون علم کسی است که شیرینی را به وصف دیگران می شناسد که مسلماً اوّلی قویتر و استوارتر از دوّمی است و قوعش نیز ممتنع نیست که برای انبیا، اوصیا، اولیا و عرفا واقع شده است.(6)
صدرا در کتاب مفاتیح الغیب خود نیز آنجا که قول منکران علم لدنی غیبی را که مورد اعتماد سالکان و عارفان است- به صورت اعتراض وارد می سازد آن را بر سایر علوم ترجیح می نهد و تصریح و تأکید می کند که:«و هو اقوی و احکم من سائر العلوم.»(7)
خلاصه صدرا در آثار خود، هر جا که فرصتی یافته و مناسبتی دیده از امکان معرفت شهودی یعنی عرفان و ترجیح آن بر علم عقلی یعنی فلسفه سخن گفته است. مثلاً، در مشاعر آنجا که درباره یکی از اساسی ترین و غامض ترین مسائل حکمی و عرفانی، یعنی شمول و سریان حقیقت وجود سخن می گوید، معرفت و شناخت آن را مخصوص عارفان راسخ در علم می داند و چنین می نویسد:« بل شُمولُه ضربُ آخر من الشَمول لا یَعرِفه الاّ العرفاء الرّاسخون فی العلم و قد عُبِّر عنه تارهً بالنَفَس الرّحمانی و تارهً بالرّحمه الّتی وَسعت کلَّ شیء و بالحق المخلوق به عند طائفه من العرفا»(8) باز در همان کتاب در مشعر هفتم، آنجا که از وجود منبسط و از شمول و انبساط آن بر هیاکل اعیان و ماهیّات بحث می کند قول عارفان را می پذیرد و چنین می نگارد:«الوجوّد المنبسط الذی شموله و انبساطه علی هیاکل الاعیان و المهیّات لیس کشمول الطّبایع الکلّیه و المهیّات العقلیه بل علی وجهٍ یَعرِفه العارفون و یسمّونه بالنََّفس الرّحمانی و تارهً بالرّحمه الّتی وَسِعَت کلّ شیء و بالحقّ المخلوق به عند طائفه من العرفا»(9)
بالاتر و جالب تر از همه این عقیده و باور اوست که می گوید: در نظام هستی خدای متعال را کسی جز عارف راستین نمی شناسد(لا یَعبد اللهَ تعالی احدُ من خلائق هذا العالم اِلا العارف بالله بالحقیقه) زیرا دیگران پرستنده کثرات و طالب شهواتند و عبادت و زهدشان نوعی معامله و سوداگری و دوستی و محبتّشان به خدا ناخالص و ناپاک است و فقط عارف است، که عبادت و محبتش به خدا صادق و خالص و از هر نوع شرکی پاک است. که او جز وجه خدا و رضایت او چیزی نمی خواهد و اگر احیاناً به چیزی دیگر مهر می ورزد به خاطر حق تعالی و ارتباط و انتسابش به اوست. و این محبت خالص برای غیر عارف متصور نیست (و امّا المُحبه الخالصه لله تعالی من غیر شرکٍ فلا یتصوّر لغیر العارف). فتادگان سرکوی ره دوست بسپارند
ولیکن از سر کویش چون فتاده نخواست.(10) اما در مورد مقایسه عرفان صدرا با عرفان دیگران این مقایسه در دو مرحله انجام می گیرد: مرحله اول مقایسه او با عرفان بزرگی که قبل از وی در دارالاسلام بودند. مرحله دوم مقایسه وی با عارفان معاصر وی در اصفهان. در مرحله اول خاطر نشان می شود: با اینکه صدرا به جد و با علاقه وافر به مطالعه آثار دیگر عارفان اهتمام ورزید و به عقاید و افکارشان با نظر اعجاب و تحسین نگریست و شخصیت آن بزرگان را ستود و از آنها با تعظیم و تکریم نام برد، ولی خود شخصیتی برجسته و ممتاز و عرفانش ویژگیهایی خاص داشت، که با هیچ یک از آنها برابر نیست. و این دلیل استقلال و اصالت اندیشه و عرفان اوست، زیرا:
اولاً، صدرا برخلاف اغلب عارفان و صوفیان پیشین در قید و بند سنتّهای خانقاهی و رسوم ظاهری سلسله های رسمی صوفیان نبود و هرگز به زیّ آنها در نیامد.
ثانیاً، با اینکه از اهل شطح و طامات، از جمله حلاج و بویزید آن دو شطّاح بزرگ دارالاسلام به بزرگی یاد کرد و از حلاج آن صوفی متهّور و بی باک با عنوان باشکوه الحلاج الاسرار تجلیل (11) و از ایقانش ستایش کرد(12) و اعتقاد بویزید را ستود(13) و احیاناً به نقل و توجیه شطحات و طاماتشان پرداخت، او خود هرگز اهل شطح و طامات نبود، و نه تنها از تفوّه به این سخنان پریشان و خلاف شرع و عقل و برهان امتناع ورزید، بلکه آن را زشت و ناپسند هم شمرد و شرعاً و عقلاً حرام دانست و با این عبارت فتوا به قتل گوینده و گویندگان آن داد:«و مَن نَطقَ بشیء بین هذه الکلمات فقتله افضل فی دین الله من أحیاء عشره» و در مقام مذمتش این جمله پر معنی و سودمند را نگاشت که:«و هذا فن من الکلام عظم ضرره فی العوام اعظمُ مِن السّموم المهلکه»(14) شایسته ذکر است که صدرا در حالی که شطح معروف بویزید:«سبحانی ما اعظم شأنی» را نقل می کند می کوشد به نحوی وی را تبرئه کند، یا صحت انتساب آن را به بویزد زیر سؤال می برد و یا به توجیهش می پردازد که آن بر سبیل حکایت از حق تعالی بوده است ولی شطح بسیار ثقل و سنگین حلاّج یعنی أنا الحّق را مسکوت می گذارد و درباره آن چیزی نمی گوید.(15)
ثالثاً، او بدون شکّ بیش از همه آنها علوم رسمی و فلسفه خوانده و آموخته بود. نوشته های وی مخصوصاً کتاب کبیر اسفارش سند زنده و شاهد مدعّاست.
رابعاً، بیش از همه آنها شریعت را گرامی می داشت، هم به باطن شریعت نظر می داشت و هم به ظاهر آن عمل می کرد. نه تنها به واجبات بلکه به مستحبات دین مبین هم حرمت می گذاشت.
خامساً، با اینکه رویکرد وی در مسائل عرفان نظری و مخصوصاً وحدت وجود بیشتر به محیی الدین ابن عربی و جلال الدین مولوی بود و از این دو عارف بزرگ ستایشها می کرد، ولی با وجود این فلسفه مشایی را سست و بی اعتبار نشناخت و ارسطو آن دانای بزرگ یونان و بنیانگذار فلسفه مشاء را جاهل و نادان نخواند.(16)
همچنین برخلاف مولوی فیلسوفان را تحقیر نکرد و خوار و مستهان نپنداشت(17) و پای استدلالیان را یکسره سست و چوبین نانگاشت.(18) زیرا او خود فیلسوفی بزرگ بود به فلسفه و فیلسوفان ارج می نهاد و ارسطو را معلّم اول، (19) فیلسوف اعظم(20) و حتی معلم الفلاسفه(21) می شناخت.
با اینکه در عرفان و تصوف عملی و زهد دینی به ابوحامد غزّالی گرایش داشت و در آثارش و در هر مناسبتی به اجلال و اغرازش می پرداخت و عقاید و افکارش را با آب و تاب فراوان وارد می ساخت اما مانند او مخالفت با فلسفه را وظیفه دینی خود نمی شناخت و به نمایاندن تهافت فلاسفه همّت نگماشت. مهمتر از همه او برخلاف غزالی فقط تابع رسول(ص) نبود، بلکه دست کم بیش از وی به آن رسول (ص) تبعیت می کرد ایمان و اعتقاد داشت در امور دنیاوی و اخروی از آنها به حفظ آثار و نقل و شرح روایات و اخبارشان (اهتمام) می ورزید و در تأملات فلسفی و حل مشکلات و معضلات فکری از معنویت و روحانیت و به عبارت دقیق تر از ولایت آن ولایت مداران و بزرگواران استمداد می جست. من جهت تبرک به نقل واقعه ای می پردازم: مرحوم حاج شیخ عباس قمی در حاشیه سفینه النجاه به صورت ذیل آورده است:« من در حاشیه اسفار در فصل اتحاد عاقل و معقول به خط شیخ اجّل ما حاج میرزا محمّد قمی (متوفای 1341) صاحب کتاب الاربعین الحقیقه دیدم که از مصنّف (ملاصدرا) نقل کرده که: من وقتی این مقام را می نوشتم که در قریه کهک از قرای قم بودم. برای زیارت دختر موسی بن جعفر علیه السلام به قم رفتم و برای حل این مشکل (اتحاد عاقل و معقول) از او کمک خواستم در نتیجه این امر برای من کشف شد. این واقعه در روز جمعه اتفاق افتاد.(22)
و اما در مقایسه با استادان و معاصران صوفی و عارف مشربش: شیخ بهایی، میرداماد، و میرفندرسکی باید گفت که او اولاً فیلسوف تر از استاد عارف مشربش شیخ بهایی بود که معلوم نیست شیخ در فلسفه زمانش تبحری داشته باشد و ثانیاً زاهدتر از شیخ بود، که برخلاف وی هرگز به دربارها و حکومت خانه ها نزدیک نشد و هیچ کتابی و رساله ای را به نام سلطانی و حاکمی ننوشت و هیچ منصبی، حتی منصب رسمی و دینی را هم نپذیرفت. او با استاد عارف مسلک دیگرش، میرداماد هم تفاوت داشت: اولاً، به نظر می آید که بیش از این استاد در مسائل عرفانی غور کرده باشد. ثانیاً برخلاف وی هرگز مرد ادعا و تفاخر نبود، باطنی آرام و خاطری آسوده داشت و از صفای صوفیانه و تواضع عالمانه بیشتری، برخوردار بود. و در مقایسه با معاصر و به روایتی استاد عارف مشرب دیگرش یعنی میرفندرسکی باید پذیرفت که مسلماً اطلاعات علمی و فلسفی دینی وی بیشتر از میر بوده و یا حداقل بیشتر از او به نگارش و نشر اینگونه معلومات اهتمام ورزیده است. گذشته از این بیشتر از وی پایبند شریعت بوده و به احکام دین مبین حرمت می گذاشته است. که میر به روایتی از رفتن به مکه و انجام مناسک حج خودداری کرد،(23) اما چنانچه گذشت صدرا هفت بار به زیارت خانه خدا و انجام اعمال حج رفت. اگر در درستی روایت فوق شبهه ای پیش آید این امر مسلم است که قبله آمال میر سرزمین هندوستان بوده و کعبه مقصود صدرا مکه مکرمه و مسجد بیت الله الحرام.
حاصل اینکه صدرا عارفی میانه رو بوده است. عرفانش معقول و مشروع است. نه چیزی برخلاف عقل گفته و نه حکمی برخلاف شرع داده، نه شطح و طامات بافته و نه به کفر و زندقه تفوّه کرده است. از کتاب و سنت مایه گرفته، از اشراق و شهود سخن رانده به عقل و برهان استناد جسته است. و السلام و الله اعلم بالصّواب.

پی نوشت ها :

1.ملاصدرا، مجموعه اشعار، ص 78.
2.هدایت، تذکره ریاض العارفین، ص 36.
3.رساله کسر اصنام الجاهلیه، ص 66.
4.همان، ص 32.
5.ر.ک به: ایقاظ النائمین، ص 6، 8، 15، 16، 20 ، 21، 23، 25، 28، 30، 31، 47، 64، 65، 66، 68و اسفار، ج2، ص 264، 329، 330، 333، 334، 335، 342، 350، ج3، ص 301، ج6، ص 181، ج8، ص 310، 319، 320، ج9، ص 45، 221، 233، 250، 269، 278، 286، 336 ، 349، 357 ، 364، 380، 382و مفاتیج الغیب، ص 38، 45، 46، 48، 173، 175، 418، 529، 533، 605. و مبدأ و معاد، ص 39 و 91.
6.مقدمه اسفار به قلم استاد شیخ محمدرضا مظفر، ج1، ص د،ح.
7.مفاتیح الغیب، ص 142.
8.مفاتیح الغیب، ص 142.
9.همان، ص 41 و 57.
10.کسراصنام الجاهلیه، ص 84 و 85.
11.مفاتیح الغیب، ص 550.
12.همان، ص 460.
13.همان.
14.کسر اصنام الجاهلیه، ص 28.
15.همان، ص 28 و 29.
16.ر.ک به محیی الدین ابن عربی، ص 143 و 498.
17.اشاره به این بیت است:
فلسفی منطّقی مستهان
می گذشت از سوی مکتب آن زمان
(مثنوی، دفتر دوم، ص 146). 18.اشاره به این بیت است:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
(همان دفتر اول، ص 56) 19.اسفار، ج1، ص 277، 397، 432، ج8،ص382، 312.
20.همان، ص 181، مجموعه رسالات، اکسیر العارفین، ص 318.
21.اسفار، ج8، ص 356.
22.سفینه البحار، ج2، ص17.
23.دبستان المذاهب، ج1،ص47.

فهرست منابع:
1.آذر کیوان، دبستان مذاهب، تهران، 1362.
2.ملاصدرا، اسفار،ج1، تهران، 1378،ج2، قم، بیتا، ج3ع قم 1386،ج6، تهران،1386،ج8، تهران1379.
3.ملاصدرا، ایقاظ النائمین، تهران، 1361.
4.ملاصدرا، کسر اصنام الجاهلیه، تهران، 1340.
5.ملاصدرا، مجموعه اشعار، با مقدمه آقای محمد خواجوی، تهران، 1376.
6.ملاصدرا، مشاعر، بیجا، 1315.
7.ملاصدرا، مفاتیح الغیب، تهران، 1363.
8.قمی، حاج شیخ عباس، سفینه البحار،ج2، نجف، 1355.
9.هدایت، رضا قلیخان، تذکره ریاض العارفین، بیجا، 1305.
منبع :حکمت متعالیه و فلسفه معاصر جهان، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتالهین(ره)، (اول خرداد 1381)، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول 1382.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط